در این دوره نگرشها، فنون و مهارتهای پایهای پژوهش یاد داده میشود و کلاس روش تحقیق به معنای مصطلح نیست. تمام جلسات کارگاه، عملی و تکلیف محور است و لازم است شرکتکنندگان تکالیف را خارج از کارگاه انجام و نتیجه را در جلسۀ بعدی ارائه فرمایند. در طول دوره، مدرس به صورت تمام وقت پاسخگوي سئوالات شركت كنندگان خواهد بود و در زمانِ مقررِ کلاس نیز، استاد به صورت عملی و فرد به فرد با دانشپژوهان کار میکند –ازینرو ظرفیت شرکتکنندگان محدود است.
تاریخ شفاهی در نقش مکمل تاریخ نگاری معاصر، بسیاری از ابعاد وجودی انسان و روابط انسانی را که با ابزار کمی شناسایی نمی شود در نظر گرفته و با روش تحقیق کیفی با توجه به تجربیات انسانها میکوشد این ابعاد را از دیدگاه افرادی که موضوع و واقعه ای را تجربه کردهاند ضبط و ثبت نماید. در ضرورت موضوع تاریخ شفاهی باید گفت بیش از چند دهه از عمر آن در جهان و ایران می گذرد و مهمترین تحقیق در تاریخنگاری مدرن بشمار میرود. حوزه تحقیقی تاریخ شفاهی در زمینه نهادهای اجتماعی و علمی و مستند سازی سازمانها و احزاب و کارخانه ها و بانکها و ..... شمولیت وسیع و گسترده دارد و در واکاوی تحولات معاصر بعد از انقلاب اسلامی در حرکت رو به جلوی کشور اطلاعات مهمی را در اختیار پژوهشگران می گذارد.
گفتمان در شمار آن دسته از روش شناسى ها است كه دركى تـازه از نحـوه پدیداری موقعیت ها به دست می دهد. این نظریه، در پی شناسایی ارتباطات نهفته میان دانش، قدرت و رخداد، وجوه ناپیدای منجر به تحول در تـاريخ/موقعیت را باز می شناسد و نحوه گسترش تاریخ/موقعیت ها به وضعیت های تازه تر و ناشناخته را کشف می نماید. بر این اساس دو کارکرد کانونی برای مطالعات گفتمانی می توان لحاظ نمود:
مطالعات گفتمانی لایه ای از آگاهى را شناسایی می کند که معمولاً در سنت هـای كلاسـيك علوم انسانی فراچنـگ نمـی آيـد و راهی به شناخت آن ها گشوده نمی شود. این لایه پراهمیت از آگاهی، چونان نیمه به ظاهر خالی لیوان، حاوی حجمی معناداری است که در عمل به موقعیت مشهود شکل و سامان می بخشد. این مهم بیانگر کارکرد مطالعات گفتمانی در کشف وجوه نامرئی و پنهان، اما مهم و تحول بخش، در مطالعات علوم انسانی است.
مطالعات گفتمانی به كار شناسايى سیر تحول درونى یک موقعیت فکری/تاریخی/اجتماعی و توضـيح منطـق ارتبـاط دهنده آن با زنجیره ای از موقعیت های همبسته می آيد. مشخصا تمركـز گفتمـان بـر کشف سـازوكارهای انسـجام يـابى يـك مجموعه از روابط در هم تنیده، به شناخت منطق توليد همبستگى و گسترش سـازگاری در درون نظـام وارهای کمک می کند که از ايـده هـا، اَعمال فردی و گروهى، اظهارات، تكنيك های منجر به بروز و ظهور قدرت اجتماعى، و بستر معرفتى جاری در آن روابط خبر می دهد. این مهم بيانگر استعداد مطالعات گفتمانى در گسترش رویکرد انتقادی ذیل تاملات دیسیپلین های مختلف علوم انسانی، از فلسفه گرفته تا تاریخ، علوم سیاسی، جامعه شناسی و الهیات اسـت.
فلسفۀ تخصص حوزهای از علم است که مسئله آن به دوران افلاطون برمیگردد اما میتوان گفت با یک چنین عنوان و جزئیاتی رشتۀ جدیدی است که در فارسی منبعی برای آن وجود ندارد و در انگلیسی هم بسیار انگشتشمار هستند.
فلسفۀ تخصص شاخهای از معرفتشناسی است که برخلاف معرفتشناسی کلاسیک مسئلهاش یقین و شرایط علم ما به عالم خارج نیست؛ بلکه مسئلهاش بُعد اجتماعی دانش و رابطۀ متخصص و غیر متخصص است.
تخصص را میتوان به دو دستۀ «علوم دقیقه و پزشکی» و «علوم انسانی» تقسیم کرد. بدیهی است که به مهندسان و پزشکان نیاز مبرم داریم و تخصص آنان را بیچونوچرا میپذیریم؛ به عبارت دیگر وابستگی معرفتی به دانش و تخصص آنها داریم. اما در گزینش این متخصصان از آنجاییکه به این علوم اِشراف نداریم نیازمند مؤلفههایی اجتماعی هستیم تا بتوانیم متخصصی را بر متخصصی دیگر ترجیح دهیم. از جملۀ این مؤلفهها میتواند شهرت آن متخصص در جامعه، نوع مدرک وی و ... باشد که از قضا ممکن است خطا هم باشند و نتیجۀ مطلوبی را برای ما حاصل نکنند؛ مثلا پزشکی که انتخاب شده است تشخیص غلط بدهد و شخص دچارآسیب شود ولی این آسیب گریبانگیر یک فرد یا افراد معدودی شده است.
مسئله مهم و گرانیگاه فلسفۀ تخصص اینجاست که علومی موسوم به انسانی (مثلاً سیاست، اقتصاد، جامعهشناسی و ...) پا به عرصۀ عمومی میگذارند و تأثیر مستقیم بر زندگی مردم دارند؛ ازینرو وابستگی معرفتی غیر متخصصین به این نوع متخصصان باید با احتیاط بیشتری بررسی شود. فلسفۀ تخصص مسئلهاش این است که غیرمتخصص بتواند حرفهای متخصص در زمینههای علوم اجتماعی را بررسی کند و بین ادعاهای مختلف یکی را انتخاب کند تا برمبنای آن سیاست گذاری بهینهتری انجام گیرد.
اوضاع پیچیدهتر میشود وقتی درنظر بگیریم که در علمی مثل ویروسشناسی نتوان خط تمایز قطعی بین حوزۀ عمومی و حوزۀ خصوصی کشید. نمونۀ بارز یک چنین پدیدهای کروناست که سیاستگذاریهای عمومی بر مبنای دستاوردهایِ متفاوتِ متخصصان و دانشمندان ویروسشناس مختلف با چالشهای شدیدی مواجه بود و در چنین مواقعی است که نیاز به فلسفۀ تخصص بیشتر آشکار میشود.
زبان «عربی فصیح معاصر» یا MSA یکی از زبانهای ششگانۀ رسمی در سازمان ملل متحد است. این زبان گرچه فرزند عربی قرآنی و عربی کلاسیک است، امّا با آنها تفاوتهایی در واژگان و قواعد و آوا دارد. این زبان، با آنکه در بیست و چند کشور جهان، تنها زبان رسمی یا یکی از چند زبان رسمی است، اما زبانی طبیعی نیست؛ یعنی هیچ مادری با نوزادش به عربی فصیح سخن نمیگوید. بلکه هردو صورت این زبان، یعنی صورت گفتاری و نوشتاری، فقط زبان آموزش و رسانههای رسمی است. و البته همین زبان عربی فصیح معاصر، در هر منطقه، هنگام گفتار، ویژگیهای آوایی آن منطقه را میگیرد؛ این است که مثلاً در اخبار رسمی مصر میشنوید که میگویند /گمال/ عبدالناصر، ولی در لبنان میشنوید /ژوبران خلیل ژوبران/.این کلاس میتواند مقدمۀ خوبی برای خودآموزی زبان عربی فصیح معاصر یا انتخاب گویش دلخواه برای یادگیری عربی باشد. همچنین مقدمۀ لازم برای کلاسهای احتمالی آیندۀ ما با موضوع «عربی فصیح معاصر: فهم و ترجمۀ کتبی و شفاهی» است.
بهخصوص در دو دههی گذشته از هزارهی سوم میلادی، بروز رخدادهای مختلفی همچون جنگ، نزاع، خشونت، و تروریسم در یک سو، و همگراییها، همکاریها، همدلیها، و همزیستیها در سوی دیگر، چه در مقیاس جهانی یا محلی، ملی یا بینالمللی، دولتی یا مردمنهاد، سبب شده است که بسیاری از اندیشمندان و پژوهشگران، بر خلاف پیشبینیهای قبلی، بپذیرند که حیات دین در جهان امروز به منزلهی پديدهاي زنده، نمایان، اثرگذار و تعيينکننده تداوم دارد. بهویژه، تحولات اجتماعی محلی و جهانی چه در ابعاد مثبت یا چالشآفرین آن در دوران کرونا به ما یادآور شده است که وضعیت دین و دینداری در جوامع مختلف میتواند به دلایل متعدد با کیفیت زندگی بشر مرتبط گردد. به همین سبب، التفات به مطالعهی انتقادی دین و ارائهی تحلیلهای عمیق و چندرشتهای در مسائل و مباحث مختلف مرتبط به ادیان، در نظر محققان و سیاستگذاران ضروری بوده است و همچنان نیز خواهد بود. این مطالعات در یک دههی گذشته با تحولاتی نو به نو در عرصههای نظری و روششناختی در علوم اجتماعی و انسانی همراه بوده؛ و به همین ترتیب، در حوزهی دینپژوهی نیز الگوها و چشماندازهایی تازه برای مطالعهی دین پدیدار شده و گسترش و اقبال یافته است. این کارگاه سه جلسهای میکوشد برخی از چهارچوبهای تحلیلی نوپدید در مطالعات دینی امروز را مرور نماید.
پسا دکترا (Postdoc) دورهای معمولاً یک تا پنج ساله (در بیشتر موارد دو ساله) است که دانشجویان سال آخر دکترا، فارغالتحصیلان و اعضای هیئت علمی دانشگاهها میتوانند در آن مشارکت کنند. دورههای پسادکترا در اغلب قریب به اتفاق موارد به عنوان یک شغل تعریف میشوند و پذیرفتهشدگان حقوق دریافت میکنند. به سبب اینکه در نظام آموزشی کشور ما پسادکترا تقریبا تعریف ناشده است، دانشجویان, فارغالتحصیلان و اعضای هیئت علمی دانشگاهی معمولاً اطلاعی دقیق از ماهیت این دوره و چگونگی اقدام و پذیرش برای آن را ندارد. در کارگاه حاضر تلاش میشود تا ابعاد مختلف این موضوع برای مخاطبان علاقهمند به استفاده از فرصتهای بین المللی در زمینه پسادکترا توضیح داده شود.