به اهتمام مرتضی سلمان نژاد
حوزه ی نقد متن و همچنین روش مطالعات تاریخی (روش شناسی تاریخ) کاملاً حالت روشی و متودی دارند و این دو حوزه ارتباط مستقیمی با روش تحقیق دارند. بحث نقد متون در حوزهی رشتهی تاریخ بسیار حساس است به دلیل این که رشتهی تاریخ به شدّت درگیر متون است و باید از متن استفاده کند. ارزیابی این متون برای مورخ اهمیت زیادی دارد و طبیعتاً اگر به نحو شایستهای به این بحث توجّه شود بسیاری از نیازهایی که یک مورخ و متخصص تاریخ در طول کارهای پژوهشی دارد برآورده خواهد شد.
اولین مشکلی که در حوزهی نقد متون با آن مواجهیم این است که معرفی کردن کتاب در این زمینه واقعاً مشکل است. به زبان فارسی مطلب قابل توجهی در مورد نقد متون نداریم جز بخشی از کتابی با عنوان «روشهای پژوهش در تاریخ». این کتاب ۴ جلدی است و آستان قدس رضوی آن را به چاپ رسانده است که در جلد ۴ این کتاب فصلی به نام «نقد متون» وجود دارد که همین نقد متون تاریخی است.[۱] البته خیلی کلی و گذرا از روی مباحث نقد متن رد شده و چندان وارد مباحث کاربردی و عمقیتر نشده است.
نقد متن یا نقد متون تاریخی چیزی است که در حوزهی تاریخ به آن Textual Criticism گفته میشود. متون تاریخی در واقع همان منابعی هستند که برای مطالعه از آنها استفاده میکنیم. اگر بخواهیم اطلاعی در مورد واقعهی عاشورا بدست آوریم که گوشهای از تاریخ است به یک سری متون مراجعه میکنیم. در این متون ممکن است به مقتل ابو مخنف یا تاریخ طبری یا دیگر منابع رجوع کنیم.
البته ما قید تاریخی را خیلی نمیپسندیم اگر چه جزء موضوع است اما دقیقاً موضوع ما نقد متن است. نقد متن را به عنوان یکی از شاخههای علم تاریخ مورد مطالعه قرار میدهیم. نقد متن در دیسیپلین تاریخ است و از آن خارج نمیشود، بنابراین مشخص است که قید تاریخی در پرانتز وجود دارد و قطعاً نمیخواهیم از نگاه ادبی به متون نگاه کنیم، نمیخواهیم نگاه نشانهشناختی داشته باشیم، نگاه ما نگاه تفسیری به متون نیست بلکه نگاه تاریخی است.
مهم این است که بتوان از متن استفاهی تاریخی برد و لازم نیست الزاماً خود آن متن یک متن تاریخی باشد. مثلاً ممکن است از خطبهای در نهجالبلاغه یک مطلب تاریخی درآورد اما نهجالبلاغه یک کتاب تاریخی نیست. بنابراین نقد متن به صورت عام برایمان مهم است. ما هستیم که متن را استنطاق میکنیم و از آن استفادهی تاریخی میبریم و لازم نیست کسی که آن متن را نوشته خودش هم قصد داشته باشد یک بحث تاریخی مطرح کند.
کتابهای مختلفی داریم مثل «الشافی فی الامامه» از سید مرتضی که در ۴ جلد چاپ شده است و موضوع آن اثبات امامت است. این کتاب کلامی است و نه تاریخی، اما در بسیاری از موارد در مورد کیفیت نصب حضرت به امامت، مسئله غدیر، سقیفه، مسائل مربوط به اتفاقاتی که در دورهی خلفای ثلاثه افتاده است و اتفاقاتی که در دورهی خلافت امیرالمؤمنین(ع) رخ داده میتوان از کتاب استفادهی تاریخی برد. در حالی که اگر به خود سید مرتضی بگویید کتاب شما یک کتاب تاریخی است میگوید که من یک کتاب تاریخی ننوشتهام و کتاب من کلامی است. بنابراین اصطلاح دقیقتر نسبت به نقد متون تاریخی اصطلاح نقد متن یا نقد متون است. ممکن است کتابی که از آن استفاده میکنیم فقط شعر باشد؛ دیوان حافظ یک کتاب تاریخی نیست و بلکه ادبی است. میخواهیم با برداشت تاریخی از یک عبارت یک مطلب تاریخی را به اثبات برسانیم.
«عشقت رسد به فریاد تا خود بسان حافظ / قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت»؛ میتوان از این بیت نتیجه گرفت که در زمان حافظ در شیراز روایات ۱۴ گانه از قرائات سبع رواج داشته است و این یک استفادهی تاریخی از یک شعر است. حافظ که این شعر را گفته قصد گزارش تاریخی نداشته است و ما نمیتوانیم دیوان حافظ را در کنار تاریخ طبری قرار دهیم. اما چیزی که برای ما اهمیت دارد نقد متن است. ما هستیم که از آن متن استفادهی تاریخی میکنیم و گاهی هم عکس این مطلب امکانپذیر است یعنی ممکن است یک نفر کتابی تاریخی نوشته اما میبینیم که جعل است و من درآوردی است. نمیتوانیم به این کتاب استناد کنیم چون الزاماً در هر جایی که فرد مدعی است کتاب تاریخی نوشته، به این معنا نیست که ما به عنوان یک مورخ به آن کتاب اعتماد کنیم و مطالبی که در آن است را عین واقعیت تلقی کنیم و بخواهیم بر اساس آن شروع به تحلیل و بازسازی تاریخ کنیم.
[۱]. شارل ساماران، روشهای پژوهش در تاریخ، مترجمان ابولقاسم بیگناه، غلامرضا ذات علیان، اقدس یغمایی، ج۴، (نقد متون) صص ۵۵-۱۷۴