به اهتمام مرتضی سلمان نژاد
بعد از این که گفتیم نقد متن چیست باید بگوییم که نقد متن به بررسی دو سوال اساسی میپردازد که این دو، نقد متن را به دو شعبه تقسیم میکنند.
آنچه برای مورخ در مورد متن مهم است متن به مثابهی سند است. برای یک ادیب این مساله مهم نیست؛ ادیب وقتی که با یک متن مواجه میشود با متن به مثابهی یک پدیدهی زیبا مواجه است. او بیشتر با لذّت حاصل از خوانده شدن متن سروکار دارد؛ به عنوان هنر و از بعد هنری و زیبایی شناختی به متن نگاه میکند.
مورخ متن را به مثابهی سند مینگرد و از بعد سند به متن نگاه میکند. این جاست که یکدفعه دیوان حافظ برای ما به یک سند تبدیل میشود فارغ از این که خود را درگیر ارزش زیبایی شناختی آن کنیم.
برای یک ادیب تاریخ جهانگشای جوینی به دلیل نثر زیبایی که دارد یک متن ادبی است و رشتههای ادبیات تاریخ جهانگشا را به عنوان نمونهی نثر فارسی میخوانند. تاریخ بیهقی با این که نامش تاریخ است ارزش ادبی بالایی دارد و ادبا به جنبههای زیباییشناختی تاریخ بیهقی خیلی توجّه دارند.
بنابراین در تقسیمبندی متون نمیگوییم متن الف، ب و ج به ادبیات مربوط میشود و در حوزهی تاریخ با آن کاری نداریم و متن د، و، ه به تاریخ مربوط میشود و ادبا با آن کاری ندارند. هر متنی میتواند هم به ادبیات ارتباط داشته باشد و هم به تاریخ. آنچه که برای مورخ اهمیت دارد متن به مثابهی سند است.
با در نظر گرفتن این امر مفروض، میتوانیم دو گونه سوال در مورد متن داشته باشیم.
۱) این متن چیست؟ (هویت متن)
۲) مضامین این متن چه قدر درست است؟ (اعتبار مضامین)
در مواجهه با هر متنی دقیقاً این دو سوال مطرح است. در مورد تاریخ طبری باید گفت آیا این تاریخی است که طبری نوشته یا این که ممکن است کتاب دیگری اشتباهاً نام تاریخ طبری را به خود گرفته باشد و الان به ما معرفی میشود. سوال دومی که مطرح است این است که آیا حرفهایی که تاریخ طبری زده درست است؟
فرض کنید کتابی است به نام «کتاب السقیفه» از سیف بن عمر[۱]. یک موقع سوال میکنیم آیا کتابی که در اختیار طبری بوده و از آن نقل کرده واقعاً کتاب السقیفهی سیف بن عمر است یا اشتباهاً کتاب دیگری بدست او رسیده و تصور کرده که کتاب السقیفهی سیف بن عمر است؟
حالت بعدی این است که ثابت شده کتاب از سیف بن عمر است و حال باید دید این فرد چه قدر راست و چه قدر دروغ گفته است؛ این بحث دیگری است.
در کتب جاری خودمان مثلاً کتاب «مقتل الحسین» از ابو مخنف که در نجف چاپ شده، معروف است که واقعاً مقتل الحسین ابومخنف است؛[۲] اما چندین سال پیش یکی از فضلای قم بر اساس کتاب تاریخ طبری و چند منبع کمکی دیگر مقتل الحسین ابو مخنف را بازسازی کرد و به صورت یک کتاب مستقل چاپ نمود.[۳] وقتی مقایسه میکنیم میبینیم تفاوت قابل ملاحظهای وجود دارد بین مقتل الحسین که الان بازسازی شده و مقتل الحسین که متداول و مشهور بوده است. البته در اینکه کتاب چاپ نجف، مقتل الحسین است تردیدی نیست در اینکه مربوط به ابومخنف باشد تردید است یا بلکه مسلم است که متعلق به ابو مخنف نیست. این کتاب در امتحان اول رد شده یعنی (این متن چیست؟) و فعلاً با چیستی متن مشکل داریم تا برسیم به این که مطالب این متن چه قدر درست و واقعی است.
[۱]. علامه عسگری سیف بن عمر را به عنوان اکذب کذابین در حوزهی تاریخ نگاری میداند و شیعه در کل نگاه مثبتی نسبت به او ندارد.
[۲]. اکنون چندین نسخه به نامهای مقتل الحسین یا اخبار مقتل الحسین یا مَصرَع الحسین و ماجری له در کتابخانهها هست، اما به سبب تصرفاتی که در آنها شده، هیچ یک را نمیتوان مسلماً تألیف کامل ابومخنف پنداشت.کتابی هم که به نام مقتل الحسین یا مقتل ابی مخنف بارها در عراق و ایران چاپ شده و در صدر اسناد آن، ابومخنف از شاگردش هشام کلبی روایت کرده و نیز به دلیلهای متعدد دیگر بیشک مجعول است.
علی بهرامیان، مقالهی ابو مخنف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص ۲۱۹
[۳]. تردیدی دربارهی کتابهای مقتل منسوب به ابومخنف موجب شده تا روایت طبری از او اهمیت بیشتری یابد و به همین سبب، برخی بر آن شدند تا آن منقولات را از تاریخ طبری بیرون کشند و جداگانه منتشر سازند. این منقولات نخستین بار به نام مقتل الحسین به کوشش حسن غفاری در ۱۳۹۸ق در قم به چاپ رسید. سپس همان اثر به همان طریق به نام وقعهالطفّ در ۱۳۶۷ش در قم به کوشش محمد هادی یوسفی غروی، همراه با مقدمهای در معرفی ابومخنف و کتاب مقتل الحسین(ع)و همچنین فهرستهای گوناگونی از شیوخ و راویان مؤلف با توضیحات و تعلیقات منتشر شد؛
علی بهرامیان، مقاله ی ابو مخنف، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص ۲۱۹