شاید در تاریخ فرهنگ و اندیشه بشری مسألهای را نتوان یافت که مانند پدیده «دین» ذهن بشر را چنین به خود مشغول داشته باشد. بهدرستی گفتهاند که صورتهای گوناگون ادیان در شرق و غرب چنان گوناگوناند که نمیتوان برای دین تعریفی واحد بهدست داد؛ اما دستکم میتوان ادیان ابراهیمی را که به «ادیان غربی» نیز موسوماند با مفهوم محوری و بنیادین «وحی» شناخت. بنابراین شناخت دین بدون شناخت وحی و چند و چون آن کامل نخواهد بود.
وحی چیست؟ صورت کلی شناخت مؤمنان ادیان ابراهیمی از وحی، عبارت از نسبتی خاص میان انسانی با نام «پیامبر» با خداست؛ اما این که این نسبت خاص چگونه برقرار میشود و حقیقت آن چیست پرسشی اندیشهسوز و حیرتافزاست که در آن به تعبیر مولانا: «نکتهها چون تیغ پولاد است تیز/ گر نداری تو سپر واپس گریز.»
مهمترین و بزرگترین وجه اندیشهسوزی و حیرتافزایی این پرسش نیز آن است که میان خدای ثابت و قدیم با انسان متغیر و حادث چه نسبتی است و انسان، ولو آنکه همچون پیامبران بزرگ و بختیار خداوند از کمالاتی رشکانگیز بهره داشته باشد، با وجود تناهی ناگزیر خویش چگونه میتواند با چنان موجودی نسبتی خاص داشته باشد. این پرسش، مسألهای است که در تاریخ الهیات و اندیشه دینی در یهودیت، مسیحیت و اسلام کمابیش مطرح بوده و ذهن متألهان ژرفاندیش در این سه دین الهی را به خود مشغول داشته است.
از سوی دیگر دوران ما به تعبیر متفکران معاصر، روزگار «مرگ خدا» است. این حقیقت که گاه با تعابیر مشابهی چون «کسوف خدا»، «غیبت خدا»، «سکوت خدا» و «اختفای خدا» نیز بیان شده است به آن معناست که خدا در اندیشه جدید حقیقتی چنان دور و دسترسناپذیر است که سخن از نسبتی خاص میان او و انسان در گوش بشر جدید به دشواری شنیده میشود. از همین رو تبیینهای انسانگرایانه از پدیده وحی که در آنها وحی نه از منظر نسبت خدا و انسان، بلکه با توجه به خود انسان تبیین میشود تنها در دوره جدید امکان طرح پیدا کرده است. بنابراین، آن پرسش دیرین در دوران ما معنا و رنگ و لحن دیگری هم یافته و همین امر بر اهمیت آن بسی افزوده است.
با توجه به چشماندازی که ترسیم شد، در کشور ما اخیراً مباحث مهمی درباره وحی مطرح شده است که به نظر میرسد بخش مهمی از این مباحث در گرو روشن شدن نسبت انسان و خداست. توجه دقیق و موشکافانه به مطالبی که در سالهای اخیر در این باره مطرح شده و نقض و ابرامهایی که از سوی اندیشمندان در این باره صورت گرفته است ضرورت این بررسی اساسی را روشنتر میکند.
برخی از این مسائل در زمینه خود مباحث مهم و قابل بحثی هستند و درباره آنها نیز پیوسته مباحثی وجود داشته است. اما ما میخواهیم این عناوین را از زاویه موضوع «نسبت انسان و خدا در پدیده وحی» بازنگری کرده و نشان دهیم که میتوان عنوان مورد بحث را از این منظر نگریست و بازخوانی کرد.
مفاهیم اصلی:
یک) وحی:
«وحی» با توجه به معانی لغوی خود در استعمال قرآنی نیز کاربردها و معانی گوناگونی دارد. اما مراد ما بهطور خاص، معنای اصطلاحی آن یعنی «وحی رسالی» است، یعنی نوعی از وحی که به پیامبران الهی اختصاص دارد. بنابراین این مصادیق اولاً و بالذات مورد نظر ما نخواهد بود:
آنچه گفتیم به معنای اصطلاحی وحی در فرهنگ اسلامی اختصاص داشت. اما به طور کلی باید توجه داشت که یکی از تعالیم مشترک همه یا اغلب ادیان و حتی برخی از مکاتب شبهدینی، توجه به این نکته است که ساحت غیب عالم ساحتی پوشیده و در حجاب از ادراک و ارتباط مستقیم انسان است و برای ارتباط انسان با این عالم، واسطه یا وسایطی باید وجود داشته باشد. بر این اساس، وحی مفهومی مشترک بین ادیان ابراهیمی است و حتی با تسامح میتوان از این مفهوم در ادیان غیرابراهیمی (یا ادیان شرقی) نیز سخن گفت. بنابراین باید دید که مفهوم وحی از چشماندازی کلیتر چگونه تعریف میشود.
در دایره المعارف دین در این باره چنین آمده است که وحی مفهوم بنیادین هر دینی است که منشأ آن خداوند دانسته شود. پدیدارشناسان دین پنج شاخصه وحی در همه ادیان را چنین برشمردهاند:
۱- منشأ یا آفریننده وحی (خدا، روح، نیاکان و…) که امری فراطبیعی است،
۲- ابزار یا وسیله آن، مانند نشانههایی در طبیعت، رؤیاها، حالات خاص، کلمات یا کتب مقدس،
۳- محتوا یا موضوع وحی: تعلیم، یاری یا کیفر،
۴- دریافتکننده یا مخاطب وحی،
۵- اثر و نتیجه وحی. (Eliade, vol.12, p.356)
گفتهاند که مورخان دین مفهوم وحی را از یهودیت و مسیحیت، با وجود جزئیات خاص آن، گرفتهاند و آن را درباره ادیان دیگر نیز در معنایی مشابه و البته گستردهتر بهکار بردهاند. (ibid) از همین رو معادل انگلیسی واژه وحی، revelation، واژهای شناخته شده در متون الهیات به زبان انگلیسی است.
در عین حال باید به معنای اندکی متفاوت این واژه با معنای اسلامی آن توجه کرد. واژه revelation در انگلیسی در اصل به معنای «آشکارسازی» یا انکشاف است. این واژه از ریشه Reveal به معنای آشکار کردن و برملا کردن چیزی است. گفتهاند که این لغت از طریق واژه reveler در فرانسوی باستان از ریشه revelare لاتینی به معنای unveil (پرده برداشتن، افتتاح کردن، نقاب از چهره برداشتن) و disclose (آشکار کردن، افشا کردن، پرده برداشتن از) به دست آمده است. این لغت لاتینی فعلی مرکب بوده است متشکل از re به معنای back (با مفهوم رجعت به وضع سابق) و لغت velum (منشأ veil [روبنده، لفافه، پیچه] در انگلیسی) [فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی، ص۱۰۰۱]
با توجه به همین معنا برخی از صاحبنظران بهدرستی بین دو معنای وحی تمایز نهادهاند. وحی بالمعنی الأخص و وحی بالمعنی الأعم.
وحی بالمعنی الأخص همان است که در اسلام، یهودیت و مسیحیت یهودی یا مسیحیت نخستین وجود دارد. طبق این تلقی از وحی، قوای ادراکی خود انسان بهتنهایی برای سعادت او کافی نیست و خداوند نیز از باب خیر و رحمت خویش نمیتواند انسان را در حال سرگردانی رها کند؛ پس باید او را هدایت کند. این هدایت نیز تنها از این راه ممکن است که انسانهای برگزیدهای محل دریافت پیام خداوند باشند و از این طریق، راه هدایت برایشان روشن شود. آن انسانهای برگزیده نیز باید از سویی دریافتکننده وحی، از سویی نگهدارنده آن و از سوی سوم رساننده و ابلاغکننده آن باشند.
اما تلقی دوم از وحی ویژه ادیانی چون مسیحیت و آیین هندو است. طبق این تلقی، کسانی هستند که نه پیامرسان خداوند، بلکه تجسد خود خداوند بر زمیناند. بر اساس همین تصور، مسیحیان حضرت مسیح را نه پیامبر، بلکه تجسد خود خداوند میدانند. آیین هندو نیز به تجسدهای خداوند یا «اوتارهها» قائل است. این تلقی نیز در زبان انگلیسی وحی یا revelation خوانده میشود [سنتگرایی، تجددگرایی و پساتجددگرایی، جلسه۱۱، صص۲-۳] اساساً وحی در متون فلسفه دین و الهیات مسیحی عمدتاً به همین معناست.
البته توجه به این نکته نیز مهم است که در هر دو تصور، اولاً پیام خداوند از راه یک انسان و از زبان او و در قالب افعال و اقوال او به دیگران میرسد؛ خواه آن انسان تجسد خداوند باشد یا فقط پیامرسان او؛ و ثانیاً در هر دو تصور، ابتکار عمل به دست عالم بالاست و انسان نقش فعالی ندارد. [همان، ص۴]
با وجود اشتراک مفهوم وحی در یهودیت، مسیحیت و اسلام، بحث ما از دو جهت عمدتاً به این مفهوم در متون، فرهنگ و اندیشه اسلامی مربوط میشود: اولاً به نظر میرسد در یک بررسی تطبیقی، مفهوم وحی در اسلام از یهودیت و مسیحیت بنیادیتر، فراختر و غنیتر است. ثانیاً مفهوم وحی و چند و چون آن در اسلام از سوی خاورشناسان با چالشها و پرسشهای بسیاری مواجه بوده است که این مباحث در دوران جدید بر اندیشه برخی از روشنفکران مسلمان نیز سایه افکنده است. اتفاقاً شاید همین نکته، ادعای قبل را نیز بهتر روشن کند؛ زیرا خاورشناسان با مفهوم وحی در فرهنگ دینی خود آشنا بودهاند و نمیتوان گفت وحی در اسلام مفهومی بهکلی مغایر و متفاوت با تلقی یهودی و مسیحی است. اما اگر وحی در اسلام دقیقاً همان ویژگیهای این مفهوم در فرهنگ یهودی و مسیحی را میداشت شاید چندان چالشانگیز نبود و درباره آن چون و چرا نمیشد. بنابراین به نظر میرسد پیچیدگی و غنای بیشتر مفهوم وحی در اسلام از عواملی بوده که بر آن مباحث دامن زده است. بر این اساس، ما نیز چنانکه گفته شد عمدتاً تلقی اسلامی از وحی و مسائل مربوط به آن را در نظر داشتهایم. بدیهی است که تحلیل مسائل مربوط به نسبت خدا و انسان در وحی به مفهوم اسلامی آن، مسائل مربوط به گوهر این مفهوم در یهودیت و مسیحیت یا دستکم بخشی از مفهوم و معنای وحی و نبوت در این دو دین ابراهیمی را نیز تا حد زیادی دربرخواهد گرفت.
دو) انسان:
«انسان» در عنوان این نوشته از دو جهت ممکن است مورد توجه قرار گیرد: خود پیامبر یا انسان بهطور کلی. در بررسی وحی از منظر رابطه خدا و انسان البته عمدتاً رابطه میان شخص پیامبر و خدا قابل بررسی است و مثلاً پرسشهایی از این دست به همین جهت مربوط میشود که: چگونه شخصی از بین انسانها رابطهای خاص با خدا پیدا میکند. اما برخی از پرسشها در این باره، به رابطه خدا و انسان به نحو عموم یا اطلاق مربوط میشود، مثلاً این پرسش که: چگونه ممکن است خدا به انسان التفات کند و به کمال، سعادت و هدایت او توجه و اهتمام ویژه داشته باشد. این معنا از «انسان» در عنوان بحث، ما را به ساحت کلیتر «رابطه خدا و جهان» راه میبرد و در این بخش، این پرسش طرح میشود که اساساً و بهطور کلی رابطه خدا با جهان چگونه است.
سه) نسبت خدا و انسان:
بین خداوند و انسان ممکن است انواع گوناگونی از نسبتها وجود داشته باشد که وحی یکی از آنهاست. وانگهی، خود وحی نیز به استناد آنچه از کتب آسمانی و میراث سه دین بزرگ یهودیت، مسیحیت و اسلام برمیآید انواع گوناگونی دارد. در اسلام، در برخی از آیات قرآن کریم و روایات به این نکته اشاره شده است. مسأله انواع گوناگون نسبتها میان خدا و انسان و نیز انواع گوناگون وحی را مستقلاً بررسی خواهیم کرد. نکته گفتنی در این جا آن است که پرسشها و مسائلی که درباره انواع گوناگون وحی وجود دارد اغلب (اگر نگوییم عموماً) در همه آنها مشترک است.
از جهت دیگر، در بحث چگونگی رابطه خدا و انسان در وحی، سه جهت را باید از یکدیگر متمایز ساخت:
– جهت نخست، چگونگی نسبت خدا با انسان است. در این بخش، باید روشن شود که مرتبه بسیط، ثابت، قدیم، بیزمان، بیمکان و نامتناهی الهی چگونه با مرتبه مرکب، متغیر، حادث، مکانمند، زمانمند و متناهی بشری ارتباط برقرار میکند. مسائلی مانند کلام الهی و اراده الهی در نسبت با وحی در همین بخش باید مورد بحث قرار گیرد. بهطور خلاصه، در این بخش «صدور وحی از جانب خداوند» مورد توجه است.
– جهت دوم، چگونگی نسبت انسان با خداست. در این بخش بر عکس جهت نخست، مسأله آن است که انسان خاکی و مادی با وجود ویژگیهایی که گفته شد چگونه لباس تعلق به عالم ماده را برمیکند و از ساحت عالم خاک به ساحت غیبی جهان بار مییابد. بهطور خلاصه، در این بخش «دریافت وحی از جانب انسان» یا «صعود انسان به سوی ساحتی دیگر از جهان» باید بررسی گردد.
– جهت سوم نیز تحلیل این رابطه دوسویه است. در این بخش پرسش آن است که ماهیت و حقیقت چنین نسبتی چگونه است. البته بخش عمدهای از تحلیل این نسبت به تبع تحلیل طرفین آن روشن میشود.
ان شاء الله در ادامه این مقاله، بحث را پی خواهیم گرفت.
منابع:
– سنتگرایی، تجددگرایی و پساتجددگرایی [جزوه]، مصطفی ملکیان، به کوشش انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، [بینا]، تهران، ۱۳۷۹
– فرهنگ ریشهشناسی انگلیسی، جان آیتو، ترجمه حمید کاشانیان، فرهنگ نشر نو و انتشارات معین، تهران، ۱۳۸۶
– The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, Macmillan, New York, London, 1987