دوره حاکمیت مأمون عباسی شکوفاترین عصر فرهنگ اسلامی از منظر گفتگوی میان فرهنگ ها، تضارب آراء اندیشمندان و آشنایی مسلمانان با میراث ادبی، علمی و فلسفی سترگ تمدن های باستانی یونان، ایران و هند است. نهضت ترجمه آثار مکتوب تمدن های مزبور به زبان عربی به مثابه موتور محرکه پیشبرد مباحث نوین کلامی و حتی فقهی در میان عالمان مسلمان بود. نظریات و افکار وارداتی نوین سبب می شد تا برخی از دگراندیشان مسلمان برای دفاع از مبانی نظری اندیشه های اسلامی به فراگیری معارف جدید همچون فلسفه روی آورند و حتی از استدلال های فلسفی عقلی یونانی برای تبیین عقاید اسلامی بهره ببرند.
گرچه پژوهشگران ناسیونالیست عرب تمایل دارند نهضت ترجمه را پدیده ای فراتر از دوره خلافت عباسیان بدانند و ریشه های آن را به دوره اموی بازگردانند اما شواهد تاریخی متقنی برای اثبات مدعای آنان وجود ندارد. برای نمونه، رشید جمیلی از پژوهشگران عرب، با تقسیم بندی نهضت ترجمه به چهار دوره متمایز، مرحله شروع آن را دوره اموی، دوره دوم آن را عصر هارون، سومین فاز آن را در عهد مأمون و چهارمین مرحله آن را دوره جانشینان مأمون تا متوکل عباسی قلمداد کرده است. هرچند گزارش هایی از ترجمه اندک شمار برخی کتب در دوره اموی در منابع بازتاب یافته است اما وقتی از نضهت ترجمه سخن گفته می شود؛ مراد جنبش فرهنگی همه جانبه از سوی مترجمان و اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان درون مرزهای اسلامی است که با حمایت و البته هدایت نهاد قدرت به سوی برگردان کردن میراث مکتوب شاخص سایر تمدن ها گام برداشتند. نهاد قدرت در دوران خلافت اموی جز در عصر معاویه دارای ثبات سیاسی نبود تا چه رسد به اینکه در زمینه سیاست گذاری فرهنگی سرمایه گذاری نماید. تقسیم بندی نهضت ترجمه به دو دوره هارون و مأمون نیز به همین اندازه بی معنا و مبناست زیرا تأسیس بیت الحکمه در عهد هارون سبب آشنایی اندیشمندان مسلمان با علوم و دستاوردهای فاخر تمدن های باستانی شد که به ترجمه بعضی از آن ها منتهی شد و در نتیجه در حکم زمینه ای برای تحقق نهضت بزرگ ترجمه در عصر مأمون عباسی شد.
در دوره خلافت هارون بیشتر به ترجمه علوم کاربردی همچون پزشکی و فیزیک و شیمی توجه شد و پرداختن به ترجمه آثار منطق و فلسفه در حاشیه قرار داشت. در عوض به دلیل نفوذ خاندان ایرانی برمکی در ساختار قدرت و پویایی جنبش شعوبیه و حضور نخبگانی مانند ابن مقفع، بخش مهمی از میراث تاریخی و ادبی ایرانیان از زبان پهلوی به عربی برگردان شد. در نهضت ترجمه عصر مأمون گونه های مختلف معارف دنیای آن روز از پزشکی و شیمی گرفته تا ریاضیات و فلسفه از زبان های مختلف هندی، فارسی، یونانی، لاتین و سریانی به زبان فارسی برگردان شد. دانشمندان مسلمان برای دستیابی به نسخه های اصیل کتاب هایی که قصد ترجمه آن را داشتند به شهرهای مختلف امپراتوری بیزانس سفر کردند و حتی گزارش هایی از سفارش خرید کتاب توسط مأمون از کتابخانه بزرگ اسکندریه وجود دارد. مأمون با اهداف سیاسی و برای به حاشیه راندن اهل حدیث و فقها که طرفدران برادر مخلوع و مقتول او بودند از ترجمه آثار فلسفی یونانی استقبال کرد و به مسائل جدیدی همچون مناقشه حدوث یا قدم قرآن دامن زد. نتیجه سیاست او واردات علوم انسانی غربی به عالم اسلامی در گسترده ترین حالت بود و چون بستر های تئوریک آن مهیا نبود به نزاع های مذهبی و درگیری های فرقه ای و بسط دایره تکفیر منجر شد. هرچه بود اندیشمندان مسلمان با معرفت جدیدی به نام فلسفه آشنا و به ابزار نوینی به نام منطق مجهز شدند که در مباحث کلامی و جدلی از آن بهره می بردند. اما پرسش اینجاست که این نگرش جدید چه تأثیری بر تاریخ نگاری مسلمانان داشت؟ نهضت ترجمه که در مدت کوتاهی توانست پارادایم فکری جهان اسلام را تغییر دهد آیا بر نگرش و روش در تاریخ نگاری مسلمانان هم توانست اثری در خور بگذارد؟
با اینکه در نهضت ترجمه عصر عباسیان، گونه های مختلف معارف و دانش های جهان آن روز مورد توجه مسلمانان واقع و ترجمه شد اما گزارشی از ترجمه کتاب های تاریخ یونانی و رومی توسط مترجمان مسلمان در دست نیست. تضاد فرهنگی میان جهان اسلام و دنیای یونانی و رومی به عنوان بلاد کفر و فقدان سرنوشت مشترک تمدنی یکی از عوامل بی علاقگی ترجمه کتب تاریخی اروپایی توسط مسلمانان بود. یکی از مهم ترین اهداف تاریخ نگاری در نظر مسلمانان، پند گرفتن از حوادث امت های پیشین و یافتن مشیت الهی در تاریخ بود؛ در حالیکه چنین امری در محتوای تاریخ نگاری های اروپایی تقریبا بی معنا بود. شاید این نظر مطرح شود که ممکن است کتاب های تاریخی اروپایی در نهضت ترجمه مورد توجه مترجمان قرار گرفته باشند اما مانند خداینامه ایرانیان برجای نمانده باشند. باید گفت که اگر چنین متونی ترجمه شده بود و از بین می رفت حداقل نام آنان باید در کتبی مانند الفهرست ابن ندیم ثبت و ضبط می شد. بر این اساس، به دلیل عدم ترجمه متون تاریخ نگاری یونانی و رومی، هرگونه تأثیرگذاری نگرشی و روشی تاریخ نگاری های مزبور بر تاریخ نگاری مسلمانان بلاموضوع است.
تنها فرهنگی که توانست بخشی از تاریخ نگاری خود را در قالب نهضت ترجمه به عالم اسلام متقل نماید فرهنگ ایرانی بود. خدای نامه متن محوری تاریخ نگاری ایرانی بود که از زبان پهلوی به عربی بازگردان شد و گرچه متن اصلی آن بر اثر حوادث روزگار یا دشمنی جناح ضد ایرانی خلافت اسلامی برجای نماند اما گزارش های آن به صورت پراکنده در شاهنامه های منثور و منظوم دوره های پسین و حتی کتاب های تاریخ عمومی عربی باقی ماند. تاریخ طبری به عنوان مهم ترین تاریخ عمومی جهان اسلام در سده سوم بخشی از گزارش های خدای نامه را بی آنکه نامی از منبع آن ببرد در متن خود بازتاب داده است. ترجمه میراث ایرانی فقط به کتب تاریخی محدود نماند و نخبگان جریان شعوبی به ترجمه کتاب هایی همچون آیین نامه ها، گاهنامه ها و تاج نامه ها نیز همت گماردند که بخشی از آن ها در میراث مکتوب عربی باقی ماند و به دست ما رسید.
با اینکه برخی محققان مانند قرشی به دلیل محتوای اسطوره ای تاریخ نگاری ایرانیان در متون خداینامه ای که جلوه آن در شاهنامه های بعدی نمود یافته است منکر تأثیرپذیری نگرشی و روشی تاریخ نگاری مسلمانان از میراث تاریخی ایرانیان در نضهت ترجمه هستند اما روزنتال معتقد است که روش سالشمار و نگرش سیاسی به تاریخ اسلام به محوریت خلفا، نگاهی است که از متون تاریخی ایرانی به تاریخ نگاری عربی انتقال یافته است. با توجه به فقدان کرونولوژی و تقویم در تاریخ عرب پیش از اسلام و نگاه قبیله ای آنان به رخدادهای تاریخی چنین تفسیری پذیرفتنی می نماید. در مقابل قرشی پژوهشگرانی مثل نیکلسون ایستاده اند که اساس تاریخ نگاری اسلامی را منبعث از نگاه ایرانی و تأثیر ترجمه خداینامه ها می دانند. نگارنده این سطور بر آن است که تکوین تاریخ نگاری در میان اعراب پس از ظهور اسلام تحقق یافت و در اشکالی همچون تک نگاری های قبیله ای و سیره نگاری پیامبر اسلام نمود یافت اما پس از آشنایی با میراث تاریخی سایر تمدن ها و به ویژه ایرانیان، تاریخ نگاری مسلمانان به سوی تجمیع کتب تاریخی پراکنده و تبدیل آن به تاریخ های عمومی بزرگ متمایل شد.
در مجموع، به دلیل آنکه در نهضت ترجمه عصر عباسیان، کتاب های تاریخی از زبان یونانی و لاتینی به عربی برگردان نشد از تأثیر روشی و نگرشی آنان هم نمی توان سخنی به میان آورد. اما میراث تاریخی ایرانیان با کوشش جریان شعوبیه به زبان عربی برگردان شد و نه تنها گزارش های آن در محتوای تاریخ های عربی وارد شد بلکه تأثیرات مهم روشی و نگرشی در تاریخ نگاری مسلمانان برجای نهاد. از مهم ترین این تأثیرات، سیاسی شدن نگاه مسلمانان به تاریخ اسلام و تدوین کتاب های تاریخی مبتنی بر روش سالشمار است.