همسایگی امام رضا [ع]: کنشهای زیارتی و نیت بازگشت افغانهای هزارۀ ساکن در مشهد، ایران[۱]
دایانا گلیزبروک و محمد جلال عباسی-شوازی[۲]
ترجمه سینا باستانی، ویرایش پیمان اسحاقی
چکیده:
بسیاری از پناهندگان و مهاجران شیعی –که بیشترشان از هزارهها هستند- دانسته و تعمداً در مشهد، که جایگاه حرم امام رضا[ع] است سکنی گزیدهاند. هزارهها به زیارت حرم امام حسین [ع] در کربلای عراق نیز میروند. این مردم تقریباً نیمی از جمعیت ثبتشدۀ افغانیهای ایران را تشکیل میدهند، با این حال تا نیمۀ دهۀ ۲۰۰۵م. تنها یک چهارم کل رقم بازگشتگان به افغانستان را تشکیل میدادند. این مقاله با تکیه بر نوشتارگان[۳] انسانشناسی و مطالعات پناهندگان دربارۀ اثر کنش دینی در وضع آوارگی، به این امر نظر دارد که آمال و آرزوهای زیارتی و کنشهای افغانهای هزارهای در ایران ممکن است در تصمیمگیریشان دربارۀ مهاجرت معکوس[۴] به افغانستان عامل مهمی باشد. این مطالعه بر آن است که تصمیم بازگشت به افغانستان برای گروههای خاصی از هزارهها از کنشهای زیارتی و دلبستگیشان به حرمهای زیارتی تأثیر میپذیرد.
نویسندۀ نخست در اکتبر و نوامبر ۲۰۰۳م. مطالعۀ مردمنگارانه مختصری را در مشهد انجام داده که به شکلگیری این فرضیۀ آغازین انجامید که کنش زیارت و نزدیکی محل سکونت به حرم امام رضا [ع] بر تصمیمگیری هزارهها به بازگشت به افغانستان اثر گذاشته است.[۵] بینشهایی که نویسندۀ نخست حاصل کرد بر مشاهدۀ مشارکتی زندگی روزمرۀ خانوادههای هزاره و همسایگانشان در گلشهر مشهد استوار است. نویسنده مدت کوتاه یکماههای را در آنجا با یکی از این خانوادهها به سر برد تا فهمش از موقعیت هزارههایی که در ایران زندگی کرده و سپس در اواخر دهۀ ۱۹۹۰م. به استرالیا رفته بودند را افزایش دهد. «واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان» (اِیآراییو)»[۶] فرصت کاوش این فرضیه را فراهم آورد که کنش زیارتی بر نیت بازگشت اثر میگذارد. در سال ۲۰۰۵م.، اِیآراییو طی قراردادی به نویسندگان این مقاله مأموریت داد که مطالعهای چندمکانی (مشهد، تهران و زاهدان) دربارۀ راهبردهای امرار معاش، شبکههای فراملی و دورنمای ادغام مجدد افغانهای مقیم ایران، انجام دهند.[۷] نویسندگان پرسشهایی را دربارۀ کنش زیارت به این موضوعات افزودند.[۸] این مطالعه که در این متن به «مطالعۀ مشهد» مشهور است، دادههایی را در سطح گفتمانی دربارۀ معنای کنش زیارت و نزدیکی محل سکونت به حرمهای شیعیان و اینکه چگونه این عوامل به قصد بازگشت افغانهای شیعه، خاصه هزارهها اثر گذاشت، در دسترس قرار میدهد.
این مقاله این گونه آغاز میشود که مروری تاریخی دربارۀ تحول خطمشی مهاجرت ایران در واکنش به سرازیر شدن افغانها به ایران از سال ۱۹۷۹م. تا ۲۰۰۲م. به دست میدهد. حرکت افغانهای هزاره به ایران از سدۀ نوزدهم و متعاقباً بازگشت هزارهها از سال ۲۰۰۲م. به این سو ردگیری شد. در حالی که هزارهها نزدیک نیمی از کل افغانهای ثبتشده در ایران را تشکیل میدهند، تنها یک چهارم کل رقم بازگشتهایی که به کمک کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد تا تاریخ آگوست ۲۰۰۵م. انجام گرفت، به آنها ربط دارد. این مقاله با تمرکز بر کنش دینی شیعی به این رقمهای بازگشت میپردازد. کنش زیارت افغانهای هزاره در ایران تحت عنوان سه سرفصل بررسی میشود: دلبستگی، احساس و اثر اجتماعی-سیاسی.[۹] مرادمان از دلبستگی آن است که کنش مرسوم و رایج زیارت حرم امام رضا [ع] در مشهد و ترجیح سکونت در نزدیکی این حرم را میتوان مبنای دلبستگی دانست. مرادمان از عاطفه سرشت نیایش در زیارتگاه است، یعنی احساس آرامشبخش بدنیش. این احساس بدنی، در کنار باور زائران به معجزات امام و خویشانش، دورنمای رونق خانواده و بهروزی اعضا را بهتر میسازد. منظورمان از اثر اجتماعی-سیاسی اشاره به اسم و رسمی است که زیارت کربلای عراق برای افغانهای هزاره که در ایران جایگاه اقتصادی و اجتماعی حاشیهای دارند به ارمغان میآورد. این اثرات اگر با هم در نظر گرفته شوند، پرسش از کنش زیارت و دلبستگی به زیارتگاهها چونان متغیری که بر تصمیم هزارهها به بازگشت به افغانستان اثر میگذارد را ارائه میدهد.
هزارهها هم در ایران و هم در وطنشان، افغانستان، متمایز و مشخصاند. آنها معمولاً از حیث نژاد بیش از ویژگیهای اروپای جنوبی دارای مشخصات آسیای میانهای هستند و چنین تلقی میشود که از سه تیرۀ مغولی، ترکی و پارسیاند.[۱۰] در افغانستان، هزارهها از اقلیتهای مسلمان شیعیاند. گرچه هزارهها در سراسر افغانستان، خاصه در مناطق شرقی کابل، هرات و مزار شریف پراکندهاند، وطن فرهنگیشان هزارجات تلقی میشود که سه استان افغانستان (بامیان، اورزگان و غور) و بخشهایی از هرات، فراه، قندهار، غزنی، پروان، بغلان، بلخ و بادغیس را دربرمیگیرد.[۱۱]
گرچه این مقاله اساساً با سرازیر شدن هزارهها به ایران پس از سال ۱۹۷۹م. سروکار دارد، مهاجرت اجباری پیشترشان نیز درخور توجه است. تبعیض علیه هزارهها بر «خصومت فرقهای و فروبستگی[۱۲] اجتماعی» استوار و به آوارگی دردناکی انجامیده است.[۱۳] دانشور هزارهای، سید اصغر موسوی، شواهد حضور هزارههای شیعه در ایران را، تا دهۀ ۱۸۵۰م.، یعنی زمانی که ۲۰۰۰ تا ۵۰۰۰ خانوادۀ هزارهای در جام و بخارا مستقر شدند، پی میگیرد.[۱۴] در زمان سلطنت حاکم پشتون سنی عبدالرحمان (۱۸۸۰-۱۹۰۳م.)، اقدامات سرکوبگرانه برای منقاد ساختن هزارجات سبب گریز و آوارگی آنان شد.[۱۵] شیعیان هزاره و دیگر شیعیان در سه مقصد متفاوت پناه جستند: روسیۀ تزاری، هند بریتانیائی و ایران زمان قاجار. هزارههای ساکن در شمال و غرب هزارجات به ایران مهاجرت کردند.[۱۶] در تاریخ شاه عالمی آمده که تقریباً ۱۵۰۰۰ خانواده (نزدیک ۱۶۸۰۰۰ تن) در دوران حکومت عبدالرحمان در تربت جام، واقع در شرق مشهد سکونت گزیدند و ۹۰ درصد جمعیت محلی را تشکیل دادند.[۱۷]
در دهۀ ۱۹۳۰م.، هزارههای افغان ساکن در ایران به شکل رسمی در گروهی قرار داده شدند به نام «خاوری» و در مراسمها و جشنهای ملی ایران حضور یافتند. خاوری یعنی «مردم شرق». این مردم که «بربری» هم خوانده میشدند، یک سده پیش، از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و بیشتر در خراسان ساکن شدند و بسیاری از آنها تابعیت ایرانی گرفتند. شمار بیشتری به عراق مهاجرت کردند و بسیاری از خاوریهایی که اکنون مقیم مشهداند در دهۀ ۱۹۷۰م. از عراق اخراج شدند. شهروندی خاوریها اکنون محل مناقشه است و برای بسیاری از آنها مدارک شناساییای صادر شده که در آن به طور خاص به ملیت عراقی اشاره شده است.[۱۸]
در سال ۱۹۷۰م.، بار دیگر خیل عظیمی از هزارهها از افغانستان به مشهد مهاجرت کردند.[۱۹] تقریباً همۀ هزارههای افغان که در سال ۲۰۰۵م. با ما مصاحبه کردند بلافاصله پس از اشغالگری شوروی و در آن دوران افغانستان را ترک گفتند.[۲۰] پیش از سال ۱۹۷۹م.، هزارهها و دیگر افغانها در نتیجۀ فقر و بدهی که خشکسالی و خطمشیهای ناکارآمد دولت به بار آورده بود میهنشان را ترک گفتند و بدین ترتیب از اثرات بیثباتی و جنگ گریختند: کودتای سیاسی و اشغالگری شوروی (۱۹۷۹-۱۹۸۹م.)؛ تضاد میان دولت نجیبالله و مجاهدین در سالهای ۱۹۸۹م. تا ۱۹۹۲م.؛ و نبردهای جناحی و برآمدن جنبش طالبان از سال ۱۹۹۴م. تا سال ۲۰۰۱م. پاسخدهندگانی که افغانستان را در زمان اشغالگری شوروی ترک گفتند، بارها به دفاع از شرف دخترهایشان (ناموسشان) در برابر سربازان و دفاع از اسلام در برابر تحقیر و توهین سربازان شوروی اشاره کردند.
برخی از پاسخدهندگان پیش از اشغالگری شوروی با هدف زیارت به ایران سفر کردند، منتها تصمیم گرفتند بمانند، احتمالاً به این دلیل که در غیاب آنها وضعیت سیاسی در وطنشان رو به وخامت گذاشته بود. از قضا سختیها و میل به تغییر حالو هوا انگیزۀ آغازین زیارت بود. برخی پاسخدهندگان پس از رفتن شوروی به افغانستان بازگشتند، منتها در دوران رژیم طالبان برای بار دوم افغانستان را ترک گفتند. در سال ۱۹۹۶م.، رهبران قدرتمند طالبان به طور خاص انگ الحاد و بدعتگذاری را به هزارهها زدند.[۲۱] این مقاله اساساً بر افغانهای هزاره، که در استان خراسان که مرز میان ایران و افغانستان است زندگی میکنند، تمرکز دارد؛ با این حال، پیش از این بحث مفصل، از خطمشیهای مهاجرتی ایران نمای تاریخی گستردهتری به دست میدهیم.
تحول خطمشی مهاجرتی در ایران
در سال ۱۹۷۶م.، ایران میثاق حمایت از پناهندگان سازمان ملل[۲۲] و پروتکل سال ۱۹۶۷م. را که ملاحظاتی در خصوص مادۀ ۱۷ (اشتغال درآمدزا)،[۲۳] ماده ۲۳ (اعانۀ عمومی)، ماده ۲۴ (مقررات کار و امنیت اجتماعی) و ماده ۲۶ (آزادی تحرک) آن بود تصویب کرد. هم میثاق حمایت از پناهندگان سازمان ملل و هم پروتکلش در ایران همپایۀ قانون بودند. مادۀ ۱۵۵ قانون اساسی ایران بیان میکند که حکومت جمهوری اسلامی ایران به متقاضیان پناهندگی سیاسی پناهندگی میدهد، مگر آنهایی که مطابق قانون ایران خائن و مجرم شناخته شوند. در سال ۱۹۶۳م.، پیش از تصویب میثاق حمایت از پناهندگان، حکومت ایران فرمانی در خصوص پناهندگان صادر کرد که چارچوبی حقوقی و اداری فراهم کند تا به پناهجویان پناهندگی دهد.[۲۴]
هجوم افغانها به ایران در سال ۱۹۷۹م. همزمان شد با انقلاب اسلامی در ایران که نسبت به پناهندگان شیعی که از افغانستان تحت اشغال کمونیستها میگریختند خطمشی «درهای باز» را در پیش گرفته بود. به افغانهایی که به شکل قانونی به ایران میآمدند جایگاه «مهاجر دینی اجباری» بخشیدند.[۲۵] اصلی اسلامی که در قرآن تقدیس شده و بر آغوش گشودن به روی پناهندگان و آوارگان دلالت دارد، در پرتو انقلاب احترام خاصی پیدا کرد. در فارسی دو واژه داریم یکی پناهنده و دیگری مهاجر؛ اما حکومت ایران در اسناد رسمی هم ورود قانونی و هم ورود غیرقانونی افغانیها را مهاجرت مینامد نه پناهندگی. کسانی که برای کار مهاجرت میکنند و مرتب میان مرز افغانستان و ایران در رفت و آمدند دستۀ سومی را تشکیل میدهند. این افغانها که در پارسی به کارگر فصلی یا کارگر افغانی مشهورند، به ایران مهاجرت میکنند، با این نیت که کار پیدا کنند و برای برآوردن نیازهای روزمرهشان، سرمایه و برای بازگرداندن بدهیشان به خانوادههایشان در افغانستان پول در آورند.[۲۶]
از سال ۱۹۷۹م. تا سال ۱۹۹۲م.، برای بیشتر افغانهایی که پا به خاک ایران میگذاشتند اسنادی قانونی صادر میشد که به آنها مجوز نامحدودی برای اقامت در ایران میداد و آنها را قادر میساخت که به سلامتبانی[۲۷] یارانهای و غذا و آموزش رایگان در مقطع تحصیلی ابتدایی و متوسطه دسترسی پیدا کنند. افغانها را از داشتن کسبوکاری از آنِ خود یا دستفروشی خیابانی بازداشتند. مشاغلشان نیز به طور رسمی به کارهای کمدستمزد و دستی محدود شد.[۲۸] پس از پایان اشغالگری شوروی در افغانستان، خطمشی پناهندهپذیری در ایران در دهۀ ۱۹۹۰م. تغییر کرد و بر جلوگیری از ورود غیرقانونی و مهاجرت معکوس تأکید شد. در دهۀ ۱۹۸۰م.، دولت ایران برای آموزش، خدمات سلامت، حمل و نقل، سوخت و کالاهای اساسی برای نزدیک ۲ میلیون افغان، یارانه داد.[۲۹] از دهههای ۱۹۹۰م. تا زمان نگارش این مقاله، افزون بر توافقنامههای مهاجرت معکوس داوطلبانه و پویشهای اخراج، مجموعهای از اقدامات قانونی که مهاجران غیرقانونی افغان را هدف قرار داده، پیاده شده است.
برنامۀ نخست ایران برای مهاجرت معکوس در سال ۱۹۹۲م. رسمیت یافت و کمیسیونی سهجانبه برگزار شد که افغانستان، ایران و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد (یواناچسیآر)[۳۰] در آن حضور داشتند. طی دو سال پس از این برنامه، نزدیک ۶۰۰۰۰۰ افغان به افغانستان بازگردانده شدند.[۳۱] در سال ۱۹۹۸م.، حکومت ایران و کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برنامۀ مشترک مهاجرت معکوسشان را از سر گرفتند. مبادرت ایران به اجرای پویش موازی اخراج سبب شد که کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد برای رسیدن به موافقتنامۀ جدیدی برای مهاجرت معکوس وارد مذاکره شود تا مدعیات فردی بررسی، از کسانی که پناهنده تلقی میشوند حمایت و جلوی اخراج افغانها و بازداشت آنها در اردوگاهها گرفته شود.[۳۲] موافقتنامه جدید امضا نشد اما پناهندگان خودکفا در مناطقی مشخص ماندند و اقامت اجباری در قرارگاههای پناهندگان که به مهمانشهر معروف بود رخ نداد.
در آوریل سال ۲۰۰۰م.، مجلس ایران قانونی را وضع کرد که همۀ خارجیهای بدون مجوز کار را ملزم کرد که ایران را در ماه مارس ۲۰۰۱م. ترک گویند.[۳۳] به موجب مادۀ ۴۸ برنامۀ سوم توسعۀ پنجساله، قانون برای کارفرمایانی که کارگران غیرقانونی خارجی را به کار میگرفتند جریمههای سنگین و زندان در نظر گرفت.[۳۴] بسیاری از کسبوکارهای کوچکی که افغانها را به خدمت گرفتند، بسته شدند و حکومت جواز کار برخی از افغانها را لغو کرد. افغانهایی که نیازمند حمایت دانسته شدند مجوز اقامت موقت سه ماهه گرفتند و ملزم شدند که در استانی که در آن مجوزها صادر شده بود زندگی کنند تا اینکه شرایط برای بازگشتشان مهیا شود.
در آوریل سال ۲۰۰۲م.، پس از سرنگونی طالبان و سر کار آمدن دولتی موقت در کابل، موافقتنامۀ سهجانبۀ مهاجرت معکوس امضا شد و در آن برای بازگشت «داوطلبانۀ» ۴۰۰۰۰۰ افغان از ایران در نخستین سال اجرای این موافقتنامه برنامهریزی شد.[۳۵] در همین دوره، یازده مادۀ «مقررات تسریع بازگردانی اتباع» که بر اصل ۱۳۸ قانون اساسی استوار بود به تصویب مجلس رسید. این مواد حضور مهاجران غیرقانونی افغان در فعالیتهای گوناگون را ممنوع اعلام کردند.[۳۶] موافقتنامۀ سهجانبۀ اصلاحشدۀ سال ۲۰۰۳م. بازگشت داوطلبانه را تا ماه مارس سال ۲۰۰۵م. آسان ساخت و موافقتنامهای دیگر در ژوئن سال ۲۰۰۶م. بر مهاجرت معکوس داوطلبانه تا ماه مارس ۲۰۰۶م. اثر گذاشت. آخرین موافقتنامه در ماه مارس ۲۰۰۶م. امضا شد و مهاجرت معکوس داوطلبانه را تا مارس سال ۲۰۰۷م. تمدید کرد.
از نظرگاه ایرانیان، مذاکرات منتج به این موافقتنامههای مهاجرت معکوس در بافت سیاسی و جمعیتشناسانۀ خاصی رخ داد. در پایان سال ۲۰۰۴م.، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل برآورد کرد که نزدیک به یک میلیون مهاجر ثبتشدۀ افغان در ایران حضور دارند. و نیز برآورد شد که ۵۰۰۰۰۰ مهاجر ثبتنشدۀ مجرد افغان که برای کار به ایران آمدند در ایران ماندهاند[۳۷] و شمار درخور توجهی از آنان نه ثبت شدند و نه جزء کارگران مهاجر بودند. در سال ۲۰۰۵م.، یافتههای پژوهشی نویسندگان این مقاله حاکی از آن بود که بیشتر پناهندگان و مهاجران افغان در ایران در میانمدت قصد بازگشت نداشتند.[۳۸] این یافته در رقم بازگشت افغانها بازتاب یافته است. تا آوریل ۲۰۰۶م.، در مجموع ۸۳۳۳۱۷ افغان از طریق برنامۀ مهاجرت معکوس کمیساریای عالی از ایران به کشور خود بازگردانده شدند، حال آنکه، بنا به گزارشها ۶۲۴۵۶۶ نفر بدون کمک به افغانستان بازگشتند. رقم بازگشت در سال ۲۰۰۵م. به طرز چشمگیری سقوط کرد و پیشبینی شد که تا سال ۲۰۰۶م. ادامه یابد.[۳۹] گرچه هزارهها ۴۳ درصد مهاجرهای ثبتشدۀ افغان در ایران (۳۷۷۰۳۶) را تشکیل میدهند، تنها ۶/۲۵ درصد کل رقم مهاجرانی که تا آگوست ۲۰۰۵م. به کمک کمیساریا به افغانستان بازگشتند مربوط به آنهاست.
مطالعۀ جمشیدیها و علی بابایی که در سال ۲۰۰۱م. در مشهد انجام شد، مدخلی بود برای پرداختن به نیات شیعیان افغان از بازگشت.[۴۰] نویسندگان این پژوهش اکثراً از پاسخدهندگان هزاره پرسیدند که آیا اصولاً براین باورند که افغانها باید به افغانستان بازگردند؟ و این که آیا خودشان نیز واقعاً این را میخواهند؟[۴۱] تحلیل پاسخها متغیرهای مختلفی را نشان دادند. شوق بازگشت به افغانستان را این عوامل رقم میزد: محل سکونت (روستاییان به دلیل سختی و مسائل امنیتی در مناطق روستایی نسبت به شهریان تمایل کمتری به بازگشت داشتند)؛ جنسیت (زنان کمتر از مردان مشتاق بازگشت بودند)؛ سطح تحصیلات (آنهایی که تحصیلات پایینتری داشتند کمتر از تحصیلکردگان مایل به بازگشت بودند)؛ امنیت حرفهای-اقتصادی (آنهایی که امنیت مالی و حرفهای داشتند و آنهایی که وضع مالیشان در ایران بهتر شده بود، تمایل کمتری به بازگشت داشتند تا کسانی که امنیت نداشتند یا وضعشان بدتر شده یا تغییر نکرده بود). عامل چهارم و از همه مهمتر به پرسش از جنگ مربوط است. هشتاد و شش درصد از پاسخگویان مدعی شدند که ترس از جان و جنگ مهمترین موانع بازگشتشان است. این نویسندگان در نتیجهگیریشان به متغیر دین و مقولۀ خاص تشیع ارجاع مختصری کردهاند. افزون بر زنان، کمسوادان و روستاییان، شیعیان نیز رغبت کمتری به بازگشت به افغانستان داشتند. باقیماندۀ این مقاله به رابطۀ میان کنش زیارت و دلبستگی به زیارتگاه و نیت بازگشت به وطن میپردازد.
نظریهپردازی کنش زیارت و دلبستگی
قالببندی گزارهمان در این پژوهش از ادبیات علمی کنونی دربارۀ دلبستگی و نیت مهاجرت اثر میپذیرد. اولینگ ماهرانه از نوشتارگان مربوط به آوارگی پدیدارشده در دو دهۀ ۱۹۸۰م. و ۱۹۹۰م. خلاصهای به دست داده که سازگاری پناهندگان را نظریهپردازی کرده است.[۴۲] سازش پناهندگان را برحسب «برهههایی» توضیح میدهند که پناهندگان از سر میگذرانند و بر این ایده استوار بود که سازگاری هم تدریجی است و هم خطی و میتوان مسیر آن را طی زمان دنبال کرد. فرض بر این بود که پناهندگان باید یا دلبستگیشان به وطن و زادگاهشان که روزی شاید به آن بازگردند را حفظ کنند یا باید به مکانی که مهمان آناند دلبسته شوند. اندیشیدن دربارۀ آوارگی و دلبستگی به مکان دستخوش بازبینی شده و دیگر فرض نمیشود که سازش تدریجی و طبیعی است. در عوض ابهام و ناهمخوانی در نیات پناهندگان از مهاجرت امری طبیعی فرض شده است. دیسانتیس و اولینگ چنین استدلال میکنند که قصد مهاجرت از دلبستگیهای همزمان به وطن و کشور میزبان و عواطف ضدونقیضی که ممکن است دربارۀ میهن وجود داشته باشد تأثیر میپذیرد.[۴۳]
ادبیات علمی راجع به دلبستگی و نیت مهاجرت از مجموعه پژوهشهایی که دربارۀ فراملیگرایی انجام گرفته اثر پذیرفته است. نیات مهاجرت در رابطه با وطن و جامعۀ میزبان را «دگرگونشونده» توصیف میکنند. چنین گفته میشود که دلبستگیها و هویتها «به شکلی متفاوت محلی شدهاند»، یعنی دیگر گفته نمیشود که آنها در مکانهای خاص محلی یا جایگیر شدهاند.[۴۴] شبکهای از زیارتگاههای شیعی در کشورهای ایران، عراق، سوریه و تا اندازهای بسیار کمتر در افغانستان وجود دارد. اگر این قضیه را بسط دهیم میتوان گفت که دلبستگی شیعیان ممکن است به شکلی متفاوت محلی شوند. کنش زیارت میتواند دلبستگی بدیلی را پدید آورد که افغانستان، ایران و عراق را در بر بگیرد. با این حال، در ایران دلبستگی هزارهها اساساً با مشهد که محل استقرار حرم امام رضا [ع] است گره خورده است.
مشهد محل استقرار تنها حرم امام شیعیان در ایران است و هر ساله بیش از یک میلیون زائر به دیدار آن میروند. با این حال، نباید از نظر دور داشت که در مشهد برای افغانها شکل بیسابقهای از تملک خانه شکل گرفته است. تملک خانه سکونت پایدار و جای گرفتن در شبکههای اجتماعی محلی را ممکن میسازد. نزدیک نیمی از پاسخدهندگان در مطالعۀ مشهد خانۀ خودشان را دارند. به واقع، مدت میانگین اقامت ۵/۱۴ سال بود. بیشتر پاسخدهندگان پیش از رفتن به مشهد در آنجا خویشاوندان یا نزدیکانی داشتند، بیش از همه عمو، پسرعمو و بستگان نزدیک. به طور رسمی، خارجیان قانوناً مجاز نبودند که در ایران ملک داشته باشند. شکلی از تصرف در مشهد شکل گرفته که در دفتر ثبت املاک دولت به شکل رسمی ثبت نشده، اما در سطح محلی معتبر شناخته میشود و نامش را قولنامهای گذاشتهاند.
دادههای پژوهشی نویسندگان مطالعۀ مشهد در سال ۲۰۰۵م. حاکی از آن است که تملک و مدت اقامت بر نیت مردم به بازگشت به افغانستان اثر میگذارد.[۴۵] بیوهای شصتساله از هزارهها برای توصیف حسش دربارۀ ماندن در ایران به «رفتار صمیمانۀ» همسایگانش در خیابان محل زندگیش و نیز همسایگیش با امام رضا [ع] تمسک میجوید: «اینجا در ساختمان، مردم ما را میشناسند و بیست و یک سال است که در اینجاییم. هیج جا مثل اینجا نیست؛ ما همسایۀ امام رضاییم. به این محله خو گرفتهایم». عبارت «همسایگی امام رضا [ع]» از این گفتۀ پاسخدهندگان اخذ شده که دفن شدن در مشهد و اگر بخت یار باشد در [قبرستان] بهشت رضا [ع] به متوفی امکان میدهد که در کنار، در حضور یا دور و اطراف و روبهروی امام رضا [ع] باشد. باور بر این است که این مجاورت فرصتهای زندگی در لحظۀ حال و نیز فرصت رستگاری در جهان پس از مرگ را افزایش میدهد.
کنش زیارت ممکن است مکانی باشد برای «بهبودی» و زایش بهروزی. منظور ما از بهبودی، تجربۀ آسودگی از ترس برآمده از جنگ است و برهم خوردن خشونت آمیز مناسبات اجتماعی زادۀ آوارگی. برخی نظریهپردازان چنین توصیف کردهاند که گروههای پناهندگان «گفتمانهای عادیسازی» دارند که توصیف میکند چگونه بهبودی یا بهروزیشان ممکن است ساخته شود.[۴۶] کنش دینی را این گونه نظریهپردازی میکنند که پناهندگان را در اثنای آوارگیشان و یکی شدنشان با جامعۀ میزبان یاری میکند و حمایتی عاطفی و شناختی فراهم میآورد و محملی میسازد برای ساختن اجتماع و هویت گروهی.[۴۷]
نیایش اسلامی حس اثرگذار خاصی دارد که بنا به توصیف بهروزی میآورد.[۴۸] منظور ما از تأثیر، جلوۀ بیرونی عواطف است. تامس آتس این تأثیر را عواطف، احساسات، ادراکات و هیجانات بدنی فرد توصیف میکند.[۴۹] طب اسلامی تجربۀ معنوی را به تجربۀ عاطفی و جسمی ربط میدهد، مثلاً: «ارتباط اساسی روح با بدن را قلبی برقرار میکند که روح از آن برمیخیزد و وارد بخشهای بدن میشود».[۵۰] نیایش تجسم مییابد به این معنا که حرکت روح از قلب به بقیۀ بدن از رهگذر حس لامسه رخ میدهد.[۵۱] گفته میشود اثر نیایش به قلب آرامش و آسایش و اطمینان میدهد و برای بدن سلامتی و برای خانواده خوشبختی به ارمغان میآورد.[۵۲] قلب در نظرگاه علم اسلامی اندامی است که نیروی حیات را به بدن میرساند و جایگاه عواطف و احساسات است و طب عامهپسند، ناهنجاریهای قلب مانند تپش آزاردهنده را به حالتهای عاطفی و تجربۀ فشار اجتماعی ربط میدهد.[۵۳]
حس عاطفی نیایش هنگام زیارت شدیدتر نیز میشود. آنه بتریج، انسانشناس، با تکیه بر پژوهش ویکتور ترنر دربارۀ مراکز زیارتی چونان آستانهها،[۵۴] بر آن است که حرم نقش آستانه را ایفا میکنند. حرم مکانی است که در آن «مناسبات علیّ و معلولی همیشگی معلق میشوند: جایی که از راهحلهای مرسوم حل مشکل کاری برنمیآید یا در جایی که ابزارها و وسایل حل مشکل در دسترس افراد بهمشکلخورده نیست، نیروهای ماوراءطبیعی ممکن است مشکلات را به کلی برطرف کنند».[۵۵] زائران به این امید به زیارت حرمها میروند که از مساعدت محسوس و ملموس الهی بهره گیرند. بتریج با تمسک به استعارۀ قلب، چنین ادعا میکند که تجربۀ واقعی زیارت است که میتواند آرامشبخش و «گشایندۀ قلب» باشد.[۵۶]
در ایران، زائران شیعه حرمهای امامان و خویشاوندان و نوادگانشان را که به امامزاده مشهورند زیارت میکنند. واژۀ امامزاده را برای اشاره به حرمی که یکی از نوادگان امامان در آن به خاک سپرده شده و خود آن شخص به کار میبرند. به دیگر سخن، حرم منزلگاه یکی از فرزندان و یا فرزندانِ فرزندانِ امام است. امامزادهها به لطف نسبتشان با امامان رشتۀ پیوندهای محلی با اماماناند.[۵۷] زائران ممکن است از طریق نذر با امامزاده پیمان ببندند و در ازای لطف امامزاده -معجزه- حاضر شوند چیزی را قربان کنند.[۵۸] بتریج میگوید که این روی دادن معجزات است که به زائران امکان میدهد در عصر حاضر نیروهای الهی را تجربه کنند. حتی وقتی معجزهای رخ نمیدهد، جلب خشنودی امامزاده توانبخش و مایه تسلی است.
بتریج به «دوراهیهایی» اشاره میکند که زائران برای آنها در پی معجزهاند. این دوراهیها معرف موقعیتهاییاند که زائران در آنها ممکن است احساس بیقدرتی و عجز کنند.[۵۹] در شیراز، محل پژوهش بتریج، زیارت فعالیتی است که معمولاً زنان انجامش میدهند و این کار را به خاطر اعضای دیگر خانواده میکنند.[۶۰] بتریج بر آن است که زنان بیش از مردان از زیارت نصیب میبرند: «حتی برای زنان پرتوانی که امور روزمرهشان را آنگونه که میخواهند تمشیت میکنند، همیشه رخدادهای غیرعادی پیش میآید که با راه و روش معمول و مرسوم نمیتوان برطرفشان کرد و زنان برای حل آن در پی مساعدت الهیاند».[۶۱]
توضیح بتریج در تجربۀ نویسندۀ نخست [این مقاله] از زندگی با بیوهای هزارهای و خانوادهاش در گلشهر مشهد در اکتبر ۲۰۰۳م. طنین انداز شده است. این بیوه پس از نخستین زیارت حرم امام رضا [ع] با خانوادهاش از کرمان به مشهد نقل مکان کرد تا به حرم نزدیک باشد.[۶۲] اعضای خانواده هر هفته یا دو هفته یک بار به زیارت امام رضا [ع] میرفتند. این بیوۀ سرپرست خانوار چنین توضیح داد که نیایش در حرم عواطف را برمیانگیزد و در نتیجه آرامش را افزایش و ضربان قلب را کاهش میدهد و زحمت یا دردسرهای زندگیش را التیام میبخشد. وی از این دردسرها میگوید، از محدودیتهای قانونیای حرف میزند که فرزندانش را از ورود به آموزش عالی منع میکنند و آنها را در دایرۀ کارهای یدی محصور میکند، از موانعی که بر سر راه تملک رسمی خانۀ خودش وجود دارد و لزوم گرفتن مجوز برای سفر به خارج از مشهد برای مثال برای دیدن دختر و نوهاش در تهران.
زیارت مشهد در نگاه هزارهها
اهل سنت سلفی زیارت حرم امامان و خویشانشان را بدعتآمیز میانگارند، حالآنکه شیعیان کنش زیارت را با استناد به متن قرآن و آیۀ ۲۳ سورۀ شوری توجیه میکنند: «برای آن کار از شما مزد نمیطلبم، مگر دوستداری در حق نزدیکان [اهل بیتم]». این آیه را این گونه تفسیر میکنند که پیامبر اسلام از مسلمانان خواسته تا به دیدار حرم خویشاوندانش بروند و از این اماکن مراقبت کنند. زیارت امامزادۀ محل در کنار نیایش، روزه و حج (زیارت مکه در عربستان سعودی) جزء اعمال دینی مورد اعتقاد شیعیان است.
ادعا میشود هیچ امامی آناندازه شرق را نپیموده است که به افغانستان برسد.[۶۳] با این حال، برخی از افغانها بر این باورند که حضرت علی [ع] در مزار شریف (واقع در شمال افغانستان) به خاک سپرده شده، نه [شهر] نجف در عراق.[۶۴] اماکن زیارتی در افغانستان شامل مزارهای بزرگان دین یا سیدهای مشهور (شیعیانی که تبارشان را به حضرت علی [ع] و پیامبر اسلام [ص] میرسانند) و نظرگاهها یا مکانهایی میشود که به باور مردم گذر و نظر نوادگان امامان به آنها افتاده است. این اماکن نشانههایی دارند از جمله ردپاها یا رد سمهای اسب، درختانی که شکلی عجیبی دارند یا ویژگیهای غیرعادی مانند راهی که در اثر ریزش بهمن شکل گرفته است.[۶۵]
دولت ایران به افغانهای هزارهای مقیم در مشهد اجازه داده تا مرتب به زیارت حرم امام رضا [ع] بروند.[۶۶] برخی از پاسخدهندگان هزاره در مطالعۀ مشهد –بیشتر بیوگان و سالخوردگان- نزدیکی امام رضا [ع] را با عطف نظر به مکان خاکسپاری و رستگاری در آن جهان توضیح میدادند؛ نه زیارت در زندگی پیش از مرگ. یکی از بیوههای هزاره که شوهرش در راه زیارت مزار امام حسین [ع] در کربلای عراق درگذشته بود و از قضا در کربلا و نزدیک امام حسین [ع] به خاک سپرده شده بود، آرزوهای خود را این گونه بیان میکند:
اگر امام رضا [ع] ما را به همسایگیش بپذیره میمانیم […] وقتی اولین بار به ایران آمدیم، برای امام رضا [ع] آمدیم. وقتی زیارت کردیم از این رو به آن رو شدیم. الهی همین جا خاک شویم! از امام رضا [ع]میخواهیم که ما را همین جا دفن کند! اگر خواب افغانستان را ببینم، گریه و زاری میکنم و در پیشگاه امام رضا [ع] عجز و لابه میکنم که «چرا ما را آوردی اینجا و الان از ما میخواهی که به آنجا [افغانستان] برگردیم» که در خواب دیدم […] وقتی به ایران آمدیم، به خودمان گفتیم که دیگر هرگز به افغانستان برنمیگردیم. دیدار ما با افغانستان میافتد به بعد از مرگ. با افغانستان کاری نداریم. اگر امام رضا [ع] ما را بپذیرد، ترجیح میدهیم همین جا کنار امام رضا [ع] خاکمان کنند.
یک بیوۀ دیگر ایدۀ رستگاری و نزدیکی به امام رضا [ع] را این گونه وضوح میبخشد: «بله [ما میخواهیم در ایران بمانیم] چون مشهد تکهای از بهشته. نزدیک امام رضا [ع] خاکمان میکنند […] و اگه در اینجا خاک شیم، خدا همۀ گناهانمان را میبخشه».
در گفتوگویی خودجوش که میان گروهی از هزارهها در اثنای مطالعۀ مشهد در گلشهر درگرفت، یکی از بیوههایی که پس از بازگشت به افغانستان به تازگی بار دیگر به ایران آمده بود ماجرایی تمثیلگونه نقل کرد. این زن به سبب شرایط تحملناپذیرش در افغانستان و فاصلۀ فیزیکیش از حرم امام رضا [ع] هر روز و هر شب گریه میکرد. راز و نیاز روزانهاش با امام رضا [ع] راهی را برای بازگشتش به مشهد گشود. این ماجرا چند چیز را توضیح میدهد: پشیمانی از بازگشت، امکان بازگشت به ایران، ایمان به معجزه و اثر زیستن در نزدیکی حرم امام رضا [ع].
نیمی از پاسخدهندگان شیعه در مطالعۀ مشهد مدعی بودند که زیارت روی تصمیمشان برای بازگشته اثر نگذاشته است. در این گروه که بیشتر مردان جوان و تحصیل کرده حضور داشتند پاسخها متفاوت بود. برای مثل مردی گفت: «اگر آنها [مقامات ایران] نگذارند بمانیم مجبوریم بریم. هر سال میآییم پیش امام رضا [ع] و ازش میخواهیم که بگذاره همسایش باشیم، اما اگر ایرانیها نگذارند ما نمیتونیم به زور همسایهشان باشیم». برخی حتی نگاه واقعبینانهتری دارند. هزارهای بیست و هشت ساله که فارغالتحصیل دانشگاه بود و در مشهد آهن میفروخت، شرح داد که زیارت اماکنی مانند حرم امام رضا [ع] هیچ اثری بر تصمیمشان برای ماندن در ایران نگذاشته بود: «[…] چون هیچ کدام از این اماکن زیارتی جای کار و نان و آب را برای من نمیگیرند. وقتی کارم را از دست بدم، زیارت به چه دردم میخوره؟» هزارهای دیگر که مردی سی و دو ساله و دانشگاهرفته بود مصاحبهکننده را سرزنش کرد و گفت: «اگر بقیۀ پاسخدهندهها میگن زیارت انگیزۀ آنها برای ماندنه، دروغ میگن؛ عذر و بهانه میآرند. آنها [به دلایل دیگر] میخواهند بمانند ایران، اما امام رضا [ع] را بهانه میکنند».
برخی از پاسخدهندگان تصدیق کردند که نزدیکیشان به امام رضا [ع] در مشهد، بر تصمیمگیریشان اثر گذاشته اما مسائل دیگری در میان بودند که در تصمیم نهاییشان نقش داشتند. مردی مسنتر واقعیت را این چنین شرح داد: «به خاطر نزدیکیمان به امام رضا [ع] در ایران ماندهایم. [اما] میشه از دور هم زیارت کرد. از ایران خسته شدهام. در گلشهر خیلی عذاب میکشیم، چون پلیس هر وقت دلش بخواد میآد تا مدارکمان را بررسی کنه یا دستگیرمان کنه. اگر شرایط در افغانستان بهتر میشد همین امشب برمیگشتم.»
بسیاری دیگر گفتند که دولت ایران است که آیندهشان را رقم میزند. یکی از پاسخدهندگان توضیح داد که مأموران حکومت مدارک شناسایی اعضای خانوادهاش که مجوز اقامتشان در مشهد بود را از او گرفته بودند. بدون این مدارک، اقامت خانوادهاش «غیرقانونی» تلقی میشد و هر لحظه امکان داشت که دستگیر و اخراج شوند. پاسخدهندۀ دیگر توضیح داد که هیچ مدرکی ندارد و تصمیمگیریش معلول فشارهای بیرونی و تغییر شرایط است. وی گفت: «مهاجرها قانونی به ایران نیامدهاند و قانونی هم از اینجا به افغانستان برنمیگردند. هیچ تصمیم قاطعی برای برگشتن ندارم اما همین فردا ممکن است نظرم عوض بشه – بستگی به شرایط داره.»
زیارت کربلا در عراق در نگاه هزارهها
افغانهای خارج از استان خراسان دسترسی محدودی به حرم امام رضا [ع] دارند. دلیل این امر آن است که افغانیهای ثبتشده در ایران در صورتی که بخواهند استان محل اقامتشان را ترک کنند مکلفاند درخواست مجوز کنند و هزینهاش را بپردازند. پاسخدهندهای شیعه در تهران ادعا کرد که برای او زیارت کردن کربلا در عراق آسانتر است تا زیارت کردن مشهد در ایران، چون زیارت کربلا هیچ مدارک یا مجوز سفری نمیخواهد.
زیارت کربلا صرفاً سفری شش روزه نیست، بلکه سفری است که مراحل بسیار دارد: پیشبینی و برنامهریزی، سفر و بازگشت. رفتن به کربلا آرزویی متداول است و موضوع گفتوگوی هر روزۀ هزارهها. سفری است که مردم برای آن پسانداز میکنند: آرزو و اشتیاق آیندهشان را مشخص میکند؛ جشن بازگشتشان حیات اجتماعیشان را سروشکل میدهد؛ یادگاریها سفرشان را توصیف میکنند؛ و آنها بر این باورند که این سفر برای زندگی روزمره بهروزی به ارمغان میآورد و احتمالا در آن جهان بلاگردانشان میشود. هزارهها هزینه سفر -نزدیک ۷۰۰۰۰ تومان (معادل تقریبا ۸۰ دلار امریکا) برای هر نفر و هزینۀ گرفتن مجوز سفر ده روزه- را میپردازند تا از مشهد به کربلا بروند و برگردند. خطر راهزنان جاده، خطری واقعا جدی است.[۶۷]
به محض آمدن از کربلا، گروهی بزرگ و صمیمی که ملای محل، خانواده و همسایگان جزء آناند، در ترمینال مسافربری یا محل رسیدن زائر جشن بازگشت برگزار میکنند. گوسفندی هم در میان گروه به چشم میخورد که بعداً برای ولیمه قربانی میشود. دستهای هم آن گروه را از محل رسیدن به خانۀ زائر همراهی میکنند و میان اعضای دسته چای و شیرینی توزیع میشود. سپس کارت دعوتی هم به همسایگان، دوستان و خانواده داده میشود تا در مراسم شام شرکت کنند. پیش از شام، مهمانان به خانوادۀ زائر که مشهور است به کربلایی، چند صد تومان هدیه میدهند. یادگاریهای زیارت کربلا به نمایش گذاشته میشود و پارچههای خوشآمدگویی که در کارگاههای محلی درست میشود به خانۀ خانوادۀ زائر آویزان میشود. قفسههای جلوی در ورودی که در آن یادگاریها و جواهرات ارزانقیمت از کربلاآمده قرار دارد با چراغهای رنگارنگ نمایش مییابند. به مهمانان هدایایی از جمله مهر، تسبیح و نیز خرما میدهند. مهر و تسبیحی که از خاک رس کربلا درست شده متبرک انگاشته میشود. باور بر این است که این اشیاء بهروزی فرد هدیهگیرنده را بهتر میسازد، هر چند وی به زیارت نرفته باشد. نقشهای خاص و روابط متقابل میزبان و میهمان که در جشنهای کربلا برقرارند، فرصتی است برای افغانهای هزاره در جهت تقویت و گسترش شبکههای اجتماعی خاص میان افغانها و ایرانیها.
لقب کربلایی که به زائران بازگشتهازسفر داده میشود به هزارهها منزلت تازهای میدهد که گواه دینداری و نه ملیتشان است. در ایران مقولۀ «پناهنده» یا «مهاجر» عموماً با حاشیهنشاندگی[۶۸] اقتصادی و اجتماعی پیوند خورده است. در حالی که کربلاییها کسانی تلقی میشوند که به سفری رفتهاند که از آنها انسانهایی «گرموسردچشیده» ساخته است. بازآمدن صحیح و سالم آنها از زیارت پردردسر کربلا در نظر اجتماع و محلهشان نشانهای تلقی میشود از این که آنها را چونان مردمی نیکسرشت و باایمان پذیرفتهاند. زیارت موقعیت خود را چونان کاری که نزد خدا درست است حفظ کرده و این تلقی نسبت به زائران که انسانهایی مؤمن و پاکسرشتاند جزء جداییناپذیر جهان اخلاقی شیعیان است.[۶۹]
نتیجهگیری
«نمیدانم چه کنم. نمیدانم که دولت افغانستان چه کاری میتواند برای ما بکند. آیا در افغانستان مثل گذشته مجبوریم در خفا زندگی کنیم؟»
– خیاطی شیعه، اهل روستایی در افغانستان
شیعیان افغان معتقدند تبعیض دینی که به گمانشان در افغانستان وجود دارد، آنها را از بازگشت دلسرد میکند. آزادی زیارت کردن یکی از نشانههای مدارای دینی است. گرچه نگرشهای تبعیضآمیز نسبت به شیعیان را صرفاً نمیتوان با قانونگذاری تغییر داد، جامعه شیعیان باید در پارلمان و کابینۀ دولت کنونی افغانستان نماینده داشته باشند و اینکه مدارای دینی در قانون اساسی پاس داشته شود.[۷۰] دیدگاههای پاسخدهندگان در رابطه با بیمدارایی دینی دلالت بر آن دارد که برخی از هزارهها از این تغییرات سیاسی-حقوقی باخبر نیستند یا هنوز نمیتوانند به آن اعتماد کنند. عدم امنیت در ایران که زادۀ مقررات محدودکنندۀ حکومت و هدفش تسریع بازگشت است، تصمیمگیری دربارۀ بازگشت را پیچیدهتر میکند.
زیارت مشهد و کربلا یکی از آمال و آرزوهای بنیادی بسیاری از شیعیان است. برخی دیگر مدعیاند که از راه دور نیز میتوان با امام رضا [ع] (که حرمش در مشهد واقع شده) یا امام حسین [ع] (که حرمش در کربلاست) رازونیاز کرد. موقعیت مکانی مشهد، افغانها را به زیارت و سپس به ماندن ترغیب میکند. کنش زیارت ممکن است تصور هزارهها از امنیت نسبی در ایران را تقویت کند. در محیط ایران که برای شیعیان افغان از حیث اقتصادی و اجتماعی-سیاسی خشن است، برخی از آنها مدعیاند که زیارت بهروزی را میافزاید – به آنها تسلی و نوعی عاملیت میدهد. باور آنها این است که زندگی در همسایگی امامرضا [ع] ضامن امنیت آنهاست و زیارت کربلا فرصتی فراهم میکند که در تعیین هویتها افزون بر منزلت شهروندی، دینداری هم دخیل باشد.
این پژوهش صرفاً مطالعهای مقدماتی است و درباب اثر کنش زیارت بر افغانهای مقیم ایران و نیز آمال و آرزوهای زیارتی هم افغانهایی که در ایران ماندند و هم آنهایی که به افغانستان بازگشتند پژوهشهای بیشتری میتوان انجام داد. در این دوره از خطمشیگذاری در ایران و اجرای برنامۀ مهاجرت معکوس از سوی دولت ایران که دولت افغانستان و نهادهای سازمان ملل با آن همکاری میکنند، نباید از نظر دور داشت که اهمیت اماکن زیارتی در ایران برای افغانهای هزاره منبعی از دلبستگی و بهروزی است. برای بسیاری از آنان زیارت اماکن شیعی جزئی از روال عادی زندگی و نزدیکی محل سکونت به اماکن شیعی آرزویی عادی است. اطمینان یافتن از اینکه شیعیان بازگشته به افغانستن همچنان حق آمدن به ایران و عراق برای زیارت مشهد و کربلا را دارند در انعطافپذیریشان برای بازگشت به افغانستان نقش دارد.
[۱] این مقلاله ترجمهای است از این اثر:
Glazebrook, D., & Jalal Abbasi-Shavazi, M. (2007). Being neighbors to Imam Reza: pilgrimage practices and return intentions of Hazara Afghans living in Mashhad, Iran. Iranian Studies, ۴۰(۲), ۱۸۷-۲۰۱.
[۲] دایانا گلیزبروک استاد ناظر گروه انسانشناسی، پژوهشگاه مطالعات آرام و آسیا، دانشگاه ملی استرالیا (کانبرا، استرالیا). محمد جلال عباسی شوازی استاد و مدیر گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران (ایران) و عضو پیوستۀ برنامۀ مردمنگاری و جامعهشناسی دانشگاه ملی استرالیاست. این مقاله بر یافتههای مطالعۀ پستدکترایی که نویسندۀ نخست در اکتبر و نوامبر در اثنای دیدارش با یکی از دانشوران گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران و مطالعۀ چندمنطقهای هر دو نویسنده دربارۀ افغانهای ایران در سال ۲۰۰۵م. که با همکاری حسین محمودیان، غلامرضا جمشیدیها و رسول صادقی در دانشگاه تهران انجام شد، استوار است. جای دارد که از واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان (اِیآراییو)، واقع در کابل، دانشگاه تهران و مرکز پژوهش میانفرهنگی در دانشگاه ملی استرالیا سپاسگزاری کنیم.
[۳] literature
[۴] repatriation
[۵] اکثریت هزارهها مسلمان شیعهاند.
[۶] Afghanistan Research and Evaluation Unit (AREU)
[۷] این پژوهش سه موردپژوهی را دربرمیگیرد که دربارۀ افغانهای مقیم زاهدان، تهران و مشهد انجام شده و نیز مقالهای کوتاه که چکیدهای است از الگوهای عام موجود در ایران که در سال ۲۰۰۵م. به اتمام رسید و اکنون در این تارگاه در دسترس است:
http:// www.areu.org.af/publications/
[۸] در مشهد، شصت مصاحبۀ ساختاریافته انجام شد. جزئیات جمعیتشناسانۀ مقدماتی درآمدند و سپس از پرسشهایی استفاده شد تا دربارۀ تاریخ مهاجرت، راهبردهای امرار معاش، شبکههای اجتماعی و نیات آتی، دادههایی گرد آید. این قالب تحلیل همبستگیهای میان نیت بازگشت در پاسخدهندگان و عوامل دیگری چون جنسیت، قومیت، سطح آموزشی کودکان و مدت اقامت در ایران را میسر کرد. «نمونه» بر اساس میزان جمعیت افغانها در یکی از چهار محل افغاننشین مشهد (گلشهر، ساختمان که به شهید رجایی نیز مشهور است، تیمور که به شیخ حسن نیز معروف است و حسینیۀ هراتیها) گزینش شدند. موضوعات اصلی برگزیده عبارت بودند از: بیوههای سرپرست خانوار، قومیت، سن و برهههای پا گذاشتن به خاک ایران (کودتای کمونیستی و در پی آن اشغال افغانستان از سوی شوروی در سالهای ۱۹۷۹م. تا ۱۹۸۰م.؛ تضاد میان دولت نجیبالله و مجاهدین ۱۹۸۹-۱۹۹۲م.؛ و نزاع میانجناحی، سربرآوردن و سرنگونی جنبش طالبان ۱۹۹۴-۲۰۰۱م.). مصاحبهها به خانوادههای افغانیای که بیش از هشتسال از اقامتشان در ایران میگذشت یعنی پیش از سال ۱۹۹۶م. به ایران آمده بودند محدود شد.
[۹] مرهون تمایزی هستم که گوزدیاک و شندی میان درک دلبستگی و حس اجتماعی-سیاسی کنش دینی برقرار کرد؛ ای. ام. و دی. جی. «مقدمۀ سرویراستار: دین و معنویت در مهاجرت اجباری»، نشریۀ مطالعات پناهندگان ۱۵، شمارۀ ۲ (۲۰۰۲): ۱۲۹-۱۳۵.
[۱۰] W. Maley, Security, People-smuggling and Australia’s New Afghan Refugees (Canberra, 2001); S.A. Mousavi, The Hazaras of Afghanistan: An Historical, Cultural, Economic and Political Study (New York, 1977), 143.
[۱۱] Mousavi, The Hazaras Of Afghanistan, XIII.
[۱۲] closure
[۱۳] Maley, Security, People-smuggling and Australia’s New Afghan Refugees, ۸.
[۱۴] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۴۹.
[۱۵] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۲۰–۱۳۸.
[۱۶] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۴۰.
[۱۷] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۵۰.
[۱۸] Alessandro Monsutti, email correspondence, 2005.
[۱۹] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۴۹.
[۲۰] بین ماه مارس-می و آگوست ۲۰۰۵، در مشهد، با شصت سرپرست خانوار و پانزده مهاجر کارگر، مصاحبه شد.
[۲۱] Maley, Security, People-smuggling and Australia’s New Afghan Refugees, ۸.
[۲۲] UN Refugee Convention
[۲۳] مادۀ ۱۲۲ قانون کار ایران برای غیرایرانیانی که اسناد مهاجرتی یا پناهندگی معتبری دارند امکان صدور یا تمدید مجوز کار را پیشبینی کرده است (کمیتۀ پناهندگان ایالات متحده، ۲۰۰۴م.). در عمل، مقامات به پناهندگان مجوزهای کار اندکی دادهاند اما عموماً حضور افغانها را در جاهایی که کمبود کار وجود دارد تحمل کردهاند.
[۲۴] کمیتۀ پناهندگان ایالات متحده، گزارش کشوری ایران در پیمایش جهانی پناهندگان (۲۰۰۴):
http:// www.refugees.org/countryreports.aspx?subm¼&ssm¼&cid¼۱۱۸.
[۲۵] D. Turton and P. Marsden, Taking Refugees for a Ride? The Politics of Refugee Return to Afghanistan (Kabul, 2002), 15.
[۲۶] E. Stigter and A. Monsutti, Transnational Networks: Recognizing a Regional Reality (Kabul, 2005).
[۲۷] health care
[۲۸] B. Rajaee, “The Politics of Refugee Policy in Post-revolutionary Iran,” The Middle East Journal, Winter 54, no. 1 (2000): 1.
[۲۹] Rajaee, “The Politics of Refugee Policy in Post-revolutionary Iran,” ۵۹.
[۳۰] United Nations High Commission for Refugees (UNHCR)
[۳۱] Turton and Marsden, Taking Refugees for a Ride? The Politics of Refugee Return to Afghanistan, ۱۲.
[۳۲] U.S. Committee for Refugees in Turton and Marsden, Taking Refugees for a Ride? The Politics of Refugee Return to Afghanistan, ۱۵.
[۳۳] استثناهایی نیز برای کسانی که زندگیشان در خطر قرار میگرفت قائل شدند و وزارت امور خارجه مسئولیت تصمیمگیری برای وجود یا عدم تهدید زندگی را بر عهده گرفت.
[۳۴] Turton and Marsden, Taking Refugees for a Ride? The Politics of Refugee Return to Afghanistan, ۳۱.
[۳۵] UNHCR in Turton and Marsden, Taking Refugees for a Ride? The Politics of Refugee Return to Afghanistan, ۱۹.
[۳۶] مادۀ ۳ که مربوط است به جلوگیری از اشتغال غیرمجاز اتباع افغان از طریق انجام اقدامات قانونی علیه کارفرمایان ایرانیای که اتباع افغانی بدون جواز کار را به خدمت میگیرند. مادۀ ۴ افغانها را جز آنهایی که هنگام ورود گذرنامه و روادید معتبر داشتند و از همۀ مراکز اداری جواز اقامت گرفته بودند از فعالیت در تمامی احزاب و گروههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وابسته به آوارگان افغان، افتتاح حساب جدید در بانکها و مؤسسات قرضالحسنه و مؤسسات مالی و اعتباری و گرفتن و گسترش هر نوع خدمات بیمهای و بهرهمندی از هر نوع خطمشی بیمهای، محروم کرد. مادۀ ۵ بیان میکند که سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران اتباع افغانستان را به بازگشت به افغانستان تشویق و ترغیب کند و شهروندان ایرانی را از استخدام غیرقانونی یا خانه دادن به اتباع افغانستان برحذر دارد. مادۀ ۸ بیان کرد که اجاره دادن خانه به اتباع افغانستان جز آنهایی که با گذرنامه و روادید معتبر به ایران آمدهاند و آنهایی که جواز اقامت گرفتهاند ممنوع است مگر با اجازۀ دفاتر امور اتباع و مهاجرین خارجی استانی.
[۳۷] UNHCR, “Islamic Republic of Iran,” UNHCR Global Report (2004), 347; U.S. Committee for Refugees, World Refugee Survey 2004 Country Report.
[۳۸] M.J. Abbasi-Shavazi and D. Glazebrook, “Continued Protection, Sustainable Reintegration: Afghan Refugees and Migrants in Iran,” Briefing paper, Afghanistan Research and Evaluation Unit (Kabul, 2006).
[۳۹] UNHCR Kabul, Afghan Repatriation Operation 2006 Weekly Statistics Report
[۴۰] G.R. Jamshidiha and Y. Ali Babaie, “Determinants of Afghan Migrants in Iran: Case Study Golshahr Mashhad,” Journal of Social Sciences ۲۰, no. 1–۲ (۲۰۰۲): ۷۱–۹۰.
[۴۱] در سال ۲۰۰۲م.، از جمعیت ۳۰۰۰۰۰ نفره یا ۶۰۰۰۰ خانوارۀ گلشهر هفتاد درصدشان به شیعیان افغان (که تقریباً همه هزارهاند) تعلق دارد.
[۴۲] G. Uehling, “Sitting on Suitcases: Ambivalence and Ambiguity in the Migration Intentions of Crimean Tatar Women,” Journal of Refugee Studies,۱۵, no. 4 (2002): 388–۴۰۸.
[۴۳] A. DeSantis, “Caught between Two Worlds: Bakhtin’s Dialogism in the Exile Experience,” Journal of Refugee Studies ۱۴, no. 1 (2001): 1–۱۹.
[۴۴] Uehling, “Sitting on Suitcases: Ambivalence and Ambiguity in the Migration Intentions of Crimean Tatar Women,” ۲۰۰۲.
[۴۵] M.J. Abbasi, D. Glazebrook, D.H. Mahmoudian, G. Jamshidiha and R. Sadeghi, Returning to Afghanistan? A Study of Afghans living in Mashhad (Kabul, 2005).
[۴۶] Al-Jawziyya in Macphee, “Medicine for the Heart: The Embodiment of Faith in Morocco,” ۶۶.
[۴۷] در باب مسئلۀ خاص دین و معنویت در مهاجرت اجباری به این منبع رجوع کنید:
Journal of Refugee Studies, ۱۵, no. 2 (2002).
[۴۸] B. Good, “The Heart of What’s the Matter: The Semantics of Illness in Iran,” Culture, Medicine and Psychiatry ۱ (۱۹۷۷): ۲۵–۵۸; M. MacPhee, “Medicine for the Heart: The Embodiment of Faith in Morocco,” Medical Anthropology 22 (2003): 53–۸۳.
[۴۹] Thomas Ots in A. Wise, “Embodying Exile: Trauma and Collective Identities among East Timorese Refugees in Australia,” Social Analysis: The International Journal of Cultural and Social Practice 48, no. 3 (2004): 38.
[۵۰] Al-Jawziyya in Macphee, “Medicine for the Heart: The Embodiment of Faith in Morocco,” ۶۶.
[۵۱] Macphee, “Medicine for the Heart: The Embodiment of Faith in Morocco,” ۵۵.
[۵۲] Good, “The Heart of What’s the Matter: The Semantics of Illness in Iran,” ۵۵; Macphee, “Medicine for the Heart: The Embodiment of Faith in Morocco,” ۶۶.
[۵۳] Good, “The Heart of What’s the Matter: The Semantics of Illness in Iran,” ۳۶, ۳۸.
[۵۴] Thresholds
[۵۵] A. Betteridge, “Specialists in Miraculous Action: Some Shrines in Shiraz,” Sacred Journeys: The Anthropology of Pilgrimage (Westport, Connecticut, 1992), 190.
[۵۶] Betteridge, “Specialists in Miraculous Action: Some Shrines in Shiraz,” ۱۹۵.
[۵۷] Betteridge, “Specialists in Miraculous Action: Some Shrines in Shiraz,” ۱۹۰.
[۵۸] Betteridge, “Specialists in Miraculous Action: Some Shrines in Shiraz,” ۲۰۷.
[۵۹] Betteridge, “Specialists in Miraculous Action: Some Shrines in Shiraz,” ۲۰۷.
[۶۰] A. Betteridge, “Women and Shrines in Shiraz,” in Everyday Life in the Muslim Middle East
(Bloomington, Indianapolis, 1993), 245.
[۶۱] Betteridge, “Women and Shrines in Shiraz,” ۲۴۴.
[۶۲] افغانهای شیعه بیش از بقیۀ زائران به خاطر نزدیک بودن مشهد به امام رضا [ع] تصمیم میگیرند در این شهر سکونت کنند. در یکی از آثار منتشره از سوی حرم آمده است: «در گذر زمان، شمار زائران به طرز چشمگیری افزایش یافت. این زوار به رغم مشکلات و سختیهایی که پیش رو داشتند خانه و کاشانهشان را برای همیشه ترک کردند و به شهر مقدس مشهد آمدند تا نزدیک حرم مقدس امام رضا [ع] زندگی و سکونت کنند. این توجه قلبی مسلمانان، حرم مقدس را به مرکز گردهمآیی زائران تبدیل کرد» (آستان قدس رضوی، فعالیتهای فرهنگی جاری در آستان قدس رضوی)
[۶۳] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, 79.
[۶۴] R.L. Canfield, “New Year’s Day at Ali’s Shrine,” in Everyday life in the Muslim Middle East(Bloomington and Indianapolis, 1993), 235.
[۶۵] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, 79–۸۰.
[۶۶] افزون بر این، ۹۵ درصد پاسخدهندگان در موردپژوهی «واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان» در مشهد به زیارت حضرت معصومه [س] و مسجد جمکران قم رفته بودند و بیشترشان چندبار زیارت را تجربه کرده بودند؛ ۳/۹۳ درصد پاسخدهندگان به زیارت شاه عبدالعظیم در تهران رفته بودند و آن هم چند بار؛ ۳/۱۳ درصدشان شاه چراغ در شیراز را زیارت کرده بودند؛ ۳/۱۸ درصدشان به زیارت مرقد آیتالله خمینی در بهشت زهرا (بیرون از شهر تهران) رفته بودند؛ و ۷/۴۱ درصد حرم امام حسین [ع] در کربلای عراق را زیارت کرده بودند.
[۶۷] بسته به شکل سفر، هزینۀ سفر به کربلا در سال ۲۰۰۵م. معادل ۴۰۰۰۰۰ تومان بود.
[۶۸] marginality
[۶۹] R.L Canfield, “Symbol and Sentiment in Motivated Action,” in Language and Life: Essays in Memory of Kenneth Pike (Dallas, 2003).
[۷۰] شورای سی و پنج نفرۀ شورای قانون اساسی که در آوریل ۲۰۰۳م. تشکیل شد، نمایندگان قومی و مذهبی مختلفی داشت، از جمله چهار شیعه. قانون اساسی جدید بیان میکند که «پیروان ادیان دیگر آزادند که باورهای خودشان را داشته باشند و مناسک دینی خودشان را در چارچوب محدودیتهای مندرج در قانون اجرا کنند». این قانون اساسی به شیعیان امکان داد که در احوال شخصیه به احکام شیعی رجوع کنند. افزون بر این، به مدارس شیعی بدون هر گونه قیدوشرط اجازۀ فعالیت داده شد (گزارش بینالمللی آزادی دینی، ۲۰۰۴، http://www.state.gov/g/drl/rls/irf/2004/35513.htm )