ترسیم جهان بینی قرآنی مبتنی است بر نگاهی کل نگر و جامع نگر به متن قرآنی که با رویکردهای ساخت گرا و یا سیستمی سازگاری دارد. شاید در دورانِ معاصر اولین کسی که به تفصیل و با جزئیات قصد استخراجِ جهان بینی قرآنی را داشت ایزوتسو بود. او در مقدمۀ کتاب ارزشمندِ خود، خدا و انسان در قرآن، انگیزۀ اصلیِ خود را استخراج جهان بینی قرآنی دانست. او معناشناسی مورد استفاده خود را نوعی «Weltanschungslehre» می داند. این واژه که در زبان آلمانی به معنای فلسفۀ جهان بینی است، در کاربردِ ایزوتسو به معنای «علم تحقیق در ماهیت ساخت جهان بینی یک ملت در دوره ای خاص از تاریخ» می باشد. پیش فرض ایزوتسو در این کاربرد آن است که زبان نه تنها وسیلۀ سخن گفتن و اندیشیدن بلکه وسیله ای برای تصوّر کردن و تفسیر کردن جهانی است که آن قوم را احاطه کرده است(نک: ایزوتسو، ۱۳۶۱، ۴). همین دغدغه است که موجب شده او علاوه بر زبان شناسی ساختاریِ سوسوری به کاربردِ ویژه معناشناسیِ قومیِ مکتبِ وایسگربر نیز بپردازد. دغدغهِ اصلیِ معناشناسیِ قومی تاثیرِ متقابل زبان و فرهنک است. معنا-قوم شناسان به دنبالِ دریافتِ جهان بینی اقوام از طریقِ زبان و کاربردهای زبانی هستند. تاکیدِ فزایندۀ این مکتب بر مباحثِ فرهنگی موجب شده است تا عملاً جایگاهِ زبان و شیوۀ شکل گیریِ مفهوم سازی های زبانی توسطِ کاربرانِ زبان به حاشیه رانده شود. در مقابل دانشِ زبان شناسیِ شناختی تمرکزِ اصلیش را بر روی مفهوم سازی های زبانی قرار داده است. این دانش که به نقشِ فرهنگ در شکل گیریِ زبان تصریح می کند (نک: لنگ اکر، ۱۹۹۴، ۳۱). با این وجود، تمرکز اصلی اش را بر روی «مفهوم سازی های زبانی» قرار داده است و در عمل به نقش فرهنگ در چنین مفهوم سازی هایی توجهی ندارد. به نظر می رسد ارتباطِ زبان شناسیِ شناختی با معناشناسیِ قومی از این جهت ضروری می نماید. زبان-شناسیِ فرهنگی[۱] دانشِ نوپایی است که زیرشاخۀ زبان شناسیِ شناختی به حساب می آید و به خوبی می تواند نقایصِ معناشناسیِ قومی و زبان شناسی شناختی در توجهِ توامان به زبان و فرهنگ را چبران نماید.
غرض ما از این مقدمه تنها و تنها تاکید بر اهمیتِ فزایندۀ نقش و جایگاه زبان در نمایش اعتقادات و جهان بینی های حاکم بر کاربرانِ زبان است. اینکه این مهم از طریق ارتباطِ زبان شناسی و مطالعاتِ فرهنگی-قومی صورت می پذیرد و یا رشته ای به نام زبان شناسی فرهنگی به شکل مستقل آنرا بر عهده گرفته است مقوله ای ثانوی است که ارتباط مستقیمی با دغدغه اصلیِ ما ندارد. به اعتقادِ نگارندۀ این سطور، اهمیتِ اساسی بر روی کاربردِ زبان شناسیِ شناختی در شناسایی زمینه های فرهنگی و استخراجِ جهان بینی های حاکم بر متن است. مقوله ای که عمدتا در پژوهش های زبان-شناسی شناختی مغفول مانده است(برای مشاهدۀ نمونه ای از این بی توجهی ها نک: قائمی نیا، ۱۳۹۰). آنچه که مهم است البته مسلماً زبان شناسی شناختی در کنارِ مطالعاتِ قومی-زبانی بسیار بهتر و شایسته تر می تواند جهان بینیِ حاکم بر متن را شناسایی و استخراج نماید. یکی از مهمترین نظریاتِ زبان شناسیِ شناختی که به اعتقاد ما می تواند در این مسیر بسیار کمک کننده باشد استعاره های مفهومی[۲] هستند. لیکاف و جانسون(۱۹۸۰) برای اولین بار به نقشِ بسیار مهمِ استعاره ها و تغییر آنها از فرهنگی به فرهنگی دیگر تصریح کردند(همان، ۱۵). ترجمۀ عنوان کتاب لیکاف و جانسون ، Metaphors we live by، توسط کوروش صفوی به «استعاره هایی که باور داریم» می تواند به بحث ما بسیار کمک کند. ایت ترجمه از اثرِ لیکاف و جانسون متصمّن آن است که استعاره ها نقش اساسی در باورها و اعتقادات ما دارند. در حقیقت استعاره ها نمایشگرِ اعتقادات و جهان بینیِ ما هستند. اینکه در یک مباحثه داغ از استعارۀ دفاع و حمله استفاده می شود و دائما گفته می شود که «به من حمله شده است» یا «به دفاع از خود پرداخته ام» حاکی از آن است جنبه های مساعدت و همکاری در بحث به شدت تضعیف شده است و نوع نگاه و منظرِ افراد نسبت به همدیگر تغییر پیدا کرده است.
ساحت و حوزۀ قرآنیِ بسیار مهمی که تاکنون کمتر بدان پرداخته شده است عبارت است از همینِ رویکردِ جدید به زبان شناسیِ شناختی. بررسی استعاره ها که نقشِ بسیار مهمی در مفهوم سازی های قرآنی دارند از این منظر می تواند پژوهشی جدید به موازاتِ پژوهشِ ایزوتسو به حساب بیاید که می تواند جهان بینیِ قرآنی را به خوبی بنمایاند. به عنوان مثال کاربردِ زیاد استعاره هایی که مبتنی بر شناختِ بدن مند[۳] هستند، در قرآن می تواند حاکی از حکمرانی نگاه های مادی گرا بر مخاطبینِ و هم-عصرانِ پیامبر(ص) باشد. مسلماً برای مردمی که نگاهی مادی گرا بر اذهان آنها حاکمیت دارد، استعاره ها بدن مند بسیار بهتر و راه گشاتر هستند تا استعاره هایی که در فضایی انتزاعی تر پدید آمده اند. هم چنین کاربردِ فراوانِ استعارۀ ساختاریِ «زندگی سفر است» برای موضوعات مختلفی همچون: قرار گرفتن در مسیر هدایت الهی، فراهم کردن تمهیدات برای رستگاری در روز قیامت و … حاکی از نقشِ بسیار مهمِ «سفر» و موارد مرتبطِ با آن همچون: جهت یابی، مکان یابی و … در زندگیِ اعرابِ عصرِ نزول است. مسلماً کاربستِ این منظرِ جدید در مطالعاتِ قرآنی می تواند به حل مسائل و چالش هایی کمک کند که تاکنون پاسخ قابل قبولی برای آن ها ارائه نشده است. استعاره-هایی در قرآن به کار رفته است که بسیار متمایز و قابل توجه هستند. استعاره هایی چون: «مثلُ نوره کمشکاه … »،[۴] «و اشتعل الراسُ شیباً»، «و الصبحِ اذا تنفّس» و … استعاره هایی هستند که بسیار با کاربردهای استعاریِ پیش از نزول فاصله دارند. بررسیِ فرهنگی این استعاره ها و جهان بینی ای که توجیه کنندۀ چنین کاربردهایی است به خوبی می تواند معنای صحیحِ آنها را نیز بازنمایی کند. متاسفانه غالب تفاسیری که تاکنون نوشته شده است نتوانسته اند تبیین خوبی از این استعاره ها ارائه نمایند.
در مجموع باید بگوییم هدف ما از این یادداشت نشان دادن جایگاه مهمِ مطالعاتِ فرهنگی و زبان-شناختی در استخراجِ جهان بینیِ قرآنی بود. اما انجامِ پژوهشی کامل و کم نقص در این حوزه نیازمندِ صرفِ وقت و توان زیادی است. خوشبختانه هم اکنون رساله دکتری ای در دانشگاه شهید بهشتی در این ارتباط مصوّب شده است و پژوهش های تفصیلیِ آن نیز به زودی صورت خواهد پذیرفت. البته این ساحتِ فکری مدتهاست که دغدغه نویسندۀ این سطور بوده است و امید است پس از این نیز با نگاهی دقیق تر و منسجم تر بتواند به ابعادِ پنهان و بِکر آن دست یابد.
اهمّ منابع:
[۱]– cultural linguistics.
[۲]– Conceptual Metaphors.
[۳]– embodied cognition.
[۴] – باید توجه داشت که استعاره در زبانشناسی شناختی در معنایی موسعتر از استعاره سنتی بهکار رفته است و تشبیهها را نیز میتوان در زمره استعاره قرار داد و با آنها همچون استعاره برخورد کرد و از آن همان ضوابط برای مواجهه با آنها استفاده کرد.