ترادف علم و حدیث در سده های نخستین
۱۳۹۷/۰۷/۲۲شکفتن علم کلام اسلامی: یوزف فان اس (بخش دوم)
۱۳۹۷/۰۷/۲۲
محمدرضا عشوری|
با گذشت ۷ سال از خیزشهای «بهار عربی» جریان موسوم به «اسلام سیاسی» که جنبش اخوان المسلمین را باید مهمترین نماینده آن دانست در شرایطی بحرانی در مقایسه با سالهایی قرار دارد که این جنبش توانسته بود بر گُرده خیزشهای عربی پیشتازی نماید. اوضاع بحرانی تا آن حد جدی است که محافل مناقشهبرانگیزی در آسیب شناسی تحولات جنبشهای اسلام سیاسی در سالهای واپسین بهار عربی برگزار میشود. در این محافل فرضیات مختلفی درباره زمینهها و ابعاد این بحران مطرح میشود که عمدتاً بر تاثیر متغیرهای ناشی از شرایط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشورهای حوزه بهار عربی و رویکردهای نظام حاکم تاکید دارند. در این راستا موقعیت جریان اسلامگرای سیاسی را میتوان در چند وضع مورد لحاظ قرار داد:
۱ – «نمونه موفق»- این مورد را در نمونه نهضت اسلامی تونس معرفی میکنند که جریان اسلامگرا توانست به عنوان جزئی از روند تحولات دموکراتیک در کشور باقی مانده و ایفای نقش نماید. با این حال نمونه هایی اینچنین در مراکش یا اردن را میتوان مثال زد که عمدتا از تحولات بهار عربی به دور بودهاند.
۲– «نمونه ناموفق- درگیر جنگ داخلی» این مورد را میتوان در نمونه لیبی، سوریه و یمن مشاهده کرد که جریان اسلامگرای سیاسی در این کشورها در گیر و دار جنگ داخلی و سیطره مناقشات مسلحانه از صحنه معادلات سیاسی به دور مانده و یا از ایفای نقش موثر بازماندهاند.
۳– «نمونه ناموفق» – این مورد را می توان در نمونه اخوان المسلمین مصر جستجو کرد که به طور کامل که از دایره روند سیاسی در کشور رانده شده و از فعالیت آن نیز به عنوان یک «گروه غیرقانونی» جلوگیری شده است.
واقعیت آن است که حرکات اسلام سیاسی پس از تحولات بهار عربی نتوانستهاند به جایگاه مورد انتظاری که در ابتدای این تحولات توقع میرفت دست یابند. این مسئله تا آنجا پیش رفته است که امروز نخبگان این جریان از ضرورت «بازنگری» یا آنچه «نقد ذاتی» در گفتمان اسلام سیاسی گفته میشود سخن میگویند. شیوهای از بازنگری که در مواردی ضرورت «تغییراتی بنیادین» در این گفتمان و مفاهیم اساسی آن را نیز شامل میشود. هرچند به نظر میرسد این جریان حتی در مرحله بازنگری نیز متوقف مانده و تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه مجال چنین تحولی را نیز به آن نمیدهد.
با این حال اما سیر تحولات در شمال آفریقا حاکی از آن است که حرکات اسلام سیاسی در این منطقه، هم به لحاظ ایدئولوژیک و هم به لحاظ جایگاه سیاسی وضعیت مناسبتری دارند. گذشته از این اما به نظر میرسد که اوضاع برای این جریان نیز چندان باثبات نیست. به عنوان مثال در «دموکراسی نوپای» تونس شاهد این هستیم که جنبش النهضه هرچند در صحنه سیاسی حضور دارد اما نمیتوان شرایط حساس این کشور را که هر لحظه بیمِ «مصریشدن» اوضاع از آن میرود از نظر دور داشت. در مراکش اما شاهد آن هستیم که حزب «عدالت و توسعه» وضعیت مناسبی دارد و علیرغم مشکلات و محدودیتها توانسته خود را در رأس هرم قدرت حفظ کند. در الجزایر جریان اخوانی هرچند همچنان مجال حضور در فضای سیاسی را دارد اما با شرایط حاکم بر این کشور بعید است بتواند به راحتی به جایگاه قابل تأملی برسد.
آنچه موجب شده تا احزاب اسلامگرای این منطقه بتوانند از طوفان سهمگین تحولات ضداخوانی پسابهار عربی در امان بمانند می توان در این موارد خلاصه نمود:
– عملگرایی سیاسی: به نظر می رسد رویکرد پراگماتیستی احزاب اخوانی در این منطقه بیش از همه ناشی از عملکردی است راشد الغنوشی به عنوان رهبر حزب النهضه در تونس از خود به جا گذاشت. این رویکرد که به نظر میرسد بسیار متاثر از تجربه عملگرایی حکومتی حزب «عدالت و توسعه» در ترکیه است رویکردی که در تونس البته همواره با «تنازلاتی» همراه بوده که موجب شده این جریان همچنان بتوانند در ساختار سیاسی باقی بماند.
– تمایز عمل سیاسی و تبلیغ دینی: در این رویکرد نیز بیش از همه النهضه تونس پیشتاز بوده و همانگونه که در مواضع برخی دیگر از احزاب همچون اخوان مراکش نیز دیده میشود این رویکرد موجب شده تا این جریان بتواند در ساختاری حکومتی که امتزاج اسلامگرایی و فعالیت حزبی را برنمیتابد به فعالیت خود ادامه دهند.
– فعالیت حزبی مدنی: رهبران النهضه تونس به وضوح از فعالیت احزاب مسیحی اروپا همچون حزب دموکرات مسیحی آلمان به عنوان مدلی برای فعالیت حزبی خود یاد کرده اند. این رویکرد با اقداماتی عملی نیز همراه بوده تا آنجا که مجوز حضور افرادی غیرمحجبه و حتی یهودی نیز به عنوان نامزد انتخاباتی این حزب در انتخابات این کشور داده شد.
در خاورمیانه اما اوضاع متفاوتتر است و شرایط وفق مراد اسلامگرایان پیش نرفته است.شرایط در این منطقه عمدتا به گونهای پیش رفته که اوضاع را برای این جریان بسیار پیچیده کرده است. ناکامیهای جریان اسلامگرا در این حوزه بیش از همه متاثر از متغیرهایی چون جنگ داخلی، تنشهای منطقهای، سرکوب حاکمیتی و سیاست حذف اسلامگرایان بوده است. واقعیت آن است که تجربه نشان داده است که کامیابی احزاب اسلامگرای اخوانی در عرصه سیاسی بیش از همه بستگی به آن دارد که ارادهی سیاسی حاکمیتها چقدر فعالیت این جریان را پذیرا باشد و در واقع این اراده حاکمیتی است که چگونگی تعامل با این طیف را شکل میدهد.
.