در یادداشت های پیشین به برخی از مسایل مربوط به تحلیل گفتمان در فضای شبکه های اجتماعی پرداختیم. در این یادداشت و یادداشت های پیروی آن، به مسایل عملی تر تحلیل گفتمان در شبکه های اجتماعی به خصوص فیس بوک خواهیم پرداخت. بحث را با لیستی خلاصه از چالش های تحقیقاتی تحلیل گفتمان (انتقادی) در فضای مجازی شروع می کنم، و سپس به یک مطالعه ی موردی تحلیل گفتمان انتقادی در فضای فیس بوک ایران می پردازم (در یادداشت بعدی):
به طور کلی، مشکلات تحقیقاتی مذکور را می توان به سه دسته ی کلی تقسیم کرد:
تحلیل گفتمان، و به خصوص تحلیل گفتمان انتقادی، بخش بزرگی از تحلیل های خود را بر پایه ی نظریات اجتماعی-سیاسی قرار داده است. طبعا، بسته به چارچوب نظری مورد استفاده توسط تحلیل گر، برخی نام ها و نظریات بیشتر از دیگران به گوش خواهند رسید، اما تقریبا تمامی مطالعات انتقادی، در حوزه ی نظریاتی قرار می گیرند که به طور سنتی با نام نظریات «چپ/انتقادی» شناخته می شوند. دقیقا به همین دلیل است که نام هایی مثل مارکس، آلتوسر، آدورنو، هورکهایمر، هابرماس، بوردیو، و فوکو، پیوندی جدایی ناپذیر با تحلیل گفتمان انتقادی دارند. این جهت گیری نظری، دو معضل اساسی پیش روی تحلیل گران انتقادی قرار می دهد: در نگاهی کلی، جهت گیری عمده ی تحلیل گفتمان انتقادی از این رویکرد یک رویکرد «مشکل محور»(problem-oriented) می سازد. تاکید بر مشکل-محور بودن تحلیل گفتمان انتقادی را می توان در متون نوشته شده توسط تمامی پیشگامان این مکتب دید. صرف نظر از رویکرد تحلیلی، همه ی تحلیل گران انتقادی بر این مساله تاکید دارند.
اما مساله ای که بیشتر به بحث پیش رو مرتبط است، مساله ی خاص تر نظریات اجتماعی/انتقادی، و سازش پذیری این نظریات با فضای رسانه ای جدید است. اکثر نظریات اجتماعی مورد استفاده در تحلیل گفتمان انتقادی، در خلال دهه های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ میلادی (و گاها حتی قبل تر از آن) مطرح شده اند. در آن دهه ها، مباحث نظری بسیار سودمندی در رابطه با جامعه شناسی، فلسفه، گفتمان، قدرت، و از این قبیل مطرح شد. تا چندی قبل، این نظریات کماکان به شکل اولیه ی خود قابل طرح و بررسی بودند. اما آن چه که تمامی این نظریات را به هم گره می زد، نگاهی بالا به پایین به اجتماع بود. به عنوان مثال، نظریات مربوط به ارتباطات، همگی جهت ارتباطات را از سمت طبقه ی قدرتمند به سمت عامه ی مردم می دانستند (مثلا نظریه ی آدورنو و هورکهایمر مبنی بر گردش یک مرحله ای اطلاعات از رسانه به مردم، یا نظریه ی دومرحله ای کاتز و لازارسفلد). در رابطه با قدرت، نظریات آلتوسر، فوکو، و هابرماس همگی تاکید بر نقش موثر رسانه های جمعی در مشروعیت بخشی و نهادینه کردن ایدیولوژی های طبقه ی حاکم داشتند. اما با ظهور وب ۲.۰، این نظریات با علامت سوال های بزرگی روبرو شده اند. از این رو، محققین تحلیل گفتمان انتقادی، بایستی با احتیاط بیشتری به برخی از این نظریات نزدیک شوند، و چنین نظریاتی را با در نظر داشتن ویژگی های منحصر به فرد و بی سابقه ی فضاهای اجتماعی جدید استفاده کنند.
سه دسته از این نظریات برای تحلیل گفتمان انتقادی، و به خصوص تحلیل گفتمان انتقادی شبکه های مجازی از بقیه مهم تر می نمایند:
یکی از مسایل بسیار مهم که موضوع بسیاری از مطالعات انتقادی گفتمان می باشد، مساله ی قدرت و روابط قدرت می باشد. همان طور که پیش از این اشاره شد، روابط قدرت در فضای اجتماعی/رسانه ای جدید دچار پیچیدگی های جدیدی شده اند. قابل دسترسی بودن این شبکه های اجتماعی منجر به ظهور پدیده های جدید مانند شهروند-خبرنگاری شده است. در فضای جدید اطلاعاتی، هر شهروند قادر به تولید محتواست. بدین ترتیب، انحصار رسانه از طبقه ی قدرتمند خارج گشته است. اگرچه قدرت رسانه های جمعی را نمی توان انکار کرد، به همین ترتیب نمی توان منکر قدرت شبکه های اجتماعی جدید نیز بود.
در نگاه فوکو، الگوی «سراسر-بین» (panopticon)قدرت نقشی مهم ایفا می کند. در این الگو، جامعه به مثابه ی معماری خاص یک زندان تمثیل می گردد: زندانی که به شکل دایره حول یک برج مرکزی ساخته شده است. در این الگو، نگهبانان درون برج می توانند تمامی زندانیان را مشاهده کنند، اما هر زندانی تنها می تواند داخل سلول خود، و برج نگهبانی را ببیند. بدین ترتیب، زندانی همواره با این ترس/احتمال زندگی می کند که ممکن است توسط نگهبانان دیده شود. بنابراین، انتظارات و قوانین نگهبانان را رعایت می کند. به بیان دیگر، ایدیولوژی نگهبانان در رفتار وی نهادینه می گردد.
چنین الگویی تا پیش از ظهور شبکه های اجتماعی مجازی می توانست توضیح دهنده ی بسیاری از پدیده های اجتماعی باشد. اما پس از همه گیری شبکه های اجتماعی، سمت «نگاه و نظارت» (surveillance)دستخوش تغییرات بسیار شده است. هم اکنون، عامه ی مردم نیز می توانند ناظری برای طبقه ی قدرت مند باشند. به علاوه، مردم در عین حال می توانند ناظر یک دیگر نیز باشند. آنچه به عنوان یک الگوی «سراسر-بین» مطرح شده بود، هم اکنون دو ویژگی جدید نیز پیدا کرده است: «هم-بینی» (synopticon)و «همه-بینی» (omniopticon) . این ویژگی های جدید، در توضیح نظری فضاهای اجتماعی مجازی بایستی در نظر گرفته شوند.
مساله ی دوم در رابطه با چالش های نظری مطالعات در شبکه های اجتماعی، مساله ی گردش اطلاعات است. پیش از این اشاره کردیم که مدل سازی های قبلی گردش اطلاعات، این فرایند را همواره از سمت مرکز به سمت حاشیه، یا از بالا به پایین در نظر می گرفت. اما مطالعات جدید نشان می دهند که مساله بسیار پیچیده تر از آن است که تا پیش از این گمان می رفت. فضای غیر خطی و غیر متمرکز شبکه های اجتماعی جدید باعث می گردند که اطلاعات هم اکنون به شکلی در هم و برهم و پیچیده میان اعضا به گردش در آیند. بدین ترتیب، بسیاری از پیش فرض ها و متغیرهای موجود در نظریات قدیمی تر بایستی در مطالعات (انتقادی) گفتمان در فضای اجتماعی مجازی مورد بازبینی قرار گیرند.
تاریخیت (historicity)
در نهایت، مساله ی نظری دیگری که در این رابطه مهم می نماید، مساله ی «تاریخیت» گفتمان، و شکل گیری تاریخی متون در گفتشمان هاست. یکی دیگر از مسایلی که پس از وب ۲.۰ دچار تغییر شد، مساله ی تاثیر زمان بر شکل گیری گفتمان هاست. در فضای گفتمانی جدید، کاربران می توانند متون را از دل تاریخ (آفلاین یا آنلاین) بیرون آورند، تغییر دهند، یا حتی دوباره اما به شکلی دیگر معرفی کنند. بنابراین، روابط بینامتنی و بیناگفتمانی تا حد زیادی دچار تغییر گشته اند. به بیانی ساده، می توان گفت که فضای رسانه ای جدید، فضایی نا-تاریخی (ahistoric) است: همه چیز در لحظه وجود دارد، گذشته قابل تغییر است، و گذشته و آینده را می توان در یک جا و یک آن دید.
همزمان با مسایل نظری، برخی مسایل روشی نیز در رابطه با تحلیل گفتمان انتقادی در شبکه های اجتماعی قابل طرح می باشند:
در هر تحقیق، جمع آوری داده یکی از مهم ترین بخش های تحقیق می باشد. به طور طبیعی، محقق به سراغ داده هایی خواهد رفت که بتوانند به پرسش های تحقیق وی پاسخ دهند. اما در رابطه با تحلیل گفتمان انتقادی، و به خصوص تحلیل گفتمان انتقادی در شبکه های مجازی، جمع آوری داده پیچیدگی های جدیدی پیدا می کند. یکی از این پیچیدگی ها بارها در انتقادات مطرح شده علیه تحلیل گفتمان انتقادی تکرار شده است: «دست چین» کردن داده ها (cherry-picking)!
شبکه های اجتماعی این امکان را به کاربران می دهند که با تشکیل گروه های مجازی، با «دوست شدن» با افراد هم عقیده، و با «دنبال کردن» افراد همسو، مسایل مورد علاقه ی خود را مورد بحث و گفتگو قرار دهند. این ویژگی، کار جمع آوری داده را برای محقق بسیار ساده می کند: کافی است تا گروه مورد نظر را در فیس بوک پیدا کنید، و هزاران متن در رابطه با پرسش تحقیق جمع آوری کنید. اما آنچه که نباید از یاد برد این است که گروه تشکیل شده در فیس بوک، صرفا یک گرد هم آیی مجازی از افراد هم عقیده است. بنابراین، چنین گروهی را نباید به هیچ عنوان نماینده ی یک جامعه دانست (حتی یک جامعه ی مجازی). یافته های برآمده از تحقیق بر این گروه مجازی، صرفا در مورد آن گروه مجازی قابل تعمیم می باشند.
دومین مساله در همین رابطه، مساله ی ویژگی های منحصر به فضای مجازی است. به عنوان مثال، یکی از اشتباهات معمول در برخی مطالعات انجام شده بر فضای مجازی، این پیش فرض اشتباه است که هر پروفایل در فضای مجازی، نماینده ی یک «فرد واقعی» در عالم بیرون می باشد. حتی اگر فرض را بر آن بگیریم که داده های جمع آوری شده توسط ما فقط و فقط از پروفایل های واقعی جمع آوری شده اند، نباید این پروفایل ها را با افراد واقعی اشتباه بگیریم. شخصیت مجازی (online persona) افراد می تواند کاملا از شخصیت واقعی آنان متفاوت باشد. ایدیولوژی های مطرح شده در فضای مجازی می توانند کاملا برعکس ایدیولوژی های واقعی افراد باشند. کوتاه سخن آن که: آن چه داده های جمع آوری شده در فضای مجازی نشان می دهند، تنها قابل تعمیم به فضای مجازی است، و نباید نتایج چنین تحقیقی را به عنوان نتایجی تعمیم پذیر در مورد جامعه دانست. این مساله به خصوص زمانی اهمیت خود را بیشتر نشان می دهد که به یاد بیاوریم تمام افراد «واقعی» جامعه عضو شبکه های مجازی نیستند، و فقط طبقات اجتماعی خاصی بیشتر عضو این شبکه ها می باشند (از نظر آماری: قشر متوسط، سنین جوان، عمدتا دارای تحصیلات متوسطه یا بالاتر).
چالش دیگر، مربوط به زبان مورد تحقیق است. در رابطه با زبان، دو مورد از بقیه مهم تر به نظر می رسند: یکی آن که فضای مجازی ژانر زبانی مخصوص به خود را داراست. عواملی مثل فونت های مورد استفاده، سایز، همراهی تصویر، صدا، یا ویدیو با متون، صورتک ها و شکلک های مجازی (emojis and emoticons) ، کشیدگی کلمات از طریق تکرار حروف، و از این قبیل، همگی در فرایند معناسازی (semiosis)در فضای مجازی دارای اهمیت هستند، و محققین نباید به سادگی از کنار چنین ویژگی هایی بگذرند.
اما مهم تر از ژانر زبان در فضاهای مجازی، تفاوت های ساختاری و معنایی زبان های گوناگون است. به عنوان مثال، در رویکرد فرکلاف به تحلیل گفتمان انتقادی، تاکید بسیاری بر نظریه ی زبانی هلیدی (Halliday) وجود دارد. نظریه ی زبانشناختی سیستمی-کاربردی (Systemic-Functional Linguistics) هلیدی، به عنوان پایه ی تحلیل زبانشناختی/متنی در رویکرد فرکلافی استفاده می شود. اگرچه این نظریه سودمندی خود را در مطالعات بسیاری به اثبات رسانده است، نباید فراموش کرد که بسیاری از مطالعاتی که (بدون تغییر) از چارچوب فرکلاف در تحلیل گفتمان استفاده کرده اند، بر روی متون زبان انگلیسی انجام شده اند.
به عنوان مثالی ملموس تر از این قضیه، به بحث جملات معلوم و مجهول در فارسی و انگلیسی نگاهی می اندازیم. ساختار جملات معلوم و مجهول به طور معمول در رویکرد فرکلاف به تحلیل متنی از اهمیت بسیاری برخوردار است. اما نکته ی مهم در اینجاست که این تاکید قابل اجرا بر زبان فارسی نمی باشد. یکی آن که آنچه در زبان فارسی با نام «معلوم و مجهول» شناخته می شود، به هیچ عنوان تناظر یک به یک با مفهوم انگلیسی active and passive ندارد. دوم آن که در زبان فارسی، به دلیل وجود نشانه ی مفعولی «را»، تاکید بر فاعل و مفعول عمدتا از طریق جابجایی مکان مفعول انجام می گردد، و در عمل، جمله ی مجهول فارسی نمی تواند فاعل را نیز در خود جای دهد. اگرچه گاها فارسی-زبانان (به اشتباه) از این ساختار استفاده می کنند، اما چنین ساختاری به اندازه ی زبان انگلیسی در فارسی وجود نداشته، و اهمیت ساختاری کمتری دارد:
گربه موش را خورد.
موش خورده شد.
موش توسط گربه خورده شد. (فارسی غلط/ غیر معمول تر)
موش را گربه خورد. (فارسی درست/معمول تر)
The cat ate the mouse.
The mouse was eaten.
The mouse was eaten by the cat.
مسایل اخلاقی
در پایان، بحث مهم نکات اخلاقی (research ethics) در مطالعات انجام شده روی شبکه های مجازی مطرح می باشد. به طور کلی، دو نکته در انجام این مطالعات از بقیه مهم تر می نمایند. یکی آن که در هنگام جمع آوری داده ها، محقق نباید معیار را تنظیمات (settings) پروفایل کاربران قرار دهد. به بیان دیگر، تنها به این دلیل که پروفایل مجازی یک فرد در حالت «عمومی» (public) تنظیم شده است، به این معنی نیست که همه ی آنچه که آن کاربر در فضای مجازی خود می نویسد برای عموم قابل استفاده است. چه بسا که این تنظیمات ناشی از ندانستن و آشنا نبودن با محیط شبکه ی مجازی مورد نظر باشد. و یا این که کاربر برخی از جملات و پیام های خود را به مرور زمان تغییر دهد یا پاک کند. بنابراین، اگر بنا بر جمع آوری اطلاعات از صفحات شخصی افراد باشد، بایستی این مساله حتما با ایشان در میان گذاشته شود و رضایت کتبی ایشان گرفته شود.
دومین نکته ی اخلاقی در رابطه با جمع آوری داده از صفحات عمومی (public pages)شبکه های مجازی است. در چنین حالاتی، باید در نظر داشت که داده های جمع آوری شده نباید به شکلی در اختیار دیگران قرار بگیرند که از طریق آنها بتوان کاربران را شناسایی کرد. بنابراین، اگرچه این امکان وجود دارد که مطالعه را روی صفحات عمومی شبکه های مجازی انجام دهیم، در هنگام منتشر کردن نتایج این تحقیقات، نباید جملات کاربران را دقیقا به همان طور که نوشته شده اند در مقالات خود بنویسیم (مگر آن که از کاربران اجازه گرفته شده باشد.)