* حیدر عیوضی
(آینه پژوهش، ش ۱۸۰، بهمن و اسفند ۱۳۹۸، صص. ۱۶۳ـ ۱۷۳)
«نوشتن، به تأخیر انداختن مرگ است»[۱]
آبان ماه سال ۱۳۹۸ به همراه سه پژوهشگر مطالعات قرآنی، آقای دکتر محمدعلی طباطبایی، خانم دکتر زهرا محققیان و آقای دکتر قاسم درزی برای شرکت در کنفراس بازسازی وحی قرآن در بستر تاریخی[۲] عازم دانشگاه مونستر در غرب آلمان شدیم. پس از آن برای برگزاری یک ورکشاپ مشترک به پادربورن رفتیم. و پایان سفر بازدید از پروژۀ کورپوس کورانیکم[۳] در پوتسدام (برلین) بود. آنچه در پی میآید گزارش اجمالی از این سفر نه روزه میباشد.
حدود ساعت ۴ بامداد تهران را به سوی دوسلدورف ترک کردیم. پس از توقف یک ساعته در وین، ساعت نه صبح پا به خاک آلمان گذاشتیم. نزدیکترین فرودگاه بین المللی به مونستر، غرب آلمان، در شهر دوسلدورف قرار دارد. و از آنجا تا مقصد ما با ترن حدود ۲ ساعت راه بود؛ سرانجام با ترن یازده و سیزده دقیقه راهی مونستر شدیم. مشاهدۀ این مسیر در فصل پاییز، پادشاه فصلها ، میتوانست خستگی راه را به کلی رفع کند. حدود ساعت ۱۳ به مونستر رسیدیم. چهرۀ شهر آرام، جذاب و دور از هر گونه استرس و نگرانی به نظر میرسید. در وهلۀ نخست، انبوهی از شهروندانی که برای تردد از دوچرخه استفاده میکردند، و وجود زیرساختهای لازم برای آن، بیش از هر چیز دیگری خودنمایی میکرد. بعد از ظهر آن روز به تحویل اتاق و استراحت در هتل گذشت.
از آنجایی که افتتاحیۀ کنفرانس عصر بود، صبح جمعه فرصت کافی داشتیم تا گشتی در شهر بزنیم. از مکانهای دیدنی مونستر که به سلیقۀ آقای طباطبایی در اولویت لیست بازدیدمان قرار گرفته داشتند، کلیسای کاتولیکی سنت پاول[۴] در مرکز شهر بود. بنای اولیۀ آن حدود ۱۲۰۰ سال پیش به صورت یک صومعه بر روی تپهای بوده که بعدها شهر مونستر در اطراف آن شکل گرفته. نمای فعلی کلیسا با معماری رومی ـ گوتیک اثری از ۱۲۲۵م. بود. یکی از وسایل ویژۀ آن ساعت نجومی[۵] بزرگی بود که بین سالهای ۱۵۴۰ ـ ۱۵۴۲م. ساخته شده بود.[۶]
اما ساختمان کلیسا؛ در سمت راست، اتاقهایی برای عبادت و مباحاث علمی تعبیه شده بود؛ سالن عمومی با تعدادی نیمکت در سمت چپ قرار داشت و بعد از آن فضایی برای روشن کردن شمع بود که منتهی میشد به سالن اصلی. در یکی از اندرونیهای سمت چپ، کشیشان و قدیسان متعددی به خاک سپرده شده بودند. گنبد اصلی با نورگیرهای رنگارنگ که شانه به شانه هم ایستاده بودند، فضای سالن را رازآلود مینمایاند. اعتراف میکنم که واژههای من نمیتوانند معماری ظریف و انبوهی از شاهکارهای آن را ترسیم کنند:
«… تو را در کلمات پیامبران پنهان کردم
در شراب راهبان
در دستمالهای بدرقه
نقش تو را بر نورگیرهای کلیساها کشیدم … »[۷]
از دیگر مناطق دیدنی شهر دریاچه آ [۸] بود که ساعتی نیز در حاشیۀ آن گشتیم. در نهایت، به سمت هتل برگشتیم.
جلسۀ افتتاحیۀ کنفرانس با یک ساعت تأخیر در ساعت پنج و نیم شروع شد. پرفسور مهند خورشید[۹] و خانم کاتارینا رشیق[۱۰] ضمن خوشآمد گویی به مهمانان به معرفی مرکز الهیات مونستر[۱۱] به عنوان برگزار کننده این کنفرانس، اهداف و چشم اندازهای آن پرداختند.
پس از آن، برنامه دو سخنرانی اصلی داشت: یکی پرفسور دوستداشتنی آقای دکتر عزیز العظمه[۱۲]، استاد تاریخ دانشگاه اروپای مرکزی در بوداپست مجارستان بود که دربارۀ «مسائل مربوط به بستر تاریخی قرآن» سخنرانی کرد. پرفسور العظمه را پیشتر با کتاب سختخوان ظهور اسلام در اواخر دورۀ باستان[۱۳] میشناختم؛ به طور خاص به سبب فصل پنجم آن که متضمن مباحث فنی ریشهشناختی است هماره در نظر من بزرگ بود، اما در این کنفرانس او را بزرگتر یافتم؛ امیدوارم صاحب همتی این کتاب را به فارسی برگرداند. دیگری، اولیور لِمن[۱۴] استاد نامآشنا از دانشگاه کنتاکی آمریکا که مطالب خود را ذیل عنوان «نقش تاریخ در فهم قرآن» مطرح کرد. در حاشیۀ افتتاحیه به طور اتفاقی آقای دکتر حامد ناجی را ملاقات کردم؛ که برای چند روز به مونستر آمده بود. از مقالهای که در حوزۀ ردیهـ دفاعیه نویسی عصر صفویه در کنفرانسی در برلین ارائه داده بود، صحبت کردند. استاد ناجی، دانشمند فرزانه و خوشفکری هستند که همصحبتی با ایشان مغتنم و گرانبهاست.
از آنجایی که تعدادی از مدعوین نتوانسته بودند خود را به مونستر برسانند، تغییراتی در پنلهای کنفراس رخ داده بود. بر اساس برنامه جدید، تمام سخنرانیهای در ده پنل ارائه میشد، که چهار تا به مباحث پیشااسلامی و منابع / متون اولیه، تعدادی نیز به مباحث زبانشناسی ـ ساختاری و موضوعات تاریخی اختصاص داشت.[۱۵] پنل نخست برای روزِ شنبه”بینامتنی و متون پیشااسلامی” نام داشت و ساعت نه و نیم صبح شروع میشد که در آن میبایست به ترتیب بنده و آقای دکتر عمران البدوی[۱۶] از دانشگاه هیوستن آمریکا هر کدام ۲۰ دقیقه سخنرانی میکردیم. لذا آن شب، پس از صرف شام، زود به هتل برگشتم تا برای ارائۀ فردا آمادهتر باشم.
صبح شنبه نیز زود بیدار شدم و یک بار دیگر ترتیب اسلایدهای پاورپوینت را با متن سخنرانیام چک کردم. هنوز آفتاب برنیامده بود که برای یک پیادهروی کوتاه به محوطه هتل رفتم؛ صدای ناقوس کلیسای قدیمی مقابل هتل در هوا پُر بود و همچنان در گوش من هست.
ساعت نه و نیم را نشان میداد، تقریبا همۀ مهمانان در روز اول سر وقت حاضر شدند؛ جلسه با خوشآمد گویی دوبارۀ خانم کاتارینا رشیق شروع شد. دبیر علمی پنل ما جناب آقای دکتر الداغستانی،[۱۷] از همکاران همین دانشگاه بود. عنوان مقاله بنده “تکامل یک تصویر در زبانهای سامی: از متون اکدی ـ آرامی تا قرآن”[۱۸] نام داشت. کوتاه آنکه، این مقاله بر سیر تحول یک تصویر سازی در زبانهای سامی از سادگی به سوی مبالغه متمرکز است. بر اساس کتیبهای متعلق به سدۀ نهم قبل از میلاد، اقوام سامی باستان در نخستین تجربۀ ذهنی خود تعبیر «خورده شدن توسط دیگری» را استعاره از «نهایت ذلت و درماندگی» به کار بردهاند. این صنعت زبانی در بخش نوئیم تورات نیز دیده میشود. سپس در متون اکدی ـ آرامی عبارت «خوردن دیگری» استعاره از «تهمت زدن/ بدگویی کردن» استفاده شده است (دانیال: ۳: ۸ ؛ ۶: ۲۴ [نسخۀ عبری ۲۵]). در شعر عربی باستان با پیمودن یک گام به جلو «خوردن گوشت آدمی» استعاره از «غیبت کردن» میگردد. در نهایت، قرآن ناهنجار اخلاقی مذکور را در یک تصویرسازی به «خوردن گوشت برادر مرده» تشبیه میکند (حجرات: ۱۲). به عبارتی این پژوهش سعی کرده لایههای پنهان یک تشبیه را در زبانهای سامی کشف و مراحل تکامل آن را ترسیم کند.
پرفسور البدوی سخنرانی خود را با عنوان «آیا خاستگاه زنانه برای وحی قرآن وجود دارد؟»[۱۹] ارائه داد. از آنجایی که مباحث آقای البدوی تا حدودی جنجالی بود، عمدۀ سؤالات در وقت پرسش و پاسخ متوجه ایشان بود. با توجه به محدودیتهای این سفرنامه، در اینجا مجال بسط آن نیست.
همینطور، طبیعی هست که نمیتوان از همۀ مقالات نیز نوشت، به این جهت در ادامۀ تنها به مقالات دوستان بسنده میکنم. سخنرانی آقای دکتر طباطبایی و خانم دکتر محققیان به همراه دکتر منیرُ الأِخوان از اندونزی (دانشگاه شهر یوگیاکارتا)[۲۰] در پنل چهارم با عنوان «جامعۀ پیشااسلامی و بازسازی تاریخی» بود که بعد از نهار روز شنبه از ساعت ۱۰: ۱۳ شروع میشد. عنوان مقالۀ خانم دکتر محققیان[۲۱] «بنات الله: امکان بازسازی تاریخی وحی قرآن»[۲۲] بود؛ در واقع این تحقیق یکی از نتایج کلان پروژۀ ایشان ذیل عنوان «انگاره بنات الله در اندیشه اعراب جاهلی و مواجهه قرآن با آن» میباشد. کوتاه آنکه، ایشان با تکیه بر مستندات و شواهدی که در قرون اخیر برای مطالعه عربستان پیشااسلام کشف شدهاند و نیز رویکردهای نوین در تفسیر تاریخی قرآن، در صدد اثبات این بود که میتوان شناخت نسبتا خوبی از این انگاره در میان اعراب پیشااسلام بدست داد. شناختی که در نهایت فهمهای نسبتا جدیدی را هم از نحوۀ مواجهه قرآن با این دختران و هم از نحوه مواجهه منابع متقدم مسلمانان با این انگاره در پی خواهد داشت.
استنادات و تتبعات خانم دکتر محققیان به قدری گسترده بود که تحسین بسیاری، از جمله پرفسور عزیز الغظمه و آقای دکتر البدوی را برانگیخت. آقای دکتر طباطبایی برای مقالۀ خود این عنوان را برگزیده بود«دلالتهای تاریخی کیهان شناسی قرآن».[۲۳] ایشان بر آن بود تا با مطالعه بر روی مضامین کیهان شناختی قرآن به سه شبهه تجدیدنظرطلبان پاسخ دهد: قرآن چند مولف دارد، در چه تاریخی و کجا پدیدار شده است؟ تجدیدنظرطلبان پاسخهای یکسانی به پرسشهای مذکور نمیدهند؛ اما همگی در این نکته مشترکند که پاسخهای سنت اسلامی را ردّ میکنند. تلاش ایشان در این مقاله بر این مسأله متمرکز بود که دست کم از منظر آیات کیهان شناختی همان پاسخهای سنتی میتوانند مقبولتر به نظر برسند.
ارائۀ آقای دکتر قاسم درزی روز یکشنبه در پنل هشتم «ساختارهای زبانی» قرار داشت، با عنوان «رویکرد زبان قرآن به گفتمانهای جنسی: به سوی بازسازی تاریخی بافت قرآن»[۲۴]. اجمالا اینکه، عموماً سه گفتمانِ شاخصِ جنسیّتی مورد نظر پژوهشگرانِ این حوزه قرار میگیرد: گفتمانِ مردسالار، زنسالار، و تساوی طلبانه. باید توجه داشت که با وجودیکه تاکنون آثار متعددی مدعی استخراجِ گفتمان قرآنی پیرامونِ جنسیت، یا جایگاه زن در قرآن کریم شدهاند، امّا تاکید اصلی این آثار عموماً بر خوانشهای مردسالارانۀ رایج از قرآن کریم است، نه آنچه که متن قرآن کریم بیانگر آن است. ایشان معتقد بود رویکردِ زبانشناختی و توجه به نشانههای زبانیِ مرتبط با جنسیت، پیشزمینۀ قضاوت در ارتباط با نوع گفتمانِ غالب در قرآن کریم دارد، و این کار هنوز در ارتباط با قرآن صورت نپذیرفته است. آقای دکتر درزی در این مقاله تلاش داشت از این رهگذر جایگاه قرآن را به عنوان منبعی تاریخی بهبود ببخشد. یکی از دغدغههای جدی آقای دکتر درزی مطالعات میان رشتهای است که رسالۀ دکتری ایشان نیز با عنوان «روش شناسی مطالعات بین رشتهای در علوم انسانی و مطالعات قرآنی» در همین حوزۀ میباشد. علاوه بر این، کتاب دستنامه میان رشتهای آکسفورد به سرویراستاری ایشان در همین سال ۱۳۹۸ منتشر شده اشت.
بدون اغراق باید بگویم که کیفیت و سطح مقالات ایرانی ارائه شده در این کنفرانس، موجب تغییر نگاه بسیاری نسبت به پژوهشهای نوین در مطالعات قرآنی در ایران شده بود؛ و این موضوع از اظهار لطف فراوان شرکتکنندگان، به خوبی قابل لمس بود. آقای مهند خورشید صریحا گفت که مقالات شما نظر من را نسبت به ایران تغییر داد. بعد از این پنل، قرار بود برای یک گپ دوستانه نهار را با پرفسور مهند خورشید و آقای دکتر البدوی و خانم کاتارینا بر سر یک میز باشیم. مباحث مختلفی مطرح شد، آقای البدوی چند مجلد از شمارۀ دوم مجلۀ The Journal of the International Qurʾanic Studies Association (مجله الجمعیه الدولیه للدراسات القرآنیه) را به ما هدیه داد و تک تک ما را سخاوتمندانه برای عضویت یک ساله برای انجمن بین المللی مطالعات قرآنی[۲۵] (IQSA) دعوت نمود. این دورهمی از بخشهای جذاب این سفر بود.
عصر آن روز نیز باقیِ پنلها برگزار شد؛ در اختتامیه خانم کاتارینا از مهمانان خواست که هرچه سریعتر فایل نهایی مقاله را تا نهایت ۳۰ فوریه ۲۰۲۰م. برای ایشان ارسال کنند، تا مجموع مقالات در قالب یک کتاب منتشر شود. از آنجایی که بسیاری پس از اختتامیه مونستر را ترک میکردند، با ایشان خدحافظی کردیم؛ از جمله دوست عزیزمان آقای دکتر درزی، چرا که متاسفانه ویزای پنج روزه برای ایشان صادر شده بود. ما واقعا ناراحت بودیم که در ادامه از داشتن یک همسفر خوب و دوستداشتنی محروم میشدیم. در آن شب، خداحافظی با جوزف لومبارد[۲۶] هم برای همیشه در خاطرۀ ما خواهد ماند؛ او اصالتا آمریکایی و سابقۀ مسیحیت داشت، اما از چند سال پیش مسلمان شده (جدید الاسلام) و در دانشگاه حمد بن خیلفه (دوهه ـ قطر) مشغول بود. جوزف آداب اجتماعی اسلام را به نحو پرشوری رعایت میکرد؛ عباراتی مثل «الحمد لله»، «سلام علیکم» و «ماشاء الله» وِرد زبانش بودند. او خیلی علاقمند به ایران بود و سؤالاتی از وضعیت مطالعات قرآنی در جامعۀ علمی ما میپرسید؛ از جمله اینکه نظریات دکتر سروش چه جایگاهی در مطالعات قرآنی جامعۀ ایران دارد. آن شب با مرور خاطرات و تجربیات شیرین در این کنفرانس گذشت.
مطابق برنامه، این روز تا ظهر فرصت دوباره داشتیم از چند جای دیدنی شهر بازدید کنیم، مانند بازدید از ساختمان اصلی دانشگاه مونستر که فوق العاده زیبا و جذاب بود. این ساختمان و محوطه اطراف آن در میانۀ سدۀ هجدهم میلادی، ۱۷۶۷م. به عنوان یک مرکز تفریح و خوشگذرانی برای شاهزادهها تاسیس و بعدها به دانشگاه تبدیل شده است. بعد از آن به سمت مرکز شهر برگشتیم، و به طور خاص کتابخانه مرکزی[۲۷] با معماری پست مدرن توجه ما را جلب کرد. رفت و آمد برای عموم آزاد بود، و کسی کارت شناسایی درخواست نمیکرد! ورودی بدون نگهبان و حراست؛ حتی سیستم امانتدهی و بازگشت کتاب کاملا مکانیزه بود. از آنجایی که فرصت ما محدود بود، خیلی کوتاه در طبقۀ نخست آن پرسه زدیم، هرچند به خوبی میدانستیم که بعدها از نبودن بیشتر در آنجا افسوس خواهیم خورد. با رسیدن خورشید به وسط آسمان ما هم به سمت هتل برگشیتم و بعد از نهار، برای رفتن به پادربورن به سمت ایستگاه مرکزی قطار روانه شدیم. از مونستر جدا میشدیم در حالی که:
«شهر مثل همیشه در شروع زمستان
ـ مثل همۀ زنها ـ مشغول آرایش است
خودخواه، زیبا، ستمگر
مثل همۀ زنها …»[۲۸]
واقعا نمیدانم صفای این شهر از حال خوب مردمانش بود یا منظرههای دیدنی و هوای طربانگیزش. باید سعی کنم خاطرات این چند روز در کنج ذهنم باقی بماند.
* * *
برنامۀ پادربورن به دعوت پرفسور کلاوس فون اشتوس[۲۹] بود، که البته مکاتبات اولیۀ آن به واسطۀ دانشور محترم سرکار خانم دکتر سعیده میرصدری انجام گرفته بود. سپس با پیگیریهای مجدّانۀ آقای طباطبایی قرار بود یک ورکشاپ مشترک در حوزۀ مطالعات تطبیقی قرآن و تورات در دانشگاه ایشان داشته باشیم. از گروه ما خانم محققیان و آقای طباطبایی هر کدام مقالهای را آماده کرده بودند. دم دمای غروب بود که به پادربورن رسیدیم. خانم نسرین بنیاسدی، دانشجوی دکتری در این شهر و از شاگردان پرفسور فون اشتوس از سر لطف به استقبال به ایستگاه قطار آمده بود. و ما را به هتلی که از طرف دانشگاه رزرو شده بود، راهنمایی کرد. خانم بنی اسدی گفت برای شام باید به رستورانی کمی دورتر از هتل بریم، اما وقتی بیشتر سورپرایز شدیم که خبر داد آقای پرفسور لگنهاوزن نیز در این ضیافت حضور خواهند داشت. ساعت هفت شب، به اتفاق ایشان به سمت رستوران حاجی بابا حرکت کردیم. یکی از مشاغل رایج ترکتبارهای آلمان رستوران داری است مخصوصا فستفودها و دونر کبابها که شهرت زیادی دارند و به علت سرو غذای حلال محل دنجی برای مسلمانان محسوب میشود. آقای لگنهاوزن کمی زودتر از ما رسیده بود. تا آماده شدن غذا، سر میز پای صحبتهای ایشان نشستیم. از یافتههای جدید خود در موضوع نسبیّت در معرفتشناسی میگفت. و ما هم مختصری از کنفرانس مونستر گزارش دادیم.
این روزها خانوادههای آلمانی با زندهنگه داشتن سنتهای کهن به استقبال سال نوی میلادی میروند. یکی از بامزهترین آنها در ماه نوامبر جشن فانوس (Laterne) است که بچهها نقش اصلی را در اجرای آن دارند. بچهها فانوسهای فانتزی رنگارنگی را با خود حمل میکنند و به صورت گروهی در نقاط مختلف شهر سرود فانوس را همخوانی میکنند. آن شب برخی از بچهها که فانوس به دست وارد رستوران میشدند، همچنان زمزمۀ ترانۀ فانوس را بر لب داشتند:
«فانوس، فانوس، خورشید، ماه و ستاره
چراغ من شعله ور است
اما فقط فانوس عزیز من نیست
فانوس، فانوس، خورشید، ماه و ستاره
بادها را به بَند بکشید! بادها را به بَند بکشید!
آنها باید صبر کنند تا ما به خانه برسیم …»[۳۰]
در ادامۀ شعر نام قدس مارتین (۳۹۷م.)[۳۱] میآید. او دوست بچهها و حامی فقرا شناخته میشود. بر اساس روایات کهن، او یک سرباز رومی بوده که در یک شب برفی برای نجات فقیری لباس خود را با او نصف میکند. شب، مسیح را در خواب میبیند که خطاب به فرشتهها میگوید: «ببینید مارتین اینجاست، او یک سرباز رومیست اما اکنون تعمید یافته» آنگاه مسیح با لباسِ [خود] او را میپوشاند. مارتین بعد از این خواب، به مسیحیت گرویده و کشیش میشود، و تا مقام اسقفی ارتقا مییابد. او سرانجام در ۸ نوامبر ۳۹۷ چشم از جهان فروبسته است.
پس از صرف شام و خداحافظی با آقای لگنهاوزن به هتل برگشتیم.
جلسه ورکشاپ صبح روز سه شنبه ساعت نه و نیم صبح آغاز شد. ابتدا خانم دکتر محققیان از نحوه انعکاس انگاره بنات الله در تورات سخن گفت. او با تمرکز بر قرآن، به دنبال امکان بازسازی هویت بنات الله در متون یهودی بود.[۳۲] سپس آقای طباطبایی انگاره تحریف بایبل (کتاب مقدس) در تاریخ اندیشۀ مسلمانان را بررسی کرد. اجمالا اینکه، بر اساس مطالعات گستردۀ ایشان در دو قرن نخست اسلامی هیچ گزارشی از اعتقاد عالمان مسلمان به تحریف کتاب مقدس ثبت نشده است (به جز چند مستند مشکوک در قرن دوم). در قرن سوم زمزمههایی از این انگاره متأثر از مجادلات کلامی به گوش میرسد و در نهایت از قرن چهارم تا کنون به همهمۀ تبدیل میشود. به عبارت دیگر،ایشان برای انگاره تحریف در جامعۀ اسلامی سه مرحلۀ سکوت، زمزمه و همهمۀ قائل هستند. کتاب ایشان که به تفصیل ابعاد مختلف این موضوع را بررسی کرده در مراحل آماده سازی است و امیدواریم زودتر به زیور طبع آراسته گردد.
آقای فون اشتوس یکی از مباحث کتاب مشترک خود با آقای مهند خورشید را مطرح کرد. عنوان کتاب پیامبر دیگر: عیسی در قرآن[۳۳] بود که به تازگی منتشر شده و گویا همزمان هم به انگلیسی ترجمه شده است. به طور ویژه، مباحث ایشان بر تأملات جدید در تفسیر آیۀ «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُم» (نساء: ۱۵۷) متمرکز بود. اجمالا اینکه او در این تفسیر جدید معتقد بود آیۀ مذکور مصلوب شدن مسیح را انکار نمیکند (یعنی برخلاف تلقیای که در میان مسلمانان رایج است)، بلکه قرآن با هدف رفع دشمنی میان مسیحیان و یهودیان، و ایجاد صلح میان ایشان، سعی میکند یهودیان را از اتفاقی که افتاده بود (تصلیب مسیح) تبرئه کند. این تفسیر جدید، ابعاد زبانشناسی ـ متنی گسترده داشت و در اینجا مجال بسط آن نیست. علاقمندان برای بسط این دیدگاه قابل تأمل به کتاب ایشان مراجعه کنند.
در پایان، به دعوت ایشان برای صرف نهار به رستوانی در بیرون دانشگاه رفتیم؛ در این مسیر نسبتا کوتاه صدای پیانو و سنتورِ نوازدههای محلی سرعت گامهای ما را کند میکرد؛ دریغ که کلماتِ من در ترسیم آن نغمهها ناتواناند:
«اگر میشد صدا را دید
چه گلهایی!
چه گلهایی!
که از باغ صدای تو
به هر آواز میشد چید
اگر میشد صدا را دید …»[۳۴]
رستوان هانس خوش شانس، با دکور جنگل و منحصر بفردی که داشت خاطرهای دلنشین برای مهمانان خود هدیه میداد. صفحه اول منوی غذا با این جملۀ تأثیرگذار شروع میشد: «خوشبختی نیازمند چیزهای زیادی نیست، خوشبختی فقط نیازمند صداقت و درستی است.»[۳۵] پس از صرف نهار و خداحافظی با آقای فون اشتوس، آقای لگنهاوزن و دو شاگرد ایرانی او آقای وحید مهدوی مهر و خانم نسرین بنی اسدی به ایستگاه راه آهن رفتیم. اقامت در پادربورن به یُمن راهنماییهای مشفقانه خانم بنیاسدی ، خوش گذشت. حتی برای رزرو هتل در برلین نیز از آنجایی که پرداخت اینترنتی برای ما مقدور نبود، ایشان ما را یاری کرد.
حدود ساعت سه عصر راهی برلین شدیم. قطار، ما را از لابلای جنگلها و روستاهایی که نمیشناختیم، به پیش میبرد؛ تماشای این مسیر در پاییز، فصل رنگها، بخشی از لذتهای این سفر بود. شب، آهسته آهسته «از کنارهها میرسید»[۳۶] و دامن خود را بر دشتها و کوهپایهها میگسترد؛ اهالی روستاها یکی پس از دیگری چراغهای خانه را روشن میکردند. و من یاد این شعر گوته افتادم که شکارچیان و شبانان هنگام بازگشت به خانه آن را زمزمۀ میکردهاند:
«بر فراز همۀ قلهها
آرامش است
بر تارُک درختان
دشوار°دم نسیمی را حس میکنی
مرغکان در بیشه، خاموش گرفتهاند
صبر کن، به زودی
تو نیز میآرامی»[۳۷]
در میانۀ راه، پس از توقفی یک ساعته در شهر هانوفر و تعویض قطار حدود ده شب به برلین رسیدیم، هتل نزدیک ایستگاه قطار بود و ما نیز خیلی زود اتاقهایمان را تحویل گرفته و استراحت کردیم.
راستش این روز، خیلی روز جذابی نبود. علاوه بر خستگی سفر، خودمان هم برنامه خاصی نداشتیم. به پرسه در شهر، و عکس گرفتن از یک پل خاص بسنده کردیم. حالا خواهم گفت چرا خاص! باید بگم که متاسفانه اسم آن را یادداشت نکردم، اما ما اسمش را گذاشته بودیم پل آرزوها، چون بر نردههای کناری این پل که بر روی رودخانه نسبتا پرآبی بناشده بود، قفلهای متعددی دیده میشد. بر اساس گفتهها، هر کدام از این قفلها نشان از آرزوی معشوقی یا دیدن یاری داشت، که شخص آرزومند کلید آن را داخل رودخانه انداخته بود؛ کسی چه میداند، هر کدام از این قفلها چه رازهایی در خود دارند.
هدف اصلی ما از آمدن به برلین ملاقات با اعضای پروژۀ کورپوس کورانیکوم به طور خاص پرفسور میشائل مارکس[۳۸] و آقای دکتر علی آقایی بود. قرار ما برای صبح روز پنج شنبه حدود ۱۰ صبح بود. محل دیدار ما این بار در بیرون برلین، پوتسدام[۳۹] بود. آقای آقایی از سر لطف و برای راحتی ما پیام داد که صبح پنجشنبه به ایستگاه مرکزی فریدریش[۴۰] بیاییم تا با هم برویم. با ترن حدود نیم ساعت راه بود. جلسه در اتاق کار آقای میشائل بود؛ دور تا دور اتاق تا سقف پر بود از کتاب که همه در حوزۀ مطالعات قرآن به زبانهای مختلف، آلمانی، انگلیسی، فرانسه، عبری، عربی و … بودند. ابتدا آقای آقایی مقالۀ خود را در موضوع مصحفهای کهن در کتابخانۀ ملی ارائه داد. ایشان پژوهشگر توانایی هستند و بنده هماره از خوانندگان آثار وی هستم. سپس آقای دکتر آدریان پیرتا[۴۱] در باب مقایسه روایت قرآنی از اصحاب کهف با روایات دیگر آن در متون باستانی پیشاقرآنی و حتی پساقرآنی به زبانهای مختلف از لاتین و یونانی گرفته تا سریانی و حبشی صحبت کرد. نکتۀ بسیار جالب در این تحقیق این بود که نشان میداد هر جا قرآن به اختلافاتی دربارۀ جزئیات داستان اشاره کرده، مثل تعداد اصحاب کهف و ساختن یا نساختن مقبره برای ایشان، واقعا ما به ازای خارجی در منابع پیشاقرآنی به زبانهای مختلف دارد و این نشان میدهد که قرآن واقعا و به خوبی از روایتهای مختلف این داستان در منابع مختلف پیش از خود آگاه بوده است.
هر یک از دوستان توضیحات مختصری دربارۀ علایق و طرح های پژوهشی شان ارائه دادند. آقای طباطبایی از طرح پژوهشی جاری خود دربارۀ نگاه مفسران امامیه به کتب مقدس پیشین صحبت کرد و گفت به دنبال این هست که ببیند چطور تغییر پارادایمها در تاریخ تفسیر شیعه بر نگاه مفسران شیعه به کتب مقدس پیشین تأثیر گذاشته است. خانم دکتر محققیان در رابطه با کارکردهای بنات الله در قرآن بحث جالبی مطرح کردند و تفسیر نسبتا جدیدی را از آیات سوره نجم ارائه نمودند.
بنده نیز به معرفی پروژۀ در دست کارم، زبانشناسی تطبیقی عربی و عبری کلاسیک (تورات عبری و قرآن) پرداختم. برخی از نتایج آن در سالهای اخیر به صورت مقاله منتشر شده است. در این جلسه با دیگر همکار این مجموعه آقای آندریاس کاپلونی[۴۲] نیز آشنا شدیم. آقای مشائل کتاب جدیدی که او و آقای کاپلونی ویراستار علمی آن بودند را معرفی کرد: عبارات قرآنی در اسناد و پاپیروسهای سدۀ هفت تا ده میلادی[۴۳].
جلسۀ پرباری برای ما بود و از همصحبتی با آقای مارکس و همکارانشان ایدههای جدید و انگیزۀ بیشتر گرفتیم. با یک تیم علمی منسجم و دقیق بیشتر آشنا شدیم که از اصول و مبانی کار گروهی به خوبی مطلع بودند، همان چیزی که جامعۀ علمی ما (منظورم بیشتر علوم انسانی) از فقدان آن رنج میبرد. با دوستان آقای مارکس در کورپوس کورانیکوم، خداحافظی کردیم. اما آقای آقایی از سر لطف گفت که امروز وقتم را برای شما خالی گذاشتم تا گشتی در پوتسدام بزنیم. دوستان خوب هدیههای غیرمنتظرۀ آفرینش هستند که باید قدر آنها را دانست. تقریبا از ظهر تا غروب در پارک بزرگ سانسوسی[۴۴] قدم زدیم. در یک منطقه وسیع و کاملا سرسبز کاخها و باغهای متعددی به چشم میخورد؛ به طور خاص قصر فریدریش دوم[۴۵] که فوق العاده جذاب بود. او تنها پادشاه در تاریخ آلمان هست که به جای برلین، پوتسدام را به عنوان مقرّ فرماندهی خود انتخاب کرده است. تقریبا تا یک ساعت بعد از غروب در همین پارک بودیم، اما هنوز خیلی از جاها را ندیدیم. در نهایت به ایستگاه مرکزی قطار برگشتیم. آقای آقایی نهایت محبت و مهماننوازی خود را با دعوت به یک رستوران ایتالیایی برای صرف شام، نشان داد. پس از شام، با ایشان خداحافظی کرده و به برلین برگشتیم.
در برلین، ایستگاه الکساندر پلاتس[۴۶] پیاده شدیم، تا این چند ساعت بازمانده از عمر سفر را در مراکز خرید و فروشگاهها بگذرانیم؛ از جمله فروشگاه دی اِم (DM) که یکی از فروشگاههای زنجیرهای معروف و معتبر در آلمان هست و شعبههای فراوانی در شهرهای مختلف دارد؛ محل خرید نسبتا خوبی بود. برخلاف رستورانها که تا دیروقت باز هستند، مراکز خرید در آلمان ساعت نه شب میبندند. از الکساندر پلاتس تا محل اقامت در ماینینگا هتل در خیابان اُرانینبورگا[۴۷]، در آخرین شب سفر پیاده آمدیم، حدود ۲۰ دقیقه راه بود. در نهایت، در روز نهم، صبح جمعه ۲۴ آبان/ ۱۵ نوامبر حدود ساعت هفت، به سمت فرودگاه تاگل[۴۸] حرکت کردیم تا به سرزمین مادری خویش برگردیم.
«در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار خویش را مرور میکنم
این خاک تیره این زمین
پاپوش پای خستهام
این سقف کوتاه، آسمان
سرپوش چشم بستهام …
گم گشتهام، کجا؟
ندیدهای مرا؟»[۴۹]
پایان.
* . عضو پژوهشکده تفسیر، پژوهشگاه قرآن و حدیث قم، Heidareyvazi@yahoo.com
[۱] . سیز نوته بام، در محفل شاعران مرده، ترجمۀ مهشید میرمعزی، ص ۱۹.
[۲] . “The Quran in its milieu of origin”, Münster 8-10 Nov 2019
[۳] . Corpus Coranicum.
[۴] . St. Paulus Dom.
[۵] . Astronomical Clock.
[۶] . صفحه آن ۲۴ ساعته بود، و شمارهها برخلاف جهت ساعتهای متداول بودند و عقربهها نیز بر عکس میچرخیدند. صفحۀ ساعت نیز بر روی نقشه جهان قرار داشت که خود بر روی یک اسطرلاب طراحی شده بود. به طور کلی این سازه سه بخش اصلی داشت، تاج، ساعت نجومی و تقویم، که توضیح هرکدام یه مقاله مفصل میطلبد. در میان انبوهی از عجایب آن، در بخش فوقانی (تاج) مجسمۀ داود پادشاه بود که سر جالوت را به دست گرفته بود؛ پایینتر مجمسه کودکی عیسی مسیح در دامن مریم مقدس قرار داشت. بر اساس اطلاعات مندرج، یک بار در روز، ظهر به صورت خودکار یک نمایشی در این قسمت اجرا میشد، اجمالا به این شکل که ابتدا ستارهای در قسمت شرقی حرکت میکرد و در مقابل مجسمه مریم و مسیح متوقف میشد، آنگاه از سمت چپ یک در باز شده و سه چهره ظاهر میشوند که به سمت مجسمههای مذکور آمده و پس از تعظیم، از در سمت چپ خارج میشوند. در واقع این نمایش، بازسازی روایت پیشگویی ظهور مسیح است که در انجیل متی باب دوم روایت شده است.
[۷] . قبانی، صد نامۀ عاشقانه ، ترجمۀ رضا آمری، ص ۲۸ـ ۲۹ (عبارت هایلات شده در زبان اصلی شعر میباشد که در ترجمۀ عامری حذف شده است.)
[۸] . Lake Aa
[۹] . Prof. Dr. Mouhanad Kkorchide.
[۱۰] . Catharina Rachik.
[۱۱] . Zentrum für Islamische Theologie, Münster Uni.
[۱۲] . Prof. Dr. Aziz al-Azmeh (Center European Uni. Budapest).
[۱۳] . The emergence of Islam in late Antiquity, Cambridge, 2014.
[۱۴] . Prof. Dr. Oliver Leaman (Uni. Kentucky).
[۱۵] . برای اطلاعات مفصل رک.:
https://www.uni-muenster.de/imperia/md/content/zit/veranstaltungen/flyer_qu_ran_2019.pdf
[۱۶] . Dr. Emran El-Badawi (Uni. Houston).
[۱۷] . Raid al-Daghistani.
https://www.uni-muenster.de/ZIT/Postdocs/personen_al-daghistani_raid.shtml.
[۱۸] . “The Evolution of an Imagery in Semitic Languages: From Akkadian – Aramaic Texts to the Qurʾān”
[۱۹] . “Is There a female Origin to Qurʾānic Revelation?”
[۲۰] . Munirul Ikhwan, Kalijaga State Islamic University (UIN), Yogyakarta.
[۲۱] . استادیار پژوهشکده مطالعات قرآنی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
[۲۲] . “The Daughters of Allah: Possibilities of the Historical Reconstruction in the Qurʾānic Revelation”.
[۲۳] . “Who, When and Where Composed the Qurʾān? The Historical Implications of the Cosmological Themes of the Qurʾān”.
[۲۴] . “The Language of the Qurʾān’s Approach to Gender Discourses: Toward Historical Reconstruction of Qurʾānic Context”.
[۲۵] . International Qur’anic Studies Association.
[۲۶] . Joseph Lumbard (Hamad bin Khalifa Uni. Doha, Qatar).
عنوان مقاله ایشان «بازنگری در معناشناسی فلسفی ایزتسو از قرآن» نام داشت: Reconsidering Izutsu’s Philosophical Semantics of the Qurʾān
[۲۷] . City Library.
[۲۸] . نزار قبانی، صدنامه عاشقانه، ترجمۀ رضا عامری، ص۱۲.
[۲۹] . Prof. Dr. klaus von stosch.
[۳۰] . Laterne, Laterne, Sonne, Mond und Sterne
Brenne auf mein Licht
aber nur meine liebe Laterne nicht
Laterne, Laterne, Sonne, Mond und Sterne
Sperrit ihn ein, den Wind, sperrt ihn ein, den Wind
es soll warten, bis wir zu Hause sind …
[۳۱] . Saint Martin.
[۳۲] . از مقالات تازه منتشر شده ایشان در رابطه با این موضوع رک.«بنات الله و چالش ارزش گذاری جنسیتی ایشان در قرآن کریم» ، مجله: مطالعات قرآن و حدیث » پاییز و زمستان ۱۳۹۸ – شماره ۲۵ (۳۱ صفحه – از ۵۱ تا ۸۱).
[۳۳] . Der andere Prophet: Jesus im Koran.
این کتاب با عنوان The Other Prophet: Jesus in the Qur’an به انگلیسی ترجمۀ شده است.
[۳۴] . شفیعی کدکنی، غزل برای گل آفتابگردان، ص. ۲۱
[۳۵] . Glück braucht nicht viel, Glück braucht nur das Richtige.
[۳۶] . «شب که میرسد از کنارهها/ گریه میکنم با ستارهها» شعر از حسین منزوی.
[۳۷] . رک.: « بر فراز همه قلل آرامش است»، هنرور شجاعی، فصلنامۀ هنر، زمستان ۱۳۷۲ و بهار ۱۳۷۳ – شماره ۲۴ (۳ ص. ۲۹۰ ـ ۲۹۲). ترجمۀ دیگری از آن به قلم آقای علی عبداللهی در عاشقانههای گوته، ص.۱۰۸.
[۳۸] . Michael Marx.
[۳۹] . Potsdam.
[۴۰] . Friedrichs Straße.
[۴۱] . Dr. Adrian C. Pirtea (adrian.pirtea@fu-berlin.de).
[۴۲] . Andreas Kaplony.
[۴۳] . Qurʾān Quotations Preserved on Papyrus Documents, ۷th-10th Centuries, Brill, 2019.
[۴۴] . Sanssouci Park.
[۴۵] . Frederick II, 1712- 1786.
[۴۶] . Alexanderplatz.
[۴۷] . Meininger Hotel, Oranienburger Straße.
[۴۸] . Tagel.
[۴۹] . حسین پناهی.