ذیل نویسی در معنای عام، نوشتن شرح و تفسیر بر یک کتاب و مترادف با حاشیه نویسی بر یک اثر است. اما این اصطلاح در تاریخ نگاری کاربرد متفاوتی یافته و به معنای شرح و تفسیر یک کتاب تاریخ نگاری نیست. در تاریخ نگاری، اولویت نگارش تاریخ درباره یک منطقه یا یک دوره تاریخی، با گزارشگرانی است که زودتر به ثبت حوادث همت گمارده اند. در بسیاری از موارد، گزارش گزارشگران مزبور، مسبوق به روایت راویانی است که نقل قول آنان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به گزارشگر یا مورخ رسیده است. مثلا اگر در نظر آوریم که مورخی در سده سوم هجری قمری، تاریخی برای سرزمین شام نوشته است و مورخی دیگر در سده پنجم به دنبال نگارش تاریخ وقایع شام از آغاز تا زمان خودش است؛ با عنایت به اینکه ثبت وقایع تاریخی شام تا سده سوم توسط مورخ نخست صورت گرفته، مورخ دوم که در سده پنجم می زیسته چه باید می کرده است؟ مورخ سده پنجم به علت فاصله زمانی ۲۰۰ ساله از گزارش مستقیم راویان سده سوم محروم بوده و منطقا دو گزینه بیشتر پیش روی نداشته است. نخستین راه، رونویسی و تکرار همان کتاب تاریخ تا سده سوم و سپس افزودن تاریخ سده چهارم و پنجم به آن بوده است. راه حل بعدی، می توانسته اعتماد به گزارش های کتاب نخست و ارجاع مخاطبان به آن کتاب و نوشتن کتابی مستقل درباره تاریخ سده چهارم و پنجم شام بوده باشد. ذیل نویسی در تاریخ نگاری مسلمانان دقیقا به معنای انتخاب راه حل دوم و راهکاری برای پرهیز از تکرار و جلوگیری از رونویسی تاریخ بوده است. با عنایت به امکانات دنیای قدیم در زمینه کتابت و استنساخ نسخه های خطی می توان پی برد که اتخاذ چنین راه حل هوشمندانه ای تا چه اندازه مانع از هدررفت انرژی و وقت مورخان و کاتبان نسخه های آنان می شده است.
محمد بن جریر طبری در زمینه نگارش تاریخ عمومی و اسلام گوی سبقت را از دیگران ربود و اثری جامع و شگرف از خود برجای نهاد. تاریخ نگاران مسلمان پس از طبری در زمینه نگارش تاریخ عمومی و اسلام تحت تأثیر تاریخ الرسل و الملوک او قرار گرفتند و به دو گروه تقسیم شدند. گروه بزرگتر، روش رونویسی به همراه تلخیص کار او را پی گرفتند و گروه کوچکتر راه حل ذیل نویسی را انتخاب نمودند و تاریخ را از نقطه ای که او تمام کرده بود پی گرفتند. بر این اساس، شمار فراوانی از تاریخ نگاران مسلمان که علاقه داشتند کل تاریخ جهان یا کل تاریخ اسلام را در اثر خود بازتاب دهند، گزارش های طبری را به صورت مختصرتر رونویسی کردند و حوادث را تا دوره خویش ادامه دادند. عیون التواریخ ابن شاکر کتبی، الکامل فی التاریخ ابن اثیر و المنتظم ابن جوزی از نمونه های این دسته از تاریخ نگاران است. در نتیجه، آن قسمت از منابع تاریخی پیشگفته که منطبق با بازه زمانی تاریخ نگاری طبری است فاقد اعتبار یک منبع دست اول است و برای استناد پژوهشگران شأن مستقل ندارد.
گروه اندک شماری از تاریخ نگاران پس از طبری به این نتیجه رسیدند که درباره تاریخ اسلام تا پایان سده سوم هجری هرآنچه گزارش کنند چیزی جز تکرار گفته های شیخ المورخین نیست. از این رو تاریخ نگاری خود را از آغاز سده چهارم پی گرفتند و برای استفاده از محتوای کتاب طبری و افزودن بر اعتبار خود، کتاب خود را ذیلی بر تاریخ طبری نامیدند. تاریخ نگاران مسلمان به درستی دریافتند که هر کتابی شایسته ذیل نویسی نیست و معمولا بر کتاب هایی ذیل می نوشتند که اولا دارای جامعیت بود و ثانیا گزارشگر آن مقبولیتی نسبی در میان تاریخ نگاران و عالمان مسلمان داشت. تاریخ نگاران مسلمان تا چند سده بر تاریخ طبری ذیل نوشتند؛ زیرا از یکسو طبری بیشتر حوزه های تاریخ عمومی امت های پیشین و امت اسلام را پوشش داده و از سوی دیگر با بازتاب دادن گزارش های موافقان و مخالفان به موضع مورخ بی غرض، نزدیک و به صفت پر طمطراق شیخ المورخین دست یافته بود. گویا طبری نیز از تأثیرگذاری و جذابیت تاریخ نگاری خود آگاه بود و خودش نخستین کسی بود که بر تاریخ الرسل و الملوک ذیل نوشت و آن را ذیل المذیل نامید. محتوای این ذیل، شامل رجال و مشاهیر سده سوم قمری بود که در متن تاریخ الرسل و الملوک وجود نداشت. از مهم ترین مورخانی که پس از طبری با زیرکی بر کتاب او تکمله نوشت و خود را از تاریخ نویسی تکراری رهانید، ثابت سنان بود که وقایع را از سال ۲۹۵ه.ق (سالی که طبری تاریخش را به اتمام رساند) تا ۳۶۳ ه.ق ثبت نمود اما شوربختانه اصل کتابش برجای نماند. ذیل ثابت بن سنان بر تاریخ طبری آنقدر هوشمندانه و احتمالا منسجم بود که یک سده پس از او، هلال بن محسن صابی بر کتاب ثابت ذیلی نوشت و با پرهیز از تاریخ نویسی تکراری، حوادث را از ۳۶۳ه.ق تا ۴۴۷ه.ق گزارش داد. از این کتاب هم فقط بخشی بسیار کوتاه، شامل وقایع سال های ۳۸۹ تا ۳۹۳ باقی مانده است.
ذیل نویسی گرچه امتیازی برای تاریخ نگاران پیشین بود و آنان را از تکرار تاریخ نویسی می رهاند اما محدودیتی هم برای آنان ایجاد می کرد. ذیل نویس نمی توانست از لحاظ تاریخ نگری، شیوه و روش تاریخ نگاری از کتابی که بر آن ذیل می نویسد کاملا مستقل عمل نماید. به بیان دیگر ذیل نویس مجبور به پیروی از سبک کتاب های تاریخی مرجع قدرتمندی بود که پیش از او نگاشته شده بود. تاریخ نگری ذیل نویسان با مورخانی که بر کتاب آنان ذیل می نوشتند چندان بیگانه نبود زیرا معرفت شناسی حاکم بر تاریخ نگاری مسلمانان تا اندازه بسیاری همسان و یکدست بود. شیوه تاریخ نگاری هم عمدتا قابل تقلید بود و کسانی که بر تاریخ طبری ذیل می نوشتند، شیوه سالشمار او را مبنا قرار می دادند. اما تناقض در جنبه روشی خود را نمایان می ساخت زیرا تاریخ نگاری که در سده پنجم تاریخ نگاری می کرد مانند محدثی همچون طبری به اسناد متصل روایات دسترسی نداشت تا گزارش مورد نظر خود را با همه راویان آن تا شاهد یا راوی اول معرفی کند. محدودیت بعدی ذیل نویس، پذیرش همه گزارش هایی بود که در کتاب مرجع آمده بود و اگر گزارش های جدیدی در حوزه زمانی کتاب مرجع به دست می آمد؛ ذیل نویس قادر به تصحیح و حتی ارائه کردن آن ها نبود زیرا گزارش بازه زمانی مزبور را به کتاب مرجعی که بر آن تکمله نوشته بود وا می نهاد.