به اهتمام مرتضی سلمان نژاد
در طی یک و نیم سده اخیر، همگام با برآمدن جریان های اسلامگرا و گرونده به بازگشت به ارزش های دینی در جهان اسلام، رویاورد به فهم قرآن و شناخت مقام قرآن نیز در میان مسلمانان فزونی گرفته است. با وجود تفاوت هایی که میان طیف های مختلف اسلامگرا در این دوره دیده می شود، محوریت دادن به قرآن کریم در فهم اسلام و بازخوانی تعالیم آن، از وجوه مشترک بین آنهاست.
آنچه جریان های یاد شده را به سوی قرآن کریم و معارف آن سوق داده، نیاز مبرم آنان به این کتاب الهی بوده و این در حالی است که در طی سده های متمادی از آغاز ظهور اسلام تا عصر حاضر، هیچگاه در روند تألیف تفاسیر و کتب پیرامون قرآن فترتی رخ نداده است. آنگاه که اصلاح طلبان و اسلامگرایان عصر جدید برای پاسخگویی به نیازهای زمانه روی به قرآن نهادند، بر این امر کاملا واقف بودند که جهان اسلام ادبیاتی وسیع و پردامنه در حوزه قرآنی دارد و انتظار آن هم وجود داشت که با همان روند، متون جدیدی در طی سده های ۱۴ و ۱۵ق نیز تولید گردد. اما نیازها بسیار فراتر از این روند طبیعی بود.
باید توجه داشت که جریان های اسلامگرا و بازخوانی ها از اسلام در یک و نیم سده اخیر حاصل تماسی بحرانی و قهری بود که میان مدرنیته آمده از غرب با سنت موجود در جوامع اسلامی پدید آمده بود و خاستگاه های آن به کلی با جریان های برآمده در سده های میانه و متقدم اسلامی متفاوت بود. برهمین پایه باید انتظار داشت که رویاورد این جریان ها به قرآن کریم نیز جهت گیری متفاوتی داشته باشد. ادامه ادبیات تفسیری و علوم قرآنی در مسیر سنت موجود در جوامع اسلامی هرچند پرفایده و مطلوب بود، اما نمی توانست پاسخگوی این نیاز تازه برآمده باشد. در رویارویی سنت با مدرنیته، جهان اسلام و اندیشمندان مسلمان با پرسش هایی بزرگ مواجه بودند که پیشتر برای متفکران مسلمان مطرح نبود و پاسخ به آنها تأملاتی بنیادین را می طلبید. اندیشمندان معاصر در راستای پاسخگویی به این پرسش ها، گاه ناچار بوده اند از فهم های سنتی مسلمان در طی قرون از اسلام و قرآن عبور کنند و روی به فهم اسلام در عصر نبوی آورند و گاه کوشش کرده اند تا با درک عمیق تر مسائل مدرن، به پاسخی اسلامی برای آن دست یابند. به تعبیر دیگر گاه به دنبال آن بوده اند تا گفتمان صدر اسلام را برای گفتمان امروز قابل درک سازند و گاه کوشش داشتند تا گفتمان امروز را به گفتمان صدر اسلام برگردانند و پاسخ پرسش های نوین را در نصوص نخستین بازیابند.
با توجه به آنچه یاد شد، گفت و شنودی میان گفتمان عصری با گفتمان صدر اسلام درگرفته که اهمیت میراث میانی، یعنی فهم های تاریخی پدید آمده در طی اعصار از تابعان صحابه تا متأخران را ـ دست کم برای طیفی از اندیشمندان ـ به حاشیه رانده و تحت الشعاع قرار داده است. در چنین شرایطی نیاز به روش های جدید برای انجام چنین گفت و شنودی الزامی می نمود. متفکرانی که پیجوی بازخوانی متون اسلامی برای عصر حاضر بودند، در آغاز گمان بر آن داشتند که بتوان با فعال کردن برخی ظرفیت ها که در روش های سنتی وجود داشت ـ مانند تفسیر قرآن به قرآن ـ نیازهای روش شناختی خود را برطرف سازند، اما هر از گاهی روش های جدیدی نیز پای به عرصه می نهاد که حاصل شخصیت های میان رشته ای بود. شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد این برخورد میان رشته ای، شکل گیری تفسیر علمی بود، اما گاه روش هایی پدید می آمد که محدود به شماری محدود از آیات قرآن نبود و می توانست روشی فراگیر تلقی گردد. استفاده از روش های متداول در علوم انسانی، از جمله روش های تحلیل ادبی مانند آنچه نزد سید قطب در التصویر الفنی فی القرآن قابل پیجویی است، یا روش های تحلیل معنا مانند آنچه نزد ایزوتسو در خدا و انسان در قرآن دیده می شود، در راستای ایجاد بسط روش شناختی در حوزه مطالعات قرآنی بود و در پایان نامه ها و تحقیقات اسلامی با استقبالی شگرف روبه رو شد. این موج برآمده در طی سه دهه اخیر در ایران و دیگر کشورهای اسلامی، ابعادی بسیار متنوع و وسیع به خود گرفته و پای دانش های بسیاری را به مطالعات میان رشته ای قرآن کشیده است. در این میان، سهمی ناچیز به نوشته های نگارنده بازمی گردد که در آن می توان به طور خاص، کاربرد گونه هایی متنوع از روش های رایج در دانش های زبانشناسی، نشانه شناسی، انسان شناسی و تاریخ را بازجست. شاید نگارنده بتواند ادعا کند که انتخاب موضوعاتی برای پژوهش در طی ربع قرن از سوی وی، روش محور بوده و به نحوی که شاید ظاهر آن تنوع طلبی به نظر آید، بیش از آنکه به دنبال تمرکز بر حوزه ای خاص از موضوعات باشد، مهمترین موضوع آن، آزمون طیفی متنوع از روش های در حوزه مطالعات قرآنی است که بتواند در نهایت به یک مجموعه کارآمد و چندجانبه از روش ها منجر شود.