در ابتدا باختین با جنبش فرمالیستهای روس نزدیکی و همفکری یافت. او همواره اهمیّت آثار فرمالیستها را یادآوری کرد وحتی آنان را تاثیرگذارترین دانشمندان شوروی نامید. وی هرگز قبول نکرد که او را در حلقه فرمالیستها جای دهند.
باختین هرگز نپذیرفت که بتوان متن را در گسست از تعیّینهای اجتماعی شناخت. باور او به چندصدایی[۱] در هنر، مانع از آن میشد که متن را در جدایی و گسست از تکامل تاریخی و اجتماعی بررسی کند. به بیان دیگر، موضوع تحلیل ادبی به نظر باختین همواره جایگاه سخن در بافت بود(احمدی،۱۳۹۱، ص ۹۴). باختین دو ویژگی از فرمالیستها را مورد نقد قرار داد، نخست اینکه متن را چون شیء بیانگاریم و اثر هنری را به منزلـهی چیزی مصنوع و دوم اینکه، آگاهانه چشم از بافت تاریخی و اجتماعی متن فروبندیم. فرمالیستها به واسطهی هر دو فرض اصلی، که میتوان از آنها به تأکید بر خودِ اثر و رها کردن بافت پیدایش اثر تعبیر کرد، تمام توجه خویش را به زبان معطوف داشتند، اما باختین میپنداشت آنان تلقی کوتهبینانهای از زبان دارند و آن را تا حد رمزگان تنزل میدهند در حالی که زبان اساساً در ارتباطات انسانی معنا و تحقق مییابد، ارتباطاتی که به صورتی کاملاً اجتماعی تکوین مییابد (همان،ص ۹۸). چنین مینماید که باختین وظیفه اصلی زبان را ارتباط تلقی میکند. او زبان و فرم را مفاهیمی عمیقاً اجتماعی میدانست و واژه را به منزلـهی نشانهی ایدئولوژیکی معنا میکند (انصاری، ۱۳۷۶،ص ۱۲۸). بر این اساس میتوان گفت باختین هیچگاه از تامل در زمینه های اجتماعی ادبیات، متن و زبان غفلت نکرد.[۲]
ساختار گفتوگویی که باختین آن را حتی در واژهها مییابد پایهی نگاه جامعهشناختی او را به زبان و متن، پیریزی میکند. منطق گفت و گو، توهّم تفّرد را از متن، زبان و حتی واژه میزداید و آنها را به گفتوگوهای بیشماری وارد میکند که به مدد آنها حتی هر واژه، زمینه یا زمینههایی را که در آنها زندگی اجتماعی خود را مییابد، حس میکند. (احمدی،۱۳۹۱، ص۳۱۴)
اساساً از منظر باختین زبان مفهومی عمیقاً اجتماعی است و نگاه جامعهشناختی چیزی نیست که از بیرون به آن افزوده یا تحمیل شود. زبان پدیدهای جامعه شناختی است، زیرا پیوسته گفته میشود ـ کسی با کسی سخن میگوید، به بیان دیگر میتوان گفت شکل بیانی گفتار یعنی آن چیزی که به واقعیت زبان وابسته است، جریان اجتماعی آن است (احمدی،۱۳۹۱،ص۱۰۸). باختین بر بیمعنایی گفتار در خود تأکید میکند. گفتار پیوسته، پاسخی به گفتاری دیگر است، معنا تنها بر بستهی رابطه میتواند پدیدار شود. تکگفتار نیز در حقیقت گفت و گویی است با دیگری ـ مخاطبی غایب (همان). همانگونه که در جامعه با افراد مجزا روبهرو نیستیم و مجموعهای از ارتباطات انسانی جامعه را میسازند زبان نیز دقیقاً مجموعهای از مکالمات است که ریشه در آن مناسبات دارد. باختین میکوشد از ارتباطات زبانی منطق گفت و گوای به مناسبتهای اجتماعی برسد. از نظر او آدمی از رهگذر زبان، اجتماعی میشود (تودوروف،۱۳۹۱، ص۶۷).
بیان پویا که در مقطع خاصی از تاریخ، در یک محیط اجتماعی ویژه شکل و معنا یافته است چاره ای ندارد جز تماس و رویارویی با هزاران رشته گفتوگوی پویا که پیرامون موضوع خاص یک بیان با ذهنیت اجتماعی-ایدئولوژیک تنیده شده اند و مجبور است به شرکت کنندهای فعال در مکالمات اجتماعی بدل گردد. (باختین،۱۳۹۱، ص۳۶۵)
باختین بر این باور است که زبانشناسی و فلسفه زبان روزگارش فقط با ادراک منفعلی از گفتمان آشنا هستند که آن هم عمدتا در سطح زبان رایج است؛ یعنی ادراکی است از دلالت خنثای بیان، نه مفهوم واقعی آن از نظرگاه وی ( باختین،۱۳۹۱،ص۳۷۰).
مفهوم زبانشناختی یک سخن خاص در برابر پس زمینه ای از زبان دریافت میشود. در حالی که برای درک مفهوم واقعی سخن، باید آن را در برابر پس زمینه سخنان عینی دیگر درباره همان مضمون قرار داد؛ پسزمینه ای که حاوی نظرات، دیدگاه و ارزش- داوری های متناقض نما است.(همان)
[۱] polyphony
[۲] در زمینه فرمالیسم روسی بنگرید به: Erlich, V. (1980). Russian formalism: History-doctrine (Vol. 4). Walter de Gruyter.