فتیان الشاغوری، شاعرٌ شیعیٌّ مجهول
۱۳۹۷/۱۲/۱۱معضلات پولی-بچاپشی!
۱۳۹۷/۱۲/۱۱
بدعت (بخش اوّل)
نوشته ی دکتر احمد پاکتچی
مقدمه، تعریف ها و تقسیمات
الف) بدعت از لحاظ لغوی و اصطلاحى: بدعت از نظر لغوی یعنى چیزی را بدون سابقه و الگوی قبلى ایجاد کردن، یا گفتاری را بىپیشینه بر زبان آوردن. از اینروست که خداوند بدیعِ آسمانها و زمین است و «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ…» (بقره/۲/۱۱۷)، یعنى خداوند آسمانها و زمین را بىالگو و مانندی پیشین آفرید. این آیه نیز در همین معناست: «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ…» (احقاف/۴۶/۹)، یعنى بگو من از میان پیامبران نودرآمدی نبودم و پیش از من فرستادگان بسیاری آمدهاند (نک: ابن درید، ۱/۲۹۸؛ ازهری، ۲/۲۴۰-۲۴۱؛ ابوهلال، ۱/۳۵۳- ۳۵۴).
بدعت از لحاظ اصطلاحى یعنى امر تازهای که اصلى در کتاب و سنت ندارد (طریحى، ۱/۱۶۴)، به عبارت دیگر بدعت آن است که کسى گفتاری یا کرداری در دین وارد کند و در گفتار و کردار خویش به صاحب شریعت و نمونههای متقدم و اصول محکم دینى استناد نورزد (راغب، ۳۹) و در یک کلام بدعت یعنى کم و زیاد کردنِ دین و در عین حال این کار را به نام دین انجام دادن (سیدمرتضى، ۱۵۴). بدینسان، مىتوان گفت که بدعت از لحاظ لغوی هر امر تازه و نوینى را شامل مىشود، خواه آن امر مربوط به مسائل دینى باشد، خواه غیردینى؛ولى بدعتى که در دین از آن نهى شده، معطوف به آن دسته از امور دینى است که تازه باب شده، و سابقهای در دین ندارد. بدین لحاظ، این واژه از نظر لغوی معنایى عامتر از کاربرد اصطلاحى آن دارد (نک: شاطبى، ۱/۲۱) و آنچه در این مقاله بررسى مىشود، معنای اصطلاحى آن است. معنای اصطلاحى بدعت خالى از هرگونه ابهام و پیچیدگى است. محسن امین گفته است: بدعت یعنى در دین وارد کردنِ آنچه به دین مربوط نیست و تحریم بدعت نیاز به دلیل خاصى ندارد، زیرا عقل خود حکم مىکند که جایز نیست چیزی را بر احکام دین افزودن یا چیزی از آن کاستن، چه، چنین کاری فقط به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص دارد (ص ۹۸).
ب) مسأله بدعت در قرآن : اصطلاح بدعت از جمله مفاهیمى است که مبنایى قرآنى دارد. در اینجا به چند نمونه از آیات مرتبط با آن اشاره مىشود: خداوند آیینى به نام رهبانیت را به عنوان یک رسم دینى برای مسیحیان مقرر نکرد و خود راهبان این رسم را باب کردند و بدعت گذاشتند: «… وَ رَهْبانیَّهً ابْتَدَعوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ…» (حدید/۵۷/ ۲۷). در آیهای دیگر خداوند به منکران پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مىگوید: در آیین خدایى، رسالت دادن به شخصى چون محمد(صلی الله علیه وآله و سلم) امری تازه و بدعت نیست، بلکه خداوند پیش از آن حضرت هم، به کسانى این مقام را واگذارده است (احقاف/۴۶/۹). نمونه ی دیگری نیز از آیات وجود دارد که با اینکه واژه ی بدعت یا هم خانوادههایش در متن آنها نیست، اما محتوای آیات به روشنى گویای این است که بدعتگذاری در دین امری ناپسند و نارواست؛ از جمله اینکه خداوند به مؤمنان مىگوید: از خدا و فرستادهاش فرمان ببرند و اگر در امری دینى اختلاف نظر داشتند، به کتاب خدا و [سنت] پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باز گردند (نساء/۴/۵۹)، یا به آنان مىگوید: هر آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر ایشان آورده است، بگیرند و از هر آنچه او نهى کرده است، دست بکشند (حشر/۵۹/۷) و پیوسته فرمانبردار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند و از او پیروی کنند (اعراف/۷/۱۵۶- ۱۵۸؛ آل عمران/۳/۳۲). همچنین مىگوید: هیچ کس را در کاری که خدا و فرستادهاش فرمان دهند، اختیاری نیست (احزاب/۳۳/۳۶). خداوند در نکوهش مشرکان مىگوید: از روزیى که خدا بر ایشان فرود آورده است، چرا بخشى را حرام و بخشى را حلال گردانیدهاند؛ آیا خدا به آنان چنین اجازهای داده است، یا بر خدا دروغ مىبندند؟ (یونس/۱۰/۵۹). در آیهای دیگر به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مىگوید: که به کسانى که از او خواستهاند تا دینش را تغییر بدهد، اینگونه پاسخ دهد که مرا نرسد که آن را از پیش خود عوض کنم و از چیزی جز آنچه بر من وحى مىشود، پیروی نمىکنم (یونس/۱۰/۱۵). در جای دیگر خداوند به مسلمانان مىگوید: شما نباید از پیش خود به دروغ چیزی را حلال و چیزی را حرام کرده، به خدا نسبت دهید تا بر خدا دروغ بندید (نحل/۱۶/۱۱۶). افزون بر اینها، خداوند کسانى را که حکمهایشان مطابق حکم خدا نیست، کافر ظالم و فاسق مىخواند (مائده/۵/۴۴-۴۷).در آیهای دیگر خداوند کسانى را که بدون اجازه ی خداوند دینى را از ناحیه ی خود بسازند، سخت نکوهش مىکند (شوری/۴۲/۲۱).
مجموع این آیات نشان مىدهد که دین خداوند قواعد و احکام مشخص و معینى دارد و هیچ کس حق ندارد که آن را تغییر دهد و کم و زیاد کند، یا چیزی را از نزد خویش حلال، یا حرام اعلام نماید و اگر کسى به چنین کاری مبادرت ورزد، گناهى بزرگ و نابخشودنى مرتکب شده است (نک: شاطبى، ۱/۳۳- ۴۵).
ج) مسأله ی بدعت در حدیث: روایات بسیاری در مجموعههای حدیثى اهل سنت و شیعه وجود دارد مبنى بر اینکه بدعت گناهى بزرگ و حرامى آشکار است و مسلمانان جداً باید از این کار پرهیز کنند. فشرده ی آنچه در روایات درباره ی بدعت آمده، چنین است: از امور تازه درست کردن در دین باید پرهیز کرد، زیرا هر بدعتى گمراهى است (ابن ماجه، ۱۶-۱۷؛ دارمى، ۲/۴۵؛ برقى، ۱/۳۲۸؛ مجلسى، بحار…، ۲/۲۶۳)؛ هیچ قومى بدعتى را درست نکردند، مگر آنکه سنتى از میان رفت (احمد بن حنبل، ۴/۱۰۵؛ ابن شعبه، ۱۵۱). کسى که در دین چیز تازهای بیاورد که از دین نیست، مردود است (دارمى، همانجا؛ مسلم، ۲/۱۳۴۳). اگر کسى در اسلام سنت خوبى را پایهگذاری کند، هم اجر این کار را مىبرد و هم اجر کسانى را که به این سنت عمل کردهاند؛ و اگر کسى سنت بدی را پىریزی نماید، هم گناه اینکار به دوش اوست و هم گناه کسانى که به اینکار عملکردهاند (احمدبنحنبل،۴/۳۵۷؛شیخمفید، الامالى، ۱۹۱). بدعت گناهى بسیار هولناک و غیرقابل بخشش است (مجلسى، همان، ۲/۲۹۷؛ برقى، همانجا)، گناهى همدوش با کفر (ابن بابویه، معانى…، ۳۹۳؛ نیز نک: شاطبى، ۱/۱۱۳-۱۱۷)؛ چندان که توبه ی بدعتگذار پذیرفته نیست (ابن بابویه، ثواب…، ۵۸۶ -۵۸۷). بدعت فتنهها را آغاز مىکند (برقى، ۱/۳۳۰) و با توحید هیچ سازگاری ندارد (کلینى، ۱/۵۶). اگر بدعتى در میان مسلمانان ظهور کند، عالِم باید علم خود را اظهار نماید و اگر عالمى این کار را نکند، لعنت خدا بر او باد (همو، ۱/۵۴؛ ابن ابى جمهور، ۵۷۹؛ نیز نک: شاطبى، ۱/۵۱، ۷۲-۹۱).
د) بدعت از لحاظ مفهوم (تعریفات): صاحبنظران تعریف های مختلفى از بدعت ارائه کردهاند که با یک نظر کلى مىتوان این تعریف ها را از هم جدا کرد:
یکم: تعریفات مبتنى بر عدم تقسیم بدعت: ۱. امر تازهای که در شریعت مبنایى ندارد؛ بر این اساس، بر امور تازهای که در شریعت دارای مبنایى هستند، شرعاً نمىتوان نام بدعت نهاد، هرچند از لحاظ لغوی مىتوان آنها را بدعت نامید (ابن رجب، ۲۵۲). ۲. امر تازهای در دین که هیچ پیشینهای در آن ندارد و در مقابل سنت است (ابن حجر، ۲/۱۵۸، ۴/۲۱۹). ۳. امر تازهای در دین که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باب شده، ولى نصى به طور خاص برایش نیامده باشد و در عین حال نتوان آن را مصداق قواعد عام و کلى شریعت دانست، یا آنکه اساساً آن کار به طور خاص یا عام مورد نهى واقع شده باشد. بدینقرار، ساختن مدرسه و مانند آن بدعت نیست؛ چه، قواعد عام شرعى دلالت مىکنند که باید مؤمنان را جای و مسکن داد. همینطور نوشتن کتابهای علمى یا درست کردن لباسها و غذاهایى که در روزگار پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باب نبوده است، بدعت نیست، زیرا کارهایى از این دست، در شریعت مشمول قاعده ی عام حلال بودن هستند. از سوی دیگر اگر ما کارهایى را که مشمول احکام عام دین هستند، به صورت خاص به جا بیاوریم، بدعت به شمار مىآید. مثلاً در شریعت، نماز کار ستودهای است و مستحب است که در هر زمانى آن را به جای آوریم، اما اگر کسى رکعت های خاصى در اوقات خاص تعیین کند، بدعت محسوب مىگردد و خلاصه بدعت یعنى نو درآوردن امری در شریعت که نصى در مورد آن نیامده باشد، خواه اصل آن کار نوآوری باشد، خواه خصوصیتش (مجلسى، همان، ۷۱/۲۰۲- ۲۰۳). ۴. داخل کردن امری در دین که معلوم باشد که از دین نیست و آن را به امر شارع نسبت دادن (آشتیانى، ۸۰). ۵. وارد کردن چیزی در دین که از دین نیست؛ مثل مباح ساختن یک حرام، یا حرام کردن یک مباح، یا واجب کردن چیزی که واجب نیست و مانند آن (امین، ۱۴۳). ۶. راه و روشى در دین ایجاد کردن که ساختگى و شبیه امور دینى باشد؛ با این آهنگ که در عبادت کردن خدا مبالغه گردد (این تعریف فقط شامل بدعت در امور عبادی مىشود)، یا راه و روشى در دین ایجاد کردن که ساختگى و شبیه به امور دینى است و با این قید که قصد انجام دادن آن کار همان قصدی باشد که درمورد یک روش شرعى به کار مىرود (شاطبى، ۱/۲۲).
پاسخ متکلمان در برابر اصحاب حدیث این بود که بدعت کار ما نیست، بلکه کار خود شماست! (اشعری، ۸۷ – ۸۸). متکلمان به نوبه ی خود فیلسوفان را بدعتگذار مىدانند و ابن رشد چنین پاسخ مىدهد که اشاعره، معتزله، باطنیه و حشویه همگى سخت گرفتار تأویلات بدعت آمیزند (همانجا). اشاعره همه ی فرقههای جز خود – از جمله جبریه، معتزله، شیعه و باطنیه – را اهل بدعت مىدانند (ملطى، ۵، جم ؛ ابن عساکر، ۱۱۳؛ یافعى، ۹۹؛ غزالى، فضائح…، ۱۸-۱۹). معتزله این اتهام را درمورد مرجئه و اشاعره صادق مىدانند (ابن عساکر، ۱۰۸؛ شیخ مفید، اوائل…، ۴۹). اهل سنت همه ی فرقههای جز خود را اهل بدعت مىشمرند (فضل بن شاذان، ۴؛ کراجکى، ۱۵۰). امامیه نیز به نوبه ی خود اهل سنت، غلات، معتزله، خوارج و صوفیه را اهل بدعت مىدانند (ابن بابویه، الاعتقادات، ۹۷؛ حر عاملى، ۱۹۰، جم ؛ وحید بهبهانى، ۸۴، جم؛ علامه حلى، ۱۱۱). آنان همچنین کارهای برخى از خلفا را بدعت قلمداد کردهاند (ابوالقاسم کوفى، ۵، جم ؛ حدیقه…، ۲۳۲ بب).
مآخذ: آشتیانى، محمدحسن، بحر الفوائد، قم، ۱۴۰۳ق؛ ابن ابى جمهور، محمد، مجلى، چ سنگى، تهران، ۱۳۲۹ق؛ ابن اثیر، مبارک، النهایه، به کوشش طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحى، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۳م؛ ابن بابویه، محمد، الاعتقادات، به کوشش عصام عبدالسید، قم، ۱۴۱۳ق/۱۳۷۱ش؛ همو، ثواب الاعمال، به کوشش علىاکبر غفاری، تهران، ۱۳۶۷ش؛ همو، معانى الاخبار، به کوشش علىاکبر غفاری، بیروت، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م؛ ابن تیمیه، احمد، اقتضاء الصراط المستقیم، به کوشش ناصر ابن عبدالکریم عقل، ریاض، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۳م؛ همو، «العقیده الحمویه الکبری»، مجموعه الرسائل الکبری، بیروت، ۱۳۹۲ق/۱۹۷۲م؛ همو، مجموعه التفسیر، به کوشش عبدالصمد شرفالدین، بمبئى، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م؛ همو، مجموعه الرسائل و المسائل، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ همو، موافقه صحیح المنقول لصریح المعقول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، فتح الباری، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن حزم، على، الاحکام، به کوشش احمد شاکر، قاهره، مطبعه الامام؛ ابن درید، محمد، جمهره اللغه، به کوشش رمزی منیر بعلبکى، بیروت، ۱۹۸۷م؛ ابن رجب، عبدالرحمان، جامع العلوم و الحکم، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن رشد، محمد، مناهج الادله فى عقائد المله، به کوشش محمود قاسم، قاهره، ۱۹۵۵م؛ ابن شعبه، حسن، تحف العقول، به کوشش علىاکبر غفاری، تهران، ۱۳۷۶ق؛ ابن عبدالسلام، عبدالعزیز، قواعد الاحکام، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م؛ ابن عساکر، على، تبیین کذب المفتری، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م؛ ابن ماجه، محمد، سنن، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ ابن ملاحمى، محمود، المعتمد، به کوشش مکدرموت و مادلونگ، لندن، ۱۹۹۱م؛ ابوالقاسم کوفى، على، الاستغاثه، قم، دارالکتب العلمیه؛ ابوهلال عسکری، حسن، الفروق فى اللغه، به کوشش محمد علویمقدم و ابراهیم دسوقى شتا، مشهد، ۱۳۶۳ش؛ احمد بن حنبل، مسند، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛ ازهری، محمد، تهذیب اللغه، به کوشش محمدعلى نجار، قاهره، الدار المصریه؛ اشعری، على، «رساله فى استحسان الخوض فى علم الکلام»، همراه اللمع، به کوشش ر.ی.
بدعت از لحاظ تقسیم تاریخى: برخى از سلفى گرایان (سلفیه) با عنایت به اینکه تقسیمات دو بخشى و پنج بخشى را مردود دانستهاند، با استناد به حدیثى منسوب به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودهاند: «بهترین مردم میان امت من مردم قرنیند که در آن مىزیم، آنگاه پس از آن و آنگاه پس از آن» (ابن حجر، باب فضائل اصحاب النبى)، برآنند که معیار تعریف بدعت و بازشناسى آن از سنت ۳ قرن اول هجری است. آنان معتقدند که هر آنچه در این ۳ قرن رخ داده، در زمره ی سنت است و هر آنچه پس از این ۳ قرن روی داده، بدعت است (امین، ۱۴۲). گذشته از تفسیرهای مختلفى که در باب حدیثِ یاد شده وجود دارد، دادههای روشن تاریخى گویای این است که مسلمانان در ۳ قرن اول بر یک مشى واحد نبودهاند تا بتوان باورها و کردارهای آنان را از مسلمانان قرنهای بعدی متمایز ساخت. بدینسان، گذشته از اینکه تناقضات موجود در این روایت صحت آن را خدشهدار مىسازد، نمىتوان مفهوم «سلف» را که برساخته از آن روایت است، به صورت یک عنوان مشخص به حساب آورد که فرقه ی معینى از مسلمانان را با اندیشهای معین شامل شود (نک: سبحانى، ۴۶- ۵۵).
ه ) بدعت حقیقى و نسبى: شاطبى در الاعتصام (که یکسره به بحث درباره ی بدعت اختصاص دارد) بدعت را به حقیقى و نسبى تقسیم کرده است. بدعت حقیقى آن است که هیچ دلیل شرعى اعم از کتاب، سنت، اجماع و استدلال به طور اجمالى یا تفصیلى بر آن دلالت نکند و به همین سبب بدعت نامیده شده که امری تازه و بدون پیشینه است (هر چند شخص بدعتگذار خود ادعا مىکند که آن چیز را از دلایل شرعى برگرفته، و از چارچوب شریعت خارج نشده است). اما بدعت نسبى امری دو سویه است؛ چه، نسبت به یک اعتبار، مستند به ادله ی شرعى است و از اینرو، نمىتوان آن را بدعت شمرد؛ اما نسبت به اعتباری دیگر فاقد هرگونه سند شرعى است و هیچ تفاوتى با بدعت حقیقى ندارد. از اینروست که مىتوان آن را بدعت نسبى نامید؛ مثل نماز نافله که فى نفسه مشروع است، اما اگر کسى آن را واجب تلقى کند، بدعت مىشود؛ گرچه بدعت نسبى هم به نوبه ی خود دو گونه است: یک نوعش بدعتى است که سخت نزدیک به بدعت حقیقى است و نوع دیگرش بدعتى است که از بدعت حقیقى چندان دور است که سخت شبیه به یک سنت ناب است (۱/۱۹۷-۲۰۰).
و بدعت از لحاظ مصداق: این بخش در پاسخ به این پرسش است که چه عملى بدعت است؟ و چه کسى بدعتگذار؟ تاریخ مسلمانان به روشنى نشان مىدهد که از قرن اول هجری به بعد فرقهها و مذاهب مختلفى پیدا شدند و هر فرقه باورها و گرایشهای مخصوص به خود را داشت و هر یک – به استثنای فرقههایى معدود – خود را یکسره بر حق و بر آیین و سنت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مىدانست و دیگر فرقهها را به بددینى و بدعت متهم مىکرد. ابن رشد مىگوید: هر فرقهای بر این گمان است که بر شریعت و دین اصیل است و فرقه ی مخالف او یا بدعتگذار است، یا کافر (ص ۱۳۳). بر این اساس پاسخ هر فرقه به پرسش بالا با پاسخ دیگر فرقهها متفاوت است. در این میان، حنابله – و به دنبال آنان وهابیه (نک: گلدسیهر، ۲۶۴-۲۶۷) – بیش از همه از اتهام بدعت برای نامشروع قلمداد کردن باورها و آیینهای دیگر فرقهها استفاده کردهاند. اینان با این مبنا که باید از سلف صالح، یعنى صحابه و تابعین و محدثان بزرگ قرن ۱-۳ق پیروی کرد، با هر امر تازهای به ستیزه برمىخاستند. ابن تیمیه (ه م) از سردمداران این جریان فکری است. از نظر او همگى متکلمان اعم از شیعه، معتزله، جهمیه، اشاعره و خوارج بدعتگذارند و همه ی فلاسفه از جمله فارابى و ابن سینا نیز در دام بدعت گرفتار آمدهاند (نک: مجموعه الرسائل…، ۱/۳۶۳، ۵/۳۷۳، «العقیده…»، ۱/۴۲۵- ۴۲۹، موافقه…، ۱/۳۶۳، مجموعه التفسیر، ۳۶۰؛ قس: امینى، ۳/۱۴۸). او حتىاز برگذاریجشنهایدینى نیز انتقاد مىکند( اقتضاء…، ۲/۵۸۱؛ قس: عاملى، ۵۰، جم ).
گرایش کهنه ی اصحاب حدیث هرگونه پرسش و تفکر را در دین بدعت مىدانستو علم کلامو فلسفه را نامشروعقلمداد مىکرد (ابنملاحمى، ۷۲-۷۶؛ سبکى، ۱۲۷؛ بغوی، ۱/۲۱۷). بر این مبنا، قرطبى ترجمه ی کتابهای یونانى و آوردن فرهنگ فلسفى را در میان مسلمانان بدعت مىخواند و مأمون را که سرمنشأ این کار بود، بدعتگذار مىداند (۲/۲۱۳-۲۱۴؛ قس: ابن عساکر، ۳۳۳).
دوم: تعریفات مبتنى بر تقسیم بدعت: پیش از ذکر نمونههایى از تعریفهای دسته ی دوم که مبتنى بر تقسیم بدعت هستند، گفتن این نکته لازم است که پایه و مایه ی این تعریفها را یک رویداد تاریخى مربوط به خلیفه ی دوم تشکیل مىدهد. عمر در زمان خلافتش چون دید که مردم در ماه رمضان نمازهای مستحبى را به طور انفرادی مىخوانند، از این کار خوشش نیامد و دستور داد که این نمازها را به صورت جماعت برگزار کنند (نماز تراویح). آنگاه خلیفه گفت: البته به جماعت خواندن این نماز با اینکه بدعت است، اما بدعت خوبى است (بخاری، ۲/۲۵۲؛ مالک، ۱/۱۱۴- ۱۱۵). بدینسان، برخى از صاحب نظران کوشیدهاند که مفهوم بدعت را براساس تقسیمبندی تعریف کنند.
تعریف بدعت برپایه ی تقسیمات دو بخشى: ۱. بدعت دو گونه است: اگر امر تازهای با کتاب، سنت یا اجماع مخالف باشد، این کار بدعت گمراه کننده است. اما اگر امر تازهای باشد که موجب خیر شود و هیچ کس با آن امر مخالفت نورزد، این بدعت یک نوآوری تازهای است که نکوهیده نیست (این تعریف از شافعى است، نک: بیهقى، ۱/۴۶۹؛ ابن حجر، ۱۳/۲۱۲). ۲. بدعت در دین همه ی آن امور تازهای را شامل مىشود که در قرآن و سنت نیامده باشد، اما خود این امور دو گونه است: گاهى بدعتى است که از رهگذر نیت خیری که بدعتگذار داشته، او را در معرض اجر خدایى قرار داده، و وی معذور است. گاهى هم بدعت نکوهیده است و بدعتگذار را معذور نمىدارد و این نوع از بدعتهایى است که بر فساد آن دلیل وجود دارد (ابن حزم، ۱/۴۳؛ نیز نک: قرطبى، ۲/۸۷). ۳. هر بدعتى موردنهى قرار نگرفته است، بلکه تنها آن بدعتى موردنهى است که با یک سنت ثابت در تضاد باشد و امری شرعى را از میان بردارد (غزالى، احیاء…، ۲/۴- ۵). ۴. بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهى: بدعت گمراهى آن امور تازهای است که برخلاف دستور خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، و در عین حال موردنکوهش و انکار باشد؛ اما بدعت هدایت، آن امور تازهای است که مشمول احکام عمومى مستحبات خدا بوده، و موردتشویق خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد و این بدعتى ستوده است (ابن اثیر، ۱/۱۰۶). ۵. باید دانست که هر آنچه پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) پدیدار شد، بدعت بود. آن دسته اموری که با اصول و قواعد سنت آن حضرت موافق است، بدعتى نیکوست و هرآنچه با آن قواعد مخالف است، بدعت بد و گمراهى است (نک: عطیه، ۱۹۷- ۱۹۸؛ تهانوی، ۱/۱۳۳).
تعریف بدعت برپایه ی تقسیمات پنج بخشى: ظاهراً نخستین کسى که این تقسیم بندی را مطرح کرد، ابن عبدالسلام (ه م) بود. او بر آن است که بدعت را مىتوان براساس احکام خمسه ی فقهى وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه تقسیمبندی کرد: مثلاً خواندن نحو برای فهمیدن کلام خدا بدعتى واجب است. ساختن مهمانسرا و مدرسه و خواندن نماز تراویح از زمره ی بدعتهای مستحب است. پدیدار شدن مذاهبى همچون جبریه و قدریه از بدعتهای حرام است. آراستن مسجدها از بدعتهای مکروه، و مصافحه پس از نماز صبح و عصر از بدعتهای مباح است (ابن عبدالسلام، ۲/۲۰۴- ۲۰۵؛ نووی، ۲(۱)/۲۲؛ قرافى، ۴/۲۰۲- ۲۰۵).
گفتنى است که شهید اول از فقهای مشهور امامیه نیز معتقد به همین تقسیم بندی درمورد بدعت است (۲/۱۴۴-۱۴۶). محمدباقر مجلسى با استناد به یک روایت، نظر شهید اول را موردانتقاد قرار مىدهد و مىگوید: هر بدعتى بدون استثناء حرام و افترا بر خدا و رسول است ( مرآه…، ۱/۱۹۳).
شاطبى نیز به این تقسیمبندی معترض است. او مىگوید: کسانى مثل ابن عبدالسلام و قرافى که به چنین تقسیمى قائلند، مبنایشان این است که ادله ی تحریم بدعت کلى و عام نیست و مختص دارد. به نظر شاطبى خود این تقسیمبندی بدعت است و هیچ دلیل دینى و شرعى بر این تقسیم دلالت نمىکند و این تقسیمبندی فى نفسه متناقض است، زیرا بدعت آن چیزی است که هیچ دلیل شرعى بر آن دلالت نکند؛ چه، اگر چیزی وجود داشته باشد که بر وجوب، استحباب یا اباحه ی آن دلیل شرعى داشته باشیم، دیگر آن چیز بدعت به حساب نمىآید و آن عمل مصداق قواعد کلى دستورات شرعى یا مباحات مىشود. پس جمع کردن میان اینکه این اشیاء را بدعت بدانیم با آنکه این ادله بر وجوب، استحباب یا اباحه ی آن دلالت کند، جمع میان دو امرِ متنافى است (۱/۱۳۰). به هر حال، به نظر مىرسد که صاحبنظرانى که طرفدار این تقسیمبندی بودند، معنای لغوی بدعت را با معنای اصطلاحى آن خلط کردهاند.
مکارتى، بیروت، ۱۹۵۲م؛ امین، محسن، کشف الارتیاب، قم، کتابخانه ی بزرگ اسلامى؛ امینى، عبدالحسین، الغدیر، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م؛ بخاری، محمد، الصحیح، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ برقى، احمد، المحاسن، به کوشش مهدی رجایى، قم، ۱۴۱۳ق؛ بغوی، حسین، شرح السنه، به کوشش شعیب ارناؤوط و محمدزهیر شاویش، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ بیهقى، احمد، مناقب الشافعى، به کوشش احمد صقر، قاهره، مکتبه دارالتراث؛ تهانوی، محمد اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش محمد وجیه و دیگران، استانبول، ۱۴۰۴ق؛ حدیقه الشیعه، منسوب به مقدس اردبیلى، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه؛ حر عاملى، محمد، رساله الاثنى عشریه فى الرد على الصوفیه، قم، ۱۴۰۸ق؛ دارمى، عبدالله، سنن، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ راغب اصفهانى، حسین، المفردات، به کوشش محمد سیدکیلانى، بیروت، دارالمعرفه؛ سبحانى، جعفر، البدعه و آثارها الموبقه، قم، ۱۴۱۵ق؛ سبکى، على، السیف الصقیل، قاهره، مکتبه زهران؛ سیدمرتضى، على، «الحدود و الحقائق»، الذکری الالفیه للشیخ الطوسى، مشهد، ۱۳۹۲ق/۱۳۵۱ش، ج ۲؛ شاطبى، ابراهیم، الاعتصام، به کوشش خالد عبدالفتاح سبل ابوسلمان، بیروت، ۱۴۱۶ق/ ۱۹۹۶م؛ شهید اول، محمد، القواعد و الفوائد، به کوشش عبدالهادی حکیم، قم، مکتبه المفید؛ شیخ مفید، الامالى، به کوشش حسین استاد ولى و علىاکبر غفاری، قم، ۱۴۰۳ق؛ همو، اوائل المقالات، به کوشش ابراهیم انصاری زنجانى، قم، ۱۴۱۳ق؛ طریحى، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش محمود عادل، تهران، ۱۴۰۸ق/ ۱۳۶۷ش؛ عاملى، جعفر مرتضى، المواسم و المراسم، تهران، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۷م؛ عطیه، عزت على عید، البدعه، تحدیدها و موقف الاسلام منها، قاهره، دارالکتب الحدیثه؛ علامه حلى، حسن، منهاج الکرامه، به کوشش عبدالرحیم مبارک، قم، ۱۳۷۹ش؛ غزالى، محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶م؛ همو، فضائح الباطنیه، به کوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، ۱۳۸۳ق/۱۹۶۴م؛ فضل بن شاذان، الایضاح، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، ۱۳۵۱ش؛ قرآن کریم؛ قرافى، احمد، الفروق، بیروت، دارالمعرفه؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، ۱۹۶۵م؛ کراجکى، محمد، التعجب من اغلاط العامه فى مسأله الامامه، به کوشش فارس حسون کریم، قم، ۱۴۲۱ق؛ کلینى، محمد، الاصول من الکافى، به کوشش علىاکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ق؛ گلدسیهر، ا.، العقیده و الشریعه فى الاسلام، ترجمه محمدیوسف موسى و دیگران، قاهره، دارالکتب الحدیثه؛ مالک بن انس، الموطأ، استانبول، ۱۴۰۱ق/ ۱۹۸۱م؛ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م؛ همو، مرآه العقول، به کوشش هاشم رسولى محلاتى، تهران، ۱۴۰۴ق/۱۳۶۳ش؛ مسلم بن حجاج، صحیح، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م؛ ملطى، محمد، التنبیه و الرد على اهل الاهواء و البدع، به کوشش محمد زاهد کوثری، مکتب نشر الثقافه الاسلامیه، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م؛ نووی، محیىالدین، تهذیب الاسماء و اللغات، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ وحید بهبهانى، محمد على، خیراتیه، به کوشش مهدی رجایى، قم، ۱۴۱۲ق؛ یافعى، عبدالله، مرهم العلل المعضله، به کوشش ا.د. راس، کلکته، ۱۹۱۰م. ناصر گذشته.