در قسمت قبلی و در ادامه پیگیری داستان شکل گرفتن مفهوم شهادت به قرون اول و دوم پس از میلاد رفتیم، زمانی که اصطلاح «شهادت» در میان مسیحیان و یهودیان بالاخره رایج شد. بحث در مورد تاثیر عنصر «گناه» در برداشت اندیشه ورزان یهودی و مسیحی آن دوران از مفهوم تازه شکل گرفته شهادت بود. در دو سه مثالی که زدم، از رَبای های برجسته ای (از جمله رَبای اسماعیل و رَبای شمعون) نام بردم که توسط رومیان محکوم به اعدام شدند و شهید شدنشان رو به پای گناه های پیش پا افتاده ای که مرتکب شده بودند گذاشتند چرا که معتقد بودند عدل خدا اجازه نمیده کسی بدون دلیل کشته بشه (حتی توسط دشمنان خدا). با این حال، همانطور که در انتهای قسمت قبلی نوشتم، تفسیر رَبای اَکیوا (قرن دوم میلادی) تفسیری متفاوت و افتخار آمیز از کشته شدن/شهادت رَبای اسماعیل و رَبای شمعون ارایه میده.
در بخش چهارم «میشنا» (قسمتی از تورات شفاهی) رَبای اَکیوا به شاگردانش توضیح میده که رَبای اسماعیل و رَبای شمعون دو مؤمن واقعی و کم نظیر بودند و خدا می خواست با «کشته شدن/شهادت» آنها رو زود از این دنیا ببره تا از خشم و غضب خدا به خاطر نسل گناهکار آنزمان در امان باشند. رَبای اَکیوا به شاگردانش هشدار میده که «خودتون رو برای مجازات الهی آماده کنید…. که اگه خوبی و خیر و برکت قرار بود به نسل ما برسه اولین کسانی که از آن بهره می بردند رَبای اسماعیل و رَبای شمعون بودند. اما حالا او (خدا)، که سخن گفت و جهان به واسطه آن شکل گرفت، می داند که قرار است بلایی عظیم به نسل ما نازل شود…. و خدا به همین دلیل آنها (رَبای اسماعیل و رَبای شمعون) رو از میان ما برد (تا از عذاب الهی در امان باشند).»[۱] بر اساس دیدگاه رَبای اکیوا، شهادت برای مؤمنان واقعی ناشی از گناه و خطای آنها نبوده بلکه برعکس، شهید شدن آنها به دلیل گناه سایر مردمان قوم بوده و در حقیقت رحمتی از جانب خدا برای آنان تا در زمان نزول عذاب الهی از آن دور باشند. به عبارت دیگه، به قول رَبای اکیوا، شهادت مؤمنان هشداریست به مردم که، با رفتن خوبهای روزگار، هر لحظه در انتظار عذاب سخت و سهمگین الهی باشند (سوالی که میشه اینجا مطرح کرد ولی ازش میگذریم اینجا اینه که حالا منظور از عذاب الهی چی هست دقیقا؟ آنچه که باعث شکنجه و کشته شدن آن صالحان شد چه بوده پس؟). ریشه و اصل این دیدگاه اما به نوعی و با اندکی تغییر ماهیت در کتابهای مکابی ها هم دیده میشه. برای همین دوباره به دوران پیش از میلاد میریم تا ادامه داستان مکابی ها رو با توجه به این نگاه رَبای اکیوا مرور کنیم.
بخشی از کتاب های دوم و چهارم مکابی ها[۲] روایت پیش زمینه قیام خاندان مکابی و شرح ماجرای حمله آنتیوخوس چهارم به فلسطین در سال ۱۶۸ قبل میلاد و سرکوب و شکنجه و کشتار یهودیان سنتی و ممنوع کردن اجرای سنت و شریعت یهودی است که در نوشته قسمت پنجم به آن اشاره کرده بودم ( کتاب دوم مکابی ها از ۴۰ هزار کشته و ۴۰ هزار اسیر در میان یهودیان یاد کرده). در این کتابها به خصوص توصیف حماسی و بسیار تاثر انگیز ماجرای شکنجه و کشته شدن یک پیرمرد با صفای یهودی به نام اِلیعِیزِر [۳] و هفت برادر مؤمن و نیز مادر آنها مفصل مطرح شده است. بر خلاف کتاب اول مکابی ها که کشته شدن سربازان سپاه (بر حق) یهودا مکابی در جنگ با سلوکیان (کافر به خدای اسرائیل) رو ناشی از به همراه داشتن زیورآلات بت مانند می دانست، کتابهای دوم و (به خصوص) چهارم مکابی ها کشته شدن مؤمنان رو متاثر از گناهها و خطاهای گذشته آنها نمی دونند بلکه قهرمانان کشته شده توسط آنتیوخوس رو انسانهای پاکی معرفی کرده اند که در راه خدا و یا به خاطر بر طرف کردن خشم و عذاب الهی ناشی از گناه یهودیان هم عصرشان خود را تسلیم شکنجه و مرگ کرده بودند. این تفاوت رو با توجه به این نکته هم باید ببینیم که کتاب اول مکابی ها در حدود ۱۵۰ تا ۱۰۰ سال قبل میلاد نوشته شده و کتاب دوم در حوالی ۱۰۰ سال قبل میلاد، ولی کتاب چهارم در حدود اواسط قرن اول میلادی نوشته شده. و البته طبیعی هست که (مثل بسیاری از منابع تاریخی/مذهبی/فرقه ای که سالها و قرنها بعد از رویدادهایی که مطرح می کنند نوشته شده اند) شرح وقایع تاریخی در کتاب چهارم با آب و تاب بیشتر و نمک و فلفل اضافی تری نسبت به دو کتاب قبلی و مطابق با باور عمومی در آن دوران مطرح شده باشه).
نقل است که اِلیعِیزِر، آن معلم پیر داستان ما، مطابق با شریعت سنتی یهودی، شجاعانه از خوردن گوشت خوک خودداری کرده بود و به همین دلیل به دستور آنتیوخوس شکنجه و اعدام شد. در کتاب چهارم مکابی ها می خوانیم که پس از شکنجه ای سخت و قبل از سوختن در آتشی که برای اعدامش آماده کرده بودند سرش رو به سوی آسمان بلند و با خدایش اینگونه نجوا می کنه:
«ای خدا! تو خودت می دونی که من می تونستم (با خوردن گوشت خوک) خودم رو از مرگ نجات بدم، ولی به خاطر رعایت شریعت تو (حاضر شدم) زیر شکنجه و در آتش سوزان بمیرم. (در مقابل) تو نیز رحمت خودت رو از مردمانت دریغ نکن و این شکنجه و عذاب شدن من (توسط دشمانت( رو به جای مجازات مردمانت در نظر بگیر (و از عذاب آنان به خاطر گناهانشان درگذر). خون من رو مایه بخشایش و پاکسازی آنان قرار بده و جان من رو به جای جانهای آنان بگیر.»[۴]
اگه از نوشته های گذشته یادتون باشه، توضیح دادم که این نوع نگرش در متن کتاب قدیمی تر «یونس» به صورت ضمنی قابل برداشت هست: به دریا انداختن یونس و فروکش کردن طوفان و نجات ملوانان سوار بر کشتی (به نوشته شماره ۴ رجوع کنید). در داستان سمبلیک یونس کشته شدن/شهادت در کار نبود ولی در مورد کتاب چهارم مکابی ها واقعا کسی کشته میشه و نیز برای اولین بار صحبت از این هست که خون کشته شده در راه خدا مسبب سعادت و بخشایش دیگران است. همانطور که در بالا نوشتم، این کتاب چهارم مکابی ها احتمالا در نیمه ابتدایی قرن اول میلادی نوشته شده، یعنی محصول زمانی هست که بحث مسیح و اثرات کشته شدنش در سعادت مردمان در اندیشه مسیحی در حال شکل گرفتن بود؛ بنابراین تفاوت مفهومی آن با بیان ماجرا در کتاب دوم مکابی ها که حدود ۱۰۰ سال قبل میلاد نوشته شده قابل درک هست. در کتاب دوم صحبتی از شفاعت و بخشایش قوم نیست و فقط اینطوری نوشته شده که اِلیعِیزِر پیش از مرگ در راز و نیاز خودش گفت که خدا می دونه من می تونستم از مرگ و شکنجه فرار کنم ولی با خوشحالی این کار رو نکردم و شکنجه رو به جان خریدم به خاطر خوف از خدا (این موضوع خوف خدا رو میذارم در نوشته های بعدی که از بحث گناه گذر کردیم و دوباره به این جمله در کتاب دوم مکابی ها بر می گردم).
در ادامه، کتابهای دوم و چهارم مکابی ها داستان کشته شدن یک مادر و هفت پسرش رو ذکر می کنند که همانند اِلیعِیزِر حاضر نمیشوند که گوشت خوک بخورند و به همین دلیل از پسر بزرگ تا پسر هفتم یکی پس از دیگری در جلوی چشم مادر و دیگر برادرانی که هنوز نوبتشان نشده به سختی شکنجه و کشته می شوند تا شاید دیگران تسلیم شوند و حاضر به خوردن گوشت خوک شوند. بر اساس آنچه در این متون آمده، نحوه کشته شدن اِلیعِیزِر و هفت برادر مذکور از جمله فجیع ترین و دردناکترین مواردی هست که در مقاتل و شهادتنامه های شهیدان معروف در میان یهودیان و مسیحیان و مسلمانان یافت میشه. یک پیرمرد صالح و استوار، هفت برادر شجاع (از جوان رشید گرفته تا کودک معصوم) و یک مادر با ایمان کامل که عشق به فرزند رو به خاطر خدا نادیده میگیره کاراکتر هایی هستند که اگر آنها رو با هم در داستانی تراژیک قرار بدیم تبدیل به حماسی ترین و احساسی ترین داستانها خواهد شد. اگه خواستید می تونید از لینک های زیر شرح کامل کشته/شهید شدن این افراد و نیز صحبتهای حماسی و شجاعانه آنها پیش از مرگ رو از ترجمه انگلیسی کتاب های مکابی ها بخونید.[۵] نقل است که شکنجه گران موی سر و پوست بدنشان رو می کندند یا دست و پایشان رو از چهار سمت میکشیدند تا بدنشان تکه تکه بشه و بعد آنها رو در آتش می سوزاندند. در انتها مادر آنها هم به دستور آنتیوخوس چهارم کشته میشه. تو پرانتز اینجا بگم که در توصیف هایی که در متن یونانی (زبان اصلی) کتابهای مکابی ها شده از اصطلاح های شهید و شهادت استفاده نشده (حتی در کتاب چهارم که حدود اواسط قرن اول میلادی نوشته شده) چرا که همانطور که قبلا نوشتم مفهوم و اصطلاح خاص شهادت تا قرن اول هنوز وارد ادبیات دینی نشده بود. اما در برخی از ترجمه های انگلیسی فعلی آن متون برای هر بخش سر فصلی گذاشته اند و در آن سر فصلها بدون پشتوانه متنی از کلمه شهادت هم دو سه باری استفاده شده («شهادت اِلیعِیزِر» یا «شهادت هفت برادر»). اما در نسخه اصلی به زبان یونانی کتابهای مکابی ها بدون بسط دادن مفهوم و اهمیت دینی مرگ این قهرمانان داستان آنرا فقط مرگ شرافتمندانه، مرگ در راه خدا، مرگ در راه شریعت و عقیده معرفی کرده اند. البته این توصیفها رو که یهودیان و مسیحیان اولیه در قرن اول می خواندند ذهنشان آماده میشد برا پذیرش و جذب شدن به مفهوم شهادت که از انتهای قرن اول به صورت رسمی و با ابداع یک واژه جدید (شهید/شهادت) در اندیشه دینی وارد شد.
در بخش هفتم از کتاب دوم مکابی ها می خوانیم که آن هفت پسر و مادرشان قبل از شروع شکنجه اینچنین همدیگر رو به مقاومت در برابر خواسته نامشروع آنتیوخوس تشویق می کنند: «پروردگار ما شاهد این زجر کشیدن ما خواهد بود. موسی هم در تقبیح آنانی که خدا رو فراموش می کنند صریح بوده و گفته که خدا رحمت خودش رو نثار کسانی می کند که در خدمت به او پایدار و پابرجا هستند.» پس از آن نوبت هر کس که میشد اول چند جمله ای حماسی در نکوهش از آنتیوخوس و شکنجه گرانش می گفت و شجاعانه بر پایداریش بر حکم خدا تاکید می کرد تا اینکه در نهایت کشته میشد.
اما دوباره برگردیم به موضوع گناه که فعلا مورد بحث هست. به نقل کتاب دوم مکابی ها، پسر ششم (که پسر بچه ای بیش نبود) قبل از کشته شدن خطاب به آنتیوخوس میگه که تمام این مصایب نه از جانب تو بلکه از سوی خدا هست برای مجازات گناه های انجام شده: «اشتباه فکر نکن! همه این سختیها و شکنجه های وحشتناک رو ما به خاطر کارهای خودمون متحمل میشیم، چرا که در مقابل خدای خود گناه کردیم.» بر اساس توصیف این کتاب این چند نفری که اینگونه شکنجه و کشته شدند از پرهیزکاران و صالحان قوم بودند، بنابر این جمله پسر ششم در مورد مجازات گناه خودمان تفسیر میشه به گناه سایر یهودیان که سنت های یهودی رو به خاطر ترس از مرگ یا شیفتگی به فرهنگ یونانی ترک کرده بودند. جالب هست که در نقل مفصل تری که از گفته های هفت برادر در کتاب چهارم مکابی ها که یکی دو قرن دیگه نوشته شده هیچ اثری از این صحبت پسر ششم یا چیزی شبیه آن نیست مبنی بر اینکه کشته شدن یهودیان نتیجه گناه های آنان بوده است. آیا این نشانه ای از آغاز گذر از این گونه برداشت از پدیده شهادت هست؟ شاید. در بالا گفتم که در همان کتاب چهارم، اِلیعِیزِر از خدایش می خواهد که ریخته شدن خونش رو با بخشایش سایر یهودیان هم عصرش جبران کنه. دوباره اینجا باید تاکید کنم بر زمان نوشته شدن کتاب چهارم، یعنی در برهه حساس شکل گیری مسیحیت و اندیشه پاک شدن و مصون ماندن امت از عذاب الهی به واسطه به صلیب کشیده شدن مسیح. این البته با آن نگرشی که رَبای اکیوا در تفسیر شهادت رَبای اسماعیل و رَبای شمعون ارایه کرد تفاوت داره که احتمالا نشانه فاصله گرفتن جهانبینی های مسیحیت و یهودیت هست.
هنوز بحث رابطه گناه و شهادت کامل تموم نشده. در نوشته بعدی ادامه ماجرا رو دنبال می کنیم. تا بعد…
________________________________________
https://www.biblegateway.com/passage/?search=2%20Maccabees+7&version=NRSV