نه نزد عالمان حدیث و نه فقها در سده های میانی “علم” به معنایی به کار برده نمی شد که بتواند با حدیث همپوشی داشته باشد، ولی نمونه های پرشماری از کاربرد این واژه در سده ی نخست هجری و به طور محدود در سده ی دوم وجود دارد که نشان می دهد، برای آنچه ما امروز حدیث می نامیم، نخستین واژه ای که به ذهن یک فرد در آن دوره متبادر می شده، واژه ی علم بوده است. مجموعه ای از تعبیرات از صحابه و تابعین وجود دارد که در آن از “رفتن علم” و “برداشته شدن” آن ابراز نگرانی شده و رفتن علم به معنای رفتن حاملان علم دانسته شده است (اسحاق، مسند، ۱/۳۲۹؛ دارمی، ۱/۵۸، ۹۰)؛ حتی چنین مضامینی از شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز نقل شده است (بخاری، صحیح، ۱/۴۳؛ ترمذی، ۵/۳۱). به اینها باید اقوالی از صحابه و تابعین را علاوه کرد که در آنها بر “بستن علم با کتابت” تأکید شده (دارمی، ۱/ ۱۳۷-۱۳۸؛ حاکم، المستدرک، ۱/۱۸۷-۱۸۸). به اینها باید اقوالی از صحابه و تابعین را افزود با این مضمون که “آفت علم فراموشی است” (دارمی، ۱/۱۱۷، ۱۵۸؛ بیهقی، المدخل، ۳۱۵). اخبار مربوط به “کتابت علم” هم اشاره به نوشتن حدیث است (دارمی، ۱/۱۲۲، ۱۳۱-۱۳۲)؛ آن علمی که خلیفه عمر بن عبدالعزیز از مندرس آن بیم داشت و دعوت به نوشتنش کرد (دارمی، ۱/۱۳۷) و کسانی چون زهری بدان اقدام کردند (همو، ۱/ ۱۲۲). در روایات تابعین هست آن هنگامی که از آنان چیزی می پرسیدند که در آن مورد “علمی نزد ایشان نبود” پاسخ ندادن را ترجیح می نهادند (مسلم، ۱/۱۶؛ ابن ابی عاصم، ۳۷۴). عطاء بن ابی رباح (د ۱۱۴ق) تابعی بزرگ مکه علم را به معنای اثر به کار می برد و آن را نقطه ی مقابل رأی می نهاد (ابن سعد، ۲/ ۳۸۶). مجموع این کاربردها نشان می دهد که علم یک میراث نقلی بود که باید سینه به سینه انتقال می یافت، هر کس بهری از آن را در اختیار داشت و برای جلوگیری از نابود شدن آن با مرگ حاملان نوشتن به عنوان یک راه حل مطرح می شد.
گفتنی است در همان زمان بودند کسانی که این فهم از علم را انکار داشتند و اصلِ علم را قرآن کریم می دانستند؛ وقتی شخصی نزد ابن محیریز (د ۹۹ق) از تابعان مکه نگرانی خود از “رفتن علم” را اظهار داشت، ابن محیریز متعرض شده، یادآور گشت که “علم قرآن است” و تنها باید از “رفتن فقه” نگران بود (همو، ۱/۶۳). می دانیم که این داستان مشهور کتابت حدیث است که تألیف نخستین مجموعه های نیمه ی مدون حدیثی از سوی ابوبکر بن حزم و زهری منجر شده است (ابن سعد، ۲/۳۸۷؛ کتانی، ۳-۴).
در کاربردی مربوط به اواسط سده ی ۲ق در مقدمه ی الفقه الاکبر، علم ناظر به آثار یا سنت منقول اسلامی بود و تأملات و اجتهادات پیرامون آن “الفقه فی العلم” شمرده می شد، در حالی که به موازات آن تأملات عقایدی به عنوان “الفقه فی الدین” معرفی می گشت (“الفقه الاکبر (۱)”، ۵). به هر روی در سده های بعد، علم خود دچار تحول معنایی شده و کاربرد عصر صحابه و تابعان به کلی منسوخ شده است.
برگرفته از مقاله ی حدیث در دایره المعارف بزرگ اسلامی