معتزله و محافل وابسته
۱۳۹۷/۰۸/۰۷تأملی در مسیر کاروان اسرای اهل بیت (ع)
۱۳۹۷/۰۸/۰۷
عقل، ابزار شناخت
این تلقّی که عقل، ابزاری برای شناخت حقایق است را می توان اجمالاً برداشتی رایج در فرهنگ های گوناگون دانست، امّا این که عقل، ابزار شناختن چه طیفی از حقایق است و آیا می توان آن را بر اساس حوزه های شناختی، به گونه هایی نیز تقسیم کرد، درخور بررسی است. به عنوان نمونه، می توان به تقسیم ارسطو اشاره کرد که عقل درگیر در علم به علل اشیاء را عقل نظری (Nous), عقل درگیر در شناخت ابزارها و غایات را عقل عملی (Phronesis) خوانده است (به عنوان نکته ای فرعی، باید اشاره کرد که در نخستین ترجمه های عربی، کسانی چون اسطاث راهب و تذاری، عقل را معادل Phronesis (عقل عملی )، و اسحاق بن حُنَین، متی بن یونس و ابوعثمان دمشقی آن را معادل Nous (عقل نظری) قرار داده اند؛ نک: افنان، ۱۳۶۳، ۱۷۹).
درباره ی پیشینه ی عقل، به عنوان ابزار شناخت در اندیشه های اسلامی سده ی دوم هجری، باید گفت نشانه هایی در دست است، حاکی از این که محور قرار دادن عقل در کسب معرفت و هدایت، از اواخر سده ی نخست هجری، در میان برخی از گروه های فکری مسلمان، رواج داشته است. به عنوان نمونه ی شاخص، باید به اخبار متعدّد منقول از امامان صادق و کاظم (علیهما السلام) اشاره کرد (کلینی، ۱۳۷۷، ۱۰/۱-۲۹) که هم سانی های قابل ملاحظه ای نیز با مضامین کتاب العقل داوود بن مُحبّر دارد. (۲)
هم چنین، باید خاطر نشان کرد که اهمّیّت دادن به عقل، به عنوان ابزاری برای معرفت به طور کلّی، و به عنوان ابزاری برای راه یافتن به احکام شریعت و تعالیم دینی از سویی دیگر، از همان سده ی دوم در قالب نظریّه هایی صورت بندی شده است: به عنوان نخستین نظریّه، باید به نقلی کوتاه، اما پُر اهمّیّت از زبان واصل بن عطا درباره ی طُرُق راه یافتن به احکام شریعت، اشاره کرد که بر پایه ی آن، فقیه می باید در صورت فقدان دلیلی از کتاب و « خبری که حجّت باشد »، راه « عقل سلیم » را در پیش گیرد (نک: قاضی عبدالجبار، ۱۳۹۳، ۲۳۴-۲۳۶؛ برای آگاهی از تفسیر گونه ای از ابراهیم نظام، نک: ابن قبه، ۱۳۹۰، ۱۲۰-۱۲۲).
دیگر نظریّه ی در خور توجّه از این دست که حتّی در محافل غیر کلامی، با استقبال شایانی رو به رو شد، نظریّه ی شافعی درباره ی رابطه ی میان رأی و قیاس است؛ زیرا او قیاس را تنها برای فرد « صحیح العقل »، جایز دانسته و عقل را ابزاری ضروری برای قیاس شمرده است (نک: شافعی، ۱۳۵۸، ۵۱۰-۵۱۱).
در عطف توجّه به جایگاهِ شناختیِ عقل در کتاب العقل داوود بن مُحبّر، باید گفت اگر چه این کتاب نسبت به حوزه ی عقل نظری، کاملاً بی توجّه نبوده، امّا کم تر بدان پرداخته و این، شاید برخاسته از غلبه ی رویکرد اخلاقی در کتاب بوده است.
تنها شاخص توجّه به عقل نظری در کتاب العقل، حدیثی نبوی به این مضمون است که خداوند، عقل را بر سه قسم، قرار داد که عبارتند از: حُسن معرفت به خدا، حُسن طاعت او و حُسن صبر بر فرمانش (حارث ، ۱۴۱۳، شم ۸۱۰؛ نیز ابن ابی الدّنیا، ۱۴۰۹، ۶۸؛ نقل حدیث از غیر طریق داوود از عطاء بن ابی رباح، ابونعیم اصفهانی ۱۳۵۱، ۳۲۳/۳). به هر حال، این حدیث، به روشنی حاکی از این اندیشه است که ابزار معرفت یافتن انسان به خدا چیزی جز عقل نیست. امّا نگاه داوود به عقل نظری به حوزه ی شناخت علّت العلل (بدون آن که هرگز چنین نامی را بر خدا داده باشد)، محدود گشته و شناخت دیگر ابعاد نظام عِلّی جهان، مورد توجّه او نبوده است.
بر خلاف عقل نظری، حوزه ی عقل عملی، بیش تر در بوته ی توجّه داوود بن مُحبّر قرار داشته و مطالبی مربوط به آن در مضامین روایات متعدّدی از کتاب، بازتاب یافته است. در این باره، نخست باید به همان حدیث پیش یاد شده درباره ی تقسیم عقل به سه قسم اشاره کرد که بر اساس آن، دو قسم از اقسام عقل، یعنی حُسن طاعت خدا و حُسن صبر بر فرمانش، در حوزه ی عقل عملی جای گرفته اند. در دیگر روایات، نقش کلیدی صبر، جز به شکلی گذرا (تنها نمونه، حارث ۱۴۱۳، شم ۸۴۴) مطرح نگشته و این، در حالی است که بر رابطه ی میان عقل و طاعت، تأکید شده است (مثلاً همان، شم ۸۱۹).
درباره ی دو حوزه ی حُسن طاعت و حُسن صبر بر امر، شاید بتوان چنین فرض کرد که طاعت، اشاره به حوزه ی دستورات تشریعی و صبر بر امر، اشاره به حوزه ی دستورات تکوینی خداوند دارد و به عبارتی دیگر، حوزه ی حُسن طاعت، حوزه ی شریعت، و حوزه ی حُسن صبر، حوزه ی سلوک است.
به هر تقدیر، در برخی دیگر از احادیث کتاب العقل، حوزه ی عقل عملی، بیش تر متمرکز بر حوزه ی شریعت گشته است، به طوری که درحدیثی، از عقل به عنوان ابزار معرفت بر اوامر و نواهی (همان، شم ۸۲۵) و در حدیثی دیگر، به عنوان ابزار معرفت بر حلال و حرام (همان، شم ۸۴۲) یاد شده است. در برخی احادیث کتاب العقل، برای نُمایاندن نقش معرفتی آن، از تعبیرهایی دیگر چون « حجّت واضح »، (همان، شم ۸۱۱)، « هدایت » (همان، شم ۸۱۳) استفاده شده است.
در خاتمه ی سخن از عقل به عنوان ابزار شناخت، باید از سویی به رابطه ی عقل و علم، و از سوی دیگر، عقل و جهل توجّه کرد؛ در برخی از احادیث کتاب العقل، هم چنین کوشش در جهت ارائه ی تصویری از رابطه ی میان علم و عقل بوده، گاه، « داناترین مردم، عاقلان » دانسته شده (همان، شم ۸۳۳) و گاه، تنها مصداق اهل تعقّل، عالمان شمرده شده اند (همان، شم ۸۳۷) و از جمع این دو روایت، چنین بر می آید که عقل، ابزار دانستن حقایق است و عالِمانِ واقعی، عاقلان هستند. با توجّه به چنین رابطه ای میان عقل و علم است که جهل، به عنوان مفهوم متّضاد عقل، معنا می یابد و این، تضادّی است که در جای جای کتاب العقل داوود تکرار گشته است (نک: حارث، ۱۴۱۳، شم ۸۲۵، ۸۳۰، ۸۴۱، ۸۴۳، ۸۴۷).
برگرفته از مقاله ی کتاب العقل داود بن محبر.
نویسنده: دکتر احمد پاکتچی.