کوتهسخنی دربارهی واژهی تمدن در جهان اسلام!
سجاد هجری
چندی پیش شنیدم که استادی میگفت: «مترجمان عثمانی در سدهی نوزدهم بدان هنگام که میخواستند برای نخستینبار واژهی فرانسویcivilisation را بترکی عثمانی برگردانند، سراغ «مدینه»ی عربی بمعنای «شهر» رفتند و بر وزن تفعل «تمدن» را ساختند و پیش از این سده واژهی تمدن در عربی بکار نمیرفته است! … در ایران و همچنین جهان عرب در آغاز، نیز واژهی تمدن از عثمانیها گرفته شد! …» (با کمی تلخیص!) که بسیار شگفتزده شدم؛ زیرا بیاد داشتم که واژهی تمدن را در کتابهایی از سدههای میانه دیدهام؛ اما دقیقانه، بیاد نداشتم کدام کتاب! بذهنم رسید که ۱. بباب «إثبات النبوات» (و مانندش!) کتابهای حکمی و کلامیمان رجوع کنم؛ زیرا در آن است که از «مدنی بالطبع»ی انسان برای اثبات ضرورت نبوت (بسبک فلاسفه و حکما!) سخن میرود و ۲. بکتاب «المقدمه»ی «ابن خلدون» رجوع کنم؛ زیرا آشکارا، موضوع آن در تمدن است (علم العمران!)! این مهم عملی نشد تا مبعث پیامبر صلی الله علیه وآله! کتابهای دمِدستم را بررسیدم و چنانچه انتظار داشتم، در همان باب یادشده، واژهی تمدن را یافتم! «شهرزوری» در سدهی ۷ام، در دو صفحهی ۶۳۶ و ۶۳۷ از مجلد سوم «رسائل الشجره الإلیه» نگاشته: «ویسمی الحکماء هذا الاجتماع «تمدنا»؛ فذلک قالوا «الإنسان مدنی بالطبع» … إن هذا الاجتماع التمدنی علی التعاون، … ویقع بسبب ذلک الهرج والمرج والخلاف الموجب لفساد الاجتماع التمدنی و … کاستواء الجماعه المدنیین» و «ابن کمونه» نیز در همان سده، در صفحهی ۴۷۹ از مجلد سوم «شرح التلویحات اللوحیه والعرشیه» (تلویحات از سهروردیست!) میگوید: «ولأجله قیل «الإنسان مدنی بالطبع» إذ «التمدن» فی اصطلاحهم هو الاجتماع المذکور» و «جرجانی» در سدهی ۸ام، در صفحهی ۲۴۵ از مجلد چهارم «شرح المواقف» (مواقف از نفریست!) نوشته: «ولذلک قیل الإنسان مدنی بالطبع فإن التمدن هو هذا الاجتماع ولابد لهم فی التعاون …» و در صفحهی ۲۸۲ از مجلد سوم «شرح المقاصد» (مقاصد از تفتازانیست!) میگوید: «فهو أن الإنسان مدنی بالطبع، أی محتاج فی تعیشه إلی التمدن، وهو اجتماعه مع بنی نوعه للتعاون والتشارک …» و «فضولی بغدادی» نیز در سدهی ۱۰ام، در صفحهی ۶۹ از کتاب «مطلع الاعتقاد فی معرفه المبدأ والمعاد» مینگارد: «هو أن الإنسان مدنی بالطبع، والتمدن مترتب علی الاجتماع، … لئلایقع الفساد فی التمدن الذی هم السبب للنظام …» و اگر بگردیم، بیش از این خواهیم یافت و حتا شاید پیش از سدهی ۷ام! در «المقدمه»ی ابن خلدون در سدهی ۸ام، نیز بارها این واژه و حتا اسم فاعل و صورت فعلی (افعال ماضی و مضارع) آن بکار رفته است: «وشرحت فیه من أحوال العمران والمدن والتمدن وما یعرض فی الاجتماع الإنسانی من الأعراض الذاتیه» (ص ۸۵)، «ولهذا نجد التمدن غایه للبدوی یجری إلیها وینتهی بسعیه إلی مقترحه منها» (ص ۲۴۷)، «وبلغوا غایتهم من طبیعه التمدن الإنسانی، والتغلب السیاسی. …» (ص ۲۸۱)، «والحضاره إنما هی توفر العمران کما قدمناه فتنتقص حضارته وتمدنه، وهو معنی اختلاله. …» (ص ۵۱)، «أن الناس ما لم یستوف العمران الحضری وتتمدن المدینه، إنما همهم فی الضروری من المعاش، … فإذا تمدنت المدینه …» (ص ۹۱) و «ومن تشوف بفطرته إلی العلم ممن نشأ فی القری والأمصار غیر المتمدنه …» (ص ۱۷۰) و بارها نیز واژهی «حضاره» در آن استفاده شده است! برخی حکیمان و متکلمان همین قرون مانند «علامهی حلی» و «فاضل مقداد» (تا آنجا که من دیدم!) و حتا پس از آن، در همان ابواب، از واژهی تمدن بهره نبردند که درش حدسهایی میتوان زد؛ ولی نیازمند بررسی موشکافانه است! سخن در واژهی تمدن در «جهان اسلام» بسیارست که این زمان بگذار تا وقت دگر؛ اما اگر فرهنگ دهخدا را بگشایید و درآیند تمدن را بنگرید، دهخدا شاهدمثال و گواهی برایش نمیآورد و فقط آرای فرهنگهای لغت دیگر، اقربالموارد، ناظمالأطباء، آنندراج و غیاثاللغات، را ذکر میکند و در آغاز نیز از «أقربالموارد» نقل میکند که تمدن «مولد»ست (مولده) و دو یادداشت بخط مرحوم دهخدا نیز در معنای تمدن در این مدخل هست! «فرهنگ نظام» نیز آن را بیگواه و شاهدمثال معنا کرده و از همه مهمتر آنکه در فرهنگ ارجمند تازی- فارسی «منتهیالأرب» صفیپوری در سدهی ۱۳ام که منبع کتابهای لغت پس از خود مانند آنان که یاد شد، است، واژهی تمدن نیامده؛ اما شگرفانه، «تمدین» بر وزن تفعیل و بمعانی «شهر گردانیدن، ثابت و مقیم گردانیدن به جایی و نازپرورده شدن (البته، بنظرم «کردن» شایان است!» آمده که میتوان گفت: تمدین مستلزم تمدن بر وزن تفعل، مطاوعهی تفعیل، است (البته، شاید کسی بگوید: امتدان و انمدان چرا نباشد!؟)! شاید کسی بگوید: اینکه تمدن در منتهیالأرب نیامده و در دیگر کتابهای یادشده نیز شاهدمثال ندارد، شاید نشان آن است که هنوز تا آن هنگام (دستکم، ۶ سده (قرن ۷ تا ۱۳)!)، این واژه چندان «عمومیت» نیافته و در کتابهای علمی- فنی بکار میرفته است (البته، در کتابها و رسالات گوناگون از دوران «قاجار» و همچنین اشعار برخی مانند «ملکالشعرای بهار» میتوان آن را یافت!)؛ ولی نمیتوان گفت که آن بعنوان برابرنهاد واژهی فرانسوی civilisation در برگردان آن، در سدهی نوزدهم در عثمانی «ساخته» شده و پیشتر بکار نمیرفته است (میتوان گفت: یافت شده!)؛ زیرا پیش از ساخته شدن و بکار رفتن واژهی فرانسوی از سدهی ۱۶ام، واژهی تمدن در جهان اسلام بکار میرفته است (این باورکردنیترست که بگویند: واژهی فرانسوی برابرنهاد تمدن ساخته شده!)! سخن درازست و باید فراوان بررسید و پژوهید! بنظرم بررسی تاریخی کلیدواژهی تمدن در جهان اسلام میتواند موضوع یک پایاننامه/رساله باشد!