پس از وقفه ای طولانی، اگه الان سری به نوشته قبلی بزنید یادتون میاد که دنبال سر نخ هایی بودم در بایبل در مورد قصه شکل گیری اندیشه انتخاب مرگ به دلایلی مرتبط با خدا (شهادت). داستان گوساله طلایی بنی اسرائیل بود که در نهایت به ریخته شدن خون عده زیادی از فرزندان اسرائیل به دلیل شکستن عهد و پیمان خود با خدا و ساختن گوساله ای طلایی در طول مدتی که موسی به دیدار خدایشان رفته بود. این قضیه مرگ خدا/خود خواسته در کتابهای بعدی بایبل به مرور بیشتر ظاهر میشه. و این بار سری به داستان یونس میزنم تا از آن بُعد به ماجرا نگاه کنیم. در مورد قضیه گوساله طلایی، مرگ بنی اسرائیل تنها حالت مجازات گونه داشت اما در مورد یونس مرگ به خاطر نافرمانی از خدا از منظری کمی جنبه قهرمانانه هم به خودش می گیره. به علاوه، بر خلاف داستان قبلی، در قصه یونس و بعد از آن، عنصر مرگ انتخابی و گام برداشتن عمدی در آن مسیر (در مقایسه با تسلیم شدن منفعلانه در برابر سرنوشت/مجازات که در قضیه گوساله طلایی دیدیم ) هم اضافه میشه.
و اما ماجرایی که در کتاب یونس (۱) بخش ۱:۱-۱۷ مطرح شده. این کتاب احتمالا در دوره ۳۳۰ تا ۱۶۰ سال قبل از میلاد نوشته شده باشه. من اینجا خوانش نسبتاً غیر متعارف و ساده سازی شده ای از این متن رو ارایه میدم که به بحث در حال جریان ما مربوط باشه (به همین دلیل اگه شما محقق بایبل باشید ممکنه در برابر این تفسیر موضع بگیرید، ولی خب بالاخره این که می گم هم یه نظری هست برای خودش). این کتاب (کم و بیش شبیه آنچه قرنها بعد در قرآن دوباره مطرح شد)، شرح داستان/افسانه سوار بر کشتی شدن یونس و وقوع طوفان است و اینکه او به دلیل نافرمانی که از خدا کرده بود خودش رو مقصر و مسبب بروز طوفان دونست. به همین دلیل یونس از ملوانان کشتی می خواهد که او را به دریا پرتاب کنند تا طوفانی که به سبب خشم خدا از او ایجاد شده آروم بگیره: «مرا برداشتـه، به دریا بیندازید و دریا برای شما ساکن خواهد شد، زیـرا میدانم این تلاطم عظیم به سبب من بر شما وارد آمده است» (۱:۱۲). پس از پرتاب شدن به دریا، به قول بایبل، هم طوفان آروم می گیره و هم یک ماهی بزرگ یونس رو در خود فرو میبره تا غرق نشود و او سه روز و سه شب در اندرون ماهی ماند و به درگاه خدایش تضرع و دعا کرد (بگذریم که برای خود یونس شاید اون مدت مثل یک هفته یا بیشتر طول کشیده چون هیچ حسی از گذشت شب و روز اونجا نداشته. ولی خب در داستانها و اسطوره های دینی گذشتن سه روز پس از مرگ و رستاخیز مجدد و یا دفن بدن قهرمان داستان پس از سه روز زیاد تکرار میشه و این تاکید بر سه روز در شکم ماهی موندن هم مطابق همین روال هست).
در داستان یونس هیچ مرگی اتفاق نمیفته، اما آن تجربه نزدیک به مرگ (هم برای یونس و هم ملوانان سوار بر کشتی طوفان زده) شامل سه نکته هست که بعداً مفهوم شهادت بر پایه آنها شکل میگیره، و این شاید اولین باری هست که در بایبل چنین ایده هایی مطرح میشه. اولین جنبه داستان این هست که این اتفاقات که برای یونس پیش میاد ناشی از «گناه» یا نافرمانی او هست و نیز به همین دلیل یونس «داوطلبانه» مرگ رو انتخاب می کنه تا بخشیده شود (در مقابل البته این برداشت رو هم میشه کرد که با توجه به سیر داستان در کتاب، یونس به طور خودخواهانه ای حتی حاضر بود در دریا غرق شود تا اینکه بنا به دستور خدا به نینوا بره). (۲) در مفهوم شهادت که قرنها بعد ساخته و پرداخته میشه عنصر گناه زیاد دیده میشه ولی فراگیر نیست (همچنین توجه کنید به منابعی که پاک شدن تمام گناهان شهید رو ذکر می کنند)، اما داوطلبانه قصد مرگ کردن (که بعداً به عنوان شهادت طلبی فهمیده میشه) جزو سرشت مفهوم شهادت محسوب میشه. نکته دوم داستان هم اینه که یونس با دست شستن از زندگی و داوطلبانه تسلیم مرگ شدنش سرنوشت اجتماعی که در میانشون بود رو تغییر داد و آنها رو از مرگ و نابودی نجات داد. همچنین بر اساس متن کتاب، ملوانان که تا قبل از پرتاب کردن یونس به دریا در جریان طوفان به خدایان شخصی و محلی خودشون متمسک شده بودند در انتها ایمان به خدای یونس آوردند و به درگاه او تضرع کردند و قربانی دادند. و مورد سوم هم این هست که پس از آنکه به سوی مرگ شتافت خدای یونس در نهایت او را به طور معجزه آسایی نجات داد (توسط ماهی بزرگی که به سویش فرستاد)، یا به عبارت دیگه یونس علیرغم نافرمانی و گناه اولیه و شرایطی که با آنها مواجه بود (طوفان و غرق شدن ظاهراً قطعی که در انتظارش بود) به سعادت و رستگاری رسید و زندگی دوباره پیدا کرد. به خصوص این دو نکته آخر بعداً از پایه های اصلی مفهوم شهادت شدند به این معنی که اینجور عنوان شد که خون شهید حیات و پویایی و رستگاری قومش رو تضمین می کنه و همچنین خود او نیز حیات و سعادت اخروی رو بدست میاره.
البته همانطور که اشاره کردم در این کتاب کاراکتر ارایه شده از یونس مثبت، الهام بخش و الگوی فضیلت نیست. حتی اینطور بیان شده که ملوانان کشتی (که سمبل مردمان عادی ساکن روی زمین هستند) بر خلاف یونس بی غل و غش عمل می کنند و خالصانه و واقعی در برابر خدا سر تسلیم فرود میاورند. بنابراین هنوز با مفهوم شهید (آنچنان که بعداً ساخته و پرداخته شد) فاصله زیادی هست. با این حال سه برداشتی که از قسمت طوفان و ماهی داستان گفتم به نظر راه رو برای پخته شدن مفهوم شهادت باز کردند. این نکته ها در کتاب های چهارگانه مکابی (۳) (که احتمالا در دوره ۱۰۰ سال قبل میلاد تا اواسط قرن اول میلادی نوشته شده اند) بیشتر و واضح تر دیده میشوند. همچنین اندیشه مرگ شهادت گونه در داستان قوم مکابی شکل و فرم بهتری پیدا می کنه و تاکید بر فضیلت اخلاقی فرد کشته شده در راه خدا و نیز جنبه قهرمانانه آن نیز بیش از پیش برجسته میشه که در نوشته های بعدی بحثشان پیش میاد. تا بعد….
—————————————————————————————-
۱) Book of Jonah
۲) در بخش آخر کتاب، یونس می گه که از ابتدا دوست نداشته به نیوا بره و مردم طاغی اونجا رو به سوی خدا دعوت کنه و آنها رو از عذاب قریب الوقوع الهی بترسونه چرا که می دونست خدا آن مردمان رو خواهد بخشید و عذاب رو از سرشون مرتفع خواهد کرد: «امّا این امر یونُس را به غایت ناپسند آمد و غیظش افروخته شد. و نزد خداوند دعا نموده، گفت: آه ای خداوند ، آیا این سخن من نبود، حینی که در ولایت خود بودم. و از این سبب به فرار کردن به تَرشیش مبادرت نمودم زیرا میدانستم که تو خدای کریم و رحیم و دیر غضب و کثیر احسان هستی و از بلا پشیمان میشوی؟۳ پس حال، ای خداوند ، جانم را از من بگیر زیرا که مردن از زنده ماندن برای من بهتر است» (۴:۱-۳).
۳) Books of Maccabees