تازهها و پارههایی در مطالعات فرهنگ رضوی (۶۵۱-۷۰۰)
به کوشش پیمان اسحاقی
فرهنگ رضوی را در مختصرترین بیان میتوان بروزات مختلف مادی و غیرمادی مرتبط با امام رضا علیهالسلام در فرهنگ ایران، خاورمیانه، شبهقاره هند و آسیای میانه تعریف کرد. این فرهنگ خود را در گونههای بیشماری از امور نشان داده و در ساحتهای مختلفی چون تاریخ، هنر، ادبیات، معماری، فرهنگعامه و اندیشه نفوذی مادی و غیرمادی پیدا کرده است. بهاینترتیب، پژوهش درباره این بروزات که از این پسازآن به «فرهنگ رضوی» تعبیر میکنیم، مستلزم مراجعه به طیف وسیعی از دادههای فرهنگی در زمینههای یادشده است. در این رشته نوشتارها، بر آنم که ابعاد مختلف «فرهنگ رضوی» را از متون مختلف جمعآوری کنم و در اختیار پژوهشگران قرار دهم. این متون میتوانند مدخل دانشنامهای، مقاله، کتاب، مجموعه مقاله، پایاننامه، طرح پژوهشی، صدا، تمبر، پوستر، نقشه، اسلاید، مصاحبه، عکس، فیلم، سند، نسخه خطی، سند، تاریخ شفاهی، شعر، داستان، یادداشت و هر دادهای باشد که به نحوی از انحاء بتواند به پژوهشگران برای شناخت بیشتر از این فرهنگ یاری برساند. بهاینترتیب مطالبی که در اینجا در قالب تازهها و پارههایی ارائه میشود را میتوان بهعنوان مواد خام پژوهشهای بیشتر درباره ابعاد مختلف فرهنگ رضوی در نظر گرفت. تلاش من در اینجا این است که مطالبی که تاکنون کمتر در پژوهشهای مربوط به فرهنگ رضوی در نظر گرفتهشده را جمعآوری کنم. همچنین بنابراین است که هر یک از موارد ارائهشده، با ارجاع کامل نقل شوند، اما درصورتیکه ارجاع به مطلبی ناموجود بود و یا مطلبی کاملاً مشهور باشد، از ارائه ارجاع صرفنظر میشود. رسمالخط مطالب نیز عموماً تغییر داده نشده است. خوانندگان محترم هم درصورتیکه به اثری در این زمینه دسترسی دارند، خصوصاً آثاری که احتمالاً نویسنده این مطلب از آن بیاطلاع است، باعث سپاس خواهد بود که آن را بهوسیله این ای میل در اختیار نویسنده قرار دهند. برای دریافت فایل ورد این پنجاه گانه این لینک و یا این لینک مراجعه کنید. در پایان لازم به ذکر است که نقل این مطلب در اینجا به معنای لزوماً صحیح بودن آنها نیست.
برای مشاهده سایر پنجاهگانه ها به این لینک مراجعه کنید.
https://tumarandishe.ir/fa/note-author/razavi/
فهرست محتویات:
۶۶۴. مستخدمان و مستشاران بیگانه در مشهد، غلامرضا آذری خاکستر
(۶۵۱)
تصویری از تظاهرات انقلاب در حرم امام رضا (ع)
در سالهای نزدیک به انقلاب، حرم امام رضا (ع) شاهد برخی تلاطمهای سیاسی بود که بیشتر خود را در قالب تحصن و تظاهرات سیاسی نشان میداد. آنچه در ادامه می آید تصویری از یکی از این وقایع است. |
(۶۵۲)
عکس زیارتی علی دایی در مشهد
یکی از نمونه های مهم فرهنگ بصری رضوی عکس هایی است که به صورت خانوادگی در مشهد برداشته میشود. آنچه در زیر می آید تصویری از دوران کودکی علی دایی، فوتبالیست ایرانی است که همراه پدر و برادرانش در مشهد تهیه شده است. |
(۶۵۳)
سفرنامه منظوم مشهد مقدّس اثر میرزا شفیع خان تفرشی «مدیر لشکر»
یکی از منابع مهم اولیه شناخت فرهنگ رضوی، سفرنامههایی است که توسط زائران نوشته شده است. یکی از این نمونهها متعلق به دوره قاجار را در اینجا میبینیم. |
این سفرنامه توسط رسول جعفریان تصحیح و در کتاب بر بال ملائک منتشر شده است. برای دسترسی به متن کامل این کتاب به این لینک مراجعه کنید:
https://t.me/jafarian1964/12572
(۶۵۴)
تصویری از دکتر عباس زریاب خویی در مشهد در پاییز ۱۳۵۰
یکی از منابع مهم اولیه فرهنگ رضوی، تصاویری است که از گذشته باقی مانده است. آنچه در زیر می آید تصویری از دکتر عباس زریاب خویی همراه با همسرش در سفر زیارتی در مشهد است. |
منبع: کانال تلگرامی مجله سفینه تبریز
@safinehyetabriz
(۶۵۵)
سادات رضوی در هند
سادات از فرزندان امام رضا (ع) که به سادات رضوی مشهوراند، در بخشهای مختلف آسیا زندگی میکنند. گزارش تصویری زیر به یکی از سرزمین هایی که سادات رضوی در آن زندگی میکنند، اشاره دارد. |
چولز، نخستین منطقه سادات نشین در ۸۵ کیلومتری دهلی نو که با ده هزار نفر جمعیت که اغلب از سادات رضوى بشمار مىآیند، تاریخى در حدود هفت قرن را در خود نهفته دارد و در دورانى، حکومت هم داشته اند. در این منطقه، شجره نامه سادات رضوى به طول ۴۵ متر وجود دارد.
برای مشاهده کلیپی در این زمینه به این لینک مراجعه کنید:
https://t.me/drhadiansarii/7424
(۶۵۶)
تصویری از خاندان سادات حافظیان رضوی (حدودا سال ۱۲۷۸ هجری شمسی)
یکی از خاندانهای قدیمی ساکن شهر مشهد، سادات رضوی هستند. شاخهای از این سادات، حافظیان نام داشتهاند که تصویری از ایشان را در این جا ملاحظه میکنید. |
منبع
(۶۵۷)
روایت شفای دست محمود فرشچیان توسط امام رضا (ع)
بخش مهمی از فرهنگ رضوی به مسئله روایت شفا توسط امام رضا (ع) اختصاص دارد. آنچه در ادامه می آید، گزارشی است درباره یکی از این موارد. |
برای مشاهده کلیپی در این زمینه به این لینک مراجعه کنید:
https://t.me/fotrosmediatv/1900
(۶۵۸)
همایش عیون اخبار الرضا (ع) از نگاه فرهیختگان
یکی از منابع مهم در شناخت زندگی امام رضا (ع) و نیز برخی روایتهای کرامت و شفا توسط امام رضا (ع) کتاب عیون اخبار الرضا (ع) است. درباره این کتاب اخیراً نشستی علمی برگزار شده و در آن درباره این کتاب مطالبی مطرح شده است. |
برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه این همایش و استفاده از ۳۹ جلسه فایل صوتی آن به این لینک مراجعه کنید:
(۶۵۹)
بازکاوی نقش پاکروان در فاجعه «گوهرشاد»
غلامرضا آذری خاکستر
در قرن اخیر حرم امام رضا (ع) شاهد برخی پیشامدهای تلخ سیاسی بوده است. در این زمینه پژوهشی را از نظر میگذرانیم. |
سرلشکر پاکروان که در ابتدای ماجرای کشف حجاب حامی متانت و مخالف کاربرد زور برای بیحجاب کردن زنان بود، به تدریج چنان خشن و سرکوبگر شد که حتی افرادی که زنان خود را برای در امان ماندن از گزند مأموران رضاشاه در خانه نگاه میداشتند، را نیز تهدید کرد.
یکی از نظامیان عصر رضا شاه که به دلیل نقش سرکوبگرانهاش در واقعه موسوم به «کشف حجاب» و به ویژه در کشتار مردم در مسجد گوهر شاد از او به نفرت یاد میشود فتحالله پاکروان است.
فتحالله پاکروان پدر سرلشکر حسن پاکروان (رئیس ساواک از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۳) فعالیتهای مؤثر اجتماعیش را همزمان با ورود رسمی رضاخان بر عرصه قدرت در سال ۱۳۰۴ آغاز کرد و سمتهای گوناگونی را بر عهده گرفت، از کفالت وزارت خارجه در دولت مخبرالسلطنه هدایت تا سفارت ایران در مسکو. وی در جریان واقعه مسجد گوهرشاد استاندار خراسان بود.
پاکروان معروف به «مشیر حضور» در ۱۲۹۷ ه. ق در تبریز تولد یافت. پدرش حاج میرزا کاظمخان، مشیرلشکر و جدش خان مؤتمن بود. مادرش دختر میرزا تقیخان امیرکبیر بود. پاکروان پس از انجام تحصیلات مقدماتی و مطابق معمول زمان برای ادامهی تحصیل به فرانسه رفت و مدرسهی نظامی سن سیر پاریس را به اتمام رسانید و به ایران بازگشت. در ۱۲۸۰ ش به خدمت وزارت امور خارجه درآمد. پس از چندی ژنرال قنسول ازمیر شد. در انتخابات دورهی دوم مجلس شورای ملی از طرف مجلس به جای وثوقالدوله که مقام وزارت گرفته بود، به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید.
پس از اتمام دورهی مجلس، وابستهی نظامی ایران در آنکارا و بعد روسیهی تزاری شد. پس از آن ژنرال قنسول استانبول گردید. مدتی هم در مصر و بعد در جده شارژدافر ـ کاردار ـ بود. در ۱۳۰۱ وزیر مختار در مصر بود. بعد از مأموریت مصر به تهران آمد و به ترتیب مدیر کل و معاون و کفیل وزارت امور خارجه شد. در بهمن ۱۳۰۷ وزیر مختار ایران در رم شد و همزمان سفارت ایران در اتریش را نیز اداره میکرد. در ۱۴ فروردین ۱۳۱۰ سفیر کبیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی شد و علاوه بر آن امور مربوط به مجارستان و چکاسلواکی نیز توسط او اداره میشد. در اواسط سال ۱۳۱۳ به تهران احضار شد و به سمت استانداری خراسان تعیین گردید. در ۱۳۱۴ که موضوع تغییر کلاه پیش آمد، در مشهد بین پاکروان استاندار و اسدی نایبالتولیه اختلاف نظر ایجاد شد و اسدی معتقد به این نکته بود که در مشهد موضوع کلاه فرنگی در بوته اجمال باقی بماند. ولی پاکروان اعتقاد داشت اجرای آن مشکلاتی ایجاد نخواهد کرد. اسدی به علت نزدیکی به رضاشاه در عقیدهی خود پافشاری کرد غافل از اینکه پاکروان هم مورد علاقهی شاه بود. سرانجام در اثر اجرای طرح کلاه وقایعی در مشهد رخ داد و قیام مسجد گوهر شاد به وجود آمد که عده زیادی از مردم مشهد و زوار شهید شدند. پس از رسیدگی، اسدی را محرک واقعه تشخیص دادند. اسدی به همین اتهام در چهارم آذر ۱۳۱۴ دستگیر و روانه زندان شد . سپس در مرحله بعد محاکمه و اعدام گردید. پس از آن امور نیابت تولیت نیز به عهدهی پاکروان قرار گرفت و در حقیقت ذوالریاستین شد.
پاکروان تا مهر ۱۳۲۰ در سمتهای مزبور بلامنازع بود، تا اینکه پس از برکناری و اخراج رضاخان توسط متفقین به تهران احضار شد و پس از چندی به علت قتل اسدی و به شهادت رساندن سیدحسن مدرس تحت تعقیب دیوان کیفر قرار گرفت و به زندان رفت. پس از رسیدگی به پروندههای مربوطه با اعمال نفوذ، اتهامی متوجه او نشد و از زندان خلاصی یافت. چندی بدون شغل در تهران گذرانید تا به همت رجال آذربایجانی به سفارت کبرای ایران در ایتالیا منصوب شد. در دورهی پانزدهم مجلس شورای ملی عدهای از نمایندگان طالب نخستوزیری او بودند ولی صدارت او انجام نگرفت تا در ۱۳۳۰ درگذشت.
از میان نقشهای رنگارنگی که فتحالله پاکروان پذیرفته، نقش او در ماجرای «کشف حجاب» و «نهضت نسوان» در خور تأمل است. از دوران صدارت او در سمت استانداری خراسان در واقعه کشف حجاب نامههای فراوانی در دست است. در ابتدا خوی «دمکرات منشانه» این تحصیل کرده «سن سیر» فرانسه مانع از آن بود که بر «اجرا»ی کشف حجاب دست به دامن «زور» شود: «این اقدامات باید خیلی عاقلانه و با متانت و بدون اینکه کسی را عنفاً مجبور به کشف حجاب نمایید مجری گردد»
این عبارت در زمانی بود که هنوز صبح دولتش ندمیده بود. دو سال بعد در مقام استاندار خراسان بخشنامهای صادر کرد بدین شرح: «… لازم است به تمام مأمورین محلی اخطار نمایید که عموم آنها موظفند در پیشرفت نهضت بانوان تشریک مساعی نموده و خود آنها در این امر پیشقدم باشند و در جشنها نیز عموماً باید با بانوان خود حضور به هم رسانند و همچنین باید بدانند اندک قصور در این بابت موجب مسئولیت شدید و ممکن است منجر به انفصال و تعقیب آنها بشود. دوم سایر اهالی نیز بایددر نهضت بانوان شرکت نموده و آنهایی که در این قسمت ساعی هستند باید تشویق و کسان دیگر توبیخ و مورد مؤاخذه واقع شوند ومخصوصاً به اشخاصی که بانوان خود را در خانه نگاه میدارند باید اخطار شود که این امر ناپسندیده عاقبت خوبی برای آنها نخواهد داشت، زیرا اشخاص مخل نهضت نسوان بدون هیچگونه ملاحظه تبعید خواهند شد. وصول این بخشنامه و نتیجهی اقدامات و عملیات خودرا مرتباً گزارش دهید.
استاندار نهم: فتحالله پاکروان
مدتی بعد به رئیسالوزرا اطلاع داد: «تا چند روز دیگر هیچ صنفی در مشهد باقی نخواهد ماند که جشن [کشف حجاب] نگرفته باشد. در نظر است پس از خاتمه جشنها ورود به صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه برای زنهای با چادر قدغن شود»
حسن پاکروان فرزند فتحالله پاکروان نیز در مقام رئیس ساواک در واقعه حمله به مدرسه فیضیه قم در ۱۳۴۳ نقش فعالی داشت. حسن پاکروان در ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ به همراه جمعی از بلند پایگان رژیم پهلوی دوم اعدام شد.
منبع: ایام شماره ۱، ویژه تاریخ معاصر ایران
(۶۶۰)
جاسوسی تلگرافچی انگلیسی در مشهد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
پس از کشته شدن کلنل محمدتقی خان پسیان در مهر ماه ۱۳۰۰ شمسی، و سوءظنهایی که به شنود تلگرافات بین تهران و خراسان توسط تلگرافچی انگلیسی مطرح شده بود، در چهاردهم مهر ماه ۱۳۰۰ به دعوت کلنل محمودخان نوذری ریاست ژاندارمری خراسان، خان بهادرخان معاون کنسولگری انگلیس، مصدق دیوان کفیل کارگزاری خراسان، شاهزاده نیرهمایون وعلم الدوله رئیس نظمیه خراسان برای بازکردن اتاق ویژه مخابرات دولت انگلیس در ساختمان تلگرافخانه مرکزی حاضر شدند . پس از بازکردن درب اتاق، حاضرین مشاهده کردند، سیم نازک و سفیدرنگی به دستگاه تلگراف متصل شده که به خارج اتاق امتداد یافته و روی آن پارچه و کاغذ سفیدی چسبانده شده است. با مشاهده این سیم از تلگرافچی سؤال شد که این سیم به چه منظوری به دستگاه تلگراف متصل شده و به خارج اتاق منتقل شده است؟ تلگرافچی پاسخ داد: چون رئیس خط راه (راهدارخانه) به تهران میرفت این سیم را متصل کردم تا از طریق تلفن با او صحبت کنم. سپس از تلگرافچی انگلیسی سؤال شد آیا از طریق این سیم، امکان اطلاع یافتن از مطالب مخابره شده در تلگرافخانه وجود دارد؟ تلگرافچی پاسخ داد: چنین امکانی وجود دارد(۱) ولی من هرگز چنین عملی را انجام ندادهام!! (۲)
پانوشتها:
۱ـ این عمل تلگرافچی انگلیسی همزمان با تحصن مترجمالملک، رئیس تلگرافخانه خراسان به کنسولگری انگلیس بود.
۲ـ تلگراف از خراسان به وزیر امور خارجه، ۱۴/۷/۱۳۰۰، اسناد وزارت خارجه، س ۱۳۰۰، ک ۳۳، پ ۳۱، ص ۱ و ۲.
منبع:
http://dowran.ir/show.php?id=37689690
(۶۶۱)
اوراق ذی قیمت: بررسی کتاب «کنسولگری ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد از دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی»
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
کتاب «کنسولگری ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد از دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی» نوشته علی نجف زاده در سال جاری منتشر شده است. نویسنده در مقدمه کتاب به ساختار و علل و اهداف شکل گیری نمایندگی ها، کنسولگری ها، عملکرد و رابطه آنها با والیان و استانداران اشاره کرده و علت کم دوام بودن برخی از کنسولگری ها نظیر ترکیه، لهستان، چین و هندوستان و… را در این کتاب مورد بررسی قرار داده است. کتاب در شش بخش تدوین شده است و خواننده در فصل اول با تاسیس کنسولگری روسیه در مشهد و فعالیت های جانبی آن آشنا می شود. روس ها اولین کشور خارجی هستند که در مشهد موفق به تاسیس کنسولگری شدند. این کشور فعالیت رسمی خود را در مشهد با ایجاد کارپردازی شروع کرده است. آنها برای گرفتن اجازه افتتاح کنسولگری ناصرالدین شاه قاجار را تحت فشار گذاشتند، ابتدا شاه در برابر تقاضای روس ها مقاومت کرد؛ ولی از آنجا که مجبور بود تعادلی میان اقدامات دو ابرقدرت پدید آورد، در برابر امتیازاتی که برای کشتی رانی در کارون به انگلیسی ها داده بود، به آن کار رضایت داد. بنابراین در سال ۱۳۰۵ ق./ ۱۸۸۸ م. مسیو ولاسف که قبلاسرکنسول روسیه در رشت بود در این زمان به عنوان سرکنسول روسیه در مشهد معرفی شد. کنسولگری روسیه در سال ۱۸۸۹ م./ ۱۳۰۶ ق. در مشهد گشایش یافت و پرچم روسیه در ساختمانی واقع در محله چهارباغ مشهد نصب شد. مسیو ولاسف تا سال ۱۸۹۶ م./ ۱۳۱۴ ق. کنسول روسیه در مشهد بود. بعد از او م. پونامتیدین در ژوئیه ۱۸۹۷ م./ ۱۳۱۴ ق. وارد مشهد شد. مهم ترین مطالبی که در این فصل مورد واکاوی قرار گرفته تاسیس کنسولگری روسیه در دوره قاجار و عملکرد آن از طریق ایجاد موسساتی همچون بانک استقراضی و درمانگاه خیریه است. سپس نویسنده به عملکرد سرکنسولگری روسیه در دوره رضا شاه به مطالبی از قبیل فعالیت تجارتخانه های روسی از زمان کلنل محمدتقی خان پسیان، فعالیت های جاسوسی آپرسف، محموله های پستی مدرسه لنین و مهاجران روس در مشهد مفصل پرداخته است. سپس به وضعیت کنسولگری در زمان اشغال مشهد توسط روس ها و فعالیت های فرهنگی، آموزشی- عمرانی آنها تا خروج روس ها و انحلال کنسولگری مطالبی مستند بیان شده است.
بخش دوم کتاب به سرکنسولگری بریتانیا و عملکرد انگلستان در شهر مشهد اختصاص دارد. انگلستان در اواخر قرن نوزدهم موفق به تاسیس کنسولگری در شهر مشهد شد. اولین سرکنسول انگلیس در مشهد چارلز اسمیت مک لین است. وی از اول فوریه ۱۸۸۹ تا چهاردهم دسامبر ۱۸۹۱ سرکنسول انگلیس در مشهد بوده است. سر چارلز ادوارد ییت (متولد ۱۸۴۹ م) در ژوئیه سال ۱۸۹۳ م. کفیل کنسولگری مشهد و از سپتامبر ۱۸۹۶ م. تا دهم فوریه ۱۸۹۷ سرکنسول مشهد شد. وی در توصیف محل کنسولگری انگلیس در مشهد چنین توضیح داده است: «محل کنسولگری بریتانیا واقع در گوشه جنوب غربی شهر (مشهد) بود. محلی که برای اقامت من در نظر گرفته شده بود نزدیک به ۶ جریب مساحت داشت و دور تا دور آن را دیوارهای بلندی احاطه کرده بود که در وسط آن ساختمان بزرگ کنسولگری که مربع شکل و به رنگ سفید بود در دو طبقه قرار داشت… در پشت اداره کنسولگری اصطبل ها و منزل معاون کنسول قرار گرفته بود. سرانجام در گوشه ای از باغ که هنوز جای خالی بود منزلی نیز برای اقامت دکتر ساخته شد. به این ترتیب کنسولگری، محل اقامت افراد و تسهیلات مورد نیاز همگی در یک جا جمع گردید و شرایط خیلی بهتری در مقایسه با گذشته که هریک از این واحدها در قسمتی از شهر به طور پراکنده قرار داشتند، فراهم آمد»
نویسنده مطالب مرتبط با انگلیسی ها را در دوره قاجار و پهلوی مورد واکاوی قرار داده و مهم ترین عناوین این بخش عبارتند از: تاسیس سرکنسولگری، بانک شاهی، درمانگاه سرکنسولگری، انجمن روابط فرهنگی ایران و انگلیس، شورای فرهنگی بریتانیا در مشهد و…در بخش سوم کتاب آقای نجف زاده پیرامون کنسولگری کشورهای آسیایی در مشهد و فعالیت های سرکنسولگری افغانستان مطالبی جدید و مستند ارائه داده است و در ارتباط با سابقه کنسولگری افغانستان در مشهد نوشته است:«امیر عبدالرحمن خان در شعبان ۱۳۱۸ ق. تلاش کرد با جلب نظر روحانیون مشهد زمینه استقرار کنسولگری در این شهر مهم و موثر را فراهم سازد. وی در نامه به آقامیرزا سیدعلی یزدی از وی خواست موافقت داخلی برای حضور مامور رسمی در مشهد انجام گیرد تا بیرق افغان در آنجا افراشته گردد…»تاسیس باش شهبندری ترکیه از دیگر مطالبی است که صفحاتی از کتاب به آن اختصاص دارد. در ارتباط با سابقه حضور ترکیه در مشهد پایان جنگ جهانی اول مورد نظر است. عثمانی ها در مشهد شهبندری تاسیس نکرده بودند ولی ترکیه در همان ماه های اولیه ۱۹۱۹ م. دست به چنین کاری زدند. تاسیس شهبندری در مشهد که از مراکز مهم مذهبی شیعیان و در همجواری با افغانستان بود، یکی از برنامه های ترکیه شد. بنابراین پس از تشکیل مجمع بزرگ ملی ترکیه، در سال ۱۳۰۱ ش. توسط محمد سامی بیک تاسیس شد و شعار اصلی آن اتحاد اسلامی و تبلیغ علیه عملیات انگلیسی ها در بین النهرین و ترکیه جدید بود.پژوهش درباره کنسولگری چین از دیگر کشورهای آسیایی از دیگر مطالب کتاب کنسولگری ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد است. بعد از شهریور ۱۳۲۰ مدت کوتاهی چین کنسولگری در مشهد دایر کرد و تی ئن پاوچی مقام کنسولی را داشت. مهم ترین علت دایر شدن این نمایندگی سیاسی طرح کمک متفقین به چین از طریق ترکستان شوروی بود. بررسی کنسولگری های پاکستان، هندوستان، ژاپن، کشورهای عربی از جمله عراق، اردن، عربستان، لبنان و شیخ نشین های خلیج فارس از دیگر قسمت های پژوهش آقای نجف زاده است که به طور مفصل مطالبی را پیرامون تاریخچه و فعالیت های این کنسولگری ها در مشهد تدوین کرده است.
در بخش چهارم کتاب کنسولگری ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد به مستخدمان اروپای شرقی از جمله لهستانی، رومانیایی، مجاری، بلغاری، چکسلواکی و فعالیت های اقتصادی و صنعتی آنها در مشهد پرداخته شده است. کشورهای اروپای شرقی با گرایش کمونیستی و سوسیالیستی از ویژگی های مشابهی برخوردار بودند و به جز لهستان هیچ کدام موفق به تاسیس کنسولگری در مشهد نشدند. ولی مستخدمان زیادی روانه این شهر کردند که نقشی در پی ریزی صنایع نوین ایفا کردند. بررسی مستخدمان اروپای غربی از جمله ایتالیایی، اتریشی، سوئیسی، آلمانی، فرانسوی، بلژیکی، سوئدی و هلندی از دیگر مطالب بخش پنجم کتاب مزبور است. تعدادی از اتباع کشورهای فوق در زمینه پزشکی در بیمارستان امام رضا مشهد مشغول به کار هستند.نویسنده در بخش آخر کتاب به تحلیل و بررسی عملکرد میسیونرها و مستشاران آمریکایی در مشهد با تکیه بر فعالیت های پزشکی و اصل چهار ترومن پرداخته و مطالبش را به پایان رسانده است. آمریکا برخلاف روسیه و انگلیس با فعالیت پزشکی و تبلیغی وارد مشهد شده است. این کشور ابتدا فعالیت هایی در زمینه پزشکی نوین عرضه کرده است، سپس به ایجاد کنسولگری اقدام می نماید. جیمزباست میسیونر توانای آمریکایی که تجربه تاسیس میسیون آمریکایی تهران را در کارنامه خود ثبت کرده بود به عنوان نخستین میسیونرآمریکایی در سال ۱۲۹۵ ق./ ۱۸۷۸م. هنگامی که از طرف «بنگاه کتب مقدس بریتانیا و کشورهای خارجی» موظف به ترجمه انجیل متی به لهجه تکه ها (یکی از طوایف ترکمن) شده بود به مشهد مسافرت کرد و درضمن انجام ماموریت اصلی خویش، زمینه ها و امکانات موجود در مشهد را برای آغاز فعالیت میسیونری را ارزیابی نمود. باست را در این سفر دو تن از توزیع کنندگان کتب مقدس همراهی می کردند.
دومین میسیونر آمریکایی که عازم مشهد شد لوییس اسلستین نام داشت که در سال ۱۲۷۴ ش./ ۱۳۱۲ ق./ ۱۸۹۵ م. وارد مشهد شد و پس از مدت کوتاهی ناچار به ترک این شهر گردید. علت این خروج ناگهانی وی چندان معلوم نیست. ظاهرا در اثر تغییر شرایط و واکنش تند مردم شهر، ناچار به این امر شده است. اما اسلستین بار دیگر به سال ۱۲۹۰ ش./ ۱۹۱۱ م. به مشهد بازگشت و از آن پس تا پایان عمر خود در این شهر باقی ماند. با پیوستن دکتر جوزف کوک و همسرش در سال ۱۲۹۴ ش./ ۱۹۱۵ م. دوران تنهایی چهار ساله اسلستین در مشهد پایان یافت و از این پس با ارائه خدمات پزشکی توسط دکتر کوک، نخستین مرکز درمانی که در واقع کوچک و محقر بود دریکی از محلات قدیمی مشهد به نام کوچه ارگ دایر گردید. در این بین دکتر کوک تنها پس از گذشت یک سال حضور در مشهد به دلیل ابتلابه بیماری سل به ناچار مشهد را ترک و دکتر هوفمان موقتا جانشین وی گردید. فعالیت های آمریکایی ها با تاسیس بیمارستان و مداوای بیماران و با تاسیس کنسولگری بخشی از فعالیت های سیاسی آنها در مشهد ادامه دارد. در این کتاب نویسنده تلاش دارد تا با تکیه بر اسناد و روزنامه ها رویکرد جدیدی به مطالعات تاریخ محلی داشته باشد و از میان انبوه اسناد و مطالعات انجام شده اطلاعات ذی قیمتی به خواننده ارائه دهد. قطعا انتشار چنین کتابی حاصل زحمات چندین ساله نویسنده است که با پرداختن به موضوعی مهم بخشی از تاریخ معاصر مشهد را ارائه کرده است.
نجف زاده، علی، کنسولگری ها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد از دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی. مشهد. انصار و سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، مرکز شمال شرق، ۱۳۹۴.
منبع:
روزنامه دنیای اقتصاد، شماره ۳۶۸۸ به تاریخ ۷/۱۱/۹۴، صفحه ۳۰ (تاریخ و اقتصاد)
(۶۶۲)
روشنی در برابر تاریکی
نگاهی به تاریخ ورود برق به مشهد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
طی بیش از یکصد و بیست سالی که از ورود اولین ژنراتور برق به مشهد می گذرد، این شهر تحولات مختلفی را در صنعت برق شاهد بوده است. پیشینه پژوهش در ارتباط با برق مشهد حاکی از آن است که تاکنون کتاب یکصد سال تاریخ صنعت برق خراسان۱ و چند مقاله در این زمینه نوشته شده است. از بدو تاسیس شرکت برق تاکنون مدیران مختلفی این شرکت را اداره کرده اند و کارمندان مختلفی در این صنعت مشغول به کار و خدمت به مردم بوده اند. ثبت خاطرات و تجربیات این عده می تواند کمک کند تا تاریخ صنعت برق تدوین و منتشر شود. طی سال های گذشته با تعدادی از عوامل صنعت برق مشهد به خصوص با نخستین تکنسین ها و کسانی که در شرکت برق خسروی مشهد مشغول به کار بوده اند، مصاحبه هایی انجام شده که در آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی نگهداری می شوند.
می توان گفت از نسل اول کسانی که خدماتی در برق مشهد داشته اند به جز منابع مکتوب و اسناد، اشخاصی باقی نمانده اند، ولی تعداد اندکی از نسل دوم صنعت برق مشهد که از سال ۱۳۱۵ش به بعد در مراکز برق مشهد مشغول خدمت بوده اند، وجود داشتند که با آنها مصاحبه هایی در قالب طرح تاریخ شفاهی شرکت نخریسی و نساجی و برق خسروی خراسان انجام شده است.
مطالبی همچون وضعیت برق در گذشته، شرکت های خصوصی برق، نحوه برق رسانی به منازل، اتفاقات برق و… از موضوعات این مصاحبه ها هستند. گردآوری هزاران برگ از سوابق برق خراسان در مرکز اسناد موجب شده تا منابع مهمی برای تدوین تاریخ شفاهی صنعت برق وجود داشته باشد. این اسناد حاوی اطلاعات مهمی از جمله خرید دستگاه ها و برق رسانی به منازل و چگونگی واگذاری برق به اشخاص مختلف است. از دیگر اطلاعات ارزشمندی که در این اسناد وجود دارد؛ مسائلی همچون حقوق و دستمزد کارکنان، هزینه انشعاب برق و درخواست های متفاوتی است که از سوی عموم مردم برای برق رسانی به منازل شان ارائه شده اند. با توجه به وجود پیشینه و اسناد صنعت برق مشهد و بازنشسته شدن تعدادی از مهندسان و کارکنان شرکت برق، طراحی و انجام طرح تاریخ شفاهی برق مشهد می تواند کمک شایانی به ثبت این موضوع کند.
در عهد قاجار، ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه با سفر به اروپا با فناوری های جدید تا حدی آشنا شدند و در برخی موارد، لوازمی را نیز به عنوان تحفه به همراه خود آوردند. مولدی که برای اولین مرتبه در شهر مشهد و خراسان وارد شد، مخصوص حرم مطهر امام رضا(ع) بود.۲ حاجی محمدباقر میلانی، معروف به رضایوف این دستگاه را در زمان مظفرالدین شاه قاجار۳ خریداری و تقدیم آستان قدس رضوی کرد. این مولد برق را در محله بالاخیابان، نزدیک بست علیا (کوچه ای که از آن زمان به همین مناسبت به نام کوچه چراغ برق معروف است) نصب کردند. این کارخانه که با زغال سنگ کار می کرد، یک ماشین بخار دوازده اسبی ساخت انگلستان بود با یک مولد برق با نیروی۶۰۰/ ۶ کیلووات و فشار ۱۱۰ ولت.۴ برق حاصل از این مولد، علاوه بر روشن کردن حرم مطهر حضرت رضا(ع) و سایر عمارات و ابنیه متبرک، قسمتی از بالاخیابان را نیز روشنایی می بخشید. در سال ۱۲۸۱ موتور برق دیگری را که حاج امیر رضوی معروف به چراغ برق، به قدرت ۲۵ اسب بخار خریداری کرده بود، در کنار این مولد نصب شد. این دو مولد، حدود سی سال تنها تامین کننده های نیروی برق شهر بودند.
در سال های بعد، چون این مولدها دیگر جوابگوی برق رواق های حرم مطهر و صحنین و بستین و مسجد گوهرشاد نبود، موتور دیگری در ابتدای خیابان طبرسی راه اندازی شد.۵ یکی از زائرانی که در سال۱۳۰۵ش از بمبئی به مشهد آمده در این باره می نویسد: «روشنایی روضه مبارکه در شب به وسیله یک ژنراتور برق انجام می گیرد که مادر آقاخان آن را اهدا کرده است.» مادر آقاخان محلاتی به نام بی بی شمس الدوله، زنی متدین و ساکن هندوستان بود. وی یک دستگاه مولد بلاکستون خرید و تقدیم آستان قدس رضوی کرد. این مولد که ۲۴ اسب بخار قدرت داشت و جریان مستقیم تولید می کرد، درخیابان طبرسی نصب شد.
وجود چند مولد برق در مشهد و پی بردن به فایده های روشنایی برق موجب شد که مردم به تدریج احتیاج به نیروی برق را احساس کنند و طالب آن شوند. این نیاز عمومی، عده ای را علاقه مند ساخت که در تولید و فروش نیروی برق سرمایه گذاری کنند. اولین کسی که در این راه اقدام کرد آقای جعفرزاده بود. وی در ابتدا کارخانه برق آستان قدس، واقع در کوچه چراغ برق را اجاره کرد و بعد یک دستگاه مولد بلاکستون ۳۴ اسب ۲۲۰ولت با جریان مستقیم را خریداری و در محله چهارباغ نصب کرد. هزینه ای که از مشترکان گرفته می شد، بر حسب تعداد شعله بود.
محمدمهدی باروحی متولد ۱۳۰۹ مشهد در ارتباط با سابقه روشنایی در مشهد چنین بیان کرده است:
«در گذشته اکثر مردم از لامپ ها استفاده می کردند، لامپ پنج، هفت و ده که بعدها چراغ توری آمد که به آن چراغ زنبوری می گفتند. عصرها یک مامور بلدیه گالن کوچک نفت دستش بود و با نردبان از ستون هایی که در معابر گذاشته بودند بالامی رفت و بالای ستون یک لوله فلزی بود با یک فتیله پنبه ای که مقداری نفت داخل آن می ریخت و چراغ را روشن می کرد. معمولاتا اوایل شب کوچه ها و خیابان های اصلی شهر نور کم سویی از آن چراغ ها داشتند. اولین برقی که مشهد عمومیت پیدا کرد، برق کارخانه نخریسی بود. وقتی توربین کارخانه راه افتاد قسمتی از خیابان های مشهد را برق دادند.»۶
شرکت برق
براساس گزارش کتاب مکتب شاهپور، در سال ۱۳۱۳ش در شهر مشهد ۲۲ دستگاه چراغ برق وجود داشته است که حدود بیست هزار چراغ ۲۵ شمعی را می توانسته تامین کند. از این تعداد چراغ، فقط در حدود ۸۴۰۰ چراغ ۲۵ شمعی مصرف می شده است.۷
تا پیش از سال ۱۳۱۴ش برق مشهد به وسیله چندین کارخانه که هریک متعلق به صاحب مخصوصی بود، تامین می شد و قیمت برق نیز به لحاظ رقابت مالکان کارخانجات از کیلوواتی دو تا چهار ریال بود. روشنایی بیوتات آستان قدس هم از طریق دو دستگاه ماشین متعلق به خود آستان قدس رضوی تامین می شد.
در اوائل سال ۱۳۱۶ش شهرداری مشهد مالکین کارخانجات برق را ملزم نمود که شرکتی تشکیل دهند تا قیمت برق به یک نرخ عرضه شود و با گردآوردن سرمایه کافی احتیاجات روز افزون برق شهر مشهد را تامین نمایند. طبق گزارش پاکروان، استاندار خراسان، زمینه های تاسیس این شرکت به این نحو فراهم شد:
سابقا حسب الامر قرار بود که از طرف آستان قدس در مشهد تاسیس کارخانه برق دائم بشود، ولی بعدا مقرر فرمودند که شهرداری مشهد عهده دار انجام این منظور گردد. شهرداری هم با شرکت کل ساختمان ایران طرح قراردادی در این باب ریخته بود، ولی اکنون که شرکت ساختمان در مشهد منحل شده، انجام امر معوق مانده و فعلاوضعیت روشنایی مشهد بسیار بد است. برای اینکه عجالتا و تا موقعی که کارخانه بزرگ و برق دائم در مشهد تاسیس شود، به این وضعیت ناگوار خاتمه داده شود و تا اندازه ای ترتیب روشنایی مشهد اصلاح گردد، شهرداری با صاحبان کارخانجات برق مشهد مذاکره نموده که شرکتی بین آنها به طور موقت تشکیل داده شود تا بعضی اصلاحات به عمل آید که عجالتا حوائج روشنی شهر تا حدی تامین گردد.
چون آستان قدس دارای موتورهایی است که قسمتی از قوه مولده آنها به صرف داخلی آستانه و بقیه به مصرف فروش می رسد، با شرکتی که در شرف تاسیس است، مذاکره شده که در مقابل واگذاری موتورها و لوازم موجوده، شرکت مزبور روشنایی کلیه بیوتات متبرکه و موسسات آستانه را که فعلابه وسیله موتورهای مزبور روشن می شود، تعهد نماید و همچنین درآمد فعلی آستانه را از کارخانه برق، به واسطه دادن سهام ممتازه تامین کنند. به نظر اینجانب عملی شدن این منظور از هر حیث به نفع آستان قدس بوده، گذشته اینکه عده کارکنان کارپردازی آستان قدس که مامور اداره کردن کارخانه چراغ برق هستند، تقلیل یافته، حقوق آنها صرفه جویی خواهد شد. منافع آستان قدس نیز تامین گردیده، مساعدتی نیز به تنظیم و اصلاح روشنایی شهر خواهد شد.
متمنی است مراتب را به عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی رسانیده و در صورت تصویب تلگرافا ابلاغ فرمایند که قرارداد و شرکت نامه که تنظیم شده است، امضا و برنامه شرکت عملی گردد. نایب تولیت عظمی۸
در ۲۱ بهمن ۱۳۱۷ بین هارطونیان رئیس شرکت سهامی برق خراسان و آقای کوزه کنانی و درودی از شرکت خشکبار خراسان قرار دادی منعقد شد تا از محل ارز حاصل از صادرات ۵۰۰ تن کشمش به هامبورگ، تعدادی دستگاه مولد برق از آلمان خریداری شود. همچنین عبدالجواد جعفرزاده از اول اردیبهشت ۱۳۱۸ طبق قراردادی با شرکت سهامی برق خراسان یک دستگاه موتور بلاکستون ۹۵ آمپر ۱۱۰ولت را به شرکت برق به مبلغ ماهیانه ۱۵۰۰ریال اجاره داد.
در سال ۱۳۱۸ اقدامات اساسی برای ایجاد شبکه برق مشهد به عمل آمد که مهم ترین آنها، ایجاد شرکت نخ ریسی و برق خسروی بود. این شرکت در سال ۱۳۱۶ش با سرمایه۱۸۰۰۰۰۰۰ ریال (= ۳۶۰۰۰ سهم ۵۰۰ ریالی)، در زمینی به مساحت ۵۴۰۰۰ متر مربع در میدان رودکی تاسیس شد. چون شرکت برای کارخانه خود توربینی وارد کرده بود که قدرتش۹۰۰ اسب بود و بیش از نیاز خود نیروی برق اضافی داشت، آقای پاکروان استاندار وقت به این شرکت دستور داد تا با شرکت عمومی برق شهر مشهد همکاری کند و مازاد برق خود را به مردم واگذار کند.
در سال ۱۳۱۹ش شرکت عمومی برق شهر هرچند می توانست خود را اداره کند، با این حال خسارات زیادی هم دیده بود و ماشین های آن هم به علت تولید زیاد فرسوده شده بودند. از سوی دیگر، شرکت خسروی که سرمایه دار جدید بود و محصولاتش هم به علت جنگ جهانی دوم فروش خوبی داشت، شرکت برق را با شرایط سنگینی به نفع آستانه به شرکت خسروی تحمیل کرد. یعنی ابتدا شرکت عمومی را آستانه خریداری و سپس به بهای نازلی به شرکت خسروی فروخت و آستانه نیز بر سهام خود در شرکت خسروی از این بابت مقداری افزود. طبق قرارداد منعقده، شرکت متعهد گردید، تمام برق مصرفی آستانه را به طور مجانی بدهد.
در سال آخر جنگ جهانی دوم آقای محمود فرخ رئیس هیات مدیره و مهندس ابوذر متصدی کارخانه از طرف شرکت انتخاب شدند تا به اروپا رفته، از انگلستان موتورهای برق خریداری کنند. پس از هشت ماه آنها توانستند سه موتور کروسلی دیزل که هرکدام ۱۰۶۵ اسب بخار قدرت داشت، خریداری کنند. با گسترده شدن فعالیت شرکت برق خسروی تا سال ۱۳۲۸ش، این شرکت دارای هفت دستگاه مولد برق بود که متوسط تولید برق سالیانه این دستگاه ها در حدود۲۶۰۰۰۰۰ کیلووات بوده است.
محمد زمردی متولد ۱۳۰۱ش مشهد که از کارمندان قدیمی شرکت برق مشهد است که از سال ۱۳۱۸ش با حقوق ماهی ۶ تومان به استخدام کارخانه نخ ریسی و نساجی خسروی خراسان درآمده است. او از سال ۱۳۲۹ با حقوق ماهی ۱۲۵ تومان در شرکت برق مشهد به عنوان تحصیلدار استخدام می شود. وی روند دریافت هزینه های مربوط به مشترکان برق را چنین بازگو کرده است:
«در حدود ۲۰۰ مشترک برق داشتم، هر روز به درب منازل کسانی که برق داشتند می رفتم و پول برق را معمولابه سختی جمع آوری می کردم. هر چه پول روزانه جمع آوری می کردم عصرها مامور بانک می آمد و به او تحویل می دادم و رسید پرداختی ها را می گرفتم. ماهانه حدود هفت تا هشت هزار تومان کل پول برق مشترکان محدوده من می شد. کل مشهد هشت تحصیلدار برق داشت. پس از مدتی پست های برق در محلات مختلف گذاشته شد و مردم برای پرداخت هزینه ها به ما مراجعه می کردند. حدود شش سال تحصیلدار برق بودم، بعد سرپرست تحصیلدارها شدم که حدود هشت نفر زیر نظرم کار می کردند. قبض کنتور ها را کنترل می کردم و اگر اشتباهی داشتند رفع می کردم. زمانی که شرکت برق توسعه پیدا کرد شغل تحصیلداری جمع شد و مردم هزینه های مصرفی برق را با مراجعه به بانک ها پرداخت می کردند.»۹
آقای باروحی از برق هارتونیان و برق بازار اطلاعات مختصری به این شرح ارائه داده اند:
«برق های کوچک هم در گذشته در مشهد وجود داشت. در انتهای کوچه دارایی یک دیزل کوچک بود که مالکیت آن با هارتونیان بود. این برق هم جزو اولین برق های مشهد است که برق محدوده کوچکی از ارگ مشهد را تامین می کرد. همچنین برق بازار، برق کوهسنگی و عشرت آباد هر کدام قسمتی از خانه های اطرافشان را برق می دادند.»۱۰
از سال ۱۳۲۹ش موتورهای فرسوده و متفرق جمع آوری و دستگاه های جدید و قوی تری خریداری شد که عبارت بودند از: سه موتور دیزل هریک دارای ۱۰۶۵ قوه اسب، یک موتور دیزل دارای ۹۰۰ اسب، دو موتور دیزل دارای ۱۱۵ اسب بخار ویک موتور اشکودا دارای ۷۵ قوه اسب در خیابان کوهسنگی که در مجموع ۴۴۰۰ قوه اسب بخار می شد. در سال ۱۳۳۴ش در مجموع مقدار تولید برق مشهد به ۴۷۹۵۲۰۰کیلو وات می رسید.
براساس گزارش آقای ریاضی در سال ۱۳۳۴ش، بهای برق در مشهد در مقایسه با تهران، خیلی گران و به قرار کیلوواتی شش ریال بوده، در حالی که در تهران روز دو ریال و شب سه ریال بوده است.۱۱ تحولات صورت گرفته در برق مشهد در گذشته قابل توجه هستند. برق های خصوصی با رقابت با همدیگر سعی در ارائه برق به محدوده خودشان داشتند. برق عشرت آباد از جمله برق های خصوصی و مهم مشهد در گذشته بوده است. محمد رسول فهمیده از کارمندان این شرکت جریان استخدام و سابقه برق جواهری را این گونه بیان می کند:
«برق جواهری در حدود سال ۱۳۳۶ش تاسیس شد. ابتدا من به عنوان کارگر بنایی در محل ساختمان شرکت برق جواهری مشغول کار بودم و سقف موتورخانه کار می کردیم. یکی از مهندس ها من را به کارخانه برق برد و با ماهی ۱۵۰ تومان در برق جواهری مشغول کار شدم. آقای رحمانی و جواهری به شراکت این کارخانه را تاسیس کردند. سپس کارخانه یخ هم راه اندازی کردند. در برق جواهری هم کنتور نویس بودم، هم برق رسانی اعم از سیم کشی را انجام می دادم. برق جواهری بهترین برق بود. چون یک موتور بلاکستون داشتیم. شب ها سه موتور را روشن می کردیم و از آنجا در تامین روشنایی به برق خسروی کمک می کردیم. کنتورهای برق جواهری ارزان تر بودند و همان روزی که مشتری درخواست کنتور می داد برق وصل می شد. تا آن زمان کنتورهای برق سه هزار تومان بودند. برق جواهری موجب شد تا قیمت کنتورها کمتر شود به طوری که هر کنتور را ۲۰۰ تومان به فروش می رساندیم و حق نصب هم ۱۵ تومان بود. این هزینه را به صورت اقساط از مشترکین می گرفتیم. حدود پنج هزار کنتور تک فاز داشتیم. برق جواهری بخشی از خیابان خواجه ربیع کوچه حسین باشی و تا سعدآباد تامین می کرد. شرکت دو تا سیم بان، دو نفر مسوول موتورها و دونفر تحصیلدار داشت. همچنین دو نفر هم در کارخانه یخ عشرت آباد کار می کردند که هر قالب یخ دانه ای دو تومان به فروش می رسید.»۱۲
آقای فهمیده علت جمع شدن و تعطیلی شرکت برق عشرت آباد را راه اندازی شرکت برق منطقه ای می داند و از تنش های بین آقای جواهری و مهندس شهرستانی مسوول شرکت برق مشهد خاطراتی را بیان کرده است. در واقع از لابه لای خاطرات و اسناد باقی مانده از شرکت برق مشهد می توان به نحوه گسترش برق در شهر مشهد و تحولاتی که فرا روی این صنعت بوده پی برد.
منابع:
۱ – سوالونی، غلامرضا و دیگران، (۱۳۸۴)، یکصد سال تاریخ صنعت برق خراسان. مشهد: شرکت برق منطقه ای خراسان، معاونت تحقیقات و برنامه ریزی، دفتر اطلاعات مدیریت و آمار
۲ -عطاردی، عزیزالله، (۱۳۷۱)، تاریخ آستان قدس رضوی، جلد۱. تهران: عطارد ج۱، ص ۳۲۴
۳ -جمال زاده، محمدعلی، (۱۳۳۵)، گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران. تهران: کاوه، ص ۹۵
۴ -محبوبی اردکانی، حسن (۱۳۷۶)، تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران. به کوشش کریم اصفهانیان، جهانگیر قاجاریه. جلد ۳. تهران: دانشگاه تهران، ص۳۸۴
۵ – ماهوان، احمد (۱۳۸۸)، تاریخ مشهد الرضا (ع). مشهد: سخن گستر، ص ۴۵۶
۶ – مصاحبه با محمد مهدی باروحی، ۲۱/ ۱/ ۱۳۸۹
۷ -مدرس رضوی، محمد تقی و دیگران (۱۳۸۶)، مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی (مشهور به گزارش مکتب شاهپور) تصحیح و توضیح مهدی سیدی. مشهد: آهنگ قلم، ص ۱۷۳
۸- سازمان کتابخانه ها، موزه ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره، ۲۰۰/ ۸۹۸۴۷
۹ – مصاحبه با محمد زمردی ۲۹/ ۱/ ۱۳۸۹
۱۰ – مصاحبه با محمدمهدی باروحی. ۲۱/ ۱/ ۱۳۸۹
۱۱ -ریاضی، غلامرضا (۱۳۳۴) راهنمای مشهد. مشهد: کتابفروشی زوار، ص۵۳-۵۴
۱۲ – مصاحبه با محمد رسول فهمیده وطن دوست. ۲۳/ ۵/ ۱۳۸۹
منبع: روزنامه دنیای اقتصاد، شماره ۳۶۳۴ به تاریخ ۲۸/۸/۹۴، صفحه ۳۰
(۶۶۳)
طعم شیرین مدرنیته: تاریخ شفاهی صنعت قند خراسان
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
صنعتی شدن ایران از گذشته به خاطر اثرات قابل توجهی که در اقتصاد داشته مورد توجه بوده است. پرهیز از اقتصاد تک محصولی و رویکرد به صنایع بنیادین از جمله اقدامات سیاست گذاران کشور بود. تلاش می شد برخی شهرها مقر صنایع مادر شده و با ورود صنایع، تغییرات بنیادی در ساختار آنها به وجود آید. آشنایی با مظاهر صنعتی شدن و خروج از دنیای سنتی یکی از مواردی است که در این مقاله به آن پرداخته می شود.
صنعت قند از جمله صنایعی است که حدود ۱۱۳ سال قبل وارد ایران شد. ورود این صنعت با تحول در کشاورزی همراه بود. در بسیاری از مناطق برای اولین بار کشت چغندرقند تجربه شد و اثرات قابل توجهی در اقتصاد و شیوه زندگی کشاورزان گذاشت. نخستین تلاش برای ورود صنعت قند به ایران مرهون تلاش و زحمات مرحوم میرزا علی خان امین الدوله بود. وی در سال ۱۲۷۷ه ش با کمک بلژیکی ها برای نخستین بار کارخانه قند کهریزک را در ۱۱کیلومتری جنوب تهران راه اندازی کرد. این کارخانه با ظرفیت ۸۰تن در روز موجب تحولی جدید در عرصه صنعت قند بود.
ورود این صنعت با مخالفت ها و کارشکنی هایی همراه بود و این کارخانه پس از سه سال تعطیل شد. پس از ۳۰ سال رکود، در ۱۳۱۱ با کمک کارشناسان آلمانی کارخانه قند کهریزک بازسازی و با ظرفیت ۱۲۰ تن در روز مورد بهره برداری مجدد قرار گرفت. در سال های ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۵ صنعت قند مورد توجه جدی بود، به طوری که در ۱۳۱۱ دومین کارخانه قند در کرج توسط شرکت اشکودا با ظرفیت ۳۰۰تن در روز راه افتاد. شرکت اشکودا در سال های ۱۳۱۱تا ۱۳۲۹ حدود ۹ کارخانه قند در نقاط مختلف ایران تاسیس کرد که در نقاطی چون کرج، ورامین، اسلام آباد غرب، مرودشت، آبکوه مشهد، میاندوآب، ارومیه و تربت حیدریه قرار داشتند، سهم خراسان دو کارخانه بوده است.طی سال های ۱۳۱۱ تا ۱۳۳۰ با شتاب بیشتری به صنعت قند توجه شد و این روند ادامه یافت.
از ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۶ بالغ بر ۲۵ کارخانه قند در نقاطی چون فسا، بردسیر، چناران، اصفهان، فریمان، کوار(فارس)، شیروان، قهستان، شاهرود، بیستون، مشهد، همدان، نیشابور، ممسنی، یاسوج، نقش جهان(اصفهان)، خوی، قزوین، اقلید، پیرانشهر، لرستان، تربت جام، اهواز، شهرکرد و جوین تاسیس و مورد بهره برداری قرار می گیرند. بعد از انقلاب اسلامی نیز توجه به صنعت قند مورد نظر بود و کارخانجات نیشکر در خوزستان تاسیس و مورد بهره برداری قرار گرفتند.
صنعت قند در خراسان
کارخانه قند آبکوه اولین کارخانه قند در خراسان بود. این کارخانه توسط کارشناسان چکسلواکی در۱۳۱۳ تا ۱۳۱۵ تاسیس و مورد بهره برداری قرار گرفت. ظرفیت کارخانه قند آبکوه در ابتدا۶۰۰ تن در روز و بعد از چند مرحله تکمیل ظرفیت، به ۲۵۰۰تن در روز رسید. کارخانه قند تربت حیدریه دومین کارخانه قند در خراسان است که در ۱۳۲۹ توسط شرکت اشکودا تاسیس شد و با ظرفیت ۷۰۰تن در روزمورد بهره برداری قرار گرفت. این کارخانه طی دومرحله توسعه به ظرفیت روزانه ۳۰۰۰تن رسید.
کارخانه قند چناران سومین کارخانه است که در ۱۳۳۵ توسط شرکت بوکاولف آلمانی و با ظرفیت ۳۵۰ تن تاسیس شد. از دیگر کارخانهها قند در خراسان میتوان از کارخانه قند فریمان ۱۳۳۸، کارخانه قند شیروان ۱۳۳۹، کارخانه قند قهستان ۱۳۳۹، کارخانه شیرین مشهد۱۳۴۳، کارخانه قند نیشابور ۱۳۴۴، کارخانه قند تربت جام ۱۳۴۷ و کارخانه قند جوین در سال ۱۳۵۶ نام برد. وجود ۱۰ کارخانه قند در خراسان نشان از اهمیت کشت چغندر در این استان پهناور است.
از موقعیت جغرافیایی کارخانجات قند در بدو تاسیس چنین برداشت می شود که ورود این صنعت به ایران دلایل سیاسی و اجتماعی وفرهنگی داشته است.نخست اینکه این کارخانجات به جای کالبد شهرها در مناطق روستایی و در نزدیک مزارع تاسیس شده اند. به عنوان نمونه کارخانه قند آبکوه در شش کیلومتری شهر مشهد و در اراضی آبکوه قرار گرفته است. به نظر می رسد این امر برای جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر بوده است. تاسیس کارخانه قند در ۱۳۱۵ با توجه به اینکه جمعیت بیکار کشور چندان گسترده نبوده، مساله مهم و قابل توجهی است. کارخانجات قند در زمان بهره برداری نیاز به نیروی کار فصلی دارند.
کشاورزان پس از برداشت محصول در این کارخانجات مشغول به فعالیت می شدند و نیمی از بیکاری شان تبدیل به نیروی کار فعال می شد.(۱) فکر ایجاد کارخانجات قند درکنار مزارع کشاورزی سیاستی موفق بوده است که توانسته است بخش زیادی از کشاورزان را در غیر فصول کشاورزی مشغول به کار کند. این موضوع سبب شد تا علاوه بر ایجاد درآمد برای کشاورزان از مهاجرت بی رویه آنها به شهر ها جلوگیری شود. دیگر اینکه ورود صنعت قند به ایران موجب توجه علمی به کشاورزی شد.
در گذشته به واسطه سنتی بودن کشاورزی عایدات آن هم چندان چشمگیر نبود. با ورود کارخانجات قند، به کشاورزی، به خصوص کشت چغندر توجه شد و حتی زمینه های صنعتی شدن کشاورزی با حضور کارشناسان و استفاده از ماشین آلات و سموم دفع آفات فراهم شد. بعد از توسعه صنعت قند، کارخانجات به کشاورزی و به در اختیار گذاشتن اطلاعات کافی برای کشت توجه کردند و واحدهایی به نام بخش کشاورزی (چغندر کاری) در کارخانجات قند به وجود آمدند. مهم ترین کار این بخش توجه به مزارع کشاورزی توسط کارشناسان بود. کارخانجات قند تلاش می کردند با در اختیار گذاشتن اطلاعات، کشاورزان را از شیوه جدید کشاورزی آگاه کنند. حمایت کارخانجات قند از کشاورزان با در اختیار قراردادن بذر اصلاح شده، سموم دفع آفات، کمک های مالی و آموزش های علمی، سرفصل جدیدی درکشاورزی ایران محسوب می شود.(۲) گسترش کارخانجات قند در ایران زمینه ای شد تا اغلب مزارع کشاورزی به کشت چغندر قند خود اختصاص یابند.
کارخانجات قند کمکی به ایجاد شهرک هایی بود که به مرور وسعت پیدا کرده ودر حال حاضر به شهر تبدیل شده اند. میتوان گفت ساکنان این شهرک ها از نخستین شهروندانی بوده اند که با مظاهر جوامع صنعتی آشنا شدند. ایجاد یک کارخانه قند به برق و دیگر امکانات شهری نیاز داشت، بنابراین فراهم شدن برق، آب لوله کشی، تلفن، راه مناسب و… موجب رونق این محله ها شد اگرچه به مرور زمان این شهرک ها در شهرها هضم شدند.
کارخانه قند آبکوه
کارخانه قند آبکوه در زمینی به مساحت۲۷۹ هزارمتر مربع در ۱۳۱۳ توسط شرکت اشکودا بنا شد. در ابتدا ظرفیت اسمی کارخانه ۳۵۰تن در ۲۴ساعت بود اما چون زمین های اطراف کارخانه برای چغندر کاری استعداد کامل دارد، از ۱۳۱۸ ظرفیت کارخانه به ۶۵۰تن ارتقا داده شد (۳)
بنابر گزارش سال ۱۳۱۴ روزنامه شهامت، حدود ۵۰۰نفر در این کارخانه مشغول کار بوده اند. در این گزارش به روند تاسیس بناها اشاره شده است. در ۲۵/ ۴/ ۱۳۱۵ ساختمان کارخانه به اتمام رسیده و دستگاه های آن نصب شدند و در این سال برای اولین بار کشت چغندر در مشهد شروع و مامورین اداره کل فلاحت برای آموزش کشاورزان اعزام شدند. آقای عبدالصمد فرهنگ به عنوان اولین رئیس کارخانه منصوب و روانه مشهد شد. مراسم افتتاحیه کارخانه روز سه شنبه ۵آبان ۱۳۱۵ با حضور جمعی از رجال و روسای ادارات شهر مشهد انجام شد.
توسعه کارخانه با توجه به ازدیاد کشت محصول چغندر در سال ۱۳۴۵ توسط انگلیسی ها انجام شد. در این مرحله با ساخت کارخانه جدید ظرفیت کارخانه قند آبکوه به ۱۶۰۰تن در روز رسید. در ابتدا کارخانه قند آبکوه دولتی بود. در۱۳۴۴در اجرای قانون فروش سهام کارخانه های دولتی کارخانه قند آبکوه با سرمایه ۲۹۶۸۶۸۰۰۰ریال به نام شرکت سهامی قند آبکوه مشهد به ثبت رسید. در۱۳۴۷ سهام قند آبکوه به فروش گذاشته شد و سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران آن را خرید و در ۱۳۴۸ این سهام به آستان قدس رضوی واگذار شد. با پیروزی انقلاب اسلامی شرکت قند رضوی منحل شد و از آن پس اداره کارخانه قند آبکوه توسط هیات مدیره آستان قدس رضوی با انتخاب مدیرعامل انجام میگیرد.
کارشناسان فنی خارجی
طبق اسناد موجود بین اداره کل صناعت و معادن به نمایندگی سرلشکر جهانبانی و شرکت ایرانی اشکودا قراردادی ۱۹ ماهه منعقد شد و ضمن آن ۱۳نفر کارشناس فنی خارجی در کارخانه قند آبکوه مشغول به کار شدند. دکتر بوهومیل کلینسکی مدیر فنی و آقای فرهنگ رئیس کارخانه بودند. برخی از روسای کارخانه قند آبکوه از بدو تاسیس تا ۱۳۵۷ عبارتند از: آقای فرهنگ، لقائی، شهاب الدین علایی، عروضی، مهندس فهیمی، صدیق، سجادی، حبیب، عزیز سلطانی و پس از انقلاب اسلامی: مهندس محمدحسین فهمیده وجدانی، مرحوم مهندس لطفی، مهندس علیرضا اشرف و مهندس ضیایی وفاییان. (۴)
بیشتر کارگران کارخانه قند آبکوه از اهالی شهر مشهد و دیگر آبادی های اطراف آن همچون آبکوه، بحرآباد، شاندیز، طرقبه، فتح آباد و محمدآباد بودهاند. این کارگران در زمان بهره برداری ۱۲ ساعت در دو نوبت شب و روز و در غیر فصل بهره برداری نیز در یک نوبت ۸ساعته کار میکردهاند.
دکتر مرتضی شیخ یکی از پزشکان مهم و مردمی شهر مشهد سال ها در بهداری کارخانه قند آبکوه مشغول فعالیت بود. دکتر مرتضی شیخ در۱۳۱۷ باحقوق ماهانه ۴۲۵۵ریال به استخدام کارخانه قند آبکوه درآمد. او در ۱۲۸۶ در تهران متولد شد و پدرش زرگر بود. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده پزشکی تهران شد و با اخذ درجه دکترا به خدمت سربازی رفت و در مناطق محرومی چون ماکو، مراغه، سیستان و بلوچستان به طبابت پرداخت. این دوران سبب شد دکتر شیخ با قشر مستضعف جامعه کاملاآشنا شود و تلاش کند که به آنها خدمت کند. تاسیس بیمارستان در سیستان و بلوچستان اولین اقدام دکترمرتضی شیخ در این راستا بود. دکتر پس از ازدواج به مشهد منتقل و سپس در کارخانه قند مشغول خدمت شد.
دکتر شیخ برای کمک به قشر محروم جامعه در نقاط مختلف مشهد ازجمله میدان شهدا، محله نوغان، سرشور و فلکه برق مطب دایر کرد. (۵)
اوعلت را چنین بیان می کند: «چون مردم امکان آمدن به مطب مرا نداشتند و ایاب و ذهاب ایجاد هزینه می کرد، بنابراین من به میان آنها رفته ام.» نقل است از دکتر می پرسند: «شما چرا با این سن و خستگی ناشی از کار از موتور سیکلت استفاده می کنید؟» دکتر در جواب می گوید: «منزل مریضهایی که من به عیادتشان می روم آن قدر پیچ در پیچ است و کوچه های تنگ دارد که هیچ ماشینی از آنها نمی تواند عبور کند، بنابراین مجبورم با موتور به عیادتشان بروم.»
دکتر شیخ از بیماران مستمند پولی نمیگرفت و مردم به اندازه توانایی شان هزینه درمان پرداخت می کردند.(۶) دکتر شیخ امروزه در میان نسل قدیم پزشکان مشهد به عنوان پزشکی مردمی و طبیبی غمخوار شهرت دارد. دکتر شیخ در ۱۳۵۲ بیمار شد و پس از چند سال بیماری سخت سرانجام در سوم اسفند ۱۳۵۵ از دنیا رفت. با انتشار خبر فوت دکتر شیخ مردم زیادی درتشیع پیکر او شرکت کردند و به دستور استاندار وقت پیکر دکتر شیخ در صحن حرم مطهر رضوی دفن شد. بعدها دانشگاه علوم پزشکی مشهد بیمارستان تخصصی اطفال را به نام دکتر شیخ نام گذاری کرد.
تاریخ شفاهی
وجود ۱۰ کارخانه قند در خراسان موجب شد تا به تاریخ شفاهی این صنعت مهم در تاریخ خراسان پرداخته شود. طرح تاریخ شفاهی این کارخانه حدود یک سال زمان برد و اکنون مصاحبه های آن مراحل پیاده سازی را طی می کنند.
دلایل پرداختن به تاریخ شفاهی کارخانه قند عبارتند از:
۱- قرار گرفتن در ردیف اولین کارخانه های قند در ایران
کارخانه قند آبکوه قدیمی ترین کارخانه قند خراسان است و از زمان آغاز بهرهبرداری آن تا کنون هشت دهه گذشته است. با توجه به اینکه تقریبا صنعت قند در خراسان با دومین مرحله تاسیس کارخانه های قند در ایران همراه بوده است، تلاش شد تا با مستند سازی اطلاعات شفاهی و مکتوب این واحد صنعتی گامی برای ثبت تاریخ صنعت خراسان برداشته شود.
۲- وجود اسناد و مدارک
علاقه مندی مدیران صنعت قند زمینه انتقال بیش ازپانصد هزار برگ سند به مرکز اسناد آستان قدس را فراهم ساخت. مهم ترین موضوعات این اسناد عبارتند از: نخستین قراردادهای کشاورزی، مکاتبات مختلف در زمینه صنعت قند، گزارشهای کشاورزی، حوادث، حقوق و دستمزد کارگران در دورههای مختلف، مراحل توسعه کارخانه، اسناد پرسنلی، گزارشهای کارشناسان، میزان تحویل چغندر، حضور کارشناسان خارجی و گزارش فعالیت آنها و…
۳- قرارگرفتن کارخانه در درون شهر مشهد
توسعه شهر مشهد و قرار گرفتن این واحد صنعتی درداخل شهرموجب شد تا بررسی این کارخانه و نقش کارخانه های قند درتوسعه مناطق پیرامون مشهد پرداخته شود.
۴- اشتغال به کارتعداد زیادی از کارگران مشهدی در این کارخانه
۵- ثبت تاریخ و خاطرات کارکنان این کارخانه برای بیان هویت شهر مشهد
۶- نقش کارخانه در توسعه شهری
۷- جایگاه اقتصادی کارخانه در عرصه قند و شکرکشور
۸- اثرات اجتماعی کارخانه در شهر مشهد
۹- ثبت تاریخ موسسات اقتصادی آستان قدس رضوی به عنوان بخشی از اهداف تاریخ شفاهی
پی نوشت ها
۱.مصاحبه با مهندس علیرضا اشرف از مدیران صنعت قند در گذشته
۲.مصاحبه با محمد مهری، مسوول کشاورزی کارخانه قند آبکوه
۳.تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران.ج۳.ص۳۵۱
۴. اسناد و مدارک بایگانی کارخانه قند آبکوه
۵. مصاحبه با آقای عباس بهمن نژاد از دستیاران دکتر شیخ
۶. یادی از دکتر مرتضی شیخ؛ پزشک محبوب خانواده های مشهدی (روزنامه خراسان،شماره ۹۳۰،سه شنبه ۷ مهر۱۳۶۹،ص ۷
منبع:
روزنامه دنیای اقتصاد، شماره ۳۶۳۶ به تاریخ ۱/۹/۹۴، صفحه ۳۰
(۶۶۴)
مستخدمان و مستشاران بیگانه در مشهد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
مطالعات مشهدپژوهی در یک دهه اخیر با تمرکز بر تاریخ معاصر توانسته است پاسخ مناسبی برای پژوهشگران این عرصه فراهم کند. اغلب پژوهشهای تاریخ محلی با رویکرد به موضوعات جدید و استفاده از اسناد و مدارک آرشیوی، موجب شدهاند، تا منابع تولیدشده بخش عمدهای از نیاز دانشجویان و محققان را برآورده نمایند. علی نجفزاده پژوهشگر تاریخ و مدرس گروه تاریخ دانشگاه بیرجند پس از چاپ و انتشار کتابهای همچون تاریخ تئاتر مشهد: از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی[۱] و گروههای مهاجر به مشهد از صفویه تاکنون[۲] در سومین اثر تحقیقیاش به بررسی کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد از دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است. این کتاب در پاییز ۱۳۹۴ در ۹۹۴ صفحه توسط انتشارات انصار و سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، مرکز شمال شرق با قیمت ۴۰۰۰۰ تومان در شمارگان ۱۰۰۰نسخه چاپ و منتشر شده است.
پیشینه پژوهش پیرامون حضور کشورهای بیگانه در مشهد نشان میدهد در سالهای گذشته افزون بر کتاب فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکاییها در مشهد[۳]، چندین مقاله هم در این زمینه نوشته و در مجلات[۴] معتبر علمی منتشر شدهاند.
نویسنده با بررسی منابع اعم از کتابها، اسناد، عکس، گفتگوهای تاریخ شفاهی و گزارشها و خبرها و مقالات منتشر شده در روزنامهها، این کتاب را تألیف کرده است. به طور کلی نویسنده با استناد به ۹۱ منبع و مآخذ که برجستهترین آنها عبارتاند از: خاطرات آقابکوف، سیاحتنامه کلنل استوارت، جنگ جهانی در ایران، خاطرات فردریک اوکانر، سفرنامه خانیکف، کتابهای سرپرسی سایکس، رابینو، دیکسون، دالمانی، ریچاردز، کرزن، گروته، هیل، وامبری، هنری موزر، مک گرگر و… جدیدترین کتاب در حوزه تاریخ محلی مشهد را منتشر کرده است.
همچنین نویسنده با استناد به ۳۸ کتاب اسنادی کوشش نموده تا از اسناد منتشر شده توسط انتشارات وزارت امورخارجه، سازمان اسناد ملی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی و مجموعههای منتشر شده به صورت شخصی که به گونهای اشاره به حضور مستخدمان و مستشاران کشورهای بیگانه در مشهد دارد، استفاده نماید. پژوهشها و تحقیقات بخش دیگری از مستندات کتاب کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد را تشکیل میدهند. به طوری که ۷۶ پژوهش در این کتاب کاربرد داشتهاند. برخی از آنها عبارتاند از: تحقیقاتی که توسط نویسندگانی همچون؛ غلامرضا ریاضی(راهنمای مشهد)، رامین رامیننژاد (تاریخ لشکر خراسان)، غلامرضا جلالی(مشهد در بامداد نهضت امام خمینی(ره))، سهیلا ترابی فارسانی (تجار، مشروطیت و دولت مدرن)، کاوه بیات (صولت السلطنه هزاره و شورش خراسان)، یوسف متولی حقیقی (تاریخ معاصر مشهد)، حسین مکی (تاریخ بیست ساله ایران) و …انجام شدهاند.
استفاده از ۶۶ مقاله منتشر شده در مجلات علمی و مطبوعات دیگر مستندات نویسنده را تشکیل میدهد. علاوه بر موارد ذکر شده، استناد به حدود ۷۰ روزنامه یا هفته نامه از جمله؛ روزنامههای محلی همچون؛ آزادی، آفتاب شرق، تازه بهار، چمن، یغما، دادگستران، طلوع خراسان، مهر منیر، راستی، الکمال، بشارت، بهار، اخبار تازه روز، سنگر خاور، نور خراسان، هیرمند و… بخشی از ارجاعات کتاب را تشکیل میدهند. نویسنده تلاش کرده تا از منابع تاریخ شفاهی به صورت معدود استفاده کند به خاطر حساسیتهای کنسولگریها و عدم ارتباط افراد با آنها و مشکلات فراروی آن نتوانسته است از تاریخ شفاهی بهره ببرد و جای پژوهش در این زمینه برای علاقمندان به مباحث تاریخ شفاهی باز است. اگرچه درباره سایر مشاغل همچون پزشکان و مهندسان خارجی در مشهد به صورت پراکنده مصاحبههای تاریخ شفاهی انجام شده و در بعضی از موارد پروژههای خاصی به برخی از پزشکان خارجی در مشهد اختصاص داده شده است. بخصوص در طرح تاریخ پزشکی مشهد با ۳۱ نفر از پزشکان قدیمی حدود ۱۱۶ ساعت مصاحبه انجام شده است. یک سوم این مصاحبهها اختصاص به پزشکان خارجی در مشهد دارد. یا درباره برخی از مهندسان در صنعت قند مشهد، مباحث آموزشی و اصل چهار مصاحبههای تاریخ شفاهی انجام شدهاند، ولی نویسنده همانند دیگر آثارش، فقط به منابع، اسناد و مطالب روزنامهها اکتفا کرده است.
علیرضا رشیدیان استاندار خراسان رضوی در سرسخن کتاب با اشاره به کلیاتی از موضوع کتاب، کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد به نگارش کتاب در حوزه مشهدشناسی پرداخته است. «با اینکه تا کنون در حوزه مشهدشناسی کتابهای متعددی به چاپ رسیده است اما روند جهانی شدن در رویه روبه رشد و شناخته شدن آن به عنوان دومین کلان شهر مذهبی و وضعیت آیندهاش، روز بروز بر اهمیت شناخت و آگاهی از تاریخ این شهر میافزاید.»
نویسنده در مقدمه کتاب به ساختار و علل و اهداف شکلگیری نمایندگیها، کنسولگریها، عملکرد و رابطه آنها با والیان و استانداران اشاره نموده و علت کمدوام بودن برخی از کنسولگریها نظیر ترکیه، لهستان، چین و هندوستان و … در این کتاب مورد بررسی قرار داده است.
کتاب در شش بخش تدوین شده است و خواننده در فصل اول به تأسیس کنسولگری روسیه در مشهد و فعالیتهای جانبی آن آشنا میشود. روسها اولین کشور خارجی هستند که در مشهد موفق به تأسیس کنسولگری شدند. این کشور فعالیت رسمی خود را در مشهد با ایجاد کارپردازی شروع کرده است. آنها برای گرفتن اجازه افتتاح کنسولگری ناصرالدینشاه قاجار را تحت فشار گذاشتند، ابتدا شاه در برابر تقاضای روسها مقاومت کرد، ولی از آنجا که مجبور بود تعادلی میان اقدامات دو ابرقدرت پدید آورد، در برابر امتیازاتی که برای کشتیرانی در کارون به انگلیسیها داده بود، بدان کار رضایت داد. بنابراین در سال ۱۳۰۵ ق./ ۱۸۸۸ م. مسیو ولاسف که قبلاً سرکنسول روسیه در رشت بود در این زمان به عنوان سرکنسول روسیه در مشهد معرفی شد. کنسولگری روسیه در سال ۱۸۸۹ م./ ۱۳۰۶ ق. در مشهد گشایش یافت و پرچم روسیه در ساختمانی واقع در محله چهارباغ مشهد نصب شد. مسیو ولاسف تا سال ۱۸۹۶ م./ ۱۳۱۴ ق. کنسول روسیه در مشهد بود. بعد از او م. پونامتیدین در هم ژوئیه ۱۸۹۷ م./ ۱۳۱۴ ق. وارد مشهد شد.
مهمترین مطالبی که در این فصل مورد واکاوی قرار گرفته تأسیس کنسولگری روسیه در دوره قاجار و عملکرد آن از طریق ایجاد موسساتی همچون بانگ استقراضی و درمانگاه خیریه است. سپس نویسنده به عملکرد سرکنسولگری روسیه در دوره رضا شاه به مطالبی از قبیل فعالیت تجارتخانههای روسی از زمان کلنل محمدتقی خان پسیان، فعالیتهای جاسوسی آپرسف، محمولههای پستی مدرسه لنین و مهاجران روس در مشهد مفصل پرداخته است. سپس به وضعیت کنسولگری در زمان اشغال مشهد توسط روسها و فعالیتهای فرهنگی، آموزشی- عمرانی آنها تا خروج روسها و انحلال کنسولگری مطالبی مستند بیان شده است.
بخش دوم کتاب به سرکنسولگری بریتانیا و عملکرد انگلستان در شهر مشهد اختصاص دارد. انگلستان در اواخر قرن نوزدهم موفق به تأسیس کنسولگری در شهر مشهد شد. اولین سرکنسول انگلیس در مشهد چارلز اسمیت مک لین است. وی از اول فوریه ۱۸۸۹ تا چهاردهم دسامبر ۱۸۹۱ سرکنسول انگلیس در مشهد بوده است. سر. چارلز ادوارد. ییت (متولد ۱۸۴۹ م) در ژوئیه سال ۱۸۹۳ م. کفیل کنسولگری مشهد شد و از سپتامبر ۱۸۹۶ م. تا دهم فوریه ۱۸۹۷ سرکنسول مشهد شد. وی در توصیف محل کنسولگری انگلیس در مشهد چنین توضیح داده است:
«محل کنسولگری بریتانیا واقع در گوشه جنوب غربی شهر (مشهد) بود. محلی که برای اقامت من در نظر گرفته شده بود نزدیک به شش جریب مساحت داشت و دور تا دور آن را دیوارهای بلندی احاطه کرده بود که در وسط آن ساختمان بزرگ کنسولگری که مربع شکل و به رنگ سفید بود در دو طبقه قرارداشت…. در پشت اداره کنسولگری اصطبلها و منزل معاون کنسول قرار گرفته بود. سرانجام در گوشهای از باغ که هنوز جای خالی بود منزلی نیز برای اقامت دکتر ساخته شد. بدین ترتیب کنسولگری محل اقامت افراد و تسهیلات مورد نیاز همگی در یک جا جمع گردید و شرایط خیلی بهتری در مقایسه با گذشت که هریک از این واحدها در قسمتی از شهر به طور پراکنده قرارداشتند فراهم آمد.»[۵]
نویسنده مطالب مرتبط با انگلیسیها را در دوره قاجار و پهلوی مورد واکاوی قرار داده و مهمترین عناوین این بخش عبارتاند از: تأسیس سرکنسولگری، بانک شاهی، درمانگاه سرکنسولگری، انجمن روابط فرهنگی ایران و انگلیس، شورای فرهنگی بریتانیا در مشهد و …
در بخش سوم کتاب آقای نجفزاده پیرامون کنسولگری کشورهای آسیایی در مشهد و فعالیتهای سرکنسولگری افغانستان مطالبی جدید و مستند ارائه داده است و در ارتباط با سابقه کنسولگری افغانستان در مشهد نوشته است:
«امیر عبدالرحمن خان در شعبان ۱۳۱۸ ق. تلاش کرد با جلب نظر روحانیون مشهد زمینه استقرار کنسولگری در این شهر مهم و مؤثر را فراهم سازد. وی در نامه به آقا میرزا سید علی یزدی از وی خواست موافقت داخلی برای حضور مأمور رسمی در مشهد انجام گیرد تا بیرق افغان در آنجا افراشته گردد…»[۶]
تأسیس باش شهبندری ترکیه از دیگر مطالبی است که صفحاتی از کتاب به آن اختصاص دارد. در ارتباط با سابقه حضور ترکیه در مشهد پایان جنگ جهانی اول مورد نظر است. عثمانیها در مشهد شهبندری تأسیس نکرده بود ولی ترکها در همان ماههای اولیه ۱۹۱۹ م. دست به چنین کاری زدند. تأسیس شهبندری در مشهد که از مراکز مهم مذهبی شیعیان و در همجواری با افغانستان بود، یکی از برنامههای ترکها شد.[۷] بنابراین پس از تشکیل مجمع بزرگ ملی ترکیه، در سال ۱۳۰۱ ش. توسط محمد سامی بیک تأسیس شد و شعار اصلی آن اتحاد اسلامی و تبلیغ علیه عملیات انگلیسیها در بینالنهرین و ترکیه جدید بود.
پژوهش درباره کنسولگری چین از دیگر کشورهای آسیایی از دیگر مطالب کتاب کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد است. بعد از شهریور ۱۳۲۰ مدت کوتاهی چین کنسولگری در مشهد دایر کرد و تی ئن پاوچی مقام کنسولی را داشت. مهمترین علت دایر شدن این نمایندگی سیاسی طرح کمک کردن متفقین به چین از طریق ترکستان شوروی بود.[۸] بررسی کنسولگریهای پاکستان، هندوستان، ژاپن، کشورهای عربی از جمله عراق، اردن، عربستان، لبنان و شیخ نشینهای خلیج فارس از دیگر قسمتهای پژوهش آقای نجفزاده است که مفصل مطالبی را پیرامون تاریخچه و فعالیتهای این کنسولگریها در مشهد تدوین نموده است.
در بخش چهارم کتاب کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد به مستخدمان اروپای شرقی از جمله لهستانی، رومانیایی، مجاری، بلغاری، چکسلواکی و فعالیتهای اقتصادی و صنعتی آنها در مشهد پرداخته شده است. کشورهای اروپای شرقی با گرایش کمونیستی و سوسیالیستی از ویژگیهای مشابهی برخوردار بودند و به جز لهستان هیچ کدام موفق به تأسیس کنسولگری در مشهد نشدند. ولی مستخدمان زیادی روانه این شهر کردند که نقشی در پی ریزی صنایع نوین ایفا کردند.
بررسی مستخدمان اروپای غربی از جمله ایتالیاییها، اتریشی، سویسی، آلمانی، فرانسوی، بلژیکی، سوئدی و هلندی از دیگر مطالب بخش پنجم کتاب مزبور است. تعدادی از اتباع کشورهای فوق در زمینه پزشکی در بیمارستان امام رضا مشهد مشغول به کار هستند.
نویسنده در بخش آخر کتاب به تحلیل و بررسی مسیونرها و مستشاران آمریکایی در مشهد با تکیه بر فعالیتهای پزشکی و اصل چهار مطالبش را به پایان رسانده است. آمریکا بر خلاف روسیه و انگلیس با فعالیت پزشکی و تبلیغی وارد مشهد شده است. این کشور ابتدا فعالیتهایی در زمینه پزشکی نوین عرضه نموده است، سپس به ایجاد کنسولگری اقدام مینماید. جیمزباست میسیونر توانای آمریکایی که تجربه تأسیس میسیون آمریکایی تهران را در کارنامه خود ثبت کرده بود به عنوان نخستین میسیونرآمریکایی در سال ۱۲۹۵ ق./۱۸۷۸ م. هنگامی که از طرف «بنگاه کتب مقدس بریتانیا و کشورهای خارجی» موظف به ترجمه انجیل متی به لهجه تکهها شده بود به مشهد مسافرت نمود و درضمن انجام مأموریت اصلی خویش، زمینهها و امکانات موجود در مشهد را برای آغاز فعالیت میسیونری را ارزیابی نمود. باست را در این سفر دو تن از توزیعکنندگان کتب مقدس همراهی میکردند.[۹]
دومین میسیونر آمریکایی که عازم مشهد گردید لوییس اسلستین نام داشت که در سال ۱۲۷۴ ش./۱۳۱۲ ق./۱۸۹۵ م. وارد مشهد شد و پس از مدت کوتاهی ناچار به ترک این شهر گردید. علت این خروج ناگهانی وی چندان معلوم نیست. ظاهراً در اثر تغییر شرایط و واکنش تند مردم شهر، ناچار به این امر شده است. اما اسلستین بار دیگر به سال ۱۲۹۰ ش./۱۹۱۱ م. به مشهد بازگشت و از آن پس تا پایان عمر خود در این شهر باقی ماند. با پیوستن دکتر جوزف کوک و همسرش در سال ۱۲۹۴ ش./۱۹۱۵ م. دوران تنهایی چهار ساله اسلستین در مشهد پایان یافت و از این پس با ارائه خدمات پزشکی توسط دکتر کوک، نخستین مرکز درمانی که در واقع کوچک و محقر بود دریکی از محلات قدیمی مشهد به نام کوچه ارگ دایر گردید. در این بین دکتر کوک تنها پس از گذشت یک سال حضور در مشهد به دلیل ابتلا به بیماری سل به ناچار مشهد ترک و دکتر هوفمان موقتاً جانشین وی گردید.[۱۰] فعالیتهای آمریکاییها با تأسیس بیمارستان و مداوای بیماران و با تأسیس کنسولگری بخشی از فعالیتهای سیاسی آنها در مشهد ادامه دارد.
در این کتاب نویسنده تلاش دارد تا با تکیه بر اسناد و روزنامهها رویکرد جدیدی به مطالعات تاریخ محلی داشته باشد و از میان انبوه اسناد و مطالعات انجام شده اطلاعات ذیقیمتی به خواننده ارائه دهد. قطعاً انتشار چنین کتابی حاصل زحمات چندین ساله نویسنده است که با پرداختن به موضوعی مهم بخشی از تاریخ معاصر مشهد را ارائه داده است.
[۱] – نجفزاده، علی، تاریخ تئاتر مشهد: از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی. مشهد: انتشارات انصار، ۱۳۹۳.
[۲] – نجفزاده، علی، گروههای مهاجر به مشهد از صفویه تاکنون. مشهد: شورای اسلامی شهر مشهد، مرکز پژوهشها، ۱۳۹۲.
– [۳] رادمنش، محمد کاظم، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکاییها در مشهد با نگاهی به روابط ایران و آمریکا، مشهد: سخن گستر، ۱۳۹۰.
[۴] – متولی حقیقی، یوسف و آذری خاکستر، غلامرضا، «بررسی عملکرد اتباع روسیه در زمینه پزشکی نوین در مشهد (۱۸۸۹-۱۹۴۵ م./۱۳۰۶-۱۳۲۵ ق.)». فصلنامه تاریخ پزشکی سال ششم، شماره هجدهم، بهار ۱۳۹۳؛ همچنین: خلیفه، مجتبی و نجف زاده، علی. «دارالفنون رضوی ایده ای برای مقابله با فعالیتهای هیئت تبشیری پرس بی تریان». مطالعات اسلامی: تاریخ و فرهنگ، سال ۴۴، شماره ۸۷، پاییز و زمستان ۱۳۹۰ و دلبری، شهربانو و آذری خاکستر، غلامرضا. «نقش کنسولگری انگلیس در پیشرفت پزشکی نوین در مشهد (۱۳۴۶-۱۳۰۶ ق.)». فصلنامه تاریخ روابط خارجی. سال پانزدهم. شماره ۵۷. زمستان ۱۳۹۲.
[۵] – ییت، چارلز ادوارد، سفرنامه خراسان و سیستان، شرح سفر کلنل ییت به ایران و افغانستان در روزگار ناصرالدین شاه، ترجمه قدرت الله روشنی، زعفرانلو، و رهبر، مهرداد، تهران: انتشارات یزدان، ۱۳۶۵.ص ۴۴-۴۵.
[۶] – نجف زاده، علی، کنسولگریها، مستخدمان و مستشاران خارجی در مشهد از دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی. مشهد. انصار و سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، مرکز شمال شرق. ۱۳۹۴، ص ۳۵۸.
[۷] – همان، ص ۴۱۱.
[۸] – همان، ص ۹۳۲.
[۹] – رادمنش، محمد کاظم، فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آمریکاییها در مشهد، ص ۱۳۰-۱۳۱.
[۱۰] – رادمنش، محمد کاظم، «بیمارستان و مدرسه پرستاری میسیونری آمریکایی مشهد»، پژوهش نامه تاریخ، سال ۵، شماره ۱۷، زمستان (۱۳۸۸): ص ۹۸-۹۹.
(۶۶۵)
برق مشهد در میان اسناد و خاطرات
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
نمایی از کارنه برق و پرسنل آن
در ۱۱۷ سالی که از ورود اولین ژنراتور برق به مشهد میگذرد، این شهر تحولات مختلفی را در صنعت برق شاهد بوده است. پیشینه پژوهش در ارتباط با برق مشهد حاکی از آن است تا کنون کتاب یکصد سال تاریخ صنعت برق خراسان[۱] و چند مقاله در این زمینه نوشته شده است. از بدو تأسیس شرکت برق تاکنون مدیران مختلفی این شرکت را اداره کردهاند و کارمندان مختلفی در این صنعت مشغول به کار و خدمت به مردم بودهاند. ثبت خاطرات و تجربیات این عده میتواند کمک کند تا تاریخ صنعت برق تدوین و منتشر شود. طی سالهای گذشته با تعدادی از عوامل صنعت برق مشهد به خصوص با نخستین تکنسینها و کسانی که در شرکت برق خسروی مشهد مشغول به کار بودهاند مصاحبههای انجام داده که در آرشیو تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی نگهداری میشوند. میتوان گفت از نسل اول کسانی که خدماتی در برق مشهد داشتهاند به جز منابع مکتوب و اسناد، اشخاصی باقی نماندهاند. ولی تعداد اندکی از نسل دوم صنعت برق مشهد که از سال ۱۳۱۵ش به بعد در مراکز برق مشهد مشغول خدمت بودهاند، وجود داشتند که با آنها مصاحبههایی در قالب طرح تاریخ شفاهی شرکت نخریسی و نساجی و برق خسروی خراسان انجام شده است. مطالبی همچون وضعیت برق در گذشته، شرکتهای خصوصی برق، نحوه برقرسانی به منازل و اتفاقات برق و … از موضوعات این مصاحبهها هستند.گردآوری هزاران برگ از سوابق برق خراسان در مرکز اسناد موجب شده تا منابع مهمی برای تدوین تاریخ شفاهی صنعت برق وجود داشته باشد. این اسناد حاوی اطلاعات مهمی از جمله خرید دستگاهها و برقرسانی به منازل و چگونگی واگذاری برق به اشخاص مختلف است. از دیگر اطلاعات ارزشمندی که در این اسناد وجود دارد؛ مسائلی همچون حقوق و دستمزد کارکنان، هزینه انشعاب برق و درخواستهای متفاوتی است که از سوی عموم مردم برای برقرسانی به منازلشان ارایه شدهاند.
با توجه به وجود پیشینه و اسناد صنعت برق مشهد و بازنشسته شدن تعدادی از مهندسان و کارکنان شرکت برق، طراحی و انجام طرح تاریخ شفاهی برق مشهد میتواند کمک شایانی به ثبت این موضوع کند.
در عهد قاجار، ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه با سفر به اروپا با فناوریهای جدید تا حدی آشنا شدند و در برخی موارد، لوازمی را نیز بهعنوان تحفه به همراه خود آوردند. مولدی که برای اولینمرتبه در شهر مشهد و خراسان وارد شد، مخصوص حرم مطهر امامرضا(ع) بود.[۲] حاجیمحمدباقر میلانی، معروف به رضایوف این دستگاه را در زمان مظفرالدینشاه قاجار[۳] خریداری و تقدیم آستان قدس رضوی کرد. این مولد برق را در محله بالاخیابان، نزدیک بست علیا (کوچهای که از آن زمان به همین مناسبت به نام کوچه چراغ برق معروف است) نصب کردند. این کارخانه که با زغالسنگ کار میکرد، یک ماشین بخار دوازده اسبی ساخت انگلستان بود با یک مولد برق با نیروی۶۰۰/۶ کیلووات و فشار ۱۱۰ ولت.[۴] برق حاصل از این مولد، علاوهبر روشنکردن حرم مطهر حضرت رضا(ع) و سایر عمارات و ابنیۀ متبرک، قسمتی از بالاخیابان را نیز روشنایی میبخشید. در سال ۱۲۸۱ موتور برق دیگری را که حاجامیر رضوی معروف به چراغ برق، بهقدرت ۲۵ اسب بخار خریداری کرده بود، در کنار این مولد نصب شد. این دو مولد، حدود سیسال تنها تأمینکنندههای نیروی برق شهر بودند.
در سالهای بعد، چون این مولدها دیگر جوابگوی برق رواقهای حرم مطهر و صحنین و بستین و مسجد گوهرشاد نبود، موتور دیگری در ابتدای خیابان طبرسی راهاندازی شد.[۵] یکی از زائرانی که در سال۱۳۰۵ش از بمبئی به مشهد آمده در اینباره مینویسد: «روشنایی روضۀ مبارکه در شب بهوسیلۀ یک ژنراتور برق انجام میگیرد که مادر آقاخان آن را اهدا کرده است.» مادر آقاخان محلاتی به نام بیبیشمسالدوله، زنی متدین و ساکن هندوستان بود. وی یک دستگاه مولد بلاکستون خرید و تقدیم آستان قدس رضوی کرد. این مولد که ۲۴ اسب بخار قدرت داشت و جریان مستقیم تولید میکرد، درخیابان طبرسی نصب شد.
وجود چند مولد برق در مشهد و پیبردن به فایدههای روشنایی برق موجب شد که مردم بهتدریج احتیاج به نیروی برق را احساس کنند و طالب آن شوند. این نیاز عمومی، عدهای را علاقهمند ساخت که در تولید و فروش نیروی برق سرمایهگذاری کنند. اولین کسی که در این راه اقدام کرد آقای جعفرزاده بود. وی در ابتدا کارخانه برق آستان قدس، واقع در کوچۀ چراغ برق را اجاره کرد و بعد یک دستگاه مولد بلاکستون ۳۴ اسب ۲۲۰ولت با جریان مستقیم را خریداری و در محلۀ چهارباغ نصب کرد. هزینهای که از مشترکان گرفته میشد، بر حسب تعداد شعله بود.
محمد مهدی باروحی متولد ۱۳۰۹ مشهد در ارتباط با سابقه روشنایی در مشهد چنین بیان کرده است:
«در گذشته اکثر مردم از لامپها استفاده میکردند، لامپ پنج، هفت و ده که بعدها چراغ توری آمد که به آن چراغ زنبوری میگفتند. عصرها یک مأمور بلدیه گالن کوچک نفت دستش بود و با نردبان از ستونهایی که در معابر گذاشته بودند بالا میرفت و بالای ستون یک لوله فلزی بود با یک فتیله پنبهای که مقداری نفت داخل آن میریخت و چراغ را روشن میکرد. معمولاً تا اوایل شب کوچهها و خیابانهای اصلی شهر نور کم سویی از آن چراغها داشتند. اولین برقی که تو مشهد عمومیت پیدا کرد، برق کارخانه نخریسی بود. وقتی توربین کارخانه راه افتاد قسمتی از خیابانهای مشهد را برق دادند.»[۶]
مهندس جواد شهرستانی در جمع کارکنان شرکت برق مشهد
شرکت برق
بر اساس گزارش کتاب مکتب شاهپور، در سال ۱۳۱۳ش در شهر مشهد ۲۲ دستگاه چراغ برق وجود داشته است که حدود بیستهزار چراغ ۲۵ شمعی را میتوانسته تأمین کند. از این تعداد چراغ، فقط در حدود ۸۴۰۰ چراغ ۲۵ شمعی مصرف میشده است.[۷]
تا پیش از سال ۱۳۱۴ش برق مشهد بهوسیلۀ چندین کارخانه که هریک متعلق به صاحب مخصوصی بود، تأمین میشد و قیمت برق نیز به لحاظ رقابت مالکان کارخانجات از کیلوواتی دو تا چهار ریال بود. روشنایی بیوتات آستان قدس هم از طریق دو دستگاه ماشین متعلق به خود آستان قدس رضوی تأمین میشد.
در اوائل سال ۱۳۱۶ش شهرداری مشهد مالکین کارخانجات برق را ملزم نمود که شرکتی تشکیل دهند تا قیمت برق به یک نرخ عرضه شود و با گردآوردن سرمایه کافی احتیاجات روز افزون برق شهرمشهد را تأمین نمایند. طبق گزارش پاکروان، استاندار خراسان، زمینههای تأسیس این شرکت به این نحو فراهم گردید:
دفتر مخصوص شاهنشاهی، ۱۶ فروردین ۱۳۱۶
سابقاً حسبالامر قرار بود که از طرف آستان قدس در مشهد تأسیس کارخانۀ برق دائم بشود، ولی بعداً مقرر فرمودند که شهرداری مشهد عهدهدار انجام این منظور گردد. شهرداری هم با شرکت کل ساختمان ایران طرح قراردادی در این باب ریخته بود، ولی اکنون که شرکت ساختمان در مشهد منحل شده، انجام امر معوق مانده و فعلاً وضعیت روشنایی مشهد بسیار بد است. برای اینکه عجالتاً و تا موقعی که کارخانۀ بزرگ و برق دائم در مشهد تأسیس شود، به این وضعیت ناگوار خاتمه داده شود و تا اندازهای ترتیب روشنایی مشهد اصلاح گردد، شهرداری با صاحبان کارخانجات برق مشهد مذاکره نموده که شرکتی بین آنها بهطور موقت تشکیل داده شود تا بعضی اصلاحات بهعمل آید که عجالتاً حوائج روشنی شهر تا حدی تأمین گردد.
چون آستان قدس دارای موتورهایی است که قسمتی از قوۀ مولدۀ آنها به صرف داخلی آستانه و بقیه به مصرف فروش میرسد، با شرکتی که در شرف تأسیس است، مذاکره شده که در مقابل واگذاری موتورها و لوازم موجوده، شرکت مزبور روشنایی کلیۀ بیوتات متبرکه و مؤسسات آستانه را که فعلاً بهوسیلۀ موتورهای مزبور روشن میشود، تعهد نماید و همچنین درآمد فعلی آستانه را از کارخانه برق، بهواسطۀ دادن سهام ممتازه تأمین کنند. به نظر اینجانب عملی شدن این منظور از هر حیث به نفع آستان قدس بوده، گذشته اینکه عدۀ کارکنان کارپردازی آستان قدس که مأمور اداره کردن کارخانۀ چراغ برق هستند، تقلیل یافته، حقوق آنها صرفهجویی خواهد شد. منافع آستان قدس نیز تأمین گردیده، مساعدتی نیز به تنظیم و اصلاح روشنایی شهر خواهد شد.
متمنی است مراتب را به عرض پیشگاه مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی رسانیده و در صورت تصویب تلگرافاً ابلاغ فرمایند که قرارداد و شرکتنامه که تنظیم شده است، امضا و برنامۀ شرکت عملی گردد.
نایب تولیت عظمی[۸]
در ۲۱ بهمن ۱۳۱۷ بین هارطونیان رئیس شرکت سهامی برق خراسان و آقای کوزهکنانی و درودی از شرکت خشکبار خراسان قراردادی منعقد شد تا از محل ارز حاصل از صادرات ۵۰۰ تن کشمش بههامبورگ، تعدادی دستگاه مولد برق از آلمان خریداری شود. همچنین عبدالجواد جعفرزاده از اول اردبیهشت ۱۳۱۸ طبق قراردادی با شرکت سهامی برق خراسان یک دستگاه موتور بلاکستون ۹۵ آمپر ۱۱۰ولت را به شرکت برق به مبلغ ماهیانه ۱۵۰۰ریال اجاره داد.
در سال ۱۳۱۸ اقدامات اساسی برای ایجاد شبکۀ برق مشهد به عمل آمد که مهمترین آنها، ایجاد شرکت نخریسی و برق خسروی بود. این شرکت در سال ۱۳۱۶ش با سرمایۀ۱۸۰۰۰۰۰۰ ریال (= ۳۶۰۰۰ سهم ۵۰۰ ریالی)، در زمینی به مساحت ۵۴۰۰۰ متر مربع در میدان رودکی تأسیس شد. چون شرکت برای کارخانۀ خود توربینی وارد کرده بود که قدرتش۹۰۰ اسب بود و بیش از نیاز خود نیروی برق اضافی داشت، آقای پاکروان استاندار وقت به این شرکت دستور داد تا با شرکت عمومی برق شهر مشهد همکاری کند و مازاد برق خود را به مردم واگذار کند.
در سال ۱۳۱۹ش شرکت عمومی برق شهر هرچند میتوانست خود را اداره کند، با این حال خسارات زیادی هم دیده بود و ماشینهای آن هم بهعلت تولید زیاد فرسوده شده بودند. از سوی دیگر، شرکت خسروی که سرمایهدار جدید بود و محصولاتش هم به علت جنگ جهانی دوم فروش خوبی داشت، شرکت برق را با شرایط سنگینی به نفع آستانه به شرکت خسروی تحمیل کرد. یعنی ابتدا شرکت عمومی را آستانه خریداری و سپس به بهای نازلی به شرکت خسروی فروخت و آستانه نیز بر سهام خود در شرکت خسروی از این بابت مقداری افزود. طبق قرارداد منعقده، شرکت متعهد گردید، تمام برق مصرفی آستانه را بهطور مجانی بدهد.
در سال آخر جنگ جهانی دوم آقای محمود فرخ رئیس هیئت مدیره و مهندس ابوذر متصدی کارخانه از طرف شرکت انتخاب شدند تا به اروپا رفته، از انگلستان موتورهای برق خریداری کنند. پس از هشتماه آنها توانستند سه موتور کروسلی دیزل که هرکدام ۱۰۶۵ اسب بخار قدرت داشت، خریداری کنند. با گستردهشدن فعالیت شرکت برق خسروی تا سال ۱۳۲۸ش، این شرکت دارای هفتدستگاه مولد برق بود که متوسط تولید برق سالیانۀ این دستگاهها در حدود۲۶۰۰۰۰۰ کیلووات بوده است.
محمد زمردی متولد ۱۳۰۱ش مشهد که از کارمندان قدیمی شرکت برق مشهد است که از سال ۱۳۱۸ش با حقوق ماهی ۶ تومان به استخدام کارخانه نخریسی و نساجی خسروی خراسان درآمده است. او از سال ۱۳۲۹ با حقوق ماهی ۱۲۵ تومان در شرکت برق مشهد بعنوان تحصیلداراستخدام میشود. وی روند دریافت هزینههای مربوط به مشترکان برق را چنین بازگو کرده است.
«در حدود ۲۰۰ مشترک برق داشتم، هر روز به درب منازل کسانی که برق داشتند میرفتم و پول برق را معمولاً به سختی جمعآوری میکردم. هر چه پول روزانه جمعآوری میکردم عصرها مأمور بانک میآمد و به او تحویل میدادم و رسید پرداختیها را میگرفتم. ماهانه حدود هفت تا هشت هزار تومان کل پول برق مشترکان محدوده من میشد. کل مشهد هشت تحصیلدار برق داشت. پس از مدتی پستهای برق در محلات مختلف گذاشته شد و مردم برای پرداخت هزینهها به ما مراجعه میکردند. حدود شش سال تحصیلدار برق بودم، بعد سرپرست تحصیلدارها شدم که حدود هشت نفر زیر نظرم کار میکردند. قبض کنترها را کنترل میکردم و اگر اشتباهی داشتند رفع میکردم. زمانی که شرکت برق توسعه پیدا کرد شغل تحصیلداری جمع شد و مردم هزینههای مصرفی برق را با مراجعه به بانکها پرداخت میکردند. “[۹]
آقای باروحی از برق هارتونیان و برق بازار اطلاعاتی مختصری به این شرح ارائه دادهاند:
«برقهای کوچک هم در گذشته در مشهد وجود داشت. در انتهای کوچه دارایی یک دیزل کوچک بود که مالکیت آن با هارتونیان بود. این برق هم جزو اولین برقهای مشهد است که برق محدوده کوچکی از ارگ مشهد را تامین میکرد. همچنین برق بازار، برق کوهسنگی و عشرتآباد هر کدام قسمتی از خانههای اطرافشان را برق میدادند.»[۱۰]
از سال ۱۳۲۹ش موتورهای فرسوده و متفرق جمعآوری و دستگاههای جدید و قویتری خریداری شد که عبارت بودند از: سه موتور دیزل هریک دارای ۱۰۶۵ قوه اسب، یک موتور دیزل دارای ۹۰۰ اسب، دو موتور دیزل دارای ۱۱۵ اسب بخار ویک موتور اشکودا دارای ۷۵ قوه اسب در خیابان کوهسنگی که در مجموع ۴۴۰۰ قوه اسب بخار میشد. در سال ۱۳۳۴ش در مجموع مقدار تولید برق مشهد به ۴۷۹۵۲۰۰کیلو وات میرسید.
براساس گزارش آقای ریاضی در سال ۱۳۳۴ش، بهای برق در مشهد در مقایسۀ با تهران، خیلی گران و به قرار کیلوواتی ششریال بوده، در حالیکه در تهران روز دو ریال و شب سه ریال بوده است.[۱۱] تحولات صورت گرفته در برق مشهد در گذشته قابل توجه هستند. برقهای خصوصی با رقابت با همدیگر سعی در ارائه برق به محدوده خودشان داشتند. برق عشرتآباد از جمله برقهای خصوصی و مهم مشهد در گذشته بوده است. محمد رسول فهمیده از کارمندان این شرکت جریان استخدام و سابقه برق جواهری را این گونه بیان میکند:
«برق جواهری در حدود سال ۱۳۳۶ش تأسیس شد. ابتدا من به عنوان کارگر بنایی در محل ساختمان شرکت برق جواهری مشغول کار بودم و سقف موتورخانه کار میکردیم. یکی از مهندسها من به کارخانه برق برد و با ماهی ۱۵۰ تومان در برق جواهری مشغول کار شدم. آقای رحمانی و جواهری به شراکت این کارخانه را تأسیس کردند. سپس کارخانه یخ هم راهاندازی کردند. در برق جواهری هم کنتور نویس بودم، هم برقرسانی اعم از سیمکشی را انجام میدادم. برق جواهری بهترین برق بود. چون یک موتور بلاگستون داشتیم. شبها سه موتور را روشن میکردیم و از آنجا در تأمین روشنایی به برق خسروی کمک میکردیم. کنتورهای برق جواهری ارزانتر بودند و همان روزی که مشتری درخواست کنتور میداد برق وصل میشد. تا آن زمان کنتورهای برق سه هزار تومان بودند. برق جواهری موجب شد تا قیمت کنتورها کمتر شود به طوری که هر کنتور را دویست تومان به فروش میرساندیم و حق نصب هم ۱۵ تومان بود. این هزینه را به صورت اقساط از مشترکین میگرفتیم. حدود پنج هزار کنتور تک فاز داشتیم. برق جواهری بخشی از خیابان خواجه ربیع کوچه حسینباشی و تا سعدآباد تأمین میکرد. شرکت دو تا سیم بان، دو نفر مسئول موتورها و دونفر تحصیلدار داشت. همچنین دو نفر هم در کارخانه یخ عشرتآباد کار میکردند که هر قالب یخ دانهای دو تومان به فروش میرسید.»[۱۲]
آقای فهمیده علت جمع شدن و تعطیلی شرکت برق عشرتآباد را راهاندازی شرکت برق منطقهای میداند و از تنشهای بین آقای جواهری و مهندس شهرستانی مسئول شرکت برق مشهد خاطراتی را بیان کرده است. در واقع از لابلای خاطرات و اسناد باقی مانده از شرکت برق مشهد میتوان به نحوه گسترش برق در شهر مشهد و تحولاتی که فرا روی این صنعت بوده پی برد.
[۱] – سوالونی، غلامرضا و دیگران، (۱۳۸۴)، یکصد سال تاریخ صنعت برق خراسان. مشهد: شرکت برق منطقهای خراسان، معاونت تحقیقات و برنامهریزی، دفتر اطلاعات مدیریت و آمار
[۲] -عطاردی، عزیزالله، (۱۳۷۱)، تاریخ آستان قدس رضوی، جلد۱. تهران: عطارد ج۱، ص ۳۲۴
[۳] -جمالزاده، محمدعلی، (۱۳۳۵)، گنج شایگان یا اوضاع اقتصادی ایران. تهران: کاوه، ص ۹۵
[۴] -محبوبی اردکانی، حسن (۱۳۷۶)، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران. به کوشش کریم اصفهانیان، جهانگیر قاجاریه. جلد ۳. تهران: دانشگاه تهران، ص۳۸۴
[۵] – ماهوان، احمد (۱۳۸۸)، تاریخ مشهد الرضا (ع). مشهد: سخن گستر، ص ۴۵۶
[۶] – مصاحبه با محمد مهدی باروحی، ۲۱/۱/۱۳۸۹
[۷] -مدرس رضوی، محمد تقی و دیگران (۱۳۸۶)، مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی (مشهور به گزارش مکتب شاهپور) تصحیح و توضیح مهدی سیدی. مشهد: آهنگ قلم، ص ۱۷۳
[۸]– سازمان کتابخانهها، موزهها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی، سند شماره، ۲۰۰/۸۹۸۴۷
[۹] – مصاحبه با محمد زمردی ۲۹/۱/۱۳۸۹
[۱۰] – مصاحبه با محمد مهدی باروحی. ۲۱/۱/۱۳۸۹
[۱۱] -ریاضی، غلامرضا (۱۳۳۴) راهنمای مشهد. مشهد: کتابفروشی زوار، ص۵۳-۵۴
[۱۲] – مصاحبه با محمد رسول فهمیده وطن دوست. ۲۳/۵/۱۳۸۹
منبع:
http://www.oral-history.ir/?page=post&id=5881
(۶۶۶)
بررسی کارنامه سیاسی و آموزشی انجمن پیروان قرآن مشهد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
بررسی و تحلیل فعالیتهای علیاصغر عابدزاده از جمله موضوعاتی است که محمد نظرزاده کارشناس مسئول بخش تاریخ شفاهی مدیریت اسناد آستان قدس رضوی به آن پرداخته و در کتابی مستقل با عنوان «انجمن پیروان قرآن مشهد: فعالیتهای مذهبی، آموزشی، سیاسی و اجتماعی با تأکید بر کارهای علی اصغر عابدزاده» مفصل بحث و بررسی نموده است. کتاب مورد نظر در پاییز ۱۳۹۴ توسط انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی در ۵۰۰ نسخه و با قیمت ۱۰۰۰۰ تومان چاپ و منتشر شده است.
نویسنده کتاب متولد ۱۳۴۷ و دارای مدرک کارشناسی ارشد رشته تاریخ تشیع و دارای پیشینه پژوهشی، اجرایی در حوزه تاریخ شفاهی است. در واقع این کتاب دستاورد یک دهه تلاش و کوشش نویسنده است که در سالهای گذشته به صورت پراکنده گفتگوهایی را در ارتباط با شخصیت و زندگی عابدزاده انجام داده است.
شادروان علیاصغر عابدزاده خراسانی در سال ۱۲۹۰ ش. در محله نوغان مشهد به دنیا آمد. آموزش مقدماتی را در مکتب خانه آغاز کرد و با مرگ پدرش زین العابدین معروف به ملأ عابد به کار دست فروشی مشغول شد. وی از دوران نوجوانی شاگرد حلبیسازی شد و به پیشرفتهای چشمگیری در این شغل دست یافت. در سالهای ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ در لشگر نهم شرق به خدمت سربازی مشغول بود؛ و پس از خدمت سربازی دوباره به تحصیل در حوزه مشغول فراگیری دروس مقدماتی شد. ایشان در سال ۱۳۲۰ ازدواج کرد که حاصل آن چهار دختر و دو پسر است. عابدزاده در سال ۱۳۲۵ ش. با ایجاد مهدیه وارد مسائل مذهبی و آموزشی شد. شغل آینهسازی از دیگر مشاغل وی است. دستگیری و زندانی شدن بعد از کودتای ۲۸ مرداد و بنای دوازده مدرسه از فعالیتهای آموزشی او هستند. او سرانجام در سه شنبه دهم تیرماه ۱۳۶۵ پس از یک بیماری طولانی در سن ۷۵ سالگی درگذشت و پیکرش را پس از تشییع بنا به وصیتش در مهدیه به خاک سپردند.
کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد، نگاهی مستند و دور از تعصب به فعالیتهای سیاسی- اجتماعی مرحوم عابدزاده است. نویسنده در این کتاب به زمینههای تأسیس دبستانهای انجمن پیروان قرآن در مشهد و ساختار آموزشی آن به طور مفصل پرداخته است.
استفاده و استناد همه جانبه به منابع و مآخذ و بهره گیری از اسناد و مدارک آرشیوی به همراه مصاحبههای تاریخ شفاهی موجب شده تا کتاب اهمیت بیشتری یابد. در این اثر از ۵۰ کتاب و ۱۶ مقاله، ۷ روزنامه، ۳۲ مصاحبه تاریخ شفاهی و ۴ پایان نامه برای تدوین نهایی استفاده شده است. کتابهایی چون انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه[۱]، یادها و باورها[۲]، برفراز خلیج[۳]، عقل سرخ[۴]، تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی[۵]، مدرس صالح[۶] و… بیشترین مستندات کتاب تشکیل میدهند. همچنین نویسنده با استناد به اخبار و تحلیلهای روزنامههای محلی همچون؛ آفتاب شرق، پرچم[۷]، خراسان، زرین، سیاه و سفید، نوای خراسان و اطلس در صدد است تا تحلیلی که در مطبوعات نسبت به شخصیت عابدزاده و مدارس انجمن پیروان قرآن وجود دارد ارائه دهد.
مصاحبههای تاریخ شفاهی بخش اصلی ارجاعات کتاب انجمن پیروان قرآن را تشکیل میدهند. نویسنده معتقد است: در این کتاب از حدود هشتاد ساعت گفتوگو که با بیش از سی نفر از آگاهان انجمن توسط بخش تاریخ شفاهی کتابخانه آستان قدس رضوی انجام گرفته و دهها گفتوگوی دیگر که در نشریات و مکتوبات آمدهاند، بهره گرفته شده است. این گفتوگوها آگاهی منحصر بفرد و تازهای از چگونگی ایجاد انجمن، برگزاری شعائر مذهبی، تأسیس بنای دبستانها، آموزش در آنها و فعالیتهای سیاسی- اجتماعی انجمن به علاقهمندان ارائه میکنند.[۸] برخی از این مصاحبهها با افرادی از جمله؛ احمدعلی منتظری، حسن مقدس تربتی، رضا گیوهچی، محمدعلی اعتضاد رضوی، غلامرضا بهزادیان، علی اکبر ثانی خیابانی، احمد سعیدی نجات، محمدتقی غنیان، محمود خادمالخمسه، حسین عابدزاده، محمد صالحی آذری و… انجام شده است.
عکسها و اسناد از دیگر منابعی است که نویسنده از آنها استفاده کرده است. تعدادی از اسناد برگرفته از آرشیوهای شخصی مصاحبهشوندگان و برخی هم مربوط به مرکز اسناد آستان قدس رضوی هستند که برای نخستین بار در این کتاب منتشر شدهاند.
کتاب انجمن پیروان قرآن در چهار بخش تدوین شده است. پس از پیشگفتار و مقدمه، نویسنده در بخش اول به بررسی بسترها و زمینههای شکلگیری انجمن پیروان قرآن در سه فصل پرداخته است. در فصل اول مطالبی از جمله؛ هیئتهای مذهبی، جمعیت کارمندان انجمن تبلیغات اسلامی، کانون نشر حقایق اسلامی و جمعیت مبارزین اسلام آمده است. آقای نظرزاده در فصل دوم با عنوان باورهای بهائیت و فصل سوم با موضوع مدرسههای اسلامی، به مسائلی همچون؛ بهائیت، کسرویگری، حزب توده، دبستانهای جامعه تعلیمات اسلامی و دبستانهای اسلامی مستقل پرداخته است.
بخش دوم کتاب با عنوان «علی اصغر عابدزاده و بنیاد نهادن انجمن پیروان قرآن» در دو فصل تدوین شده است. در فصل اول خواننده با بررسی زندگی نامه بنیاد گذار انجمن به مطالبی از جمله؛ تولد تا درگذشت حاجی عابدزاده آشنا میشود. همچنین مطالبی از قبیل؛ اساسنامه، شعبههای انجمن، فعالیتهای مذهبی، جشنها، آتش سوزی در مهدیه و فعالیتهای اجتماعی انجمن پیروان قرآن در این فصل گردآوری شده است.
بخش سوم کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد اختصاص به فعالیتهای سیاسی دارد. نویسنده در دو فصل، نخست فعالیتهای سیاسی انجمن را پیش ازکودتای ۲۸ مرداد و در فصل دوم به فعالیتهای سیاسی پس از کودتا پرداخته است. مهمترین مطالب این بخش عبارتاند از: سفر آیتالله کاشانی به مشهد، مشارکت انجمن در نصب تابلو شرکت ملی نفت ایران، اعتراض انجمن به رأی اولیه دیوان لاهه، پیوستن انجمن به جمعیت مؤتلف اسلامی، سازماندهی تظاهرات، قیام سی تیر، حضور نواب صفوی در مهدیه، نخستین روزها پس از کودتا، تخریب و دستگیری عابدزاده، درگذشت مادر عابدزاده، پس از زندان و انشعاب در انجمن پیروان قرآن.
آخرین بخش کتاب به فعالیتهای آموزشی انجمن پیروان قرآن اختصاص دارد. نویسنده در دو فصل نخست به ساخت دبستانهای انجمن و سپس به ساختار آموزشی آن پرداخته است. بررسی بنای مهدیه، دبستان عسکریه، نقویه، جوادیه، باقریه، کاظمیه، فاطمیه، علویه، سجادیه، حسینیه، حسنیه، جعفریه، رضویه و محمدیه از مطالب فصل اول و در فصل دوم به موضوعاتی هم چون؛ آموزش، مخالفت با مدارس دولتی، هیئت مدیره برنامهها، کتابهای درسی، آیینها، تشویق و تنبیه و… پرداخته شده است. نقد منابع، نتیجهگیری و پیوستها اعم از اسناد و عکسهای مرتبط با محتوای کتاب صفحات پایانی کتاب را تشکیل میدهند.
نویسنده در مقدمه کتاب ضمن نیاز سنجی مطالعات تاریخی از ضرورت پرداختن به تاریخ، چنین نوشته است: «مورخان هر نسلی باید تاریخ نسل خود را بنویسند و در پی یافتن پاسخی برای پرسشهای نسل خویش، باشند. تاریخ، همین وقایع دوربر و پیرامون ماست که زمان بر آن گذشته است. تاریخ، همین حوادث زندگی جمعی مردم کوچه و بازار است.» سپس از با اشاره به رویدادهای تاریخی و اثرگذاری آن در زندگی روزانه و آینده نگری این گونه ادامه داده است: «همیشه رویدادهای معاصر از این جهت که زنده و ملموساند و اثر خود را در زندگی ما نشان میدهند، جذاباند. تاریخ عصر ما، نشان میدهد چگونه زندگی کردهایم، از چه مسیرهایی حرکت کردهایم و امروز به کجا رسیدهایم. امروز در آینده پنجاه سال پیش هستیم. برای اینکه بدانیم در آینده چگونه هستیم و چه میشویم، باید نسبت به تاریخ نزدیک خود، شناخت پیدا کنیم.»[۹]
کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد به خواننده این فرصت را میدهد تا با نکات مثبت و منفی یک موضوع آشنا شده، سپس یک برداشت کلی از محتوای وقایع و اقدامات صورت گرفته به دست آورد. نویسنده هیچ گاه درصدد برجسته نمودن شخصیت عابدزاده نیست، بلکه از طریق ارائه اسناد و تحلیلهای مختلف به خواننده کتاب این اجازه را میدهد تا بدور از تعصب نسبت به نقش مرحوم عابدزاده در انجمن پیروان قرآن آشنا شود و قضاوتی راجع به فعالیتهای مذهبی و آموزشی او داشته باشد. هرچند در مواردی نویسنده نتوانسته است نگاهی کامل به حوادث داشته باشد و جنبههای از موضوع جامع و کامل بیان نشده است. در بخشی از کتاب به فعالیت «کانون نشر حقایق اسلامی» پرداخته شده و به نقل از کتاب جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران تألیف رسول جعفریان آمده است: «پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، برای مدتی محمدتقی شریعتی و برخی از اعضای کانون به زندان افتادند. بعدها با ممنوعیت فعالیت کانون، وی به حسینیه ارشاد در تهران رفت…»[۱۰] هرچند فعالیتهای کانون نشر حقایق اسلامی منحصر به مشهد بوده و در واقع برخی از اعضای کانون همچون دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد فعالیت داشتهاند، بعید به نظر میرسد آن دسته از فعالیتها را بتوان جزو کارنامه کانون نشر حقایق اسلامی قلمداد نمود؛ و یا در صفحاتی دیگر نویسنده بدون اشاره به تاریخ تأسیس دبستان دارالتعلیم دیانتی[۱۱] فقط به مکان دبستان پرداخته است.[۱۲]
توجه نویسنده به جزئیات روایتهای شفاهی و آوردن آن در متن کتاب موجب جذابیت مطالب شده است: «مدیریت کارگاه به عهده مهدی امیرپور بود. کارگاه ایشان هفتهای چهل قراس آینه جیبی قابدار تولید میکرد. هر قراس ۱۴۴ آینه، یعنی دوازده جین بود. عابدزاده آینهها را به تاجران و خرازیهای عمده میفروخت.»[۱۳] نویسنده با بیان روایتی از دختر مرحوم عابدزاده درباره شغل آینهسازی و اعتقادات ایشان نوشته است: «چند سال قبل از فوت پدر به خاطر اینکه دست توی این کار زیاد شده بود، قیمت آینهها خیلی تنزل کرد. به پدرم گفتند، بیایید آینه بزرگ تولید کنید، دیگر این آینهها خریدار ندارد. ایشان گفتند: «نه، من میترسم که توی آینههای بزرگ، خدای نکرده معصیتی بشود و دامن را بگیرد.»»[۱۴] سادهپوشی عابدزاده و بیان خاطراتی در این مورد از دیگر مطالب قابل توجه است که محمد عابدزاده، پسر ارشدش، روایت نموده است. «کفشهای حاج آقا به قدری خراب شده بود که مادرم به من گفتند: «محمد، کفشهای حاج آقا را دور بینداز و جای آن گالشهای نو را بگذار.» حاج آقا وقتی متوجه این موضوع شدند، اعتراض کردند و من به مزاح گفتم: «کفشهای شما را دزد برده»، و حاج آقا مجبور شد، این کفشها را با وجود ناراحتی بپوشند، ولی برای اینکه خیلی نو نباشد، آنها را گل مالی کردند.»[۱۵]
نویسنده صفحهای از کتاب را اختصاص به مرگ مرحوم عابدزاده داده است و علت درگذشت وی را حضور در راهپیمایی نهم دی ماه ۱۳۵۷ دانسته است؛ زیرا متعاقب آن تیراندازی و درگیری انقلابیون با نیروهای نظامی، حاجی عابدزاده سکته میکند. نویسنده سرانجام پس از بیان روایتهایی شفاهی از وضعیت جسمانی او، عابدزاده را تا زمان درگذشتش دنبال میکند.[۱۶] بررسی تمام جنبهها، عدم سانسور در روایت تاریخی از مشخصههای بارز کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد است: «حاجی عابدزاده که از آیتالله بروجردی تقلید میکرد، خرید و فروش و نگهداری رادیو را حرام میدانست و حتی از او هم یک پله پا فراتر گذاشته…»[۱۷]
برگزاری با شکوه جشنهای نیمه شعبان در مهدیه و حضور قشرهای مختلف مردم در این مراسمها از دیگر مطالب کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد است. نویسند معتقد است: «زنان در این مراسم، نقش و حضور پر رنگی نداشتند.[۱۸] و حاجی عابدزاده تبلیغ میکرد این جشن خاری است در چشم بهائیان و خدمت شایانی به مذهب شیعه است.[۱۹] سپس درباره تزئین مهدیه و جزئیات این جشن چنین ادامه داده است: «…اما پولدارها که خوب میدانستند پولشان را چگونه خرج کنند، از این فرصت طلایی برای تبلیغ کسب و کارشان بهره میگرفتند. بزاز معروف بازار پارچههای زیبا و رنگارنگ خود را در خنچه میچید و به تعداد خنچهها، بیکاران را اجیر میکرد تا آنها را بر سر گذاشته و در فاصله بازار تا مهدیه، در یک صف دراز و چشمگیر راه پیمایی کنند. در این مسیر، انبوهی از مردم شهر از سخاوت این بزاز نیکوکار با خبر میشدند و نمایش نیکوکارانه وی، تمایل به خرید از آن بزاز را در بسیاری بر میانگیخت…»[۲۰]
آتشسوزی از دیگر موضوعاتی است که در این کتاب در دو موضوع جداگانه به آن پرداخته شده است، نویسنده در صفحات نخستین کتاب به آتشسوزی ساختمان شیرو خورشید در ۲۴ اسفند ۱۳۱۸ مقارن با سالروز تولد رضاشاه پرداخته است. عامه مردم این موضوع را معجزه تلقی کردند و معتقد بودند بروز این حادثه ناشی از همزمانی این جشن با شام غریبان امام حسین(ع) بود.[۲۱] دومین آتشسوزی مربوط به مهدیه در سال ۱۳۴۰ ش است. نویسنده با بررسی اسناد، تاریخ شفاهی و اطلاعات منتشر شده در روزنامهها علت آن را اتصالات برق دانسته است.[۲۲]
فعالیتهای اجتماعی انجمن پیروان قرآن و حضور در حوادث طبیعی همچون؛ سیل و زلزله از دیگر مطالبی است که محمد نظرزاده به تحلیل و بررسی آن پرداخته است.[۲۳] حضور نواب صفوی در فروردین ۱۳۳۱ در مهدیه موجب میشود تا این سئوال مطرح شود که آیا نزدیکی دو دیدگاه موجب شده تا نواب و عابدزاده به هم نزدیک شوند؟ نویسنده پس از طرح موضوع به ابعاد حضور نواب[۲۴] در مهدیه و بیان نظرات موافقان و مخالفین دیدگاه مرحوم عابدزاده را چنین آورده است: «حرف او، حرف ماست. ما چیز دیگری نمیخواهیم. ما از دولت فقط دین میخواهیم.»[۲۵]
کودتای ۲۸ مرداد مشهد و نقش انجمن پیروان قرآن از دیگر موضوعات این پژوهش است که نویسنده پس از تحلیل و بررسی روایتهای گوناگون به عدم فعالیت انجمن و عابدزاده در این موضوع اشاره نموده است.[۲۶] تخریب شخصیت عابدزاده پس از کودتای ۲۸ مرداد، از نکاتی است که روزنامهها به آن دامن زده و به بهانههای مختلف و سئوالات متعدد شخصیت عابدزاده را به چالش کشیدهاند. سئوالاتی از قبیل این که درآمد[۲۷] عابدزاده از کجا تأمین میشود؟ اشخاص و دستگاههای که محرمانه به عابدزاده پول میدهند و انجمن را تقویت میکنند، چه کسانی هستند؟ و اتهاماتی مثل کمک انگلیسیها[۲۸]، موجب میشود تا از محبوبیت مرحوم عابدزاده کاسته شده و زمینههای دستگیری وی توسط ساواک فراهم شود. هر چند در روزنامه آفتاب شرق و نوای خراسان پاسخهایی به این سئوالات داده میشود، ولی در نهایت این گونه مطالب موجب دستگیری وی در ششم آذر ۱۳۳۶ شد. خبرهای مأیوس کنندهای از وی حضور در زندان از سوی کسانی که وی را میدیدند، نقل میشد. عباراتی همچون «عابدزاده خودش را باخته»[۲۹] و یا وی «کپسول درون خالی» است و فشارهای ساواک موجب میشود تا وی را «شخصی مطیع»[۳۰] دانسته که موجب همکاری وی با ساواک شود. مرحوم عابدزاده معتقد بود: فعالیتهای سیاسی، او را از هدفهایش دور میکند. دستگاه حکومت هم برای برگزاری مجالس و مراسم قرآنی و دینی مانع و مزاحمت جدی ایجاد نمیکند؛ بنابراین تغییر رویه عابدزاده در سال ۱۳۳۷ موجب انشعاب در انجمن پیروان قرآن میشود؛ و عدهای با انتشار بیانیه از انجمن کنارهگیری نموده[۳۱] و زمینههای ایجاد مسجد کرامت را در سال ۱۳۴۴ به وجود میآورند و از سال ۱۳۵۲ با دعوت از سیدعلی خامنهای عملاً این مسجد تبدیل به یکی از کانونهای مهم انقلاب اسلامی در مشهد میشود. نویسنده کتاب انجمن پیروان قرآن در ادامه فعالیتهای سیاسی مرحوم عابدزاده با پرداختن به حضور وی در راهپیمایی نهم دی و سکته نمودنش در صدد است تا شروع حرکت سیاسی مرحوم عابدزاده و پایان غمانگیز حضور در راهپیمایی را مرتبط دانسته و با بررسی روایتهای مختلف به جنبههای آموزشی مدارس انجمن پیروان قرآن بپردازد.
فعالیتهای آموزشی انجمن پیروان قرآن با بنای مهدیه در سال ۱۳۲۵ ش. شکل میگیرد. هر چند نویسنده با ارائه اطلاعات مهمی به فضاهای آموزشی و دوازده مدرسه مهم انجمن پرداخته است ولی نگاهی تحلیلی به فارغالتحصیلان این مدارس نداشته است. به راستی آیا اینگونه مدارس پاسخ مناسبی در جهت علمآموزی دانشآموزان از دهه سی تا پنجاه بوده است؟ سرنوشت دانشآموزان این مدارس چگونه بوده است؟ هرچند مطالعه کتاب، پاسخ مناسبی به این سئوالات نمیدهد ولی تفکر و بینش مؤسس انجمن موجب جلب اعتماد عامه مردم شده و فرزندانشان برای مدتی در این مدارس کسب علم نمودهاند. مخالفت عابدزاده با مدرسههای دولتی و تحصیل دختران از نکات قابل توجهی است که نویسنده با مصاحبه با برخی از فعالان انجمن پیروان قرآن در صدد موشکافی آن است.
گزینش و استخدام معلمان، نحوه اجرای برنامههای صبحگاهی، انجام فرائض دینی، تنبیه و تشویق دانشآموزان از دیگر مطالب جذاب و مستند کتاب انجمن پیروان قرآن مشهد هستند که نویسنده با اشراف بر منابع و مآخذ ارایه نموده است. مهمترین ویژگی این کتاب پرداختن به تمام جنبههای مثبت و منفی مدارس انجمن و شخصیت مرحوم عابدزاده است. بیان واقعیتها و دوری از تعصب و شخصیتگرایی موجب شده تا این کتاب اطلاعات ارزشمندی را به مطالعهکننده ارائه دهد.
-[۱] رحیمپور، حیدر (۱۳۸۸) از «انجمن پیروان قرآن» تا «انجمن حجتیه»: گفتگو با حیدر رحیمپور (ازغدی) سیر تحول انجمنهای دینی از شهریور ۱۳۲۰ تا کنون. تهران: طرح فردا
[۲] – نجومیان، حسین (۱۳۸۶) یادها و باورها. مشهد: چهارم
[۳] – نجات حسینی، محسن (۱۳۷۹) بر فراز خلیج: خاطرات محسن نجات حسینی عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ایران (۱۳۴۶ ـ ۱۳۵۴). تهران: نشر نی
[۴] – حکیمی، محمدرضا و محمد اسفندیاری (۱۳۸۳) عقل سرخ بیست مقاله. قم: دلیل ما
[۵] – منصوری، پروین (۱۳۸۴) تاریخ شفاهی کانون نشر حقایق اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
[۶] – مدرس صالح: نکوداشت نیم قرن تکاپوی علمی آیت الله سید میرزا حسن صالحی (۱۳۸۵) مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی
[۷] – روزنامه پرچم اسلام به مدیر مسئولی، سید عبدالکریم فقیهی شیرازی از سال ۱۳۲۵ش. با محتوای دینی، خبری و تحلیلی منتشر شده است.
[۸] – نظرزاده، محمد (۱۳۹۴) انجمن پیروان قرآن مشهد: فعالیتهای مذهبی، آموزشی، سیاسی و اجتماعی با تاکید بر کارهای علی اصغر عابدزاده. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ص ۲۱۰
[۹] – همان، ص ۱۳
[۱۰] – همان، ص ۳۳
[۱۱] – شیخ غلامحسین تبریزی(۱۲۶۰-۱۳۵۹ ه ش.) این دبستان را در حسینیه ای واقع در محله سرشور مشهد به کمک مرحوم سید جواد خامنهای تأسیس نمود.
[۱۲] – نظرزاده، محمد (۱۳۹۴) انجمن پیروان قرآن مشهد، ص ۴۷
[۱۳] – همان، ص ۶۱
[۱۴] – همان، ص ۶۱
[۱۵] – همان، ص ۶۲
[۱۶] – همان، ص ۶۶
[۱۷] – همان، ص ۶۹
[۱۸] – همان، ص ۸۴
[۱۹] – همان، ص ۸۵
[۲۰] – همان، ص ۸۵
[۲۱] – همان، ص ۲۱
[۲۲] – همان، ص ۸۶
[۲۳] – همان، ص ۹۲
[۲۴] – همان، ص ۱۱۹
[۲۵] – همان، ص ۱۲۱
[۲۶] – همان، ص ۱۲۵
[۲۷] – همان، ص ۱۲۹
[۲۸] – همان، ص ۱۳۳
[۲۹] – همان، ص ۱۳۷
[۳۰] – همان، ص ۱۳۹
[۳۱] – همان، ص۱۴۰
منبع:
http://www.oral-history.ir/?page=post&id=5836
(۶۶۷)
درباره نخستین رادیوی مشهد: رادیو لشکر خراسان
یادی از سرهنگ علیاصغر نظامالملکی
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
علیاصغر نظامالملکی در حال سخنرانی در مسجد گوهرشاد
۷۵ سال از افتتاح برنامههای رادیویی در ایران میگذرد(۱) و در این سالها برنامههای متنوع تاریخی، سیاسی و اجتماعی و آموزشی، سرگرمی، خبری و … از رادیو پخش شده است. آرشیوهای رادیویی که تاریخ و تحولات این رسانه را در بردارند، از اهمیت خاصی برخوردارند. تاریخ شفاهی رادیو از جمله موضوعات مهمی است که پرداختن به آن میتواند تاریخ گویایی از این رسانه را ارائه دهد و در واقع یکی از کارکردهای آن تولید برنامههای جدید و ارتباط مخاطب با گذشته آن است. ۱۹ شهریور ۱۳۲۸ سالروز افتتاح «رادیو لشکر خراسان» است. به این مناسبت در این مقاله نگاهی به راهاندازی فرستنده رادیویی لشکر خراسان در مشهد و تاریخچه آن میاندازیم.
قبل از این که رادیو لشکر خراسان فعالیت خود را شروع کند، روسها درسالهای اشغال مشهد رادیو داشتند و برنامههایی پخش میکردند. در سندی درباره رادیو، روسها در سال ۱۳۲۳ش از مدیرکارخانۀ برق مشهد درخواست میکنند که همهروزه از ساعت۱۲ الی ۱۴نیروی برق را برای مصرف پخش رادیو تأمین نماید.(۲) این که محتوای این برنامهها به چه صورتی بوده است و به چه زبانی پخش میشده، روشن نیست.
رادیو لشکر خراسان را میتوان اولین رادیوی مشهد دانست. پخش برنامههای این رادیو از۱۹ شهریور ۱۳۲۸ رسماً آغاز شد و فقط روزهای شنبه از ساعت هشت بعد از ظهر روی موج کوتاه ۴۴ متر برنامه داشت.(۳)
ساعت هشت بعد از ظهر روز شنبه ۱۹ شهریور، اولین برنامۀ رادیویی لشکر هشت خراسان به ترتیب زیر اجرا شد:
قسمت اول، نطق افتتاحیۀ سرتیپ مهین؛ قسمت دوم، سنتورنوازی آقای فرامرز (۴)؛ قسمت سوم، اخبار منطقۀ لشکر؛ قسمت چهارم، سخنرانی سروان نظامالملکی با عنوان هدف مقدس ارتش ایران؛ قسمت پنجم، ارکستر هیأت نوازندگان افتخاری رادیو لشکر؛ و قسمت ششم آهنگ مارش توسط دستۀ موزیک لشکر.
نخستین برنامۀ رادیو لشکر به مدت یک ساعت پخش شد و برنامههای آن در ساعت نه بعد از ظهر پایان یافت. بعد از چهار ماه اعلام شد، علاوه بر برنامههای رادیویی لشکر، برنامههای رادیو تهران نیز همه روزه از طریق رادیو لشکر هشت خاور تقویت و پخش خواهد شد.(۵) در ابتدا استودیوی این رادیو خیلی ابتدایی بود و برنامهها به صورت زنده پخش میشد.(۶)
اولین گویندۀ رادیو لشکر مشهد
علیاصغر نظامالملکی فرزند شیخعبدالله نظامالملکی، در سال۱۲۹۴ش در شهر مشهد به دنیا آمد. وی در سال۱۳۱۳ش پس از گذراندن امتحانات دورۀ متوسطه اجازه یافت در مدارس علوم دینی به تحصیل مشغول شود.
علیاصغر نظامالملکی پس از ورود به ارتش، فعالیتهای مذهبی خود را شروع کرد. وی با ایراد سخنرانیهای مذهبی، نقش مؤثری در آگاهی مردم داشت. ارتباط وی با علما و مطالعات گستردهاش در موضوعات دینی سبب شد تا برخی از علما میزان اطلاعات وی را در حد اجتهاد اعلام کنند. سخنرانیهای مذهبی وی در رادیو لشکر بخش عمدۀ فعالیت نظامالملکی را تشکیل میداد. وی فعالیت تبلیغی- مذهبیاش را در ستاد تبلیغات لشکر خراسان شروع کرد و در سال ۱۳۲۶ در رادیو لشکر هفت کرمان و مکران، سخنرانی مذهبی انجام میداد.
فعالیتهای نظامالملکی در چند محور اساسی قابل بررسی است:
روزنامه طوس در اواخر سال۱۳۲۸ ، در تحلیل عملکرد رادیو لشکر نوشت:
رادیو لشکر از بدو تأسیس بدون شک به واسطۀ حسن تدبیر و لیاقت سرپرست آن، سروان نظامالملکی، به صورت بسیار خوب و آبرومند اداره شده و مخصوصاً سخنرانیهای پرمغز و مفید ایشان قابل تقدیر بوده و هست. چیزی که مایۀ خوشوقتی و امتنان اهالی مشهد است این که، سرکار نظامالملکی صرف نظر از جنبۀ لیاقت و کاردانی و معلومات عمیق خودشان، از نظر دینی هم یک افسربرجسته و ممتاز است و به اصول و مبانی اسلامی شدیداً پایبند بوده، در تمام گفتار و بیانات خودشان این حقیقت را به اثبات رسانیدهاند و همین امر باعث میشود که ما این حسن انتخاب را به لشکر تبریک بگوییم.
آقای نظامالملکی در عین حال، یکی از قاریان بیمانند قرآن مجید است و بدون گزافهگویی از این لحاظ هم خیلی مورد توجه واقع شده، اغلب علاقهمندان به رادیو مشهد، میل دارند در رادیو بهوسیلۀ ایشان قرآن تلاوت شود.
در سال ۱۳۲۹، استاندار خراسان، صدرالاشرف از خدمات فرهنگی و اجتماعی سروان نظامالملکی تقدیر کرد و از وزارت فرهنگ برای این افسر دانشمند نشان درجۀ یکم خواستار شد.(۸) برخی موضوعات سخنرانیهای نظامالملکی در رادیو لشکر خراسان عبارت بود از: رستاخیز عظیم، سلحشوری ایرانیان، زن دراجتماع و مقام زنان در اسلام، آینۀ دل، هدایت دین و…
وی به دعوت شهردار گرگان در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۴۴ در مسجد جامع گرگان سخنرانی کرد. همچنین سخنرانی در مسجد گوهرشاد، حسینیۀ کرمانیها، مسجد ابوالفضلیها، مسجد جفائی خیابان تهران، تکیۀ ابوالفضلیهای نوغان، و مسجد قائم خیابان ابومسلم مشهد از دیگر فعالیتهای تبلیغی مذهبی سرهنگ نظامالملکی محسوب میشود.
سخنرانیهای مذهبی سرهنگ نظامالملکی
ارتباط با علما و روحانیون
در تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۴۰ به درخواست آیتالله بهبهانی از ارتش، با شرکت آقای نظامالملکی در کانون هدایت جوانان و سخنرانی در شبهای جمعۀ هر هفته در آنجا با لباس شخصی موافقت شده است.(۹) آیتالله فقیهسبزواری نیز در نامهای به آیتالله سیدمحمد شاهرودی در کربلا، ضمن معرفی آقای نظامالملکی، درخواست نموده، چند شبی پس از نماز مغرب ایشان سخنرانی نمایند.
همچنین، در دست نوشتههای آقای نظامالملکی آمده است که در مرداد۱۳۳۴ از تهران به جده حرکت کرده، در کربلا و نجف منابر متعدد رفته و مورد لطف آیتاللهالعظمی حکیم قرار گرفته است.
سرهنگ علیاصغر نظامالملکی که دوران خدمت نظامی خود را در مشهد، تهران، کرمان و سرخس طی نمود، در اوایل دهۀ۱۳۵۰ به درخواست خودش بازنشسته شد. و در زمان حیاتش سفرهایی به کربلا، مکه، و هندوستان و فرانسه کرد.
حسین نظامالملکی فرزند وی در ارتباط با پدرش مینویسد: «پدر من سرگرد نظامالملکی در حدود ۲۰سال است که آستین همت بالازده و در راه دین و ملیت و ناموس و شرافت و … مردانه قدم برمیدارد و در این راه از هیچگونه فداکاری و از خود گذشتگی کوتاهی ننموده است. تمام مردم خراسان و حتی اغلب مردمی که در نقاط دیگر ایران به سر میبرند پدر مرا خوب میشناسند. زیرا کم و بیش صدای او را از رادیو مشهد یا تهران شنیده و یا بهوسیله جراید دیده و خواندهاند… ولی باید بگویم، الان پدر من در منزل اجارهای مینشیند و حقوق او حتی کفاف عائلۀ ما را نمیکند. البته او در تمام مراحل زندگی به من که فرزند او هستم اینطور نصیحت مینماید: «فرزندم: من برای خدا قدم بر میدارم و آنچه انجام میدهم، پاداشش را از خدا میخواهم. بیدی نیستم که با این بادها بلرزم…»»(۱۰)
از سرهنگ علی اصغر نظامالملکی بهعنوان سخنوری توانا یاد شده است. وی در سیام مهرماه ۱۳۸۲ از دنیا رفت و در صحن جمهوری حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده شد.(۱۱)
سخنرانی اولین گوینده مذهبی رادیو لشکر در جمع نظامیان
_______________________
۱- روز چهارشنبه، ۱۴ اردبیهشت ۱۳۱۹، ساعت هفت بعدازظهر، دستگاه پخش صدای تهران فعال شد. در این برنامه رضاخان، هیأت دولت، سران لشکر، هیات رئیسۀ مجلس شورای ملی، معاونان وزارتخانهها، مدیران جراید، رؤسای کمسیونهای پرورش افکار و رؤسای شعب کمیسیون رادیو همگی با لباسهای رسمی در مرکز فرستنده بیسیم حضور یافته بودند. تهرانیان، عبدالحسین (۱۳۲۰) سالنامه خراسان. مشهد: چاپخانه خراسان، ص۲۶
۲- مرکز اسناد آستان قدس رضوی، اسناد بایگانی راکد
۳- روزنامه خراسان، ۱۷ شهریور ۱۳۲۸
۴- عباس فرامرز، سال ۱۳۰۴ش در مشهد متولد شد. دوران تحصیل را در دبستان دیانت و بدر گذراند و سپس وارد هنرستان صنعتی شد. وی اولین فردی است که در روز افتتاحیۀ رادیو لشکر سنتورنوازی کرد. وی کارمند ادارۀ املاک آستان قدس و سالها مسئول دایره صندوق این اداره بود. یکی از خاطرات وی از دوران فعالیت در رادیو لشکرخراسان چنین است: «زمانی که رادیو در مهمانسرای ارتش بود، نظامیها رفتوآمد میکردند و شلوغ بود. موقع اجرای برنامه یکهو کسی وارد میشد و میگفت: «دست نگه دارید، جناب سرهنگ میخواد آواز بخواند.» مابرنامه قطع میکردیم و بعد طرف میآمد و خراب میکرد و نمیتوانست آواز بخواند.» (مصاحبه با عباس فرامرز، ۱۲ آذر ۱۳۸۶)
۵- رامین نژاد، رامین (۱۳۹۰) تاریخ لشکر خراسان از دوره صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی. جلد۱. مشهد: آهنگ قلم، ص۳۷۷
۶- مصاحبه با عباس فرامرز، ۱۲ آذر ۱۳۸۶
۷-انجمن دینی حجتیه در سال ۱۳۲۸تأسیس شد. در ابتداجلسات آن بهصورت سیار برگزار میشد و به تعلیم و ترویج قرآن مجید اختصاص داشت. یکی از سخنرانان این جلسه درروزهای جمعه، آقای نظامالملکی بود.
۸- روزنامه آفتاب شرق، ۲۱ آبان ۱۳۲۹
۹- مجموعه اسناد شخصی آقای نظامالملکی
۱۰- نظامالملکی، حسین (۱۳۳۵) مکنونات قلبی یا مجموعه نفیس، اجتماعی، اخلاقی، انتقادی، تاریخی، ادبی. مشهد. زوار، ص۵۲
۱۱- مصاحبه با منصوره احمدی و خانم نظامالملکی، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
منبع:
http://oral-history.ir/?page=post&id=5678
(۶۶۸)
مدارس نوین در مشهد: از مدرسه همت تا دبیرستان دانش
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
تعدادی از دانشآموزان دبستان فردوسی سال ۱۳۱۶ش
اغلب مردم خاطراتی از تحصیل و مدارسی که در آن علم و دانش را شروع کردهاند، دارند. در واقع سرفصل همه خاطرات از مدارس، معلمان و نحوه تحصیل شروع میشود و در گذر زمان مشکلاتی که در گذشته فرا روی ساختار آموزشی بوده بخش عمدهای از حافظه را تشکیل میدهد. ثبت این خاطرات از طریق مصاحبه و تدوین تاریخ شفاهی فرهنگیان میتواند گام مهمی در جهت ثبت تاریخ آموزش و پرورش محسوب شود. در این مطلب به نخستین مدارس نوین در مشهد و تلاش بانیان آن برای راهاندازی مدارس پرداخته میشود.
نخستین حرکت برای تأسیس مدرسۀ جدید را در مشهد میرزاحسن رشدیه شروع کرد. وی در سال ۱۳۰۵ق بعد از اینکه علمای متعصب تبریز برای چندمینبار مدرسه او را غارت کردند، به مشهد آمد و اینبار تلاش نمود تا در این شهر مدرسهای جدید راهاندازی کند. رشدیه در مشهد مدرسهای بزرگ دایر کرد، اما هنگامی که از تبریز شرح رخدادها به ناآگاهان مشهد رسید، اوباش و عوام ریختند و مدرسه رشدیه را غارت و خود او را نیز مصدوم کردند و دستش را شکستند. حاکم و صاحبدیوان مشهد از رشدیه دلجویی و زمینه مداوایش را فراهم کرد و او را روانه شهرش ساخت. از نام مدرسهای که رشدیه در مشهد تأسیس کرد، هیچ اطلاعاتی در دست نیست. بعد از تلاش رشدیه، گروهی بر آن شدند تا راه او ادامه دهند که از پیشگامان این امر میتوان به شیخمحمدعلی مدیر (مدیریان) و حاج اسدالله خامنهای اشاره کرد.
مدرسه همت را میتوان اولین مدرسه جدید مشهد برشمرد که در سال۱۳۱۲ق، به اهتمام شیخمحمدعلی مدیر در صحن عتیق آستان قدس رضوی برپا شد. این مدرسه هرچند شکل و سامان مدارس جدید را نداشت، اما به سبب مواد درسی جدید که در این صحن تدریس میشد، آن را اولین مدرسۀ جدید خواندهاند. در سالنامۀ دبیرستان شاهرضا (۱۳۱۴-۱۳۱۳ ه ش) از مدرسهای به نام رضوی یاده شده که کلاسهای آن در همان صحن تشکیل میشده و این احتمال را تقویت میکند که هر دو در حقیقت یک مدرسه بوده است.
شیخمحمدعلی مدیر بعد از انحلال مدرسۀ همت، در سال ۱۳۱۵ق یک باب مدرسۀ چهارکلاسه به نام مدرسۀ گندمآباد در محله گندمآباد تأسیس کرد. مدرسه همت در سال ۱۳۱۸ق شعبهای از مدرسه شیخمحمدعلی مدیر بود که پیش از این در محله گندمآباد احداث شده بود. محل این مدرسه در منزل میرزاجعفر و جنب مسجد گوهرشاد قرار داشت. این مدرسه دارای شش کلاس کامل ابتدایی بود. ملکالحکماء در سرگذشت نامه خود آورده است: «دو سال قبل از آنکه دولت مشروطه شود در ارض اقدس سه باب مدرسه ابتدایی به طرز جدید از قرار پروگرام وزارت جلیله علوم به نام مدرسه مظفریه و همت و ادب تأسیس نمودم.»[۱]
اولین مدرسهای که در مشهد به طرز جدید تأسیس یافته مدرسهای است به نام همت که در سال ۱۳۱۹ ه ق. از طرف مرحوم ادیب الممالک مدیر روزنامه ادب تأسیس شده است. وی مجلسی برای امتحان شاگردان مدرسه مزبور تشکیل داد و عموم طبقات را دعوت نمود. محل این مدرسه در بازارچۀ عیدگاه، تیمچۀ سرپوشیده بوده است.[۲] مؤلفان کتاب مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی از نخستین مدارس دولتی در شهر مشهد چنین یاد کردهاند: «نخستین مدرسه دولتی به نام احمدی در سال ۱۲۹۶ش تأسیس شده است. این دبستان پسرانه و به صورت رایگان (دولتی) بوده است.»
مدرسه فروغ
هرچند از سابقۀ تأسیس اولین مدرسۀ دخترانه در مشهد، کمتر از یک قرن میگذرد، اما در یک قرن گذشته، گسترش مدارس بانوان موجب شده تا زنان در عرصههای مختلف علمی- اجتماعی جایگاه ویژهای داشته باشند.
فروغالسلطنه آذرخشی دختر قهرمانمیرزا قاجار و صغری خانم (بیبیجان) و جد پدریاش مرحوم شجاعالسلطنه پسر فتحعلیشاه قاجار بود. وی در سال ۱۲۶۰ش درروستای ازغند از توابع تربت حیدریه متولد شد. در آن زمان برای زنان مدرسهای نبود و فقط در مکتبخانهها به آنان قرآن و خواندن و نوشتن آموزش داده میشد. بنابراین، فروغ السلطنه به همراه خواهرش بانو در مکتبخانهها خواندن و نوشتن را فرا گرفت. خانم فروغ آذرخشی در سن هفدهسالگی با سرتیپ علیاکبرخان اهل تفلیس روسیه و رئیس تلگرافخانۀ روسیه در شهر مشهد ازدواج کرد که حاصل آن چهار پسر و سه دختر بود.
تأسیس اولین مدرسۀ دخترانه در شهر مشهد و بازتاب آن در بین اقشار مختلف از جمله مطالبی است که محقق میتواند با الهام از آن به تحقیق در مورد زمینههای تأسیس دبستانهای دخترانه در شهر مشهد بپردازد و با زندگینامۀ نخستین زنی که در مشهد اقدام به تأسیس دبستان و دبیرستان نمود، آشنا شود. در مشهد تا دهۀ سوم زندگی فروغ آذرخشی مدرسهای وجود نداشت؛ بنابراین وی به فکر بازکردن مدرسه و با سواد کردن بچههای خود و دیگران افتاد. وی این اندیشه را با همسرش درمیان گذاشت و پس از چند جلسه صحبت، با همیاری افرادی چون حاجمرتضی قهرمانمیرزا متخلص به شکسته، اولین مدرسۀ دخترانه مشهد شکل گرفت.[۳]
کار ساختمان مدرسه از سال ۱۲۹۰ش شروع شد و تکمیل آن بیش از سه سال طول کشید. عزیزالملوک آذرخشی در توصیف ساختمان مدرسۀ فروغ نوشته است: «ساختمان مدرسه با ارتفاع کم، از زمین و دارای پنج اتاق با پنجرههای نیمهچوب و نیمهشیشه با نور کافی، روبهروی باغ ساخته شد و از ساختمان، راهرو عریض و تاحدی طولانی کشیدند که حیاط بزرگ را به حیاط کوچک که به کوچه در داشت وصل میکرد. برای ورود به مدرسه باید ازکوچه به حیاط کوچکتر وارد شد و از همان راهرو به حیاط بزرگ و ساختمان مدرسه رسید. در حیاط کوچک، اتاق مدیر مدرسه قرار داشت و پهلوی آن تا رسیدن به راهرو، یک اتاق دیگر و در طرف مقابل، سه اتاق و یک مستراح ساخته شده بود. اتاق سوم، متعلق به فراش مدرسه بود که صندوقخانه هم داشت. حوض آبی با دو باغچۀ متوسط در وسط این حیاط بود.»
خبر تأسیس مدرسه فروغ، در شهر پیچید. مخالفان پس از شنیدن خبر تأسیس مدرسه، بهانه بهدست آورده شروع به تهدید کردند و سفارش و پیغام برای شاهزاده میفرستادند که مدرسه را ببندید وگرنه آن را آتش میزنیم و خراب میکنیم… از طرفی شاهزاده مرتضیمیرزا در روزنامۀ پرخوانندۀ خود (توس)، حملات سختی به این گروه میکرد و همهروزه مردم را در جریان خبرها میگذاشت. با همۀ تهدیدها، مدرسه باز بود و معلمان و مدیر مدرسه به کارها میرسیدند. بهعلاوه، پسر بزرگ خانواده، با دو برادر دیگرش احسانالله و پرویز و خدمتکاران منزل، مسلح شده، از مدرسه محافظت میکردند.[۴]
آذرخشی در شرایطی غیرعادی که تحصیل علم و رفتن به مدرسه برای دختران بسیار مشکل بود، این مدرسه را که مسئولان آموزشی و فرهنگی آن سالها از آن بهعنوان ریشه و مبنای معارف جدید مشهد یاد کردهاند، تأسیس کرد. این مدرسه در سال ۱۲۹۶ش پنج کلاس و هفت آموزگار داشت.[۵]
ازجمله کسانی که فروغ آذرخشی را در این راه کمک کرد، حاجمرتضی میرزاقهرمان بود که سالها نزد ادیب نیشابوری از علمای مشهد در مدرسۀ نواب تلمذ کرده بود. دبستان فروغ در ابتدا با سه دانشآموز در کلاس اول و چهار دانشآموز در کلاس دوم، کار خود را آغاز کرد و بهتدریج کلاسهای سوم، چهارم و پنجم هم دایر شد. فروغ که تا آن زمان فرصت برگزاری مراسم افتتاح رسمی مدرسه را پیدا نکرده بود، در سالروز تولد پیامبر اکرم(ص)، جشن مفصلی را به عنوان افتتاحیه مدرسه برگزار کرد. با گسترش فعالیتهای آموزشی، این دبستان بهتدریج با کسری بودجه و کمبود امکانات روبهرو شد. از این رو، شرکت فرهنگیان خراسان برای تداوم کار فروغ، اقدام به پرداخت اعانه و کمک هزینه به دبستان کرد. پس از تأسیس دبستان فروغ، وی در سال ۱۲۹۸ش، دبستان دیگری را تأسیس کرد و سرپرستی آن را به خواهرش بانو قهرمانی واگذار کرد.
آذرخشی در سال ۱۲۹۷ش، در محلۀ بالا خیابان، کوچۀ حاج شیخعبدالحسین، منزل شخصی به نام شهیدی را ماهیانه ۳۰۰ ریال اجاره کرد. بعدها به پاس خدمات وی و خواهرش، این مدرسه به نام «بانوان» نامگذاری شد. شهریۀ دانشآموزان مدرسه از طریق اعانه و بودجه از سوی مسئولان مدرسه پرداخت و جمعآوری میشد.[۶]
فروغ در مسیر راهاندازی و ادارۀ مدرسه با مشکلات زیادی دست به گریبان بود. در کنار مشکلات مالی که از طریق شهریههای دانشآموزان و دریافت ماهیانه ۳۰ تومان از شرکت فرهنگیان تأمین میشد، بسیاری از افراد متعصب، به شیوههای گوناگون وی را تهدید میکردند و از ادامه کار میترساندند؛ ولی او کار خود را با پشتکار ادامه داد و در مقابل مخالفان ایستادگی کرد و بهخاطر جلوگیری از شورش و فتنه، از گرفتن جشن افتتاحیه خودداری نمود.
پس از چندی کلاسهای سوم، چهارم و پنجم دایر شدند و از دانشآموزان پنجم در اولین سال امتحانات نهایی به عمل آمد و عدۀ داوطلبان که هفت نفر بودند، قبول شدند. در چهارمین سال تأسیس، کلاس ششم دایر شد و بعد از سه سال، سیکل اول و دبستان با هم اداره میشدند ولی مدرسه همیشه دچار کسری بودجه بود. هرچند قوامالسلطنه ماهی ۲۰۰۰ ریال کمک مادی میکرد، ولی باز هم کافی نبود.
در سال ۱۳۰۴ش عدۀ شاگردان مدرسۀ فروغ ۱۴۵ نفر بود و مدرسه بهصورت شش کلاسی اداره میشد.[۷] در سال ۱۳۰۵ش تعداد شاگردان مدرسه فروغ بالغ بر ۱۶۹ تن گردید که ۲۷ نفر از آنها به رایگان تحصیل میکردند. تعداد فارغالتحصیلان مدرسه تا این سال بالغ بر ۱۹۳ تن و آموزگاران مدرسه ۹ تن بود.[۸] در آخر خرداد ۱۳۰۹ش این مدرسه دارای شش کلاس ابتدایی و کلاس اول متوسطه بوده است. در این سال مدارس ملی بهلحاظ کیفی بررسی و مورد تأیید اداره معارف قرار میگرفتند. مدرسه فروغ نیز با دریافت این تأییدیه، مجوز ادامۀ کارش را دریافت کرد.
در سال ۱۳۱۱ش، فروغ با کمک ادارۀ معارف خراسان، تقاضای صدور مجوز گشایش کلاسهای کامل متوسطه را کرد. در پاسخ به همین درخواست، اداره معارف خراسان نوشته است: «اجازۀ هفت کلاس صادر شده و تقاضا برای دو کلاس هشت و نه متوسطه پیگیری و از صدور مجوز کلاسهای هشت و نه ممانعت بهعمل آمد.» همچنین پیشنهاد شده بود که این کلاس دولتی شود تا احتیاجی به صدور امتیاز مخصوص نداشته باشد و برای امتحان دانشآموزان مشکلی رخ ندهد. در سال ۱۳۱۳ش، کلاسهای دوم و سوم دبیرستان به آن افزوده شد. در سال ۱۳۱۷ش «دبستان فروغ» با شش کلاس ابتدایی دولتی شد و به نام فروغ تابلو آن نصب گردید. خانم فخرآفاق پارسا مسئول مجلۀ جهان زنان، از جمله معلمان مدرسه فروغ بوده است.[۹]
در سال ۱۳۳۵، بهمناسبت چهلمین سال تأسیس «مدرسه فروغ» و بازنشستگی فروغالسلطنه، طی روزهای دوشنبه نوزدهم و سهشنبه بیستم آذرماه، مراسم جشنی در دبیرستان فروغ آذرخشی برگزار شد و از خدمات فروغ آذرخشی تقدیر بهعمل آمد.[۱۰] در این مراسم، آقای استاندار، نیابت تولیت، رؤسای ادارات، فرهنگیان و جمع کثیری از طبقات مختلف در جشن شرکت داشتند. آقای کوثری مدیر کل فرهنگ خراسان در سخنانی شرح مبسوط و جامعی دربارۀ ۴۲ سال خدمت خانم آذرخشی بیان کرد و گفت: «گرچه ایشان عنوان بازنشستگی گرفتهاند، ولی همیشه فرهنگ بهوجود ایشان افتخار میکند و ایشان برای ابد در قلب فرهنگ و فرهنگی جای دارند».
همچنین در این مراسم، محصلان دبستان فروغ سرود فرهنگ را خواندند و آقای قدوسی رئیس اوقاف خراسان سخنرانی کرد. سپس خانم اقدس شهیدی، زهرا الستی و فرشته طاهری با قرائت اشعاری به تجلیل از خدمات فروغ آذرخشی پرداختند.
از دیگر سخنرانان این مراسم آقای بروخیان، رئیس دبیرستان و هنرستان حرفه و فن، دکتر شادمان نیابت تولیت و آقای جعفری استاندار خراسان بودند. دکتر محمدولی قهرمان، نوه فروغ آذرخشی مطالبی بدین شرح از زبان او بیان کرد: «برای خدمتگزاری سالخورده چون من، موجب نهایت امتنان است که چون امروز بهخاطر او قدم رنجه فرمودهاید، ۱۲ سال قبل که دبستان فروغ را افتتاح میکردم، امیدم پس از استظهار به مراحم خداوند، به اهالی محترم این شهر بود که خوشبختانه بهزودی معلوم شد امیدی بیهوده نبوده؛ زیرا باوجود تیرهای افترا و ملامت که از هر طرف بر سر کارکنان دبستان میریخت نوباوگان خود را به مدرسه میفرستادند. امروز بسیار خوشوقتم که اگر دیگر قوتی در پای و نوری در چشم ندارم، شما نور چشمهای من و یک شمع فروزان کانونی پر مهر و محبت شدهاید. اکنون که آخرین روز خدمت من در فرهنگ است، ضمن عرض تشکر فراوان از این همه لطف و محبت، به شما اطمینان میدهم تا زندهام خدمتگزار فرهنگ خواهم بود…»[۱۱]
خانم فروغ آذرخشی بعد از بازنشستگی، اواخر عمر را بیمار بود. وی سرانجام بعد از یک عمر خدمات آموزشی در ۱۹ دی ۱۳۵۷ در مشهد فوت کرد.
دبیرستان دانش
در سال ۱۲۹۶ش، اولین دبیرستان مشهد به نام «دانش»، به همت میرزا محمد دانش بزرگنیا تأسیس شد. این دبیرستان که ابتدا در کوچۀ شوکتالدوله قرار داشت، در سال نخست تحصیلی دارای دو کلاس و در مجموع ۳۲ دانشآموز بود. با گذشت دو سال از افتتاح نخستین دبیرستان در مشهد، بهعلت مشکلات مالی، این دبیرستان دولتی اعلام شد. از جواد غفاری بهعنوان نخستین مدیر مدرسه دانش یاد شده است. نخستین معلمان این دبیرستان، محمدحسن ادیب هروی، اولیایی، نبوی، سالاری و… بودند.
در سال ۱۳۰۷ش، نخستین گروه دانشآموزان دبیرستان دانش، موفق به اخذ مدرک دیپلم شدند. دبیرستان دانش از سال ۱۳۱۴ به ساختمان جدید واقع در خیابان دانش غربی منتقل شد و چون این ایام مقارن هزارمین سال تولد فردوسی بود به «دبیرستان فردوسی» مشهور گردید. از دیگر دبیرستانهای قدیمی مشهد میتوان به دبیرستانهای شاهرضا، نواب و ابن یمین اشاره کرد.
[۱] – قاسمی پویا، اقبال (۱۳۷۷)، مدارس جدید در دوره قاجاریه: بانیان و پیشروان. تهران: نشردانشگاهی، ص۱۱۸.
[۲] – مدرس رضوی، محمد تقی و دیگران (۱۳۸۶)، مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی (مشهور به گزارش مکتب شاهپور) تصحیح و توضیح مهدی سیدی. مشهد: آهنگ قلم، ص۱۵۵.
[۳] – روزنامه دادگستران. سال اول شماره ۷۵، ص۱.
[۴] -آذرخشی (شیبانی)، عزیزالملوک (۱۳۸۷)، سرگذشت ما فروغ زندگی: حرکت در مسیر تندبادهای اجتماعی. تهران: نامک، ص۲۵.
[۵] – قاسمی پویا، اقبال (۱۳۷۷)، مدارس جدید در دوره قاجاریه، ص۴۱۴.
[۶] – روزنامه قدس، سه شنبه ۱۱خرداد ۱۳۷۹.
[۷] -اتحادیه، منصوره و دیگران(۱۳۹۰)، زن در تاریخ معاصر(از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی)، مقاله ترابی فارسانی، سهیلا. «روند نوگرایی در آموزش زنان تا پایان پهلوی اول»، مجموعه مقالات سمینار بین المللی دانشگاه زنجان۱۵ تا ۱۷ اسفند۱۳۸۳. تهران: کویر، ص۵۰
[۸] – قاسمی پویا، اقبال (۱۳۷۷)، مدارس جدید در دوره قاجاریه، ص۴۱۵.
[۹] – کسری، نیلوفر (۱۳۸۷)، زنان درتاریخ معاصر ایران، تهران: بدرقه جاویدان، ص۱۸۲.
[۱۰]– روزنامه خراسان، ۱۶ آذر ۱۳۳۵، ص۶.
[۱۱] – روزنامه آفتاب شرق، ۲۰ آذر ۱۳۳۵، ص ۴.
منبع:
http://oral-history.ir/?page=post&id=5736
(۶۶۹)
تاریخ شفاهی ورزش؛ اولین مدال طلای دو و میدانی خراسان
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
نورالدین آل طه درمسابقات قهر مانی کشور
تاریخ شفاهی ورزش خراسان از جمله موضوعاتی است که توجه به آن موجب میشود تا با خاطرات و تجربیات ورزشکارانی آشنا شد که برای اولین بار قدم به میادین ورزشی گذاشته و قهرمانی یا افتخاراتی کسب کردهاند. اهمیت ثبت تاریخ شفاهی ورزش و نحوه ورود ورزشهای مختلف و مشکلاتی که ورزشکاران با آن مواجهه بودهاند میتواند سرفصلی در تدوین تاریخ شفاهی ورزش خراسان باشد. ورزش دو و میدانی در خراسان از سابقه دیرینهای برخوردار است به طوری که تعدادی از ورزشکاران در این رشته به قهرمانی رسیدهاند.
سیدنورالدین آلطه فرزند حاجسیدعلی آلطه معروف به سیدالعراقین در اول مهرماه سال ۱۳۰۳ در محلۀ سراب مشهد، کوچه شیری (سعدی۱۴، کوچه آل طه) به دنیا آمد. پدرش روحانی محل و از معتمدین محلۀ سراب بود. وی در خیابان خسروی دفترخانه داشت و علاوه بر کار ثبت به کشاورزی در روستاهای سیسآباد و رودخین از توابع مشهد اشتغال داشت. سیدالعراقین با اجارۀ ۲۵ سالۀ املاک آستان قدس در سیسآباد به کشاورزی اشتغال داشت. چون علاقهمند به کشاورزی بود هر چه املاک داشت در گرو بانک سپه گذاشت تا از اراضی سیسآباد بهره برداری کند. اواخر سال ۱۳۱۴ش اجل مهلت نداد و بعد از فوت وی تمام املاکش مصادره شد و تلاش همسرش، ماهرخسار خانم در سال ۱۳۱۶ش از طریق نامهنگاری و دادخواهی به رضا شاه مورد نظر واقع نشد. بنابراین تمام املاک و دارایی سیدالعراقین که در رهن بانک بود، مصادره شد.[۱] سیدالعراقین از همسر اولش چهار دختر و از همسر دومش ماهرخسار خانم (زن سابق مجللالتولیه که بعد از فوت همسرش به عقد سید العراقین در آمد)، یک دختر به نام ماهمنظر و سه پسر به نامهای نورالدین، جواد و رضا داشته است.[۲]
سیدنورالدین آلطه تحصیلات ابتدایی را در مدرسۀ همت شروع کرد. این مدرسه در ضلع شرقی گورگاه سراب قرار داشت که اکنون اثری از آن باقی نمانده است.[۳] وی کلاس ششم را در دبستان فردوسی و سیکل اول را در دبیرستان شاهرضا به پایان رساند. در آن زمان آموزشگاه عالی بهداشت که قرار بود چهارساله پزشک تربیت کند ثبت نام میکرد. آل طه هم یکی از علاقهمندان ورود به این آموزشگاه بود، اما پس از دیدن تشریح یک جسد، از تحصیل در آنجا منصرف و برای ادامه تحصیل وارد آموزشگاه کشاورزی کرج شد و در سال ۱۳۲۴ش دیپلم کشاورزی گرفت.
یکی از ورزشهای رایج درگذشته، دو و میدانی بود. بهویژه اینکه مسابقات ورزشی بین مدارس و دبیرستانهای مشهد طرفداران خاص خود را داشت. آلطه علاقهمندیاش را به دوومیدانی چنین بیان کرده است: «دویدن در خونم بود. در آن ایام حدوداً هشت ساله بودم، از درشکۀ پدرم میپریدم پایین و پنج کیلومتر را سربالا و سرپایین یک نفس تا سیسآباد میدویدم. پدرم به درشکهچی میگفت: آهستهتر برو، سیدنورالدین خسته میشود و من میگفتم: تندتر، تندتر… سالها بعد زمانی که در دبیرستان مشغول تحصیل بودم، مسابقات دبیرستانهای مشهد در رشتۀ دو و میدانی برگزار میشد. رقیب سرسخت ما در این مسابقات دبیرستان فردوسی بود و دیگر رقیبان درجۀ اول ما دانشسرا و هنرستان بودند که مدیر هنرستان یک آلمانی بود. تمرین دویدن از دبیرستان شکل گرفت و مربیان ما زرگرنژاد و بعدها هم جعفریان، همیشه مرا مورد تشویق قرار میدادند. من در این مسابقات همیشه اول بودم.[۴]
در سالهای ۱۳۱۸-۱۳۱۹ ما یک نمایندۀ دو و میدانی به نام آقای معصومزاده داشتیم. او اولین کسی است که توانست در دو و میدانی در رشتۀ پرتاب وزنه، مشهد را صاحب مدال برنز کند.[۵] بعد از اینکه بدون تمرین خاصی زیر نظر مربی، در مسابقات آموزشگاهی اول شدم، برای تمرین به اصطلاح اصولی به میدان سعدآباد آن زمان (تختی فعلی) رفتم. یادش به خیر، مشهدی غضنفر نامی مسئول و همه کاره میدان بود و با بچهها خیلی همراهی میکرد. در آن زمان این مجموعه ورزشی دارای دو زمین فوتبال خاکی و یک پیست دو و میدانی خاکی بود. این پیست حدود شش متر هم کسری داشت و من و دیگر بچهها در همین پیست تمرین میکردیم. یادم میآید تابستانها حریفان تمرین ما ملخها بودند و چه دیدنی! وقتی افتخار آفرینان دو و میدانی وارد این زمین خاکی میشدند نه به فکر کفش و لباس ورزشی بودند و نه برای یکدیگر کری میخواندند، هر چه بود رفاقت بود و دوستی و یکرنگی و پشتکار و تمرین.
مسابقات دو و میدانی قهرمانی کشور از سال ۱۳۱۸ رسمیت پیدا کرد و قهرمانان هر سال از تمام شهرستانهای کشور برای برگزاری مسابقات در رشتههای مختلف ورزشی به تهران اعزام میشدند. روزی از دکتر حسین بنایی و منوچهر مهران پرسیدم: «چرا ورزشکاران خراسان در دو و میدانی مقام اول و یا دوم کسب نمی کنند.» آنها گفتند: «وضع اقلیمی خراسان بهعلت سرمای هوا باعث میشود تا دوندگان سرعت، پیشرفتی نکنند.» این حرفها بیشتر باعث ناراحتی من میشد، از اینرو با روحیهای قوی و پشتکار در پیست دو و میدانی غیر استاندارد ورزشگاه سعدآباد به تمرین ادامه دادم.[۶] در سال ۱۳۲۰ که مقارن با جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین بود، مسابقات قهرمانی کشور برگزار نشد و قرار بود شاه به مشهد مسافرت کند و در حضور شاه مسابقات دو و میدانی صد متر انجام شود. مقدمات کار انجام شد، ولی شاه به مشهد نیامد؛ با اینحال مسابقۀ دو و میدانی در حضور استاندار، فرمانده لشکر و سایر رؤسای ادارات مشهد برگزار شد و من در این مسابقه اول شدم.[۷] همچنین جشنی در دبیرستان فردوسی برگزار گردید که در مسابقۀ دو مربوط به آن نفر اول شدم. درنتیجه، سال بعد برای شرکت در مسابقات قهرمانی کشور انتخاب شدم.
سال ۱۳۲۱ش برای شرکت درمسابقات قهرمانی کشور با اتوبوس از مشهد به شاهرود رفتیم و از آنجا با قطار به تهران اعزام شدیم. ما هشت نفر بودیم که از مشهد اعزام شدیم: مرحوم حسن پور، کاووسی، حسین قریشی، تقیزاده و… ما را به پادگان عباسآباد بردند و اسکان دادند. محل تمرین ما امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) بود. در این مسابقات یک دو امدادی المپیک هم گذاشته بودند. در این مسابقه که برای اولین بار برگزار میشد، تیم ما در دو امدادی دوم شد و آقای حسنپور در صدمتر نفر سوم شد. این افتخار بزرگی برای ما بود که برای خراسان مدال کسب کرده بودیم. وقتی به مشهد برگشتیم همه اهالی ورزش از ما استقبال گرمی کردند. در این مسابقات، یک مربی به نام فوگل ازخارج به ایران دعوت شده بود که در امجدیه با کمک استاد ایزدپناه، بچهها را آموزش و تمرین میداد. من توانستم از او بسیاری چیزها یاد بگیرم و در بازگشت به مشهد آنها را به کار ببرم و همان شد که سال بعد، در پنجمین دوره مسابقه قهرمانی کشور در سال ۱۳۲۲، توانستم در دو چهارصد متر اول شوم و اولین مدال طلای دو و میدانی را برای خراسان به ارمغان آوردم.[۸]
روزی مرحوم ایزدپناه، همهکارۀ دو و میدانی را دیدم و به وی گفتم: «سال آینده میخواهم در دویستمتر سرعت شرکت کنم و ستاره و قهرمان کشور شوم.» او و برخی این حرف مرا به حساب کری خواندن گذاشتند، اما من میخواستم هر طور شده، ستارۀ دوهای سرعت کشور شوم. یک سال گذشت و من تمرین میکردم تا رسیدم به زمان برگزاری مسابقات قهرمانی کشور در تهران؛ یعنی سال ۱۳۲۳. در این سال، در دو چهارصدمتر، چوبینه از تهران قهرمان پنج دورۀ مسابقات قهرمانی کشور، شهناز از اصفهان، محمدرضا صابری از مشهد، مؤمنی از اصفهان و… من شرکت داشتند. تهرانیها نمیخواستند مشهدیها را با تیم ده نفره، در مقابل تیم هشتادنفریشان قهرمان ببینند»
آل طه با مرور خاطراتش، خاطرات آن روز را چنین ادامه میدهد: «با خودم گفتم: «یا علی بن موسی الرضا(ع) تو را به جدم قسم، کمک کن که پیروز میدان باشم.» تپانچه شلیک شد، مثل تیری که از چلۀ کمان رها شود از جا کنده شدم. سر پیچ اول همه را گرفته بودم، اما میدانستم چوبینه، قهرمان با تجربهای است و امکان دارد سرپیچ دوم جبران کند. گوشهایم را تیز کرده بودم و صدای پای چوبینه در گوشم میپیچید. اما این صدا قدری با من فاصله داشت. پیچ دوم را که طی کردم، خیالم راحت شد که اول میشوم و شدم. شادروان منوچهر مهران، مدیر مجلۀ نیرو و راستی عکسی از من گرفت و گفت: آلطه، شیرین کاشتی و من یک عکسی هم از خط پایان گرفتهام و میزنم روی جلد مجله. همین عکس باعث شهرت من در ایران شد.
یک سال گذشت. وقتی ایزدپناه پرسید که «آلطه امسال در چند متر میدوی؟» فوراً جواب دادم: «همانطور که پارسال گفتم در دویستمتر و چهارصدمتر و دو امدادی شرکت میکنم.» اولین مسابقه در دویستمتر بود، همه سرخط آمادۀ مسابقه بودیم. ژرژملک یونان، ستارۀ این مسابقه مرا نگاه میکرد. مسابقه شروع شد، وقتی به خط پایان رسیدیم، من اول شده بودم. بلافاصله مسابقۀ چهارصدمتر اعلام شد. درحالیکه هنوز نفسنفس میزدم، با دوندگان سرخط چهارصدمتر به توافق رسیدیم که نیمساعتی با تأخیر مسابقه شروع شود تا من بتوانم بعد از یک مسابقۀ نفسگیر استراحتی داشته باشم. ایزدپناه موافقت نکرد و گفت: «برو سر خط، میخواهی شرکت کن، میخواهی نکن. تو میخواستی قهرمان دویستمتر بشوی که شدی. حال که ژرژملک یونان را پشت سرگذاشتی و به آرزویت رسیدی، دیگر چه میخواهی؟» رفتم سرخط، مسابقه شروع شد و در چهارصدمتر دوم شدم»
سالنامۀ ورزش خراسان در شرحی راجع به اولین دوندۀ چهارصد متر خراسان چنین نوشته است: «نورالدین آلطه، قهرمان دو چهارصدمتر کشور یکی از بهترین دوندههای خراسان است که در سایۀ پشتکار و فعالیت و تمرینهای مرتب به مقام قهرمانی رسیده. آلطه پس از آنکه تحصیلات ابتدایی خود را به پایان رسانید، وارد دبیرستان شاهرضای مشهد گردید و از اولین روزهای تحصیل در این دبیرستان، علاقه خود را به ورزشهای گوناگون، مخصوصاً دو و میدانی ثابت نمود. در طی سه سالی که آلطه در این دبیرستان مشغول تحصیل بود هرساله در مسابقات آموزشگاهها شرکت میکرد و با موفقیتهای خود، شمار امتیازات دبیرستان شاهرضا را بالا میبرد و هنگامی که به دبیرستان کشاورزی کرج وارد شد، از فعالیت دست نکشید تا قهرمان دو چهارصد متر دانشکدهها شد. آلطه در چند دوره مسابقات قهرمانی کشور شرکت کرد و بالاخره در سال ۱۳۲۳ توانست از رقیب نیرومندش، چوبینه جلو بیفتد و قهرمان اول چهارصد متر کشور شود. آلطه، اولین دونده خراسان است که با احراز مقام قهرمانی موجب افتخار استان نهم گردیده است.»[۹]
آلطه سالها در مسابقات دو و میدانی کشور مقام اول تا سوم را کسب میکرد، تا اینکه در سال ۱۳۲۹ برای تیم ملی دو و میدانی انتخاب شد. وی جریان حضور در تیم ملی را چنین بیان میکند: «سال ۱۳۲۹ بهترین سال زندگی ورزشیام بود. از گوشه و کنار شنیده میشد که در اولین دورۀ مسابقات آسیایی که در کشور هندوستان برگزار میشد، شرکت خواهیم داشت. مدعیان پوشیدن پیراهن تیم ملی، سخت در کوران تمرینات و آمادگی بودند. برتری در مسابقات قهرمانی کشور ملاکی بود جهت پوشیدن پیراهن تیم ملی. در مسابقات قهرمانی آن سال اول شدم و در زمستان سال ۱۳۲۹، به همراه آقایان گلوردی پیمانی، علی باغبانباشی، فریدون پیران، سیدحسینعلی آرچین، احمد اردوبادی، و ایرج پیروی با مربیگری ایرج صبا و دیگر اعضای تیمهای شرکتکنندۀ ایران به بازیهای آسیایی دهلی ۱۹۵۱م اعزام شدیم. در دهلی نو از تیم دو و میدانی تنها علی باغبانباشی توانست کاری صورت دهد. در رشته اختصاصیام موفق نشدم که به دور فینال برسم، زیرا بهعلت بیماری قادر به انجام مسابقه نبودم.»
آل طه از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۰ به عنوان ورزشکار و قهرمان مطرح بود. وی پس از کنار گذاشتن صحنۀ مسابقات، رو به مربیگری و داوری آورد و به ترتیب دبیر هیئت دو و میدانی خراسان، مسئول کمیتۀ فنی دو و میدانی خراسان، نایب رئیس هیئت دو و میدانی خراسان، سرپرست فعالیت جوانان روستایی خراسان و مشاور کمیته فنی دو و میدانی خراسان بوده است. آلطه سال ۱۳۲۵ وارد دانشکدۀ افسری شد و دوران خدمت احتیاط را آنجا گذراند و در سال ۱۳۲۶ دوران سربازی به اتمام رسید و وارد خدمت وزارت کشاورزی شد و از فروردین۱۳۳۰ با عنوان متصدی بنگاه کشاورزی احمدآباد و از شهریور ماه ۱۳۳۰ به عنوان متصدی بنگاه کشاورزی فریمان مشغول خدمت بود. وی همچنین در سال ۱۳۴۴ رئیس اصلاحات ارضی شهرستان کاشمر بود.
نورالدین آل طه بهعنوان اولین دارندۀ نشان طلا در رشتۀ دو و میدانی، در حال حاضر بهعنوان یکی از پیشکسوتان این ورزش محسوب میشود و اعتقاد دارد، ورزش همگانی میتواند مردم و جوانان را به سوی میادین ورزشی سوق دهد.
[۱]– اسناد شخصی سیدنورالدین آل طه.
[۲] – مصاحبه با سید نورالدین آلطه، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰.
[۳]– سراب که یکی از محلههای قدیمی شهر مشهد محسوب میشود، در گذشته انباشته بود از خانههای بزرگ و درختان سر به فلک کشیده. این محله کاروانسرایی داشت که مرکزیتی به سراب داده بود. بازارچۀ سراب مرکز تجاری زمان خود بود. در این محله، گورگاه سراب وجود داشت. مردم محله صبح که میشد گاوها را به همان محوطه هدایت میکردند و تحویل گوارشی میدادند تا آنها را به صحرا برای چرا ببرد. سرشب که میشد گاوها را در جایی که به آن دروازه سرآب میگفتند، رها میکردند و این حیوانات که شیر و ماست و پنیر محلهای را تأمین میکردند، خرامانخرامان و بدون آن که کسی راهنمای آنها باشد راه خانۀ صاحب خود را پیدا میکردند. همچنین در این محله، اشخاص و خانوادههای سرشناسی زندگی میکردند که میتوان به خانوادههای سرابی، شهابی حسینی و… اشاره کرد. مصاحبه با سید نورالدین آلطه، ۲۵ اردیبهشت۱۳۹۰.
[۴]– روزنامه قدس، ۱ خرداد ۱۳۸۵، ص ۱۶
[۵] – روزنامه قدس، ۲۲ اردیبهشت ۱۳۷۳، ص ۱۱
[۶] – مجله اطلاعات هفتگی، ۱۶ تیر ۱۳۸۷، ص ۵۶
[۷] – مصاحبه با آلطه، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۰
[۸] – ریاضی، مهدی و دیگران (۱۳۲۵(، نخستین سالنامۀ ورزشی خراسان، تهران: شرکت سهامی چاپ و انتشارات، ص۲۵
[۹] – تهرانیان، عبدالحسین (۱۳۱۸(، سالنامه خراسان. مشهد: چاپخانه خراسان. ص۱۸۳
منبع:
http://oral-history.ir/?page=post&id=5750
(۶۷۰)
سندی نویافته از کشتار قیام مسجد گوهرشاد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
هشتاد سال از قیام مسجد گوهرشاد مشهدمیگذرد. در طی سالهای سپری شده کتابها، اسناد و مدارک گوناگونی در ارتباط بارویداد گوهرشاد منتشر شدهاند که هریک به انگیزهها و دلایل وقوع، نتایج آن و تعداد کشته شدگان پرداختهاند.طی روزهای ۱۹ تا ۲۱ تیرماه ۱۳۱۴ زائران و مجاوران حرم مطهر امام رضا(ع) در اعتراض به سیاستهای ضد مذهبی حکومت رضا شاه، تغییر لباس و نارضایتی از آن، اقدام به اعتراض و مقابله با حکومت پهلوی نمودند. متحصنین در مسجد گوهرشاد با رهبری علمای مشهد و سخنرانی بهلول گنابادی عملاً در مقابل حکومت پهلوی قد علم کرده و نخستین نشانههای عملی اعتراض را به وجود آوردند. عمال حکومت پهلوی هم در پاسخ به این موضوع،این غائله را با به خاک و خون کشیدن متحصنین،خاتمه دادند. فضای خفقان و سانسور شدید خبری موجب شدتا تعداد کشتههای این واقعه تا کنون درابهام باقی بماند. هر چند آمار و ارقام متفاوتی راجع به کشتار مسجد گوهرشاد از لابلای اسناد دولتی و گزارشهای متفاوت منتشر شده که هر کدام از دیدگاهی نسبت به آمار کشته شدگان اطلاعاتی ارائه دادهاند.در این بین اسناد آرشیوی که اغلب توسط مراکز دولتی ایجاد شدهاند با ارائه آمار کم، پیشگام بودهاند.(۱) برخی از شاهدان واقعه و کسانی که بعدها دست به قلم شده و نسبت به ثبت خاطرات آن ایام مطالبی را نوشتهاند، آمار را زیاد ارایه کردهاند.
نکته جالب توجه گزارشهای کنسولگریهای خارجی در مشهد است که آنها هم همسو با خاطرات به ارائه آمار تعداد زیادی از کشتهشدگان پرداختهاند.(۲) با بررسی و تحلیل هر یک از منابع اعم از اسناد، خاطرات و گزارشهای باقی مانده از قیام مسجدگوهرشاد چنین به نظر میرسدکه فضای ایجاد شده در آن روزها اقتضا میکند تا با پایان حکومت پهلوی اول آمار متفاوتی از این واقعه ثبت و منتشر شود تا به محاکمه و مجازات عوامل قیام دامن زده شود.
جدیدترین سندی که طی یک سال گذشته برخی از محققان از آن نام برده و در این زمینه مطالبی در مطبوعات محلی منتشر کردهاند(۳) مربوط به دفاتر ثبت فوتیهای قبرستان گلشور(۴) مشهد است.در صفحات مربوط به تاریخهای ۱۹ تا ۲۵ تیرماه ۱۳۱۴ اسامی ۲۰ نفر از افراد ثبت شده که با اصابت گلوله از بین رفتهاند. با مرور صفحات ۴۰ تا ۴۶ اسامی فوتشدگان شهر مشهد نکات قابل تأملی برداشت میشود که به آنها اشاره میشود. در این دفاتر نام متوفی، نام پدر، شغل، فامیل، نمره ورقه هویت، صادره، سن، وطن، آدرس محل سکونت، نوع مرض، طبیب معالج، تاریخ فوت، غسالخانه، اسم و فامیل اظهارکننده و سایر مشخصات آنها به طور دقیق ثبت شده است.
اسامی فوت شدگان از دو روز قبل از حادثه یعنی ۱۷ تیرماه تا اول مرداد ۱۳۱۴ به طور دقیق مورد بررسی قرار گرفت، تعداد فوت شدگان شهر مشهد در این ایام به شرح ذیل هستند.
تاریخ | تعداد فوت شدگان در شهر مشهد |
۱۷/۴/۱۳۱۴ | ۹ |
۱۸/۴/۱۳۱۴ | ۱۶ |
۱۹/۴/۱۳۱۴ | ۲۲ |
۲۰/۴/۱۳۱۴ | ۴ |
۲۱/۴/۱۳۱۴ | ۴ |
۲۲/۴/۱۳۱۴ | ۲۷ |
۲۳/۴/۱۳۱۴ | ۹ |
۲۴/۴/۱۳۱۴ | ۲۷ |
۲۵/۴/۱۳۱۴ | ۱۴ |
۲۶/۴/۱۳۱۴ | ۲۱ |
۲۷/۴/۱۳۱۴ | ۱۹ |
۲۸/۴/۱۳۱۴ | ۵ |
۲۹/۴/۱۳۱۴ | ۱۱ |
۳۰/۴/۱۳۱۴ | ۱۳ |
۳۱/۴/۱۳۱۴ | ۲۲ |
بیشترین فوتیها مربوط به بیست و دوم و بیست و چهارم تیرماه با ۲۷ نفر تلفات است. در طی ۱۵ روز تعداد ۲۲۳ نفر در دفتر قبرستان گلشور مشهد ثبت شدهاند که از این تعداد ۲۰ نفر به ضرب گلوله از بین رفته و بقیه هم با بیماریهایی همچون ذات الریه، اسهال، گریپ، سل، سکته، تب، تیفوئید و… از دنیا رفتهاند.
اما کسانی که در طی روزهای نوزدهم تا بیست و پنجم تیرماه با ضرب گلوله از بین رفتهاند قابل توجه است. در روز اول قیام یعنی ۱۹ تیرماه یک نفر به نام سیاوش دیهیمی هفت ساله از محله سراب مشهد ثبت شده است، احتمالاًجوانترین فردی بوده که در این واقعه با ضرب گلوله از بین رفته است. وجود چنین کودکی در قیام نشاندهنده حضور گروههای سنی مختلف در واقعه مسجد گوهر شاد است. آمار کشتهشدگان با اصابت گلوله در روز بیست و دوم تیرماه به ده نفر میرسد که نیمی از آنها مجهول الهویه هستند. همچنین در روز بیست و چهارم تیرماه تعداد هشت نفر با اصابت گلوله ثبت شدهاند که تنها یک نفر به نام محمدجعفرشناسایی شده است. و نهایتاً اینکه در روز بیست و پنج تیرماه هم یک نفر مجهولالهویه جزو کسانی است که با اصابت گلوله از بین رفتهاست. چنین به نظر میرسد تعدادی از افرادی که طی روزهای ۲۲ تا ۲۵ تیرماه با اصابت گلوله از بین رفتهاند یا جزو مجروحان بودهاند که روزهای بعد در بیمارستان از بین رفته یا اینکه برای کم کردن حساسیتها، آنها را به تدریج در گورستان شهر دفن کردهاند. حضور فردی به نام اسدالله که از نیروهای نظامی بوده در بین سایر افرادی که با اصابت گلوله از بین رفتهاند موضوع قابل توجه است. آیا به جز این فرد نظامی کسی دیگر هم کشته شده است؟ آیا علاوه بر این دفتر، دفاتر دیگری هم وجود دارد که تعداد کسانی که طی روزهای قیام در مشهد با اصابت گلوله از بین رفتهاند در آن ثبت شده باشد؟
در مجموع با اینکه اسناد و مدارک حکایت از کشتار در مسجد گوهرشاد دارد ولی تا کنون به طور دقیق این موضوع رمز گشایی نشده و تعداد کشته شدگان این قیام به طور قطعی مشخص نشده است.بررسی این سند نشان میدهد، اسامی هفت نفر از افرادی که در قیام از بین رفتهاند مشخص است و سیزده نفر دیگر تا کنون هویت آنها مشخص نشده است. بنابراین موشکافی اسناد و مدارک تاریخی میتواند کمک ارزندهای به پژوهشگران کند تا با تحلیل و بررسی جوانب مختلف به یک نتیجهگیری منطقی در ارتباط با تعداد کشته شدگان قیام مسجد گوهر شاد برسند.
با اینکه هشتاد سال از واقعه مسجد گوهرشاد مشهد میگذرد، چنین به نظر میرسد، وجود یک نماد در مکانی مشخص که بتواند شهروندان را با ابعاد این حادثه آشنا و یاد و خاطره کوشندگان قیام مسجد گوهر شاد را آشنا کند، خالی است.
ردیف | نام | نام پدر | سن | تاریخ | علت فوت | طبیب معالج | محله | شغل |
۱ | سیاوش دیهیمی | — | ۷ | ۱۹/۴ | ضرب گلوله | — | سراب | — |
۲ | اسد الله | کربلایی صفر | ۲۴ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | دکتر شاملو | ارگ | نظامی |
۳ | رضا | حسین | ۲۷ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | —- | ارگ | — |
۴ | رمضان | مرحوم محمد | ۲۰ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | —- | —- | — |
۵ | غلامحسن | — | ۳۵ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | —- | — | — |
۶ | کربلایی حبیب دری آشپز طوسی | مرحوم مشهدی تقی | ۴۳ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | دکتر حجازی | — | — |
۷ | مرد مجهول الهویه | — | ۳۹ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۸ | مرد مجهول الهویه | — | ۲۹ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۹ | مرد مجهول الهویه | — | ۲۲ | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۰ | مرد مجهول الهویه | — | – | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۱ | مرد مجهول الهویه | — | – | ۲۲/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۲ | محمد جعفر | مرحوم مشهدی محمد علی | ۱۷ | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۳ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۴ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۵ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۶ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۷ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۸ | مرد مجهول الهویه | — | — | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۱۹ | مرد مجهول الهویه | — | ۳۴ | ۲۴/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
۲۰ | مرد مجهول الهویه | — | ۲۰ | ۲۵/۴ | اصابت گلوله | — | — | — |
__________
۱- جهت اطلاع بیشتر نگاه کنید به قاسم پور، داود. قیام مسجد گوهرشاد به روایت اسناد. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۶.
۲- مجد، محمد قلی،رضا شاه و بریتانیا بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا، ترجمه مصطفی امیری. تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹.
۳- بیات، حسین. «اسامی ۷ تن از شهدای واقعه مسجد گوهرشاد». هفته نامه محله ثامن شهرآرا،شماره ۱۰۴،۲۱ تیر ۱۳۹۳.
۴- گلشور در حاشیه شمال شرقی مشهد و کوی طلاب واقع است. در اوایل سده چهاردهم خورشیدی به مدت تقریباً نیم قرن گورستان عمومی شهر مشهد بود و پس از احداث گورستان بهشت رضا متروکه و تبدیل به پارک یا بوستان گلشور شد. سیدی فرخد، سید مهدی، نگاهی به جغرافیای تاریخی شهر مشهد، مرکز پژوهش های شورای اسلامی شهر مشهد، ۱۳۹۲، ص۲۶۱.
منبع:
http://oral-history.ir/?page=post&id=5440
(۶۷۱)
تاریخ شفاهی قطار شهری مشهد در ایستگاه اول
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
جمعیتپذیری، توسعه و گسترش شهرها موجب شده تا موضوع ترافیک شهری مهمترین دغدغه مدیران شهری باشد. مترو یا قطار شهری از جمله شبکههای حملونقل زیرزمینی است که نقش برجستهای در جابجایی مسافر و رفع گرههای ترافیکی دارد. پیشینه مترو در جهان به تاریخ ۱۰ ژانویه سال ۱۸۶۳ میرسد. در این سال قدیمیترین شبکه حملونقل زیرزمینی جهان در لندن به بهرهبرداری رسیده است. نخستین خط متروی لندن، خط متروپولیتن بود که در مرکز این شهر به راه افتاد.
مشهد بهعنوان کلانشهر مذهبی، تقریباً ۱۴۷ سال پس از لندن دارای قطار شهری شد. وجود مشکلات ترافیکی و سرعت جابجایی مسافر موجب شده تا نخستین پژوهشهای جامع حملونقل شهر مشهد بین سالهای ۱۳۷۳ تا ۱۳۷۸ بهوسیلۀ پژوهشکده حملونقل دانشگاه صنعتی شریف انجام شود. بر پایه این مطالعات شهر مشهد نیازمند چهار خط مترو است. عملیات اجرایی خط یک قطار شهری از اواسط سال ۱۳۷۹ آغاز گردید. احداث مسیر بخش اول خط یک قطار شهری مشهد (از وکیل آباد تا میدان نخریسی) نیز در سال ۱۳۸۶ به پایان رسید و این خط در اسفند ماه سال ۱۳۸۹ پس از ده سال به بهره برداری رسید. خط یک قطار شهری مشهد با ظرفیت جابجایی روزانه ۱۷۰ هزار مسافر طی ۱۶ ساعت به مسافران خدمات ارائه میدهد.
مسائل و مشکلات و تجربههای مدیریتی در زمینۀ قطار شهری موجب شده تا طرح تاریخ شفاهی قطار شهری مشهد بر اساس خاطرات و تجربیات مدیران، پیمانکاران و تمام عوامل این پروژه مورد توجه قرار گیرد. هدف از طرح تاریخ شفاهی قطار شهری مشهد، انجام مصاحبهها با متصدیان، ثبت تجربه و دانش آنهاست تا با تبدیل شدن این مصاحبهها به یک منبع با ارزش مطالعاتی برای پژوهشگران، مدیران این حوزه به تاریخ و ثبت داشتههای این صنعت کمک کرده باشند
مهمترین اهداف این طرح عبارتاند از:
در این طرح با استفاده از تاریخ شفاهی به نحوه ایجاد شرکت قطار شهری مشهد و مراحل ساخت و تهیه واگنهای قطار شهری و هزینهها و تجربیات مدیران قطار شهری پرداخته میشود. مراحل مطالعاتی این طرح به پایان رسیده و نخستین مصاحبهها توسط کارشناسان تاریخ شفاهی که اغلب دانشجویان دکترا یا کارشناسی ارشد تاریخ هستند در حال انجام است. پس از اتمام مصاحبهها و پیادهسازی، ویرایش و تدوین، نتایج این طرح در قالب کتابی منتشر و عرضه خواهد شد.
منبع: http://ohwm.ir/show.php?id=2723
(۶۷۲)
«در آستان جانان» و بخشی از تحولات اداری
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
خاطرات دوران خدمت اداری یا کارمندی میتواند به ابعادی از تشکیلات اداری یک سازمان یا اداره مربوط باشد. غالباً در اینگونه خاطرات، نویسندگان سعی در ارائه تجربیات، نوع مشاغل و اتفاقاتی که در طول خدمت اداری برای آنها به وجود آمده میپردازند. کتاب در آستان جانان عنوان خاطراتی است که به مقوله تشکیلات اداری آستان قدس رضوی از اواخر دهه سی تا ابتدای دهه هفتاد اختصاص دارد. نویسنده این خاطرات، محمدحسین تقوی گیلانی است. وی در سال ۱۳۱۶ در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان انوری و دارالتعلیم اسلامی گذراند، سپس مدتی در مدرسه خیراتخان(۱) و پریزاد(۲) مشغول تحصیلات حوزوی بود. تقوی گیلانی با ادامه تحصیل بهصورت شبانه در دبیرستان غزالی موفق به اخذ دیپلم شده، سپس به خدمت سربازی اعزام شد. ایشان از شهریور ۱۳۳۹ به استخدام آستان قدس رضوی درآمد و در ادارات مختلف چون؛ اراضی، اداره امور قضایی، املاک قوچان و کتابخانه مرکزی شاغل بود. سرانجام پس از ۳۲ سال خدمت در اسفند ۱۳۷۰ بازنشست شد. تقوی گیلانی علاوه بر خدمات اداری به نویسندگی همروی آورده و با نگارش مقالاتی در روزنامه خراسان بخشی از افکار و نقدها و مکتوباتش را منتشر کرده است. از آقای تقوی گیلانی تاکنون کتابهایی همچون؛ ده داستان: شامل داستانهای کوتاه (مشهد. نشر نوید. ۱۳۶۲)، فرهنگ نامهای شاهنامه (مشهد. عروج اندیشه. ۱۳۸۳)، صهبای عشق، شامل بیست قطعه اشعار عرفانی، اجتماعی و یک منظومه به نام کبوتر نامه (مشهد. پاژ. ۱۳۸۵) و خاطرات حگمت یا مشهد قدیم (مشهد. مؤلف.۱۳۸۷) منتشرشدهاند.
در آستان جانان عنوان تازهترین کتاب محمدحسین تقوی گیلانی است. این کتاب خاطرات سیودو سال خدمت وی در آستان قدس رضوی است. این خاطرات در سال ۱۳۹۳ با قیمت ۱۰۵۰۰ تومان در ۲۶۴ صفحه چاپ و در اختیار علاقهمندان به مطالعه قرارگرفته است. کتاب مورد نظر با یک پیشگفتار و مقدمه شروع شده و خاطرات نویسنده در دو فصل تدوین شدهاند. در فصل نخست که خاطرات پیش از انقلاب است، در هفت بخش مطالب در عناوینی همچون؛ نواب تولیت عظمی از پایان کار دکتر شادمان تا آخر کار دکتر ولیان، اداره امور قضایی و بدهکاران، اداره اراضی و واگذاری زمین، اداراتی که خدمت کرده و مدت هر کدام و پستهایی که داشته است، مأموریتهای اداری و جشنها، اعیاد و مراسم مخصوص مطالب و خاطراتی آمده است.
در فصل دوم با عنوان خاطرات پس از انقلاب تا پایان خدمت و بازنشستگی در پنج بخش، بیان خاطراتی از اداره امور قضایی پس از انقلاب، اداره اراضی، املاک قوچان، دادگاه اداری و کتابخانه مرکزی است.
کتاب در آستان جانان در واقع بهصورت مختصر به تشکیلات اداری آستان قدس در قبل و بعد از انقلاب اسلامی پرداخته است. سابقه تشکیلات اداری آستان قدس رضوی بنابر اسناد و مکتوبات به دوره صفویه میرسد. از آن زمان تاکنون این تشکیلات همواره درحال توسعه و گسترش بوده است. جدیترین طرح تاریخ شفاهی در زمینه تشکیلات اداری طی سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ در بخش تاریخ شفاهی مرکز اسناد آستان قدس رضوی انجام شد. در این طرح با حدود ۲۱۰ نفر از بازنشستگان ادارات تابع آستان قدس مصاحبههایی در زمینه تشکیلات اداری و خاطراتشان از کار در بخشهای مختلف انجام شد که درمجموع حدود ۶۰۰ ساعت مصاحبه بهصورت صوتی و تصویر انجامشده است. هرچند خاطرات آقای تقوی گیلانی بررسی جنبههای مختلف کاری است ولی این خاطرات در کنار طرح تاریخ شفاهی میتواند به نحوه گسترش ادارات آستان قدس بعد از انقلاب اسلامی بپردازد.
نویسنده کتاب در آستان جانان ضمن تأکید بر خاطرهنگاری معتقد است: «نوشتههای من صرفاً خاطره و خاطرات است و آنهم در موضوعات و اتفاقات اداری و کارمندی».(۳) هرچند نویسنده نوشتههایش را خاطره میداند و در مواردی نسبت به آوردن اسامی ملاحظاتی داشته است، در این زمینه نوشته است: «البته آنچه بر قلم میآورم، مگر در موارد استثنایی و تا جایی که ضرر و زیان معنوی متوجه شخص یا خانوادهای نشود نامی از فرد یا افرادی نخواهم آورد زیرا که همیشه نمونهها مشتی از خروار هستند. چه خوب و چه بد».
در واقع مستندسازی اقدامی مهم در جهت گویا سازی خاطرات است ولی نویسنده گاهی به اسم و در مواردی به فامیل افراد اکتفا کرده است که این موضوع از نواقص کتاب در آستان جانان است. «یکی از مطالبی که در مورد سپهبد عزیزی گفتنی است و نشان میدهد فردی مانند او در هر زمان کمیاب است اینکه: راننده او (علی…)تعریف میکرد…»(۴)
بعضی از خاطرات احساسات نویسنده و حتی نوع تفکرش است. ولی آقای تقوی گیلانی این موضوع را چنین وانمود کرده: «در این خاطرات سعی خواهم کرد که اصل امانتداری را رعایت کرده، احساسات و نظرات شخصی را اعمال نکنم. آنچه دیده و آنچه را شنیدهام بدون ذرهای افزایش و کاهش بیاورم. از احدی تکذیب و تمجید دور از حقیقت نخواهم کرد و به نوشتن جملات معمولی: آدم خوبی بود. انسان بود و از انسانیت بویی برده بود و امثال این اکتفا خواهم کرد.»(۵)
مؤلف کتاب در آستان جانان نوشتههایش را تاریخ نمیداند و بر این باور است: «با تاریخ و تاریخنویسی نیز کاری ندارم زیرا که تاریخ مربوط به تاریخنویسان است که افراد دانشمند و وارد به تاریخ و سیاست، پیش از این، این کار را کرده و خواهند کرد و تا جایی که به خود اجازه دادهاند و در قدرت خود و قلمشان و شاید سلیقهشان بوده، نوشتنی را نوشته و خواهند نوشت که به احتمال قوی بعضی حقیقت و بعضی دور از حقیقت بوده و خواهد بود. پس آنچه وسیله این قلم به رشته تحریر درآید، تکرار میکنم که صرفاً خاطره است؛ و شاید نوعی گزارش از سالهای خدمت.»(۶)
صداقت در نگارش خاطرات مهمترین نکته در ارتباط با کتاب در آستان جانان است. در صفحات نخست کتاب نویسنده ضمن مرور خاطراتش به نحوه استخدام بهعنوان ماشیننویس در دفتر امور فنی پرداخته و با بیانی ساده و دلنشین این موضوع را بیان کرده است.(۷)
ازجمله مشکلاتی که این خاطرات برای مطالعهکننده تداعی میکند عدم مستندسازی اسامی رجال و شخصیتها و مدیرانی است که در این کتاب به آنها اشاره شده است. در واقع نویسنده کتاب را برای عموم نوشته است؛ بنابراین مستندسازی اسامی به کار رفته در این کتاب میتوانست اطلاعات جامعی ارائه دهد و مخاطب به راحتی در جریان خاطرات و مسائل گذشته قرار گیرد. حتی در مواردی بنا به مصلحت، نویسنده برخی از اسامی را حذف کرده است.(۸)
بخشی از خاطرات آقای تقوی به شایعاتی اختصاص دارد که در گذشته منتشر شدهاند. هرچند شایعات در ایجاد یک جو منفی همیشه مؤثر هستند و در واقع بخشی از شایعات میتوانند مسیر جدیدی در ارتباط با یک حادثه یا شخصیت ارائه دهند ولی آوردن اینگونه مطالب کمک میکند تا پژوهشگران در جریان یک موضوع از زوایای مختلف قرار گیرند و در تحلیلها نهایت انصاف داشته باشند.(۹)
تمام تلاش نویسنده در این راستاست تا بخش عمدهای از خاطراتش را بیان کند. حتی در مواردی به رؤیاها و خوابهایی که دیده است پرداخته است. هرچند بیان خوابها خاطره محسوب نمیشوند ولی بهواسطه بیان تعبیر آن یا رؤیاهای صادقانه آن را جزئی از خاطراتش آورده است.(۱۰)
قطعاً بیان خاطره همراه با قضاوت و نوع تفکر فرد است و کسانی که اقدام به نگارش خاطرات میکنند، نوع تفکر و برداشت آنها موجب ایجاد خاطره میشود. آقای تقوی گیلانی هم خاطراتش همراه با قضاوتهای مختلف بوده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «مهران،(۱۱) جوری که میگفتند و تا حدودی دیدیم، مردی بود زیرک و پیش از آمدن رسمی به مشهد درباره یکیک افرادی که در رأس بودند تحقیقات لازم را به عملآورده و دانسته بود رندهایی هستند که اگر بخواهد با آنان مخالفت کند خیلی زود زیر پایش را خالی خواهند کرد و او را هم به دنبال دکتر شادمان(۱۲) خواهند فرستاد.»(۱۳) و یا در ارتباط با امیر عزیزی(۱۴) نوشته است: «اما آنچه من نسبت به امیر عزیزی از دور یا نزدیک میشنیدم این بود که در عین سادگی، دقیق به مسائل مختلف در معلق کردن یا اخراج افراد و یا تبعید آنان عجله نمیکرد. بلکه پس از تحقیق کافی و اطمینان از تخلف دستور لازم صادر میکرد.»(۱۵)
گاهی خاطرات کارمندی درباره طرز تفکر و دستهبندی کارمندان علیه شخصی، جذابیت خاصی به متن میدهد و در ورای آن دسیسهها و کارشکنیها نمود پیدا میکند.(۱۶) نقد و تحلیل و تعریفهای انجام شده راجع به یک شخصیت از مواردی است که در خاطرات آقای تقوی گیلانی وجود دارد.
«در کتابی که در سالهای اخیر در رابطه با تاریخ آستان قدس انتشاریافته، مطالب ناصوابی به چاپ رسیده است و نویسنده ضمن ایرادات فراوانی که به کارهای انجامشده پیش از انقلاب گرفته، ذکر تعریض کنار ضریح مطهر را کرده؛ اما از کسی که با آن مشقت و سرپرستی مدبرانه کار را به اتمام رسانده مطالب قابلتوجهی نیاورده…»(۱۷)
نویسنده در مواردی تلاش میکند تا به مطالعه کننده تفهیم کند این خاطرات سیاسی نیست و جنبه اجتماعی دارد.
«در نوشتن این خاطرات هیچ کاری به مسائل سیاسی آن روز و خط فکری افراد به خصوص نواب تولیت ندارم. اینکه از نظر سیاسی و خویشاوندی و غیره وابسته و متمایل به کجا بودهاند و به نفع چه شخصی و سازمانی کار میکردهاند را در این نوشتهها دخالت نمیدهم.»(۱۸)
هرچند بخشهای از این خاطرات مربوط به مسائل سیاسی است ولی نویسنده تأکید دارد که وارد جریانات سیاسی نمیشود: «در خرداد ماه سال ۱۳۵۷ و همزمان با اوجگیری انقلاب، تصمیم بر آن شد که از همان بهانهها و خواستههای پیشین استفاده کرده و اولین اعتصاب در شهر مقدس مشهد را کارکنان آستان قدس رضوی به راه بیندازند. آنهم اعتصاب نشسته که آن روزها از نظر حکام وقت، بدترین نوع اعتصاب به شمار میآمد و تاریخ اعتصاب روز بیست و هشتم خردادماه تعیین شد.»(۱۹)
تغییر رفتار کارمندان دور از دید نویسنده نبوده و این موضوع را با تغییر شغل و یا گرفتن سمت چنین بیان کرده است: «من در مدت خدمتم و در مدت عمرم هرگز نفهمیدم که این میز لعنتی، چه خاصیتی دارد که هرکسی را گفتند برو پشت فلان میز بنشین در همان روز اول و ساعت اول، همهچیز و همهکس را فراموش میکند، عوض میشود، شروع میکند برای دیگران بهاصطلاح عوام: قیافه گرفتن و طاقچه بالا گذاشتن و هارتوپورت کردن و تحقیر زیردستان و خوشخدمتی به بالادستیها! و از این قبیل کارها؟! بهطوریکه آن رئیس حاضر نیست برای ثانیهای فکر کند که این میز دائمی و ابد مدت نیست. بلکه مدت دارد! بعضی مدتش بیشتر و بعضی کمتر است و بههرحال بیش از چند ماه یا چند سال دوام نخواهد داشت».(۲۰)
این کتاب بیان ویژگیهایی از افرادی است که در مدت خدمات اداری از آنها خصوصیاتی در ذهن مؤلف باقیمانده و در واقع با نگارش خاطرات توانسته است بخشی از تحولات اداری را بیان کند.
پانوشت
منبع: http://ohwm.ir/show.php?id=2694
(۶۷۳)
یادی از زلزله قوچان و بازتاب آن در منابع مکتوب (قوچان خه راوه)
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
کمتر از دو ماه از مرگ امیرحسین خان شجاع الدوله حاکم قوچان نگذشته بود، زلزلهای شهر را با خاک یکسان کرد. غم از دست دادن حاکم، جدایی فیروزه از ایران و سپس تلفات جانی و مالی زلزله مهیب موجب تأثر مردمان این دیار شده و زمزمه «قوچان خه راوه» در ادبیات شفاهی مردمان این دیار نضج گرفت. عمق فاجعه تا جایی است که انعکاس آن در سفرنامهها، اشعار و گزارشها تاکنون باقیمانده است.
درواقع مقارن تحویل قریه فیروزه به روسها مردم قوچان با دو حادثه تلخ مواجهه میشوند. نخست فوت امیرحسین خان شجاع الدوله و دیگر زلزلهای که موجب کشته شدن جمع زیادی از قوچانیها شد. مؤلف تاریخ قدیم قوچان معتقد است: «روزی که اهالی فیروزه را بهزور از وطن مألوف هزارساله و از یورت آبا و اجدادی کوچ میداده، زن و بچه را ویلان و سرگردان به خارکشی چناران ده فرسخی مشهد حرکت میدادند، زن و بچه دور بوته خارهای بیابان فیروزه و سنگهای قبرستان جمع شده، هایوهوی به راه انداخته، الوداع الوداع گویان کاری کرده که سنگهای بیابان به حال بیچارگان گریه مینمودهاند و به ناصرالدینشاه لعنت و نفرین میفرستادند. شب همان روز زلزله قوچان حادث… »
هرچند جدایی فیروز ه از ایران و وقوع زلزله قوچان دو موضوع جدا هستند ولی حادث شدن این دو در یک محدوده زمانی موجب میشود تا مشکلات زلزله دامنگیر مردم شده و تا حدودی داغ فیروزه در میان حزن و اندوه زلزله تا حدودی محو شود.
توصیف قوچان
در شامگاه هشتم جمادیالاول ۱۳۱۱ زمینلرزهای بزرگ شهر قوچان را خراب کرد. میرزا محمدابراهیم مجتهد عسگری رضوی در سفرنامهای با عنوان شرح احوال قوچان که در سال ۱۳۱۱ هـ ق به نگارش درآمده تاریخ بزرگترین زلزله قوچان را شب میداند و نوشته: دو ساعت و بیست دقیقه از شب هـشتم شـهر جمادیالاول سال ۱۳۱۱ ق. گذشته بود که این حادثه به وقوع رسید .
شدت زمینلرزه و خرابیهای حاصل از آن دور از دید نویسندگان نبوده و هریک از آنها به فراخور دیدهها و شنیدههایشان این واقعه را مکتوب نمودهاند.
عسگری رضوی در توصیف خرابی قوچان بعد از زلزله نوشته است: چون داخل شهر شدم، دیدم زلزله تمام خانهها و بناها را خراب کرده، حتی بناهای خیلی محکم را، عمارات و حمامات و مساجد و کاروانسراها و غیره و از تمام ابـنیه جـز گنبد امامزاده آثاری باقی نمانده و هرچه بوده منهدم و با خاک یکسان گشته و بهر جهت و طرفی که انسان قصد رفتن کند به خط مستقیم میرود؛ زیرا که چیزی حاجب و مانع نیست. این روایت نشان میدهد اغلب بناهای شهر تبدیل به تلی از خاک شدهاند.
همچنین امبرسز (Ambraseys) و ملویل در کتاب تاریخ زلزلههای ایران در توصیف ویرانی شهر قوچان در زلزله سال ۱۳۱۱ ق./۱۸۹۳ م. نوشته است: همه ساختمانهای همگانی، ازجمله اداره تلگراف، بازار با ۱۱۰۰ دکانش، بخشی از مسجد و منارههای آن، مدرسه، کاروانسرا و کاخ ایلخان فروریخت. همه خانهها و باروی شهر ویران شد. در شهر و پیرامون آن مجراهای قناتها ریزش کرد و شکافهایی به ژرفای پنجتا هشت متر در زمین پدید آورد که بر میزان ویرانیها افزود .
روایت آقا نجفی قوچانی که طلبه مدرسه علمیه قوچان بوده و در شب حادثه در زادگاهش بوده قابلتأمل و نشان از وسعت و شدت این زمینلرزه است: زلزله آمد کوهها را خراب کرد…و چنان گرد خرابی کوهها روی ماه را گرفت که جهان تاریک شد…در حجره من سه نفر مرده بودند و در حجره هم مباحثه من که مدرس تحتانی بود سه نفر درحالیکه مطالعه میکردهاند روی کتابها باز پهنشده بودند…هرروز بلکه هر ساعت تا یک ماه زمین میلرزید و من زلزله هوائی را هم در آن میان دیدم که فقط صدای باد تندی شنیدم و حالآنکه هوا ساکن بود ملاحظه کردم که از طرف قبله متد رجا میآید بهطرف شمال دیوارها و خانههای قبلی میلرزد بعد درختان وسط حیاط لرزیدن گرفت بعد سقف و دیوار که ما در زیر او بودیم به لرزه درآمد و من متوجه زمین بودم که هیچ تکان نخورد و اینطور لرزه به هیچ قواعدی مطابق نیست .
مسیو سمبالنکو مهندس معدن روس که همراه هیئتی جهت کمک به زلزلهزدگان به قوچان آمده گزارش زلزله و عمق فاجعه را در روزنامه نودیه و رمیا شرح داده و عجایبی که در این زمینه شنیده، نوشته است: درراه قـوچان مـا از مردمانی که ازآنجا عازم بودند حـکایات عجیبی اسـتماع مینمودیم میگفتند که زمین در حین زلزله از خود مواد مختلف استفراغ مینمود و در بطن آن شکافهایی پیدا گردید کـه تقریباً بـیشتر مردم را آن شکافها بلع مینمودند و میگفتند که درویشی قبل از وقـت خـبر داده که پنجم نوامبر در قوچان زمین متزلزل خواهد گشت و صدمه و خرابی بزرگی در قوچان وارد خواهد آورد خلاصه ما برخلاف انتظار در آنـجا از مـرضی و مـجروحین بسیار کم دیدیم چه بیشتر سکنه از هیبت و صدمه زلزله تلفشده بودند.
سمبالنکو در توصیف خرابیهای حاصل از زلزله و صدمات ناشی از آن چنین گزارش داده است: همه شهر به قطعههای دیوار و اجرهای خورد شده و تـیرهای شـکسته مـبدل شده است. در بسیاری از مناطق لاشه حیوانات است که رویهم مانند تلال ریخته شدهاند. بهموجب حکایات مسموعه مورخه پنجم نـوامبر در وقـت شب هـوای قوچان بسیار خوب شد غالب سکنه در خانهها و دکانهای خود بودند. در ابتدای ساعت هشت بعدازظهر صـدای عظیمی از زیرزمین شبیه صدای شلیک چند توپ مسموع گردید و بعد از اولین ضربت سختی به وقوع پیوست که شهر را تـا ریـشه مخروب و ویران نمود. گردوخاک عظیمی بر روی شهر بلند گردید و آسمان بی ابر را کلبه مستور داشت ناله و فریاد هالکین متواتر شنیده میشد بنابر زیادی تنگی کوچهها و حقارت ساختمانها عدد هالکین متزاید میگردید هرکس در صحن حیاط فـرار میکرد قطعات عمارت بر سرش خراب میشد هرکس خود را به کوچه میرسانید بر زیر آوار دیوارهای دو طرف کوچه به هلاکت میرسید ناله و آه هالکین با نعره حیواناتی که خفه میشدند محشر عظیمی برپا نموده بود.
در بعضی از نقاط شـهر درهای به عمق شش الی نه ذرع حادث گردید این درهها نیز اسباب هلاکت خیلی از نفوس گردیدند و اسباب انتشار شهرتهایی گردید که در زمین شهر شکافها پیداشده و در حقیقت حدوث این درهها از خرابی زیرزمین و سـردابهها و حمامهایی که بهواسطه پشتبامهای شهر ساختهشده با بعضی از چاهها حاصل نشده بود بعد از ضربت اول ضربتهای متواتر نیز شروع شد لیکن شدت آنها کمتر از اول بود. تعداد ضربتها در روزهای اول بعد از پنجم نوامبر به شصت الی هـفتاد میرسید و بـعد تخفیف یافته در شبانهروزی از بیست الی سی ضربت تجاوز نمینمود لرزهٔ زمین و ضربت تا به امروز که چهارم ماه دسامبر است هنوز موقوف و ساکت نشده است قبل از هر ضربت از زیرزمین صدای عظیمی مثل شـلیک چـند تـوپ مسموع میشد امتداد ضربت اول نیز غـالب ضـربتها از مـغرب و جنوبغربوز بود در شهر یک عمارت درست دیده نمیشود آن عماراتی که سرپا ایستاد و هنوز مبدل به تپه خاک نگردیدهاند بهشدت خراب و در دیوارهای آنها شکافها پیداشده تقریباً به قطعات مختلف تقسیمشدهاند. اقسام عمودی عمارات خـاصه آن دیوارهایی که از مغرب بهطرف مشرق ساختهشدهاند بهطرف افق مایل شده زاویه ترکیب کردهاند .
یک سال پس از وقوع زلزله کلنل ییت سرکنسول انگلیس در مشهد از هفدهم تا بیست و دوم سپتامبر ۱۸۹۴ از قوچان دیدن کرده است و دیدهها و شنیدههایش را چنین بیان کرده است: درواقع بلای آسمانی بر این مردم نازلشده بود. زلزله از تمام شهر فقط تل خاکی بهجای گذاشته بود… مردم داستانهای زیادی از چگونگی فرار خود در موقع زلزله برای گفتن داشتند. زلزله بدون آنکه خبر کند یکدفعه و همچون صاعقهای همهجا را تکان داد، دیگر صدایی به گوش نرسید و شهر آنقدر ساکت و خاموش شد که انگار شهر مردگان بود، مثلاینکه کسی زبان نداشت. نزدیک به ده دقیقه صدایی شنیده نمیشد، انگار دنیا به آخر رسیده بود. بعد یکدفعه فریاد و شیونی شهر را در برگرفت…
دفن جانباختگان
سمبالنکو مهندس روس که با دقت تمام خسارات زلزله را رصد کرده در ارتباط با دفن جانباختگان زلزله قوچان در سال ۱۳۱۱ ق. نوشته است: حکمران قوچان مجبور بود بـه هر یـک از عـملجات پنج هزار دینار بـدهد تـا آنکه ایشان نعش را کـه در وقـت بیرون آوردن اسباب در عمارات ایشان پیداشده است عمل نموده به خاک بسپارند.
تلفات
هر یک از نویسندگان، سیاحان و کسانی که در ارتباط با زلزله سال ۱۳۱۱ ق. قوچان مطالبی نوشتهاند آمار و ارقام متفاوتی در ارتباط به تلفات انسانی این زمینلرزه بیان کردهاند.
ردیف به نقل از تعداد تلفات
۱ عسگری رضوی ۳۵۰۰ نفر
۲ مسیو سمبالنکو ۱۲۰۰۰ نفر و ۳۰۰۰۰ دام تلف شده
۳ امبرسز و ملویل ۵۰۰۰ نفرقوچان و اطراف ۱۰۰۰۰ نفر
۴ محمد یوسف خان ریاضی هروی ۱۲۰۰۰ نفر
۵ علی اکبر افشار قوچانی ۱۰۰۰۰ نفر
۶ آقا نجفی قوچانی ۱۲۰۰۰ نفر
۷ کلنل ییت ۱۲۰۰۰ نفر
تأسیس بیمارستان
عسگری رضوی از حضور پزشکان مسیحی در قوچان خبر داده و در این زمینه نوشته است: مدتی وضع زلزله را تـذکره مـیکردم، دراینبین خبر دادند که دکتر عیسوی و مهندس مسیحی واردشدهاند و از حکومت قوچان الآن ملاقات میخواهند. محمدناصر خان شجاع الدوله بذل حضور کرد و به ملاقات آنها اظهار سرور؛ پس از ورود همه قسم صحبت شد و معلوم گـردید کـه تبعه دولت علیه ایران که در عشقآباد مقیم و معتکفاند، پس از اطلاع از این بلیه مبلغی بین خودشان تقسیم و توزیع کردهاند و مشترکا ابونه این کار خیر گردیدهاند و برای معالجه آفتزدگان و سر و دستشکستگان قوچان طـبیبی فرستادهاند. طـبیب مومی الیـه گفت که اولاً برای ساختن مریضخانه محلی را معین کنید و هرگاه از زیرخاک میتی را هم پیدا و بخواهید بیرون نـمایید مرا اطلاع دهید که آن موضع را دارو بپاشم و دوای ضد عفونت بکار برم؛ زیرا که هـواها کـثیف و مـغشوش است. باری پاسخ مسئولان خود را شنید و از آن جمع مهربانی دید و به محل آسایش خود رفت .
روحیه مردم
بررسی روایتها نشان میدهد چند روز بعد از زلزله مردم ساختوساز شهر شروع کردهاند مؤلف سفرنامه شرح احوال قوچان در این زمینه چنین گزارش داده است: عجبا از حالت اهالی قوچان که در آن چند روز بااینکه هنوز زمین آرام نگرفته و متصل درحرکت بود و زلزله پیدرپی میآمد، اکثری خانههای خود را ساختند و سکنی کرده بودند. گویا خیال حرکت و تغییر مکان نداشتند؛ و اصلاً افسردهخاطر اندوهناک نبودند .
مسیو سمبالنکو در ارتباط با بنای منازل بعد از زلزله نوشته است: مردم درروی خرابههای شهر بهسرعت بنای آبادی میگذارند و سکنه که از هـلاکت نجاتیافتهاند کمکم به منازل منهدم شده خود مـراجعت مـینمایند ساکنین ابـههای همجوار نـیز بـه آنها ملحق شده و همگی بهاتفاق اموال تلف شدگان را تجسس مینمایند و بهزودی در آنجا اتاقهای تیری که بیرون آنها از گلاندود شده است میسازند. احداث اینچنین شهر جدید در خرابههای شهر قدیم که در زیر آن عدد زیادی از مخلوق و حیوانات مدفونشده است باعث مخاطرات عظیمی خواهد بـود جـمعیت زیاد مردم و حیواناتی که در اماکن کمعمق آنجا رویهم ریخته شدهاند در اندک مدتی تمام اراضی شهر را متعفن خواهد کرد و معلوم است که تعفن منشأ انـواع و اقـسام امراض مهلکه خواهد گردید. ساکنین شهر جـدید هـوای مسمومی استنشاق مینمایند و از چاه آب زهرآلود مینوشند…نظر به این شرایط مرض مطبقه و خرابی امعا و معده بدون شبه جمعیت زیادی از سکنه را خواهد کشت خلاصه در وقتیکه هـوای آنجا گرم و رطوبی شـود و هـمین مسئله راه عشقآباد را که روابط تجاری آن با قوچان هنوز قطع نشده است مسدود خواهد نمود.
ایجاد شهر جدید
بعد از زلزله ۱۸۹۵ م./۱۳۱۳ ق. قوچان جدید در ۸ میلی شرق محل قدیمی شهر و در محلی به نام هی هی بنا گردید .
ناصر خان شجاع الدوله حاکم قوچان اراضی ملکی خود معروف به نظرآباد را با مقداری از زمینهای خریداریشده از دولت را برای ایجاد شهر جدید واگذاری مینماید و طبق نقشه سرتیپ عبدالرضا خان مهندس، قوچان جدید را با خیابانهای مستقیم و عرایض آبادی مینماید .
مؤلف بستان السیاحه در سال ۱۳۱۴ قمری درباره شهر تازه قوچان نوشته است: در این شهر سه هزار خانوار (بیش از پانزده هزار نفر) زندگی میکنند؛ و مردمش کرد و تاجیک و بدل نزدیکاند. این اختلاط خود نشاندهنده آن است که در ساختار اولیه شهر گروههای مختلفی به قوچان جدید روی آورده و سکونت اختیار نمودهاند… محل شهر جدید هرچند الزامات دیگری را به وجود آورده بود و تازگی داشت، اما مردمی که به کوچه و بازار شهر قدیم و حتی منازل گلین خود، خو گرفته بودند. در شهر جدید احساس غربت میکردند .
قطعا زمین لرزه های متعدد در شهر قوچان موجب تغییرات روحی مردمان این دیار داشته است از بین رفتن تعداد زیادی از مردم، خرابی بناها، مهاجرت مردم به دیگرنقاط و تلاش در جهت آبادانی شهر جدید از اثرات زمین لرزه بزرگ قوچان بوده است. محمد تقی فانی در شعری حالوروز مردمان قوچان بعد از زلزله در سال ۱۳۱۴ ق. چنین یاد میکند:
کافردلش زرحم بر احوال ما بسوخت
سلطان ما خراج زما کرد اتخاذ
هرچند استغاثه نمودیم بر درش
برعکس حکم اخذ عمل کرد او نفاذ
منابع:
– ملویل، چارلز. زلزلهها در تاریخ نیشابور. ترجمه ثقه الاسلامی و دیگران. مجله اثر. شماره ۷ تا ۹، ص ۵۲
– امبرسز، نیکلاس و ملویل، چارلز پیتر. تاریخ زمین لرزههای ایران. ترجمه ابوالحسن رده. تهران: آگاه. ۱۳۷۰ ص ۱۶۳
– توحدی، کلیم الله. حرکت تاریخی کرد به خراسان. ج ۳٫ مشهد: مؤلف. ۱۳۶۶٫ ص ۱۱۲
– تقدیسی، حجی محمد. رشید خان سردارکل قوچان: روایتی تاریخی از دوران زندگی و حکومت امیرحسین خان شجاع الدوله حاکم قوچان. مشهد: همسایه آفتاب. ۱۳۹۰، ص ۶۳
– اترکنامه؛ تاریخ جامع قوچان، ص ۱۱۸
– قصابیان، محمد رضا. سه سفرنامه قوچان (۱۳۱۱ ه.ق). مشهد: انصار. ۱۳۸۸، ص ۱۲۱
– امبرسز، نیکلاس و ملویل، چارلز پیتر. تاریخ زمین لرزههای ایران. ترجمه ابوالحسن رده. تهران: آگاه. ۱۳۷۰، ص ۱۹۵
– قوچانی، آقا نجفی. سیاحت شرق یا زندگینامه آقانجفی قوچانی. تصحیح رمضانعلی شاکری. تهران: امیرکبیر. ۱۳۶۲٫ ص ۵۷
– شمبالنکو. زمین لرزه قوچان. مجله وحید. اسفند ۱۳۵۳٫ شماره ۱۳۵٫ ص ۹۸۸ تا ۹۹۲
-ییت، چارلز ادوارد. سفرنامه خراسان و سیستان. ترجمه قدرت الله روشنی و مهرداد رهبری. تهران: یزدان. ۱۳۶۵٫ ص ۱۶۰
– با توجه به اینکه ریاضی هروی در موقع زلزله در قوچان نبوده، بنابراین آماری که ارائه داده بر اساس شنیدههایش میباشد. بحرالفواید. تهران: ۱۳۲۴ ق. چاپ سنگی. ص ۲۰
– افشار قوچانی، علی اکبر. تاریخ قوچان قدیم. (نسخه خطی) ص ۲۶۶-۲۶۸ به نقل از شاکری، رمضانعلی. اترکنامه؛ تاریخ جامع قوچان، ص ۱۱۸
قصابیان، محمد رضا. سه سفرنامه قوچان (۱۳۱۱ ه.ق). مشهد: انصار. ۱۳۸۸، ص ۱۲۸
– قصابیان، ص ۱۲۸
– ییت، چارلز ادوارد. سفرنامه خراسان و سیستان ص ۱۶۲
– هاشمیان، هادی. زلزله قوچان در سال ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲٫ پیام بهارستان. د ۲٫ س ۳٫ ش ۱۱٫ بهار ۱۳۹۰٫ ص ۳۶۹
– جابانی، محمد. سرزمین و مردم قوچان. ج ۳٫ مشهد: محقق. ۱۳۷۵ ص ۱۰۷
– فانی، محمد تقی. تاریخ زلزله قوچان. تهران: ۱۳۱۴ ق. چاپ سنگی. ص ۷ .مالیات گیری از مردم قوچان بعد از زلزله در روایت اعتماد السلطنه هم ثبت شده است. بنگرید به هاشمیان، هادی. زلزله قوچان در سال ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲٫ پیام بهارستان. د ۲٫ س ۳٫ ش ۱۱٫ بهار ۱۳۹۰٫ ص۳۶۹
منبع:
(۶۷۴)
زندگینامه مرحوم آیت الله عباس واعظ طبسی
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
آوازهی سخنرانیهای پرشور و حرارت او، از محدودهی خراسان بزرگ فراتر رفته و نه تنها در دیگر شهرهای ایران، که در کشورهائی چون سوریه و عربستان، طرفداران بسیاری داشت.
صاحب کتابِ وفیاتالعلماء دربارهی او مینویسد:
«ایشان بسیار مسلط بود بر امر خطابه و سخن گفتن و طریقه منبر ایشان امتیاز تامی داشت و ازدحام جمعیت میشد برای منبر ایشان.»
و مؤلف کتاب آثارالحجه نیز در این خصوص نوشته است:
«جناب حاج شیخ غلامرضا طبسی، از مفاخر خطبا و معاریف وعاظ و گویندگان قرن ۱۴ هجری است که از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان اسلام را فراگرفته است»
به دلیل همین شهرت بود که آیتالله سید محمدعلی وزیری یزدی، که خود از منبریهای پرآوازهی یزد و از مبارزین زندان رفتهی دوران رضاخان بود، وقتی در خردادماه سال ۱۳۴۳ﻫ ش به مشهد مقدس مشرف گردید، با دیدنِ آیتالله طبسی، خطاب به آیتالله قمی، از پدرِ سخنورِ او یاد نمود و گفت:
«آقای مرحوم طبسی، برای خود آقای عباس طبسی را یادگار گذاشت، شنیدهام بسیار منبر جالب توجهی دارند.»
آیتالله طبسی، کودکی یکساله بود که پدرش را، که تنها ۳۸ بهار از زندگی خود سپری نموده بود، از دست داد و در آغوش مادری متقی و پاکدامن، که از خاندان مرحوم میرزا حسن ارباب، از تجار معروف یزد بود، پرورش یافت.
ایشان در اینباره میگوید:
«پدرم که به قصد ایراد چند سخنرانی برعلیه حکومت رضاخان، راهی تهران شده بود، در سبزوار به گونهای مشکوک دارفانی را وداع گفت. پیکر پدرم را درحالی به مشهد برگرداندند که در بین مردم شایع شده بود که آقا را چیزخور کردهاند.»
تحصیلات
آیتالله طبسی پس از رسیدن به سن تحصیل، که همزمان با سرنگونی خفتبار رضاخان و اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه بود، پای به مدرسه گذاشت. آثار هوش و ذکاوت و فراگیری سریع از همان آغاز در او نمایان بود؛ به گونهای که پس از به پایان بردنِ سیکل اول دبیرستان، زمانی که تصمیم به ادامهی تحصیل در حوزه علمیه مشهد گرفت، رئیس دبیرستان ابن یمین از او خواست که دبیرستان را رها نکند، تا پزشکی حاذق شود؛ ولی او با وجود این اصرار، تصمیم خود را گرفته بود و به خوبی میدانست که جامعهی ایران، به طبیبِ حاذق روحانی بیشتر از طبیب جسمانی نیازمند است.
شانزده ساله بود که وارد مدرسه علمیه نواب شد و پس از طی مقدمات، از محضر نامآوران حوزه علمیه مشهد مقدس چون: حاج شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، آیتالله میرزا احمد مدرس یزدی، آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی، آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی، آیتالله سید محمدهادی میلانی و آیتالله میرزاحسین فقیه سبزواری بهره برد.
یکی از ویژگیهای بارز آیتالله طبسی در دوران تحصیل علوم حوزوی، تدریس همان دروس به موازاتِ آن بود که در ضمنِ تدریس، محیط کلاس را به یکی از پایگاههای ترویج تفکرات امام خمینی (ره) و تربیت یاران فداکار برای انقلاب اسلامی، تبدیل مینمود، که بخشی از اسناد آن در متن کتاب آمده است.
میزان تلاش آیتالله طبسی در فراگیری و به کار بستنِ یافتههای دینی به میزانی بود که در خلاصه سابقهای که دربارهی ایشان در ساواک تهیه گردید، نوشته شد:
«تحصیلات خود را نزد شیخ هاشم قزوینی مدرس طی و رشته فقه و اصول را تکمیل و در ادبیات تسلط و بهره کافی دارد. وی علاوه براینکه سواد عربی دارد، به اخبار و احادیث تسلط کامل دارد.»
آغاز مبارزات
هنوز در دبیرستان ابن یمین مشغول تحصیل بود، که مبارزات ضداستعماری مردم ایران در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی(ره) شکل گرفت. حضور شهید حجتالاسلام سیدمجتبی نواب صفوی در مشهد و سخنرانی پرشور او در مدرسهی نواب، در روحیه مبارزاتی ایشان تأثیر بسزا داشت و از همان موقع، فعالیتهای خود را آغاز نمود:
«به خاطر آشنائی با شخصیتی برجسته، فصلی نو در زندگیام آغاز شد. این شخصیت برجسته، سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بود. نواب صفوی در سفری که به مشهد داشت، در جمع طلبههای جوان به ایراد سخن پرداخت. حرفهای او در فضای آن روز، حرفهایی نو بود. آن حرفها تصویر منبرهای پدرم را در خاطرم مجسم میکرد. از پشت حرفهایش میشد قدرت و شکوه و صلابتی را که تعالیم اسلامی به انسان میبخشد، تماشا کرد. روشنگریهای نواب صفوی افقی نو را در برابر دیدگانم گشود و شوری در دلم برانگیخت که تا سالها بعد روشنی بخشم بود. آن اتفاقی که باید در زندگیام رخ دهد، رخ داده بود.»
با کودتای ننگین امریکائی انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شرایط سختی که برای مبارزین فراهم گشت، که منجر به دستگیری تعدادی از اعضای فدائیان اسلام و اعدام برخی از آنان، خصوصاً شهید نواب صفوی گردید، مبارزات نیز شکل پنهانی به خود گرفت. آیتالله طبسی در این خصوص میگوید:
«مبارزه علنی بنده و جمع دوستان تقریباً از سال ۱۳۳۵ شروع شد. در آن موقع برادرمان جناب آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) در مشهد تشریف نداشتند و شهید هاشمی نژاد هم در قم بودند؛ بنابراین در آن زمان من تنها بودم و خیلی سخت میگذشت، به ویژه که در حوزه هم افکار خاص ضد مبارزه حاکم بود.»ژ
در نهضت امام خمینی (ره)
آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی(ره) در دهم فرودین ماه سال ۱۳۴۰ دیده از جهان فرو بست. تلگراف تسلیت محمدرضا پهلوی خطاب به آیتاللهالعظمی سیدمحسن حکیم (ره)، که در این موقع در نجف اشرف حضور داشت، نشان از اهدافی پشت پرده داشت تا مرجعیت موجود در ایران و حوزه علمیه قم، نادیده گرفته شود؛ و یک ماه پس از آن نیز، دولت جعفر شریف امامی بر اثر شرایطی که ناشی از اعتصاب فرهنگیان و کشته شدن دکتر خانعلی در میدان بهارستان تهران بود، کناره گرفت و علی امینی جایگزین او شد. بنا بر درخواستِ او، مجلسین شورای ملی و سنا تعطیل شد و دستگیریهای برخی از سران نظامی و سرمایهداران، که با انگلیس نیز سر و سرّی داشتند، آغاز گردید.
در این موقع و موقعیت که جبهه ملی با اشاره و رهنمود امریکائیها در حال بازگشت به صحنه سیاسی کشور بود و نهضت آزادی نیز اعلام موجودیت نموده بود، سخنرانیهای افشاگرانهی آیتالله طبسی، که در این موقع طلبهای ۲۶ ساله و چند ماهی بود که ملبس به لباس روحانیت شده بود، در بیت آیتالله قمی، سرای محمدیه بازار بزرگ و مسجد بناهای شهر مشهد، به معضلی برای ساواک خراسان مبدّل شد تا با بهرهگیری از قدرتِ شهربانی، به جمعآوری و ارزیابی چگونگیِ اظهارات او در منبر بپردازد.
شهربانی مشهد، که نسبت به چگونگیِ سخنرانیهای ایشان شناخت داشت و پیش از این نیز در این خصوص با او برخورد نموده بود، ضمن آنکه در پاسخ نوشت: «در منبر خود بسیار تندروی مینماید و در هر محل دیگری منبر برود، به همین نحو خواهد بود.»، از سخنرانی وی در مسجد بنّاها در شبهای بعد نیز خبر داد، تا رئیس ساواک دستور دهد:
«مأموری برای این کار اعزام، گزارش جامع مطالب وی را ارسال دارند.»
ساواک خراسان که قصد برخورد با آیتالله طبسی را داشت، همزمان با این اقدام، نامهای نیز برای لشکر ۱۲ خراسان فرستاد تا نسبت به دستگیری وی اقدام نماید؛ ولی فرمانده لشکر ۱۲ در پاسخ، ضمن اشاره به «ضابط قضائی» بودنِ ساواک، نوشت:
«دستور فرمائید در اجرای مادۀ ۱۲۶ قانون دادرسی ارتش، اقدام قانونی معمول و مدارک مربوطه را در اجرای مادۀ ۱۲۷ قانون مزبور به لشگر ارسال دارند.»
ساواک، همزمان با دریافتِ این پاسخ، در تاریخ چهاردهم تیرماه ۱۳۴۰ش، موضوع را در کمیسیون امنیت استان مطرح و جلوگیری از ادامهی منبر او توسط شهربانی را به تصویب رساند و گزارش آن را به شرح زیر برای اداره کل سوم ساواک ارسال نمود:
«نامبرده از وعاظ مشهد و از اطرافیان آیتاله قمی میباشد که در گذشته پیشینه بدی نداشته، ولی در سال جاری که از تاریخ ۲/۳/۴۰ الی ۱۵/۴/۴۰ در منزل آیتاله قمی و سرای محمدیه منبر رفته است، در طی بیانات خود حمله به دستگاهها و سازمانهای دولتی و افسران ارتش و فرهنگیان و فرق غیرشیعه نموده و حتی در پرده کنایه و ایهام، نسبت به مقام شامخ سلطنت مطالبی ابراز داشته است.»
و از این موقع، رفتار، اعمال و ارتباطات ایشان، تحت مراقبت قرار گرفت و موضوع سخنرانیهای وی نیز در تاریخ ۲۱/۴/۱۳۴۰ برای بار دوم در «کمیته اطلاعاتی استان» طرح و بررسی شد و با این استدلال! که «اظهارات وی موجب تحریک و عصیان در مردم خواهد شد.» ، بر ممنوعالمنبر بودن وی تأکید گردید.
ممنوعالمنبر شدنِ آیتالله طبسی، دارای بازتابهای گستردهای بود؛ از این رو بود که آیتالله شیخ مهدی نوغانی، برای مقابله با این حرکت ساواک، به سراغ آیتالله سیدمحمدهادی میلانی(ره) رفت و از او شنید که:
«من از هیچ چیز درباره طبسی مضایقه ندارم… و باید او منبر برود… و به همین زودیها منبر هم خواهد رفت.»
و آیتاللهزاده قمی هم نامهای مستقل نوشت، که ذیل آن را آیتالله سیدمحمد بهبهانی (ره) نیز امضاء نمود و دیگر علمای مشهد نیز، طی تلگرافی از آیتالله سیدمحمد بهبهانی (ره) خواستند تا در این خصوص وساطت نماید.
باوجود این پیگیریها، ساواک خراسان که از منبر رفتن ایشان بیمناک بود، در توجیه این تصمیم نوشت:
«این سازمان با توجه به اینکه تاکنون چند نوبت تذکرات لازم را به نامبرده داده و تعهداتی اخذ کرده بود که گزارش آن طی شماره پیروی به عرض رسیده است و مصادف بودن با ایام اربعین و نزدیکی روز قیام ملی ۲۸ مرداد، نمیتوانست با رفتن منبر وی موافقت نماید. با آقای استاندار و رئیس شهربانی خراسان مذاکره و موافقت به عمل آمد کماکان از رفتن منبر وی جلوگیری شود.»
ولی در نهایت مجبور شد تا ضمن مطرح نمودن موضوع در کمیسیون امنیت استان به تاریخ ۱/۶/۱۳۴۰، و اخذ تعهد نسبت به اینکه «در بالای منبر، به جز مسائل دینی، به مطالب سیاسی اشاره ننماید» رفع ممنوعیت از منبر ایشان را تصویب نماید.
مراقبت از منبرهای ایشان به میزانی بود که حدود ده ماه بعد از این ماجرا، زمانی که هیئت حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) کاشان، او را برای سخنرانی در آن شهرستان در ایام محرم دعوت نمود، ساواک تهران به تحت تعقیب بودنِ ایشان اشاره کرد و پیگیر سوابق او شد.
در تاریخ بیست و ششم تیرماه سال ۱۳۴۱، علی امینی، پس از یک دوره نخست وزیری جنجالی، کنار گذاشته شد و دو روز بعد نیز، امیر اسدالله علم جانشین او گردید.
در این موقع، سخنانِ آیتالله طبسی که در بیت آیتالله قمی به منبر میرفت، دوباره مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.
ایشان در این موقع، مسافرت محمدرضا پهلوی به شمال و بازدید اسدالله علم از اردوی سازمان جوانان در کنار دریا را موضوع سخنرانی انتقادی خود قرار داد؛ همین مسئله بود که اعتراض استاندار خراسان را در پی داشت و موجب احضار و دستگیری او در روز دوم مردادماه سال ۱۳۴۱ و سپس آزادی وی گردید؛ که آزادی او نیز به وساطت استاندار ربط داده شد.
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در پانزدهم مهرماه ۱۳۴۱ در هیئت دولت، بازتابهای فراوانی داشت. دو روز پس از آن، امام خمینی (ره) در تلگرافی به محمدرضا پهلوی نوشت:
«به طورى که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهاى ایالتى و ولایتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأى داده است و این امر، موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر فرمایید مطالبى را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمى مملکت است از برنامههاى دولتى و حزبى حذف نمایند تا موجب دعاگویى ملت مسلمان شود.»
در این موقع، آیتالله طبسی که در هنگام ورود به حوزه علمیه مشهد، با حضور شهید نواب صفوی و سخنرانی پرشور او مواجه شده و تحت تأثیر ادبیات انقلابیِ او، به صف مبارزان پیوسته بود، پس از شهادت او، گمشدهی خود را در وجود مبارک امام خمینی (ره) یافت:
«سال ۱۳۳۹ سال بزرگی در زندگی من محسوب میشود. من در این سال برای نخستین بار با امام خمینی (ره) و اندیشههای مترقی او آشنا شدم. حاج آقا روح الله همان گمشدهای بود که من در تمام زندگیام به دنبالش میگشتم. تفسیری روشن که او از اسلام ارائه میکرد، علمای برجسته سلف را تداعی مینمود. روح الله موسوی خمینی کوهی بود که وزش هیچ تندبادی از جا تکانش نمیداد. ساده و بیپیرایه زندگی میکرد و بینش عمیق و درک دقیق او از تعالیم اسلامی، موقعیتی ممتاز به او بخشیده بود. من پس از سالها جستجو، امام را پیدا کرده بودم و از آن پس زندگیام بر مدار دیگری ادامه یافت.»
وی در این زمان، عرصهی منبر را به صحنهی مبارزات آشکار و مستقیم علیه دولت و رژیم شاهنشاهی تبدیل کرد تا دربارهی سخنان وی نوشته شود:
«در این اواخر،[در] موضوع اعتراض علماء به تصویبنامه شرکت بانوان در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی، او تنها کسی بود که در تهییج مردم و بدگوئی به شخص جناب آقای نخستوزیر و انتقاد شدید از دولت، از استعمال جملات ناهنجار امتناع ننموده و هر بار که به او تذکر داده شد، به محض اینکه بالای منبر رفت، اظهار نمود: «با اینکه به من گفته شده است این موضوعات را مطرح نکنم، ولی تا پای جان ایستادگی کرده، خواهم گفت.»
بخشی از سخنان صریحِ ایشان در این ایام، خطابِ مستقیم به اسدالله علم و انتقاد از اقدامات او، با تعریض به سرنوشت رضاخان در جزیرهی موریس بود؛ که به شرح زیر مورد بازجوئی قرار گرفت:
«سئوال: در تاریخ ۱۶/۸/۴۱ در منزل آقای مقدسیان، در بالای منبر خطاب به جناب آقای نخستوزیر[گفته ای]که نمیشود با قرآن و خدا جنگید، خدا میگوید کشف حجاب نکن. خدا میگوید قانون تساوی حقوق زن و مرد را به تصویب نرسان و پس از توهین اضافه نمودهای که خداوند تو را هم به جزیره مرگ ببرد، منظور از بیان این قبیل مطالب تحریککننده چه بوده است؟
جواب . من در منبر در موضوع حجاب از نظر قرآن بحث کردهام و نسبت به قانون تساوی حقوق زن و مرد از نظر قرآن سخن گفتهام؛ آنگاه خطاب به جناب آقای نخستوزیر کردهام [که]حاج آقاروحالله خمینی فرمودهاند اگر برای شما ابهامی در قوانین روحانیت است، ممکن است با آقای خمینی مکاتبه بفرمائید و موضوع جزیره مرگ اصلاً به آقای علم خطاب نشده است، بلکه گفتهام آنان که با قوانین قرآن مبارزه کنند خداوند آنها را به جزیره مرگ میفرستد.»
و این درحالی بود که با شجاعتی مثالزدنی بر فراز منبر، به تبلیغ منویات امام خمینی (ره) در مقابله با اقدامات اسلامستیزانهی رژیم شاهنشاهی، که مجری آن اسدالله علم بود، مشغول بود و مستمعین را به پایداری تا آخرین قطرهی خون فرا میخواند:
«آقایان تجار! برای خدا و امام زمان قدم بردارید، از چه میترسید. هم چنین طلاب و نوکران فدائی امام زمان! تا آخرین قطره خون خود کوتاهی نکنید.»
او چنان علاقه و اعتقادی نسبت به امام خمینی(ره) داشت که با صراحت میگفت:
«هر کس با چنین عالمی که حرف او سخن امام علیهالسلام است، مخالفت کند، مرتد و خارج از دین خواهد بود.»
سخنانِ ایشان به میزانی ساواک خراسان را دچار عصبانیت و بیتعادلی نموده بود که برای مقابله با او، نوشت:
«به سبب حساسیت وضع، صلاح نبود در آن روزها با این شخص شدت عمل نشان داده شود و بهانهای به دست روحانیون و سایر افراد منتظر فرصت بدهد؛ ولی حالا که موضوع منتفی شده است، در صدد بود نسبت به تعقیب او اقدام گردد، با مشورتی که با مشاور قضائی به عمل آمد، تعقیب او با قوانین ساواک امکان پذیر نبوده و کمیسیون امنیت استان نیز اختیاری برای تبعید و غیره ندارد، تنها راهی که به نظر میرسد این است نامبرده دستگیر و به تهران اعزام و مدتی به عناوینی در آنجا زندانی و یا تحت نظر باشد.
برای تثبیت امنیت در استان خراسان، اعمال یک چنین عملی در وضع حاضر، نهایت ضرورت را دارد؛ زیرا اظهارات بیپرده مشارالیه و اینکه کوچکترین عکسالعملی نشان داده نشده است، سایر وعاظ را جری نموده، از طرفی بین مردم شایع شده است که او بهلول دوم میباشد.»
باوجود این درخواست، اداره کل سوم ساواک نیز شرایط را برای دستگیری او مساعد ندانست و پاسخ داد:
«درحال حاضر با توجه به فعالیت روحانیون در سراسر کشور، دستگیری و اعزام نامبرده بالا به مرکز به مصلحت نمیباشد. دستور فرمائید به مشارالیه تذکر داده شود که ادامه این رویه در آینده برای او گران تمام خواهد شد. بدیهی است به محض آنکه این موضوع خاتمه پیدا کرد، بایستی طبق مقررات تحت تعقیب قرار گیرد»
ولی رئیس ساواک خراسان که از فعالیتهای آیتالله طبسی به شدت عصبانی بود، در ذیل این نامه نوشت:
«تذکر در او مفید نیست و حال که تصویبنامه لغو شده، ایجاب مینماید یک چنین شدت عملی درباره او به عمل آید و تعقیب او در مشهد عملی نخواهد بود.» و عینِ این مطلب به مرکز منتقل گردید.
پس از بررسی سوابق و تهیه گزارشی دوباره، حسین فردوست که در این موقع در سمت معاونت ساواک قرار داشت، نوشت:
«من شخصاً با عقیدۀ رئیس ساواک خراسان موافقم، ولی نمی توانم دستوری بدهم؛ خوب است موضوع را به عرض تیمسار ریاست ساواک برسانید و از نتیجه من را هم مطلع نمائید.»
و پس از آن، رئیس ساواک، که تیمسار حسن پاکروان بود، دستور داد:
«اعمال و رفتار نامبرده بالا را تحت مراقبت قرار داده و چنانچه لازم باشد بعد از ماه رمضان اقدام گردد.»
باوجود صراحت دستور رئیس ساواک، مبنی بر دستگیری وی بعد از ماه رمضان، ساواک خراسان در روز هفتم بهمن ماه ۱۳۴۱، درست سه روز بعد از اینکه محمدرضا پهلوی به قم رفت و ضمن اهانت به علماء و حوزههای علمیه، از آنان به عنوان «ارتجاع سیاه» نام برد؛ آیتالله طبسی را دستگیر نمود و با این استدلال که: «چون نگهداری وی در مشهد در ماه رمضان صلاح نیست»، پس از یک دوره بازجوئی و به اتهام «تحریک به قیام و آشوب و بلوا» به تهران اعزام کرد تا در تاریخ ۱۶/۱۱/۱۳۴۱ تحویل زندان قزلقلعه شود.
زندان قزلقلعه، باوجود مشکلات فراوانی که داشت، به کانون دیگری برای فعالیتهای تبلیغی آیتالله طبسی تبدیل شد تا ضمن مذاکره با رئیس زندان و هماهنگی برای برگزاری نماز عید فطر، دانشجویان و جوانانی را که در این موقع دستگیر شده و زندانی بودند را نیز، با خود همراه نماید.
بازجوئیهای صورت گرفته در تهران، نتیجهای نداشت و همین مسئله موجب شد تا اداره کل سوم بنویسد: «عضویت و فعالیت خود را در احزاب انکار و اتهامات منتسبه را تکذیب مینماید.» و در تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۴۱ به مشهد بازگردانده شد، و سه روز پس از آن نیز آزاد گردید.
شرایط حاکم بر کشور و برگزاری رفراندوم نمایشی در جریان تصویب لایحهی اصول ششگانه شاهانه، موسوم به انقلاب سفید و حوادث مترتب بر آن، موجب شد تا امام خمینی (ره) در پیامی خطاب به علماء و روحانیون، ضمن عرض تسلیت، بنویسد:
«چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه مىخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مىاندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر- عجل الله تعالى فرجه- جلوس مىکنم و به مردم اعلام خطر مىنمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند.»
همین رهنمود کافی بود تا در روز دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۲ش آیتالله طبسی بر فراز منبر در منزل آیتالله قمی فریاد برآورد:
«ای مردم! اگر در راه دین، بخواهد جان مردم در خطر باشد، برای من هیچ اشکالی ندارد، طبسی کشتن آسان است. امروز روز اتمام حجت است… آقایان شاید زنده نماندم، شاید فردا نباشم، فعلاً به شما عرض مینمایم… چون سرنوشت خود را میدانم باید بگویم امروز، روز انقلاب روحانیون نیست، بلکه همیشه خواهد بود؛ تا دولت دست از روش جابرانه خود برندارد، همین انقلاب هست. من به تمام دستگاههای حاکمه عرض میکنم، امروز شما تقلید از آمریکائیها و خارجیها میکنید، کشور ما مسلمان است، مذهب جعفری دارد … این اجتماع و این روحانیت بر جای خود قرار نخواهند گرفت. حوزه علمیه مرکز، حوزه علمیه قم، حوزه علمیه نجف و مجاهدین دین با این رویه مخالف هستند.»
چند ساعت پس از این سخنرانی، کمیسیون امنیت استان خراسان در ساعت هشت شب تشکیل جلسه داد و دستگیری مجدد وی را مورد تصویب قرار داد. در این نوبت، آیتالله طبسی که از دستگیری خود اطمینان یافته بود، به پنهانکاری روی آورد، ولی این شیوه چندان دوامی نداشت و در شرایطی که بین مسئولین شهری از قبیل استاندار و رئیس شهربانی و رئیس ساواک در چگونگی برخورد با روحانیون اختلاف نظر وجود داشت و مسئله تبعید آیتالله قمی نیز در دست بررسی و اقدام بود، در تاریخ چهارم خردادماه ۱۳۴۲ دوباره دستگیر گردید.
البته از گزارش سخنرانی هشتم خردادماه ایشان در بیت آیتالله قمی، که چهار روز بعد از تاریخ اعلام این دستگیری به اداره کل سوم میباشد، چنین استنباط میگردد که ایشان، زمانی زیادی را در زندان نبوده است.
هر چه سختگیریهای نیروهای انتظامی و امنیتی بیشتر میشد، صراحت لهجهی آیتالله طبسی نیز بیشتر میشد؛ تا جائی که به صورت علنی در سخنرانی خود اعلام مینمود:
«من از سازمان امنیت باک ندارم و دو مرتبه هم زندانی شدهام و اگر برای مرتبه سوم هم زندانی بشوم، نمیترسم. ما با دولت مخالف نیستیم، فقط حرف ما این است، آنهائی که کرسینشین هستند، بایستی از روی احکام قرآن و دستورات دین عمل کنند.»
پس از یورش به مدرسهی فیضیه در دوم فروردین ماه و متعاقب آن دستگیری شبانهی امام خمینی(ره) در پانزدهم خرداد، واقعهی خونین ۱۵ خرداد و دستگیری و تبعید آیتالله قمی پیش آمد. پس از این اتفاقات، اولین اقدام در مشهد اعلام پنج روز عزای عمومی از سوی علماء، تعطیلی نمازهای جماعت و بستن بازارها به منظور همدردی و اعلام انزجار از اقدامات ضد اسلامی رژیم پهلوی بود و مردم نیز با آتش زدنِ طاق نصرتهایی که برای ورود شاه آذین بسته شده بود، خشم خود را نشان دادند. وضعیت عمومی در مشهد به گونهای بود که استاندار خراسان، سید جلالالدین تهرانی عزل و سپهبد امیر عزیزی جایگزین او شد.
در این اوضاع و احوال، گزارشی در خصوص چگونگی فعالیتهای آیتالله طبسی تهیه نگردید و علت آن نیز به «مخفی بودن» ایشان ربط داده شد؛ ولی پس از گذشت مدت کوتاهی، دوباره سخنرانیهای ایشان از سر گرفته شد. در این موقع، سمت و سویِ سخنان وی، بهره گیری از وقایع تاریخی و تمثیلهای آن، مانند قیام مختار ثقفی و انتقامگیری از قاتلین امام حسین (ع) و حکومت جابرانه متوکل عباسی و تعدّیهای حجاج بن یوسف و البته سخنانی چون: «ما که این حرف ها را میزنیم، میگویند ارتجاع سیاه هستیم.» و اینکه «آقایان! اگر بدانید علمای نجف چه وضعی دارند، تمام پرچمها در نجف نیمه برافراشته است، بیشتر از این اجازه حرف زدن ندارم»، بود.
باوجود فشارهای شدیدی که در این زمان نسبت به ایشان وجود داشت و تعهدی که از او گرفته شده بود، روح آزادهی وی طاقت منبر رفتن و پرداختن به مسائل انتقادی فرعی را نداشت؛ به همین علت بود که بر فراز منبر میگفت:
«من امروز نمیتوانم در منبر حقایق را بگویم، برای اینکه از طرف مقامات صلاحیتدار جلوگیری میشود و خودم نمیفهم چه بگویم که برای اسلام و مسلمانان نفع داشته باشد.»
از این رو، پس از چند شبی که از سخنان صریح خودداری نمود، در روز بیست و پنجم تیر ماه، بازاریان و کسبهی مشهد را مورد خطاب قرار داد که:
«شما کسبه بازار، از آن مسلمانانی هستید که صبح دکان خود را باز کنید و تا شب بیست تومان کار کرده و پس از آن دکان خود را ببندید و نزد زن و بچه خود بروید، ولی حاضر نیستید برای دین قیام کنید و حتی یک شب به زندان بروید، شماها چطور مسلمانید، بیائید و بیدار شوید. دین شما رو به نابودی میرود؛ تا کی باید خواب باشید.»
و باز با صراحت، اساس رژیم شاهنشاهی را به سخره گرفت و گفت:
«من از هیچ کس ترس و واهمه ندارم. ملکه ایران حضرت زهرا و شاهنشاه ایران اعلیحضرت ولی عصر امام زمان است.»
و دو سه روز بعد نیز بیان نمود:
«در کشور ما اشخاص مسلمان و باایمان را ارتجاعی میگویند، چون حرف اثر دارد، ماها را ملتزم نمودهاند که حرف حسابی نگوئیم، زیرا میخواهند طبقه روحانیون که راهنمای شما هستند را از بین ببرند، که به ریاست خود ادامه دهند.»
ساواک خراسان که از سخنرانیهای او به تنگ آمده بود، در گزارشی خطاب به اداره کل سوم نوشت:
«این شخص، عنصری ناراضی و ناراحت میباشد، به طوری که مکرر، چه شفاهاً و چه کتباً متعهد گردیده که به هیچ وجه مطالبی که برخلاف مصالح عالیه کشور باشد، ابراز ننماید، ولی تاکنون حاضر به اجرای تعهدنامههای خود نگردیده و در هر فرصت و موقعیتی که برایش پیش آمده، حملات و انتقادات خود را چه علنی و چه در لفافه، به شدیدترین وضع ممکنه ایراد نموده، حالیه هرگونه تصمیمی در مورد وی بسته به نظر عالی است.»
و بنا بر نظر مرکز، دستگیری مجدد وی در دستور کار قرار گرفت و دادستانی لشکر خراسان، نوارهای سخنرانی ایشان در بیت آیتالله قمی را جهت تکمیل سابقه و استناد به «مدارک مستند و مدلل» برای تحت تعقیب قرار دادن او درخواست نمود و در تاریخ نوزدهم آذرماه نیز، این دستگیری صورت گرفت.
از چگونگی و مدت زمان این بازداشت، اطلاعی در سوابق موجود نیست، ولی در گزارشی که حدود ۴۵ روز بعد از آن تهیه شد، آمده است:
«آقای شیخ طبسی اظهار میدارد: اکنون رگهای بدنم آتشفشانی دارد، اگر یک روزی قدرت پیدا کردم، میدانم چه کنم و چه بگویم؛ فعلاً با تضمین دادن مخالفم»
و در همین ایام بود که تشکل روحانیون مبارز خراسان، برای هماهنگی بیشتر در مبارزات، ساماندهی گردید.
امام خمینی(ره) در شانزدهم فروردین ماه سال ۱۳۴۳ش، از حصر آزاد و راهی قم شد و آیتالله قمی(ره) نیز به مشهد بازگشت. چند روز پس از این آزادی، آیتالله طبسی در بیت آیتالله قمی و در حضور ایشان به منبر رفت و ضمن اشاره به مبارزات امام (ره) و شرح وقایع ۱۵ خرداد در قم و مشهد و از خودگذشتگیهای مردم و ایستادگی آنان تا پای جان، سخن گفت:
«من به شما ملت مسلمان مژده میدهم که به زودی مقام روحانیت و شخصیت و نیروی این مردمان با حقیقت، در این مملکت آشکار میشود و به هدفهای عالی و نورانی خود رسیده و خواهند رسید. مجاهدات و مبارزات عالی روحانیت برای برقراری عدالت و آزادی و محو کردن احکام و قوانین غیراسلامی است… که به حول و قوه الهی دست اجانب و بیگانگان و ستمکاران از میان برداشته و ریشهکن خواهد شد… بارها گفتم که از هیچ کسی پروا ندارم، از سخن گفتن و من همان طبسی ماه محرم گذشته هستم و به همان اراده و عقیده پابرجایم و بر خود مباهات میکنم که در محضر رهبر ملی حضرت آیت اله قمی جاننثاری خود را آشکار مینمایم که در این ره از جان گذشتم؛ سعادتمند آنهائی هستند که در این راه عالی با سعادت کشته شدند و مظلوم واقع شدند.»
پس از آنکه روزنامه اطلاعات در تاریخ ۱۸/۱/۱۳۴۳ در سرمقالهی خود نوشت:
«چقدر جای خوشوقتی است که جامعه روحانیت نیز اکنون با همه مردم همگام در اجرای برنامههای انقلاب شاه و مردم شده است.»
امام خمینی(ره) در صبح روز جمعه بیست و یکم فروردین، در سخنرانی خود در جمع دانشجویان و طلاب، به آن اعتراض نمود:
«چند روز است آزاد شدهام. فرصت مطالعه روزنامه نداشتم. در زندان فراغت داشتم و مطالعه مىکردم تا اینکه روزنامه اطلاعات، مورخ سه شنبه ۱۸ فروردین ۴۳ را به من دادند. من از آقایان گله دارم که چرا زودتر به من ندادند. در این روزنامه کثیف اطلاعات، تحت عنوان «اتحاد مقدس»، در سرمقاله نوشته بودند که با روحانیت تفاهم شده و روحانیون با «انقلاب سفید» شاه و ملت موافق هستند! کدام انقلاب؟ کدام ملت؟ این انقلاب مربوط به روحانیت و مردم است؟! آقایان که در دانشگاه هستید، برسانید به همه که روحانیت با این «انقلاب» موافق نیست. ما که وسیله انتشاراتى نداریم؛ همه چیز را از ما گرفتهاند. تلویزیون و رادیو را از ما گرفتهاند. تلویزیون که در دست آن نانجیب [حبیب ثابت پاسال بهائی] است؛ رادیو هم که در دست خودشان هست؛ مطبوعات ما کثیف است. آنها مطلبى را مىنویسند یا مىگویند، فوراً به تمام نقاط دوردست مىرسانند؛ آن وقت مردم بىاطلاع فکر مىکنند که روحانیون هم با آنها هستند. روحانیون با این مفاسد دوستى ندارند. اگر روزنامه اطلاعات جبران نکند، با عکسالعمل شدید ما مواجه خواهد شد.»
و سه روز بعد از آن نیز، آیتالله طبسی در منزل آیتالله قمی به منبر رفت و گفت:
«در سرمقاله روزنامه اطلاعات نوشته شده بود که علماء قانع شدهاند و اظهار رضایت از تصویب لوایح ششگانه دارند، ولی علماء مخالف هستند و تابع دستورات قرآن و دین بوده و میباشند و ما از دولت جناب آقای منصور تقاضا داریم جلو یاوهگوئیهای روزنامه اطلاعات را بگیرند و آنها کوچکتر از آن هستند که بتوانند مقام روحانیت را لکهدار نمایند و از بین ببرند.»
و این گفتار، کافی بود که دستگیری وی برای بارِ چندم در دستور کار قرار گیرد و دربارهی روحیات او نوشته شود:
«واعظ طبسی هم که حالش معلومدار میباشد که هر وقت منبر برود، مخالفت خود را نسبت به پیشگاه باعظمت شاهنشاه محبوب ایران اعلان خواهد کرد.»
و پس از آن، اداره کل سوم ساواک دستور داد: «شیخ عباس طبسی را دستگیر و به تهران اعزام نمائید.» ولی قبل از اجرای این دستور، آیتالله طبسی به همراه تعدادی از روحانیون و طلاب خراسانی، که تعداد آنان را در یک گزارش ۱۱ نفر و در گزارش دیگری ۲۱ نفر نوشته اند، برای دیدار با امام خمینی (ره) راهی قم شده بود.
دیدار آیتالله واعظ طبسی با امام (ره)، سراسر شور و احساس بود. مدت سخنرانی، ۲۰ دقیقه و بخشی از سخنان ایشان در این دیدار به شرح زیر ثبت شده است:
«حضرت آیتالله خمینی! اینجانب شیخ عباس طبسی از طرف آقای قمی و اهالی مشهد مأموریت دارم چند جملهای را به عرض برسانم. حضرت آیتالله خمینی! اهالی مشهد آمادگی خود را به عرض عالی میرسانند.
حضرت آیتالله خمینی! من دستورهای جنابعالی را در مجلسها به عرض اهالی مشهد رسانیدم، ما از دولت خواستهایم اگر روزنامه اطلاعات به دستور خودش این جملات را نوشته، باید مطابق قانون مجازات بشود، وگرنه به ما ثابت میشود که دستور خود دولت بوده است. حضرت آیتالله خمینی! من از مشهد مقدس آمدهام زانوان شما را ببوسم و با شما هم آهنگ بشوم.
آقایان محترم! چقدر تانک و تفنگ به جنگ ابراهیم خلیلالله آمدند، دیدید آخر مغلوب شدند.
آقایان محترم! جریان حضرت موسی و فرعون را دارید، جریان زندانی شدن یوسف را هم دارید.
آقایان محترم! حالا میخواهم چند جمله هم درباره رفراندوم و دولت دیکتاتوری با شما صحبت کنم. روز ۱۵ خرداد یک بچه ۱۳ ساله از منزل بیرون میآید، آن از خدا بیخبر، تیری به دست بچه ۱۳ ساله میزنند؛ بچه ۱۳ ساله را میبرند دکتر، به بچه میگوید بچهجان چرا امروز بیرون آمدهای، مگر نمی دانی امروز از در و دیوار خون میچکد. آن بچه ۱۳ ساله در جواب دکتر میگوید: آقای دکتر! این چه حرفی است میزنی، مگر نمیدانی پیشوا و امام ما را گرفتهاند.
آقایان محترم! ما امیدواریم دولت و هیئت حاکمه به اشتباه خود پی ببرند و بفهمد که با سرنیزه و گلوله نمیشود ملتی را ساکت کرد»
در این زمان، هماهنگیهای لازم بین ساواک خراسان و تهران و قم صورت پذیرفت و در نتیجه، در روز بیست و هشتم فروردین ماه در ایستگاه راهآهن دستگیر و در بعدازظهر همان روز به تهران اعزام و پس از یک شب بازداشت در ساواک تهران و انجام اولین بازجوئی از وی توسط عمید، راهی قزل قلعه شد.
و در همان روز به نقل از ریاست ساواک، که با نخستوزیر نیز در این خصوص هماهنگ نموده بود، دستور داده شد:
«نامبرده به مشهد اعزام و کمیسیون امنیت اجتماعی در مورد تبعید او اقدام و در این مورد با جناب آقای نخستوزیر نیز مذاکره نمودهاند.»
امام خمینی(ره) نیز پس از آگاهی از این دستگیری، بلافاصله به آیتالله شهابالدین اشراقی(ره) مأموریت داد تا مسئله آزادی وی را پیگیری نماید؛ و پس از آنکه پاسخ درستی به ایشان داده نشد، طی تلگرافی به آیتالله قمی نوشت:
«اطلاعی از آقای طبسی ندارم. به نظر میرسد دستهای مرموزی درصدد تحریک اعصاب هستند.»
اولین بازجوئی از آیتالله طبسی، توسط هوشنگ ازغندی، که نام مستعار او منوچهری بود، صورت گرفت. بازجوئی از ساعت نه و چهل و پنج دقیقه صبح آغاز شد و تا ساعت ۶ بعدازظهر ادامه یافت. و بازجوئی دوم، چهار روز بعد، در تاریخ ۹/۲/۱۳۴۳ صورت گرفت.
این بازجوئیها نتیجهای نداشت و اصرار آیتالله طبسی در پیروی از مراجع تقلید، راه هرگونه سئوال اضافهای را بر منوچهری بست تا در نظریه خود بنویسد:
«نامبرده در بازجوئی کلیه اتهامات وارده را تکذیب و مدعی است که هرگز برخلاف مصالح کشور سخنی نگفته، فقط بر اثر فتوای آیات الله قمی و میلانی مطلب مندرج در روزنامه اطلاعات روز سهشنبه ۱۸/۱/۴۳ مبنی بر تأیید لوایح ششگانه شاهنشاه از طرف روحانیون را تکذیب نموده است و همچنین اعتراف نموده که اینجانب به پیروی از مراجع تقلید با لوایح ششگانه مخالف و تا پای جان هم ایستادگی خواهم نمود.»
همین مسئله موجب شد تا بازپرسیهای دادرسی ارتش نیز نتیجهای در محکومیت ایشان در بر نداشته باشد و «قرار بازداشت نامبرده به قید التزام عدم خروج از حوزه قضائی تهران تبدیل» و از زندان آزاد گردد. و این درحالی بود که دستور داده شد تا از منبر رفتن ایشان ممانعت به عمل آید.
بازگشت به مشهد در روز شانزدهم مرداد ماه و مراسم استقبال از ایشان و حجتالاسلام و المسلمین محامی در فرودگاه، شکوهمند بود، به گونهای که تیمسار بهرامی، رئیس ساواک خراسان شخصاً راهی فرودگاه شد تا از هرگونه استقبال رسمی ممانعت به عمل آورد.
هرچند حضور او، مراسم استقبال را با مشکل مواجه کرد، ولی آقای طبسی به محض پیاده شدن از هواپیما و قرار گرفتن در جمع استقبالکنندگان، گفت:
«همشهریان عزیز! چهار ماه زندان، کوچکترین اثری از لحاظ عدم مبارزه در روحیه ما نداشته؛ بلکه ارمغانی است که با خود آورده و به مبارزات مقدس خود ادامه خواهیم داد.»
تبعید امام خمینی (ره) و ادامهی مبارزات
در سحرگاهِ ۱۳ آبان سال ۱۳۴۳ امام خمینی (ره) که به تصویب قانون مصونیت مستشاران امریکائی، موسوم به کاپیتولاسیون اعتراض نموده بود، دستگیر و قبل از طلوع آفتاب، به ترکیه تبعید گردید و حدود دو ماه نیم بعد از آن، حسنعلی منصور که عامل تصویب کاپیتولاسیون بود، در اول بهمن ماه، در مقابل مجلس شورای ملی در میدان بهارستان، به وسیله گلوله هائی که از اسلحهی شهید محمد بخارائی شلیک شد، از پای درآمد و سپس دستگیری گستردهی اعضای هیئتهای مؤتلفه اسلامی آغاز شد؛ که شرایط مبارزه را نیز تحت تأثیر قرار داد و سازماندهی مبارزات و پنهانکاری بیشتر در دستور کار قرار گرفت.
آیتالله واعظ طبسی که یکی از مبارزان پرشور و حرارت این عرصه بود، منزل خود را پایگاهِ سازماندهی روحانیون در مشهد قرار داد و ضمن پیگیری مستمر حرکت امام (ره) در تبعید، سرنگونی رژیم شاه را به عنوان هدفِ اصلی مبارزات مطرح کرد:
«آقایان! باید با شدیدترین وضعی مبارزه را شروع کنیم، باید رژیم را سرنگون نمائیم، باید این شاه را از تخت پائین بیاوریم، نباید بیکار بنشینیم.»
او در طریقِ مبارزه آرام نداشت و سازمان امنیت خراسان نیز، لحظهای از کنترل او غافل نبود؛ از این رو، به بهانهی بررسی پروندهی گذشته، در تاریخ ۱/۹/۱۳۴۴، دو ماه بعد از تغییر محل تبعید امام (ره) از ترکیه به نجف اشرف، دوباره به دادگاه ۲۰۲ ارتش فراخوانده شد و به سه ماه حبس تأدیبی محکوم گردید؛ که پس از پیگیریهای مکرر و تشکیل دادگاه تجدید نظر و مکاتبات مرتبط با آن، مدت بازداشت قبلی به «حساب محکومیت وی منظور» گردید.
باوجود اینکه ساواک خراسان به شدت مراقبت از ایشان و ممنوع المنبر بودن او را کنترل مینمود، تا جائی که جلوگیری از سخنرانی وی در ایام محرم و صفر در رفسنجان را تدارک نمود؛ ولی شبکه روحانیون پیرو امام(ره) به گونهای تشکل یافته بود که کنترل همهجانبهی آن از توان ساواک خارج بود. ارتباط با آیتالله شهید سید محمدرضا سعیدی و آیتالله سیدمحمود طالقانی، و ایجاد شبکهی توزیع اعلامیه در شهرهای استان، نمونهای از این سازمانیافتگی است.
حضور شخصیتهای مبارزی چون: مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای و شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمی نژاد در جریان این تشکل، یکی از نقاط نورانی دوران مبارزات در مشهد مقدس است که ساواک نسبت به نام و ارتباط آنان حساسیت بیشتری داشت. آیتالله طبسی که معتقد بود:
«ما اگر کارها و افکارمان تشکیلاتی باشد، نتایج بهتری از هر اقدامی خواهیم داشت و از این جهت با دوستان دیگر هم صحبت کردهام که باید تشکیلاتی به وجود آوریم و به نیروهای پراکنده سر و سامانی بدهیم»
دربارهی چگونگی همکاری با ایشان میگوید:
«چند ماه بعد که از زندان آزاد شدم، عزم خود را برای مبارزه با رژیم ستمشاهی جزمتر یافتم. خراسان به محوریت مشهد میتوانست کانون مبارزه با رژیم باشد و با وجود دو یار همراهم، پیمودن این مسیر چندان دشوار نمینمود. آیتالله سید علی خامنهای و سید عبدالکریم هاشمی نژاد، دو محور دیگر مبارزه در مشهد بودند. ما سه نفر خیلی زود توانستیم محوری واحد در شرق کشور برای مبارزه تشکیل بدهیم. سید عبدالکریم هاشمینژاد سخنرانی قهار بود، طنین صدای او میتوانست خون یخزده در شریان اجتماع را به جوش بیاورد؛ فریاد رسای او گوش خوابزدگان را کر میکرد و آیتالله سید علی خامنهای استاد مسلّم تعالیم اسلامی و اندیشههای دینی بود. درسهای او نوشداروئی بود که در کام خسته جوانان ایران زمین ریخته میشد و حیاتی دوباره به آنها میبخشید. من و برادرانم استاد خامنهای و شیخ عبدالکریم، به زودی در خط اول مبارزه با رژیم ستمشاهی قرار گرفتیم و دستهای پلید رژیم هرگز نتوانست بین ما جدائی ایجاد کند.»
طبیعی بود که در جریان مبارزات متشکل روحانیون در نهضت امام خمینی (ره)، بعضی از سستیها و بیتوجهیها از سوی برخی دیگر از روحانیونی که دارای تفکر مبارزاتی نبودند، وجود داشت. یکی از تلاشهای آیتالله طبسی در این دوران، تلاش برای همراه نمودنِ آنان با جریان مبازره بود، که نمونهی آن در گزارش زیر به خوبی تبیین گردیده است:
«روز ۳/۱۱/۴۸ سید حسن ابطحی در منزل آیتاله میلانی اظهار مینماید «در ماه مبارک رمضان، شیخ عباس طبسی واعظ مرا به منزلش احضار نموده و قریب دو ساعت با من صحبت میکرد. مفاد اظهارات طبسی از این قرار بوده که به من میگفت: چرا تو ساکتی و حرف نمیزنی و مبارزه نمیکنی و اگر همین طور ساکت باشی، ما مجبوریم تو را بکوبیم، در نتیجه کسی با تو نماز نخواهد خواند. طبسی قریب دو ساعت از این حرفها میزد، که حاصلش تهدید من بود؛ من هم در پاسخ وی گفتم: من از اول هم کاری به این کارها نداشتهام و مانند شماها حرارتی به خرج نداده و حالا هم کاری ندارم، حتی با کارهای برادرزنم سید عبدالکریم هاشمینژاد موافق نیستم… من وظیفه شرعی خودم همین است که نماز بخوانم، منبر بروم، جلسه بحث و انتقاد دینی داشته باشم، چند نفر جوان را هدایت کنم و کار شما و اعمال شما مورد قبول و پسند من نیست و با شما و هاشمینژاد هیچ وقت همصدا نمی شوم.»
در سنگر تدریس
جلوگیری از سخنرانیهای آیتالله طبسی و ممنوعیت از منبر، هرگز مانع شکنندهای برای پیشگیری از فعالیتها و اظهارنظرهای انقلابی او نبود. او کرسیِ تدریس را به منبری دیگر تبدیل کرد و با تربیت طلبههائی که در درس وی حاضر میشدند، به ترویج و تبلیغ تفکر امام خمینی(ره) و تکثیر آن اقدام نمود.
در زمان تصویب «لایحه حقوق خانواده» در مجلس شورای ملی، که طرحی از سوی تشکیلات بهائیت بود، به همراه شهید هاشمینژاد در تدارک نامهنگاری به مراجع تقلید برای مخالفت با آن برآمد، و در زمانی که انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی از رسانهها تبلیغ میشد، در مدرسه نواب به افشاگری پرداخت که:
«ما نمیدانیم چه باید بکنیم، رفراندمهائی که تشکیل میشود، درست نیست؛ چون افرادی که در این مملکت وجودشان مفید و مؤثر است، در اینگونه رفراندمها شرکت ندارند و چنین رفراندمهائی را که برعلیه مبانی دین و قرآن است، صحّه نمیگذارند»
و چند روز بعد نیز، در جلسه تدریس کتاب قوانینالاصول گفت:
«بنده در این پیشآمدهائی که برایم نموده است، که معلوم است و شماها میدانید، اگر از این ناراحتی ها هم بیشتر و سختتر ببینم، در عین حال، استقامت خود را از دست نخواهم داد؛ بر شما طلاب است که استقامت در راه دین بنمائید.
ای طلاب محترم! شما هستید که شمشیر بیانتان منطق است و بر هر فردی از شما لازم است نسبت به وضع و موقعیت خود به دین مقدس اسلام کمک کند و با اجانب و شخصیتهائی که با اعمال زشت کمرشکن میخواهند قوانین واقعی اسلام را از بین ببرند، مبارزه نمائید.»
به همین علت بود که در ذیل این گزارش، نوشته شد:
«شیخ عباس طبسی اغلب ضمن درس و مباحثه، اظهارات تحریکآمیزی خطاب به طلاب بیان مینماید… به آیت اله کفائی تذکر داده شد که نامبرده چون صلاحیت مدرسی ندارد، از تدریس وی در مدرسه نواب جلوگیری نماید.»
که این اظهارات، احضار دوبارهی او به ساواک را به دنبال داشت.
تربیت طلاب انقلابی و مبارز در درجهای از اهمیت قرار داشت که تأسیس مدرسهای مستقل نیز در برنامه فعالیتهای ایشان و مقام معظم رهبری، با همفکری و همکاری آیتالله شهید سیدمحمدحسینی بهشتی قرار گرفت.
تلاش برای مرجعیت امام خمینی (ره)
در دوازدهم خرداد ماه سال ۱۳۴۹ش، آیتالله العظمی سیدمحسن حکیم (ره) از دنیا رحلت نمود و هشت روز پس از آن نیز، آیتالله سید محمدرضا سعیدی در زندان قزلقلعه به شهادت رسید. در این موقع، یکی از فعالیتهای تشکل روحانیون مبارز خراسان، ضمن تبلیغ برای گسترش مرجعیت امام (ره)، سازماندهی مبارزات علیه رژیم شاه به وسیله تعطیلی دروس حوزههای علمیه مشهد و نمازهای جماعت بود.
در این شرایط، که برخی از پیروان امام (ره) به صورت سربسته و پنهانی، ایشان را ترویج میکردند، آیتالله طبسی به طور صریح و آشکار به این کار مشغول بود:
«من، مقلد آیتالله خمینی هستم و هر کس از من سئوال میکند، میگویم باید از آقای خمینی تقلید کند و از کتاب تحریرالوسیله آقای خمینی بهره ببرید که واقعاً عالی است.»
دو روز بعد از گزارش این اظهارات، در تاریخ سی و یکم خرداد، دستور دستگیری آیتالله طبسی، مقام معظم رهبری، حجتالاسلام محامی و حجتالاسلام سید محمود مجتهدی صادر شد.
ایشان که از تعقیب خود برای دستگیری اطلاع یافته بود، مدتی را به زندگی مخفی پرداخت و تلاش ساواک، حتی با کنترل منزل اقوام و منسوبان وی نتیجهای نداشت، تا اینکه پس از گستردهتر شدن چتر امنیتی نیروهای امنیتی و انتظامی، بالاخره در حدود سه ماه بعد، در تاریخ ۲۱ شهریورماه، این دستگیری صورت گرفت. ولی احمد شیخان که در مردادماه ۱۳۴۹ به ریاست ساواک خراسان منصوب شده بود، با این استدلال که:
«تبعید افرادی نظیر طبسی و محامی، علاوه براینکه نتیجه مثبت در بر ندارد، موجب میشود که اولاً طبقه آخوند نسبت به ساواک بیش از پیش بدبین، ثانیاً این قبیل اشخاص که اکثراً زندگی خود را در گرو این نوع فعالیتها و وابستگیها میدانند، مظلوم و بیشتر مورد حمایت و پشتیبانی روحانیون افراطی و متعصبین مذهبی واقع شوند، ثالثاً پس از اختتام حکم، این افراد بزرگ و معروف شده و ضمن اینکه از نظر مادی بهره بیشتری میبرند، مجدداً شروع به فعالیت مینمایند و بالاخره نه تنها تنبیه نشدهاند، بلکه معروفتر میگردند»
عدم اجرای حکم و تعلیق آن را خواستار شد. این نظریه چندان دوامی نداشت و شش ماه بعد، پس از اینکه گزارش چگونگیِ راهنمائی طلاب توسط ایشان در جریان مبارزه به ساواک رسید، دستور احضار وی نیز داده شد.
و باز در سال بعد نیز، تدریس در مسجد ملاهاشم، که متضمن تبلیغ امام (ره) بود از یک سو، و تلاش برای متشکل نمودن دیگر روحانیون، در شرایطی که حرکتهای مسلحانه نیز در گوشه و کنار کشور آغاز شده بود، از دیگر سو، احضار دوبارهی ایشان را به دنبال داشت.
و پس از چندی، اداره کل سوم نیز جمعآوری «مدارک مستند و غیر قابل انکار» علیه ایشان را خواستار گردید و در حالی که ساواک خراسان از فرصت حضور منابع در کنار ایشان بهره میبرد، اداره کل سوم در دستوری دوباره نوشت:
«به منظور پی بردن به چگونگی اقدامات خلاف وی، با استفاده از منبع ۱۰۰۷۱ و سایر امکانات موجود، مشارالیه دقیقاً و به طور مستمر مراقبت و نتایج حاصله را اعلام دارند.»
در همین موقع بود که مکاتبات ایشان به مدت شش ماه، تحت عملیات سانسور پستی قرار گرفت.
۱۵ خرداد ۱۳۵۴
برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ش در سال ۱۳۵۴، در غالب شهرهای ایران، شور و حال دیگری داشت. این مراسم در قم و در مدرسه فیضیه، با تظاهرات و شعارهای انقلابی همراه بود و به خاک و خون کشیده شد، که این مسئله موجب ادامهی تظاهرات تا روز هفدهم خرداد گردید.
بازتاب این حرکت در مشهد مقدس، تعطیلی حوزههای علمیه را در پی داشت که اقدامِ این فعالیت، به آیتالله طبسی نسبت و دستور دستگیری داده شد. که در تاریخ ۳۱/۳/۱۳۵۴ همراه با بازرسی از منزل ایشان عملی و به ۱۸ ماه حبس محکوم گردید.
فعالیت در زندان تا پیروزی انقلاب اسلامی
آیتالله طبسی، که در زمانِ ازدواج، همسری متدین و شجاع و همراه برگزیده بود، از درون زندان نیز به وسیلهی او با مبارزین در ارتباط بود؛ به گونهای که در نامههائی که مینوشت و در هنگامِ ملاقاتها و به صورت پنهانی، آن را به همسرش تحویل میداد، مبارزات خود را پی میگرفت.
در یکی از این ملاقاتها، هنگام رد و بدل نمودن نامه، پلیس زندان متوجه شد و یکی از دستنوشتههای ایشان کشف گردید:
«برابر اعلام افسر نگهبان زندان مشهد، ساعت ۱۴۰۰ روز ۱۹/۶، زندانی ضدامنیتی عباس واعظ طبسی هنگام ملاقات با همسرش به نام زهرا عرفانیان فرزند محمد، دو برگ نامه داخل لباسهایش پنهان که در نامه مزبور مطلبی راجع به (اختفای کتب ممنوعه در منزل و تماس با سید علی خامنهای به منظور اطلاع از تبعیدگاه طالقانی، شایع کردن درد کمر در بین دوستان به احتمال عدم ترخیص بعد از اتمام دوره محکومیت، تماس با محامی، امام جماعت مسجد حاج فرهاد در مشهد به منظور پرداخت ماهیانه ششصد تومان به خانواده عبادی زندانی ضدامنیتی) نوشته شده بود.»
در این زمان، معلوم شد که در بازرسی زمانِ دستگیری، هیچگونه مدرکی به وسیلهی نیروهای ساواک کشف نگردیده است؛ و به همین دلیل، منزل وی مورد بازرسی مجدد قرار گرفت و «در بازرسی از منزل مشارالیه تعداد ۱۰ جلد کتاب مضره به نام حکومت اسلامی و چند جلد کتاب دیگر و یک برگ نامه مشکوک از طرف دو طلبه به اسامی حسین موحدی و عبدالعلی مزاری به نشانی قم، خیابان چهارمردان، چهارراه سجادیه کوی سفیدآب مدرسه مؤمنیه حجره ۴۸ که در آن از واعظ طبسی تقاضای فهرست کتابهای موعود را کرده و از وی خواستهاند که با نام مستعار آقازاده با آنان مکاتبه نماید.» کشف گردید. و بازجوئی از ایشان از سر گرفته شد.
به همین دلیل، باوجود پایان یافتنِ مدت محکومیت او در تاریخ ۲۲/۹/۱۳۵۵، ساواک مشهد «با توجه به مدارک مکشوفه از منزل وی» ، آزادی او را به مصلحت ندانست و دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی در تاریخ ۲۵/۹/۱۳۵۵ قرار بازداشت موقت دوبارهی ایشان را صادر نمود. پس از کش و قوسهائی که در جریان پرونده پیش آمد، در نهایت ۳۷ روز بعد از موعد مقرر، در تاریخ ۲۹/۱۰/۱۳۵۵ از زندان آزاد شد.
پس از آزادی از زندان و انجام دید و بازدیدهائی که از چشم منابع ساواک پنهان نبود، فعالیتهای ایشان نیز از سر گرفته شد، که اولین اقدام آن، سازماندهی نمودن طلبههائی بود که در جریان نهضت امام خمینی (ره) به فعالیت مشغول بودند.
به همین علت بود که پرویز ثابتی، که از اعضای تشکیلات بهائیت بود و به عنوان «مقام امنیتی» ساواک شهرت داشت، دستور داد: «سازمان خراسان در طرفداران خمینی نفوذ و به موقع آن را از هم بپاشد.»
همزمان با رحلتِ شهادتگونهی آیتالله حاج آقا سیدمصطفی خمینی (ره) در اول آبان ماه سال ۱۳۵۶ در نجف اشرف، ایران به کانونی از ابراز ارادت به امام خمینی (ره) تبدیل شد و سیل تلگرافهای تسلیت از سوی مراجع، علماء و روحانیون به سوی نجف سرازیر گردید؛ که از بین علمای مشهد، آیتالله طبسی نیز یکی از آنان بود و جلسه تدریس وی در مسجد ملاهاشم، برایِ بار دیگر، به کانون افشاگری علیه رژیم شاهنشاهی مبدّل گردید. متعاقب آن نیز جلسات ترحیم برگزار شد؛ که محل سازماندهی برای برپائی باشکوه مراسم چهلمین روز درگذشت حاج آقا مصطفی، منزل آیتالله طبسی بود.
مراسم بزرگداشت حاج آقا مصطفی، که محل تجلیل از مقام شامخ امام خمینی(ره) بود، محمدرضا پهلوی و درباریان را دچار وحشتی مضاعف نمود. این مسئله موجب شد تا مخدوش نمودنِ چهرهی روحانیت و حوزههای علمیه و اهانت به امام خمینی(ره) در دستور کار واقع شود؛ که این حرکت با انتشار مقالهای موهن، با عنوان «ارتجاع سرخ و سیاه در ایران» ، به قلم فرد مجعولی به نام «رشیدی مطلق» در هفدهم دی ماه در روزنامه اطلاعات آغاز شد.
اولین عکسالعملهای انتشار این مقاله در شهرهای مختلف کشور، تظاهرات مردم بود که این تظاهرات در شهر قم، با تعطیلی حوزههای علمیه در ۱۹ دی همراه بود. تظاهرات مردم و روحانیون قم در ۱۹ دی به خون کشیده شد و در مشهد نیز در همین روز، حوزههای علمیه تعطیل شد و تظاهراتی برپا گردید.
متعاقب کشتار مردم بیدفاع در قم، سازماندهی برای ادامهی راه شهدا آغاز گردید و تعطیلی نمازهای جماعت به مدت یک هفته، در دستور کار قرار گرفت. این حرکت در مشهد، که تعطیلی دروس حوزوی را نیز در پی داشت، پس از تماس تلفنی آیتالله شهید سیدمحمدحسینی بهشتی با آیتالله طبسی عملی گردید.
در این موقع، آیتالله طبسی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، برای دیدار با مقام معظم رهبری که به ایرانشهر تبعید شده بود، راهی آن دیار شد و پس از آن، برای برگزاری مراسم چهلم شهدای قم برنامه ریزی گردید.
بعد از آن هم تهیه و انتشار اعلامیههای مختلف از جمله: تحریم عید نوروز، اعلامیهی چهلم شهدای حادثهی تبریز و برگزاری مراسم بزرگداشت شهدای حادثهی یزد بخشی از فعالیتهای ایشان در این دوران بود. این فعالیتها موجب شد تا پرویز ثابتی به ساواک مشهد دستور دهد:
«گزارشاتی که اخیراً درباره شخص موصوف واصل گردیده، نشاندهنده آن است که مشارالیه در جریان حوادث اخیر تبریز و قم، اقدامات و فعالیتهائی در جهت جانبداری و تائید این اقدامات و به نفع روحانیون مخالف انجام داده است، لذا … در مورد ارسال پرونده وی با نظر موافق به دادگاه مجدداً بررسی و نتیجه اعلام» گردد.
و پس از آن با رهنمودِ «تهیه مدارک و دلایل مستند و محکمهپسند»، دستور دستگیری مجدد ایشان صادر گردید.
این دستور در صبح روز بیست و دوم خردادماه انجام شد، ولی شرایط کشور که حتی در روستاهای دور افتادهی آن فریاد «مرگ بر شاه» بلند بود، اقتضای دستگیری شخصیتی چون آیتالله طبسی را نداشت، لذا در همان روز، بنا بر دستور ناصر مقدم، که در هفدهم خرداد ماه به جای نعمتالله نصیری رئیس ساواک شده بود، قرار بازداشت وی به «قرار التزام عدم خروج از حوزه قضائی خراسان به قید وجه التزام مبلغ یکصد هزار ریال»، تبدیل و آزاد گردید.
نوشتن اعلامیههای مختلف به همراه دیگر علما و روحانیون مبارز مشهد، برپائی تظاهرات و مراسم بزرگداشت به مناسبتهای گوناگون و تحصن در بیت آیتالله شیرازی به مناسبت تعرض نیروهای نظامی به تظاهرات زنان و دستگیری برخی از آنان بخش دیگری از فعالیتهای آیتالله طبسی در این دوران است که در اسناد موجود به ثبت رسیده است.
در جریان این فعالیتها، که با درگیری با نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی نیز همراه بود و به شهادت برخی از جوانان انقلابی هم منجر شد، آیتالله طبسی به عنوان یکی از «مسببین اصلی» معرفی و دستگیری وی ضروری تشخیص داده شد و حکم آن صادر گردید؛ ولی شرایط کشور به گونهای بود که نه تنها امکان این دستگیری وجود نداشت، که از یک سو، بازپرسی دادسرای نظامی مشهد نیز، در این موقع، قصد قانونی نمودن و تعیین تکلیف پروندهی ایشان را داشت و ساواک را مسئول آن میدانست:
«پرونده مقدماتی اتهامی نامبرده حدود ۲ سال پیش به این بازپرسی ارجاع و از آن تاریخ تا کنون طی ۲۷ فقره نامه متوالی تکمیل و اعاده پرونده اتهامی مشارالیه جهت اظهارنظر نهائی از آن سازمان درخواست شده که تا این لحظه فقط یک شماره نامه مبنی براینکه پرونده اتهامی نامبرده تحت بررسی و به محض تکمیل ارسال خواهد شد، به این بازپرسی واصل شده است. با عرض مراتب جهت اطلاع از اینکه این بازپرسی هیچ عذر قانونی برای تأخیر بیش از این در رسیدگی به این پرونده و اظهارنظر نهائی ندارد، خواهشمند است دستور فرمائید در تکمیل و اعاده پرونده مورد بحث شتاب نمایند و در صورتی که انجام این خواسته فعلاً میسر نیست علت آن را به این بازپرسی اعلام تا در صورت لازم در جواب اداره متبوعه جوابگو باشد»
و از سویِ دیگر، آیتالله طبسی نیز در سخنرانیهای خود، به قصد ایجاد وحشت و پیشگیری از جنایات بیشتر، نیروهای امنیتی و نظامی رژیم را که موجب تیراندازی و کشتار مردم بیدفاع را فراهم کرده بودند، تهدید مینمود و تحت تأثیر کشتار مردم تهران در میدان شهدا در هفدهم شهریورماه، خطاب به مردم میگفت:
«شما برای کسب موفقیت باید اول تمام مأمورین اطلاعاتی چه افسر و چه درجهدار و چه شخصی را شناسائی و آنان را از میان بردارید.»
در این موقع، امام خمینی (ره) که در عراق با ایجاد محدودیت شدید روبرو شده بود، به قصد خروج از عراق به مرز کویت رفت، ولی با وجود هماهنگیهای صورت گرفته و داشتن مجوز رسمی، به ایشان اجازه ورود به کویت داده نشد و به ناچار راهی فرانسه شد و در دهکدهای به نام «نوفللوشاتو» سکنی گرفت.
حضور امام خمینی (ره) در فرانسه، که خود را کشوری آزاد میدانست، موجب شد تا سیل خبرنگاران را به سوی نوفل لوشاتو سرازیر نماید و نحوهی ارتباطگیری با امام از سوی یاران ایشان در ایران نیز سهلتر شد.
از جمله افرادی که در این موقع با پاریس در تماس بود و رهنمودها و اعلامیههای امام(ره) را بدون واسطه دریافت مینمود، آیتالله طبسی بود.
شورای تأمین استان خراسان در تاریخ ۲۷/۸/۵۷ تشکیل جلسه داد و دستور دستگیری ۸ نفر از وعاظ، توسط فرمانداری نظامی را صادر نمود که یکی از آنان آیتالله طبسی بود؛ ولی باز هم به علت شرایط موجود و ضمن هماهنگی با مدیرکل اداره سوم ساواک، «دستگیری نامبردگان به بعد موکول گردید.» و نوشته شد:
«با همبستگی و فعالیتی که واعظ طبسی و هاشمینژاد با سایر روحانیون و طبقه دانشگاهی و آیات عظام و کسبه دارند، چنانچه دو نفر مزبور دستگیر گردند، به طور قطع دستجات زیادی در مشهد اجتماع و اعتصاباتی رخ خواهد داد که مقامات مجبور میشوند آنان را آزاد و به خواستههای مخالفین تن دردهند.»
دریافت گزارش فعالیتهای انقلابی در استان خراسان و خصوصاً در شهر مشهد، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک در دستوری «خیلی فوری» اعلام نماید:
«مراتب دستگیری طبسی و هاشمینژاد و ۱۰ نفر مورد نظر آن سازمان، در شورای امنیت استان مطرح گردد، چنانچه با این اقدام استاندار موافقت نداشت، مجدداً مراتب به مرکز منعکس؛ ضمناً در شورا، رئیس ساواک اعلام عدم مسئولیت نماید»
ولی اختلاف موجود در بین اعضای شورای تأمین استان، موجب شد تا ساواک مشهد بنویسد:
«فرماندهی ژاندارمری و معینی معاون استاندار، اظهار نمودند دستگیری این عده ممکن است تظاهرات و اعتصاب عدهای را به دنبال داشته باشد. استاندار و فرماندار نظامی و رئیس شهربانی با توجه به فعالیت آنان، با دستگیری آنان موافق، لیکن، بنا به تقاضای استاندار از نخستوزیر، قرار شد نخستوزیر با آیات قمی و شیرازی مذاکره کند، دستگیری آنان موکول به نتایج این مذاکره و ۴۸ ساعت بعد موکول گردیده»
در این موقعیت، فعالیتهای آیتالله طبسی نیز به صورت گسترده ادامه یافت و بیت ایشان به یکی از مراکز سازماندهی مردم برای انجام تظاهرات تبدیل گردید؛ تا اینکه در تظاهرات روز چهاردهم آذرماه، که آیتالله طبسی یکی از سخنرانان آن بود، «مردم، مجسمه شاه را کندند و بچهها، عکس خمینی را به ماشینها و تانکها چسباندند.» پنج روز بعد، در اجتماع تظاهراتکنندگان در اطراف حرم مطهر حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء، آقای طبسی ضمن قرائت قطعنامهای ده مادهای، در سخنرانی خود خطاب به مردم گفت:
«بروید حرم را اشغال کنید و قرار است امشب، خطبه به نام خمینی خوانده شود؛ لذا قرار است امشب سید علی خامنهای به نام خمینی خطبه بخواند.»
پس از این حرکت، که شکستی بزرگ برای نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی محسوب میشد، حمله چماق به دستان به بیمارستان امام رضا (ع) توسط عوامل رژیم سازماندهی شد که آیتالله طبسی در تاریخ ۲۱/۹/۵۷ در جریان آن قرارگرفت و به همراه مقام معظم رهبری و دیگر روحانیون انقلابی شهر به سازماندهی برای مقابله با این حرکت مشغول شد.
در جریان حملهی چماق به دستان، در روز بیست و سوم آذرماه به بیمارستان امام رضا (ع)، که با حمایت نیروهای نظامی و انتظامی و تیراندازی آنان صورت گرفت، تعدادی از مردم ، مجروح و شهید شدند. این اقدام، تحصن جامعه روحانیت مشهد در محل بیمارستان را به دنبال داشت و این روز را به عنوان نقطهی عطفی در جریان انقلاب اسلامی ماندگار نمود.
چند روز بعد، کنترل شهر به دست نیروهای انقلابی افتاد تا بخش ضدجاسوسی ساواک خراسان در گزارشی بنویسد:
«با همکاری اصناف . بازاریان . فرهنگیان و دانشگاهیان و روحانیون، دادگاهی به نام دادگاه ملی در شهر مشهد تشکیل که ریاست آن را شیخ طبسی به عهده دارد. نحوه کار بدین ترتیب است که در گوشه و کنار شهر، تعدادی از جوانان کم سن و سال که روی بازوی آنها علامت مأمور انتظامات است، در پوشش برقراری نظم و ترافیک، شماره اتومبیلهائی به آنان داده شده تا ضمن چک کردن اتومبیلها، چنانچه به یکی از این شماره ها برخورد کردند، سوت میزنند، سپس تعداد ۴ الی ۵ نفر چریک مسلح موتوری که در حول و حوش هر یک از این مأموران به ظاهر انتظامی هستند، اتومبیل و سرنشین مربوطه را دستگیر و ظاهراً به دادگاه هدایت مینمایند.»
آیتالله طبسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در روز بیست ودوم بهمن ماه سال ۱۳۵۷ حفظ و برقراری امنیت در کشور، یکی از اقداماتِ اساسی و اولیه بود که این مهم در شهر مقدس مشهد توسط آیتالله طبسی با تشکیل کمیتههای مردمی صورت گرفت.
هنوز سه روز از پیروزی انقلاب اسلامی سپری نشده بود که امام خمینی (ره) در حکمی، ایشان را به عنوان سرپرست آستان قدس رضوى منصوب فرمودند:
«بسم الله الرحمن الرحیم . خدمت جناب مستطاب حجتالاسلام آقاى آقا شیخ عباس واعظ طبسى- دامت افاضاته
پس از اهداى سلام و تحیت، تا تعیین تولیت براى آستان مقدس حضرت ثامن الائمه صلوات الله و سلامه علیه و على آبائه الطاهرین، جنابعالى براى سرپرستى آن آستان مقدس منصوب هستید. لازم است با کمال جدیت و به طور دقیق، حفاظت از متعلقات آنجا خصوصاً کتابخانه و خزینه و محتویات ضریح مقدس و موقوفات و سایر آنچه مربوط است به آن آستان مقدس، بفرمایید و از حیف و میل و ضیاع اموال جلوگیرى نمایید. حضرات خُدام محترم با جنابعالى در این امر لازم تشریک مساعى خواهند نمود. والسلام علیکم و رحمه الله . ۱۶ ربیع الاول ۹۹/ ۲۵ بهمن ۵۷ . روحالله الموسوی الخمینى.»
از این پس، آیتالله طبسی، به تبعیت از منویات امام خمینی(ره) چنان در آستان قدس رضوی به فعالیت مشغول شد که دیگر فعالیتهای مهمی چون شرکت در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ عضویت در دورههای مختلف مجلس خبرگان و همچنین عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، در ذیل آن واقع گردید.
حکم سرپرستی ایشان بر آستان قدس رضوی در فروردین ماه سال ۱۳۵۹ش، از سوی امام خمینی (ره) به حکم «تولیت» تبدیل گردید، که پس از رحلت امام خمینی (ره)، این حکم از سوی مقام معظم رهبری نیز مورد تنفیذ قرار گرفت.
در دوران جنگ تحمیلی، حمایت از رزمندگان اسلام و شرکت در جبهههای نبرد و بازسازی شهر جنگزدهی هویزه، از اقدامات دیگر ایشان بود که از سوی امام (ره) به عنوانِ «پیشنهاد مسرّتبخش» از آن یاد شد.
در این شرایط و موقعیت، دشمنان دین و قرآن که شاهد موفقیتهای پی در پی انقلاب اسلامی در سراسر کشور بودند، ترورِ رهبران و شخصیتهای تأثیرگذار را در سراسر کشور در دستور کار قرار دادند؛ که این حرکت در مشهد مقدس، سوءقصد به آیتالله طبسی را به دنبال داشت، که با لطف و عنایت الهی، ناکام ماند. پس از این سوءقصد بود که امام خمینی(ره) در پیامی خطاب به ایشان نوشت:
«بسمه تعالى . مشهد مقدس . جناب حجتالاسلام آقاى طبسى، تولیت محترم آستان قدس رضوى، دامت افاضاته
خداوند تعالى را شکر که توطئه جنایتکارانه منحرفان از اسلام درباره جنابعالى خنثى شد؛ و خداوند را سپاس که هر روز این جنایتکاران، ورق سیاهى بر اوراق جنایت خود مىافزایند. و اکنون که به خواست خداى تعالى دستشان از هر جا کوتاه و هر گروهى از آنان گروه دیگر را لعن مىکند و از رسیدن به آنچه در خیال خود به آرزوى آن بودهاند، مأیوس شدهاند، چارهاى جز خرابکارى براى اظهار وجود ندارند که آن هم برایشان جز رسوایى در پى ندارد. از خداوند تعالى سلامت و سعادت جنابعالى و سایر متعهدان به اسلام و خدمتگزاران به جمهورى اسلامى را خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله. ۳۰ بهمن ۶۱ . روح الله الموسوی الخمینى»
وجود پرتلاش آیتالله طبسی در مشهد مقدس، به عنوان نمایندهی ولی فقیه و تولیت آستان قدس رضوی در طول سه دههی گذشته، منشأ خدمات و آثار فراوانی بوده است که: بازسازی تمامعیار حرم مطهر و اطراف آن، توسعهی روضهی منوره، احداث صحن جمهوری اسلامی، صحن جامع، صحن قدس و رواقهای دارالولایه، دارالهدایه، دارالرحمه، دارالحکمه، ساختمان جدید کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد و دانشگاه علوم رضوی و دانشگاه امام رضا (ع) و احداث زیرگذر اطراف حرم، بخشی از آن است.
منبع: این زندگینامه از کتاب یاران امام به روایت اسنادساواک (کتاب پنجاه و پنجم)، آیت الله حاج شیخ عباس واعظ طبسی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۳۹۴، گرفته شده است.
(۶۷۵)
روایتی از ساخت کاشی سنجری
غلامرضا آذری خاکستر
حرم امام رضا (ع) همواره به سبب هنرهای مهمی که در آن به کار رفته شناخته می شود. آنچه در ادامه می آید اشاره ای به یکی از این آثار هنری است. |
رویکرد آرشیوهای تاریخ شفاهی به هنرهایی چون معرقکاری و کاشی پزی میتواند زمینه ساز توجه به مشاغل باستانی که از قدمت زیادی برخوردارند باشد. تاریخ شفاهی از طریق مستند سازی هریک از هنرهای موجود میتواند به حفظ بخشی ازتجربیات شفاهی استاد کارانی بپردازد که از طریق شفاهی سینه به سینه بخشی از تجربیات گذشتگان را حفظ کرده و با علاقه به حفظ این هنرها اقدام کردهاند. کاشی زرین فام یا اصطلاح کاشی سنجری از جمله قدیمیترین کاشیهایی است که در حرم مطهر کار برد داشته و برخی از نویسندگان سابقه این آثار را به دوره سلجوقی رساندهاند[۱]. به مرور زمان این کاشیها فرسوده و نیاز به مرمت پیدا میکنند. در اواخر حکومت پهلوی با توجه به طرح توسعه حرم مطهر و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در پرتو مدیریت موفق اسلامی شاهد توسعه روز افزون اماکن متبرکه رضوی هستیم. این امر موجب شده تا به هنرهای اسلامی توجه ویژه ای شود. به طوری که بعد از انقلاب اسلامی کارگاههای مختلف معرق کاری و کاشی پزی در اماکن آستان قدس رضوی فعال بودهاند. طرح ایجاد کاشیهای زرین فام یا سنجری از جمله اقداماتی است که توسط استادکاران تجربی انجام میشود. آنچه در ذیل میآید مصاحبه ای با مرحوم محمود معاونی نوغانی میباشد. با توجه به اینکه جهت ایجاد کاشیهای سنجری تلاشهای زیادی صورت گرفته است در این مصاحبه به مشکلات و دیدگاه سازنده آن پرداخته میشود که برای اولین بار اقدام به پخت این کاشیها نموده است.
کاشی سنجری
مرحوم محمود معاونی نوغانی[۲] فرزند محمد، در سال ۱۳۱۱ ش. در شهر مشهد، محله نوغان به دنیا آمده است. وی از سال ۱۳۲۶ ش. در اماکن متبرکه آستان قدس رضوی مشغول به کار شده است. و از جمله هنرمندانی است که در ارتباط با کاشی هفت رنگی و کاشی سنجری اطلاعات و تجربیات ارزنده ای داشت.
” از سال ۱۳۲۶ که وارد آستان قدس شدم، کاشی پزی چندان متداول نبود. اولین کارگاه کاشی پزی که ساخته شد در محدوده مدرسه میرزا جعفر بود[۳]. پشت مدرسه یک خرابه ای بود که کارگاه و کوره آنجا درست کرده بودند. در آن ایام پدرم با شخصی به نام “مرحوم شیخ اصغر” بیرون از آستانه کار شخصی انجام میدادند. مسئولین از آنها تقاضا میکنند تا در آستان قدس کار کنند. آنها آمدند و در اماکن کارگاه کاشی پزی بنا کردند. در آن ایام همه چیز به صورت دستی و سنتی بود. خواستند کاشی لاجوردی درست کنند. آن زمان رنگ لاجود کیلویی ۴۰ تا ۵۰ تومان قیمتش بود. معمارها میآمدند، سنگ ترازو میآوردند و هر مقدار جوهر میخواستیم وزن میکردند و تحویل میدادند. بعد هم جوهرهایی که باقی میماند با خودشان به انبار میبردند. به فرض اینکه برای خودشان تشکیلاتی قائل بودند. و در آستان قدس هم دو دستگاه معرقکاری وجود داشت که شش نفر در آنجا مشغول کار بودند.
کورههای کاشی پزی یک متر و نیم تا ۲ متر و ۸۰ ارتفاع اش بود و با خاک رس میساختند. سوخت آن هم از کنده چوب تأمین میشد. بعدها چون این نوع سوخت به سختی بدست میآمد و زحمت زیادی داشت. کورهها را نفتی و در این اواخر هم با گاز کار میکردند. بیشتر کارمان ساخت هفت رنگی بود. ابتدا که وارد آستان قدس شدم، پیش حاجی محمدحسین رضوان نقشه کشی کمک میکردم. یک روز شکر الله خوش دست از معماران آن زمان آمد و گفت: این جا جای شما نیست! من برد پیش پدرم و آنجا مشغول کار شدم. حاجی بیوکی آمد و ایراد گرفت از اینکه پدر و پسر یک جا کار میکنند. گفت: برو معرقکاری. آن زمان سیمان در کار نبود، برای پشت معرق از گچ استفاده میکردیم. اولین معرقی که ساختیم عرق چینهای است که در گنبد الله وردی خان کار گذاشتیم. خوب که معرق کاری را یاد گرفتم آقای خوش دست دستور داد که کاشی پزی را هم یاد بگیرم.
گفتم: آقای خوش دست من مثل این بچههای کوچک این ور و آن ور پاس نده. گفت: میخواهم همه کارها را یاد بگیری… طوری شد که در کار معرق کاری، هفت رنگی، جسمی پزی، زیر رنگی و خشت سلطان سنجر تکمیل شدم.
حاج حبیب کاشی، استاد مهدی اصفهانی، غلامحسین بجستانی، محمود حداد از معرق کارهای قدیمی آستان قدس بودند. در دهه پنجاه به دستور نیابت تولیت وقت و معماری خوشدست بالاسر حضرت را که توسعه دادند. دستور داد، این خشتها سلطان سنجر را باید درست کنید، گفتم: چشم. اما قول نمیدهم خراب دارد، آباد دارد، گفت: باشد. من شروع کردم به پختن و موفق هم شدم.
نمونه خشتها را به آقای خوش دست دادیم، برده بود تالار تشریفات، نایب التولیه گفته بود که سازندهاش کیه، بروید. بردارید، بیاورید. آمدند ما را بردند. ما ترسیدیم. گفتیم: اعداممان نکنند! رفتیم آنجا. گفت: تو محمود معاونی هستی؟ گفتم: بله. این کار شماست، گفتم: بله. گفت: ما کار خیلی داریم. میخواهم این کارها را انجام بدهید. گفتم اشکال ندارد.
خلاصه شروع کردیم، بعد بالاسر حضرت دو تا پایه داشت، ۱۶ تا خشت میخورد، این طرف و آن طرف و پشت ۱۶ تا خشت. ما برای آنجا خشتها را ساختیم و گذاشتیم. گفتند: باقیکارهای توی حرم را شما باید شروع کنید. گفتم: خیلی خُب. دیگر قسمت نشد و مأموریت نایب التولیه تمام شد و رفت. و برنامههای شد که دست نگه داشتند، کار تعطیل کردند. تا زمانیکه انقلاب شد و مهندس دیشیدی آمد. گفت: یک کاری کن. فعالیت کن، آبروی خودت را حفظ کن. گفتم: چشم. مهندس ما را خواست. گفت یک نمونهای از خشتها را درست کن، بده. گفتم: قبلاً ساختم. گذاشتم و بالاسر مبارک کارشده است. گفت من نمیدانم آنها کار تو است یا کار شخص دیگر. گفتم اشکال ندارد ما یک نمونهای درست کردیم، تمام شد. تاریخ هم اتفاقاً گذاشتم، اسمم را هم زیر آن نوشتم.
مهندس گفت: این داره کلاه سرما میگذاره، خشت قدیمی را برداشته آورده به ما نشان میدهد. میگوید این کار من است. اوقات ما تلخ شد. خشت را از دستش چنگ زدم. و بیرون رفتم.
اصغر فرخی به اتاق ما آمد و گفت: معاونی چی شده جریان چیه؟ گفتم: هیچی. مهندس وارد نیست. این خشت را نمونهاش درست کردیم، به ایشان دادیم، میگه. این معاونی کلاه سر ما میگذاره، خشت قدیمی را برداشته آورده. گفت: کو. گفتم: اینها. یک ساعت پیش از کوره در آمده هنوز گرم است. خیلی نگاه کرد و یک وقت دیدم حاج قاسم ملکی، حاجی احرامیان، عرفانی و خیلی اشخاص دیگه آمدند. گفتند: کو خشت؟ گفتم: آقای مهندس! خشت مال دیروز است. گفت نه. گفت: یعنی دیروز کوره بوده امروز در آورده. گفتم. این تاریخشه، تاریخ مال دیروز است. وقتی خوب نگاه کرد و دقت کرد خودش خجالت کشید از من معذرتخواهی کرد.
در عین حال ما شروع کردیم به ساختن و خیلی هم مشکل بود. میخواستند همه چیز بخرند که با مشکلاتی خریدند. مثلاً فرض کنید یک کیسه ضمه سفید ۳۰۰ تومان قیمت داشت. رفتم تقاضا کردم که یک کیلو ضمه سفید میخواهیم. به هر حال پولش زیاد بود. پس از اینکه خریدند. مقداری طلا هم لازم داشتم. به زنم گفتم: فقط یک خواهشی دارم یک لنگ از گوشوارههای دخترت به من بده برای خشتهای داخل حرم. گفت: جانم فدای امام رضا (ع) بردار برو من هم جفتش را برداشته. بردم آبش کردم، خاکش کردم. آرام، آرام شروع کردم. یک بسمالله گفتم و …
یک شمسه درست کردم آوردم نشان دادم به خوشدست، گفت: از امروز استاد کار تویی و ما هیچکس را نداریم. ما را برداشت به کجا؟ پیش مهندس دیشیدی. گفت: معاونی این را ساخته. گفتم: من استادی نمیکنم. همان شاگردی قدیم در خانه حضرت رضا (ع) هرکار کنی کم است. ما شروع به ساختن کردیم، بچهها یک مقداری اشتباه میکردند از نظر کوره گذاشتن از نظر میزان حرارت که کاشیها میشکست، از بین میرفت. بعد شروع میکردم دوباره ساختن و کار ندارم به جایی رسید که الحمدالله همه را ساختیم و تمام شد…
یک اتاق جداگانه برای من ساختند. گفتند تو برو داخل اتاق، هفترنگی درست کن. گفتم: خیلی خُب. آمدم پیش پدرم. که شغلش کاشیپز بود. بخصوص جسمیپزی هنر اصلیش بود. گفتم: پدر اجازه میدی. گفت البته. گفتم ناراحت نمیشوی! گفت: این حرفها چیه تو میزنی. آمدم کاشی هفت رنگی درست کردم و خشتی درست کردیم و نقشهای به ما دادند و یک تکه نمونهای در مدرسه میرزا جعفر بود. یک کاری داشت. این کار خیلی قدیمی بود. طراح هم ۳۵۰ و ۳۶۰ سال تاریخ داشت. چند تا از کاشی هاش افتاده و شکسته بود. گفتند که همین ۱۰ تا ۱۵ خشت را درست کن. همرنگ خودش درست کنی. و همه این سردر را از بین نبری. مهندس دیشیدی گفت. میتوانی درست کنی. هیچی نگفتم، گفت معاونی با توأم میتوانی درست کنی؟ گفتم بله.
من آمدم رنگ را درست کردم بار اول نشد. دوباره درست کردم، سه باره درست کردم، چهارباره درست کردم و خلاصه شد یک خشت. رنگ کردم، تو کوره گذاشتم. کار تموم شد. زنگ زدم به دیشیدی که اگر میخواهی ببری نصب کنی، ببرید نصب کنید. گفت درست شد. گفتم بله. گفت میشه بیاری ببینم. گفتم بله. برداشتم بردم و زنگ زد عرفانی هم آمد. ۵۰ هزار تومان آن زمان انعام به ما دادند، ما ۵۰ هزار تومان را بین ۶ تا کارگر یکسان تقسیم کردم، گفتم من زحمت کشیدم ولی شما هم سهیم بودید.
کاشی سنجری
پشت در مدرسه میرزا جعفر کارگاهی بود، اولین خشتی که ما شروع کردیم آنجا بود. بعد رفتیم به ایوان عباسی، آن نزدیکی یک بازار سنگ تراشها بود، میرفتند بیرون و این طرفش هم یک در بزرگ بود کارگاه کاشیپزی قرار داشت. کاشیپز و نجاری و همه کارگاهها را آنجا ایجاد کرده بودند. سه تا کاشیپزی بود. فقط تنها کسی که خشت سلطان سنجری شروع به درست کردن کرد کارگاه ما بود. خدا بیامرزد یک نفر به نام صحنینی بود. این هم شروع کرده بود به این کار. خوشدست آمد گفت هر کدامتان پیشرفت کردید کار ادامه دهید. ما آمدیم اولین خشتی که درست کردیم یک ناودانی[۴] بود، بعد یک شمس آن را هم درست کردم. وقتی که درست کردم یعنی به طور کل میخواستم درست کنم در کارم نظارت داشت، زیرنظر او بودم. این هم هرکاری میکرد نمیتوانست درست کند.
بعد این خشت اولی که بنا شد. همان پایه را ما عوض کردیم، پیشروی مبارک یک مقدارش ما درست کردیم، یک مقدارش در عین حال پدرم. پدرم خدا بیامرز هرکاری میکرد من دخالت در کارش نمیکردم. و خیلی احترامش را داشتم.- در مقابل پدر اگر بیاحترامی کردی بیاحترامی میبینی خیرش را نمیبینی- یک شب از تو کارگاه بیرون آمد. دیدم داره مثل همیشه از در طبرسی میره به خونه اش که سمت طلاب بود. تعقیبش کردم. آمد رفت پای پنجره فولاد. ما رفتیم دم پنجره گوش دادم. گفت امام رضا (ع) خجالتزدهام نکنی. بعد زدم سرشانهاش. برگشت دیدم پیرمرد داره گریه میکند. گفتم بیا برویم. کارتون درست شد. گفت تو کجا بودی. گفتم امام رضا (ع) گفته که تعقیبت کنم. از آن روز شما ما را زیرنظر داشتی حالا من شما را زیرنظر دارم. بیا برویم. گفت تو نمیتوانی. بابا زیر بار نرو، گفتم بیا برویم، آمدم رفتم دو قلم چیزی میخواستم از بست بالا خیابان بقالی و عطاری و این چیزها زیاد بود، خریدم، گرفتم برداشتم آوردم درست کردم. رفته بودند به خوشدست گفته بودند بیا معاونی خشت سلطان سنجری را که میخواسته درست کرده، آن خدا بیامرز گفت پدرش نتوانست گفتند برو نگاه کن.
خشت سلطان سنجری یک مدل هست که خط برجسته است و الآن هم هست، یک مدل دیگر هست که صاف است و این اولش از سنگ چخماق است، ابتدا سنگ چخماق که به آن میزدند برق میزد، جسمش را میسابیدند آسیاب میکردند، ما آمدیم اینها را درست کردیم. سنگ چخماق آسیاب میکنند بعد آبش را میگیرند میریزند آفتاب خشک میشود همان سنگ چخماق را که سابیدند میریزند آفتاب خشک و بعد الک میکنند، با الک نرم میگذارند سپس هم خرد می کنن (شیشه نوشابه، داروها) این هم خشک میشود الکش میکنیم، این را جدا و این را هم جدا تا این جا دو قلم، قلم سوم گل سرشوره، طرف افغانستان یک کوه است از آنجا تهیه میشه این مواد مجدد با همدیگه مخلوط میکنیم دوباره الک و سپس مثل نانوایی همان جور که خمیر میکنند میریزند کمکم ماخمیر کردیم، با مایه همین گل سرشور همه را قاطی میکنیم تا جایی که سفت شود. بعد این را لگدش میکنیم ورز میدهیم و در قالب میگذاریم این، خشت ۲۰×۲۰ هست ولی برای سلطان سنجر باز یک پیمانه بیشتر باید بریزیم که استقامتش بیشتر باشد. بعد خط هم نوشته میشد و در حرارت ۷۵۰ درجه و ۸۰۰ درجه داخل کوره گذاشته میشد. بعد که خاموش شد پایین کوره را گل میگیریم، بالای کوره را چهار تا حفره بود بسته میشد و بعد از ۴۸ ساعت بیرون آورده میشد میبینیم که هم سفید و براق است و هم خطهایش لاجوردی است، این الآن باز شده و این یک نوبت یک نوبت دیگر باید برود، رنگ غاز مغازی بخورد.
ما به معمار رفعتی گفتیم که سنگ جهنم میخواهیم این پوزخندی زد، حرف ما را جدی نگرفت، رفتیم سنگ جهنم از اصفهان خریدیم چهارگوش بود یکی ۱۲ هزار تومان یا ۱۴ هزار تومان خریده بودیم، گفتم اینها به درد میخورد هرچه خار آید روزی به کار آید، اینها را خریدیم و آوردیم، وقتی آمدم مشهد، گفت اینها چیه آوردی، گفتم از طلا گرانتر است، دست نزنی به اینها و اینها مواد سمی هستند، گفت یک جا بگذار که نخواستم میفروشم برداشتم بردم یک جا پنهان کردم.
فرق زیررنگی و هفت رنگی این است که: آن گلی است و بعد لعاب سفید روی آن داده میشود. یعنی آن زمانیکه ما هفت رنگی کار میکردیم، میسابیدیم، سفید میشد. قلع، سرب، شیشه و سنگ چخماق این میشود سفید هفترنگی و بعد نقشه میکشیم، گرده میکنیم روی آن و قلمگیری میکنیم. رنگش میکنیم و کوره میرود و هفت رنگی میشود. آن دو مرتبه کوره میرود. این یک مرتبه کوره میرود. سنگ چخماق و گل سرشور را قاطی میکنند، خشتش را میزنند میسابند. بعد لایهای که من گفتم آن لایه را سنگ چخماق سابیده میشود روی این داده میشود این سفید است، بعد رنگ میکنیم کنار میگذاریم خشک میشود رنگگیری که میکنیم نقشهاش را که قلمگیری میکنیم رنگش لاجوردی است. بعد رنگش میکنیم با لعاب روی این را، این لعاب روی آن میدهیم و کوره میرود، در میآید میشود زیر رنگی….
[۱] – جهت اطلاع بیشتر بنگرید به ایمانپور، محمد تقی و صیامیان گرجی، زهیر. بررسی پیشینهٔ یک اثر معماری در حرم رضوی: کتیبههای سنجری. مطالعات تاریخ اسلام. سال اول. شماره ۴. بهار ۱۳۸۹، ص ۱۵-۳۵
[۲] – مصاحبه با محمود معاونی نوغانی ۶/۵/۱۳۸۷
[۳] – مدرسه میرزا جعفر از جمله بناهای دوره صفویه محسوب میشود. واقف آن میرزا جعفر تاجر خراسانی بوده است. موقعیت بنا در ضلهع شرقی صحن کهنه و تاریخ بنا هم ۱۰۵۹ ق. میباشد. این بنا در طول تاریخ بارها مرمت شده است. فاضل، محمود. مدارس قدیم مشهد مدرسه میرزا جعفر. وحید. شماره ۹۹. اسفند ۱۳۵۰، ص ۱۷۷۳-۱۷۷۷
[۴] – آن قسمت از کاشیهای زرین فام حرم که به کاشیهای ناودانی مرسوماند و به صورت نواری باریک به عرض ده سانتیمتر و به خط نسخ و به رنگ قهوه ای، بین کاشیهای ازاره قرار گرفتهاند. به این دسته از کاشیها به همراه بخشی از کاشیهای مستطیلی کتیبه دار، سنجری نیز می گویند. علت این نامگذاری اشاره به نام سنجر در قسمتی از کاشیهای ناودانی است. جلالی، میثم. کاشیهای زرین فام حرم امام رضا (ع) سندی از هویت تاریخی شهر مشهد. مشکوه. شماره ۱۱۹، تابستان ۱۳۹۲. ص ۱۴۵
(۶۷۶)
در پی جعفرقلی؛ از شاه جهان تا هزار مسجد
غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
کلیمالله توحدی، پژوهنده و تاریخنگار فرهنگ و ادب کرمانجی از پیشگامان ثبت تاریخ شفاهی در گستره تاریخ ایلات و طوایف عشایری شمال خراسان شمرده میشود. وی ۱۹ سال از زندگیاش را به تحقیق و پژوهش پیرامون سخنسرایی کرمانج اختصاص داده که این سرودهها بهصورت شفاهی از دوره قاجار تاکنون در بین مردم رواج داشتهاند. جعفرقلی زنگلی، شاعر کرمانج زبان شمال خراسان که تولد و درگذشتش در هاله ابهام است، دارای سرودههای عرفانی و عاشقانه است که بخش اعظم ادبیات شفاهی کردهای شمال خراسان را تشکیل میدهد. اندیشه و زندگی جعفرقلی را در اشعارش، که یادگار ادبیات شفاهی کرمانجی است، میتوان یافت. توصیف حوادث تاریخی، زندگی ائمه(ع) و عاشقانههایی در وصف ملواری، از نکات برجسته سرودههای اوست که موجب غنای فرهنگ و ادبیات شفاهی کرمانجی شده است.
دلو تو مه وی مغرور، غرورا جوانیی چوو
خه زان که ت له گولزاری، گولی ارغوانیی چوو
ایام هوس نینی، دورا پهلوانیی چوو
غیر ذلت پاک حق، هر چه هه وو فانیای چوو (۱)
به خاطر فاصله میان زمان خلق اثر تا مکتوب شدن آن روایتها تا اندازهای حالت داستان به خود گرفتهاند. اصولاً وقتی در ارتباط با یک شخصیت اطلاعات کمی وجود دارد و از دید مردم آن فرد «نظرکرده» تلقی شود، مردم، گفتن توصیفات و شخصیتپردازی را شروع میکنند و حتی در میان داستانهایی که در ارتباط با این شخصیت ثبتشدهاند، گاه افسانه بر روایت غلبه دارد. درآمیختن افسانه با واقعیت برای ایجاد داستانی گیرا که در شبنشینیها و محافل از آن یاد میشده است.(۲)
ئیرو ژه عشقی یاری من می وه خار ژه جامی
ئیشه ف من له خه وی دیای، جمالی گول ئه ندا می
تاریف بوویه وصفی ویای، له سووری ئه لیف لامی
شمس و قمر چاکرن له با وی خوش خه را می (۳)
توحدی جریان علاقمندی به پژوهش در ارتباط با جعفرقلی زنگلی را چنین بیان کرده است: «سال ۱۳۵۰ که از دانشکده افسری پلیس استعفا دادم، سال بعد یعنی مهرماه ۱۳۵۱ وارد دانشکده ادبیات و معارف اسلامی مشهد شدم و در آنجا فرصتی یافتم که دیگر بار بهطورجدی به جستوجوی جعفرقلی بپردازم؛ اما در هیچ کتاب، مجله و روزنامهای اعم از خطی و چاپی و دیوانهای شاعران نامی از جعفرقلی نیافتم.(۴) بهزودی دریافتم که برای یافتن ردپای آثار جعفرقلی باید به پیرمردان و پیرزنان و صاحبان ذوق روستاها و چادرنشینان مراجعه کنم. همین کار را هم کردم. در هر فرصتی کولهپشتیام را بستم و راهی کوه و بیابان شدم و به هرجایی که نشان و گمانی تصور میشد رفتم. همهجا را رد به ردپای جعفرقلی از کوههای شایجان تا هزارمسجد و از کلات و لایین و قوچان و شیروان و بجنورد و اسفراین و چناران و رادکان و خریج تا سرخس و مراوهتپه در میان ایلات و عشایر زیر پا نهادم.»(۵)
توحدی در توصیف جعفرقلی افزون بر این که وی را شاعر میداند یک موسیقیدان، زبانشناس و عارف هم دانسته است: «جعفرقلی یک عارف به معنای واقعی است که نظیر آن را در جای دیگری سراغ نداریم که از همهچیز خود در زندگی دست برداشته و در طلب مطلوب و مقصود درآمده و عمری را در کوهستانها و بیابانها و سرزمینهای غربت به سر برده است. اگر مولوی در طلب شمس تبریزی است او نیز به دنبال ملواری است که ملهم و معشوق او است.»(۶)
دشواریهای تحقیق و پژوهش و نبود مکتوبات موجب میشود کلیمالله توحدی از طریق پژوهشهای میدانی در جستوجوی دیوان جعفرقلی باشد: «جستوجو و تحقیق در مورد چنین نابغه فرزانهای که هیچ کتاب و نسخه درستی از او در دسترس نبوده و هر آنچه به ما رسیده روایتی سینهبهسینه، آنهم پر از خرافات و شاخ و بالهای زائد که در هر شهر و روستا و دیاری رگ مخصوص به خود داشته، کار سادهای نبود.»(۷)
مؤلف کتاب حرکت تاریخی کرد به خراسان، در جستوجوی اشعار جعفرقلی روایتهای مختلفی را ثبت و ضبط کرده است. در واقع این نویسنده بهصورت جدی به مقوله فرهنگ و ادبیات شفاهی کردهای کرمانج خراسان توجه کرده است. هرچند قبل از وی معدود افرادی بهصورت پراکنده علاقهشان را نسبت به جمعآوری این اشعار نشان دادهاند. به خصوص ایوانف(۸) در زمره نخستین پژوهشگران است که هفتادسال پس از مرگ جعفرقلی اشعار کمی از او جمعآوری و منتشر کرده است.
کلیمالله توحدی افزون بر گفتوگوی شفاهی با کسانی که سرودههای جعفرقلی را در حافظه داشتند، از نسخههای دستنوشتی که در نقاط مختلف کرمانج نشین پراکنده بودند هم بهره برده است. وی پس از پژوهشهای میدانی به ۳۲ نسخه از اشعار دسترسی پیدا میکند که هریک بخشی از اشعار را داشتهاند. درواقع وی تنها در جستوجوی اشعار جعفرقلی نبوده بلکه در پی زندگینامه وی و روایتهای شفاهی از حال و روز این شاعر وارسته کرمانج بوده است. وی معتقد است، حداقل سی سال قبل از این که وی این کار شروع کرده باید تحقیق راجع به روایتهای از زندگی جعفرقلی انجام میشد. در واقع باگذشت بیش از یک قرن خیلی از روایتها فراموش و یا با اندکی تحریف باقیمانده بودند. به نظر میرسد جعفرقلی به دنبال ملواری سرگشته کوه و بیابان شده و در فراغش راه عزلت و گوشهنشینی را در پیشگرفته، توحدی هم در به در به دنبال نشانههایی است که در سراسر شمال خراسان در نقاط مختلف در روایتهای شفاهی باقی مانده است. بنابراین گاهی روایتهای ثبت شده کلیتی از ماجرا یا رخداد است که پس از سالیان ثبت شده است.
یکی از روایتهای ثبت شده اشاره به ورود جعفرقلی به لایین کهنه دارد: «خبر دادند که جعفرقلی از راه درهای بابان از سوی تیرگان و زنگلانلو صبح زود به منزل حیدرقلی مرگان که منزلش در ابتدای دره بابان است به لایین آمده، حیدرقلی از دیدن او ابتدا گمان میکند که گدای دورهگرد است. چون لباسهایش ژنده و کهنه و پاره بود. بعد میفهمد که جعفرقلی است…»(۹)
توحدی درراه پژوهش به سراغ نشانهها رفته است، هر جا نامی از جعفرقلی است حضوراً آنجا رفته و مطالعات میدانی انجام داده است. روایتهای ثبتشده در کتاب دیوان جعفرقلی معمولاً باواسطه و از قول عامه مردم بوده است. روایت مردم لایین، روایت مردم گوگان(۱۰) هرکدام کمک نمودهاند تا بخشهای از زندگی این شاعر تکمیل شود. وی در توصیف یکی از مناطق که بیشترین اشعار را در آنجا ثبت کرده، نوشته است: «لایین یکی از مراکز حفظ اشعار جعفرقلی است و فرهنگ عرفانی جعفرقلی بیش از هر جا بر روی مردم لایین اثر گذاشته است. زنان و مردان همگی نمازخوان، عارف، روشنفکر، خوشصورت و خوشسیرت، مهماننواز و بیرنگوریا…»(۱۱)
باگذشت سالها از مرگ جعفرقلی هر آنچه گردآوری و منتشرشده بخشی از اشعار ملک الشعرای کرمانج بوده است: «تمام اشعار جعفرقلی این نیست که جمع کردهام، بلکه این چیزی است که پس از حدود ۱۳۵ سال پس از جعفرقلی به زبان و سینه باقی مانده و به دست آوردهام.»(۱۲)
اقدام ارزنده کلیم الله توحدی در ثبت و تدوین دیوان عرفانی جعفر قلی موجب شده تا بخش مهمی از ادبیات شفاهی کرمانج ها به کوشش این نویسنده امروزه در دسترس علاقمندان و پژوهشگران قرار گیرد و در تحقیقات دانشگاهی و پایان نامههای دانشجویی جایگاهی داشته باشد.
۱- ای دل مشو تو مغرور، غرور جوانی رفت خزان افتاد به گلزار، گل ارغوانی رفت
ایام هوس گذشت، عهد پهلوانی رفت غیر ذات پاک حق، آنچه بود فانی رفت.
توحدی، کلیم الله. دیوان عرفانی جعفرقلی زنگلی. بیجا بینا. ۱۳۶۹، ص ۱۵۳.
۲- همان، ص ۳۰.
۳- امروز ز عشق یارم، نوشیدم می من از جام امشب به خواب دیدم، جمال آن گلاندام
تعریفشده وصف او در سوره الف لام شمس و قمر چاکرند، برای آن خوشخرام
همان، ص ۹۰.
۴-همان، ص ۱۰.
۵- همان. ص ۱۱.
۶- همان. ص ۲.
۷- همان. ص ۴.
۸- ایرانشناس روس که طی سالهای ۱۹۱۰-۱۹۱۷ به خراسان آمده و تحقیقاتی راجع به نژاد مردم خراسان انجام داده که نتایج آن در مجله بنگال سال ۱۹۲۷ منتشرشده است. توحدی. دیوان عرفانی جعفرقلی زنگلی. ص ۴۶۷
۹- همان. ص ۲۴
۱۰- گوگان، زادگاه جعفر قلی از توابع قوچان است.
۱۱- توحدی، کلیم الله. دیوان عرفانی جعفرقلی زنگلی. بیجا بینا. ۱۳۶۹، ص ۲۳.
۱۲- همان. ص ۱۱.
(۶۷۷)
زیارت حرم امام رضا (ع) توسط مسئولین عالی رتبه سیاسی پاکستان
امام رضا (ع) در میان شیعیان، سنیان و صوفیان پاکستانی دارای جایگاهی مهم است. به این ترتیب در فرهنگ عمومی مردم پاکستان توجه خاصی به امام رضا (ع) مشاهده میکنیم. به این ترتیب مسئولین عالی رتبه سیاسی پاکستان همواره در سفر به ایران به زیارت امام رضا (ع) توجه خاصی دارند که نمونههایی از آن در ادامه می آید. |
منبع:
https://fa.alalamtv.net/news/4179466/%D8%AA%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA-%D9%88%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D9%88%DB%8C–%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1
و
(۶۷۸)
جلوههای ارادت به امام رضـا(ع) در اشعار مولانا خالد نقشبندی
سیدهادی میرآقایی
صوفیان از شیعه و سنی به زیارت حرم امام رضا (ع) توجه مخصوصی داشتهاند. آنچه در ادامه می آید یک بررسی در این زمینه است. |
چکیده |
از دیرباز شاعران و نویسندگان، طلیعۀ نوشتههای خود را به زیور تحمیدیههای زیبا و نعت و ستایش پیامبر بزرگوار اسلام(ص) میآراستند و از منقبت و ستایش ائمۀ اطهار(ع) غافل نبودند؛ چرا که آیاتی در شأن و عظمت آنان نازل شده و هچنین در احادیث نبوی، پیامبر(ص) دوستی و اطاعت از ائمۀ اطهار(ع) را سفارش کرده است. ابراز مودت به خاندان رسالت مایۀ تکامل دوستداران آنها میگردد. تنها شاعران علوی و شیعی مذهب به مدح و ستایش آن بزرگواران نپرداختهاند بلکه سرودههای برخی شاعران اهل تسنن همچون امام شافعی پیشوای مذهب شافعی، شیخ احمد جام، خاقانی، عبدالرحمان جامی، و غیره نشان از انصاف و عدم کتمان حقیقت و اعتقاد ایشان به توصیههای پیامبر(ص) در حق اهل بیت است. مولانا خالد نقشبندی (۱۱۹۳ ـ ۱۲۴۲ه. ق) از صوفیان شافعی مذهب است که در مدح و منقبت امام رضا(ع) شعر سروده و احساسات قلبی خود را بیان کرده است. این مقاله به بررسی اندیشههای این شاعر و نیز شرح قصیدۀ او در مورد امام رضا(ع) پرداخته است.
منبع: میرآقایی، هادی، «جلوههای ارادت به امام رضـا(ع) در اشعار مولانا خالد نقشبندی»، جبل المتین، دوره سوم، شماره نهم (ویژه داعش)، زمستان ۱۳۹۳، ۴۲-۴۵ ص. |
برای مشاهده متن کامل این مقاله به این لینک مراجعه کنید:
http://hablolmatin.dmsonnat.ir/?_action=articleInfo&article=1189
(۶۷۹)
مجموعه مستند نامکان درباره مسائل اجتماعی شهر مشهد
مسائل اجتماعی شهر مشهد تاثیر مستقیمی بر زیارت حرم امام رضا (ع) و مسائل مرتبط با فرهنگ رضوی دارد. آنچه در ادامه میآید یک مجموعه مستند در این زمینه است. |
برای تماشای این مستند به این لینک مراجعه کنید:
http://www.doctv.ir/news/220771
(۶۸۰)
معرفی سنگمقامهای خاص امام رضا(ع) در یزد
فاطمه دانش یزدی
گونه ای از بناهای موجود در فرهنگ رضوی قدمگاه ها هستند. آنچه در این مقاله آمده بررسی یکی از این قدمگاه ها در مرکز ایران است. |
چکیده
بناها و آثار بهجا مانده از سفرتاریخی امام رضا(ع) در ایران همچون: قدمگاهها، مساجد، کتیبهها، سنگنبشتهها، سکهها و … در طول تاریخ، فرهنگ رضوی را زنده نگه داشته است. سنگمقامهایی که در قدمگاهها نصب شده یکی از مهمترین آثار ارزشمند مذهبی است که علاوه بر موثق کردن این هجرت، بسیاری از رویدادهای تاریخی را برای ما بازگو میکنند. با بررسی قدمگاهها و بازخوانی سنگمقامهای نصبشده در آن مکان میتوان علاوه بر تعیین مسیر دقیق حرکت امام رضا(ع) در ایران، بر اعتبار و اهمیت جنبش تشیع در یزد پس از چند قرن از این هجرت با ساخت قدمگاههای منسوب به ایشان پی برد. با توجه به اینکه امام رضا(ع) در مسیر حرکت خود به مرو در شهر یزد و توابع آن (ابرکوه، خرانق، دهشیر، فراشاه و…) نیز توقف کوتاهمدتی داشتهاند، در این مقاله سعی بر این شده به دو روش کتابخانهای و میدانی به بررسی بناهایی که به قدوم مبارک امام(ع) متبرک شده و در یزد به نام «قدمگاه امام رضا(ع)» معروف شده است، مورد شناسایی قرار گیرد.
منبع: فاطمه دانش یزدی. «معرفی سنگمقامهای خاص امام رضا(ع) در یزد»، فرهنگ رضوی، شماره ۲، شماره ۷، ۱۳۹۳، ۱۸۱-۱۹۵.
برای مشاهده متن کامل این مقاله به این لینک مراجعه کنید:
http://www.farhangerazavi.ir/article_61789.html
(۶۸۱)
نقش کنسولگری انگلیس در پیشرفت پزشکی نوین در مشهد (۱۳۴۶- ۱۳۰۶ق.)
شهربانو دلبری، غلامرضا آذری خاکستر
لازمه شناخت فرهنگ رضوی، اطلاع دقیق از وقایع اجتماعی و سیاسی خراسان است. در اینجا یک نمونه از این مسائل را از نظر میگذرانیم. |
چکیده
دو کشور روس و انگلیس، به سبب موقعیت استراتژیک خراسان، از جمله همسایگی با روسیه در نقاط مختلف این منطقه پهناور کنسولگری داشتند و مرکز فعالیت آنها در مشهد بود. پس از گشایش کنسولگری انگلستان در مشهد، تأسیس درمانگاه و مداوای بیماران توجه مأموران کنسولگری را جلب کرد. در این مقاله زمینههای توجه انگلستان به این موضوع بررسی میشود و اینکه فعالیتهای پزشکان درمانگاه کنسولگری انگلستان تا چه حد در پزشکی نوین شهر مشهد اهمیت داشته است. حضور جراحان و پزشکان انگلیسی در گسترش امور بهداشتی و پیشرفت پزشکی در مشهد مؤثر بوده است. در این مقاله ضمن بررسی وضعیت بهداشت مشهد، به زمینههای تأسیس کنسولگری انگلستان و گزارشهای پزشکی آنها اشاره خواهد شد.
مشخصات منبع شناختی: شهربانو دلبری; غلامرضا آذری خاکستر. “نقش کنسولگری انگلیس در پیشرفت پزشکی نوین در مشهد (۱۳۴۶- ۱۳۰۶ق.)”. فصلنامه تاریخ روابط خارجی, ۱۵, ۵۷, ۱۳۹۲, ۵۹-۸۴.
برای مطالعه متن کامل این مقاله به این لینک مراجعه کنید:
http://www.hfrjournal.ir/article_76892.html
(۶۸۲)
بررسی جلوههای بصری عیون اخبار الرضا در فالنامه تهماسبی
مرضیه علی پور
یکی از ابعاد فرهنگ رضوی هنرهایی است که در عرصه های مختلف به کار برده شده است. در این مقاله درباره هنرهای به کار رفته نسبت به یکی از آثار علمی درباره امام رضا (ع) پرداختهایم. |
چکیده
درهنر مصورسازی نسخهها که همواره تحت تأثیر تفکر مذهبی هنرمندان وحامیان آنها قرارداشته است، بخش عمدهای از آنها روایتهای مربوط به پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ایشان را متجلی ساختهاند. رویکرد هنرمندان به این مضامین موجب بروزجلوههای خاصی از پردازش تمثیلی، نشانهای وانتزاعی درجهت روایتگری نسبت به سایر موضوعها در نگارگری شده است تا مضامین شیعی را به زبان تصویری انعکاس دهند. مهمترین منابع تصویرسازی برای هنرمندان شیعی،ک تابهای حدیثی مانند عیون اخبارالرضا هستند که بهویژه به فضائل و معجزههای ائمه اطهار(ع) پرداختهاند. یکی از نسخههای مصورکه به مضامین شیعی پرداخته فالنامه تهماسبی است که در آن، نگارههایی منتسب به امام رضا(ع) احتمالاً با الهام از روایتهای شیخ صدوق به تصویر درآمدهاند. این نوشتار ضمن بررسی زندگانی شیخ صدوق، ویژگیهای نگارههای رضوی موجود در فالنامه و نحوه انعکاس روایتهای رئیسالمحدثین در آنرا به شیوه توصیفی ـ تحلیلی مطالعه کرده است. براساس پژوهشها، هنرشیعی با بهرهمندی از آموزههای ناب تشیع و عناصرنمادین، تلاش بیشائبه فرهیختگان دینی وهنری در دورههای مختلف را به نمایش گذاشته است.
مشخصات منبع شناختی: مرضیه علی پور. «بررسی جلوههای بصری عیون اخبار الرضا در فالنامه تهماسبی»، فرهنگ رضوی، سال ۲، شماره ۷، ۱۳۹۳, ۸۱-۱۰۶.
برای مشاهده متن کامل این مقاله به این لینک مراجعه کنید:
http://www.farhangerazavi.ir/article_61779.html
(۶۸۳)
مستندهای همسفر درباره مشهد
در برخی از آثار مستند اطلاعاتی درباره فرهنگ رضوی آمده است. آنچه در مجموعه مستندهای همسفر آمده، اطلاعاتی در این زمینه ارائه می دهد. |
برای مشاهده این همسفرها به این لینک مراجعه کنید:
http://www.doctv.ir/program/177192
(۶۸۴)
تخریب خانه های قدیمی همچنان در مشهد ادامه دارد: نمایی از ریزش و تخریب خانه سیدان از آثار دوره قاجار
در سالهای اخیر بسیاری از بروزات فرهنگ مادی مشهد و فرهنگ رضوی از میان رفته است. آنچه در ادامه می آید یک نمونه از این موارد است. |
منبع:
@oralhistoryiran
(۶۸۵)
مطالعۀ ارتباطشناختی جشنوارۀ وبلاگ نویسی رضوی
مجید مبینی
در سال های اخیر و همزمان افزایش حضور رسانه ها در زندگی جمعی، محتوایی از فرهنگ رضوی نیز در این زمینه تولید شده است. در مقاله حاضر با بخشی از این فرهنگ رسانهای رضوی آشنا میشویم. |
چکیده
جشنوارۀ فرهنگی هنری امام رضا(ع) هر ساله با گسترۀ بینالمللی برگزار میشود و دارای بخشهای متعددی است. بخش وبلاگنویسی آن میتواند موضوع یک مطالعۀ ارتباطشناختی قرار گیرد. در این نوشتار با بهرهگیری از روش اسنادی، ابتدا به نقد کلان جشنوارۀ وبلاگنویسی رضوی پرداخته شده و تراکم اطلاعاتی حاصل از ایجاد دهها وبلاگ، بهعنوان یک آسیب مطرح شده است. در ادامه و در بخش نقد خُرد، ضمن تحلیل و ارزیابی معیارهای سنجش ارائهشده، نشان داده میشود که مقولۀ پیام و شاخصههای زیرمجموعۀ آن، مورد کمتوجهی متصدیان امر قرار گرفته است و نتیجۀ آن، اختصاص رتبههای برتر جشنواره به وبلاگهایی است که از غنای محتوایی لازم برخوردار نیستند، امری که به فاصله گرفتن جوانان نخبه و صاحباندیشه از چنین فضایی میانجامد. در ادامه با توجه به مؤلّفههای فرایند ارتباط، الگویی پیشنهادی برای سنجش علمیتر ارائه شده است.
مشخصات منبع شناختی: مجید مبینی. «مطالعۀ ارتباطشناختی جشنوارۀ وبلاگ نویسی رضوی»، فرهنگ رضوی، سال چهارم، شماره اول، ۱۳۹۲، ۵۸-۹۷.
برای مشاهده متن کامل مقاله به این لینک مراجعه کنید:
http://www.farhangerazavi.ir/article_61227.html
(۶۸۶)
روایت های قدیمی از کوه سنگی
غلامرضا آذری خاکستر
کوه سنگی یکی از ییلاقات مشهد است که برای سالها با زندگی در مشهد و زیارت امام رضا (ع) پیوند خورده است. آنچه در ادامه می آید، نوشتاری کوتاه در معرفی آن است. |
برای آنهایی که چمدانشان را به نیت سفر به مشهد میبندند، جاذبههای زیارتی و سیاحتی این شهر کم نیست اما میان تفرجگاههای این شهر، پُرطرفدارترین آنها، کوهسنگی است. مجموعهای که البته قرنهاست در این باب دارای سابقه است و حتی در نسخ مختلف از آن به عنوان اولین و قدیمی ترین تفرجگاه شهرمان یاد می شود. در این مطلب، ردپای این مجموعه سیاحتی را در دل تاریخ جست وجو کردیم:
روایت های قدیمی از یک کوهِ سنگی
آن طور که از نسخ تاریخی برمی آید، دلیل نام گذاری این تفرجگاه به «کوهسنگی»، وجود سنگهای بسیار بزرگی بوده که ارتفاعات آن را شکل داده است و عملا باعث شده تا قسمت خاکی آن خیلی کم باشد. این مکان از گذشته مورد توجه بوده، بهطوریکه در ارتباط با آن، روایاتی تاریخی نیز ثبت شده است. به نوشته «شیخ صدوق» از علمای شیعه در قرن چهارم هجری قمری، حضرت رضا(ع) در کوه مجاور سناباد نوغان توقف و دعا کردند که «پروردگارا این کوه را برای مردم نافع قرار بده و برکت آن را در آن و ظرف هایی که از آن تهیه می کنند زیاده فرما.» پس از آن مردم به تشویق آن حضرت از همان کوه ظرف هایی تهیه می کردند…[۱]. بدینسبب، کوهسنگی مشهد و معدن سنگ ویژه مجاور آن، از زمان حضرت رضا(ع) شناخته شده است.[۲] در آثار قرن دهم هجری نیز از کوهسنگی یاد شده است. به طوری که نویسنده «بدایع الوقایع» از این کوه به عنوان «سیرگاه» مردم یاد کرده است: «قریب به نیمه شب بود که به کوهی سنگین رسیدیم که در یک فرسخی مشهد است و آن سیرگاه مردم آن جاست. در بالای کوه میرزا بابر قلندر سنگ بران را فرموده که خانه ای ساخته اند و با جوانان آن جا به سیر می آمده، بر بالای آن کوه برآمده درون آن خانه درآمدیم…»[۳]
محل تاج گذاری شاه صفوی
طبق منابع تاریخی، به قولی شاهعباس صفوی روی کوهسنگی مشهد تاج شاهی ایران را بر سر گذاشت. در این زمینه در «منتظم ناصری» نیز آمده است که «در سال۹۹۴ق. مرشدقلیخان پس از ورود به مشهد مقررداشت، عباسمیرزا دوباره به تخت سلطنت جلوس نماید و برای آن ساعتی اختیار کردند. تمام اهل مشهد از شهر بیرون آمدند و اطراف کوهسنگی جمعیت کردند و در دامان آن کوه، تختی مزین به جواهر نصب و برقرار کردند و خطبه سلطنت به نام وی خواندند و مرکز حکمرانی خراسان مشهد شد».[۴]
کوهی از طلا؛ کوهی از نقره
درباره این کوه مطالب و قصههایی هم در افواه شنیده شده که خالی از لطف نیست. از جمله میگویند: این دو کوه یکی دارای طلا و دیگری دارای نقره میباشد اما چون نفرین شده است، تا به حال هر کس بهمنظور استخراج طلا و نقره در آن کار کرده هر چه خرج نموده از ده، نُه برداشته. به عبارت دیگر از هر ده تومان خرج فقط نهتومان عایدش شده است. در جلوی کوه ایوانی است که در دوره صفوی به شیوه بناهای قرن ۱۰ و ۱۱ هجری و با مصالح ساختمانی همان زمان یعنی آجرو آهک و گچ و سنگ ساخته شده است. در میان ایوان قبر مرحوم میرزا ابراهیم از اجداد سادات رضوی است که نسب اش با ۲۳ واسطه به حضرت رضا (ع) میرسد. میرزا ابراهیم در سال ۱۰۳۸ق موقوفات مهمی را در شهرهای مشهد، رادکان و تربت جام، وقف بر اولاد ذکور و اناث خاندان خویش و عامه سادات رضوی ساکن شهر مشهد کرد. میرزا ابراهیم رضوی در سال۱۰۴۲هـ. ق. درگذشته است.
ماجرای ایجاد استخر کوهسنگی
جدا از سابقه تاریخی این کوه، این نقطه از شهر در دوره پهلوی اول به دستور اسدی نایب التولیه آستان قدس با ایجاد استخر، مکانی برای شنا و تفریح جوانان در تابستان بهشمار میآمد:«کسانی که می خواستند از استخر استفاده کنند، لباس های خودشان را در اتاقک های چوبی که به همین منظور درست شده بود، قرار می دادند… کف بندی آن طوری بود که در یک زمان هم شناگران ماهر و شیرجه بازان بی باک می توانستند وارد شوند و هم نوآموزان و افراد متفرقه و بچه های هفت و هشت ساله…[۵] » از استخر کوهسنگی که ۱۰۵ متر طول و ۵۸ متر عرض دارد، ابتدا یک خیابان بهطول تقریبی ۲۴۰۰متر بهطرف شهر تا انتهای ضلع غربی بیمارستان شاهرضا احداث گردیده است. عرض سوارهروی این خیابان ۲۳:۳۰ متر است. در نتیجه تهیه آب در آن ناحیه، ظرف ۳۰ سال بهتدریج تمام اراضی حوالی کوهسنگی از طرفی تا باغات ملکآباد و از جانبی تا شهر بهصورت شهری جدید درآمد. در گذشته از کوهسنگی تا حصار و خندق قدیم شهر مشهد، تقریباً سه کیلومتر فاصله بوده و قسمت عمده، بلکه تمام زمینهای میانه راه بدون آب و آبادی بوده است. محمدولیخان اسدی، نایبالتولیه آستان قدس رضوی، مطالعاتی برای تهیه آب این منطقه انجام داد و با گسترش شهر مشهد در دوره پهلوی، مسئولان شهر به این فکر افتادند که برای کمبود آب زراعی شهر چارهاندیشی کنند. پس از مطالعه و بررسی به این نتیجه رسیدند که تنها راه گریز از بیآبی، انتقال آب از سایر نقاط به شهر است. بنابراین، به دستور نایب التولیه وقت، چندین رشته قنات در یکی ازمناطق خارج شهر حفر شد و حدود ۷۰ سال تاحدودی مشکل کمآبی مزارع شهر مشهد برطرف گردید. طرح احداث قنات در مزرعه گناباد از موقوفات آستان قدس رضوی در دومرحله اجرا شد. مرحله نخست به دستور محمد ولی خان اسدی[۶] و مرحله دوم توسط شرکت فلاحتی خراسان صورت گرفت. این طرح از سال ۱۳۰۷ شروع شد و تا سال ۱۳۱۳ش ادامه داشت. یکی از مناطق پر آب دشت توس روستای گناباد در شمال غرب مشهد، نزدیک چشمه گیلاس انتخاب شد و پنج قنات به نامهای حاج عباس، کربلایی، محمدی، استاد حسینی، عبدالهی و ناظری به دستور اسدی حفر گردید. از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۸ش. مرحله دوم احداث قناتهای شماره اول تا چهارم وقنات جدیدالاحداث و قنات حسینآباد انجام شد. این مجموعه که ۱۷ رشته قنات را شامل میشد، باعث آبادی تمام دامنه کوه جنوبی شهر گردید. فاصله مجرای این قناتها تا کوهسنگی ۴۲ کیلومتر بوده است.[۷] نهر گناباد پس از طی مسیر نسبتا طولانی که اطراف آن را درختان توت فرا گرفته بود، به استخر کوهسنگی وارد میشد و از آن جا برای اراضی الندشت و ملکآباد استفاده میشد. در سالهای ۱۳۱۴-۱۳۲۰ش به دستور پاکروان، نیابت تولیت و استاندار خراسان، اطراف استخر کوهسنگی بهوضع جالبی خیابانبندی و طراحی و گلکاری شد و مجسمههای متعددی در آن جا نصب و عمارتی دو طبقه (دارای چند اتاق و سایر متعلقات) درجنوب استخر ساخته شد.[۸]
منابع:
[۱]. عیون اخبار الرضا. تالیف ابن بابویه؛ ترجمه عبدالحسین رضائی، محمدباقر ساعدی؛ تصحیح محمدباقر بهبود. ج۱و۲. تهران: کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۵۵، ص۴۹۹
[۲]. سیمای تاریخی- فرهنگی شهر مشهد (پیشینه تاریخی، مراحل توسعه شهر، مقابر، زیارتگاه ها، مدارس) واقفان بزرگ و بناهای تاریخی. مهدی سیدی. تهران: آوام. ۱۳۸۲، ص۳۹
[۳]. بدایع الوقایع. زین الدین محمود واصفی. تصحیح الکساندر بلدروف. ج۲، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. ۱۳۵۰، ص۲۶۱
[۴]. سالشمار وقایع مشهد در قرن های پنجم تا سیزدهم. محمدتقی مدرس رضوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی. ۱۳۷۸، ۶۴
[۵] .مزار میرمراد (نمایی از مشهد قدیم). غلامحسین بقیعی. تهران: گوتنبرگ، ۱۳۷۳، ص۱۴۴
[۶]. گذرعمر، خاطرات سیاسی باقرپیرنیا استاندار استان فارس، خراسان و نایب التولیه آستان قدس رضوی. باقر پیرنیا. تهران: کویر.۱۳۸۲، ص۳۱۶
[۷]. راهنمای مشهد. غلامرضا ریاضی. مشهد: کتاب فروشی زوار. ۱۳۳۴، ص۵۰
[۸]. راهنما یا تاریخ آستان قدس رضوی.علی موتمن. مشهد: بی نا. ۱۳۴۸، ص۹۸
منبع:
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/newspaper/BlockPrint/203109
(۶۸۷)
روایتی از تاسیس اولین جذامی خانه نوین در مشهد: زخـم جـذام
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
آنطور که اسناد تاریخی روایت میکنند؛ سال های دهه ۲۰ تا اواخر دهه ۴۰، «جذام» از جمله بیماریهای عفونی بوده که به کابوس ایرانیها تبدیل شده و قاطبه مردم آن زمان از ابتلا به این بیماری، به واسطه ناشناخته بودن دلایل بروز آن وحشت داشتند اما در گذر زمان، آنهایی که به دلایلی، این بیماری جسمشان را رنجور کرده بود، ردپایی از سرنوشت خود و دشواریهایی را که از سر گذراندند در تاریخ باقی گذاشتند. مستند «خانه سیاه است» که تدوین و کارگردانی آن را زنده یاد فروغ فرخزاد به عهده داشته، یکی از آثاری بود که مردم را با حقایق این بیماری آشنا کرد و به ارتقای آگاهی اجتماعی منجر شد. آن چه در ادامه میخوانید، شرحی بر حیات مبتلایان به جذام در خطه خراسان است:
بررسیها نشان میدهد که در گذشته تعداد زیادی از جذامی ها، از اقصی نقاط ایران برای طلب شفا راهی مشهد شده و به زیارت امام رضا (ع) مشرف میگردیدند و در ادامه در این شهر ماندگار می شدند. در روایت های تاریخی آمده است: «زمانی که سلطان سنجر در مرو سلطنت داشت، پسر وزیر او به ناخوشی جذام مبتلا شد و با چنین شخصی از خوف سرایت ملاقات نمی کردند مگر این که مریض از اعاظم باشد. به هرحال جوان را به مسافرت واداشتند و او به مشهد رسید، روزی در این مکان شکار و آهویی را تعاقب می کرد، آهو به میان چاردیوار اسکندر پناه برد، جوان خواست داخل چاردیوار شود اسبش اطاعت نکرد فهمید که این مکان شرافتی دارد. از اسب پیاده شده تعظیم و دعا کرد که جذام او را خدا شفا دهد. چون از دعا فارغ شد فوری صحت یافت واقعه را به پدر خود نوشت و خواهش کرد تا اسباب بنای روضه برای مرقد حضرت رضا(ع) را از سلطان درخواست کند. این استدعا قبول شد و بنایی که بالای مرقد مطهر است، از سلطان سنجر است…»[۱]
موقوفه ای برای جذامی ها
تلاش برای ایجاد مکانی مناسب برای نگهداری جذامیان در شهر مشهد از سال ۱۳۰۱ق./۱۸۸۴م. کلید خورد. در واقع این آصف الدوله، حکمران خراسان بود که دستور داد تا طی سالهای ۱۳۰۱-۱۳۰۳ق. همه جذامیان را از داخل شهر جمعآوری کنند و در قلعه محرابخان اسکان بدهند. روزنامه «آفتاب شرق» در اردیبهشت ۱۳۰۷ و در گزارشی راجع به وضعیت جذامیخانه مشهد چنین نوشته است: «در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۷ حدود چهل نفر از جذامیها در باغ تولیت جمع شده و حقوق هشت ماهه خود را میخواستند. تقاضاهایی از طرف دکترهای آمریکایی به دفتر آستانه رسیده است که درصورت اجازه تولیت، حاضرند دو اتاق به خرج خود، در قلعه محرابخان بسازند تا پناهگاهی برای استراحت در زمان معالجه مریضها داشته باشند.» از چند سال قبل، به هر یک از جذامیهای محرابخان، یک چارک نان در روز و پنج قِران پول در ماه از آستانه داده میشد که نظم و ترتیب پرداخت و تحویل نقد و جنس متناوب بود و بستگی به جدیت متصدیان وقت و آستانه داشت. مرحوم حکیم رادکانی برای خدمت گزاری به جامعه پرستاری از مریضها، یکششم مزرعه فزک را وقف نموده و تولیتش را به ایالت وقت واگذار کرد ولی متأسفانه متولی، در عدلیه مشهد محکوم شد پس وقفنامه مسجل به مهر آیتا… زاده خراسانی و جمعی از موثقین را ارائه داد.
جذامی خانه نوین
تلاش برای ایجاد مکانی طبق اصول بهداشتی برای نگهداری جذامیان در سال ۱۳۰۸ش./۱۳۴۸ق. با عنوان «جذامیخانه نوین» آغاز شد و طبق اسناد موجود در پایان سال ۱۳۰۸ش. درمجموع، تعداد ۱۰۰ نفر مرد، ۳۹ زن و هشت نفر طفل در این جذامیخانه نگهداری میشدند.[۲] برای هر نفر از مجذومین روزی ۱۰ سیر نان می دادند علاوه بر این به هر یک از مجذومین ماهی پنج قران شهریه برای خورش تخصیص می گرفت. اقدامات اصلاحی آستان قدس رضوی درزمینه جذامیخانه و تأمین منابع بهداشتی و رفاهی آن جا موجب میشود تا از تلفات جذامیها کاسته شود. اسدی نایب التولیه آستان قدس در سال ۱۳۱۳ش. ضمن توصیف وضعیت جذامیخانه، نوشته است: «در جذامیخانه عمارت نسبتاً مرغوبی مطابق حفظالصحه در باغچه سبز و خرمی برای آنها ساختهشده و فعلاً قریب به ۱۵۰ نفر در آن جا سکونت دارند که به همّت اطبای آمریکایی مجانی از آنها پرستاری می شود و معالجه و به خرج آستان قدس نگهداری میشوند و چون از اواخر سال ۱۳۱۲ چندین نفر مجذوم از طرف صحیّه کل مملکتی، از زنجان و غیره منتقلشدهاند و محل برای پذیرایی عده زیادتری گنجایش ندارد، در نظر است که برای اوایل سال بعد بر وسعت محل افزوده شود».[۳] علت این که ساخت جذامیخانه ۱۸ ماه به طول انجامید رعایت نکردن در تخصیص وجه لازم بود. پس از گزارش به شاه، مبلغ هزار تومان برای کمک به ساختمان اختصاص یافت و مقرر شد برای کمک به جذامیها در بودجه آستانه مبلغ مهمی اضافه شود. هفتهای یکمرتبه دکتر استاکر، پزشک انگلیسی و بعد جانشین وی دکتر لیختوارد، پزشک آمریکایی و دکتر هوفمن به همراهی معاونان ایرانی و هندیشان به قلعهکهنه محرابخان میرفتند و روغن چالموگرا به مبتلایان تزریق میکردند. علاوه بر تهیه لوازم معالجه و دوا، دو اتاق در محل ساخته شد و کمکهای دیگری مثل گوشت، برنج، روغن، ماش، لوبیا و قند میآوردند که بین جذامیها تقسیم میشد. آستانه هممقداری پوستین و لباس طی دو سال به آن ها داد که این کمکها اثرات خوبی در بهبودی بعضی از جذامیها داشت. همچنین از طرف انجمن معالجه جذام آمریکا ۱۱هزار و ۱۵۰ریال، از مدرسه دختران رشت ۸۱ ریال، از طرف مسیحیان اصفهان ۱۵۵ ریال و در مجموع ۱۵۸۶ ریال به جذامی خانه اختصاص دادند.[۴] دکتر لیختوارد، پزشک مریضخانه آمریکایی مسیحی مشهد در ۲۶ آذرماه ۱۳۱۱ در نامهای به اسدی نایب التولیه نوشته است: «از قراری که جذامیها اظهار می کنند هنوز به ایشان مواجب نرسیده هر هفته عوض پرداخت مواجب عذر میآورند. خواهشمند است امر فرمایید، بیش از این ایشان را سرگردان نگذارند و مواجب را بپردازند. در صورت نداشتن بودجه، اگرممکن است قدری پول از اداره شیر و خورشید سرخ تهیه کرده به مشارالیه برسانند تا از تلف شدن جلوگیری شود. ایشان لباس لازم دارند. اگر آستانه در این سرما برای اینها لباس تهیّه نکند، احتمال دارد اغلب ایشان از بیلباسی بمیرند».[۵] در برههای، افزایش تعداد جذامیها موجب کمبود جا میشود، بهطوریکه دکتر کاکران، پزشک بیمارستان آمریکایی مسیحی مشهد در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۲۸ در نامهای به آستان قدس درخواست تأسیس اتاقهای جدید میکند:«در قسمت بیمارستان جذامیخانه تقریباً ۱۵نفر کور بستریشده اند و برای بیماران دیگر جذامی ابداً جایی نیست. استدعا دارم مقرر فرمایند دو اتاق تازه برای قسمت بیمارستان ساخته شود.»[۶] هزینه ساخت دو اتاق به ابعاد ۱۸ متر مبلغ ۲۳۲هزار و ۷۵۰ ریال برآورد شده است.[۷] بالاخره در سال ۱۳۲۸ آستان قدس مبلغ ۴۴۰هزار ریال اعتبار برای مجذومین منظور می کند.[۸]
از نامه نگاری به مجلس تا بهکده رضوی
وجود مشکلات عدیده به ویژه گرانی و کمبودهایی که بهواسطه جنگ جهانی دوم در مشهد بروز میکند، جذامیخانه را هم با چالش مواجه می کند. جذامیها در نامههایی طی سالهای ۱۳۱۷ و ۱۳۱۸ به مجلس شورای ملی مشکلاتشان را گزارش کرده اند. روزنامه آزادی در ۱۵ دی ۱۳۲۰ درباره جذامیهای مشهد، نوشته است: «چند روز است که عدهای از بیماران جذامی در شهر دیده میشوند که مشغول تکدی هستند، معلوم نیست چه شده است؟ این عده بیچاره که روزگار آن ها را به سختترین بلا دچار کرده، در کوچه، بازار و خیابان در حال اصطکاک با مردم دیده میشوند. آیا از جذامیخانه گریختهاند یا از خارج به این شهر آمدهاند؟ چه کسی باید جان مردم را از این آفت مصون بدارد. بدتر آنکه شنیده شد آنهایی که در محرابخان هستند به دهات اطراف میروند و کار میکنند. اگر چنین باشد وای به حال مردم. بههرحال انتظار میرود در اولین فرصت اداره آستانه یا اداره بهداری ما را از نتیجه اقدامات خود مستحضر سازد تا برای رفع تشویش عموم منتشر کنیم.»[۹] تعداد مجذومین نگهداری شده در جذامیخانه آستان قدس در سال ۱۳۲۱ش. ۱۳۶ نفر است[۱۰] و در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۲۳ خلاصه آمار بنگاه خیریه آستان قدس به این شرح گزارششده است: جذامیهایی که در جذامیخانه آستان قدس نگهداری شدند در آخر اردیبهشت ۱۳۰ تن بودند که ۵۹ تن آنها به خرج آستان قدس و ۷۱ تن دیگر به خرج بهداری بود[۱۱] یا در گزارش تاریخ ۸مرداد۱۳۲۳ تعداد نفرات جذامی که در جذامیخانه آستان قدس جمعآوری شدهاند در آخر خرداد ۱۲۷نفر بودند که ۵۷نفر به خرج آستان قدس و ۷۰ نفر به خرج بهداری نگهداری میشدند.[۱۲] در ۲۶ آذر ۱۳۲۳ روزنامه «نسیم شمال» تعداد بنگاههای عامالمنفعه را که به همت علی منصور استاندار خراسان، برای آستان قدس رضوی تأسیس یا ترمیمشده زیاد نوشته است، ولی مهمترین آنها را جذامیخانه دانسته است.[۱۳] دکتر محمد شاهینفر از پیش کسوتان امر پزشکی مشهد نیز در خاطراتش از این مردمان، چنین میگوید:«دانشجوی پزشکی بودم روزی برای دیدن بیمارستان به جذامیخانه رفتم دکتر کاکران(رئیس بیمارستان آمریکایی) قصد دیدن آن جا را داشت، به اتفاق به وسیله دوچرخه جاده خاکی را طی کردیم تا به محل قلعه رسیدیم.در داخل قلعه یک اتاق ویژه پزشکیار بود که خودش جذامی بود و برای این کار تربیت شده بود. او دستورات پزشکان، توزیع دارو و تزریقات و پانسمان را انجام می داد. جذامیها یک حقوق مختصری از محل موقوفه در یافت می کردند.» طبق نظر پزشکان قدیمی چند نفر از خواهران مسیحی با کمال صداقت در این جذامیخانه مشغول فعالیت بودند. از سال ۱۳۳۶ش اداره جذامیخانه به وزارت بهداری سپرده شد و پس از آن دکتر محمدولی قهرمان، دکتر مدرسی و دکتر محمدحسن ناظم به ریاست آن جا منصوب شدند. در سال ۱۳۶۱ با انتقال مجذومین به بیمارستان طالقانی(مسلولین سابق) این واحد به بیمارستان شهید هاشمینژاد تبدیل شد. شماری از این افراد تحت درمان قرار میگرفتند و به مزرعهای که نزدیک بجنورد است، فرستاده میشدند تا با خانواده خود در آن جا زندگی کنند و هرکدام برابر شغل و پیشهای که داشتند به کاری مشغول میشدند . این مکان که به نام بهکده رضوی مشهور است در منطقه آشخانه بجنورد قراردارد و هم اکنون تعدادی از خانوادههای جذامی در آن جا زندگی می کنند.
منابع:
[۱]. مطلع الشمس. ج۲، ص۲۳
[۲]. مرکز اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، سند شماره ، ۳۷/۶۵۹۷۵.
[۳]. سند شماره، ۴/۸۸۰۹۹.
[۴]. آفتاب شرق، شماره ۱۳، سال چهارم، دوشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۷، ص۴.
[۵]. سند شماره ، ۳/۹۶۷۱۰.
[۶]. همان، ۷/۶۷۷۲۴.
[۷]. همان، ۵/۶۷۷۲۴.
[۸]. همان، ۳/۶۷۷۲۴.
[۹]. روزنامه آزادی، شماره ۱۹۹۹، دوشنبه، ۱۵ دی، ۱۳۲۰، ص۲.
[۱۰]. همان، شماره ۲۰۸۷، دوشنبه، ۹ آذر، ۱۳۲۱، ص۱.
[۱۱]. روزنامه دادگستران، شماره ۴۵، سال اول، یکشنبه، ۲۸ خرداد ۱۳۲۳، ص۳.
[۱۲]. همان، شماره ۶۰، سال اول، یکشنبه، ۸ مرداد ۱۳۲۳، ص۲.
[۱۳]. روزنامه نسیم شمال، شماره ۴۳، سال سیام، یکشنبه، ۲۶ آذر، ۱۳۲۳، ص۷.
منبع:
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=202835
(۶۸۸)
روایتی از اولین روزنامه مشهد که مورد استقبال مردم قرار گرفت: «ادب» به جای قصه شهرزاد
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
تقریباً بیش از نیم قرن از انتشارنخستین روزنامه در ایران میگذشت که جامعه مشهد شاهد انتشاراولین روزنامه در این شهر بود. شهر مشهد ۴۲ سال پس از تبریز، ۲۸ سال پس از شیراز و ۲۱ سال پس از اصفهان به انتشار روزنامۀ محلی، آن هم به دست فردی غیرخراسانی توفیق یافت.[۱] از اینرو، با احتساب تهران بهعنوان اولین ناشر روزنامه، مشهد پنجمین شهر ایران است که در آن روزنامه منتشر شد.
بیشتر محققان عرصۀ مطبوعات، از روزنامۀ «ادب» به عنوان اولین روزنامۀ شهر مشهد و خراسان یاد کردهاند[۲] و ادیبالممالک فراهانی نخستین روزنامهنگاری است که این روزنامه را منتشر و به دست مشهدیها رساند. جالب است بدانید، این روزنامه که قبل از انقلاب مشروطیت منتشر میشد، خوانندگان و مشترکان فراوانی داشت.
اولین روزنامهنگار مشهدی که بود؟
محمدصادق حسینی فراهانی ملقب به ادیبالممالک فراهانی ۱۴ محرم ۱۲۷۷ق/۱۲ مرداد ۱۲۳۹ش در خانوادهای روحانی در گازران فراهان اراک متولد شد. او از خاندان میرزا بزرگ (عیسی) قائممقام فراهانی بود. پدرش، حاجیمیرزا حسین نوۀ میرزا معصوم، متخلص به محیط، و مادرش دختر میرزا ابوالقاسم قائممقام، وزیر محمدشاه قاجار بود.[۳] محمدصادق در نوجوانی پدرش را از دست داد. وی پس از تحصیل، در سال ۱۳۱۴ق همراه امیر نظام گروسی که به پیشکاری کل آذربایجان منصوب شده بود، به تبریز رفت و در سال ۱۳۱۶ق، پس از افتتاح مدرسۀ لقمانیۀ تبریز، بهعنوان معاون مدرسه استخدام شد.
ادیبالممالک در سال ۱۳۱۶ق، دورۀ اول روزنامۀ ادب را در تبریز منتشر کرد که پس از هفده شماره توقیف شد. وی اوایل سال ۱۳۱۸ق، پس از سفر به قفقاز و خوارزم، مدتی نزد پسر محمد امین، خان خیوه به سر برد. از آن جا به مشهد آمد تا در آستان قدس رضوی به عنوان متصدی موقوفۀ خانوادگی قائممقامی فعال شود.[۴] او که همراه خانوادهاش در بالاخیابان (خیابان شیرازی فعلی) و کوچه باغ عنبر ساکن شده بود، برای ترویج علم و اشاعۀ هنر و تربیت بعضی از نفوس، روزنامۀ ادب را تهیه کرد و زیر چاپ برد.
روزنامه ۲تومانی
پنجم دی ماه ۱۲۷۹ مطابق با چهارم رمضان ۱۳۱۸، شهر مشهد شاهد انتشار نخستین روزنامه بود. این روزنامه، چهارشنبهها در هشت صفحه، در قطع ۳۰×۲۰ سانتی متر بهصورت چاپ سنگی منتشر میشد. محل اداره روزنامه در منزل ادیبالممالک قرار داشت. بعد از قبول نمرۀ سوم، اسامی مشترکان در دفتر اداره ثبت و در ماه ششم، وجه روزنامه از آنها دریافت میشد. وجه اشتراک سالیانه در مشهد دو تومان، در دیگر بلاد محروسۀ ایران ۲۶ قران، در قفقاز و روسیه شش منات، در ممالک عثمانیه سه مجیدی، در هندوستان ۱۰ روپیه و در دیگر بلاد اروپا دوازده فرانک بود؛ ضمن این که قیمت اعلان در روزنامه سطری یک قران تعیین شده بود.[۵]
سرآغاز یک مطبوعه
از نکات قابل توجه روزنامه ادب فهرست مطالب آن است که در صفحۀ اول عناوین مقالات و گزارشهای منتشر شده در آن آمده است. شماره اول ادب با شعری از ادیبالممالک به نام «دیباچۀ منظوم» با این ابیات آغاز شده است.
چو دانا ز گنجینه در باز کرد / به نام خدا نامه آغاز کرد
خدایی که در مغز و هوش آفرید /تن آدمی با سروش آفرید
این منظومه در ۲۳ بیت سروده شده و بهعنوان اولین شعر روزنامه درج شده است. سپس مطلبی با عنوان «برسر آنم که گر زدست برآید، دست به کاری زنم که غصه سرآید»، به قلم ادیبالممالک نگاشته شده است. در این مطلب که بیش از یکونیم صفحه به آن اختصاص داده شده، از فواید روزنامه و اهمیت آن در اروپا سخن رفته است.
اولین خبر روزنامۀ ادب اختصاص دارد به میرزا صادق خان، ناظم سابق پستخانۀ خراسان که بهعنوان معاون روزنامه معرفی شده است: «چون آقا میرزا صادقخان، ناظم سابق پستخانۀ مبارکۀ خراسان در این امر مقدس شریک و سهیم بالسویه است، از این تاریخ ایشان را معاون اداره دانسته و امیدواریم ان شاءا… با دستیاری چنین معاون محترم غیرتمندی از عهدۀ خدمات شایستۀ وطن برآییم». همچنین از آقا میرزا محمود ساعتساز بهعنوان وکیل روزنامه یاد شده است.
غلامحسینخان افضلالملک که در آن ایام سفری به مشهد داشته در وصف روزنامه نوشته است: با آن که در خراسان اسباب ترجمه و مطبعه و تربیت اجزای مناسب در کار نبود، ایشان طوری این عمل را اداره کردند که اسباب حیرت جماعتی از خواص شد. الحق روزنامۀ ایشان محل اعتنا و اعتماد خارجه و داخله گشت. الان در خراسان بهواسطۀ انتشار روزنامۀ ادب، ادارۀ منظم و اجزایی معین و عایدات خوب دارند. ایالت خراسان و حکام آن سامان، کمال مهر را با ایشان دارند.[۶]
سوال «م.ع» چه بود؟
اولین سوال خوانندگان از روزنامه ادب اختصاص دارد به م. ع. که سوالی راجع به «قزلباش» و معنی و مفهوم آن پرسیده بود و بهطور مفصل پاسخ آن در نمرۀ دوم داده شد.
همچنین اولین اخبار وحوادث مربوط به شهر مشهد در روزنامه ادب، مربوط به میرزا یحیی، ناظر کارخانۀ زواری آستان قدس رضوی است. خبر درباره آتشگرفتن انبار کاه میرزا یحیی است که بر اثر دود حاصل از آن، چهار رأس اسب و دو سر قاطر از بین رفته و منازل فوقانی و تحتانی انبار کاه بر روی هم خراب شدهاند.[۷]
اولین خبر: درگیری اشرار با فتحعلی
اولین خبر منتشر شده از خراسان در روزنامۀ ادب، مربوط به درگیری اشرار با فتحعلیبیگ، نایبالحکومه قریۀ جوین از توابع بجستان است. در این درگیری نایبالحکومه به همراه یک نفر قزاق کشته و اشرار موفق به فرار میشوند.[۸]
از نکات قابل توجه در این روزنامه، اعلام نرخ ارتزاق در شهر مشهد است: گندم خرواری شش الی هفت تومان؛ جو خرواری سه الی سه تومانونیم؛ نان یک من و ده سیر الی یک منونیم، یک قران؛ آرد خرواری هشت تومانونیم؛ زغال پسته، سه من یک قران؛ گوشت یک من سه قرانونیم؛ روغن، یازده قران؛ برنج یک من چهار قِرانونیم.[۹] نقد و بررسی اوضاع و احوال شهر مشهد جزئی از برنامههای نویسندۀ ادب بوده، بهطوریکه در یکی از ستونهای روزنامه، به تفصیل معایب شهری پرداخته است:
«مکرر خواسته ایم از بابت تنظیف کوچهها چیزی بنویسیم مجال نشده؛ حال لایحه فوق ما را متذکر کرد، چند مسئله را یادآور شویم که موجب تنفر و تعفن و تولید امراض میشود:
اولاً، خاکروبها و خرابههایی که محل انواع کثافات شهر است؛
دوم، خون حیوانات که در معابر و شوارع و قراول خانهها سر میبرند؛
سوم، لاشهای سگ و گربه که در کوچهها میاندازند؛
چهارم، احشا و امعا و شکمبه و رودۀ ذبایح گاوکشیها در کنار خیابان؛
پنجم، بستن اسب و استر و الاغ و گاو بر سرگذرها که علاوهبر کثافت از صدمۀ شاخ و لگد آنها اطفال و زنها آسوده نیستند؛
ششم منجلابها و مردابهای حمامات و مدارس، خاصه در محلۀ نوغان. امیدواریم درخصوص رفع این فقرات عنایتی شود»[۱۰]
تخفیف «ادب» برای طلاب ساکن مشهد
روزنامه ادب علاوه بر اخبار داخلی و خارجی، مقالات سودمندی درباره تاریخ و دیگر علوم هم منتشر میکرد تا خوانندگان را با تکنولوژی و رشد و توسعه صنعت در اروپا آشنا سازد. برخی از این مقالات عبارت بودند از: کیفیات و حالات چای، راهآهن حجاز و…. آخرین مطلب سال اول ادب، به مطلبی با عنوان «شیوع علم باعث طول حیات است»، اختصاص دارد. این روزنامه در سال اول، با انتشار ۴۸ شماره، در ۱۵ شعبان ۱۳۱۹ به پایان میرسد.
در سال دوم، روزنامه تقریباً به سبک سابق بود؛ فقطاندازه خط ریزتر شد تا صفحات، گنجایش بیشتری داشته باشند. همچنین، به طلاب مدارس مشهد برای اشتراک، تخفیف ویژه داده شد، به شرطی که طلاب ساکن مشهد و در مدارس سکونت داشته باشند. همچنین، اشتراک آنان کمتر از یک سال نباشد. در اینصورت به آنان تخفیف داده میشد تا روزنامه را به قیمت سالانه دوازده قران تهیه کنند.[۱۱]
به جای قصه شهرزاد، روزنامه «ادب» میخواندند
«صعود جراید»، از جمله مطالب مهم روزنامۀ ادب چاپ مشهد است که با خواندنش متوجه میشویم، فقط در شهر مشهد که مرکز ایالت خراسان است، حدود سیصد نسخه از روزنامه در هر هفته به مصرف میرسید. «اشخاصی هستند که سواد ندارند ولی روزنامه گرفته به دیگری میدهند که برای شان قرائت کند. زنان مقدسه و دختران دوشیزه این شهر روزنامه میخوانند… در قهوهخانهها بهجای قصۀ شهرزاد و دیوزاد یا داستان بیژن و بهمن روزنامۀ ادب قرائت میشود».[۱۲]
همچنین، چاپ نقشۀ راه شوسه از مشهد به رباط شریفآباد، از اتفاقات جالب توجه سال دوم بوده است.[۱۳]
روزنامهای معاف از سانسور
بر اساس اظهار نظر یکی از پژوهشگران عرصه مطبوعات، چون روزنامۀ ادب شیوهای متملقانه داشت، از سانسور معاف و بسیار مورد توجه و حمایت شاه بود.[۱۴]
آخرین شماره ادب چاپ مشهد، شمارۀ ۱۴سال سوم است که تاریخ ذیحجه ۱۳۲۰ را دارد. از آن پس، بهعلت مسافرت ادیب به تهران، روزنامه به تهران منتقل شد و شهر مشهد تا چهار سال بعد ازانتشار روزنامه محروم ماند.
منابع
[۱]. نخستینهای روزنامه نگاری ایران. رامین رسول اف. تهران: انتشارات جامعه شناسان.۱۳۸۹، ص۶۰۳
[۲]. تاریخ جراید و مطبوعات ایران. محمد صدر هاشمی. ج۱. اصفهان: کمال. ۱۳۶۳، ص۸۷
[۳]. محمد صادق حسینی (ادیب الممالک فراهانی). سید فرید قاسمی. تهران: امیرکبیر. ۱۳۸۶، ص۹
[۴]. بلند آفتاب خراسان: یادنامه محمد تقی ملک الشعرای بهار. محمد گلبن. تهران: رسانش. ۱۳۸۰، ص۳۰۳
[۵]. روزنامه ادب، ۱۴رمضان ۱۳۱۸، نمره اول
[۶]. سفرنامه خراسان و کرمان. غلامحسین افضلالملک. به اهتمام قدرت ا… روشنی زعفرانلو. تهران: توس. بی تا، ص۵۶و۵۷
[۷]. روزنامه ادب۲ شوال ۱۳۱۸، ص ۳۸
[۸]. همان، ۱۶ شوال ۱۳۱۸
[۹]. همان، آخر شوال ۱۳۱۸، ص ۷۳
[۱۰]. همان، آخر شوال ۱۳۱۸، ص ۷۲
[۱۱]. همان، ۱رمضان ۱۳۱۹، ص ۳
[۱۲]. محمد صادق حسینی (ادیب الممالک فراهانی). سید فرید قاسمی، ص۲۷
[۱۳]. روزنامه ادب، ۱۰ ربیعالاول ۱۳۲۰، ص ۲۲۰-۲۲۱
[۱۴]. تاریخ مطبوعات در ایران و جهان. جهانگیر صلح جو. تهران: امیرکبیر. ۱۳۴۸، ص۱۶۱
نگاهی به اولینهای روزنامه «خراسان»
اولین شماره روزنامه «خراسان» روز چهارشنبه اول تیرماه ۱۳۲۸ و به بهای اشتراک یک ساله (۳۰۰شماره آن) ۲۴۰ریال منتشر شد. تک شماره آن نیز یک ریال بود.
*اولین دفتر این روزنامه واقع در فلکه جنوبی بود.
*اولین خبر روزنامه خراسان در اولین شماره آن درباره ورود نایب السلطنه عراق، امیر عبدا… به مشهد بود.
*نخستین آگهی روزنامه خراسان در صفحه سوم شماره اول درباره سوپر رادیوست بود، همچنین در این آگهی، یخچال برقی خودکار تبلیغ شده بود.
*از جمله اولین حوادثی که خبر آن در روزنامه خراسان منتشر شد، فوت دو کارگر در چاه و درگذشت والده دکتر اقبال بود.
منبع:
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/newspaper/BlockPrint/202462
(۶۸۹)
نقش کلنل محمدتقی خان پسیان در مهار شرارتها و قیام کمونیستی خداوردی خان: کلنل علیه بلشویک یاغی
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
اوضاع نابه سامان خراسان در اواخرعصر قاجاریه موجب میشود تا روسها با نفوذ در شمال خراسان در صدد تبلیغ کمونیسم و ایجاد پایگاههایی برای القای افکارشان مبادرت کنند. در واقع پس از انقلاب بلشویکی۱۹۱۷م. و قرار داد ۱۹۱۹م. بین ایران و انگلیس، شوروی تلاش گستردهای برای نفوذ و گسترش فعالیتهای کمونیستی در خراسان انجام داد حتی در آن دوران حکومت شوروی با اعزام ماموران مخفی به شهرهای قوچان، مشهد و… درصدد سازمان دهی شورای تبلیغات بینالمللی بود تا دستهها و احزاب محلی را مجهز کنند. به تبعیت از این اتفاقات در خطه خراسان، شهر مشهد نیز بینصیب نماند و در نیمه نخست سال ۱۳۰۰ ش. شاهد تحولات عدیده سیاسی بود.
در همان ایام بود که کلنل محمد تقی خان پسیان پس از استقرار در مشهد در مقابل حکومت مرکزی قد علم کرد و مخالفت خود را با این ساختار اعلام کرد و ضمن تمرکز قوای نظامی به اصلاحات قابل توجهی پرداخت. قلع و قمع یاغیان از جمله اقدامات کلنل محمد تقی خان پسیان(۱۲۷۱/۱۳۰۰ش.) در خراسان است که در این نوشتار به قیام کمونیستی خداوردی خان (که از سال ۱۲۹۸ش. شروع و فرجام کارش در تیرماه ۱۳۰۰ است) پرداخته شد و از سهم کلنل در دفع این آفات نیز مطالبی را ذکر کرده ایم:
پیوند خدو با بلشویک ها
در اواخر دوره قاجار خداویردی(خدو) از کردهای پهلوانلوی روستای تکمران شیروان، به جرگه نیروهای سواره محمدابراهیمخان زعفرانلو از حکام شیروان پیوست. حضور موثرش طی درگیریهای محلی و مبارزاتش موجب شد تا پس از مدتی به عنوان یکی از فرماندهان برجسته این گروه انتخاب شود و حتی شیروان را نیز در اختیار بگیرد. سرانجام با دخالت فرج ا… خان (ضیغم الملک) اوضاع شیروان به نفع تاجمحمدخان پایان یافت و خدو از شیروان بیرون رانده شد و با سوارانش در نواحی سرحدی به سر میبرد.
در این زمان انقلاب ۱۹۱۷م. شوروی اتفاق افتاده بود و فعالیتهای کمونیستی به شدت ادامه داشت خداوردی در عشق آباد به وسیله یکی از ترکان مهاجر آن دیار که با وی رفت و آمد داشت به سران کمونیست عشق آباد معرفی شد. آنان که از سوابق جنگجویی خدو آگاهی داشتند، به خوبی از او استقبال کردند و با او قول قرارهایی گذاشتند که چنان چه بتواند یک حکومت کمونیستی در شمال خراسان برپا کند از او حمایت خواهند کرد و او را یاری میدهند.[۱]
به قول لوگاشوا، نویسنده کتاب «ترکمنهای ایران» شورش تهیدستان به رهبری خدو آغاز شد[۲] و جورج لنچافسکی معتقد است حکومت شوروی خدو را مأمور شورش در خراسان کرده و به وی مقادیری اسلحه کمک کردهاند. همچنین کلیم ا… توحدی با ارائه اسنادی از حرکت خدو سردار به عنوان قیام کمونیستی یاد کرده است.[۳] اسنادی درباره ارتباط خدو با سران کمونیست از جمله گریگورییوسویچ زینوویف وجود دارد. زینوویف کمونیست روسی و از انقلابیون بلشویک که بعدها به یکی از سیاستمداران دولت شوروی تبدیل شد. وی پس از مرگ لنین، به همراه کامنف، علیه تروتسکی، به استالین پیوست و از اصلیترین افراد مسئول در بیرون کردن تروتسکی از حزب و قدرتگیری استالین بود. بعدها و پس از قدرت گیری بیحد و حصر استالین، زینوویف با تروتسکی علیه او متحد شد. اما این، بسیار دیر بود و او که خود از مهمترین عوامل به قدرت رسیدن جوزف استالین بود، به دست وی اعدام شد. از زینوویف آثاری در زمینه تاریخ حزب، برجا مانده است.
شرارت، دستبرد و غارت؛ از شیروان تا قوچان
خُدو سردار که از کمکهای مالی و نظامی بلشویکها بهره میبرد، ضمن ایجاد پایگاهی در منطقه گلیان، اقدام به فراهم آوری نیروهای نظامی کرد. وی اقدام به شرارت، دستبرد و غارت از شیروان تا قوچان و نواحی مرزی میکرد. گزارش ناامنیها موجب شد تا کلنل محمد تقی خان پسیان برای بازگرداندن امنیت به نواحی شمال خراسان به سرکوب وی اقدام کند.
در سال ۱۳۰۰ش. عدهای از سواران قوچان به سرکردگی تاج محمد خان و صارم الممالک به همراه پنجاه سوار مامور تعقیب خُدو سردار شدند. پس از درگیریهایی، وی به گلیان عقب نشینی میکند. خُدو سردار که تاب مقاومت در مقابل نیروی ژاندارمری را نداشت به سمت بجنورد فرار کرد و به سردار معزز پناهنده شد.
صارم درگزی در مرور خاطراتش ضمن تفصیل این درگیری به نحوه دستگیری خُدو پرداخته است.[۴] مذاکرات کلنل پسیان با سردار معزز موجب میشود تا نیروهای نظامی به بجنورد وارد شوند و با تدابیری خدو را دستگیر کنند و توسط عدهای از سواران درگزی خدو سردار به مشهد منتقل و زندانی میشود.
اعدام یک یاغی
گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد حکایت از ورود خداوردی خان و برادرش ا…وردی به همراه ۱۹ نفر از افرادش در بیست و چهارم آوریل۱۹۲۱/ ۷خرداد۱۳۰۰ به مشهد دارد.[۵] همین گزارشها تاکید میکنند؛ خداوردی خان در جریان بازجویی گفته است یکی از نوکران رئیس التجار پیش از آخرین فرار، از وی خواسته بود که نواحی مرزی را به آشوب بکشد و رئیس التجار در این باره توضیح داده که؛« به درخواست قوام السلطنه حاج شیخ جعفر کشمیری و مقبل السلطنه نزد خداوردی فرستاده شدند».[۶]
سرانجام خداوردی و ا… وردی دو برادر راهزن در ساعت یک بامداد روز بیست و هشتم ژوئن تیرباران شدند.[۷] شاخه حزب کمونیست قوچان به دفتر ترکستان کمینترن خبر داد: خداوردی و ا… وردی را کشتند و فکر میکنیم افرادشان را هم بکشند. دفتر ترکستان از مرگ سردار اظهار تاسف نکرد.[۸]
ماجرای اعدام خدو سردار را مولف کتاب «فرمانروای جنگ و موسیقی» به طرز رمان گونهای توصیف کرده و نوشته است: در بامداد هفتم تیر ۱۳۰۰ خورشیدی کلنل، خداوردی سردار و برادرش ا… وردی را به پشت کوهسنگی برد تا آنها را تیرباران کند و چون دست و پا و چشمهای شان را بست، خداوردی سردار گفت: کلنل تو میخواهی من را تیرباران کنی؟ گناه من چیست؟…[۹] کلنل دستور تیراندازی داد و صدای رگبار اسلحهها به هوا بلند شد… زنان و کودکان خدو و برادرانش نیز پس از اعدام آنها از زندان آزاد شده و با حالتی پریشان و شکسته به گلیان بازگشتند.[۱۰] سرنوشت سواران خدو سردار قابل توجه است. نویسنده به بررسی زندگی آنها از جمله حسین حاج تاتار، ابراهیم بلشویک، قورخ امیرانلویی پرداخته و داستان را چنین به اتمام میرساند که حسین حاج تاتار درصدد گرفتن انتقام خون خدو از کلنل محمد تقی خان پسیان بود تا این که در قوچان وارد قشون برای جنگ با پسیان شده و در این جنگ با تیر پسیان را کشته است.
منابع
[۱]. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران. کلیم ا… توحدی. ج۴. مشهد: بی نا. ۱۳۵۹.ص۲۴۴
[۲]. ترکمنهای ایران (پژوهش تاریخی ـ مردمشناسی). بیبیرابعه لاگاشووا ترجمه سیروس ایزدی و حسین تحویلی. تهران: شباهنگ. ۱۳۵۹. ص۱۳۸
[۳]. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران. ج۴. ص۲۳۲
[۴]. خاطرات میرزا محمود صارمالممالک درگزی. نویسنده محمود صارمالممالک؛ تصحیح، تعلیق و تحشیه ابوطالب صارمی، علی کریمیان. شیروان: شیلان، ۱۳۸۸. ص۱۸۴-۱۹۵
[۵] جنبش کلنل محمد تقیخان پسیان بنا بر گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد. گردآورنده و مترجم غلامحسین میرزا صالح. تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۶.ص۵۰
[۶]. همان، ص۵۹
[۷]. همان، ص۶۹
[۸]. کلنل پسیان و ناسیونالیسم انقلابی در ایران. نویسنده استفانی کرونین و دیگران. مترجم عبدا… کوثری. تهران: ماهی. ۱۳۹۴، ص۱۳۱
[۹] فرمانروای جنگ و موسیقی خدو سردار (ظهور خداوردی سردار بر افق تاریخ ایران). هاشم فرهادی. شیروان: شیلان. ۱۳۹۲، ص۱۷۵
[۱۰]. حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران ج۴. ص۲۸۴
(۶۹۰)
ماجرای احداث اولین ایستگاه «اطفائیه» یا همان آتش نشانی امروز در مشهد
از گاری اسبی و سطل های آب تا ماشین های آب پاش زنگ دار
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
ماجرای ایجاد ساختار «آتش نشانی» یا به قول قدیمیها، «اطفائیه» در ایران، ریشه در اتفاقات تاریخی مختلفی دارد اما همینقدر برایتان بگوییم که «تبریز»، اولین شهری بود که این تشکیلات در آن ایجاد شد. می گویند ۱۰سال بعد از ایجاد بلدیه در تبریز، در گوشه دیگری از این شهربنیان تشکیلاتی را گذاشتند که در اردیبهشت ماه سال ۱۲۹۶ شمسی افتتاح شد و به دلیل وظیفه خاصی که برای آن تعریف شده بود، از همان ابتدا به اطفائیه شهرت یافت. البته پیش از آن، در سال ۱۲۲۱ شمسی مأموران روسیه تزاری برای تأمین امنیت و حفظ منافعی که در تبریز داشتند، امکاناتی را به آتش نشانی اختصاص دادند که از چند پمپ دستی دو طرفه، از جنس برنز و مس برای پمپاژ آب تشکیل می شد. خلاصه همه این ساختارها، بهانه و الگویی می شود تا در دیگر شهرهای کشور نیز ایجاد این ساختار پیگیری شود.
گاری اسبی و سطل های آب در «گاراژ خرازی»
آنطور که روایت ها نشان می دهد؛ تا قبل از تأسیس اطفائیه در مشهد، هنگام وقوع حریق، مأموران انتظامی در حد امکان و توانایی خود با آن مقابله میکردند. با توجه به این مشکلات، بلدیه شهر تصمیم به تأسیس اطفائیه گرفت. در نتیجه در گاراژی نزدیک بلدیه که «گاراژ خرازی» نام داشت، با اختصاص چند مأمور، تعدادی گاری اسبی و سطل آب، اولین قدمها برای تأسیس اطفائیه برداشته شد. این افراد ضمن آبپاشی معابر و خیابانها، آبیاری درختان و… وظیفه داشتند در هنگام بروز حریق، با این امکانات مختصر با آتش نیز مبارزه کنند. درنتیجه اغلب نمیتوانستند بهسرعت و بهموقع به کمک حریقزدگان بشتابند. در سال ۱۳۰۸ش. گزارش یک آتشسوزی در مشهد نشان از وجود دستگاه های اولیه آتش نشانی دارد زیرا دکان نجاری نزدیک حمام شاه بهواسطه آتشی که گویا از تهسیگاری ایجاد شده بوده، می سوزد و چوبها و مبلهای روغن و رنگزده طعمه حریق می شوند. فوری از طرف کمیسری تلمبه ای به آن منطقه منتقل و پس از کوشش زیاد حریق منتفی می شود و جز سه دکان، آتش به جای دیگری سرایت نمی کند و زیان نمی رساند.[۱]
ساز و کار اطفائیههای قدیم
در سال ۱۳۱۱، اقداماتی برای خرید ماشین آبپاش صورت گرفت و در سال ۱۳۱۲ که شهرداری به محل فعلی خود (میدان شهدا) منتقل گردید، در نزدیکی آن، ساختمانی برای شعبه آتش نشانی در نظر گرفته شد. اسناد نشان می دهد که آتش نشانی کارش را با یک تانکر آب شروع کرد.[۲] تأسیس بنای جدید آتشنشانی طبق گزارش روزنامهها به سال ۱۳۱۵ میرسد. به نوشته «آفتاب شرق»، از طرف اداره شهرداری شروع به احداث ساختمان محلی برای اتومبیلهای آتشنشانی شده است. این محل در ابتدا و امتداد شمالی خیابان پهلوی و از اراضی گورستان آبمیرزا انتخاب گردید.[۳]
ساختمان آتشنشانی در سال ۱۳۱۶ عبارت بود از: بنایی با دوطبقه که در طبقه اول ۹ دستگاه گاراژ با رعایت اصول فنی برای توقف اتومبیل ها قرار داشت. در طبقه دوم سه اتاق بزرگ بهمنظور آسایشگاه نفرات ایجاد شده بود. در مقابل آن، دو ساختمان مجزای کوچک برای نگهبانی آتشنشانی و محل ناظم آتشنشانی ایجاد گردید.[۴] در این زمان تجهیزات اصلی آتشنشانی از سه خودروی ویژه، شامل دو اتومبیل پنج تنی و یک اتومبیل دوتنی تشکیل میشد. رئیس آتش نشانی و دو نفر از مأموران، به همراه خانوادههایشان در همان اتاقهای محل ساختمان آتش نشانی، سکونت داشتند.[۵] به اذعان گزارشهای روزنامه های آن دوران، در آبان ماه ۱۳۱۶ که شهرداری فریمان دچار حریق شد، یکی از اتومبیلهای آتشنشانی مشهد بهطور امانت در اختیار شهرداری فریمان قرار گرفت. در بعضی مواقع بنابر درخواست شهرداری، افرادی از ارتش برای تمرینات به آتشنشانی مشهد می آمدند، تعلیمات لازم را به پرسنل میدادند و وسایل موجود را آزمایش میکردند. [۶]
آتشنشانی در سال ۱۳۳۳ش. دارای چهار دستگاه ماشین اطفای حریق و یک دستگاه تلمبه مجهز آتشنشانی بوده است.[۷] در سال ۱۳۳۵ نیز پنج اتاق دیگر در مجاورت همین ایستگاه احداث شد تا مأموران دیگر آتشنشانی به اتفاق خانواده در آن جا ساکن شوند و در وقت استراحت در منزل باشند و در صورت وقوع حریق یا حادثه با اعلام خبر، به محل مورد نظر اعزام شوند.[۸]
آتش نشانی نوین
«سید احمد شجاعی» یکی از روسای تاثیرگذار آتش نشانی مشهد بود که تحولات زیادی را در این تشکیلات رقم زد. او متولد ۱۴ اردیبهشت ۱۳۰۱ در بجستان بود. تحصیلاتش را در هنرستان فنی مشهد واقع در میدان تقیآباد در رشته اتومکانیک ادامه داد[۹] و بعد از گرفتن دیپلم از سال ۱۳۲۸ بهعنوان معلم در هنرستان مشغول تدریس گردید. وی چندی بعد بهخاطر مهارت در کار، بهعنوان رئیس بخش اتومکانیک هنرستان صنعتی مشهد انتخاب شد. از دهه ۳۰ بنا به دعوت شهرداری، سرپرستی اداره موتوری آتشنشانی شهرداری مشهد را قبول کرد.[۱۰] شجاعی جایی در خاطراتش ماجرای فعالیت در آتش نشانی را چنین بیان کرده است:
«آن موقعها که امکاناتی نبود، آتشنشانی دو دستگاه ماشین اشکودا داشت. این ماشینها آژیر نداشت، یک زنگ آهنی داشت که در هنگام حرکت یک نفر با چکش به آن میزد و اعلام خطر میکرد. نیروهای آتشنشانی هم که جای نشستن نداشتند، دو طرف ماشین، پهلوی تانکر، رکاب داشت که نیروها روی این رکابها میایستادند و با یک دست خودشان را به میلههایی که کمی بالاتر قرارداشت، میگرفتند. گاهی اوقات خیابانها را با این ماشینها آبپاشی میکردند تا خاک بلند نشود. این ماشینها هندلی بود؛ یک طناب میبستیم به هندل موتورش و آن را میکشیدیم تا روشن شود…». روزنامه خراسان در مرداد ۳۶ درباره ساز و کار این تشکیلات می نویسد: برای این که در وقوع حریق مأمورین آتشنشانی زودتر با خبر شوند و خود را به محل حادثه برسانند و منتظر اطلاع اشخاص نباشند، بنا به پیشنهاد سرپرست اداره موتوری و آتش نشانی شهرداری قرار بر این بود تا برج مرتفعی در بالای چهارمین طبقه ساختمان شهرداری بنا گردد و دایما مأموری برای دیدهبانی در آن جا گماشته شود. دراین برج دیدهبانی، تلفن مستقیمی نصب شد که رابط بین برج و آتشنشانی بود. همچنین بهمنظور تکمیل وسایل اطفائیه در نتیجه اقدام آقای شجاعی، چند دستگاه موتور پمپ آب و لوازم یدکی اتومبیلهای آتشنشانی و سایر وسایل مورد نیاز آتشنشانی تهیه و در اختیار آنان قرار داده شد و چون نفرات مأمورین آتشنشانی کم بودند، ۱۲ نفر بر مأمورین آن جا افزوده شده و نیز برای تأمین آسایش مأمورین آتش نشانی، تعداد ۱۲ دستگاه تختخواب فنری و وسایل استراحت به آتشنشانی واگذار و ضمناً ماهیانه ۲۰۰ریال بر حقوق آنان افزوده شده است». [۱۱]
در زمان شجاعی، آتشنشانی شاهد فعالیتهای گسترده ای بود. وی نخستین کسی است که از آتشنشانی مشهد در سال ۱۳۳۸ به آلمان اعزام شد و در آن جا آموزشهای نوین آتشنشانی را فرا گرفت. شجاعی درخصوص چگونگی اعزامش به آلمان و گذراندن دوره آتشنشانی در آن جا گفته است: «در سال ۱۳۳۸، در حریق هتل فیروزه، شیلنگ آب را در دست داشتم و روی دیواری مشرف بر حریق نشسته بودم و آماده بودم تا پس از جریان آب، بهسوی حریق نشانه روم. فشار آب زیاد بود و ناگهانی جریان یافت و شیلنگ ضربه زد به سینهام و از بالای دیوار افتادم کنار آتشها. در آن حادثه پایم شکست و به کمرم ضربه سختی وارد شد و کتف ام نیز شکست. در سال ۱۳۳۸ جهت معالجه و درمان به آلمان اعزام شدم. در همان سال یک دوره آتشنشانی را در آلمان گذراندم و دیپلم مربوط را با موفقیت دریافت کردم. اثرات این آموزشها بعد از بازگشت او به مشهد مشخص شد، زیرا با به اجرا درآوردن طرحهای جدید، آتشنشانی مشهد از نظر نوع تجهیزات، انضباط افراد، فرم لباسها و… بهکلی متحول شد». [۱۲]
حریق در هتل پارس
همچنین روزنامه «نور ایران»، از خدمات شجاعی در آن دوران چنین یاد کرده است:«… در جریان اطفای حریق ساختمان هتل پارس، رئیس شجاع آتشنشانی و مأمورین فداکار او با فقدان وسایل، آن چنان از خود گذشتگی نشان دادند که عمل آن ها بیشتر به خودکشی شباهت داشت. شجاعی رئیس آتشنشانی که امتحاناتی ازاین قبیل درگذشته هم داده، در این آتش سوزی واقعاً بهطرز اعجابآمیزی کار میکرد و خودش پیشاپیش همه مأمورین آتشنشانی بهداخل آتش میرفت. در تمام مدت آتشسوزی، آقای شهردار در محل حریق حضور داشت و این حریق که درعینحال حریق خطرناک و شدیدی بود، از ساعت ۸ تا ۱۰ صبح یعنی به مدت ۲ ساعت ادامه داشت و اگر آتشنشانی یک نردبان بلند فلزی داشت، حریق در مدت کوتاهی اطفا میگردید و این همه خودکشی لازم نداشت…»[۱۳]
شجاعی پس از انقلاب اسلامی بازنشسته شد و سرانجام در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۷۶در سن ۷۵ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در آرامگاه خواجهاباصلت به خاک سپرده شد.
منابع
[۱]. روزنامه اطلاعات، ۱۴مهر ۱۳۰۸
[۲]. حدیث عشق و آتش. حسن جعفری و حسین خاکپور. مشهد: پیام طوس. ۱۳۹۲، ص۸
[۳] . روزنامه آفتاب شرق. پنج شنبه ۲۶آذرماه ۱۳۱۵
[۴] . همان. پنج شنبه ۱۳مرداد۱۳۱۷
[۵]. تاریخچه آتش نشانی در ایران. فرشید قاسملو. تهران: سازمان شهرداریهای کشور.۱۳۸۸، ص۱۲۴
[۶]. روزنامه خراسان. چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۳۱. ص۶
[۷] . راهنمای مشهد. غلامرضا ریاضی. مشهد: کتاب فروشی زوار. ۱۳۳۴، ص۴۷
[۸]. هفته نامه شهرآرا، ۱۱ آبان ۱۳۷۸. ص ۲
[۹]. مصاحبه با خانواده آقای شجاعی، ۱۳ مرداد ۱۳۹۰
[۱۰]. روزنامه خراسان، ۱ مرداد ۱۳۳۶. ص ۶
[۱۱]. همان
[۱۲]. تاریخچه آتش نشانی در ایران، ص ۲۲۲
[۱۳]. روزنامه نور ایران، ۲۸ مهر۱۳۴۱
منبع:
http://khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=628266
(۶۹۱)
چند برش از زندگی مردی که موسس اولین دبیرستان پسرانه در خراسان بود: میـراثِ «دانش»
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
«محمد دانش بزرگ نیا» یکی از چهرههایی به شمار میآید که به واسطه خدمات فرهنگیاش برای مشهد، نامش در تاریخ این شهر ثبت شده است. یکی از شاخصترین اقدامات او در سالهای حیاتش، ایجاد اولین دبیرستان پسرانه مشهد بود.انتشار مجله دانش و نمایندگی در چهارمین دوره مجلس ملی به عنوان وکیل مردم نیشابور، بخش دیگری از کارنامه کاری او را تشکیل میدهد. البته بزرگنیا در کنار همه اینها اهل قلم بود و اشعار شاخصی از وی به میراث مانده است. در این مجال، به چند برش کوتاه از زندگی وی خواهیم پرداخت:
برش اول: حیات و ممات یک مرد بزرگ
محمد دانش بزرگنیا، فرزند حاج عبدالحسین معروف به طهرانی است که در سال ۱۳۱۰ق. در مشهد به دنیا آمد. وی از معروفترین بازرگانان خراسان بود. تحصیلات خود را در مشهد طی نمود و از محضر اساتیدی چون «ادیب نیشابوری» و «شیخ محمد حسین شیرازی» و «نصرت» استفاده کرد و شاعری نامور شد. «گلشن آزادی» در معرفی وی نوشته است:«او از ابتدای مشروطیت در صف احرار درآمد و دبیرستان متوسطه «دانش» از خدمات برجسته دانش بزرگ نیاست. بزرگ نیا در ۳۲ سالگی[۱] بود. وی در دوره چهارم قانون گذاری(۱۳۰۰-خرداد۱۳۰۲) با کسب ۶۱۹۰رای از ۸۲۵۰ رای ماخوذه از نیشابور به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب گردید. میرزا محمد درسال ۱۳۰۴ نیز با کسب ۱۴۸۸ رای به عنوان نماینده مشهد در مجلس موسسان اول برگزیده شد.[۲] چندین دوره نیز ریاست انجمن شهرداری و اتاق بازرگانی مشهد را داشته است.[۳] » بزرگنیا، طبع شعری هم داشت و دیوان اشعار وی با عنوان «راز دانش» را در سال ۱۳۴۴ انتشارات امیرکبیر چاپ و منتشر کرد. او مدتی نایب رئیس انجمن ادبی فرهنگستان بود و مطالعاتی در نثر و نظم ایران داشت. تذکره ای نیز از شعرای مشهد تالیف کرده که دیده نشده است. اشعاری از دانش بزرگ نیا در مجله «یغما» منتشر شده است. روابط دوستانه او با ملک الشعرای بهار در جایجای تاریخ زندگیاش دیده میشود. در آذرماه ۱۳۰۷ زمانی که همسر دانش بزرگنیا فوت می کند، بهار که به واسطه کسالتی نتوانسته بود در مجلس ترحیم حاضر شود، برای او شعری روانه می کند که چند بیتی از آن در ادامه مطلب آمده است:
خواجه فرخ سیر محمد دانش/ ای که سخن گستری و دانش پرور
نثر تو چون بر صحیفه خامه بهزاد/ نظم تو چون در قنینه باده خلر
چون تو ندیده ام سخنوری به فصاحت/ دیده و سنجیده ام هزار سخنور[۴]
اداره معارف خراسان به پاس خدمات ارزنده فرهنگی او اولین دبیرستان دولتی مشهد را به یاد وی نام گذاری کرد.[۵] دانش بزرگ نیا اواخر عمرش به تهران مهاجرت کرد و سرانجام در اول فروردین ۱۳۴۷ دیده از جهان فرو بست.
برش دوم: دبیرستانی که به میراث ماند
ازدیاد فارغ التحصیلان دبستان های مشهد باعث شد تا عده ای از صاحبان فرهنگ و دانش به فکر توسعه فضاهای آموزشی شهر بیفتند. در زمره آنها «محمد دانش بزرگ نیا» بود که به عنوان یکی از تجار معتبر شهر شناخته می شد. او اولین دبیرستان پسرانه شهر را در سال ۱۲۹۶ش/۱۹۱۷م. بنا نهاد و برای آن عنوان «دانش» انتخاب کرد. جمعی از بزرگان شهر همچون عماد السلطنه، معاضدالوزاره، میرزا رضاخان کلنل و… او را در این مسیر همراهی کردند. این مرکز آموزشی ابتدا در کوچه «شوکتالدوله» قرار داشت و در سال نخست تحصیلی دارای دو کلاس و درمجموع ۳۲ دانشآموز بود اما دوسالی که از تاسیس آن گذشت، بهعلت مشکلات مالی، این دبیرستان دولتی اعلام شد. با دولتی شدن دبیرستان تعداد دانش آموزان به ۵۴ نفر رسید و بودجه مدرسه هم به ۲۶هزار و ۶۴۰ ریال ارتقا یافت. در سال تحصیلی ۱۳۰۱، پایه چهارم و بالاخره در سال ۱۳۰۶ پایه ششم در این دبیرستان دایر شد و در واقع در سال ۱۳۰۷ش. نخستین دانش آموزان مشهدی موفق به دریافت مدرک دیپلم متوسطه شدند.[۶] طبق آماری، ۲۸ نفر در آن دوران از این مدرسه فارغ التحصیل شدند.از جواد غفاری بهعنوان نخستین مدیر مدرسه دانش یاد شده است. نخستین معلمان این دبیرستان، محمدحسن ادیب هروی، اولیایی، نبوی، سالاری و… بودند. دبیرستان دانش از سال ۱۳۱۴ به ساختمان جدیدی واقع در خیابان دانش غربی منتقل شد و چون این ایام مقارن هزارمین سال تولد فردوسی بود، به دبیرستان فردوسی مشهور گردید.
برش سوم:اولین مجله خراسان
انتشار یک مجله از دیگر اقدامات فرهنگی محمد دانش بزرگ نیا در مشهد است. وی در ۲۲ قوس (آذر) ۱۲۹۵ از طریق اداره معارف خراسان تقاضای انتشار مجله «دانش» را نمود که در ۲۳ صفر ۱۳۳۵ / ۱۲۹۵.۹.۲۸ وزارت معارف امتیاز آن را صادر کرد.[۷] مجله دانش با رویکرد علمی، ادبی تاسیس شد. دانش بزرگنیا مدیر مجله در این زمینه مینویسد: «مجله دانش، به قصد ترویج ادبیات و تجدید آثار متروکه بزرگان ایران و نقل افکار دانشمندان ملل و بیان سرگذشت گذشتگان تاسیس و اینک منتشر میگردد.» (مجله دانش، سال اول، شماره اول، ص۱). مطالب این مجله را افراد مشهور و مهم مشهدی ترجمه و تألیف نمودهاند. افرادی که هر یک در زمان انتشار مجله، یا روزنامه نگاری حرفهای یا یکی از شعرای درجه یک کشوری بودند. تعدادی از نویسندگان مجله عبارت بودند از: محمد اسماعیل منیر مازندرانی، سید محمود فرخ خراسانی، محمد هاشم میرزا افسر قاجار، عبدالجواد ادیب نیشابوری، شاهزاده ایرج میرزا – جلال الممالک، دکتر مزین ومیرزا محمد خان ملک زاده.[۸] مولف کتاب «خورشیدی که در تاریکی تبعید درخشید» علت توقیف مجله «دانش» را انتشار مقاله «قصر برلیان» در آن دانسته و در این زمینه نوشته است: مجله دانش این ستاره درخشان که در آسمان مطبوعات سال های نخست انقلاب مشروطیت طلوع کرده بود، به مناسبت درج مقاله قصر برلیان و توصیه چند نفر از مرده دلان… برای همیشه افول کرد.[۹]
منابع
[۱].اسناد تجاری ادوار اول تا پنجم مجلس شورای ملی (۱۲۸۵ – ۱۳۰۴ش). به کوشش راضیه یوسفینیا. تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸، ص۵۳۲ – [۲]. رجال پارلمانی ایران (از مشروطه تا انقلاب اسلامی). منوچهر نظری؛ ویراستار یدا… شکری. تهران: فرهنگ معاصر. ۱۳۹۰، ص۳۴۹ – [۳]. صد سال شعر خراسان. تالیف علی اکبر گلشن آزادی؛ به کوشش احمد کمالپور “کمال”. مشهد: آستان قدس رضوی، مرکز آفرینش های هنری، ۱۳۷۳. ص۲۳۷ – [۴]. اخوانیات: دو شاعر خراسانی. محمد دانش بزرگ نیا و محمد تقی بهار (ملک الشعرا). مجله: یغما. دی ۱۳۴۲. شماره ۱۸۶ – [۵]. تاریخچه آموزش و پرورش نوین خراسان از آغاز تا انقلاب اسلامی/ یوسف متولی حقیقی.- مشهد: مرندیز، ۱۳۸۴.ص۱۵۴ – [۶]. همان، ص۱۵۷ – [۷] . نام ها و نامه ها. ستار شهوازی. تهران: ایوار. ۱۳۸۳، ص۸۱- [۸].دانش؛ نخستین مجله خراسان. سید مهدی سید قطبی. نشریه الکترونیکی شمسه. شماره ۲۶-۲۷. بهار و تابستان ۱۳۹۴ – [۹]. خورشیدی که در تاریکی تبعید درخشید/ نوشته م. س. علی آذری.- تهران: اقبال و شرکاء، ۱۳۵۰. ص۱۲
(۶۹۲)
مروری بر جایگاه یکی از شهرهای تاریخی خراسان در دوران قاجار
کلات؛ تبعیدگاه روشنفکران
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
کلات در لغت به معنی «آبادی و زیستگاه بر فراز کوه» است. مفهومی که تجلی آن به انضمام یک طبیعت زیبا و تاریخ و فرهنگی غنی؛ هویت این منطقه را شکل داده است.این منطقه کوچک اما پُرظرفیت، همان دژ نفوذ ناپذیری است که تیمور گورکانی ۱۴ بار به فتح آن کوشید و ناکام ماند و همان قلعه امنی است که نادرشاه افشار خزاین به غنیمت آورده از هند را درونش پنهان ساخت.اما نقش کلات در تحولات تاریخی، سیاسی و اقتصادی خراسان بزرگ کم نبوده و ردپای آن را میشود در اسناد و نقشه های تاریخی و آثار مکتوب دید. جالب است بدانید، این منطقه به نامهای دارالثبات، دژ خدایآفرین، کلات نادر و کلات نادری نیز در تاریخ یاد شده و حتی شهرت آن به اشعار فردوسی هم رسیده است.پس از کشورگشایی و فتوحات نادرشاه افشار این خطه بیشتر مورد توجه قرار گرفت و اهمیت سیاسی و نظامی آن موجب شد تا مورد توجه سیاحان خارجی و گردشگران باشد. در دوره قاجار دوری از مرکز حکومت و شرایط خاص کلات باعث شد تا این منطقه تبعیدگاه شماری از روشنفکران آن روزگاران باشد.
بلیت خروج از کلات
شاید ندانید که سالیان پیش، ورود و خروج به کلات تابع شرایط خاص زمانی میشد و به همین دلیل در آن دوران به تعدادی از سیاحان که قصد ورود به این منطقه را داشتند، بنا به دلایلی اجازه ورود داده نشد. از جمله «جیمزبیلی فریزر» انگلیسی که در ژوئن ۱۸۳۳م. قصد سفر به کلات و دیدن آن جا را داشت اما با مخالفت یلنگ توشخان حاکم کلات مواجه شد. علاوه بر این، بیرون آمدن از این منطقه نیز با برگه خروج ممکن بود.«در کلات رسم است که هرکس می خواهد از داخل کلات خارج شود، باید بیاید از حاکم بلیت خروج بگیرد. والا قراول ها و مستحفظین دربند مانع او می شوند. بلیت عبارت است از یک قطعه کاغذ که حاکم می نویسد خطاب به مستحفظینِ دربندها که فلانی از فلان دربند عازم است، مانع او نشوید.[۱]»
«حیرت»؛ اولین تبعیدی کلات
تبعید به کلات یکی از مسائل قابل توجه در دوره قاجار است. به ویژه تبعید روشنفکران و کسانی که اهل اندیشه بودند. گزارش منابع تاریخی حاکی از آن است، «حیرت» نخستین فردی است که مدتی به کلات تبعید شده بود. شاهزاده ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس قاجار فرزند حسام السلطنه که در عرصه شعر به «حیرت» تخلص داشت در سال ۱۲۹۴ق. برای خدمت در آستان قدس عازم مشهد شد و در مشهد مجالس درس و خطابه تشکیل داد. سخنان دلپذیر شیخ الرئیس موجب شد تا در میان اهل علم و فضیلت جایگاه خوبی بهدست آورد و سپس ناظر دارالشفاء آستان قدس شد. در سال ۱۲۹۶ق. محمد تقی میرزا رکن الدوله برادر ناصرالدین شاه حاکم خراسان و متولی باشی آستانه شد. بنا به دلایلی بین او و شیخ الرئیس اختلافاتی پدید آمد که باعث شد تا شیخ الرئیس تحت الحفظ به کلات نادری تبعید شود و سه ماه در آن منطقه باشد. وی در قطعه شعری به شرایط تبعید اشاره کرده است: نامم گرفت خطه بغداد تاهری/ وندر کلات ماندم چون گنج نادری[۲] غیر از لباس تقوی غیر از حجاب قدس/ منت زجامه ای نکشم بهر ساتری
روزنامه نگار تبعیدی
احمد مجد الاسلام کرمانی در سال ۱۲۸۸ق. به دنیا آمد و تحصیلات صرف و نحو را نزد ناظم الاسلام کرمانی به پایان رساند و سال ۱۳۰۸ق. به اصفهان رفت و به تحصیل فقه نزد ملا محمد باقر فشارکی پرداخت و اصول خارج را در محضر میر محمد تقی مدرس به پایان رساند و اجازه اجتهاد کسب کرد. تاسیس جمعیت ادبی و مدرسه نوین برای بچه های اصفهان از دیگر اقدامات مجد الاسلام بود که با مخالفتهایی مواجه و تعطیل شد. انتشار مقالات در روزنامههای ثریا و حبل المتین و پرورش باعث شد تا ظلالسلطان حاکم اصفهان درصدد آزار و اذیت وی برآید و او را به قتل تهدید کند. در چنین شرایطی مجدالاسلام عازم تهران شد و فعالیتهای سیاسیاش را آن جا در قالب همکاری با روزنامه ادب و نگارش مقالاتی علیه استبداد ادامه داد. بدگویی از عین الدوله و عضویت در انجمن مخفی، زمینه های تبعید وی را فراهم کرد. جرم واقعی مجدالاسلام را فعالیت بر ضد دولت و شبنامه نویسی ذکر کردهاند.[۳] سرانجام در ۲۴ربیع الثانی ۱۳۲۲ مجدالاسلام به همراه حسن رشدیه و میرزاآقا اصفهانی دستگیر و به کلات تبعید شد. آنها مدت هفت ماه در کلات بودند.ملک زاده در کتاب تاریخ مشروطیت ایران در ارتباط با تبعید این سه نفر نوشته است:«عینالدوله که اقتدارش روزبهروز دامنه پیدا میکرد و طبع مستبدش با افکار نوین سازش نداشت بر آن شد تا افرادی را که به آزادی خواهی معروف بودند و از اوضاع کشور انتقاد میکردند، از میان بردارد این بود که سهنفر از روشنفکران را که هریک معروفیت و موقعیتی در میان مردم داشتند دستگیر وبه سخت ترین وضعی به کلات فرستاد و در آن قلعه مخروبه محبوس کرد.[۴]» رشدیه در نامه ای اوضاع کلات را مطلوب توصیف کرده و در شرح آن نوشته است: «در کلات دوازده فرسخ در دوازده فرسخ آب جاری با اشجار مثمره درهم میوههای متنوعه روی هم، هوای لطیف، آب گوارا، نان گندم خالص، برنج صدری، روغن معطر، با بره های پرواری…[۵]»
تبعید بنیان گذار مدارس نوین به کلات
میرزاحسن رشدیه در سال ۱۳۱۵ق. موفق شد اولین دبستان نوین کشور را در تهران تاسیس کند اما فعالیت های سیاسی او در زمینه مشروطه، زمینه های تبعید وی را فراهم می کند.
رشدیه در کلات تلاش کرد تا مدرسه ای تاسیس کند. شرح این موضوع در سفرنامه کلات آمده است:« حاجی میرزا حسن از بس میل به معاشرت و تربیت اطفال داشت و در کلات هم همه روزه اصرار می کرد که حاکم حکم کند تمام بچه ها را در دارالحکومه حاضر نمایند تا حاجی، مکتب رشدیه راه بیندازد و آن ها را تربیت کند و تعلیم بدهد. حاکم بیچاره عذر میآورد که بچههای این جا از شش، هفت سالگی مشغول کار میشوند و کمتر هنر آنها این است که چندین راس گوسفند برداشته در کوهها به چِرا میبرند و اگر ماهی دو تومان هم به پدر و مادر آنها بدهند راضی نخواهند شد که پسرهای آن ها بیایند مشغول درس خواندن بشوند…[۶]»پس از عزل عینالدوله و در زمان صدارت مشیرالدوله، رشدیه را که در آن موقع به عنوان تبعید در کلات به سر می برد، با احترام به مشهد دعوت کردند.[۷] صنیع حضرت از دیگر افرادی است که محکوم تبعید به کلات شده است. احمد کسروی، نویسنده کتاب «تاریخ مشروطه ایران» درباره وی مینویسد: چون در جلسه بیست و سوم (نهم ذوالحجه) محمدعلیشاه مجدد با مشروطه خواهان دوستی کرد و دستور داد اوباشان را دستگیر کنند. صنیع حضرت پنهان شد و او را در خانه پدرزن خود دستگیر کردند که در میان آنان گریخته بود. سرانجام در روز دوشنبه بیست و نهم ذوالحجه ۱۳۲۵ به موجب رای عدلیه به ۱۰ سال حبس در کلات محکوم شد و به صوب زندان اعزام گشت .[۸]
تبعیدیهایی که به کلات نرسیدند
میگویند میرزا ابراهیم خان منشیزاده و میرزا اسدا… خان ابوالفتح زاده را که در حقیقت بنیان گذاران کمیته مجازات بودند(گروهی که در اواخر دوره قاجار اقدام به ترور افرادی می کردند که به نظرشان ایادی بیگانه بودند) به بهانه تبعید به کلات نادری از تهران بیرون بردند و در ۲۷ ذیقعده ۱۳۳۶ در خفا به مغیث الدوله پسر ناظم الدوله دستور دادند در بین راه سمنان به دامغان آنها را تیرباران نمایند.[۹] برای این منظور، دو اسب بدون زین و یراق و رکاب در اختیار آن دو نفر گذاشتند تا سوار شوند و راه مشهد را همراه ژاندارم ها پیش گیرند. در ۱۲ کیلومتری سمنان ژاندارمها به آنان پیشنهاد کردند که آهسته از جلو بروند تا ژاندارم ها در قهوهخانه چای صرف کنند و به دنبال آنان بروند، همین که منشیزاده و ابوالفتح زاده چند قدمی از قهوه خانه دور شدند، ژاندارمها هیاهو به راه انداختند و چنین وانمود کردند که زندانیان گریختهاند و بلافاصله شروع به شلیک کردند، ابوالفتح زاده براثر گلوله به قلبش در دم جان سپرد و منشی زاده با ژاندارمها درگیر شد و سرانجام کشته شد.[۱۰]
اجرای تئاتری که منجر به تبعید شد
اما یکی دیگر از تبعیدیهای کلات، سیدعلی آذری بود. او ۴ خرداد ۱۳۰۹ تئاتری عمومی با عنوان «وصلت های گوناگون» را در تالار اعتبار السلطنه مشهد با هدف کمک به زلزلهزدگان سلماس اجرا کرد. اداره معارف خراسان و نظمیه مشهد اجازه نمایش آن را برای دوشب داده بودند که یک شب اختصاص به تماشاگران زن داشت. استقبالی که بانوان از این نمایش کرده اند در تاریخ هنر خراسان کم نظیر بود. با شروع نمایش محمد رفیع خان نوایی رئیس نظمیه مشهد دستور تعطیلی آن را می دهد و بانوان این اقدام را توهین تلقی کرده و تا نیمههای شب در محوطه سالن اعتبارالسلطنه تجمع میکنند و روز بعد برای اعتراض به دفتر محمود جم که آن ایام استاندار خراسان بود، می روند. جریان لغو تئاتر در روزنامه حبل المتین منعکس شده و علی آذری بهخاطر برهم زدن نظم عمومی شهر ۴۸ روز زندانی و سپس به کلات تبعید میشود.
منابع
[۱]. سفرنامه کلات گوشه ای از تاریخ مشروطیت ایران. احمد مجدالاسلام کرمانی. دانشگاه اصفهان، ص۲۷۴
[۲]. شیخ الرئیس (حیرت). نیکوهمت. مجله وحید. آذر ۱۳۵۰. شماره ۹
.[۳] حیات یحیی. یحیی دولت آبادی. ج۲. تهران: عطار. ۱۳۶۱، ص۶۵
[۴] زندگی نامه پیر معارف رشدیه بنیان گذار فرهنگ نوین ایران. فخرالدین رشدیه. تهران: هیرمند. ۱۳۷۰، ص۱۲۱
[۵]. همان، ص۱۲۴
[۶]. سفرنامه کلات گوشه ای از تاریخ مشروطیت ایران. ص۲۸۳
[۷]. زندگی نامه پیر معارف رشدیه بنیان گذار فرهنگ نوین ایران، ص۱۷۵
[۸]. تاریخ مشروطه ایران. احمد کسروی. ج۱. تهران: امیرکبیر. ۱۳۶۱، ص۵۳۱
[۹]. خاطرات سیاسی فرخ. تقریر مهدی فرخ “معتصم السلطنه”. به اهتمام و تحریر پرویز لوشانی. تهران: امیرکبیر. ۱۳۴۷، ص۱۰
[۱۰]. ایران در جنگ بزرگ. احمد علی سپهر. ج۱ تهران: ادیب. ۱۳۶۲، ص۵۰۳
(۶۹۳)
نگاهی به اشغال خراسان توسط متفقین
بازخوانی تاریخ یک تهاجم
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
سپتامبر ۱۹۳۹/ شهریور۱۳۱۸ ش. را تاریخ در تقویم خود با حمله آلمان به لهستان در جنگ جهانی دوم بین دو بلوک متحدان (آلمان، ایتالیا و ژاپن) و متفقین (انگلیس، فرانسه، آمریکا و شوروی) به خاطر دارد.
اما آثار و تبعات این جنگ چندصباحی بعد به ایران هم رسید. متفقین به بهانه حضور جاسوسان آلمانی، دو سال پس از شروع جنگ جهانی دوم و در سوم شهریور ۱۳۲۰وارد کشورمان شدند. روسها از شمال و انگلیسیها از سمت جنوب، ایران را اشغال کردند و حکومت رضا شاه (پهلوی اول) در پی این اتفاق، به پایان رسید. تجاوز به خاک کشورمان توسط روسیه و انگلیس موجب بحرانهای اقتصادی، تورم، تبعات فرهنگی و… شد. در این نوشتار از دیدگاه چهره های نظامی به اوضاع و شرایط جنگ جهانی دوم در ایران و مشهد پرداخته ایم:
سربازها جیم شدند
«غلامحسین بقیعی»، از جمله نویسندگانی است که در کتابهای خود تاریخ شهرمان را روایت کرده است. او پس از استخدام در ارتش، سال ۱۳۲۰ وارد دانشکده افسری می شود. بقیعی در بخشی از خاطراتش به مرخص شدن سربازها از پادگانها پرداخته و شرایط آن ایام را چنین توصیف کرده است:« غروب هفتم شهریور تعداد زیادی سرباز بدون سردوشی و کلاه و مچ پیچ دو به دو و سه به سه سراسیمه از خیابان سپه میآیند… ابتدا به تصور این که خدمت زیر پرچمشان خاتمه یافته و به علت برقراری صلح و عدم احتیاج به اوطان خود میروند، جریان را عادی تلقی کردم. ولی پس از مدتی که دیدم سرباز از سرباز کنده نمیشود و میدان توپخانه شبیه سربازخانه شده، پیش رفتم و پرسیدم کجا میرین؟… یکیشان که تصادفاً مسنتر بود پاسخ داد: خونه مون… چطور؟ هیچی از پریروز میگفتن روسا میخوان بیان تهرون… بعد از ظهر امروز یه دژبان موتورسیکلت سوار ضمن عبور از جلوی واحدها داد میزد، اومدن…اومدن…. اومدن… و بلافاصله دستور رسید ممکنه سربازخونه بمباران بشه… ما هم به همین شکلی که میبینی جیم شدیم… دیگه تو باغشا(باغ شاه) کسی نیست… حتی اسب و قاطرای زبون بستهام سربه بیابون گذاشتن… فقط اسلحهدار باقی مونده که یکی بیاد تحویل بگیره… میگن هرجا پای روسا رسیده قبل از هر چیز افسرا و درجه دارا رو گرفتن و فرستادن به روسیه… احتیاط شرطه… شمام لباس شخصی بپوشین که تو مخمصه نیفتین…»
ترک مخاصمه
مولف کتاب «لشکرنامه» نیزکه در آن زمان دانشجوی افسری بوده است، علت واقعه شهریور ۱۳۲۰ را همکاری ایران با آلمانها دانسته و آماده نبودن واحدهای مرزی را علت شکست بیان و از رشادت و مقاومت سربازان یاد کرده است: «حتی ما دانشجویان هم تقاضا کردیم به ما اسلحه بدهند که به جبهه برویم، اما فشار از دو قسمت شمال و جنوب به اندازهای بود که ارتش چند روز بیشتر نتوانست در مقابل قوای روس و انگلیس مقاومت کند و دستور ترک مخاصمه را صادر کرد. شورای جنگ بدون اطلاع رضا شاه، سربازان را از پادگانها مرخص کرد و آنها با پیراهن و زیرشلواری بدون لباس نظامی در خیابانها سرگردان بودند. از دیدن این منظره، اشک از چشمان مردم جاری بود و ماتم گرفته بودند. رضا شاه از این موضوع متأثر و ناراحت شد و تیمسار سپهبد نخجوان (وزیر جنگ) و تیمسار سرتیپ ریاضی را به کاخ سعدآباد احضار کرد و کتک مفصلی زد و دستور داد هفت تیرش را بیاورند تا آن دو را همان جا بکشد. شاه میگفت: چرا سربازان را بدون دستور من مرخص کردید؟»
مشهد در اشغال ارتش سرخ
نیروهای ارتش سرخ از پنجم شهریور۱۳۲۰ از نواحی مرزی وارد خراسان شدند و با اشغال مراکز نظامی، شهر مشهد و بخش هایی از خراسان عملاً تسلیم روسها شد.
در این ایام، مرکز پادگان لشکر ۹ در مشهد قرار داشت و قسمت اعظم لشکر نیز در همین مکان متمرکز بود. فقط یک هنگ سوار در بجنورد و یک هنگ پیاده در تربت جام و عده مختصری هم در بیرجند حضور داشتند. به محض این که در صبح روز پنجم شهریور از تمام نقاط مرزی خبر تلفنی حمله نیروهای شوروی به سرلشکر محتشمی (فرمانده لشکر ۹) رسید، در دو ستون برای مقابله با روس ها، به سمت مزداوند و قوچان حرکت کردند ولی توان مقابله نداشتند و مجبور به عقب نشینی شدند، زیرا تصور نمی شد با این اسلحه و توان نظامی بتوان جلوی ستون های موتوریزه روس ها را گرفت و آن ها را متوقف ساخت. هرچند مقاومت نیروهای نظامی در برخی از نقاط گزارش شده است ولی در مجموع دستور «ترک مقاومت» مهم ترین علتی بود که ارتش سرخ به راحتی وارد مشهد شد.
خاطرات رشید پسندیده رهورد[۴] از درجه داران هنگ سوار بجنورد حکایت از دستوری دارد که از تهران به نیروهای نظامی داده می شود. وی در خاطراتش درباره دلایل ترک مقاومت چنین بیان می کند: «شهریور ۱۳۲۰ که روس ها حمله کردند، به محض اطلاع از تجاوز آن ها به مرزها برای مقابله با آن ها آماده شده و به سوی مرزها رفتیم. ولی به خاطر این که سیم های تلفن را قطع کرده بودند هیچ وسیله ارتباطی با تهران یا مشهد نداشتیم. به هر شکلی با تهران ارتباط برقرار شد، گفتند: عقب نشینی کنید. ما هم بدون درگیری به پادگان بجنورد برگشتیم. شهر خلوت و مغازه ها را بسته بودند، مردم به محض دیدن ما به سرکارهایشان برگشتند. هر از گاهی هواپیمای روسی بر فراز بجنورد مانور می داد و با پخش آگهی هایی به مردم اطمینان می دادند که با آن ها کاری ندارند و در واقع به خاطر حضور آلمان ها در ایران وارد شده اند»
این درجه دار نظامی در ادامه خاطراتش به نحوه حضور روس ها و گرفتن هنگ نظامی پرداخته است: «یک روز شیپورنظامی نواخته شد، همه درجه دارها و افسران در مرکز پادگان جمع شدیم. مارا به سمت باشگاه افسران هدایت کردند، در داخل باشگاه ما را بازرسی کردند و هر چه وسایل نظامی مثل سرنیزه، چاقو و… داشتیم از ما گرفتند و چنین وانمود کردند که شما را به مرکز فرماندهی در مشهد منتقل می کنیم. افسرها را سوار سه اتوبوس کردند و بقیه افراد اعم از درجه دار و سرجوخه را که پنجاه نفری می شدیم سوار بر ماشین های روباز کردند که توسط چند نفر از سربازان روسی از ما محافظت می شد. شب به قوچان رسیدیم و قرار شد آن جا بمانیم. با طلوع آفتاب مجدد سوار بر ماشین ها شدیم ولی در کمال ناباوری ماشین ها به سمت مرز باجگیران حرکت کردند. با عبور از مرز وارد کشور ترکمنستان شدیم آن شب به شهر عشق آباد رسیدیم آن جا دو تا زندان داشت یکی مربوط به افراد خطرناک که در داخل شهر بود، دیگری برای زندانیان عادی بود که در مسافتی نزدیک به شهر قرار داشت. وقتی وارد شدیم جایی مثل مرکز فرماندهی و ستادشان بود زیرا عکس بزرگی از لنین و استالین نصب کرده بودند. یکی یکی ما را از ماشین ها پیاده کردند و اسامی و درجه های نظامی ما را در لیست هایی جداگانه نوشتند. یک سوله بزرگ بود احتمالا در سابق کارگاه نجاری بود چون هوا تاریک بود و داخل سوله دیده نمی شد وقتی وارد شدیم از روی افرادی که زودتر از ما رسیده بودند عبور می کردیم این گروه نظامیانی بودند که از مشهد و نواحی مرزی دستگیر و به این زندان منتقل شده بودند»
در زندان عشق آباد
آقای پسندیده خاطرات حضور خود در زندان های عشق آباد را نیز چنین نقل کرده است:
«تقریبا حدود ۳۰۰ نفر بودیم که یک سوم درجه دار بودند و بقیه افسران بودند. تقریبا بیست روز همه با هم در یک زندان بودیم بعد افسران را از ما جدا کردند و به قسمتی دیگر منتقل کردند. ولی سرجوخه ها و درجه های پایین تر را جدا کردند و به ایران بازگرداندند.
ما سه ماه و بیست روز در زندان عشق آباد به سر بردیم. پس از این که افسران را جدا کردند غذای ما هم تغییر کرد و کم شد، نان کیفیت نداشت تخم جارو، ارزن و این ها در آن وجود داشت. احساس می کردیم هر روز روزه ایم. سوله نم داشت و رطوبت آن آزار دهنده بود. اغلب غذاهای آن جا سیب زمینی پخته بود. در طول مدتی که آن جا بودیم دو مرتبه ماهی دادند که هر ماهی سهم دو نفر بود. بعد از بازدیدی که انجام شد تا حدی وضعیت ما تغییر کرد. هفته ای دو مرتبه ما را به حمام می بردند و هر روز صبح یک خانم دکتر می آمد افرادی که مریض بودند را معاینه و مداوا می کرد. بعد از مدتی هر روز یکی از افسران زن ترکمن روزنامه ای می آورد و یک نفر به نام گروهبان رحمتی اخبار روز نامه را می خواند و برای ما به فارسی ترجمه می کرد، اغلب خبرهای جنگ و پیشروی متفقین گزارش شده بود.
یک شب به ما گفتند: خبری خوش برایتان داریم و مطمئنیم امشب دیر می گذرد. قرار بود فردا به ایران باز گردیم. آن شب برای سرگرم شدن ما سینما سیار آوردند و فیلم های جنگی نمایش دادند. روز بعد مقداری سوغاتی خریدیم و مجدد به ایران برگشتیم. به مشهد آمدیم و بعد چند روز از تهران دستور رسید که نظامی ها خودشان را در تهران معرفی کنند. در قبال آن مدتی که در عشق آباد زندانی بودیم به من ۱۰۰ تومان دادند»
منابع
[۱]. انگیـزه؛ خاطراتی از دوران فعالیت حزب توده. غلامحسین بقیعی. تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا. ۱۳۷۳، ص ۲۳۴
[۲] . لشکرنامه خاطرات سرلشکر محمد دیلمقانی. رامین رامین نژاد. مشهد: آهنگ قلم. ۱۳۹۳ ، ص ۳۴-۳۵
[۳] وقایع شهریور. رضا خلیلی. تهران: زربخش، ۱۳۲۳، ص۴۴۵
[۴] . بخش تاریخ شفاهی مرکز اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، مصاحبه با رشید پسندیده رهورد. ۲۰/۱۱/۱۳۸۳
منبع:
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=200478
(۶۹۴)
تصویر هدیّه منزل شخصی مرحوم آیتالله سیّد محمّدهادی میلانی به آستان قدس رضوی
در قرنهای گذشته، افراد بیشماری اموال خود را وقف آستان قدس رضوی کرده اند. آنچه در ادامه می آید وقف منزل شخصی یکی از علمای برجسته توسط او به حرم امام رضا (ع) است. |
متن نوشته شده روی این سند چنین است:
بسمه تعالی شأنه
خانهای که این سندِ آن است، اهدایی بنده است به آستانه مقدّسه رضویّه صلواتاللهتعالیعلیمنشرّفها؛ امید این تقدیمینالایق مورد قبول واقع شود.
– ۸ اردیبهشت ۵۴/ ۱۶ ربیعالثّانی ۱۳۹۵؛ سیّد محمّدهادی میلانی
منابع: کانال تلگرامی حجره فقاهت
@hojre_feghahat
(۶۹۵)
روایتی از حوادث مشهد در روز «۲۸مرداد ۱۳۳۲»
شهر در دست کودتاچیها
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، جامعه مشهد نقش فعالی در حوادث سیاسی- اجتماعی داشته است. مشهد در این ایام شاهد وقایع و اتفاقاتی بود که در اسناد، مطبوعات و خاطرات شهروندان نقش بسته است. به عبارتی فعالیت احزاب و گروه های مختلف، انتشار روزنامهها، ایجاد کانونها و انجمنها نشان از فضای آزاد و دسته بندیهای سیاسی قبل از کودتای ۲۸ مرداد دارد. مخالفت با دولت مصدق و کوشش های شاه و سازمان های اطلاعاتی همچون سیا و اینتلیجنت سرویس و… زمینه ساز کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت مصدق شد.
شهرهای ایران در مرداد ۱۳۳۲ صحنه راهپیمایی مخالفان و موافقان دولت بود. این مطلب روایتی است از اتفاقاتی که در آن روزهای حساس تاریخ کشور و شهرمان رخ داد و در خاطر و برگهای تقویم ماندگار شد: به استناد روایتهای تاریخی، در روز کودتا علاوه بر تخریب، اموال مردم نیز به صورت گسترده غارت میشود. شهر مشهد در روز کودتا شاهد وقایع و اتفاقاتی بوده که دور از دید روزنامه ها نبوده است. مثلا روزنامه اطلس از جمله نشریاتی بود که مقارن کودتا در مشهد منتشر می شد و دفتر آن در کوچه ارگ قرار داشت. آن هم با صاحب امتیازی «حسنعلی ضرابی» و مدیر مسئولی «حمید شعاعی». این روزنامه اخبار و گزارشهایی را از کودتا ثبت و گزارش حوادث مشهد در این روز را با تیتر «روز چهارشنبه در مشهد چه گذشت؟» چنین منعکس کرده است:
«چهارشنبه ساعت ۱۶ که رادیو تهران خبر سقوط کابینه آقای دکتر مصدق را اعلام کرد، کلیه مردم با شور و ولوله شروع به ابراز احساسات نمودند و سیل جمعیت به هر سو پرداخته با شعارهای زنده باد شاه… از هر طرف طنین انداز بود…
در این موقع جمعیت زیادی که کسی قادر به جلوگیری آنان نبود به طرف دفتر حزب ایران رفته و تمام درب و پنجره آن را شکسته و اثاثیه از قبیل میز و صندلی را نیز تخریب کردند و سپس جمعیت به طرف کفاشی شیک که متعلق به اخلاقی سردسته حزب منحله توده می باشد رفته درب و پنجره آن را نیز شکسته و کفش دوخته و نادوز چرم و غیره هرچه بود را از بین بردند…».طبق گزارش روزنامه «اطلس» ساختمان احزاب، روزنامه و سینما از دیگر اماکنی بودند که در روز کودتا اوباش به آن ها هجوم بردند. «در این موقع سیل جمعیت و احساسات مردم بیشتر می شد و یک عده به طرف ساختمان حزب پان ایرانیست، نیروی سوم، حزب زحمت کشان، کتاب فروشی برومند، دارالوکاله حمید موسویان، محل روزنامه آتش شرق، سینمای متروپل، شیرینی سازی شفق، سلمانی پرتو، حلبی سازی مقابل دارایی، مغازه خواجه تور ارمنی حمله ور شدند و کلیه اثاثیه و اشیای درب و پنجره را از بین بردند و یک عده دیگر به دکان موسی الرضا آشپز، منزل غزلباش و سلمانی پروانه که مالکان آنها جزو افراد حزب منحله توده بودند حمله کرده و تمام اثاثیه آن ها را نیز از بین بردند. این افراد بعدا تصمیم گرفتند که به منزل آقای کامران که سرپرست و حامی افراد حزب منحله توده می باشد، حمله برده و مقداری از اثاثیه او را شکسته و مقداری را هم به غارت بردند که در نتیجه جدیت کلانتری بخش۲ ؛ اثاثیه مزبور از قبیل قالی، قالیچه، سماور، گلدان نقره، پرده های مخمل که عده ای از ماجراجویان با خود می بردند، با خود آن ها دستگیر و با پرونده به دایره آگاهی فرستاده شد. سپس مترصدین به طرف منزل حمید موسویان به راه افتادند در این موقع رئیس کلانتری بخش ۲ از جریان اطلاع پیدا می کند و تعداد ۱۶ نفر پاسبان و سرباز به منزل نامبرده فرستاده و از اقدامات متجاوزین جلوگیری کردند و حتی دیناری هم به منزل مزبور خسارت وارد نشد. دکان رزازی بازار، جنب داروخانه شمس نیز مورد حمله قرار گرفت و یک لنگه درب آن شکسته شد ولی در اثر دخالت مامورین به دکان مزبور صدمه ای وارد نیامد. مردم تماما دکاکین خود را بسته و دست از کسب و کار کشیدند. تمام خیابان های مشهد را خاموشی فرا گرفته و حتی نانوایی ها دست از کار خودکشیده بودند که بیشتر مردم نان به دست نیاوردند. احساسات و هیجانات مردم شدت پیدا می کرد چون ممکن بود عده ای اخلال گر و ماجراجو از موقعیت سوء استفاده کرده و دکان های مردم را شبانه سرقت کنند. از ساعت ۱۰ بعدازظهر حکومت نظامی در شهر اعلام و مامورین شهربانی و لشکر با مراقبت کامل به اوضاع مسلط شده و تا صبح هیچ گونه اتفاق رخ نداد»
شعارهای زننده علیه مصدق و تخریب مغازههایی که سرود پخش نمی کردند
اما مولف کتاب دو جلدی «مشهد در تاریخ معاصر» در اشاره به اتفاقات این ایام، گوشهچشمی هم دارد به شعارهای زننده ای که مخالفان مصدق در خیابان ها فریاد می زدند و در این باره مینویسد: «در مشهد عده ای در حالی که شعارهای زننده ای علیه مصدق سر می دادند دست به غارت چند مغازه و سینما و کتاب فروشی زدند.آن ها نزدیک ظهر موفق شده بودند که دسته های ده پانزده نفری را تجهیز کنند و به ارگ، خیابان پهلوی و خسروی و خاکی بفرستند. این دسته های کوچک کمکم تعدادشان زیاد می شود و با شعارهای خود همه جای میدان را از دست طرف مقابل می گرفتند. پلیس و ژاندارم و نیروی نظامی نیز جانی گرفته و جرئت می کردند عرض اندام کنند. در مشهد کفاشی شیک با خاک یکسان شده و هر لنگ کفشی در دست یک بی سر و پاست. و سینما متروپل طوری ویران شده که مانند خرابه های زلزله زده دیده می شد.» وقایع و اتفاقات روز کودتا دور از دید «جلال الدین فارسی» نویسنده و سیاستمدار سابق نبوده و در مشاهداتش از وجود تانک در خیابان ها یاد کرده است: «در مشهد دو تانک سبک با جمعی از اوباش و درجه داران، خیابان های شهر را در نوردیدند. عده ای از آن ها به اشاره گردانندگان کودتا، دست به غارت چند مغازه و سینماهایی زدند که در دو شب گذشته، از اجرای سرود شاهنشاهی خودداری کرده بودند… غارت گران، کتاب های قیمتی و صندلی های سینما را در خیابان می فروختند تا بتوانند دوباره چیزی بربایند. مردم عادی حیران، ولی نه چندان متاثر و متاسف در پیاده رو قدم می زدند. »ادامه این مطلب را می توانید در روزنامه خراسان رضوی یا در سایت روزنامه خراسان به نشانی khorasannews.com مطالعه نمایید.
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=200241
(۶۹۶)
یک پای مملکت در «ته خیابون»
جمشید قشنگ تاریخ شفاهی مشهد و کودتای ۲۸ مرداد را سوار بر دوچرخه جمع آوری کرده است
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
کودتای ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ واکنشی به جنبش همهجانبه و فراگیر ملی شدن صنعت نفت بود. مشهد نیز در جریان این رویداد و پس از آن، دستخوش تغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شد.
یک پای مملکت در «تهخیابون!»
فاطمه خلخالی استاد-شهرآراآنلاین، جمشید قشنگ، مدرس پیشین گروه تاریخِ دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و کارشناس تاریخ شفاهی، در سال ٧۴ موضوع پایاننامه کارشناسی ارشدش را «مشهد و کودتای ٢٨ مرداد» قرار داده است. با این پژوهشگر مشهدی به مناسبت سالروز کودتای آمریکایی ٢٨مرداد علیه دولت مردمی ایران، درباره وقایع کودتا در مشهد گفتوگو کردیم.
برای نوشتن پایاننامهتان سراغ چه افرادی رفتید؟
هم به سراغ مردم عامی رفتم که روز کودتا در صحنه حضور داشتند و هم نزد شخصیتهای سیاسی مثل طاهر احمدزاده، حسن احدی اخلاقی و یا روزنامهنگارانی چون اسماعیل آموزگار. قسمت مهمی از این پایاننامه مبتنی بر گفتوگوها شکل گرفت.
کتابی درباره رویدادهای کودتای ٢٨ مرداد در مشهد، نوشته شده است که منبع پایاننامه شما قرار گیرد؟
هیچ منبع مستقل و پایاننامه و کتابی درباره اتفاقات کودتا در مشهد نبود. فقط گاهی در برخی کتابها به بخشی از این تحولات اشاره شده بود، از جمله کتاب بسیار مهم «انگیزه» از مرحوم غلامحسین بقیعی و کتاب «طرحی از یک زندگی» که خاطرات پوران شریعترضوی است.
بایگانی مطبوعات تا چه اندازه به شما کمک کرد؟
خوشبختانه بایگانی مطبوعاتِ آن زمان، راهنمای خوبی بود. بعد از مطالعه، از آنها یادداشتبرداری کردم و عنوانِ یک فصل از پایاننامهام را «مطبوعات، عملکردها و مواضع قبل و بعد از کودتا» قرار دادم. یک بخش از منابع هم اسنادی بود که از سازمان اسناد ملی در تهران گرفتم. علاوه بر اینها برخی اسناد را خودم در جریان تحقیق و جستوجو به دست آوردم. برای جمعآوری منابع با دوچرخهام از پنجراه پایین خیابان تا سجادشهر میرفتم. به عنوان مثال قهوهخانهای در پایین خیابان بود که آنجا توانستم عکسی از حاج حسن اردکانی را که معروف به «یکپای مملکت در تهخیابون» بود و اسد چُلُق، از سردمداران کودتا در مشهد، پیدا کنم یا اینکه توانستم آخرین شماره روزنامه «سفید و سیاه» را -به همان تاریخ ٢٨ مرداد ١٣٣٢-که آقای اسماعیل آموزگار منتشر میکرد، از خود ایشان تهیه کنم. جالب اینجاست که حتی آرشیو مطبوعات آستان قدس هم آن را نداشت و من نسخه مذکور را به این آرشیو تحویل دادم.
باتوجه به بررسیهایتان، فضای مطبوعات مشهد را در قبل و بعد از کودتای ٢٨ مرداد چطور دیدید؟
میدانیم که از آغاز دهه ٢٠ یعنی ورود متفقین در شهریور ١٣٢٠ تا کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، عصر طلایی مطبوعات در کشور بود. همه احزاب و روزنامهها آزاد بودند از شخص اول مملکت، یعنی شاه، گرفته تا بازاریها را نقد کنند. در مشهد هم اوضاع به همینترتیب بود. آن زمان، برخی تشکلهای مطبوعاتی در خراسان و مشهد داشتیم، مثل انجمن روزنامهنگاران و خبرنگاران، جبهه مطبوعات ملی خراسان و سندیکای مطبوعات خراسان که به مناسبتهای مختلف بیانیه میدادند. در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، مطبوعات هم مثل مردم، بسیار فعال بودند. روزنامه ایرانِ مبارز برای تحریک مردم و پیوستن آنها به نهضت ملیشدن نفت اینگونه نوشته است: «صنعت نفت باید ملی شود. ای خراسانی آخر تو هم حرکتی. خراسانی عزیز آیا موقع آن نرسیده که تو با سایر شهرستانها همصدا شده و ملیشدن صنعت نفت را از مجلس و دولت بخواهی. آیا هنوز رشد ملی و میهنی تو به آن پایه نرسیده که از حیاتیترین و مؤثرترین مسئله سیاسی، اجتماعی و اقتصادی یعنی نفت که در مجلس و محافل سیاسی مطرح است دفاع نمایی؟» بخشی از مواضع مطبوعات پیش و پس از کودتا به فرهنگ و انتخابها و میزان شجاعتمان برمیگردد. پس کودتای ٢٨مرداد، بعضی از مطبوعات طرفدار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق بیدرنگ رنگ عوض کردند؛ چرا که بعد از کودتا فضای خفقانآوری حاکم شد و اگر هم روزنامهای از این حادثه متأثر شده بود و طرفدار مصدق بود، جرئت نمیکرد دراینباره چیزی منتشر کند. برخی روزنامه و بسته شد.ها برای همیشه تعطیل شد، مانند سیاه و سفید که در همان روز کودتا دفترش غارت
کدام خیابانها و محلات مشهد در کودتای ٢٨ مرداد صحنه اعتراضات بود؟
تظاهرات در تهران از حدود ساعت هشت صبح، علیه دکتر مصدق شروع میشود و ادامه مییابد، اما در شهرستانها عجیب و شگفتانگیز است. صبح و ظهر به نفع دکتر مصدق و علیه شاه است و از بعدازظهر به نفع شاه و علیه مصدق. این موضوع در مشهد هم تکرار میشود. صبح شعار میدادند: «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم: یا مرگ یا مصدق» و بعدازظهر میگفتند: «مصدقِ رفوزه، دیدی رفته تو کوزه.» مشتی از این داشمشتیها و گردنکلفتها از پایین خیابان به طرف مجسمه شاه و خیابان ارگ راه میافتند و حملات به مراکز و احزاب و مغازههایی که معروف به طرفداری از دکتر مصدق یا حزب توده بودند، صورت میگیرد. دفتر حزب ایران، کفاشی شیک، کتابفروشی و مطبوعاتی برومند، سینما متروپل، شیرینیسازی شفق، سلمانی پرتو و دفتر جمعیت آزادی مردم ایران از نمونه مکانهایی است که به آنها حمله میشود و غارت میشوند.
منبع:
http://tnews.ir/site/7591117176115.html
(۶۹۷)
روایتی از سابات ها و بادگیرهای فراموش شده شهر مشهد: چهاردیواریهای عتیقه
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
خانههای شهری در قدیم به سبک و سیاق متفاوتی بنا می شدند و هر شهر بنا به مقتضیات جغرافیایی و آب و هوایی از معماری خاصی برخوردار بود. درگذشته بخشی از خانه های مشهد جهت اسکان زائران بود و به جز طبقه مرفه، عموم مردم از خانه های معمولی برخوردار بودند. به راستی سیاحان یا مسافرانی که در دوره قاجار به مشهد آمده اند چه توصیفی از خانه ها دارند.آیا اقامت در شهر برای آن ها خوشایند بوده است؟
عمارت کلاهفرنگی برای افسر انگلیسی
برخی از سیاحان توصیف خوبی از محل اقامت داشته اند. مک گرگر افسر انگلیسی که در سال۱۸۷۵م. /۱۲۹۲ق. در باغ خونی اقامت داشته است راجع به محل اسکانش نوشته است؛ در برجی اقامت کردم که در ایران به «کلاه فرنگی» مشهور است. تصور می کنم این وجه تسمیه به سبب شباهت این برج ها به کلاه مشکی مخصوص باشد که در صحنه های شاد دایم از آن استفاده می شود. جایگاه من شامل یک برج هشت ضلعی دو طبقه بود.[۱] وی در بخش دیگری از سفرنامه اش به توصیف یکی از خانه های مشهد پرداخته و در خاطراتش چنین آورده است: «پس از پیچ و تاب خوردن در خیابان های باریک و بلند شهر سرانجام به خانه عباس خان که اصرار داشت فعلا مهمان او باشیم، رسیدیم. خانه چندان جالبی نبود. تنها راه ورودی آن، کوچه تاریک و باریکی بود که روی تمامی آن را خانه ساخته بودند. تازه وقتی درباز شد باید از راهروی تاریک تری می گذشتیم، به طوری که مجبور شدم دست میزبان را بگیرم. سپس در حالی که پایمان تا نزدیکی های زانو در کثافت فرو می رفت از محوطه اصطبل که بوی وحشتناکی می داد عبور کردیم. از پلکان خطرناکی بالا رفتیم و به اتاقی رسیدیم که تا حدودی قابل تحمل بود».[۲]
خانه ها در مشهد، در سطحی پایین تر از خیابان ساخته می شدند
در «سفرنامه خراسان و سیستان» (شرح سفر کلنل ییت به ایران و افغانستان در روزگار ناصرالدین شاه)، سیمای مشهد قدیم چنین توصیف شده است:« قبل از این که به خانهای وارد شوند از معابر و راهروهای سرپوشیده عبور می کردند که در اصطلاح معماری به آن «سابات» می گویند. تقریبا تمام خانه ها در مشهد، در سطحی پایین تر از خیابان واقع می شدند. علت این امر آن است که هرکسی که خواسته زمین خود را بسازد، چون نمی توانسته از خیابان یا کوچه خاک بردارد و برایش هم صرف نمی کرده که از دور دست خاک را برای تهیه خشت و گل فراهم کند، زمین خود را گود و از خاک آن استفاده کرده است.[۳]» ستوان آلکس بارنز هم که در عهد فتحعلیشاه قاجار، گذرش به شهرمان افتاده بود، از سبک خانهسازی اهالی آن دوران چنین نوشته است: « به نظر می رسد اهالی مشهد از کندن زمین خوششان می آید. زیرا برای ورود به کلیه خانه ها باید از سرازیری گذشت و می گویند خاکی که از حفر زمین به دست می آید به مصرف ساختن و تعمیرات خانه می رسد.[۴]» اما عین السلطنه نیز در روزنامه خاطراتش از خانه های خوبی که توسط ترک ها در مشهد ساخته می شود یاد کرده است.[۵] در این میان ادونون در شرح سابات درباره خانه های قدیمی مشهد نوشته است: این توده کلبه های گلی را راهروهای سرپوشیده باریکی به نام سابات ها و کوچه ها از هم جدا می کند. سقف آن ها را با کاهگل پوشانیده اند و هیچ روشنایی از آن ها نفوذ نمی کند. این کوچه ها زشت هستند، در و پنجره ندارند و پر از فضولات و زباله اند.[۶]
باد و بادگیرها
اما مک گرگر، در بخش دیگری از سفرنامه اش به سبک معماری و بادگیر خانه های مشهد اشاره کرده و نوشته است: «مشهد پر از خانه های گلی یکنواخت است که بالای بعضی شان بادگیرهایی دیده می شود. اگر چه در این شهر آدم های مهمی را دیدم اما یک خانه قابل توجه به چشم نمی خورد.[۷] » مولف کتاب «ایران و قضیه ایران» هم بادگیرهای مشهد را دیده و در این زمینه توصیفاتی به جا گذاشته است؛«روی بام ها بادگیر جالب توجه است و در شهرهای ساحلی خلیج فارس هم زیاد دیده می شود. اصولی که در ساختن آن رعایت می شود این است که برج چهارگوش بلندی روی بام می سازند که سقف آن پوشیده است ولی از چهار طرف روزنه دارد که از آن ها هوا داخل و به اتاق پایین که اهل خانه در فصل گرما سکونت دارند وارد می شود و بدین وسیله در آن جا هوای خنک دایمی هست». [۸]
نغمه های بنّایی
اما علاوه بر معماری بناهای قدیم، سبک و سیاق کار معماران هم در نسخ تاریخی و سفرنامه ها مورد اشاره قرار گرفته است. مثلا جالب است بدانید، بنّاها و کارگرها در حین کار نغمه هایی می خواندند که دور از دید سیاحان نبوده است. دالمانی سیاح فرانسوی اواخر قاجار در مشهد شاهد ساخت خانه هایی بوده است و در این باره ذکر می کند:« در ایران غالب کارها با خواندن سرود و نغمه انجام می شود. در خاطر دارم که بنّایی مشغول ساختن ساختمان بود. در بالای دیوار با خواندن آواز، خشت و گل میطلبید و با آهنگ مخصوصی می گفت: پسر جان گِل بیار … و به دیگری می گفت: جان من نیمه بده… گاهی هم زمزمه کنان کارگران زیردست خودرا دعا می کرد مثلا می گفت: پسر جان خدا تو را قوت دهد… و به دیگری میگفت :بابا جان امیدوارم به پیری برسی و …. » [۹]
در خانه ها
نویسنده «مطلع الشمس» که یکی از آثار قدیمی است که راجع به تاریخ مشهد به وضعیت خانه های مشهد پرداخته به نقل از سیاحان خارجی نوشته است: «در خانه های مشهد چندان خوب نیست و نمایی ندارد اما غالبا از این درها که داخل می شوند، به حیاط های پاک و پاکیزه و باغچه های باصفا می رسند که پیش از ورود شخص گمان نمی کند از چنین مدخلی به چنان مکانی داخل خواهد شد.[۱۰]» درخصوص وسعت خانه ها در محلات قدیمی مشهد نیز نوشته اند: خانه های شهر چندان وسعتی ندارد و بعضی را دو حیاط است و سطح آن ها از سطح کوچه ها عمیق تر است. دهلیز خانه ها هم عمیق و تنگ و تاریک است.[۱۱] اما خانه ثروتمندان با دیوار بلند محصور شده و طبقه فقیر در آلونک هایی زندگی می کنند که در کوتاهی دارد و گاهی ارتفاع آن از سطح خیابان هم پایین تر است.[۱۲] بررسی سبک خانه های شهر مشهد در دوره قاجار نشان می دهد سیاحان و زائرانی که برای مدتی در مشهد اقامت داشته اند، رضایت چندانی از اقامت شان نداشتند.
خانه های زواری
بخشی از اقتصاد مردم مشهد، حتی در روزگاران دور نیز از طریق اجاره دادن خانه ها به زائران تامین می شده است. خاطرات حاج سیاح از سفرش به مشهد و توصیف خانه های زواری نشان از وضعیت نامطلوب شهر در دوره قاجار دارد؛« کوچه های شهر تنگ و تاریک و کثیف بود. خانه هایی که به زوار اجاره داده می شدند مرطوب و تنگ و بد و در بسیاری جاها کوچه ها سرپوشیده است.[۱۳]» عین السلطنه در این زمینه نوشته است: از بس خانه های زواری نزدیک حرم بد بود دیگر خودم نرفتم، واگذار به سلیقه دیگران کردم.[۱۴] خانه زیارتی، ماهتابی و اتاقی برای بیرونی دارد. اتاق اندرون هم مبله است. زیارت هم خودش باید بخواند. در این جا رسم است خانه هر زیارت نامه خوان کرایه شد، زیارت با اوست. [۱۵]
کرایه ۵۰ تا ۱۵۰ ریالی خانه های مشهد
در اوایل قرن حاضر برای زندگی متوسط در مشهد در ماه ۳۰۰ تا ۴۵۰ ریال کافی بود. کرایه منزل از ماهی ۵۰ تا ۱۵۰ ریال به تفاوت منزل و محل، بستگی داشت. گاهی در محل ارگ و سراب و خیابان علیا گران تر از محلات نوغان و عیدگاه و پایین خیابان بود. علاوه بر اماکنی که برای زوار و مسافران ساخته شده بود، خانه هایی نیز وجود داشت که در آن ها اتاق های خوب و قابل سکونت یافت می شد. کرایه ماهیانه هر اتاق از این منازل از ۳۰ تا ۹۰ ریال اختلاف داشت. هر خانه دو تا پنج اتاق داشت. آشپزخانه و زیرزمین نیز در آن موجود بود. تقریبا اغلب خانه ها آب غیرشربشان از چاه تامین می شد.[۱۶]
منابع
[۱] شرح سفری به ایالت خراسان. کلنل سی. ام. مک گرگر. ترجمه مجید مهدیزاده. ج۲، ص۴۴
[۲] همان. ج، ۱ص۲۴۹
[۳] سفرنامه خراسان و سیستان، شرح سفر کلنل ییت به ایران و افغانستان در روزگار ناصرالدین شاه، چارلز ادوارد ییت، ص۳۰۲
[۴] سفرنامه بارنز: سفر به ایران در عهد فتحعلیشاه قاجار. ستوان آلکس بارنز. مترجم: حسن سلطانی فر، ص۵۹
[۵] روزنامه خاطرات عین السلطنه(قهرمان میرزا سالور). به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار .ج۲. ص۱۶۷۶
[۶] مشهد از نگاه سیاحان از ۱۶۰۰ تا ۱۹۱۴ میلادی (با تاکید بر منابع ترجمه شده به فارسی). بهروز طاهرنیا، ص۱۳۵
[۷] شرح سفری به ایالت خراسان. ج یک، ص۲۵۱
[۸] ایران و قضیه ایران، جرج. ن. کرزن. ترجمه وحید مازندرانی. ج یک، ص ۲۱۸.
[۹] از خراسان تا بختیاری. هانری رنه دالمانی. ترجمه فره وشی، ص۶۲۵
[۱۰] مطلع الشمس. محمدحسن خان صنیعالدوله ـ اعتماد السلطنه. ج۲ ص۱۸
[۱۱] همان، ص۴۴
[۱۲] ایران و قضیه ایران. ج یک، ص ۲۱۷
[۱۳] خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت. حمید سیاح، ص۱۳۲
[۱۴] روزنامه خاطرات عین السلطنه(قهرمان میرزا سالور). به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار .ج۲. ص۱۶۷۶
[۱۵] همان، ص۱۶۷۷
[۱۶] مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی مشهور به گزارش مکتب شاهپور، ص۱۷۲-۱۷۱
(۶۹۸)
انقلاب مشروطه و عجیبترین انتخابات در مشهد قدیم
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
مجلس در مقام نهاد قانون گذاری در ایران همواره و در طول ادوار تاریخ کشور، از اهمیت به سزایی برخوردار بوده است. ایرانیان در طول بیش از یک قرن گذشته، از «مصلحتخانه» ۲۵ نفره تا «خانه ملت» ۲۹۰ نفره را تجربه کرده اند. ساختاری که سهم بزرگی برای ایرانیها در امر قانون گذاری به شمار می آید.اگر روی تقویم تا تاریخ ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ به عقب بازگردیم به واقعه امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار می رسیم. در سطور این فرمان تاسیس مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه، علما، اعیان، اشراف، ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران مورد تاکید قرار گرفته بود. این وسط، نگاه طبقاتی و یک جانبه این فرمان موجب اعتراض و بست نشینی گروهی از مردم شد و زمینه ساز حوادث مختلف گردید. بعد از آن بود که فرمان مزبور اصلاح و عموم اهالی و افراد ملت در انتخابات مجلس شورای ملی مشارکت داده شدند.دو ماه بعد هم نخستین دوره مجلس ایران با نطق مظفرالدین شاه قاجار آغاز به کار کرد. از آن ایام، ۱۱۲ سال گذشته و ۳۴ مجلس در ایران کار قانون گذاری را عهده دار شدند. مجلسهایی که هر کدام افتوخیزهای زیادی داشتند و چهرههای شاخص و شناخته شده فرهنگی و سیاسی را در رأس خود یا روی کرسی نمایندگان به خود دیدهاند. در روایت این هفته برای شما از انقلاب مشروطه و عجیب ترین انتخابات مجلس در مشهد خواهیم گفت:
حق رای در انحصار افراد خاص
اولین دوره مجلس در ۱۳مهر ۱۲۸۵ برابر با ۱۷ شعبان ۱۳۲۴ افتتاح شد و در ۲ تیرماه ۱۲۸۷ پایان یافت. به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران تاریخ معاصر نخستین دوره مجلس شورای ملی با وجود همه افتوخیزها و ترکیب نامتجانس نمایندگان یکی از مهمترین دورههای قانون گذاری در ایران بود. روسای این دوره عبارت بودند از؛ مرتضی قلیخان صنیع الدوله، حاج میرزا محمد خان احتشام السلطنه و میرزا اسماعیل خان ممتاز الدوله.مهمترین مباحثی که در این دوره پیگیری شد، تهیه قانون اساسی و تصویب آن بود. در کنارش تنظیم آیین نامه داخلی و تهیه و تصویب متمم قانون اساسی انجام گرفت.همچنین از وقایع قابل توجه مجلس اول، به توپ بسته شدن آن توسط محمد علی شاه بود که سر به مخالفت با این نهاد مدنی گذاشته بود. او در ادامه، عده ای از نمایندگان و مشروطه طلبان را در باغ شاه زندانی و جمعی را به قتل رساند. تعدادی از نمایندگان نیز از ترس جانشان در سفارتخانه ها پناهنده شدند. تشکیل مجلس و تدوین قوانین، مخالفان و موافقان خاص خود را داشت، به طوری که ایالت خراسان مقارن با صدور فرمان مشروطیت بستر حوادث مختلفی شد. گروهی از مشروطهخواهان مشهدی بعد از خواندن نظامنامۀ انتخابات به تکاپوی اقداماتی برای حمایت از مشروطیت افتادند.از جمله قوانین انتخابات آن ایام این بود: «مردان حق شرکت در انتخابات را داشتند؛ اما قجرها برای زنان چنین حقی قائل نبودند. سن مردان برای شرکت در انتخابات، باید دست کم ۲۵سال می بود. برای استفاده از حق انتخاب، یک نصاب مالی تعیین شده بود. برای ساکنان روستاها، مالکیت زمینی که ارزش آن کمتر از ۱۰۰۰ تومان نباشد و برای تجار و پیشه وران، داشتن مغازه خصوصی شرط لازم بود. بر این اساس همه کارگران، دهقانان و بیشتر پیشهوران از حق شرکت در انتخابات و برگزیدن نماینده، محروم بودند.»[۱] انتخابات دوره اول مجلس به صورت طبقاتی و صنفی انجام شد و مردم را به شش طبقه؛ شاهزادگان، اعیان و اشراف، علما و طلاب علوم دینی، تجار، اصناف، ملاکین و فلاحین تقسیم و برای هر طبقه نماینده هایی تعیین کرده بودند.
مشهد و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی
با برگزاری انتخابات برای گزینش نخستین نمایندگان مجلس شورای ملی در شهر مشهد از سوی انجمن نظارت بر انتخابات به همه گروه ها و اقشار اجتماعی که حق مشارکت در انتخابات داشتند یادآوری شد تا نمایندگان خود را به منزل ابتهاج السلطان بفرستند تا آن ها از میان خود نمایندگانی را برای اعزام به تهران برگزینند.در جریان نخستین انتخابات مجلس شورای ملی در مشهد ۱۳۰۰نفر از اصناف در مدت ۱۰ روز به ۲۰۰ نفر رای دادند[۲] و این عده نیز به صورت صنفی و مخفی و کتبی چهار نفر را از بین شش نفر کاندیدا برگزیدند.[۳]
فروش کتاب برای رفتن به مجلس
نمایندگان مشهد که بهصورت صنفی برای دورۀ اول مجلس انتخاب شدند، عبارت بودند از: حاجمیرزاعلی آقا مجتهد تبریزی از طرف علما، سیدعبدالحسین شهشهانی از طرف کسبه، حاجمیرزا علینقی ناظم از طرف ملاکین و آقارضا رئیسالتجار از طرف تجار.میرزا علی مجتهد تبریزی با ۶۰ رای نماینده اول مشهد انتخاب شد. وی پس از فروش تعدادی از کتابهایش هزینه سفر به تهران را تامین و رهسپار مجلس گردید
دو اصفهانی، یک همدانی و یک تبریزی؛ نماینده مشهدی ها شدند
برخی معتقدند؛آشنایی مردم خراسان با انقلاب مشروطه چنان ناچیز بود که در دورۀ اول مجلس شورای ملی، دو اصفهانی، یک همدانی و یک تبریزی را برای وکالت مجلس برگزیدند[۴] و در واقع تمام منتخبان مشهد از شهرهای دیگری بودند. بررسی ریشه این انتخاب خود موضوعی عجیب در نخستین مشارکت سیاسی مردم مشهد را حکایت می کند. بنابراین اولین دوره مجلس ملی در ۳ مهر ۱۲۵۸/۱۷ شعبان ۱۳۲۴ افتتاح و در ۲ تیر ۱۲۸۷/۲۲جمادیالاول ۱۳۲۶ به پایان رسید.[۵]
یک انتخابات و انبوهی ابهام
شهر مشهد در سال ۱۳۲۴ق./۱۲۸۵ش. در حوزه فرهنگی شاهد انتشار اولین شماره روزنامه «خورشید» به مدیریت محمد صادق تبریزی بود و شیخ محمد علی مدیر مدرسه مظفری نیز در همان ایام روزنامه «بشارت» منتشر نمود. در زمینه فعالیت احزاب نیز، تشکیل حزب دموکرات در مشهد واقعه مهم محسوب می شد. این حزب انجمن های فرهنگ و ملی و… را تاسیس کرد و کارهای عام المنفعه انجام داد. علاوه بر آن حزب ترقی و اعتدال و… نیز تشکیل شدند که هر کدام به نوبه خود در حوادث مشهد بی تاثیر نبودند.[۶] از انجمن های فعال این دوره در مشهد می توان به انجمن «معدلت رضوی»، «انجمن سعادت» و «انجمن اثنی عشری» اشاره نمود. این احزاب و روزنامه ها نقش پررنگی نیز در اتفاقات آن دوران داشتند.اما به خاطر عدم جامعیت قوانین انتخابات؛ آقا میرزا سید محمد مجتهد طباطبایی، از مجتهدان شیعه و از مخالفان استبداد و از رهبران جنبش مشروطه ایران در تلگرافی به رئیس مجلس شورای ملی، راجع به انتخابات مشهد سوالاتی مطرح نمود: «در مشهد هزارو سیصد نفر رای داده اند، اکثریت آراء مجموع که عبارت از سی و شش رای باشد، به یک نفر رای داده اند، و همچنین بالاتر حالا، بفرمائید هرگاه آن کسی که سی و شش رای به اسم او درآمده قبول نکرد، تکلیف چیست و معنی اکثریت آراء تامه یا نسبی چه؟ دیگر اینکه، هرگاه تاجری وکالتا از طرف صنف در طبقه اصناف آمده و رای داد، آیا همین تاجر باز هم می تواند رای بدهد یا نه؟[۷]»در حوزه مطالبات مردم خراسان از مجلس آن دوران، می توان به ماجرای اسارت تعدادی از دختران قوچان توسط ترکمن ها اشاره کرد که جنجالی ترین موضوع آن ایام بود. این اتفاقات مصادف بود با جمادی الاولی ۱۳۲۵ و عملا یکی از گرفتاری های آن روز مجلس شورای ملی مسئله تحصن رعایای قوچان از دست آصف الدوله حاکم خراسان و سالار مفخم حاکم قوچان بود که بالاخره منجر به رسیدگی شد وحاکم مربوطه از حکومت خراسان برکنار گردید.[۸]
منابع
[۱]. انقلاب اسلامی در مشهد. غلامرضا جلالی. ج۱. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۴، ص۷۳
[۲] . ناظم الاسلام کرمانی(۱۳۴۶) تاریخ بیداری ایرانیان؛ به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی.- تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ج۴. ص۵۸
[۳]. تاریخ معاصر مشهد: پژوهشی پیرامون تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی مشهد از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی. یوسف متولی حقیقی. ج۱. ص۷۳
[۴]. بلند آفتاب خراسان: یادنامه محمد تقی ملک الشعرا بهار. محمد گلبن. تهران: رسانش. ۱۳۸۳، ص ۳۰۶
[۵]. اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از آغاز مشروطیت تا دوره ۲۴ قانون گذاری و نمایندگان مجلس سنا در هفت دوره تقنینیه. عطاءا… فرهنگ قهرمانی، ۱۳۵۶، ص۱۰
[۶]. سال شمار وقایع مشهد در قرن های پنجم تا سیزدهم. محمد تقی مدرس رضوی. مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی. ۱۳۷۸، ص۲۲۳
[۷]. تاریخ بیداری ایرانیان. ناظم الاسلام کرمانی. ه اهتمام: علی اکبر سیرجانی. ج۴. تهران: نشر پیکان، ۱۳۷۶، ص۵۹
[۸]. خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صدساله. حسن اعظام قدسی. ج۱. تهران: ابوریحان. ۱۳۴۹، ص۱۶۶
(۶۹۹)
آشوب در مشهد مقارن ترور ناصرالدین شاه
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
منبع: روزنامه شهرآرا. ۱۳۹۷/۵/۹
(۷۰۰)
مروری بر تاریخچه ورود صنعت چاپ به مشهد: قصه سرب و کاغذ
غلامرضا آذری خاکستر
برای رسیدن به درک عمیقی از فرهنگ رضوی میباید اطلاع کاملی از مسائل فرهنگی و اجتماعی مشهد و خراسان در اختیار داشت. آنچه در ادامه میآید یکی از این نمونههاست. |
عدهای آغاز چاپ در ایران را عصر ایلخانیان میدانند؛ برخی احتمال دادهاند که یک گروه از اقلیتهای مذهبی فارسیزبان پیش از سایر گروهها به اهمیت چاپ کتاب پیبردهاند. هرچه بوده، ورود جدی صنعت چاپ به ایران، بهانه توسعه دانش و اطلاعات می شود؛ آن هم به مدد توسعه نشر کتاب و روزنامهها.
از آن روزگاران تا به امروز، این صنعت دستخوش تغییرات زیادی شده است. اما ورود تجهیزات چاپ و چاپخانه به شهر مشهد هم برای خودش ماجراهایی داشته که در ادامه میخوانید:
میراث کشیشان ارمنی و میرزا صالح شیرازی
براساس مدارک موجود، نخستین کتابی که در ایران چاپ شده، زبور داوود یا ساغموس است که در ۱۶۳۸ به زبان و خط ارمنی در ۵۷۲ صفحه در جلفای اصفهان و به دست کشیشان ارمنی به چاپ رسیده است.
گزارش های تاریخی هم سابقه چاپ در ایران را به دوره صفویه می رسانند و می گویند که اولین چاپخانه در حدود سال ۱۰۵۰ق. توسط مبلغان و کشیشان کارملیت در کلیسای اصفهان راه اندازی شده است. پس از آن، دیگر چاپخانه سنگی که درباره آن با اطمینان میتوان سخن گفت، موردی بود که در تبریز و در سال ۱۲۳۴ق. به کوشش میرزا صالح شیرازی ایجاد شد. میرزا صالح که جزو اولین محصلان اعزام به خارج و به عنوان پایه گذار صنعت چاپ مطرح است[۱] ، راجع به خرید چاپخانه از انگلستان نوشته است:«بنده را یقین این شد که رفتن به ایران جزم است، با خود اندیشه نمودم که به جز تحصیل اگر توانم چیزی از این ولایت به ایران برم که به کار دولت علّیه آید، شاید خوب باشد و مدتها بود که خیال بردن چاپ و صنعت در سر من افتاده بود، چند روزی بعد از آن به لندن رفته عالی جاه قولونل خان را دیده کیفیت را به او حالی کردم. این مطلب را پسندید و از آن پس، مستر داتس نامی که استاد چاپساز است، یعنی، مختص آن است که انجیل را در زبان فارسی و هندی و سریانی و عربی و سایر زبانهای غربیه چاپ میزند، دیده که روزی دو ساعت بنده در کارخانه او رفته من البدایه الی النهایه چاپ را آزموده …» [۲]
از بازارچه کلاهدوزها تا دالان سقاها
مشهد از دیگر شهرهایی است که از اواسط دوره قاجار چاپخانه سنگی در آن راه اندازی شده است. درباره چاپ سنگی در مشهد، اطلاعات کمتری نسبت به اصفهان و شیراز وجود دارد. تا آخر قرن نوزدهم، تنها سه کتاب با چاپ سنگی مشهد شناخته شده است، که شامل این موارد هستند: دیوان حافظ به تاریخ ۱۲۶۷ق/۱۸۵۱م، رسالهای مذهبی به زبان عربی و بخشی به زبان فارسی و مقاله تلخیص العروض الوافیه فی علم القافیه (فارسی و عربی) به تاریخ ۱۲۹۵ق/۱۸۷۷م.
در اواخر سده ۱۹، کارخانه آستان قدس رضوی و کارخانه مشهدی محمدرضا در مشهد فعال بود. در این سالها، شماری کتاب چاپ شد ولی تنها درباره ۹ کتاب آگاهی بهدست آمد.[۳] در سال ۱۲۸۶ش. آستان قدس رضوی اولین تجهیزات چاپخانه کوچک سنگی را خریداری و در بازارچه کلاهدوزها در شرق صحن نو آن را دایر کرد. امور این چاپخانه را شخصی به نام سیدمیرزا آقا برعهده داشت و بهوسیله آن کتاب و زیارتنامههای آستان قدس به چاپ میرسید. اولین کتاب چاپ شده در این مطبعه، فواید الرضویه یا کتابچه صدیقالدوله است. این چاپخانه، تا سال ۱۳۰۶ش. نیز دایر بوده است. تمبرهایی که به دستور کاستین بلژیکی، رئیس گمرک، بهعلت نرسیدن تمبر از تهران در این چاپخانه در چهار نوع به چاپ رسیده، معروف است که بعدها چاپ آن ها توقیف و باطل گردید. در سال ۱۲۹۰ش، کنار قتلگاه و بست پایینخیابان که به دالان سقاها معروف بود، دو چاپخانه دیگر مشغول بهکار شدند.
در سال ۱۲۹۵ش. چاپخانه سنگی دیگری از بادکوبه به وسیله مرحوم حاج اسماعیل سیگاری خریداری و در کوچه گندم آباد تأسیس شده تا سال ۱۲۹۸کار میکرده است و پس از مدتی آقای محمد اسماعیل علمی آن را خریده و چند جلد کتاب با آن به چاپ رسانیده سپس چاپخانه را به تهران منتقل نمودند.[۴]
اولین چاپخانههای سربی
میرمرتضی روئینتن از ایرانیان مقیم ترکستان و قفقاز بود. در جوانی به روسیه رفت و در آن جا در صنف چاپ به کار پرداخت و امور فنی مربوط به چاپ و صفحهبندی را بهخوبی آموخت. سال ۱۳۲۰ق. در بازگشت به مشهد، نخستین چاپخانه سربی را در این شهر به نام دارالطباعه طوس تأسیس کرد.[۵] مطبعه طوس واقع در بازار و سرای بانک بود که ۱۸ نفر در آن مشغول کار بودند. این چاپخانه در چاپ روزنامه های مشهد نقش موثری داشت به طوری که دومین نشریه چاپ مشهد، به نام «بشارت»، در سال ۱۲۸۵ش در آن به چاپ میرسید. همچنین، مهمترین روزنامههای دیگر مشهد از جمله شرق، ایران، خورشید، طوس و نوبهار در چاپخانه وی به طبع میرسید.
در سال ۱۲۹۵ش، میرمرتضی روئین تن چاپخانه مجهز سربی را از اسکندر روسی در روسیه خریداری و در کاروانسرای ملک مقابل باغ نادری دایر کرد. این چاپخانه پس از مدتی به جنب حمام سرسوق واقع در بازار منتقل شد، تا این که پس از مرگ میرمرتضی، پسرش میرمجید آن را فروخت و از آن پس به نام طوس معروف گردید، مدتی بعد شیخ احمد بهار بقیه چاپخانهها را خرید و تکمیل کرد و شروع به چاپ روزنامه «بهار» نمود. وی در سال ۱۳۱۴ش، چاپخانه را به پسر عموی خود و آقای تهرانیان و یک نفر دیگر فروخت و از آن زمان به نام چاپخانه خراسان معروف شد. روزنامه طوس و بهار مدت ها با هزینه و همت میرمرتضی موسوی (روئینتن) چاپ و منتشر میشدند. وی علاوهبر امورفرهنگی، در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز فعال بود؛ کما این که پس از شهادت کلنل محمدتقیخان پسیان، میرمرتضی موسوی را در تاریخ ۱۳ آبان۱۳۰۰، به همراه ۷۵ تن از شخصیتهای خراسانی دستگیر کردند. وی، شیخ احمد بهار و سیدحسن مشکان طبسی، جزو دوازده نفری بودند که به اعدام محکوم شدند، اما سرانجام پس از مدتی از حبس رهایی یافتند.
روئینتن از جمله افرادی بود که کنسولگری انگلیس در مشهد، وی را عنصر نامطلوب تشخیص داده بود. وی در اواخر سال ۱۳۰۱ش، به عضویت شعبه انجمن (اتحاد ایران)، در شهر مشهد در آمد. وی پس از کسب امتیاز روزنامه طوس، آن را در سال ۱۳۱۳ش. در مشهد منتشر کرد. سرانجام، پدر صنعت چاپ خراسان، پس از یک عمر کارچاپخانه داری و مطبوعاتی در ششم مرداد ۱۳۲۳ در مشهد درگذشت.[۶]
چاپ روسی
ناظران پور از فعالان عرصه چاپ درباره پیشینه چاپ در مشهد معتقد است:سابقه چاپ در مشهد به زمان جنگ جهانی اول برمیگردد که روسها آمدند و اینجا یک چاپخانهای دایر کردند، بانک روسها درست کردند، سرای روسها اینجا بود و در کنار آن هم یک چاپخانه دایر کردند که بعدها این چاپخانه به نام چاپخانه «توس» معروف شده بود و در این چاپخانه ابزار و ماشینآلات خیلی قدیمی و حروفهای قدیمی چوبی وجود داشت که واقعاً جالب و تماشایی بود، اگر آنها میماندند خیلی عالی بود. به هرحال آن ساختمان و بانک روسها که تبدیل به چاپخانه شده بود، اواخر هم چاپ توس یک شکل و شمایل جالبی داشت که آنها هم در آتشسوزی سوخت.[۷]
از مطبعه طوس تا چاپخانه خراسان
در ابتدای قرن چهارده خورشیدی در مجموع شش چاپخانه در مشهد فعال بودند. از جمله مطبعه «طوس» که شرح آن بیان شد. شرکت مطبعه خراسان دومین چاپخانه حروفی مشهد بود که در خیابان شاه رضای سابق قرار داشت و مدیر آن «احمد بهار» و تعداد کارکنان آن ۳۰ نفر بودند. همچنین شرکت مطبعه «روشن» در سال ۱۲۸۷ش. تاسیس شده است. این چاپخانه در خیابان شاه رضا قرار داشت و سید رضا صحاف مدیر آن بود. در این چاپخانه شش نفر مشغول کار بودند. مطبعه «نور» از دیگر چاپخانه های بزرگ مشهد بود که در سال ۱۳۰۲ش. درکوچه ارگ تاسیس شد. «ابوالقاسم واثق» موسس مطبعه نور بود و احمد حب حیدر مدیریت آن را بر عهده داشت. در این چاپخانه ۲۵ نفر مشغول فعالیت های مربوط به چاپ بودند.
در سال ۱۳۱۳ش. مطبعه «جم» نیز در خیابان خسروی مشهد توسط محمد علی پیروز تاسیس شد که شش نفر در آن مشغول امور مربوط به چاپ بودند. میرزا اکبرخان گلشن آزادی در سال ۱۳۱۳ش مطبعه «آزادی» را در کوچه عدلیه تاسیس کرد که ۱۲ نفر در این چاپخانه فعالیت چاپ داشتند.[۸] همچنین چاپخانه زوار توسط حسین زوار در سال ۱۳۲۳ش. در عرصه چاپ مشهد فعالیت داشته است. چاپخانه ایران سال ۱۳۲۵ش توسط سید ابوالمعالی منصوری و چاپخانه گوتنبرگ در سال ۱۳۳۲ توسط غلامعلی شهربابکی فعال بوده اند. از دیگر چاپخانه های مشهد می توان به چاپخانه روزنامه خراسان اشاره کرد که در سال ۱۳۲۸ به مدیریت محمد صادق تهرانیان تاسیس شد. چاپخانه دانشگاه نیز در سال۱۳۴۱راه اندازی شد که بخش اعظم امور مربوط به چاپ مشهد در آن انجام می شد.
منابع
[۱]. تاریخ چاپ سنگی در ایران. الیمپیادا پاولونا شچگلوا. ترجمه پروین منزوی. تهران: معین. ۱۳۸۸، ص۴۸
[۲]. گزارش سفر میرزا صالح شیرازی. ویرایش و دیباچه همایون شهیدی. تهران: موسسه انتشاراتی راه نو. ۱۳۶۲، ص۳۶۰
[۳] تاریخ چاپ سنگی در ایران، ص۱۰۶
[۴]. چاپخانهها و گراورسازیهای مشهد. علی قدسی. پایان نامه کارشناسی جغرافیا. دانشکده ادبیات وعلوم انسانی دانشگاه فردوسی.۱۳۵۱، ص۲۱-۲۳
[۵] . گروههای مهاجر به مشهد از صفویه تاکنون.علی نجف زاده. مشهد. مرکز پژوهش های شورای اسلامی شهر مشهد. ۱۳۹۲، ص۸۹
[۶]. نامها و نامهها روایتی از روزنامهها و روزنامه نگاران خراسان در دوره قاجار. ستار شهوازی. تهران: ایوار. ۱۳۸۳، ص ۱۰۱-۱۰۲
[۷]. مصاحبه با محمد ناظران پور۲۱/۰۸/۱۳۹۴
[۸] .مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی. ص۱۸۹
منبع:
http://khorasanrazavi.khorasannews.com/Newspaper/MobileBlock?NewspaperBlockID=199283