به اهتمام مرتضی سلمان نژاد
واقعیت قضیه این است که نقد متن سابقهای طولانی دارد یعنی تا زمانی که بوده و تاریخی بوده نقد متن هم بوده است. حتّی در قدیمیترین نوشتههای تاریخی که از یونان باستان در اختیار داریم بحثهای نقد متن را داریم. امثال هرودوت، گزنفون و دیگران به مناسبتهای مختلف درگیر بحث نقد متن هم شدهاند و راجع به نقد متن بحث کردهاند. در جهان اسلام از همان صدر اسلام مسائل مربوط به تاریخ نگاری مطرح شد و مورخین یا به اصطلاح اخباریین از قرن دوم شروع به ثبت وقایع تاریخی کردند؛ گاهی از اواخر قرن یک امثال ابن شهاب زهری و عروه بن زبیر را داریم که سیرهی نبوی و مغازی را ثبت کردند و از همان زمان بحثهای نقد متن را هم داریم و این طور نیست که کلاً فارغ از این نگاهها و دیدگاهها به بحث پرداخته باشند. اگر به «الفهرست» ابن ندیم که در قرن ۴ تالیف شده توجه کنیم میبینیم ابن ندیم چه قدر حساس است که کتاب مربوط به کیست. وقتی کتب فهرست خود امامیه را مثل شیخ طوسی یا کتاب الضعفاء ابن غضائری و بحثهای کتابشناختی آن را مشاهده میکنیم میبینیم تا چه اندازه حساس هستند. بحثهای نقد درونی نیز همواره مهم بوده و در میراث اسلامی به آن پرداخته شده است. کتابهای کلامی مانند شافی سید مرتضی و دیگران، و از آن طرف آثار قاضی عبدالجبار که سید مرتضی سعی کرده در رد آن کتاب بنویسید؛ وقتی اینها را نگاه میکنیم میبینیم که کاملاً روی مسئله حساس هستند که گزارش چه قدر معتبر است. این گونه نیست که در تاریخ علوم اسلامی این مسائل مهم نبوده و به آن توجّه نکرده باشند. شاید سوالی که برای ما مهم باشد این است که چه قدر به این سمت رفتهاند که یک متود بوجود آورند. در این که صورت مسئله مطرح بوده تردیدی نیست اما آیا این صورت مسئله به ایجاد یک روش منجر شده که بتواند در نقد متن به کار رود؟
در جواب این سوال نمیتوانیم یک «نه» محکم بگوییم. واقعیت قضیه این است که کوششهایی هم در جهت ایجاد یک روش صورت گرفته است. مثلاً طبری سعی کرده با عاریه گرفتن روشهای محدثین در تاریخ به نحوی امکان نقد بیرونی را فراهم کند و سلسله سند ارائه کند. وقتی طبری در کتاب تاریخ خود سلسله سند ارائه میکند، علّت این است که احساس میکند سلسله سند در حوزهی حدیث روش موفقی بوده و اگر ما بتوانیم این روش را در تاریخ به کار بریم و از آن استفاده کنیم، ممکن است در حوزهی تاریخ هم جواب بدهد و روش موفقی باشد. او خیلی هم بیراه نرفته و تا حد زیادی درست فکر کرده است. اگر امروز به تاریخ طبری مراجعه میکنیم و میگوییم روایتی که از طریق ابو مخنف نقل شده، قابل قبولتر از روایتی است که از طریق سیف بن عمر نقل شده؛ این ارزیابیها همهاش مرهون این است که طبری سلسله سندها را ارائه کرده است. اگر طبری مانند مسعودی در مروج الذهب یا ابن قتیبه در اخبارالطوال هیچ سلسله سندی ارائه نمیداد و فقط مطالب را گزارش میکرد بدون این که سلسله سندی ارائه دهد چه راهی داشت برای این که بتوانیم یک ارزیابی ارائه کنیم. الان در برخورد با کتاب مروج الذهب مسعودی از نظر این که مطالب تا چه اندازه مستند است، تمام اعتماد ما روی شخص مسعودی است و امکان دیگری برای ارزیابی این مسئله نداریم. مثلاً گزارشی که مسعودی راجع به مسئله حکمین و نحوهی نتیجهی حکمیت ارائه میدهد از کدام منابع گرفته؟ آیا از منابع خوارج گرفته است؟ آیا از منابع شیعه گرفته یا از منابع عثمانی؟ راه ما بسته است. در حالی که طبری این امکان را به ما میدهد، طبری با دادن سلسله سند راه را باز نگه میدارد تا بتوان چنین نقدی را انجام داد که خود این یک متود و روش است. او سعی کرده با ارائهی این ابزار و آن روش امکانی را برای نقد بیرونی فراهم کند تا بتوانیم تشخیص دهیم این متن و گزارش تا چه حد میتواند اعتبار داشته باشد.
از دیگر ویژگیهایی که طبری دارد و حتّی برخی از مورخینی که سلسله سند را حذف میکنند نیز دارند، این است که وقتی یک واقعه مثل واقعهی کربلا یا سقیفه یا هر واقعهی دیگری را از منابع مختلف نقل میکند روایتهای مختلف را که در واقع نقطه دیدهای مختلف هستند با هم مخلوط نمیکند یعنی داستان جمل را با روایت واقدی نقل میکند، سپس داستان جمل را از نگاه ابو مخنف نقل میکند و شروع میکند داستان را با یک روایت دیگری مطرح کردن که خود این یک روش است.
درحالیکه گاهی حالت دیگر آن را مشاهده میکنیم؛ یعنی مورخ با سلیقهی شخصی خود روایتها را در هم ادغام میکند و در اختیار ما قرار میدهد به طوری که نمیتوانیم تشخیص دهیم نقطه دیدهای مختلف کدام هستند. چیزی که به صورت مونتاژ شده در اختیار ما قرار میگیرد به شدت امکان نقد را از ما سلب میکند پس باید بین این دو روش فرق بگذاریم و توجّه داشته باشیم اگر کسانی این تمایزها را برای ما حفظ کردند و این نقطه دیدهای مختلف را برای ما نقل کردند یک روش را به کار گرفتهاند و آنهایی که این مباحث را مورد توجّه قرار ندادهاند، امکان نقد را از بعدیها گرفتهاند.
در واقع ارائهی سلسله سند مجالی برای نقد متن ایجاد میکند. زمانی که طبری از این روش استفاده کرده خودش هم نقدهایی انجام داده است یعنی انتخابهایی کرده و برخی از گزینهها را کنار گذاشته است. او از همان روشی استفاده کرده که به ما مجال نقد متن را میدهد. قطعاً گزارشهای دیگری هم از ماجرای جمل و صفین و سقیفه وجود داشته اما طبری با همین روش آنها را کنار گذاشته است؛ یعنی مثلاً گفته در ماجرای جمل به جز روایت واقدی و ابو مخنف روایتهای مدائنی، کلبی و دیگران هم هست و به دلایلی اینها را کنار گذاشته است. روش او نه تنها به ما امکان نقد داده که خودش هم از آن استفاده کرده است. این که میگوییم یک روش ایجاد شده منظور این است که خود طبری نیز از آن استفاده کرده است. اینها مثال است و الان نمیخواهیم در مورد روشهایی که در جهان اسلام در حوزهی نقد متن بوجود آمده سخن بگوییم چون به اینها خواهیم رسید و مطرح خواهیم کرد.
بنابراین اینگونه نیست که مسلمانان هیچ نقشی در روشهای نقد متن نداشته باشند و ما تا قرن ۱۹ صبر کرده باشیم و یکدفعه دانشمندان جدیدی پیدا شدند و علم جدیدی که تا به حال وجود نداشت به وجود آورند. در عین این که مسلمین در این زمینه گامهای مهمی برداشتهاند باید منصف باشیم و بگوییم نقد متنی که از قرن هجدهم به وجود آمده از نظر روشها خیلی شسته رُفته بود. یعنی گروهی آمدند و سعی کردند روشهایی ارائه دهند که دقیقاً به یک ابزار تبدیل شده بود. این گونه نبود که به برخی از ویژگیها توجه داشته باشند بلکه سعی کردند سیستم نسبتاً جامعی ارائه کنند برای این که اگر با یک متن مواجه شدیم باید چه کنیم؟ روشهایی که امروز به کار گرفته میشود گسترده است و تکنیکهای پیچیدهتری در آن به کار گرفته میشود.
در حوزهی نقد متن باید از هر دو طرف انصاف داشته باشیم یعنی از طرفی فراموش نکنیم که در طول قرنهای متمادی علمای اسلامی در زمینهی نقد متن خیلی کار کردند و خودم سعی کردهام اینها را شناسایی کنم و نمونههای آن را در بحثها ارائه میکنم. در منابع غربی که نگاه میکنیم اصلاً نمیدانند قدمای اسلامی چه کردهاند. طرف دیگر قضیه این است که حیف است از کوششها و دستاوردهایی که در مآخذ غربی در قرن ۱۹ و ۲۰ در زمینهی نقد متن صورت گرفته استفاده نکنیم.