باختین و هستی شناسی فضا و زمان در بافت منطق گفت و گویی

تزوتان تودورف[۱]، در کتاب «منطق گفت و گویی»، باختین را این­گونه معرفی می­کند:

میخاییل باختین منتقد ادبی و زبان‌شناس روس، زبان را کاملاً، مفهومی اجتماعی می‌انگارد. ویچنین می‌گوید: «هیچ گفته‌ای را در مجموعه نمی‌توان تنها به گوینده نسبت داد زیرا گفته، حاصل کنش متقابل بین افراد هم‌سخن است. در مفهوم وسیع‌تر، گفته حاصل کلّ واقعیت اجتماعی پییچیده‌ای است که آن را احاطه کرده است.» (تودوروف،۱۳۹۱،ص ۵۴). نگاه باختین به زبان نگاهی کاملا ترازبان‌شناسانه[۲] است. او موضوع زبان‌شناسی را در زبان و حوزه‌های مورد مطالعۀ آن (واج‌شناسی[۳]، سازه‌شناسی[۴] و نحو[۵] و مانند اینها) می­داند. ولی موضوع ترازبان‌شناسی از نظرگاه باختین گفتمان است. باختین این اصطلاح را این گونه توصیف می‌کند. گفتمان عبارت است از زبان در کلیّت زنده و ملموس آن (همان) به باور باختین تمامی زبانشناسی عبارت است از ابزاری برای دست‌یابی به اهداف ترازبان‌شناختی گفتار (همان، ۵۸) به نظر می‌رسد هدف او از بیان این موضوع این است که زبان‌شناسی­ای که او درنظر دارد، باید به دنبال این مسأله باشد که چگونه گفته‌ها در بستر اجتماعی ـ فرهنگی مشخصی تولید می‌شوند.

 

یولیاکریستوا[۶]  درباره نگاه باختین به کلام ادبی اینگونه بیان می­دارد:

باختین این نویسنده فاضل یکی از اولین کسانی بود که برداشت ایستا از متون را با الگویی جایگزین کرد که در آن ساختار ادبی وجود صرف ندارد بلکه در رابطه با دیگر ساختارها ایجاد می­شود. آنچه که بُعد پویایی به فرمالیسم می­دهد، برداشت باختین از «کلام ادبی»، همچون تقاطعی است که سطوح در آن جا با هم تلاقی می­کنند: نه همچون یک نقطه معنایی قطعی و ثابت، بلکه همچون گفت و گو­ای میان نوشتارهای متعددی از نویسنده، مخاطب (یا شخصیت)، و بافت فرهنگی پیشین یا معاصر. (کریستوا،۱۹۸۰،ص۶۴و۶۵)

چنین می­نماید که بر اساس سخن کریستوا، باختین بر این باور بوده که متن به تنهایی تولید نمی­شود و نوعی تعامل و رابطه با دیگر ساختارهاست که متن را پدید می­آورد.

وی در ادامه می­افزاید:

باختین با معرفی واژه به عنوان کوچکترین واحد ساختار زبانی، جایگاه متن را از رهگذر تاریخ و اجتماع تعیین می­کند. و یک خوانشِ درزمانی را جایگزین یک خوانش هم‌زمانی می­کند به این معنا که خواننده خود را در تاریخ و اجتماع نویسنده بازخوانی می­کند. به این ترتیب است که تاریخ از یک خط عمودی تبدیل به یک عنصر مفهومی در متن می­شود. و خواننده متن را از راه این عنصرِ مفهومی می­خواند. (همان، ص۶۵)

مفهوم فضا و زمان در اندیشه باختین

می­توان گفت مفهوم زمان-فضا که ترجمه واژه «Chronotope»  است، از کلیدی‌ترین مفاهیم اندیشگانی باختین است. این مفهوم به عنوان عنصر مرکزی تاریخ معناشناسی ادبیات و زبان در اندیشه او مطرح شده­است.(دنتیث[۷]،۲۰۰۱،ذیل مدخل« Chronotope»). این اصطلاح خود  واژه روسی « xронотоп» است که از دو واژه یونانی « χρόνος»(زمان) و « τόπος»(فضا) مشتق شده­است (هایدگر[۸]،۱۹۹۹،ص۲۹۵). باختین این اصطلاح را در مقاله­ای به سال ۱۹۳۷ تحت عنوان «ساخت زمان و از فضا-مکان در رمان[۹]» مطرح کرد، فضاـزمان از دیدگاه باختین این­گونه معرفی می­شود: «زمان-فضا واحد تحلیل مطالعاتی زبان بر مبنای نسبت و ویژگی­های مقولات زمانی و مکانی­ای است که در فضای زبان بازنمایی می­شود.» (باختین،۱۹۸۲، ص۴۲۵) در نگاه باختین زمان در فضای زبان دارای جایگاه ویژه­ای است باختین در جایی دیگر در کنار فضا-مکان تعبیر همگونیِ[۱۰] زمان در فضای ادبیات را به کار می­برد.(باختین،۱۹۸۶، ص۲۷). مفهوم زمان-فضا نشان دهنده سخن گفتن در ژانر خاص (نوع خاص ادبی) و نوع گفتاری خاص می­باشد که حکایت کننده جهان­بینی و ایدئولوژی است(هَو و لیتنتون[۱۱]،۲۰۱۰، ص۵۲).

اخیرا تحلیل زمان-مکانی باختین در مطالعات روایت­شناسی (اسکولز[۱۲]،۲۰۰۳،ص۵-۱۶۰)، نظریه ادراک(کالینگتن[۱۳]،۲۰۰۶،ص۸-۹۱)،رویکرد شناختی به ادبیات(کِنون[۱۴]،۲۰۰۰)، و حتی مطالعات جنسیت (پیرس[۱۵]، ۱۹۹۴،ص۹۵-۱۷۳)، به کار گرفته شده است.(بمون و بورگارت[۱۶]،۲۰۱۰، ص۳).

در نگاه باختین مفهوم زمان و مکان دو مؤلفه جدایی‌ناپذیر از هم دیگر هستند. باختین می­گوید: «در پیوستار زمانی-فضایی ادبی و هنری، شاخص­های فضایی و زمانی در یک کلیت بسیار سنجیده عینی با هم می­آمیزند. گویی زمان متراکم می­شود، جان می­گیرد و هنرمندانه قابل رؤیت می­شود. به همین ترتیب مکان نیز به نسبت تغییرات زمان، پیرنگ و تاریخ، از خود حساسیت و عکس‌العمل نشان می­دهد» (باختین،۱۹۸۲، ص۸۴). آن مولفه‌ای که بسیار اهمیت دارد بُعد زمان است زیرا این بُعد است که خواننده را به متن متصل می­کند و خواننده متن را در محور زمان می­خواند.

منطق گفت­و­گویی

باختین، اساس منطق گفت‌و‌گو را پایه نهاد. «منطق گفت‌و‌گویی» ساحت بینامتنی است هر سخن (به عمد یا غیرعمد، آگاه یا نا‌آگاه) با سخن­های پیشین که موضوع مشترکی با هم دارند، و با سخن­های آینده، که به معنا پیشگویی و واکنش به پیدایش آن­هاست، گفتگو می­کند. آوای هر متن در این «همسرایی» معنا می­یابد. این نکته تنها در مورد ادبیات صادق نیست. بلکه در حق هر شکل سخن کارایی دارد. فرهنگ به این اعتبار گفت‌و‌گویی است میان انواع سخن (که در ناخودآگاه همگانی وجود دارد) و فرهنگ بیرون منطق گفت‌و‌گو بی معناست. (احمدی،۱۳۹۱،ص۹۳) از این منظر، اساسی­ترین جنبه زبان این است که همه زبان­ها به گفته­های پیشین و به الگوهای معنایی و ارزش گذارانه از پیش موجود پاسخ داده‌اند، و پاسخ­های دیگری را نیز برانگیخته­اند و درصدد برانگیزش آن­هاست.

مشهورترین متنی که اصل «منطق گفت و گویی» را می­توان در آن یافت کتاب باختین «پرسش­های نظریه ادبی داستایفسکی» است. مفهوم اصلی این کتاب «چند آوایی[۱]» است، مفهومی که در موسیقی به کار می­رود. ملودی، راستای افقی و خطی موسیقی محسوب می­شود و هارمونی راستای عمودیش. هنگامی که یک ملودی به ساده‌ترین شکل خوانده یا نواخته می­شود (همچون قطعه­ای آواز محلی) راستای افقی مسلط است. در این حالت اصطلاح تک‌آوایی[۲] به کار می­رود. هنگامی که همین ملودی همراه با آواز انسانی دیگر یا آوای سازی دیگر شنیده می­شود. در واقع ترکیبی از دو ساخت موسیقیایی داریم و به آن هم­آوایی[۳] می­گوییم. گاه هر ملودی ترکیبی است از ملودی‌های دیگر، یعنی از هم‌زمانی اجرای دو یا چند ملودی متفاوت(که معمولا ناکامل اجرا می­شوند) مایه اصلی قطعه موسیقی ساخته می­شود. در این حالت موسیقی چند‌آوایی است. به نظر باختین در رمان­های داستایفسکی هر یک از شخصیت­ها در حکم یک ملودی هستند و مجموعه آن­ها نغمه نهایی را می­سازد. به بیان دیگر، آنان یکدیگر را کامل می­کنند. منش درونی هریک (همچون منش روانی آن­ها) تنها در مناسبتی که با سایر شخصیت­ها و با طرح اصلی رمان دارند معنا می­یابد. و هر اشاره به شخصیتی بخشی است از طرح اصلی اثر (احمدی،۱۳۹۱، ص۹۹).

باختین، می­نویسد: «رمان، تمامی مضمون­های خود و کلیت جهان موضوع­ها و ایده­هایی را که در آن نشان داده شده و بیان شده­اند؛ با تنوع اجتماعی انواع گفتار و صداهای فردی متفاوتی، سازآرایی می­کند که در چنین شرایطی شکوفا می­شوند. گفتار نویسنده، گفتارهای راویان، گونه­هایی که در رمان گنجانده شده­اند و گفتارهای شخصیت­ها صرفا همان واحدهای نظم دهنده رمان هستند که می­توانند قدم به رمان گذارند. هر یک از این واحد­ها امکان به وجود آمدن کثرت صداهای اجتماعی و مجموعه متنوعی از ارتباطات و روابط متقابل آن­ها را (که کم و بیش گفت و گو­ای هستند) فراهم می­آورد. ارتباطات و روابط متقابل بین بیان­ها و زبان­ها، حرکت مضمون از میان زبان­ها و انواع گفتار، پراکندگی در مضامین اجتماعی و گفت و گو­ای بودن آن­ها، ویژگی اصلی رمان حساب می­شود» (باختین،۱۹۸۲، ص۲۹۵).

بر این اساس باختین ابراز می­دارد مطالعه تک سبکی و تک صدایی که نویسنده‌بنیاد باشد ما را به خوانش چهارچوب‌هایی سوق می­دهد که در سبک فکری نویسنده معنا پذیرند. اما مطالعه چند صدایی و چند سبکی که در اصل زمان-فضا و جامعه‌بنیاد است ما را به خوانشی گسترده و عمیق‌تر از متن راهنمایی می­کند.

باختین اینگونه زبان مورد مطالعه خویش را معرفی می­کند:

«زبان مورد نظر ما، کمینه زبان­شناختی مجرد یک زبان رایج، به معنای نظامی از اشکال ابتدایی (نمادهای زبان­شناختی) نیست. چنین زبانی متضمن کم­ترین میزان فهم در ارتباطات عملی است. زبان مورد نظر ما نظامی از مقولات دستور زبانی مجرد نیست بلکه زبانی است که به لحاظ ایدئولوژیک اشباع شده، زبانی به منزله یک جهان­بینی، حتی به منزله نظری عینی که ضامن بیش­ترین میزان فهم متقابل در تمامی حوزه­های حیات ایدئولوژیک است. بنابراین زبان یکپارچه ترجمان عواملی است که در جهت انسجام و تمرکز بخشی کلامی و ایدئولوژیک عینی فعال هستند؛ عواملی که در ارتباط حیاتی با فرآیندهای تمرکزبخش اجتماعی-سیاسی و فرهنگی رشد می­کنند» ( باختین،۱۳۹۱،ص۳۵۹).

در نگاه باختین سخن پدیده­ای اجتماعی است، که کلیت آن و تمامی جنبه­هایش از انگاره صوتی گرفته تا دورترین معانی مجردی که به ذهن خطور می­کند کاملا اجتماعی است ( باختین،۱۳۹۱،ص۳۵۶). باختین رمان را که موضوع مورد مطالعه وی است را اینگونه معرفی می­کند: «رمان را می­توان چنین تعریف کرد: مجموعه متنوعی از انواع گفتارهای اجتماعی (و گاه حتی مجموعه متنوعی از زبان­ها) و مجموعه متنوعی از صداهای فردی که هنرمندانه سازمان یافته­اند» (باختین،۱۳۹۱، ص۳۵۱).

مفهوم پرسش، نیز یکی از پایه‌های تداوم گفت‌و‌گو است. می­توان ابراز داشت که بازگشت به آرای باختین صرفاً در چارچوب نظریه ادبی جای نمی­گیرد، بلکه راهگشای مباحث بسیاری در زمینه­های فلسفه و علوم انسانی است.

[۱] Polyphony

[۲] monophony

[۳] homophony

[۱]Tzvetan Todorov

[۲] trans linguistics

[۳] phonology

[۴] morphology

[۵] syntax

[۶] Julia Kristeva

[۷]Dentith

[۸]Heidegger

[۹]  Формы времени и хронотопа в романе به زبان انگلیسی تحت عنوان: Forms of Time and of the Chronotope in the Novel.چاپ شده است.

[۱۰] Assimilation

[۱۱] Howe & Littleton

[۱۲] Scholz

[۱۳] Collington

[۱۴] Keunen

[۱۵] Pearce

[۱۶] Bemong & Borghart

دیدگاهتان را بنویسید