در یادداشت پیشین به یکی از مغالطه های مهمی که معمولا در استدلال ها علیه تحریف به کثرت دیده شده است اشاره کردیم. مغالطه “پاسخ ناهمجنس با سوال” از مهمترین اشکالاتی بود که از جهت روش شناختی به آن اشاره کردیم. گفتیم که جنس و ماهیتِ مباحثِ حوزۀ تحریف قرآن از نوع تاریخی است اما عمدتاً مخالفان تحریف قرآن به جای اینکه با بررسی های تاریخی به ابهاماتِ مدعیانِ تحریف پاسخ دهند، به آوردن تعداد محدودی استدلال کلامی اکتفا می کنند. یکی از مواردی که در این باب قابل توجه است مواجهۀ شیخ طوسی با مقولۀ تحریف قرآن است. ایشان که از اولین دانشمندانی محسوب میشوند که صریحاً با مقولۀ تحریف قرآن مخالفت کرده اند، در مقدمۀ التبیان، برای رد تحریف، حجیت نداشتن خبر واحد را به عنوان دلیل آورده اند(طوسی، بی تا، ۱/۳). در حقیقت شیخ طوسی میپذیرد که روایات و شواهد تاریخی در این ارتباط وجود دارد اما آنها را اخبار واحدی میداند که “لا توجبُ علماً و لا عملاً”(همان). جالب است که شیخ طوسی نیز برای مخالفت با تحریف، تنها به آوردن دلایل کلامی اکتفا میکند و هیچ گزارش تاریخی در این باب ذکر نمیکند(همان، ۴). بعید به نظر میرسد که شیخ طوسی اساساً به بحث عدم حجیت خبر واحد اعتقادی داشته باشند؛ زیرا در این صورت حجم عمده ای از تهذیب و استبصار را نیز باید نامعتبر بدانیم، حال آنکه اینگونه نیست و عمل شیخ به این دو کتاب اعتقاد و صحت آنها را نشان میدهد. شاید مراد شیخ آن است که اینها اخبار واحدی هستند که واجد شرایط صحت نیستند. اما با توجه به اینکه این قرائن را ذکر نکرده اند نمیتوان استدلالِ شیخ را استدلال مقبولی قلمداد کرد. نکتۀ مهم دیگری که وجود دارد این است که بر اساس بررسی برخی از پژوهشکران، روایاتی که متضمن تحریف قرآن هستند و عمدتاً در متون پیش از شیخ طوسی، مانند کافی کلینی، وجود دارند از نظر سندی دارای اعتبار بالایی میباشند(نک: نجار زادگان، ۱۳۸۰: ۹). از دیدگاه این افراد، مهمترین راه برای مناقشه در محتوای این روایات، مقابلۀ آنها با ادلّۀ سلامت قرآن از تحریف است(همان). مناقشه ای کاملاً کلامی که به هیچ روی سنخیتی با روایات متضمّن تحریف قرآن ندارد.
اما اشکال مهم دیگری که باید در این یادداشت به تبیین آن بپردازیم “تعریف نادقیق از تحریف” میباشد: یکی دیگر از اشکالاتِ روش شناختی در این وادی، تعریف های مبهمی است که از این اصطلاح ارائه شده است. ممکن است مراجعه به تعاریفی که عموماً دانشمندان از تحریف ارائه میدهند، به ظاهر به نظر برسد که ابهامی در آنها وجود نداشته باشد. اما وقتی میخواهیم با استفاده از آن تعریف، مرز تحریف را با موارد مشابه مشخص کنیم با مشکلاتِ جدی ای روبرو میشویم. یکی از مهمترین این اصطلاحات مشابه، قرائات است. به اعتقاد من، از چالش برانگیزترین عرصه هایی که عالمان بسیار در آن لغزیده اند، همین تفاوت تحریف با قرائات میباشد. عمدتاً ضعیف ترین استدلالها را میتوانید در اینجا بجویید. اینک سعی میکنم اندکی در ارتباط با تعریف تحریف و اشکالات موجود در آن سخن بگویم و سپس مباحث بیشتری را در ارتباط با تمایز تحریف و قرائات تبیین نمایم:
آیت الله خویی(رحمه اله) در کتاب ارزشمند خود، البیان، پس از ارائۀ شش معنای متفاوت برای تحریف، در تعریف معنای سوم می گوید: “کم یا زیاد شدن یک یا دو کلمه، البته به شرط محفوظ ماندن نفس قرآنی که بر پیامبر نازل شده است.” وی سپس میگوید: “شکی نیست که این گونه از تحریف در صدر اول قطعاً رخ داده است. و آنچه بر این موضوع دلالت دارد عبارت است از اجماع مسلمانان بر اینکه که عثمان تعدادی از مصاحف اولیه را سوراند [ … ] و این دلالت دارد بر اینکه آن مصحاف با مصحفی که او جمع آوری کرده بود مخالفت داشت و الّا دلیلی برای سوزاندن آنها وجود نداشت […] “(خویی، البیان، ۱۹۰) ایشان در گونۀ چهارم نیز کم یا زیاد شدن آیه یا سوره ای از قرآن را البته به شرط محفوظ ماندن قرآن نازل شده بر پیامبر را مطرح کرده و آنرا می پذیرد(همان). نکات جالبی در این استدلال آیت الله خویی(رحمه الله) وجود دارد: اول اینکه چطور ممکن است که در مصحف، (کلمه، آیه و یا سوره ای) کم یا زیاد شود در عین حال اصل قرآن نازل شده بر پیامبر نیز محفوظ بماند؟! این شرط از جانب این محقق برجسته بسیار تعجب برانگیز و پر ابهام است. خود ایشان نیز در هیچ جای البیان به توضیح آن نپرداخته اند. دوم اینکه ایشان بر چه اساسی، در تعریف سومی که از تحریف آورده اند، اختلاف موجود در مصاحف اولیه را در حد یک یا دو کلمه دانسته اند؟! نقل های تاریخی متعددی که وجود دارد، و در یادداشتِ پیشین به تعدادی از آنها اشاره کردیم، به اختلافی بیش از کلمات و گاهاً آیات و سور، دلالت دارند. ایشان هیچ منبعی برای این ادعای خود بیان نکرده اند. ثالثاً اینکه این دو معنایی که برای تحریف ارائه شده و از جانب ایشان پذیرفته هم شده است هیچ تفاوتی با تحریف به معنای حقیقی و مردودِ آن ندارد. چگونه آیت الله خویی چنین معانی ای را برای تحریف می-پذیرند و پس از این به انکار آن می پردازند؟. ایشان بدون ارائۀ دلائل تاریخیِ متقن برای رد احتمالات وقوع تحریف در قرآن تنها به ارائه دلائل کلامی(بر مبنای قرآن و عقل) اکتفا کرده-اند(نک: همان، ۲۰۷-۲۳۴).
به نظر میرسد که آیت الله خویی این تعاریف مبهم و متناقض را برای توجیهِ قرائات و تفاوت آنها با تحریف بیان کرده اند. به عبارت دیگر ایشان پذیرفته اند که قرائات نوعی تحریف محسوب میشوند اما گوییا آنرا تحریف ممدوح میدانند و نه تحریف مذموم. اما مشخص نیست که دقیقا به چه دلیلی قرائات تحریف ممدوح هستند و نه مذموم؟! بهتر بود که آیت الله خویی به ارائه تعریف جدیدی از تحریف میپرداختند و با آوردن استدلالهای قابل قبولی، دلایل خود برای تحریف ممدوح را تبیین مینمودند.
اما برخی دیگر از پژوهشکران تلاش نموده اند تا به تبیین تمایز تحریف و با قرائات پرداخته و از این طریق گامی در رفع ابهامات تعریف نادقیق از تحریف بردارند. کریمی نیا(۱۳۸۵) با تاکید بر نظرات شیخ طوسی میخواهد نشان بدهد که از دیدگاه این دانشمند برجستۀ شیعی، قرائتهایی که توسط ائمه بیان شده اند تحریف نیستند. قرینه ای که کریمی نیا برای این امر استفاده کرده است، ناظر به تعریف تحریف نیست بلکه او با توجهّ به کیفیت کاربردِ این روایات توسط شیخ طوسی میخواهد تفاوت آنها با روایات تحریف را اثبات کند. بنا به ادعای او، شیخ طوسی هیچ وقت قرائات را در بخش نکات ادبی یا قرائتی نمی آورند، بلکه آنها را در میانۀ بحث تفسیری می آورند(همان، ۷). اما چنین چیزی چگونه نشان میدهد که شیخ طوسی این روایات را به عنوان آیاتی متفاوت از آنجه در قرآن آمده است در نظر نگرفته اند؟ صرفاً اینکه شیخ طوسی قرائات را در میانۀ بحث تفسیری می آورد نمیتواند نشان دهد که او معتقد است ائمه نیز اینها را به عنوان تفسیر مطرح کرده اند.
این در حالی است که شیخ طوسی در بسیاری از این موارد هیچ توضیحی برای اینکه چرا چنین قرائاتی تحریف محسوب نمیشوند ارائه نکرده است. شاید چنین چیزی به خاطر ارزش بسیار کمِ اخبار واحد نزد شیخ طوسی باشد. این روایات نزد شیخ اینقدر بی اعتبارند که نیازی نیست انرژی زیادی برای پاسخ به ابهامات ایجاد شده از آنها پرداخته شود. به عنوان مثال شیخ در ارتباط با آیه «ان الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین» میفرماید: “و فی قرائه اهل البیت: و آل محمدٍ علی العالمین”(همان، ۲/۴۴۱). در اینجا چگونه میتوان مدعی شد که شیخ طوسی این قرائت را تنها به عنوان تفسیر مطرح کرده است؟ موارد بسیار متعدد دیگری که به عنوانِ قرائات، چه از اهل بیت(ع) و چه از دیگران نقل میشود، متضمن حذف و یا زیاد شدن کلمه و یا کلماتی هستند. چگونه و به چه دلیلی میتوان چنین چیزی را با تحریف متمایز دانست؟!
متاسفانه دیگر تلاشهایی که برای رفع ابهام از تعریف تحریف آورده شده اند نیز نتوانسته اند گامی قوی در این راستا بردارند(به عوان نمونه نک: نصیری، ۱۳۸۷). مراجعه به این پژوهشها نیز نمیتواند ابهاماتِ اساسیِ موجود در تعاریف تحریف را رفع نماید. شاید وقت آن رسیده است که بازنگریهایی اساسی ای در منازعاتِ پیرامون تحریف قرآن صورت پذیرد و دانشمندان اسلامی با رویکردهایی علمی و آکادمیک و با نگاهی تاریخی به این مقوله بپردازند. همچنین باید تعاریف تحریف نیز به دقت مورد وارسی قرار گرفته و تمایزهایِ دقیق آن با واژه های مترادف آن تبیین شود.
منابع:
خویی، ابو القاسم، البیان فی تفسیر القرآن، موسسه انوار الهدی، ۱۴۰۱ق.
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
کریمی نیا، مرتضی، “اختلاف قرائت یا تحریف قرآن (نگاهی به نقل روایات شیعه در تفسیر التبیان)”، علوم حدیث، تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۰، صص۳-۲۱.
نجار زادگان، فتح الله، “بررسی و ارزیابی حدیث کمیت آیات قرآن در کتاب کافی”، دو فصل نامۀ حدیث پژوهی، سال اول، شمارۀ اول، بهار و تابسان ۱۳۸۸.
نصیری، علی، “اختلاف قرائات و تحریف قرآن /آیا ادعای عدم تحریف قرآن با اختلاف قرائات سازگاری دارد؟”، معارف – آبان ۱۳۸۷، شماره ۶۰.