در تمدن اسلامی، میراث گستردهای از متونِ سیره و مناقب و احوال و اقوال صوفیان پدید آمده است که این متون از یک سو کتب طبقات و تذکرههای شمار فراوانی از صوفیانِ دورههای تاریخی مختلف، و از سوی دیگر تکنگاریهایی برای تنها یکی از اقطاب و مشایخ برجسته تصوّف را شامل میشود.
دوست من آقای کامران محمدحسینی، در گزارش مختصر خود از کتاب بنیه الخطاب المنقبی تألیف عبدالسلام المنصوری (به این آدرس)، این ایده و دیدگاه نویسنده کتاب را گوشزد کرده است که متون سیره و تذکره و طبقات صوفیان را اگرچه معمولاً به عنوان زیرشاخهای از تراجمنگاری، در شمار منابع تاریخ اسلام به شمار میآورند، اما در واقع این آثار به جهت آنکه هدف و انگیزه اصلی مؤلفان آنها نه نگارش واقعیتهای تاریخی، بلکه منقبتنگاری و کرامتسازی برای مشایخ صوفیه بوده، تاریخنگاری به مفهوم واقعی آن به شمار نمیآیند؛ هرچند طبیعتاً از منظر مطالعات تاریخی در ابعاد دیگری همچون تاریخ اجتماعی، تاریخ ذهنیت و اسطورهشناختی بسیار اهمیت دارند.
این نتیجهگیری درباره بیشتر متون موجود و نگاشته شده در سیره و طبقات مشایخ صوفیه درست و قابل قبول است. با این حال باید به این نکته توجه داشت که احتمالاً آثار کهنتر نگاشته شده در تراجم و شرح حال صوفیان که امروزه عمدتاً مفقود گشتهاند، آثاری در تاریخنگاری رایج یا تراجمنگاری برای صوفیان به دور از رویکرد مناقب و کراماتنگاری بودهاند و بعدها، این رویکرد بر این متون غلبه یافته است.
معمولاً بیشتر پژوهشگران تاریخ عرفان و تصوّف، برای پژوهش در احوال و اقوال مشایخ صوفیه در سدههای نخست هجری، به آثاری همچون طبقات الصوفیه ابوعبدالرحمن سُلَمی (د ۴۱۲ق) و حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانی (د ۴۳۰ق)، در زبان عربی، و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری (د ۴۸۱ق) و تذکره الاولیاء عطّار نیشابوری (د ۶۱۸ق)، در زبان فارسی، و دیگر متون علمی ـ آموزشی تصوّف همچون رساله قشیریه و کشف المحجوبِ هجویری که بخشی از آنها به شرح حال صوفیان مشهور اختصاص دارد، مراجعه میکنند.
هرچند از میان متونِ موجود، امروزه طبقات الصوفیه سلمی کهنترینِ آنها به شمار میآید، اما این اثر و دیگر تراجمنگاریهای سُلَمی برای صوفیان (از جمله تاریخ الصوفیه، مِحَن الصوفیه و ذکر النسوه المتعبّدات الصوفیات که به ترتیب مفقود، مخطوط و منتشر شدهاند)، در امتداد سلسلهای از آثار دیگری در همین موضوع پدید آمدهاند که امروزه تنها نقل قولهایی از آنها باقیمانده است.
احتمالاً نخستینِ این آثار کتاب طبقات النُسّاک اثر احمد بن محمد بن زیاد بَصری، معروف به ابوسعید ابن اعرابی (۲۴۶-۳۴۰ق)، محدّث، مورخ و صوفی اهل بصره بوده است. او دارای تألیفاتی تاریخی و در عین حال صاحب آثاری در زهد و مواعظ و آداب دینی بوده؛ اما امروزه تألیفات تاریخی وی (همچون اخبار مکه، تاریخ بصره و طبقات النسّاک) به دست ما نرسیده و برخی از آثارش در موضوعات دیگر (همچون کتاب الزهد و کتاب المعجم وی) بهجا مانده است.
طبقات النُسّاک به احتمال زیاد، اثری تاریخنگارانه (و نه مناقبنگارانه) بوده؛ چراکه نقل قولهای پراکنده بهجا مانده از این کتاب ـ تا جایی که نگارنده این سطور موفق به گردآوری آنها شده ـ حاوی اخبار و گزارشهای کاملاً تاریخی درباره زاهدان، عابدان و صوفیان سه سده نخست هجری است و در میان آنها، تقریباً هیچ گزارشی درباره کرامات آنها به چشم نمیخورد.
اثر بعدی، تاریخ الصوفیه ابوالعباس احمد بن محمد نسوی (د ۳۹۶ق) است که شاید الگویی برای نگارش تاریخ الصوفیه ابوعبدالرحمن سلمی بوده. با استناد به نقل قولهای باقیمانده از آن نیز شاید بتوان گفت این متن نیز همانند نمونه پیشین خود طبقات النسّاک، اثری در تاریخنگاری (و نه مناقبنگاری) صوفیان بوده است.
از دو اثر دیگر نگاشته شده در بازه زمانی میان ابوسعید ابن اعرابی و ابوعبدالرحمن سلمی، یکی تاریخ الصوفیه یا طبقات الصوفیه محمد بن علی اصفهانی حنبلی معروف به ابوسعید نقّاش (د ۴۱۴ق) و دیگری تاریخ الصوفیه عبدالواحد بن محمد بن شاه شیرازی فارسی (سده چهارم)، نقل قولهای بسیار کمتری در منابع بعدی بهچشم میخورد و از اینرو شاید به سختی بتوان درباره ماهیت تاریخنگارانه آنها اظهار نظر کرد. اما با استناد به نقل قولهای موجود، احتمالاً این دو اثر نیز مانند تاریخ الصوفیه سلمی، شامل شرح حال موجزی از مشایخ صوفیه و شاید گزیدهای از اقوال آنان بودهاند.
تاریخ الصوفیه سلمی، آخرین حلقه از سلسله متون مفقود در تراجم صوفیان است که با استناد به نقل قولهای بهجا مانده از آن، شاید بتوان برای آن ماهیت تاریخنگارانه قائل شد؛ برخلاف طبقات الصوفیه وی که هرچند حاوی شرح حال اجمالی از مشایخ است، اما بیشتر با هدف گردآوری اقوال آنان نگاشته شده است.
کتاب بهجه الاسرار، تألیف علی بن عبدالله همدانی، معروف به «ابن جَهضَم» (د ۴۱۴ق) صوفی معاصر سُلمی، و شیخِ صوفیانِ مقیم مکه، احتمالاً نخستین متن نگاشته شده در مناقب صوفیان است که در آن، اخباری از احوال شگفت و کرامات خارقالعاده و باورناپذیر مشایخ صوفیه گردآوری شده. علمای اهل سنّت ابن جهضم را به دروغگویی و جعل حدیث متّهم کرده و او را وضعکننده بدعت نماز رغائب دانستهاند (المنتظمِ ابن جوزی، ج۱۵، ص۱۶۱). ذهبی نیز درباره کتاب بهجه الاسرار وی چنین ابراز عقیده کرده است که: «لقد اتی بمصائب یشهد القلب ببُطلانها» (تاریخ الاسلام، ج۹، ص۲۳۹).
پ.ن: کتاب تاریخ الصوفیه ابوعبدالرحمن سلمی تا کنون دو بار، یک بار به کوشش غزال مهاجریزاده (تهران: طهوری، ۱۳۸۸) و بار دوم به کوشش محمد ادیب الجادر (دمشق: دار نینوی، ۲۰۱۵م) بازسازی (بازیابی) شده است. نگارنده این سطور نیز امیدوار است با بازیابی سایر متون مفقود یاد شده در بالا، نتایج این پژوهش را به صورت مستندتری ارائه دهد.