عقلانیت[۱] یکی از مهمترین دست آوردهای مهم برای انسانِ مدرن محسوب می شود. عقلانیت در ابتدا ارتباط عمیقی با اومانیسم و سکولاریسم داشت. انسان محوری رکنی اساسی بود که مولفه های عقلانیت را می شد بر اساس آن مرتب کرد. تقدّس زدایی نیز، که قرائتِ رایجی از سکولاریسم بود، پایۀ دیگری برای عقلانیت محسوب می شد. امّا بررسیِ نتایجِ عقلانیت در دورانِ مدرن از منظرهای متفاوت حاکی از پارادوکسی اساسی است. عقلانیتی که در برخی پارادایم ها حاوی تمامی مولفه های آن است، در پارادایمی دیگر به شکل کامل، بی خردی محسوب می شود. اقتصاد و جامعه شناسی دو حوزه ای هستند که به طور خاص در این ارتباط مورد بحث قرار گرفته اند.
باید توجه داشت که تسلّط به چنین تمایزهایی برای پژوهش گران، به خصوص پژوهشگران حوزه های میان رشته ای بسیار ضروری است. بارها دیده شده است که افراد برای حل مسائل میان رشته ای به سراغ پدیده های به ظاهر مشابهی رفته اند که در عمل تفاوت های بسیار اساسی میان آنها وجود دارد. همین نقص نیز موجب می شود پژوهش آنها اساساً ناصحیح باشد.
به سراغ موضوعِ اصلی این یادداشت بازگردیم. ریتزر[۲] تاثیرگذارترین پژوهش را برای نمایش عقلانیت در اقتصاد داشته است. اثر بسیار مهمّ او با عنوانِ “مک دونالدیزه شدنِ اجتماع” [۳] (۱۹۹۳) بر این مبنا استوار بود که مولفه های عقلانیت که از نظر اقتصادی بَر شرکت مک دونالد حاکم است در حال سیطرۀ بر اجتماع آمریکایی و دیگر نقاط جهان است. مولفه های عقلانیت در این پارادایم بسیار متاثر است از نظرات یک مهندس مکانیکِ آمریکایی با نام تیلور.[۴] این مولفه ها عبارتند از: بهره وریِ بیشتر،[۵] پیش بینی پذیری[۶] و قابل محاسبه بودن[۷] (ریتزر، ۱۹۹۳، ۲۴). اقتصادی بودنِ این مولفه های عقلانی، بسیار واضح و پُر رنگ است و به هر اقتصاددانی عرضه شود آنرا تایید خواهد خواهد کرد. این مولفه ها در شعبه های متعدد مک دونالد به خوبی قابل مشاهده است و از نظرِ ریتزر به شکل شایع در جوامع غیر اقتصادی نیز شاهد اجرایی شدنِ این مولفه های عقلانیت هستیم.
کافمن[۸] از شاخص ترین افرادی است که علیهِ این عقلانیت شوریده است و عواقبِ سوء تسرّیِ این مولفه ها به سبک زندگی اجتماعی را تذکّر داده است. او در مقاله ای به عنوان “عقلانیتِ نابخردانه” به این مهم پرداخته است. از دیدگاهِ او جنگ جهانی دوم و استفادۀ بشر از بمبِ اتمی آخرین اولتیماتومی بود که بر نابخردانه بودنِ این شکل از عقلانیت اشاره داشت. مسلماً کاربستِ این شکل از عقلانیت در اجتماع تنها به افزون شدنِ بی خردی در جامعه منجر شده است.
فست فودهای مک دونالد از نظرِ اقتصادی تمامِ شاخص های عقلانیت را داشتند اما از منظری جامع-تر و در نظر گرفتنِ مولفه های اجتماعی، بی عقلانیت را در آن نشان می دهد. ارزشِ کمِ غذایی، چاق-کنندگی بالا، و وجود چاشنی های مضرّ و افزودنی ها از نقایصِ مهم این فست فودها هستند. تسرّی این بی خردی در جوامع آموزشی و شبکه های اجتماعی نیز به خوبی دیده می شوند. ممکن است که از منظرِ اقتصادی و فوایدِ ظاهری، وجودِ شبکه های مجازی بسیار عقلانی باشند، اما عواقبِ نابخردانه عدیده ای برای آن می توان برشمرد. تِرکل[۹] در اثرِ مهمِ خود با عنوان “تنها، باهم”[۱۰] به مولفه های اجتماعیِ بی خردیِ شبکه های اجتماعی اشاره کرده است. از نظر او، تکنولوژی موجب شده است که ارتباطاتِ مجازی کاملاً جایگزینِ ارتباطِ چهره به چهره گردد. جایگزینی که کاملاً بی خردانه است و نمی تواند آثارِ ارتباط چهره به چهره را داشته باشد.
از منظرِ جامعه شناسانه، بسیاری فعالیت های اجتماعی را می توان برشمرد که هیچ کدام از مولفه-های سه گانۀ عقلانیتِ اقتصادی را ندارند اما عقلانی محسوب می شوند. کافمن به مزرعه ای از میوه-جاتِ طبیعی اشاره می کند که نه بهره وری یک باغِ صنعتی را داراست، نه میزان محصولِ آن قابلِ پیش بینی است و نه میزانِ سود آن قابل محاسبه است. همه چیز هنگامِ برداشت محصول مشخص می شود. ممکن است که چنین چیزی بر اساسِ مولفه های اقتصادی بی خردانه محسوب شود اما از منظرِ جامعه شناسانه کاملاً خردمندانه است؛ زیرا فوایدِ جامعه شناسانه لزوماً بر ایجاد ثروت بیشتر و یا تولید بیشتر محصول تمرکز ندارند. جامعه شناسی به دنبال آن است که با بررسی آثار خرده-فرهنگهای مختلف، تجزیه و تحلیل نهادها و … این را دریابد که چگونه اینها زندگی را شکل می-دهند(Szostak, 2004). جامعه شناسی به دنبال درکِ ماهیت اجتماع و ماهیتِ تعاملِ بشر با هم است. چنین درکی میتواند به ارتقای کیفی تعاملات و ارتباط بشری منجَر شود. بررسی مولفه های عقلانیتِ اقتصادی به خوبی نشان می دهد که در غالب موارد، عقلانیتِ جامعه شناسانه قربانی شده است و زیر پا گذاشته شده است.
این بحث دارای دو فایدۀ بسیار مهم اخلاقی و روش شناسانه است. از جهت اخلاقی، نمایش دهندۀ عواقبِ خطرناکِ اخلاقیِ منظرهای تک رشته ای است. عقلانیتی که علم اقتصاد بدان دست می یابد، عقلانیتی تک بُعدی است که قادر نیست بسیار جهاتِ جامعه شناسانه، روان شناسانه و … را در نظر بگیرد. چنین بی توجهی ای به آسیب های عدیده ای منجر شده است که انسان مدرن را با رنج های اساسی روبرو کرده است. این رنج ها در دنیای مدرنِ امروز در طیفی از آسیب های جسمی، روحی و اجتماعی قابل طبقه بندی هستند و بسیاری از آثاری که پیش از این بدان اشاره کردیم و بسیاری دیگر از آثاری که در این مختصر امکان ذکر آنها نبود قابل طبقه بندی هستند. نتایجِ اخلاقیِ منفی-ای که محصولِ نگاه های صِرف تکنولوژیک محور بوده اند اینقدر زیاد هستند که شمارش آنها شاید دیگر امکان پذیر نباشد. برای دوری جستن از این عواقبِ منفی و إحیای زندگیِ اخلاقی حتماً باید به بازنگری برداشتِ خود از عقلانیت و بسیاری مفاهیمِ کلیدیِ دیگر بپردازیم.
اما فایدۀ بسیار مهمِ دوم، فایدۀ روش شناسانه است. از جهتِ روش شناسانه، اولاً ناظر است به اهمیتِ مطالعاتِ میان رشته ای و ضرورتِ کاربستِ آن در تبیینِ و تنقیحِ مفاهیمِ کلیدی. این ضرورت، به طور خاص، در مفاهیمی که با سبک زندگی مرتبط هستند بسیار بیشتر حس می شود. بنابراین مفاهیمی چون: عقلانیت دارای اثری خاص هستند. اما دومین فایدۀ روش شناسانه ناظر است به شیوۀ مواجهه با مفاهیمی کلیدی چون: عقلانیت. توجه به تمایزهای چنین مفاهیمی در مَنظرها و رشته های مختلف ضروری است. یکسان انگاریِ معنایی برای چنین مقوله هایی آفت بزرگی محسوب می شود. توجه به این تمایز معنایی، به طور خاص در مطالعات میان رشته ای، بسیار ضروری است. این ضرورت از آن جهت است که برقراری ارتباط صحیح میانِ جامعه شناسی و اقتصاد در گرو ایجادِ زمینۀ مشترک[۱۱] میانِ این دو رشته است. یکی از راه های ایجاد زمینۀ مشترک نیز توجه به چنین الفاظِ مشترکی است که معانیِ متفاوتی دارند. با در نظر گرفتن مفاهیمی با گسترۀ وسیع تر و یا استفاده از تکنیک هایی که برای چنین چیزی به کار بسته می شود می توان زمینۀ برقراری ارتباطِ میانِ دو این دو رشته را نیز مهیا کرد (برای آگاهی بیشتر از این تکنیکها و چگونگی کاربست آنها برای ایجاد زمینۀ مشترک در مطالعات میان رشته ای نک: Newell, 2007).
برخی منابع: