در قسمت قبلی و در ادامه بحث نقش مفهوم «گناه» در شکل گرفتن مفهوم «شهادت» به داستان قیام مکابی ها رسیدم و اینکه، به باور نویسندگان کتاب مکابی ۲، سربازان کشته شده از سپاه یهودا مکابی به دلیل همراه داشتن زیورآلات بت مانند مستحق کشته شدن در جنگ با کافران بودند در حالی که مومنانی که آلوده به گناه شرک نبودند از «ننگ و بدنامی» کشته شدن در جنگ (حق علیه باطل!) در امان ماندند. شاید فکر کنیم این نوع تلقی از مرگی که امروزه با نام شهات می شناسیم مربوط به دوران پیش از شکل گیری این مفهوم هست. اما اینگونه نیست! پیش از ادامه داستان مکابی ها این بار به سده اول و دوم میلادی سر میزنیم در زمانی که اصطلاح «شهادت» در میان یهودیان و مسیحیان تازه ابداع و رایج شده بود. در این سفر میریم پیش دو سه تن از رَبای (خاخام) های معروف یهودی که «شهید» شدند و به این صفت شناخته میشوند و یا تا دم شهادت پیش رفتند، تا از نزدیک پای صحبت آنها و یا پیروان و هم ترازان آنها بنشینیم و از فلسفه و چرایی شهید شدنشان سر درآوریم. بلی، تعجب نکنید. باز هم پای گناه در میان هست!
رَبای الیزر [۱] یکی از مهمترین رَبای های یکی دو قرن اول میلادی بود که اندیشه ای بسیار سنتی و محافظه کارانه داشت و به همین دلیل در اواخر عمرش از سوی هم رده هایش طرد شد و به اجبار کنج عزلت گرفت و سرانجام در تنهایی و سن پیری درگذشت! اما چرا رَبای الیزر اینجا مطرح شد در حالیکه به طور معمولی از دنیا میره؟ موضوعی که داستان او رو به نوعی به بحث پیش رو مرتبط می کنه اینه که او توسط رومیان به جرم کفرگویی و اتهام عضویت در گروه تازه شکل گرفته مسیحیان (که به مسیحیان یهودی شناخته می شدند) دستگیر میشه ولی با زیرکی و دو پهلو حرف زدن در محضر قاضی تبرئه و از کشته شدن خلاص میشه. اینجا از جزئیات محاکمه و نیز نقش و جایگاه او در اندیشه یهودی رد میشم و فقط می پردازم به استنباط خودش از چرایی دستگیری و محاکمه شدنش که همانطور که خواهیم دید در راستای تفکر رایج در آن زمان بود. نقل هست که پس از ماجرای دستگیری و اتهام به کفرگویی، رَبای الیزر شدید غصه دار میشه و دلجویی شاگردانش هم فایده نداره تا اینکه متوجه میشه اون ماجرای دستگیری و تا مرز اعدام رفتن به خاطر گناهی بوده که قبلا مرتکب شده بوده. چه ربطی داشت؟ این برداشت به خاطر اعتقادش به عدل خدا بود و اینکه هیچ مصیبتی الکی پیش نمیاد و هر آنچه به سرش اومده حقش بوده. در «توسفتا»[۲] (ضمیمه تورات زبانی) [۳] می خوانیم که رَبای الیزر، در گفتگو با شاگردش یادش میاد که زمانی جذب سخنان یکی از مسیحیان اولیه میشه! و همین اندک لغزش دل رو انحراف از سنت یهودی واقعی و خودش رو مستحق عذاب (دستگیری به جرم کفرگویی/کشته شدن) توسط رومیان می دانست. (البته سه نقل نسبتا مختلف هست از داستان و نیز اینکه اون برخورد رَبای با فرد مسیحی توسط شخصی دیده میشه و به اطلاع فرماندار رومیان میرسه و به همین دلیل به جرم مسیحی بودن دستگیر میشه.)
اما در داستان ربای هنینا [۴] که او نیز در قرن دوم میزیست نگرش به رابطه بین گناه و شهادت (که دیگه رسما در آن زمان این عنوان ابداع شده بود) واضحتر دیده میشه. او که از رَبای های بسیار برجسته و مدرس تورات بود، علیرغم ممنوع بودن تدریس و خواندن تورات، به صورت علنی در فضای عمومی با در دست داشتن طومارهای کتاب مقدس به تعلیم و تبلیغ تورات می پرداخت و به همین جرم به همراه همسرش توسط رومیان دستگیر و اعدام میشه و با عنوان «شهید» شناخته میشه. نقل هست که رَبای هنینا رو با همون طومارهای تورات لوله پیچش کردند و به آتش کشیدند و برای اینکه زجر ببیشتر بکشه پشم خیس روی سینه اش گذاشتند تا مدت طولانی تری زنده بمونه و در آتش بسوزه. اما نکته اصلی اینکه در منابع آمده که شکنجه و شهیدشدن رَبای هنینا توسط کافران رومی مجازات الهی بوده چرا که او تلفظ واقعی اسم خدا (یَهُوَه) رو استفاده کرده بود (که این کار در میان یهودیان سنتی حرام هست)! و نیز همسرش به این دلیل مستحق شهید شدن بود که رَبای هنینا رو از این کار (به زبان بردن اسم واقعی خدا) منع نکرده بود![۵] قضیه از این قرار هست که مفهوم و اصطلاح «شهادت» تازه در قرن اول و دوم ابداع شده بود و هنوز جنبه قهرمانانه و عرفانی آن در تعریفش نهادینه نشده بود بنابراین مثل داستان کشته شدن سربازان یهودا مکابی که در قسمت قبلی مطرح کردم، در مورد شهادت رَبای هنینا هم همه دنبال توجیه بودند که آخه چرا آدم به این با حالی، پاک، معلم تورات و مرد خدا باید توسط رومیان کشته/شهید بشه! اینگونه بود که در توجیه آن گشتند و گشتند تا یک عامل گناه گونه خیلی پیش پا افتاده در رَبای هنینا و همسرش پیدا کردند تا خیال همه راحت باشه که: «آهان! پس چون رَبای هنینا اسم کامل خدا رو تلفظ می کرد شهید شد تا کامل پاک شده باشه.»
نمونه بعدی، داستان شهادت دو رَبای معروف دیگه که در همون قرن اول و دوم میزیستند: ربای اسماعیل و ربای شمعون. [۶] نقل است که پیش از اعدام/شهادت توسط رومیان، در زندان این دو رَبای در مورد اینکه چرا باید کشته شوند گفتگو می کنند، و بله، این بار هم پای گناه در میان بوده و صد البته گناهی پیش پا افتاده و جزئی:
«وقتی رَبای اسماعیل و رَبای شمعون به سمت محل اعدام هدایت می شدند، رَبای شمعون به رَبای اسماعیل گفت: “آقای من، … قلبم به درد آمده…. چرا که نمیدونم برای چی باید اعدام شوم.” رَبای اسماعیل پاسخ داد: “شاید یک روزی یکی اومده بوده پیشت برای قضاوت و گرفتن فتوا یا مشورت ولی تو دم در معطل نگهش داشتی تا یه لیوان آبی بخوری یا صندلت رو از پایت دربیاری یا اینکه تالیت [شال مخصوص دعا خواندن] خودت رو تا کنی؛ و مگر در کتاب خروج فصل ۲۲ نخوانده ای [که خدا گفته] “و هر گاه بر او ظلم کردی، و او نزد من فریاد برآورد، البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود.”[۷] (با شنیدن این استدلال) رَبای شمعون پاسخ داد که: “آقای من، با این سخنت من رو آرام کردی [و حالا می دونم برای چه به سمت کشته شدن پیش میروم].» [۸]
بلی اینگونه است! به قول دَنیل بویارین،[۹] محقق برجسته (و خوش مشرب) بایبل و مورخ دین، که خدا حفظش بکنه، بسیاری از یهودیان و مسیحیان اولیه، آمرزش گناهان رو دلیل اصلی وقوع شهادت و سرکوب و شکنجه مومنان یهودی و مسیحی می دیدند. از نظر آنها قابل تصور نبود که خدا بدون دلیل کسی رو (به دست کافران) مجازات و به سمت شهادت پیش ببره. به طور خلاصه میشه گفت که در دو قرن اول میلادی که تازه مفهوم شهادت شکل گرفته بود، شهید شدن چیزی نبود که مومنان آرزوی اونو داشته باشند. برای بسیاری، شهادت تاسف انگیز و به معنی از دست دادن فرصت زندگی و نشانه ای از ارتکاب گناه بوده. با این وجود، شهادت وجهه کاملا منفی نداشت چرا که اعتقاد بر این بود که مصیبت شکنجه و شهید شدن از جانب خدا هست و منطقی الهی پشت آن نهفته است و یک مجازات و بلای رندوم و الکی نیست.
بعدا خواهیم دید رَبای اکیوا که از اکابر علمای یهود در قرن دوم بود و در انتها هم شهید شد هم تفسیر متفاوتی از شهادت رَبای اسماعیل و رَبای شمعون ارایه میده و هم با تاکید بر لزوم عشق ورزیدن به خدا، همراستا با دیگرانی از بزرگان مسیحی آن دوران، اندیشه شهادت و شهادت طلبی رو دگرگون می کنه. اما هنوز تا اونجا راه زیادی داریم. در قسمت بعدی دوباره بر میگردیم به پیش از میلاد و زمان قیام مکابی ها تا ادامه داستان رابطه آمرزش گناه و کشته شدن در راه خدا رو پیگیری می کنیم. تا بعد….
—————————————————-
۱) Rabbi Eliezer
۲) Tosefta Hullin, 2:242
۳) Oral Torah
۴) Rabbi Hanina ben Teradion
۵) Ra’anan S Boustan, From Martyr to Mystic: Rabbinic Martyrology and the Making of Merkavah Mysticism, vol. 112, Texts and Studies in Ancient Judaism (Tübingen: Mohr Siebeck, 2005), 67-68.
۶) Rabbi Ishmael and Rabbi Shimon bar Yochai
۷) قبل و بعد این آیه در کتاب خروج اینگونه است: « بر بیوه زن یا یتیم ظلم مکنید. و هر گاه بر او ظلم کردی، و او نزد من فریاد برآورد، البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود و خشم من مشتعل شود، و شما را به شمشیر خواهم کشت، و زنان شما بیوه شوند و پسران شما یتیم.»
۸) Ra’anan S Boustan, 64.
۹) Daniel Boyarin
2 دیدگاه ها
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
بنده همه شماره های این بحث شما را د مورد تاریخچه شهادت مطالعه کردم
اجمالا در بحث تاریخچه حتما مد نظر داشته اید و دارید که اگر منبع معتبری از گذشته خبر بدهد ولو در مدارک اهل کتاب نباشد خوب است استفاده شود
خوب است به آیه مبارکه۶۱ سوره بقره توجه کنید: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى لَنْ نَصْبِرَ عَلى طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثَّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذی هُوَ أَدْنى بِالَّذی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ ما سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۶۱)»
آیه خبر میدهد که علت مشکلی که اینها داشتند چند چیز بود و از جمله آنها این بود که این بنی اسرائیل نبیین را میکشتند.
به نظرم این آیه خبر میدهد که پس یک عده از خوبان بدون هیچ زمینه گناه و اشتباهی(چون نبی بودند) کشته شده اند! و علت این هم ظلم بوده است.
حالا فرض کنیم این مفهوم قرآنی را بنی اسرائیل در طول تاریخ به خاطر اینکه بر ضررشان بوده است، حذف کرده باشند!
آیا از نظر علمی برای یک محقق مسلمان صحیح است که به چنین آیه ای که دقیقا مسأله ای که دارد گزارش میدهد مربوط به زمانی است که شما در حال تحقیق آن هستید، جا ندارد که توجه شود؟!
در ضمن به نظرم خیلی عجیب است! شما مثل اینکه پیش فرض گرفتید که تا این زمان کسی از خوبان، بدون جرم و جنایت کشته نشده است! مثلا ماجرای هابیل و قابیل را چه طور تفسیر میکنید!؟ حتما آن هم به خاطر بدی هابیل بوده است؟!
اجمالا به نظر میآید تحقیقتون خیلی یک طرفی و با منابع خیلی محدود است.
امیدوارم خدا توفیق معرفت به حقوق شهدای حقیقی عنایت کند
البته میدانم که شما هنوز به جمع بندی نرسیدید ولی به نظرم داستان هابیل کاملا در راستای بحث شماست که نبود
این داستان قرآنی هم همین طور…
یا علی
همین طور این آیات مبارکه سوره آل عمران
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ (۱۴۶)
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ (۱۴۷)
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَهِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ (۱۴۸)