آهوی کوهی[۱] در سرزمینِ خورشید
(زبان و ادبیات فارسی در کشور ژاپن)
نسرین شکیبی ممتاز
چکیده
روابط و تعامل میان ایران و ژاپن از پیشینه تاریخی مُعتنابهی برخوردار است که بخشی از آن جدا از مُراودههای تعیینکننده سیاسی ـ اقتصادی که خود پایه روابط میان ملتها در دوران جدید میباشد، مرهون روابط فرهنگی است که به نوعی تضمینکننده بقا و پایایی ارتباط میان دو کشور و از نقاط قُوت ارتباطی آنان بهشُمار میرود. ادبیات فارسی به ویژه شعر ـ از متون منظوم حماسی گرفته تا آثار عرفانی و شعر غنایی ـ با قدرتِ قاهر و نفوذ قالبِ خود بخش عظیمی از روابط فرهنگی میان ایران و سرزمین آفتابِ تابان را رقم زده است. درحقیقت بررسی درازنای تاریخِ روابطِ فرهنگی میان ژاپن و ایران، بر عاملیت هنر و ادبیات به عنوان ابزارهای مانای فرهنگساز صحه مینهد و از توانایی بیبدیل آن در بسط ارزشهای والای انسانی که از هر زمان و مکانی فراترند و در طولِ تاریخِ زندگیِ بشر در هر جغرافیایی جایگاه و ارزش خود را حفظ کردهاند، پرده برمیدارد.
تاریخچه زبان و ادبیات فارسی در کشور ژاپن
زبان و ادبیات فارسی در کشور ژاپن از دیرباز در دو دانشگاه صاحبنام و دارایِ قدمت که یکی در شهر توکیو و در دیگری در شهر اوساکا واقع است، تدریس میشود. دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا نخستین دانشگاهی است که از سال۱۹۶۱ رشته ایرانشناسی و به تبعِ آن آموزش زبان فارسی را به عنوان یکی از زبانهای خارجی آغاز نمود و تا به امروز این کار را ادامه داده است. دانشگاه مطالعات خارجی توکیو، مرکز آموزشی دیگری است که از سال ۱۹۸۰ با کوشش و همت پروفسور «تسونهئو کورویاناگی» که خود بر زبانهای هندی، اردو و عربی تسلط داشت و پس از آنها به آموختن زبان فارسی همت گمارد، تأسیس شد و تاکنون نزدیک چهل سال است که فعالیت خود را در زمینۀ آموزش زبان فارسی و ترویج فرهنگ ایرانی ادامه داده است. پروفسور کورویاناگی به زبان و ادبیات فارسی دلبستگی عمیقی داشت و علاوهبر تدوین و گردآوری یک فرهنگ لغت فارسی ـ ژاپنی و ژاپنی ـ فارسی به ترجمه آثار ادبی ایرانی از جمله بخشهایی از شاهنامۀ فردوسی، چهارمقالۀ نظامی عروضی سمرقندی، قابوسنامۀ کیکاوسبن وُشمگیر، رباعیات خیام، هفت پیکر نظامی گنجهای، بوستان و گلستان سعدی، منطقالطیر عطار و دیوان حافظ پرداخته و این آثار را به زبان مادری خود برگردانده است که خود امروزه منابع مهمی برای آن دسته از ژاپنیانی که به شعر و نثر عصر اسلامی در ایران علاقهمند هستند، به شمار میرود. پس از ایشان، امیکو اوکادا، بانوی ایرانشناس ژاپنی به تأسی از پروفسور کورویاناگی به ترجمۀ منظومههای عاشقانه کلاسیک فارسی مانند خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نظامی گنجهای، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، یوسف و زلیخای جامی و داستانهایی از شاهنامۀ فردوسی که هنوز تا آن زمان ترجمه نشده بود، دست یازید و پیداست که برای آشنا کردن مردم ژاپن با جوهره فرهنگ ایرانی و آثار ادبی کلاسیک فارسی زحمات و مرارتهای بسیاری را متحمل گردیده است. بنابراین میتوان گفت که از طریق نسل پروفسور کورویاناگی و خانم دکتر اوکادا، آثار پرارزش ادبیات فارسی از طریق ترجمه به مردم ژاپن معرفی شده است. این دو استاد برجسته علاوهبر کار ستُرگ ترجمه متون ادبی به نگارش مقالات پژوهشی قابل توجهی پیرامون موضوعات ادبی قرون میانی ایران نیز پرداختند که از میان آنها میتوان به مقاله خانم اوکادا با عنوان«چهره زن در حماسههای عاشقانه ادبیات کلاسیک فارسی» در سال ۱۹۸۵ و نیز پژوهش مشهور پروفسور کورویاناگی درباره تاریخ ادبیات ایران با همین عنوان اشاره کرد که نخستین و کاملترین توصیفِ تاریخی ادبیات فارسی به زبان ژاپنی میباشد.
اما نسل پس از پروفسور کورویاناگی، یعنی دورۀ پروفسور موریئو فوجیئی از دانشگاه مطالعات خارجی توکیو و پروفسور یوکو فوجیموتو از دانشگاه اوساکا، ادبیات فارسی از میدان «معرفی» در آمد و به عرصۀ «تحقیق» وارد گردید که متابع آن تحقیقات متدولوژیک درباره ادبیات فارسی رُشد و گسترش چشمگیری پیدا کرد. پروفسور فوجیئی که اکنون رئیس گروه دانشگاه مطالعات خارجی توکیو نیز هست، نخست در ادبیات معاصر فارسی دورۀ مشروطه بهویژه پیرامون ادبیات روشنفکری آن دوره به تحقیق و تفحص پرداخت، اما بتدریج به ادبیات عرفانی ایران که از غنیترین و قابلتأملترین بخشهای ادبیات فارسی است، دلبستگی پیدا کرده و مطالعه و تحقیق در این باره را در اهم فعالیتهای علمی و فرهنگی خود قرار داد. وی در راستای مطالعات جهتمند خود به تحقیقات چشمگیری از جمله ترجمه تذکرۃ الاولیای عطار و ساختن دادههای کامپیوتری کشفالاسرار، اثر کمنظیر رشیدالدین میبُدی پرداخت و با تمرکز و تعمق بر تصوف و عرفان ابنعربی مقالات ارزشمندی درباره این عارف ـ فیلسوف اندلسی و عینالقضات، عارف، مُحدث و نویسنده بیمانند همدانی در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به نگارش درآورده است.
پروفسور یوکو فوجیموتو، سرگروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه اوساکا، تحقیقات خود را بر ادبیات معاصر فارسی متمرکز کرده است و بر آثار فروغ فرخزاد، سیمین دانشور، جلال آلاحمد و منیرو روانیپور دقت نموده و با تأکید بر آثار پس از دهۀ ۱۹۸۰ و نیز به تازگی رمانهایی که توسط زنان ایرانی نوشته شدهاند، به فعالیتهای ادبی خود ادامه میدهند. نامهنگاری در فارسی، هستههای آلبالو، چندین هزار و یک شب، گلِ صد برگ، بزرگ بنای روح من، ماهی سیاه کوچولو و بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری از جممله تألیفات این استاد ژاپنی زبان فارسی میباشد. شین تاکههارا استاد دیگر دانشگاه مطالعات خارجی اوساکا و از همکاران خانم فوجیموتوست که با تخصص در هنر و ادبیات ایران به تألیف کتاب افسانههای ایرانی به روایت امروز و دیروز پرداخته که از سوی نشر ثالث در ایران چاپ شده است.
از دیگر شاگردان خلف و بهنام پروفسور کورویاناگی آیانو ساساکی و ساتوکو یوشیئه هستند که پس از استاد فقید خود، در کنار پروفسور فوجیئی کار تدریس زبان و ادبیات فارسی را دانشگاه مطالعات خارجی را ادامه دادند و هر سال به آشناسازی و راهنمایی دانشجویانی میپردازند که مطالعه درباره ایران و فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی را به عنوان رشته دانشگاهی خود انتخاب مینمایند.
آیانو ساساکی که دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی است و درجه دکترای خود را پس از نگارش رساله خود با عنوان «سیمای جامعه و نقد ادبی در شعر حافظ» در سال ۲۰۰۳ از دانشگاه تهران اخذ نمود، با علاقه وافر و تمرکز بر ادبیات نظم عرفانی فارسی، بیش از ده به زبان ژاپنی مقاله در تفسیر غزلیات حافظ به رشته تحریر درآورده و مضاف بر آن ده سال از زندگی علمی را خود به ترجمه الهینامه عطار پرداخته است. ترجمه صد و بیست رباعی از رباعیات مشهور خیام که پیش از این توسط ریوساکو اوگاوا شهرت قابل توجهی در میان شعردوستان ژاپنی به دست آورده بود، این بار در مجموعهای چند زبانه از رباعیات که به کوشش پروفسور حسین صادقی تدوین و چاپ گردید، از دیگر تلاشهای قابل تحسین آیانو ساساکی در جهت پیشبُرد فرهنگ و ادبیات ایران در ژاپن است. نامبُرده پس از عطار کار عظیم ترجمه مثنوی معنوی مولوی را آغاز کرد و با همت و جدیّت قصههای شش دفتر مثنوی را که کاری دشوار و جدی است، ترجمه نمود. ساتوکو یوشیئه دیگر استاد دانشگاه مطالعات خارجی توکیو متخصص زبانشناسی و زبانهای ایرانی است که با رویکرد زبانشناسانه به آموزش دانشجویان این دانشگاه در مقاطع مختلف و راهنمایی آنان در نگارش پایاننامههای تحصیلی با گرایش زبانشناسی میپردازد.
مروری بر تجربه تدریس من در سرزمین خورشید
یوشیهیکو ایزوتسو فیلسوف، عرفانپژوه و دینشناس بزرگ ژاپنی برای نخستین بار ذهن سالهایِ دورِ من را در برابر یک مُتفکر بزرگ شرقی قرار داد. پیش از آن به دلیل مطالعه آثار مستشرقین غربی و علم بر اهمیت کار آنها، بر این باور بودم که جهان رازناک و هزارتوی شرق و خاک شگفتانگیزش انگیزه مغتنمی برای مطالعات غربیان در حوزههای مختلفی از جمله باستانشناسی، تاریخ، روانشناسی، مردمشناسی، مطالعات فرهنگی و هنر و ادبیات میدانستم. پروفسور ایزوتسو را در زمانی که هنوز اینترنت در جامعه ایران رواج چندانی نداشت و مطالعه تنها از طریق رفتن به کتابخانهها و در دست گرفتن کتاب و سیر در دنیای کلمات میسر بود، با کتاب تأمُلبرانگیز«خلقِ مُدام در عرفان ایرانی و آیینِ بودایی ذِن» شناختم. این کتاب تصویری از او و سرزمینش در ذهنم به وجود آورد که با آنچه پیش از آن درباره جامعه تکنولوژیک، صاحب سرمایه و رُباتهای هوشمند انساننمای ژاپن میدانستم بکُلی متفاوت بود. وقتی در دسامبر ۲۰۰۹ برای اولین برای شنیدن سخنرانی استادم دکتر تقی پورنامداریان درباره سهراب سپهری به ژاپن سفر کردم، پیش از هر چیز به این موضوع فکر میکردم که به دیار ایزوتسو قدم میگذارم اما او دیگر در آن دیار نبود. چهار سال پس از آن تاریخ به مدت چهار سال در ژاپن به عنوان معلم زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه مطالعات خارجی توکیو زندگی گذراندم و ژاپن را شاید به دلیل بُعد مسافت جغرافیایی نسبت به دیگر کشورها و شاید هم به دلیل ساختار و شاکله جزیرهگون بودنش با بسیاری از جاهایی که دیده بودم، متفاوت یافتم. رواج مُدرنیته و پیامدهای ُمدنیزاسیون که از دوره مِیجی[۲] در این کشور آغاز شده بود، نه تنها ارزشهای سنتی و پایبندی به آنها را دستخوش زوال و انزوا نکرده بود، بلکه همانگونه که سُنتگرایان ژاپنی میخواهند و آیین دیرپای شینتو ـ آیین باستانی ژاپن ـ نیز بر آن تأکید دارد، هر چیزی در نظام کائنات و در سیستم تفکربرانگیزِ طبیعت دارای روح یا خدایی است که از آن با عنوان «کامی» یاد میشود.
تجربه تدریس زبان مادری و فرهنگ و تاریخ و تمدنِ سرزمین پدری به نسل جوانی از ژاپنیان از آنچه من از مادر و پدر آموخته بودم، تجربه متفاوت و ماندگاری است که همیشه با من خواهد بود. کلاس درس با دانشجویانی که مهمترین ویژگیهایشان برای من سادگی، آرامش، انضباط و وظیفهشناسی بود، به همان معبدهای کوچکی در شهر میمانست که بزرگترین درسشان «تمرکز» بود. ما بر حروف الفبای فارسی تمرکز میکردیم و با دقت تمام کلماتی را میساختیم تا آنها را با امکانات دستوری زبان فارسی در یک جمله معنادار کنار هم بنشانیم. وقتی جملات معنادار وسیله جدیدی برای ارتباط میان ما تشکیل میداد، به سراغ شعر میرفتیم و شگفتی دانشجویان از این جهان نامکشوف اشتیاق من را برای معرفی شعر فارسی از «رودکی تا حافظ» افزون میکرد. قدرت آشکار شعر رودکی را در دلیل سُروده شدن «بوی جوی مولیان» و بیموزه نشستن امیر نصر سامانی بر خنگی بادپای برای رسیدن به دیار مألوفِ خویش ـ بُخارا ـ در نگاههای جستوجوگر دانشجویان بهوضوح میدیدم. خیام با آن همه پرسشی که در برابر رباعیاتش مینوشتیم، فضای کلاس ما را پُر از حقیقتهای محتومی ی کلاس ما را پُر از حقیقتمیکرد که گویی تنها یک یادآوری باعث میشد از ازدحام جهان جدید بگذریم و آنها را به امروز بیاوریم. خاقانی را با غزلی ساده و عاشقانه به آنها معرفی کردم(آمد نفس صبح و سلامت نرسانید/ بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید) اما نتوانستم نگویم سُراینده این غزلِ نازک و دلانگیز صاحب دشواریابترین قصیدههایی است در زبان فارسی یافت میشود و آنها چه خوب میدانستند که «عشق» با قدرت ذاتی و بیبدیل خود هر دشوارییی را سهل و ساده میکند. خوب میفارسی یافت مینها معرفی کردم اما نتوانستم نگویم سُراینده این غزل دلمنطقالطیر عطار و سفر رازوار و نمادوار مرغان تا دیار دور قاف برای دیدار با سیمرغ روزها و ساعتهای زیادی از زمان ما را در خود فرو میبرد و وقتی در پایان سفر حضرت سیمرغ در آب برکه چهره مینمود و سی مرغ از تماشای خویش مبهوت میشدند، آنچه تمام ذهن و نگاه این نسلِ دور از شعر را به خود جلب میکرد، شگفتی و تفکر بود. چهره معشوق کلاسیک در سُنت شعر فارسی و عاشقانههای سعدی با آن کلام اعجابآور و مسحورکننده فضای خیالینی در کلاس به وجود میآورد که معلم و شاگرد را در مقابل این استاد عشق وادار به تحسین و تعظیم میکرد. اما آنچه مولوی در آن کلاسهای آرام و ساکت به ما میداد، از لونی دیگر بود. چطور کسی میتوانست نه گَبر باشد و نه مسلمان؟ نه شرقی باشد و نه غربی؟ نه از عرش نشانی داشته باشد و نه از فرش؟ مکان لامکان کجاست و نشانِ بینشان کجا؟ از «جانِ جانان بودن» چه ویژگی دارد؟ این پرسشها و شُماری دیگر از این دست ما را بر اندیشه بینهایت مولوی که تا به حال برای آنها تنها «رومی» شاعری از «بلخ» و آرمیده در «قونیه» بود، متمرکز میکرد. از حافظ و دنیای پُرابهامش گفتن دُشوارترین درس کلاس ادبیات برای آموختن بود. پایی بر زمین و سری به آسمان داشتن آن هم در قالب قدرتمند غزل و در ایرانِ عصرِ حافظ بر این دُشواری دامن میزد.
آنچه بیرون از فضای کلاسها فضای من را به خود مشغول میکرد، خوانش مثنوی مولوی بود که توسط همکارم خانم دکتر آیانو ساساکی به زبان ژاپنی ترجمه گردید. گاهی هر دو چنان تحت تأثیر قصه قرار میگرفتیم که از مجال ترجمه دور میگشتیم و با آنچه میدانستیم به نقد و تحلیل میپرداختیم. چرایی مرگ «زرگر سمرقندی» به دستور طبیب الهی در داستان «پادشاه و کنیزک»، رهایی روح «پیر چنگی» و اصالت گفتمان باورمندانه «چوپان» در برابر موسی در نگاه مهربان و لطفاندیش خداوندی که مولوی به ترسیم ویژگیهایش میپرداخت، مدتها ذهن ما را به خود مشغول کرد. آنچه در تجربه این چهار سال با من گذشت، به تمامی شعر بود و به حُرمت شعر همچون برقی و بادی گذشت.
[۱] این ترکیب از بیت: آهوی کوهی در دشت چگونه بوذا / او ندارد یار بی یار چگونه روذا. از ابوحفص سُغدی از نخستین سُرایندگان پارسیگوی گرفته شده است. دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی از آن برای عنوان مجموعه شعری خود به نام «هزاره دوم آهوی کوهی» استفاده کردهاند. پس از ایشان ترکیب آهوی کوهی به عنوان نمادی برای شعر و ادبیات فارسی به کار میرود.
[۲] دوران حکومت امپراطور «مِیجی» در ژاپن که سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۹۱۲ را در بر میگیرد. در این دوره روند مدرنسازی کشور آغاز گردید و در یک بازه زمانی مشخص به نتایجی دست یافت که تا به امروز نیز در زندگی مردمِ این کشور مشهود و محسوس است.
1 دیدگاه
بسیار زیبا، جذّاب و شورانگیز!
سپاسگزارم، استاد!