در زندگی امروزی، عبارات شبکه های اجتماعی و رسانه های اجتماعی نقشی بسیار پررنگ دارند. اگرچه بسیاری از ما این دو عبارت را به جای هم استفاده می کنیم، تفاوت هایی بین این دو وجود دارند: شبکه ی اجتماعی، شامل تمامی تعاملات انسانی، چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی است. در محیط خانواده، میان دوستان، محیط کار، و در خیابان، ما شبکه های اجتماعی گوناگونی می سازیم. از سوی دیگر، رسانه های اجتماعی عمدتا در حیطه ی فضای مجازی زندگی بشری مطرح می شوند. بنابراین، رسانه های اجتماعی شامل رادیو و تلویزیون، روزنامه، و محیط های مجازی در اینترنت می گردند. شبکه های مجازی اجتماعی، مثل تویتر و فیس بوک، در زندگی امروزی نقش بسیار مهمی ایفا می کنند. اما سوال مهمی که ذهن بسیاری از اندیشمندان امروزی را به خود مشغول کرده است این است که این شبکه های مجازی تا چه میزان اثر بخشی دارند؟ آیا باید نسبت به آنان خوش بین بود؟ آیا چنین شبکه هایی می توانند تغییری در زندگی بشری ایجاد کنند؟ آیا شبکه های اجتماعی مجازی می توانند در پیشبرد دموکراسی موثر باشند؟ سوالاتی از این قبیل، نیازمند مطالعات گسترده و چند-جانبه هستند.
در سال های اخیر، تحرکات اجتماعی گوناگونی در فضای مجازی منعکس شده اند. تحرکاتی از قبیل بهار عربی، یا جنبش وال استریت، بار دیگر ذهن ها را متوجه شبکه های اجتماعی مجازی و نقش مهم آنها در تحولات اجتماعی کرده اند.
برخی از متفکرین و نظریه پردازان، چنین فضاهای مجازی را بستر بسیار مناسبی برای مردم دانسته اند؛ به عقیده ی این دسته از نظریه پردازان، طبقات متوسط، که عمدتا صدای رسایی در بستر اجتماع ندارند، می توانند با استفاده از این شبکه های اجتماعی صدای خود را به گوش دیگران برسانند، فعالیت های اجتماعی خود را هماهنگ کنند، و به اصطلاح، تریبونی برای فریاد پیدا کنند.
هرچند، چنین نگاهی خالی از اشکالات نیست. در زیر برخی از اشکالات وارده بر این نگاه را بررسی می کنیم:
یکی از اولین معضلات نگاهی چنین مثبت به شبکه های اجتماعی، ناشی از نوعی ساده انگاری و بی توجهی به برخی مسایل مهم است. اولین نکته که باید به آن توجه داشت، درجه ی نفوذ اینترنت و شبکه های اجتماعی در جوامع مختلف است. مطالعات گوناگون نشان داده اند که اگرچه درجه ی نفوذ اینترنت در جوامع مختلف بسیار متفاوت است، عضویت در شبکه های اجتماعی تقریبا منحصر به قشری مشخص از افراد هر جامعه است: به طور متوسط، اکثریت اعضای شبکه های اجتماعی پر طرفدار مثل فیس بوک و توییتر را افرادی تحصیل کرده، عضو طبقه ی متوسط، و در سنین بین ۱۸ و ۳۴ سال تشکیل می دهند. بنابراین، جمعیت حاضر در شبکه های اجتماعی مجازی به هیچ عنوان نمودی کامل و نماینده ای مناسب از یک جامعه نیست، چرا که بخش بزرگی از جمعیت هر جامعه در شبکه های اجتماعی مجازی عضو نیستند.
دومین مساله ی مهم در این رابطه، گفتمان های غالب در چنین فضاهایی است. به عنوان مثال، آمار مربوط به شبکه ی اجتماعی توییتر در سال ۲۰۰۹، نشانگر این هستند که تنها ۷ درصد از موضوعات مورد بحث در این شبکه ی اجتماعی مربوط به مسایل سیاسی-اجتماعی بوده اند، در حالی که در همان سال، ۳۸ درصد مباحث مربوط به مسایل سرگرمی بوده اند. یک سال بعد، موضوعات سیاسی تنها ۳ درصد از کل مباحث توییتر را تشکیل می دادند، در حالی که مباحث مربوط به موسیقی و سرگرمی پر طرفدارترین مباحث بوده اند. چنین آماری می تواند نشانگر این باشد که حداقل در حال حاضر، گفتمان غالب شبکه های اجتماعی مجازی، که به نوع خود منعکس کننده ی گفتمان مورد انتخاب اعضای آن می باشد، بسیار دور از گفتمان های سیاسی-اجتماعی است. نگاهی مثبت اندیش به چنین شبکه هایی، عمدتا چنین آماری را نادیده می گیرد.
مخالفین چنین آماری، عمدتا از دو مثال برای رد نگاه های بدبین به شبکه های اجتماعی مجازی استفاده می کنند: بهار عربی، و جنبش وال استریت. در ماه های اولیه ی پس از این تحولات اجتماعی، بسیاری از نظریه پردازان از این دو جنبش سیاسی-اجتماعی استفاده کردند تا نشان دهند شبکه های اجتماعی مجازی نقش بسیار پررنگ و موثری در شکل دهی به جنبش های مدنی، مقاومت های اجتماعی، و تحرکات سیاسی دارند. چنین بحث هایی تا آنجا پیش رفت که بهار عربی گاها به نام «انقلاب توییتری» و «انقلاب فیس بوکی» شناخته شد. اما مطالعات دقیق تری که به دنبال این مباحث انجام شد، نشان داد که این شبکه های اجتماعی صرفا به عنوان آیینه ای منعکس کننده ی فضای اجتماعی خود بودند. در حقیقت، آنچه که اتفاق می افتاد، به خاطر وجود این شبکه های اجتماعی نبود. نقش شبکه های اجتماعی در چنین فضایی، تنها به عنوان ابزاری بود که اتفاقات داخل خیابان را گزارش می کرد. مطالعات دقیقی که زمان ارسال پیام های مجازی در توییتر و فیس بوک را با زمان اتفاقات داخل خیابان ها مقایسه کردند، نشان دادند که توییتر و فیس بوک در تمام مسایل از نظر زمانی پس از اتفاقات بودند: فی الواقع، مردم ابتدا به صورت خودجوش وارد خیابان شده بودند، و سپس مشاهدات خود را برای دیگران گزارش می کردند. انقلاب واقعی نه در توییتر یا فیس بوک، بلکه در خیابان های شهر اتفاق افتاده بود.
و در نهایت، اشکال دیگری که بر شبکه های اجتماعی مجازی وارد شده است، طبیعت سرمایه داری این شبکه هاست. بدون شک، این کاربران شبکه های مجازی هستند که محتوای این شبکه ها را تولید می کنند، و نگاهی سرسری به این شبکه ها، می تواند این نگاه را در بیننده تقویت کند که چون کاربران تولید محتوا می کنند، این کاربران هستند که قدرت را در دست دارند. اما دو مساله چنین نگاهی را رد می کنند؛ اولین مساله، سیاست های سرمایه داری و سرمایه آفرینی این شبکه های مجازی است. در نگاهی ایده آلیستی، این کاربران هستند که تعیین خواهند کرد چه مساله ای بایستی مهم باشد، در مورد چه مساله ای باید صحبت شود، و چه مساله ای باید بیشتر دیده شود. هرچند، نگاهی عمیق تر و واقع گرا تر نشان می دهد که در حقیقت، صاحبان این شبکه های مجازی هستند که نقش تعیین کننده را دارند. به عنوان مثال، سیاست های تبلیغاتی فیس بوک و توییتر به نحوی تنظیم شده اند که در ابتدا، افرادی به دیگر کاربران معرفی شوند که مبالغی را برای تبلیغ خود به این شبکه ها پرداخت کرده باشند. به بیان دیگر، کاربری که به تازگی عضو یکی از این شبکه ها شده باشد، با پیشنهاداتی از سوی این شبکه ها مواجه می گردد: چه کسی را باید دنبال کرد؟ این پیشنهادات، تنها به این دلیل آنجا هستند که هزینه ی تبلیغاتشان به آن شبکه ای اجتماعی پرداخت شده است. دومین مساله، سابقه ی کاری این شبکه های مجازی است. در موارد گوناگون، نشان داده شده است که موضوعاتی از سمت کاربران به شدت پر طرفدار بوده اند، اما دخالت سازمان های سیاسی و قانونی باعث شده است که این موضوعات از جانب این شبکه های اجتماعی سانسور شده، و به دیگر کاربران انتقال پیدا نکنند. بنابراین، حداقل در زمان حاضر، شبکه های اجتماعی مجازی کماکان از سوی صاحبین قدرت و سرمایه کنترل می شوند. در این میان، نقش کاربران به «کارگران رایگان» تقلیل پیدا می کند: کارگرانی که به رایگان، برای صاحبین سرمایه ایجاد محتوا می کنند، و با رضایت کامل، خود را در معرض تبلیغات قرار می دهند. به علاوه، اطلاعات کاربران این شبکه های مجازی، خود به صورت کالایی با ارزش در اختیار صاحبین این شبکه هاست. شبکه هایی مثل فیس بوک و توییتر، اطلاعات کاربران را در ازای مبالغی هنگفت در اختیار شرکت های بازاریابی، تبلیغاتی، و علاقه مندان خواهند گذاشت. در هنگام عضویت در هرکدام از این شبکه ها، کاربر بایستی موافقت نامه ی خود را با این مساله تایید کند. به عنوان مثال، در حال حاضر، دسترسی به اطلاعات تمامی کاربران توییتر، در ازای مبلغ ماهانه حدود سی هزار دلار ممکن می باشد. البته چنین حق دسترسی ای تنها به شرکای تجاری توییتر داده شده است، که به نوبه ی خود، قادر هستند این اطلاعات را به دیگران بفروشند.
با در نظر گرفتن مسایل مطرح شده، بحث را با یادآوری این نکته به پایان می برم که هنوز برای نگاهی سراسر مثبت یا سراسر منفی به شبکه های اجتماعی مجازی راه درازی در پیش روست. اگرچه نگاه های مثبت اندیش اولیه به این شبکه ها تا حدودی فروکش کرده اند، نقش موثر این شبکه ها در گسترش اطلاعات، شکل دهی به عقاید عمومی، و پتانسیل بالای آنها در فرایند دموکراسی غیر قابل انکار است. در بحث های آینده، به مسایل جزیی تر چنین فرایند ها و پتانسیل هایی خواهم پرداخت.