تفکّر و توجهِ فیلسوفانه و منتقدانه به جهانِ اطراف همیشه یکی از مهمترین دغدغه های اندیشمندان در سرتاسرِ دنیا بوده است. چنین توجهاتی موجب میشود که موضوعات و مسائل بسیار زیادی برای یک اندیشمند به وجود بیاید که غالباً نیز به دلیل فاصلۀ این موضوعات با برنامه های پژوهشیِ در دستِ انجام، امکان پرداختنِ به آنها به شکل کامل و مستوفی وجود ندارد.
همین امر نیز ضرورتِ دستنوشتهها، جستارها و یادداشتهای وبلاگی را مینمایاند. «حلقه کاتبان» یکی از اولین سایتهایی بود که به شکل رسمی اقدام به انتشارِ چنین یادداشتهایی مینمود. اندیشمندانِ شاخصِ دیگری چون رسول جعفریان نیز عزم خوبی برای انتشار این دستنوشتهها در وبلاگ رسمی خود دارد. اما هنوز چنین چیزی به شکل یک جریان و گفتمانِ غالب در فضای آکادمیک ایرانِ معاصر در نیامده است. بنابراین از عزیزانی که تصمیم گرفته اند با ایجاد فضایی جدید به نام «طومار اندیشه» به ایجاد چنین جریانِ خوب و مفیدی در کشور کمک کند بسیار سپاسگزام و عزم آنان را ارج مینهم. فقط لازم میدانم که پیش از ورود به مطلبِ اصلیِ این یادداشت، فایدۀ بسیار ارزشمندِ چنین حرکتهایی را متذکر می شوم.
شاید بتوان مدعی شد که آنچه بیش از تولید علم باید مورد اهمیت باشد، گفتمانِ علمی است. در فضای گفتمانی است که تولید علم نیز محقّق میشود اما اگر تولید علم وجود داشته باشد ولی گفتمانِ علمی حاکم نباشد، چنین تولیدی کاملاً انفرادی، جزیرهای و موقت خواهد بود. این نگاه گفتمانمدار به علم است که موجب میشود تولید علم به شکل سیستماتیک و پویا در یک کشور محقق شود. نگاه گفتمانمدار به علم زمانی محقّق میشود که سوالات، مسائل و چالشهای علمی به شکل پیوسته توسط اندیشمندان شناسایی و در جامعه علمی مطرح شوند و گفتگوی اثربخش در این ارتباط میان آنها سر بگیرد. در جریان چنین گفتگوهایی است که مسائل علمی به بلوغ خود دست یافته و روش حل آنها نیز یافته میشود. باید توجه داشت که این مسائل از ابتدای شکلگیری تا سرانجام باید در چنین فضای گفتگو مداری وجود داشته باشند. مسلماً این مسائل در ابتدای شکلگیری خود بسیار ساده و بسیط هستند اما با ورود به گفتمان علمی است که زوایای مختلف آنها شناسایی شده و پیچیدگیهای آنها مشخص میشود. بنابراین نباید انتظار داشت که یک اندیشمند در ابتدای این فرآیند، مساله مورد نظرش را با تمام ابعاد آن در معرَض قرار دهد. یادداشتهای وبلاگی و جستارها بهترین وسیله برای به نمایش درآوردن و رونمایی از چنین مسائل و دغدغههایی است. بنابراین ایجاد چنین جریانی در فضای علمیِ موجودِ کشور میتواند یکی از تاثیرگذارترین ابزارها برای ایجاد یک گفتمانِ خوب و اثربخش به حساب بیاید.
اما اینک به مطلب اصلیِ این جستار میپردازم. یکی از نشانههای رکود علمی در ایرانِ معاصر عدم توجه به معنای دقیق واژهها و کاربردِ صحیحِ آنهاست. کثرتانگاریِ مترادفات در زبان فارسی، از دیدگاه نویسندۀ این سطور، ناشی از عدم توجه کافی به معنای صحیحِ آنهاست. به عبارت دیگر هنوز فرهنگ صحیحِ استفاده از واژگان و بهخصوص اصطلاحاتِ کلیدی و محوری در فضای آکادمیکِ ما شکل نگرفته است. یکی از این واژگانی که به عنوان نمونه میخواهم بدان بپردازم واژه «مطالعات» است. بارها دیدهایم که از این واژه در عناوینِ رشتهها، سرفصلها، مجلات، مقالات و … استفاده میشود. مواردی چون: مطالعاتِ استراتژیک، مطالعات و پژوهشهای سیاسی، مطالعات قرآن و حدیث و … را میتوان نمونۀ کوچکی از هزاران کاربردِ این واژه در فضای آکادمیکِ موجودِ کشورمان دانست.
نکتۀ بسیار مهمی که در این ارتباط شایستۀ توجه است آن است که در غالب موارد، کاربرانِ این واژه، از آن معنایی مترادف با واژه «پژوهش» را مد نظر قرار دادهاند. استعمال «مطالعات» در کنار «پژوهش» در برخی از این استعمالها بهخوبی حاکی از همین مطلب دارد. حال آنکه چنین چیزی با روح حاکم بر واژه «مطالعات» و معنایی که در ابتدا برای آن در نظر گرفته شده بود همخوانی نداشته، کارکردِ اصلیِ این واژه را از بین برده است.
واژۀ «مطالعات» معادل واژه لاتینِ «studies» میباشد. این واژه برای اولین بار در معنای مصطلح خود، در اواسط قرن بیستم و در دوران جنگ جهانی دوم توسط دانشمندان آمریکایی به کار گرفته شد. شاید اولین رشتهای که نام مطالعات را برای خود دید رشته «مطالعات ناحیهای» یا «Area Studies» بود. مهمترین دغدغهای که موجب ایجاد این رشته شده بود، تحقیقات کاربردی برای پیشبرد اهداف جنگطلبانه بود. تولید اسلحههای مدرن که بتواند در مناطقی غیر از مناطق بومی آمریکا بهخوبی پاسخگو باشد، همچنین برقراری تعامل خوب و سازنده با مردمانی که از نظر فرهنگی بسیار با مردم آمریکا متفاوت بودند نیز از اهداف مهمِ ایجاد رشته مطالعاتِ ناحیهای محسوب میشدند.
به طور خلاصه هدف از «مطالعات ناحیهای» شناختی همهجانبه از یک ناحیه و اقلیم است که ناحیۀ بومیِ پژوهشگر نباشد. عنوان «مطالعات» نیز بدین دلیل بر آن نامبردار شده است که شناختِ ناحیهای مستلزم انجام گونههای متعددی از «مطالعه» و «پژوهش» است و آنرا نمیتوان با یک مطالعه به سرانجام رساند. «مطالعاتِ ناحیهای» سرشتی میانرشتهای دارد. رشتههای متعددی چون: تاریخ، علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی، انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، علومِ زبانی، جغرافیا، ادبیات و … نقشی اساسی در شکلگیری مطالعاتِ ناحیهای دارند و نمیتوان بدون در نظر گرفتن آنها «مطالعات ناحیهای» را متصوّر دانست.
نکته درخور توجّه آن است که «مطالعاتِ ناحیهای» پس از جنگ جهانیِ دوم بهطور کامل تغییر کاربری داد و از اهداف جنگطلبانه خود فاصله گرفته و به اهدافِ کاملاً آکادمیک تغییر مسیر داد. اما سرشتِ میانرشتهای آن هنوز نیز باقی است.
آنچه که مراد ما از طرح «مطالعاتِ ناحیهای» بود، تاکید ویژه بر انگارۀ «مطالعات» بود. دیدیم که جمع آوردن این واژه کاملاً هدفمند بوده است. این عنوان زمانی به کار برده میشود که بهطور خاص تعامل میانِ رشتههای علمی مورد نظر باشد. همانگونه که در «مطالعاتِ میانرشتهای» نیز به همین دلیل از این واژه استفاده شده است. (نک: کلاین، ۱۹۹۶). به عبارت دیگر اگر جهانِ دانش را جعبههای زیادی در نظر بگیریم که درونِ هر یک از آنها حوزههای مختلف علمی قرار گرفته است، پژوهشگران «مطالعات» به دنبال ایجاد ارتباط میانِ حوزههای دانشیِ هر یک از این جعبهها با یکدیگر هستند. (لانگ، ۲۰۰۲)
بنابراین دورههای علمی که با نام «مطالعات» نامیده میشوند باید از ضوابط «مطالعات میانرشتهای» تبعیت کنند. این دورهها مبتنی بر این شناخت هستند که بسیاری از مسائل پژوهشی را نمیتوان بهسادگی و صرفاً از محدوهی رشتههای علمی مجزا مورد بررسی قرار داد. (رپکو، ۲۰۰۸) این دیدگاه مهمِ میانرشتگی، سرشت برنامههای «مطالعاتی» را در بر گرفته است. بنابراین هر برنامه پژوهشی که بدین نام خوانده میشود میبایست از این خصوصیت و ویژگیِ مهم نیز تبعیت کند.
بسیاری از مهمترینِ این برنامهها در روزگار ما نیز از این مهم تبعیت کردهاند. به عنوان مثال رشتههایی چون: «مطالعات فرهنگی»، «مطالعات زنان»، «مطالعات جهان» و … بهخوبی آگاهانه از این ویژگی بهره بردهاند. کمتر کسی است که در این رشتهها به پژوهش میپردازد اما به ماهیتِ میانرشتهای برنامههای پژوهشی این رشتهها آگاهی ندارد. یک پژوهشگر حوزۀ مطالعاتِ زنان بهخوبی آگاه است که مسائل این حوزه را نمیتوان با نگاههای تکرشتهای سامان داد و حتماً به «مطالعات»، آنهم از حوزههای مختلف نیازمند است. به همین شکل است دیگر رشتههایی که برشمردیم.
اما متاسفانه گونۀ دیگری از کاربرد برای این واژه بسیار متداول گشته است. کاربردی که آنرا کاملاً مترادف با واژه «پژوهش» میانگارد. در اینجا دیگر جمع بودنِ «مطالعات» هیچ معنایی نداشته و تمایز آن با واژه «پژوهش» نیز نادیده گرفته میشود. برخی از مهمترین مواردی که میتوان چنین کاربردِ نادرستی را دید عبارتند از: «مطالعات و پژوهشهای سیاسی»، «مطالعات قرآن و حدیث»، «مطالعات تفسیری»، «مطالعات استراتژیک» و … . نگاهی اجمالی به عناوین برخی از مجلات، مقالات و سرفصلهای موجود، بهخوبی حاکی از چنین ترادفانگاریای میان دو واژه «پژوهش» و «مطالعات» است.
ممکن است کسی چنین کاری را جعل اصطلاحی نامگذاری کند که همچون بسیاری دیگر از جعل اصطلاحات میتواند در هر دورهای اتفاق بیافتد. اما چنین جعلی نمیتواند به هیچ وجه کار صحیحی محسوب شود. علت آن نیز واضح است. به دلیل اینکه اولاً وقتی واژه «پژوهش» بهخوبی دالّ بر معنای خود میباشد، دلیلی وجود ندارد تا واژۀ دیگری را که معنای خاصی نیز برای خود دارد مترادف با آن به کار ببریم. ثانیاً «مطالعات» در گفتمان اصلی و خاستگاه اصلیِ خود برای «مطالعات میانرشتهای» وضع شده است. جمع آوردنِ آن نیز بر همین ماهیتِ متکثرِ آن دلالت دارد. اما در ایرانِ معاصر به دلیلِ بیگانگیِ پژوهشگران با این دست از پژوهشها متاسفانه معنای «مطالعات» نیز بهکلی دگرگون شده و از معنای اصلیِ خود فاصله گرفته است. بنابراین بهتر است با نگرشی آگاهانه به انگارۀ «مطالعات»، حوزۀ معناییِ صحیحِ آنرا بهخوبی بشناسیم و آنرا در مواضعی به کار ببریم که حقیقتاً کاربردهای میانرشتهای را نیز مدّ نظر قرار دادهایم.
بنابراین به عنوان مثال اگر از عبارت «مطالعات قرآن و حدیث» استفاده میکنیم، باید به تفاوت فاحشِ آن با عبارتِ «پژوهشهای قرآن و حدیث» آگاهی داشته باشیم. در عبارتِ اول، «مطالعات» قرار است که پیرامون مسائلی صورت پذیرد که امکان حل آنها توسط یک رشته علمی امکانپذیر نیست و به مطالعاتِ با رویکردها و نگرشهای متفاوت نیازمند است. اما در عبارت دوم، «پژوهشها» ممکن است درونرشتهای و با استفاده از ظرفیتهای یک رشته خاص صورت پذیرد. پس وقتی از واژۀ «مطالعات» استفاده میکنیم، ظرفیتهای ویژۀ آنرا نیز در حلّ مسائل چندتباری و چندوجهی بشناسیم و با مترادفانگاری آن با «پژوهش»، خود را از قابلیتهای ویژۀ آن محروم نسازیم.
هدف از این جستار، توجه دادن به یک نمونه از تساهلهای به ظاهر سادهای بوده است که موجب شده، رویکردها و نگرشهای بسیار مهمی مغفول بماند. در حقیقت عدم توجه به معنای صحیح «مطالعات» یکی از شواهدِ بسیار مهمی است که بر غفلتِ جامعه آکادمیکِ معاصرِ ما نسبت به مطالعاتِ میانرشتهای دلالت دارد. وقتی رویکردِ بسیار مهمی همچون «مطالعاتِ میانرشتهای» در جامعهای، این چنین محجور است، بسیار بدیهی است که اصطلاحاتِ مرتبط با آن نیز از معنای اصلیِ خود خارج شده و در معانیِ ناصحیح به کار میروند.
در انتها لازم است متذکّر شوم که این جستار، یکی از مسائلی بود که در این روزها در ذهن نویسندۀ این سطور کاویده میشد و تلاش شد تا برخی از پاسخها و علل پدید آمدن آن نیز بررسی شود. مسلماً نگاه دقیق به زبانِ علمیِ موجود در کشور، بسیاری دیگر از مسائل و آسیبها را پیشروی پژوهشگران قرار خواهد داد که بررسی آنها میتواند کژیهای موجود در نظام علمیِ کشور را بهتر بنمایاند. البته در این جستار ما تنها توانستیم تا طرح مساله خوبی از آنچه در ذهن داشتیم را پیشروی خوانندگان محترم قرار دهیم. قطعا ظرفیت پژوهش تفصیلی در این باب وجود خواهد داشت و طالبان علم میتوانند با دقت بیشتری به تشریح اضلاع دیگر آن بپردازند. مسلماً راقمِ این سطور از انتقادات پیرامون این جستار استقبال کرده و آنها را طوطیای چشمان خود قرار خواهد داد.
برخی از منابع:
Julie Thompson Klein, Crossing Boundaries: Knowledge, Disciplinarities, and Interdisciplinarities (Knowledge, Disciplinarity & Beyond), 1996.
Allen F.Repko, Interdisciplinary Research: Process and Theory, 2008