پژوهشگران محترم برای مشاهده نسخه اصلی این مقاله به مجله “پویش در آموزش علوم انسانی” دانشگاه فرهنگیان شماره ۲۳ صص ۵۷-۷۰ مراجعه نمایند. ارجاع به این نوشتار بدین صورت خواهد بود: قریب، قاسم (۱۴۰۰). «روش پژوهش و آموزش در جغرافیای تاریخی از منظر دانش تاریخ». نشریه پویش در آموزش علوم انسانی. شماره ۲۳.
چکیده
جغرافیای تاریخی اصطلاحی است که در دو دانش جغرافیا و تاریخ به کار می رود؛ امّا جغرافی¬دانان و مورّخان تلقی یکسان از آن ندارند. پژوهشگران عرصه جغرافیا با توجه به تعریف خود از جغرافیای تاریخی مشغول انجام تحقیقاتی هستند که از حیث موضوع، هدف و نتیجه با آنچه مورخان از جغرافیای تاریخی انتظار دارند بسیار متفاوت است. مبانی نظری و روش¬شناسی پژوهش در جغرافیای تاریخی برای جغرافی¬دانان امری واضح است، در حالی که مورّخان با وجود پژوهش و آموزش در این حوزه مطالعاتی، درگیر آنارشی روشی هستند؛ به گونه¬ای که بسیاری از تحقیقاتی که نام جغرافیای تاریخی را بر خود نهاده اند در شمار تاریخ محلی محسوب می¬شوند. مسأله پژوهش پیش¬رو بازتعریف جغرافیای تاریخی بر مبنای تلقی مورخان و مقایسه میان¬رشته¬ای آن با تلقی جغرافی¬دانان از این حوزه معرفتی است تا بر این اساس بتوان یک روش پژوهش و آموزش منسجم جغرافیای تاریخی از منظر دانش تاریخ ارائه داد. این مقاله کوشیده است با روش تحلیلی، یک چهارچوب نظری معین برای حوزه مطالعاتی جغرافیای تاریخی در رشته تاریخ تبیین و پیشنهاد نماید. نتیجه این بررسی نشان می¬دهد که با عنایت به پژوهش¬هایی که در حوزه دانش تاریخی به نگارش درآمده¬اند و عنوان جغرافیای تاریخی بر خود نهاده¬اند؛ می¬توان آن¬ها را به دو سطح «توصیفی» و «تحلیلی» تقسیم نمود و روش تحقیق و تدریس در هریک از گونه¬های مزبور را صورت¬بندی کرد.
کلیدواژه¬ها: تاریخ، جغرافیا، روش پژوهش و آموزش، جغرافیای تاریخی توصیفی، جغرافیای تاریخی تحلیلی
۱. مقدمه
یکی از دشواری¬های پژوهش در حوزه علوم انسانی، عدم تعریف دقیق اصطلاحات است. جغرافیای تاریخی یکی از اصطلاحاتی است که در دانش جغرافیا یک رشته فرعی محسوب می¬شود؛ اما بر سر تعریف آن توافق فراگیری میان جغرافی¬دانان وجود ندارد. همین اصطلاح در دانش تاریخ هم به کار گرفته می¬شود و موضوع کتاب¬های پرشماری را به خود اختصاص می¬دهد؛ بی¬آنکه هدف و روش معینی برای آن طرح¬ریزی شده باشد. تلقی جغرافی¬دانان و مورخان از اصطلاح مشترک جغرافیای تاریخی بسیار متفاوت است و هر دسته تلاش می¬کنند تا تعاریفی بر اساس مبانی رشته خودشان از آن ارائه دهند. هرچند مورخان با اعمال نمودن بعضی روش¬های جغرافیایی در متن پژوهش¬های جغرافیای تاریخی مخالف نیستند اما بسیاری از جغرافی¬دانان با ورود هرگونه ردپایی از مسائل تاریخی در این حیطه به صورت جدی مخالفند. گرچه برخی از صاحب¬نظران جغرافیا برای نزدیک نمودن مرزهای جغرافیا و تاریخ کوشش¬هایی کرده¬اند اما عملا جغرافی¬دانان بدون توجه به درک و دریافت و نیاز مورخان، روش¬شناسی خاص خود را دنبال می¬کنند و برونداد ویژه¬ای را از تحقیقات جغرافیای تاریخی می¬طلبند. موضوع جغرافیای تاریخی برای اهل تاریخ، به دقت چهارچوب معرفتی این حوزه در نزد جغرافی¬دانان نیست و تحقیقات مختلفی که بعضی از آن¬ها بیشتر در حطیه تاریخ محلی محسوب می¬شوند، با عنوان جغرافیای تاریخی عرضه می¬گردند. شیوه آموزش جغرافیای تاریخی در رشته تاریخ نیز تحت تأثیر همین مسأله، دچار ابهام است و نقطه کانونی موضوع تدریس، گاه به سوی تحولات تاریخی و گاه به سوی مسائل جغرافیایی در نوسان است.
۱-۱. بیان مسأله
با توجه به اینکه دیدگاه مورخان نسبت به جغرافیای تاریخی با نگرش جغرافی¬دانان متفاوت است و احتمالا از سوی آنان به رسمیّت شناخته نخواهد شد؛ مسأله مقاله حاضر این است که روش پژوهش و به تبع آن، آموزش، در جغرافیای تاریخی از منظر دانش تاریخ چیست؟ از آنجا که جغرافی¬دانان بدون در نظر آوردن دغدغه¬های اهل تاریخ، تعریف خاص خود از جغرافیای تاریخی را بر نوع خاصی از پژوهش¬ها تحمیل نموده¬اند؛ به رسمیت شناختن روش¬شناسی تاریخ در پژوهش¬های جغرافیای تاریخی از سوی جغرافی¬دانان، انتظاری نابجاست. از این رو، ضروری است که پژوهندگان و مدرّسان تاریخ بدون وارد شدن به مناقشه نظری پیچیده¬ای که میان جغرافی¬دانان جریان دارد، با ارائه تعریفی جامع از این حوزه مطالعاتی بر اساس مبانی و روش¬شناسی رشته تاریخ، چهارچوب آن را برای امر پژوهش و آموزش تعیین نمایند.
۲-۱. روش تحقیق
بر اساس مطالب مزبور، پژوهشگران و مدرسان تاریخ فقط دو گزینه پیش¬رو دارند. گزینه نخست، ابداع یک اصطلاح جدید است تا بتواند تحقیقاتی که تا کنون جغرافیای تاریخی خوانده می¬شده را نمایندگی کند که با توجه به تثبیت این اصطلاح و جامعیت و شمول آن، امری دور از ذهن است. گزینه دوم و منطقی¬تر این است که مورخان نیز بدون توجه به دغدغه¬های جغرافی¬دانان، تعریف مورد نظر خویش از جغرافیای تاریخی را ارائه نمایند و روش پژوهش و آموزش مرتبط با آن را تدوین کنند. بر این اساس، پژوهش پیش¬رو در نظر دارد تا با روش تحلیلی و با تأکید بر دستاوردهای میان رشته¬ای، ضمن بررسی و نقد تعاریف موجود از جغرافیای تاریخی در دانش جغرافیا و تاریخ، تعریفی مطابق با اهداف و انتظارات مورخان از این اصطلاح ارائه دهد و سپس روش پژوهش و تدریس ویژه آن را تدوین و پیشنهاد نماید.
۳-۱. پیشینه پژوهش
پژوهش¬های متعدد و متنوعی با عنوان جغرافیای تاریخی تألیف شده¬اند، اما تعداد تحقیقاتی که به عرصه تئوریک و روش-شناسی آن پرداخته¬اند بسیار اندک است. بیشترین تأملات نظری پیرامون جغرافیای تاریخی، به تعریف این اصطلاح و تفکیک آن از سایر حوزه¬های مشابه اختصاص یافته است. جهانگیر قائم مقامی از نخستین محققان ایرانی است که به این قضیه توجه نشان داد و در مجله بررسی¬های تاریخی، مقاله¬ای مفصل درباره آن نوشت (قائم مقامی، ۱۳۵۱: ۲۲-۱۱). ابوالفضل نبئی تلاش کرد تا روش استفاده از مطالب جغرافیایی در تحقیقات تاریخی را برجسته کند اما روش منسجم و منظمی برای جغرافیای تاریخی ارائه نکرد (نبئی، ۱۳۶۵: ۱۴۱-۱۲۲). دو مقاله مرتبط با روش آموزش و پژوهش در جغرافیای تاریخی تألیف شده که بخش اعظم متن تحقیقات مزبور ناظر بر پیشینه آموزش و تدریس و ظرفیت¬های پژوهشی در این حوزه است. مقاله نخست، با عنوان «تأملی در آموزش و پژوهش جغرافیای تاریخی در ایران» نوشته عباس احمدوند است که بخشی از آن به تعریف جغرافیای تاریخی (احمدوند، ۱۳۸۸: ۴۳-۴۲) و دریافت ایرانیان از آن (همان: ۴۶-۴۴) و بخش دیگر به پایان¬نامه¬های دانشگاهی که در این عرصه تدوین شده است می¬پردازد و در کل، مسأله روش پژوهش و آموزش در آن نادیده گرفته شده است. تحلیل¬های نویسنده بر تاریخچه و آسیب¬شناسی مسأله استوار است و راهکارهایی که ارائه می¬دهد برای کاربست عملی پژوهش چندان راهگشا نیست. مقاله «آموزش و پژوهش میان رشته¬ای در جغرافیای تاریخی» بیش از آنکه مسأله روش¬شناسی جغرافیای تاریخی در علم تاریخ را مورد کنکاش قرار دهد؛ ظرفیت¬های پژوهشی در جغرافیای تاریخی و مسائلی از قبیل استفاده از تکنولوژی¬های جدید، زبان¬شناسی تاریخی و قوم-شناسی تاریخی (باستانی¬راد، ۱۳۸۹: ۴۴-۳۷) را مورد بررسی قرار داده است. مقاله حاضر در نظر دارد تا در گام نخست، دیدگاه جغرافی¬دانان نسبت به حوزه مطالعاتی جغرافیای تاریخی را جمع¬بندی و نقد نماید و در گام دوم، با ارائه تعریف مستقل برای این حوزه در حطیه رشته تاریخ، چهارچوب نظری پژوهش و آموزش در این عرصه و انواع تحقیقاتی که از آن تولید می شوند را معرفی و تحلیل نماید.
۲. بحث و بررسی
۱-۲. تلقی جغرافی¬دانان از جغرافیای تاریخی
بسیاری از صاحب نظران دانش جغرافیا همچون پرگامنی جغرافی¬دان ایتالیایی، جغرافیای تاریخی را مطالعه جغرافیای انسانی در زمان گذشته تعریف می¬کردند (Baker, 2003: 25). در تعریف او، مسائل جغرافیای طبیعی موضوع جغرافیای تاریخی نبود و همه مسائلی که در جغرافیای انسانی مطرح می¬شد، می¬توانست در مقیاس زمان گذشته مورد بررسی جغرافی¬دان قرار گیرد. ژان میشل از نخستین کسانی بود که در آغاز نیمه دوم سده بیستم به بازاندیشی جغرافیای تاریخی همت گمارد و بخشی از توان خود را صرف ارائه تعریف برای آن کرد (Baker, 2003: 9). از منظر میشل مطالعه جغرافیایی زمان گذشته و پیوند آن با مسائل انسانی، موضوع جغرافیای تاریخی است (Mitchell, 1954: 11) و فردی که معرفت جغرافیای تاریخی را در اختیار دارد یک جغرافی¬دان است نه مورخ (Baker, 2003: 10). میشل حتی پیشنهاد داد تا کتاب¬هایی که نام جغرافیای تاریخی را بر خود می¬نهند از این پس عنوان «تاریخ جغرافیایی» را برگزینند (Mitchell, 1954: 11). تعریف مزبور نماینده یک تلقی کاملا جغرافیامحور از مفهوم جغرافیای تاریخی است که نقش تاریخ و عامل انسان را یا نادیده می¬انگارد و یا بسیار کم¬رنگ می¬بیند.
در سال ۱۹۸۴م مؤسسه جغرافی¬دانان انگلیس، رشته¬های تخصصی جغرافیا را ۳۳ رشته اعلام کرد که رشته دوازدهم آن جغرافیای تاریخی بود (شکویی، ۱۳۶۴: ۴۵-۴۴). با همه تلاش¬هایی که برای ارائه تعریف مشخص از جغرافیای تاریخی انجام شد برخی از استادان صاحب¬نظر در جغرافیای انسانی اعلام کردند که جغرافیای تاریخی، مفهومی چندگانه و تهی از معناست زیرا کل جغرافیا، تاریخی است (Deer, 1988: 270). جغرافی¬دانان برجسته ایرانی نیز سیر تحول بهره¬برداری از زمین، چگونگی اسکان جمعیت¬ها در نواحی مختلف و کیفیت تحول معیشت انسان در طول تاریخ را عناصر اصلی موضوعی در جغرافیای تاریخی می¬دانند (پاپلی یزدی، ۱۳۶۵: ۴۶).
در مجموع، تعاریف جغرافی¬دانان از جغرافیای تاریخی، بازتاب¬دهنده یک نگاه کاملا مبتنی بر مبانی دانش جغرافیاست که سهمی برای تأثیرات تاریخی جوامع انسانی بر روی محیط قائل نیست. داربی یکی از جغرافی¬دانانی است که در کتاب-ها و مقالات پرشمار خود به تعریف جغرافیای تاریخی کمک شایانی کرد و بسیاری از جغرافی¬دانان از پژوهش¬های او استقبال کردند و تلقی او از مفهوم جغرافیای تاریخی را توسعه دادند (Baker, 2003: 28). داربی معتقد است که عبارت جغرافیای تاریخی چهار موضوع دارد و به تبیین هریک از آن¬ها پرداخت. نخستین موضوع جغرافیای تاریخی، جغرافیا در ورای تاریخ است که بر تغییر چشم اندازها در گذر زمان تأکید می¬کند (Darby, 1953: 1). دومین موضوع، جغرافیاهای گذشته است که وظیفه آن بازسازی چشم اندازها در یک دوره معین محسوب می¬شود (Ibid: 3). موضوع سوم و چهارم جغرافیای تاریخی از نظر داربی، شامل تاریخ در ورای جغرافیا و عناصر تاریخی مؤثر در جغرافیا می¬شود که ارتباطی با جغرافیای انسانی و دانش تاریخ ندارد بلکه تأکید آن بر تأثیر زمان بر تغییر چشم اندازهای جغرافیایی است (Ibid: 6-11). برداشت داربی از جغرافیای تاریخی، تاریخ جغرافیاست زیرا او در آثار متعدد خود به ثبت روزشمار تحولات پدیده¬های طبیعی پرداخت (Dennis, 1991: 266).
در این میان، جریان سومی در میان جغرافی¬دانان وجود داشت که تلاش می¬کرد جغرافیای تاریخی را نه زیرمجموعه دانش جغرافیا و نه شاخه¬ای از تاریخ قرار دهد بلکه آن را به عنوان رویکردی مستقل در نظر آورد (Baker,2033, 34). شماری از جغرافی¬دانان، جغرافیای تاریخی را بخشی از تاریخ فرهنگی جوامع انسانی می¬انگاشتند و آن را زیرمجموعه مباحث معمول در جغرافیا تلقی نمی¬کردند (Sauer, 1941: 9). این جریان سوم در میان جغرافی¬دانان رواج نیافت و صاحبان چنین اندیشه¬ای از سوی جغرافی¬دانان به وادادگی در برابر مورخان و نقض استقلال جغرافیای تاریخی متهم شدند.
با وجود اختلافات گسترده جغرافی¬دانان در زمینه ارائه تعریف دقیق از جغرافیای تاریخی، آنان در جغرافیایی بودن این حوزه و غیرقابل دسترس بودن آنان برای مورخان تردیدی ندارند (Jakle, 1980: 2). نگرش¬های خاص جغرافی¬دانان به واحد مطالعه در این دانش بر مسأله چگونگی روش پژوهش در رشته های فرعی اثرگذار است. آنچنان که غلبه نگرش فضایی بر تحقیقات جغرافیایی که در معنای بسیط آن کل¬نگری و ارتباط سیستماتیک کامل میان همه اجزای محیط طبیعی است (صادقی، جوان و رهنما: ۱۳۹۴، ۱۶-۱۴) بر حوزه جغرافیای تاریخی تأثیر دارد. ویلیام نورتن با تأکید بر مفهوم فضا در جغرافیا و کل¬گرایانه بودن آن، جغرافیای تاریخی را به مثابه تکامل پدیده¬ها در طی زمان تعریف کرد و آن را با تاریخ سیاسی و اجتماعی انسان بیگانه اعلام کرد (Norton, 1984: 15). تأکید افراطی بر مفهوم فضا در دانش جغرافیا سبب می¬شود تا اهمیت عنصر زمان به میزان چشمگیری کاهش یابد و یک فضای جغرافیایی به صورت یکپارچه و سیستماتیک تحلیل شود که احتمالا تاریخ به معنای جامعه انسانی در زمان گذشته هم جزئی از همان کل خواهد بود. البته مورخان یکسره با مفهوم فضای جغرافیایی بیگانه نبوده¬اند و برای نمونه از میان مورخان مکتب آنال، برودل برای تحلیل جغرافیایی تحولات تاریخی بسیار موفق عمل کرد و حتی توانست تا حدی مفاهیم زمان و فضا را آنگونه که مورد توافق جغرافی¬دانان است برای تاریخ کشورهای حوزه مدیترانه به کار ببندد (Baker, 2003: 23). اما از نظر پژوهشگر تاریخ، کل¬نگری جغرافیایی با تأکید بر کم رنگ ساختن عنصر زمان به نادیده انگاشتن مبانی روش¬شناسی تاریخی در تحقیقات جغرافیای تاریخی خواهد انجامید. با این حال تردیدی نیست که روش مطالعه در دانش جغرافیا به دلیل اتکای آن بر مشاهده و بازدیدهای میدانی (صادقی، ۱۳۹۶: ۸۳) با شیوه مطالعه در دانش تاریخ که روش عمده آن ابتنا بر داده-های کتابخانه¬ای است، تفاوت ماهوی و عمیق دارد.
۲-۲. مصادیق پژوهش و آموزش جغرافیای تاریخی در دانش جغرافیا
در اروپای اواخر سده نوزدهم و آغاز سده بیستم جغرافیای تاریخی به معنای بررسی تحولات مرزهای سیاسی و تمامیت کشورها در طی زمان بود (Ibid: 25) و در واقع شاخه¬ای از جغرافیای سیاسی محسوب می¬شد. جغرافی¬دانان همه تلاش خود را به کار بستند تا جغرافیای تاریخی را آنچنان که در راستای دانش جغرافیاست تعریف نمایند. کتاب جغرافیای تاریخی ژان میشل نخستین تلاش یک جغرافی¬دان برای ارائه روش¬شناسی در پژوهش¬های جغرافیای تاریخی محسوب می¬شود. او مرز میان دانش جغرافیا و رشته جغرافیای تاریخی را حذف و جغرافی¬دان را همان عالم جغرافیای تاریخی نامید (Mitchell, 1954: 328). بوتلین و گراهام نیز با تألیف کتابی دیگر در همین زمینه، کوشیدند تا مبانی نظری جغرافیای تاریخی را تبیین نماید و ذات تاریخ را از ساحت جغرافیا بزدایند (Butlin and Graham, 1993: ix). پژوهش آلن بیکر در حکم آخرین تلاش برای آشتی دادن دانش جغرافیا و تاریخ است و کوشش کرده تا از دستاوردهای هر دو رشته برای بازآفرینی یک رویکرد نوین بهره ببرد. اما نتیجه روش¬شناسی او نیز در نهایت سمت و سوی جغرافیایی دارد و از شاخصه¬های دانش تاریخ بسیار فاصله گرفته است. گرچه او کوشید با مطرح کردن مباحثی همچون تاریخ¬های محلی (Baker, 2003: 37) تاریخ¬های منطقه¬ای (Ibid: 156) تاریخ¬های محیطی (Ibid: 72) و تاریخ¬های چشم-انداز (Ibid: 109) مرزهای جغرافیا و تاریخ را کمرنگ نماید اما واقعیت این است که او فقط از اصطلاحات و ترکیبات تاریخی استفاده کرد و در محتوای نظراتش، دانش تاریخ و روش¬های آن مفقودند.
مبانی نظری خاص جغرافی¬دانان سبب شد تا پژوهش¬های عرصه جغرافیای تاریخی از ترسیم تاریخ در بستر جغرافیا فاصله بگیرد و دستاوردهای آنان کاملا مبتنی بر شاخصه¬های دانش جغرافیا باشد. جغرافیای تاریخی در تلقی جغرافی¬دانان یک رشته مستقل در دانش جغرافی محسوب می¬شود و طبعا یک رشته فرعی از یک دانش گسترده نمی¬تواند به موضوع یک پژوهش در قالب یک کتاب تبدیل شود. از این رو، مصادیق تعریف جغرافیای تاریخی در منظومه معرفت¬شناسی جغرافی¬دانان در قالب پژوهش¬هایی عرضه می¬شود که غالبا فرم آنان مقاله است و ضرورتا عنوان جغرافیای تاریخی را بر خود ندارند. برای تشخیص این مسأله که حوزه¬های پژوهشی جغرافیای تاریخی از منظر جغرافی¬دانان چیست؛ می¬توان دستاوردهای تحقیقاتی و حوزه مطالعاتی آنان را شناسایی کرد. برای مثال، در سال¬های پایانی سده بیستم وظایف اصلی کارگروه جغرافیای تاریخی در انجمن جغرافی¬دانان آمریکا عبارت از پژوهش در حوزه مسائل محیط زیست، چشم¬اندازهای روستایی و شهری و تحولات مناطق مرزی بوده است (Dennis, 1991: 266). گرچه حوزه¬های پیشگفته هیچ یک نام جغرافیای تاریخی را ندارند اما تحقیقات آنان منحصرا توسط جغرافی¬دانان تاریخی انجام می¬شود. موضوع و عنوان مقالات «مجله جغرافیای تاریخی» هم می¬تواند حوزه پژوهشی جغرافیای تاریخی در تلقی کنونی جغرافی¬دانان را نمایندگی کند. بیشتر پژوهش¬های جغرافیای تاریخی شامل مسائل زیست محیطی در گذشته است. برای نمونه، بوم شناسی تاریخی- سیاسی مجموعه درختان سوخته جنگل¬های جنوب هند (Simon and Peterson, 2019: 34) می¬تواند یکی از حوزه های پژوهشی مزبور باشد. پای انسان¬ها، جوامع و دولت¬ها فقط هنگامی به این مقالات باز می¬شود که ردی از فعالیت¬های جغرافیایی در آن باشد. برای نمونه، در یکی از مقالات مجله مزبور، به تاریخ شوروی در نیمه نخست سده بیستم پرداخته شده است صرفا از این حیث که دولت مزبور در زمینه پیشبرد مطالعات تغییرات اقلیمی چه مشارکت¬هایی داشته است (Oldfield, 2018: 41). بر این اساس، در مقالات مجله جغرافیای تاریخی که دانش جغرافیای تاریخی را نمایندگی می¬کند، جغرافیای طبیعی محور اصلی همه پژوهش¬هاست و مراد از تاریخ در آن ها عنصر زمان است.
۳-۲. تلقی مورخان از جغرافیای تاریخی
اساسا تا پیش از سده بیستم، جغرافیای تاریخی به مثابه شاخه¬ای از رشته تاریخ بود که به بررسی تحولات جغرافیای انسانی در طی زمان و در بستر مکان می¬پرداخت (Butlin and Graham, 1993: ix). برخی از پژوهشگران غربی تلاش کرده¬اند تا جغرافیای تاریخی را بر اساس بینش و روش فیلسوفان بزرگ تاریخ تبیین نمایند و از این رو تفاوت چندانی میان تاریخ و جغرافیای تاریخی قائل نیستند. از نظر آنان تاریخ به دنبال تحولات سیاسی و اقتصادی انسان و جغرافیا در پی بررسی مهاجرت¬های انسانی و چگونگی به کارگیری زمین است (گلکه، ۱۳۷۹: ۴۴). با این نگرش فلسفی، تاریخ به دنبال کشف سیر اندیشه بشری و جغرافیای تاریخی در پی شناسایی مکان تحول این اندیشه است (همان).
گیلبرت و لیت پنج تعریف و تلقی از جغرافیای تاریخی را ارائه و دسته¬بندی کردند و به تحلیل هر یک پرداختند (Gilbert and Litt, 1932: 136-129). نخستین برداشت از مفهوم جغرافیای تاریخی توسط مورخان مطرح شد و به معنای بررسی وسعت مرزهای قلمرو یک حکومت در دوره¬های مختلف تاریخی بود (Ibid: 129). دومین تلقی از جغرافیای تاریخی، معادل تاریخ اکتشافات جغرافیایی در دوران رنسانس و آغاز قرون جدید اروپا بود (Ibid: 130). جغرافیای تاریخی در مواردی برای تاریخ¬نگاری علم جغرافیا و دستاوردهای آن به کار می¬رفت که دقیقا به معنای تحول این شاخه از معرفت بشری در طول تاریخ است (Ibid). چهارمین درک از جغرافیای تاریخی به معنای تأثیر جغرافیا و محیط طبیعی در تأثیرگذاری بر تکوین تاریخ و روحیات انسان است (Ibid: 131). همه تعاریف پیشین از نظر گیلبرت و لیت، دارای نقص هستند و کارکرد جغرافیای تاریخی چیزی جز بازسازی جغرافیایی یک ناحیه در یک گذشته تاریخی معین نیست (Ibid: 132). از میان تعاریف پنج گانه ارائه شده توسط گیلبرت و لیت، چهارمین تعریف به نگرش مورخان از این مفهوم جغرافیای تاریخی همخوانی بسیاری دارد. گوردون ایست در بسط تعریف چهارم مورد نظر گیلبرت و لیت، دانش جغرافیا را به مثابه شناخت زمینه طبیعی جریانات تاریخی اعلام کرد و نظریه او مورد توجه بسیاری از مورخان قرار گرفت (Baker, 2003: 27). گوردون ایست فصول متعدد کتاب خود را با نام پدیده¬ها و عوارض جغرافیای انسانی نامگذاری کرد (Gordon East, 1938: 48, 65, 87, 116, 136) و در محتوای همان فصول به بررسی ماهیت طبیعی آن پدیده¬ها و نقش آن¬ها در شکل دادن به حوادث تاریخی جوامع انسانی پرداخت.
از دیدگاه صاحب¬نظران ایرانی، جغرافیای تاریخی آنچنان که از ترکیب انگلیسی و فرانسوی آن پیداست، مبحثی جغرافیایی است و تاریخ به عنوان صفت به آن افزوده است (قائم مقامی، ۱۳۵۱: ۱۸-۱۷). در میان پژوهشگران تاریخ، ابوالفضل نبئی تلاش کرد تا روشی برای پژوهش در جغرافیای تاریخی تدوین نماید. او مشاهده جغرافیای طبیعی یک ناحیه و سپس مراجعه به متون تاریخی را برای پژوهش در جغرافیای تاریخی ضروری می دانست (نبئی، ۱۳۶۵: ۱۴۱-۱۳۹). اما نظر او به شکل کلی باقی ماند و روش پژوهش دقیقی برای آن طراحی نشد. تبیین جغرافیای تاریخی به عنوان بررسی مسائل جغرافیای انسانی در زمان گذشته (بیک محمدی، ۱۳۸۶: ۱۵) تعریفی است که خواست مورخان را برآورده می¬کند؛ زیرا این تعریف می¬تواند سهم دانش جغرافیا در تحقیقات تاریخی را پررنگ و در عین حال استقلال آن در رشته تاریخ را حفظ کند.
۴-۲. مصادیق پژوهش جغرافیای تاریخی در دانش تاریخ
سابقه کتاب¬های با عنوان جغرافیای تاریخی، به آغاز سده هفدهم بازمی¬گردد و تعداد آنان تا حدی است که شمارش آن¬ها هم ممکن نیست (Baker, 2003: 9). بسیاری از کتاب¬های جغرافیای تاریخی که توسط پژوهشگران تاریخ تألیف شد به شناسایی چشم¬اندازهای طبیعی و سکونتگاه های انسانی در زمان گذشته معطوف شد. از نمونه¬های موفق این دسته از پژوهش¬ها می¬توان به جغرافیای تاریخی هند باستان نوشته چرن¬لا اشاره کرد. او هند را به پنج ناحیه شمالی، جنوبی، شرقی، غربی و مرکزی تقسیم کرد (Churn Law, 1954: 61, 138, 203, 274, 303) و اماکن طبیعی و سکونتگاه¬های این مناطق را بر اساس متون جغرافیایی، تاریخی و دینی کهن به همراه اشاراتی گذرا به تحولات تاریخی معرفی نمود. نمونه دیگر کتاب جغرافیای تاریخی ایالات متحده آمریکا از براون است که نویسنده در آن به بازسازی محیط جغرافیایی و سکونتگاه¬های انسانی در گذشته همت گماشت (Brown, 1948: 87-192). مکان¬شناسی و شناسایی نام¬های قدیم اماکن، عنصر اصلی پژوهش¬های تاریخی را به خود اختصاص داد. چنین نگاهی به برخی از پژوهشگران این امکان را داد تا با همین روش به سراغ بررسی اماکن جغرافیایی متون مقدس بروند و مسأله سکونت و مهاجرت پیامبران و اقوام آنان در سرزمین¬های مختلف را واکاوی کنند (Teasley, 1917: 37-49).
پس از آشنایی جامعه دانشگاهی ایران با مفهوم جغرافیای تاریخی و اهمیت آن، انجمن آثار ملی بیش از ۲۰ عنوان کتاب با موضوع جغرافیای تاریخی منتشر کرد (گنجی، ۱۳۸۰: ۲۲۸-۲۲۷) که برخی در شمار منابع اولیه و کهن جغرافی-نویسان ایران و جهان اسلام بود. جغرافیای تاریخی لسترج از نخستین متون درسی جغرافیای تاریخی در دانشگاه¬های ایران بود و با تعریف جغرافیای تاریخی تطابق کامل داشت (همان: ۲۲۴). این درحالی است که کتاب لسترج در عنوان اصلی خود عبارت «جغرافیای تاریخی» را ندارد و این عبارت توسط محمود عرفان مترجم این اثر بر آن افزوده شده است. (احمدوند، ۱۳۸۸: ۵۰).
محتوای کتاب¬های فارسی که زیر عنوان «جغرافیای تاریخی» منتشر شده¬اند بیشتر درباره موقعیت جغرافیایی یک ناحیه، تاریخ احداث شهر، آثار و بناهای تاریخی و زندگی¬نامه مشاهیر آن منطقه بوده و چیزی فراتر از تاریخ آن شهر یا ناحیه محسوب نمی¬شوند (قائم¬مقامی، ۱۳۵۱: ۱۶). فهرست نام کتاب¬های فارسی که عنوان جغرافیای تاریخی دارند اما محتوای آن¬ها تاریخ محلی است می¬تواند موضوع یک کتابچه باشد. برخی پژوهش¬ها در واقع تاریخ محلی محسوب می-شوند اما نام جغرافیای تاریخی را دارند. نورایی در یادداشتی کوتاه به مقایسه جغرافیای تاریخی و تاریخ محلی پرداخته و وجوه تمایز این دو حوزه که در بسیاری از موارد با یکدیگر خلط می¬شوند را تذکر داده است (نورایی، ۱۳۹۰: ۷-۲). برخی کتاب¬ها نیز فقط نام جغرافیای تاریخی را یدک می¬کشند و نویسنده پس از شرح کوتاهی از جغرافیای طبیعی و موقعیت شهرها به تاریخ سیاسی می¬پردازد. مشکور در بخش جغرافیای تاریخی هخامنشیان از کتاب جغرافیای تاریخی ایران باستان به توصیف مسائلی مانند وسعت این امپراتوری (مشکور، ۱۳۷۱: ۱۵۴-۱۴۷) و تقسیمات کشوری در آن دوره (همان: ۱۸۲-۱۶۰) پرداخته و سپس بر تاریخ سیاسی تمرکز می¬کند. گزینش عنوان اصطلاح جغرافیای تاریخی برای پراکندگی جمعیتی یک قوم یا مذهب در دوره¬های پیشین نیز از دقت علمی دور است. در یکی از این دست آثار که نام جغرافیای تاریخی و انسانی را بر خود دارد عملا از پراکندگی جمعیتی یک مذهب در جهان اسلام سخن به میان آمده در حالی که هیچ یک از شاخصه¬های جغرافیای انسانی در عناوین فصول و محتوای کتاب وجود ندارد (جعفریان، ۱۳۷۱: ۶-۵).
۵-۲. مبانی نظری جغرافیای تاریخی در دانش تاریخ
پیش از وارد شدن به مبحث چگونگی تحقیق در جغرافیای تاریخی باید ابتدا تعریف پذیرفته شده مورخان را ارائه نمود زیرا مسائل روشی بر مبانی نظری استوارند. بررسی مدخل های دایره المعارف¬های عمومی و تخصصی معتبر انگلیسی و فارسی نشان می¬دهد که تلقی واحد از جغرافیای تاریخی وجود ندارد (بیک محمدی، ۱۳۸۶: ۶-۳). حتی پیشروان دانش جغرافیا و نخستین کسانی که در زمینه جغرافیای تاریخی به پژوهش پرداختند نیز درک یکسانی از این مفهوم ندارند (همان: ۱۴-۷). به دلیل ارائه نظرات متعدد درباره مفهوم جغرافیای تاریخی عملا تعریف واحدی از آن وجود ندارد و مطالعه پدیده¬های جغرافیایی در زمان گذشته زیرمجموعه جغرافیای تاریخی محسوب می¬شود (گنجی، ۱۳۸۰: ۲۲۳). قرچانلو جغرافیای تاریخی را فاقد تعریف دقیق می¬داند و می¬نویسد سخن گفتن از محیط جغرافیایی در گذشته و تأثیر آن بر مرزها و دولت¬ها جغرافیای تاریخی است (قرچانلو، ۱۳۸۰: ۱/۸). فقدان تعریف معین و مورد قبول برای جغرافیای تاریخی نشان می¬دهد که این اصطلاح دارای تعریف ذاتی و ثابتی نیست و همین امر می¬تواند دست اهل تاریخ را برای ارائه یک تعریف منطبق با نیازهای رشته خودشان بازبگذارد.
در بخش¬های پیشین به شکاف عمیق میان دیدگاه¬های جغرافی¬دانان و مورخان از اصطلاح مشترک جغرافیای تاریخی اشاره شد. تغییر تعریف جغرافیای تاریخی بلاموضوع و فاقد اهمیت است زیرا از آغاز تعریف دقیق و پیشینه روشمند و منسجمی در آن وجود نداشته است (Baker, 2003: 2). بنابراین پژوهشگران و مدرسان تاریخ مجازند که تعریف مورد قبول خود را از جغرافیای تاریخی ارائه دهند و روش¬شناسی ویژه آن را نیز تدوین نمایند. کوچرا جغرافیای تاریخی را یک حوزه میان رشته¬ای می¬داند که هر دو دانش جغرافیا و تاریخ در پیدایش آن مشارکت دارند. از نظر او بنیان این رشته بر تحلیل چشم¬انداز جغرافیایی است اما در جغرافیای طبیعی خلاصه نمی¬شود و عنصر زمان در آن نقش اساسی دارد گرچه نباید مبنای سالشماری تاریخ¬نگاری در تحلیل¬ها برجسته شود (Kucera, 2008: 9-10). کوچرا با اشاره به اینکه تعریف دقیقی از جغرافیای تاریخی وجود ندارد فقدان روش¬شناسی صحیح را عامل چنین وضعیتی اعلام کرد (Ibid, 2008: 9). ژان باستیه از جغرافی¬دانان مشهور فرانسوی نیز جغرافیای تاریخی را معرفتی بینارشته¬ای اعلام کرد با این استدلال که تاریخ بر بعد زمان و جغرافی بر بعد مکان تأکید دارد و از ترکیب هردوی آن¬ها جغرافیای تاریخی پدید می¬آید (Baker, 2003: 31). یکی از تعاریف جغرافیای تاریخی « بررسی مسائل جغرافیای انسانی در زمان گذشته است» (بیک محمدی، ۱۳۸۶: ۱۵) و به نظر می¬رسد این تعریف بهترین بستر برای بسط روش¬شناسی جغرافیای تاریخی توصیفی از منظر اهل تاریخ باشد. اگر قید تأکید بر عوامل و پدیده¬های جغرافیایی و محیطی بر تعریف فوق افزوده شود، جغرافیای تاریخی به لحاظ منطقی به یک تعریف جامع و مانع نزدیک شده است. تعریف مزبور شاید مورخانه به نظر برسد و سبب نارضایتی جغرافی¬دانان باشد اما همانگونه که بیان شد این اصطلاح از منظر لفظی دارای شباهت و از لحاظ محتوایی برای رشته¬های جغرافیا و تاریخ می¬تواند و باید متفاوت باشد.
جغرافیای تاریخی اصطلاح مشترکی است که در دانش جغرافیا و تاریخ به کار می¬رود اما موضوع، روش و نتایج تحقیقات در این دو رشته به هیچ روی شباهتی با یکدیگر ندارند. اگر جغرافیای تاریخی همدان موضوع پژوهش یک جغرافی¬دان باشد، همدان به مثابه یک فضای جغرافیایی است که همه عناصر چشم¬اندازهای جغرافیایی از جمله زمان را در خویش دارد و تحولات جامعه انسانی موجود در این ناحیه فقط جزئی از کل را دربرخواهد گرفت. در پژوهش مزبور، نقش عامل انسانی که در تاریخ، محوریت اساسی دارد به جزئی از محیط طبیعی تقلیل می¬یابد و آنچه در تحقیق بسیار ملموس خواهد بود مسأله تغییر اقلیم و پدیده¬های طبیعی در فضای جغرافیایی خاصی به نام همدان است. همین تحقیق در رشته تاریخ با روش دیگری انجام می¬شود و به دستاوردهای معینی نیز منتهی می¬شود. واحد مطالعه در جغرافیا، ناحیه طبیعی است که خود بر شباهت¬های اقلیمی تکیه دارد؛ درحالی که در تاریخ، واحد مطالعه، ناحیه فرهنگی است هرچند که در زمینه مسائل اقلیمی تجانسی وجود نداشته باشد. در قلمرو دانش جغرافیا، توس و نیشابور یک ناحیه محسوب می¬شوند زیرا از نظر اقلیم و آب و هوا یکپارچه¬اند اما در قلمرو دانش تاریخ این دو ناحیه، سرنوشت مجزایی دارند زیرا تحولات فرهنگی در آن دو یکسان نبوده است.
با این مقدمات، جغرافیای تاریخی در قلمرو دانش تاریخ را در دو سطح می¬توان پژوهید. نخست، سطح «توصیفی» که موضوع آن بازسازی جغرافیایی شهرها و سکونتگاه¬های انسانی در زمان گذشته است. دوم، سطح «تحلیلی» که موضوع آن تأثیر مسائل جغرافیایی بر چرایی پیدایش و بروز حوادث تاریخی است.
۶-۲. روش پژوهش و آموزش در جغرافیای تاریخی توصیفی
جغرافیای تاریخی توصیفی آنچنان که از نامش پیداست به بازآفرینی جغرافیای انسانی در مقیاس زمان گذشته می¬پردازد. همه مسائلی که در جغرافیای انسانی مطرح می¬شود و موضوع آن رابطه انسان با محیط است؛ اگر در یک دوره تاریخی خاص مورد پژوهش واقع شود نتیجه آن، یک پژوهش جغرافیای تاریخی توصیفی خواهد بود. نکته مهم حضور انسان و رد پای او در توصیف گذشته است و اگر پیشینه جغرافیای طبیعی یک ناحیه فقط از منظر اقلیم، آب و هوا و توپوگرافی مورد نظر باشد حاصل پژوهش، جغرافیای تاریخی توصیفی محسوب نمی¬شود. شناسایی وضعیت کنونی جمعیت¬ها و فرهنگ و مذاهب یک ناحیه، جغرافیای انسانی است اما اگر بر اساس متون تاریخی و جغرافیایی گذشته به بررسی پراکندگی جمعیت و اقوام و مذاهب پرداخته شود این کار را می¬توان جغرافیای تاریخی و نه جغرافیای انسانی دانست. به عنوان نمونه اگر به شناخت بستر یک رود و یا محصولات کشاورزی مردم یک منطقه در زمان حال، پرداخته شود یک پژوهش جغرافیایی صورت گرفته، اما اگر تغییر مسیر بستر رود و محصولات آن ناحیه در دوره¬های گذشته مورد توجه قرار گیرد یک تحقیق جغرافیای تاریخی در سطح توصیفی انجام شده است. حال اگر تأثیر تغییر مسیر بستر رود بر جامعه انسانی پیرامون آن و یا تأثیر تحول محصولات کشاورزی ناشی از تحولات اقلیمی در دوره¬های مختلف بر حیات اقتصادی مردم آن ناحیه، موضوع پژوهش باشد نتیجه آن یک تحقیق جغرافیای تاریخی تحلیلی خواهد بود.
تحقیقاتی که در آن¬ها به توصیف جغرافیای کنونی مناطق پرداخته شده، جغرافیای طبیعی است. یکی از مهم¬ترین محورهای تحقیق در جغرافیای تاریخی توصیفی در قلمرو دانش تاریخ، بازآفرینی جغرافیای طبیعی سکونتگاه¬ها، شهرها و روستاهای یک ناحیه است. شناسایی مرزهای سیاسی حکومت¬ها و تحول آن¬ها در دوره حکومت¬های مختلف هم یک کار جغرافیای تاریخی از نوع توصیفی محسوب می¬شود. درک سنتی مورخان از جغرافیای تاریخی چیزی فراتر از توصیف نواحی مختلف سکونتگاه¬های انسانی نبوده است. این بازآفرینی زمانی بیشتر اهمیت می¬یاید که تغییرات قابل ملاحظه¬ای در آن ناحیه روی داده باشد. برای مثال اگر منابع عصر صفویه به ما گزارش دهند که رود پرآب یا دریاچه¬ای در یک ناحیه بوده که اکنون وجود ندارد، توصیف ویژگی¬های آن پدیده جغرافیایی از نوع جغرافیای تاریخی توصیفی است.
پژوهش بارتولد بهترین الگو برای جغرافیای تاریخی ایران در سطح توصیفی است. واحد مطالعه او بر مبنای نواحی دارای ویژگی های اقلیمی و فرهنگی مشترک طراحی شده است. برای مثال در کتاب او مرو و مناطق شمالی آن (Barthold, 1984: 35-46) در فصلی جدا از هرات (Ibid: 47-63) مورد بررسی قرار گرفته که اگر به مسائل جغرافیایی و سرنوشت تاریخی مناطق مزبور توجه شود، ظرافت و صحت تقسیم¬بندی قابل فهم خواهد بود. بارتولد در مطالعه هر ناحیه ابتدا به موقعیت جغرافیایی، شرایط اقلیمی و آب و هوا، پدیده¬ها و عوارض جغرافیایی و پوشش گیاهی توجه نشان داده و سپس همه مسائل مرتبط با جغرافیای انسانی شامل گروه¬های قومی، ترکیب جمعیتی، اقتصاد و معیشت ساکنان، راه¬های ارتباطی و صنایع و محصولات آن را ناحیه را از منابع جغرافیایی استخراج کرده است. تحولات تاریخ سیاسی به فراخور مباحث مزبور و در ذیل آن ها طرح شده است و ارتباط مستقیم با محورهای پیشگفته دارد.
پژوهش لسترنج نیز که در مقیاسی گسترده¬تر، سرزمین¬های خلافت شرقی را مورد مطالعه قرار داده، از همین روش پیروی کرده و ویژگی¬های طبیعی و انسانی یک ناحیه را بر مبنای منابع اصلی سده¬های میانه اسلامی بازتاب داده است. به عنوان مثال لسترنج در بخش توصیف مرو، بحث خود را از موقعیت جغرافیایی این شهر در خراسان آغاز کرده و سپس رودخانه¬ها و عوارض طبیعی آن را برشمرده و مناطق تابعه آن را معرفی کرده است (Le Strange, 1905: 397-406).
در میان پژوهش¬های فارسی، اثر حسین قرچانلو در زمینه جغرافیای تاریخی توصیفی بخش غربی جهان اسلام منحصر بفرد و موفق است. روش او در بازسازی جغرافیای تاریخی یک شهر، شناسایی موقعیت جغرافیایی آن شهر، مناطق مهم و تاریخی، محصولات طبیعی، راه¬ها و تاریخچه مرتبط و مختصری از تاریخ آن شهر است (قرچانلو، ۱۳۸۲: ۲/۱۶۸-۱۶۰). تحقیق در زمینه جغرافیای تاریخی توصیفی ایران و یا بخش غربی جهان اسلام، کاری فراتر از تکرار مطالب پژوهشگران برجسته پیشگفته نیست اما این آثار الگوی مطلوبی برای تحقیق در مقیاس کوچکتر مثلا جغرافیای تاریخی یک استان یا شهر هستند. همچنین آثار پیشگفته می¬تواند ماده خام برای تحقیقات نوین در عرصه جغرافیای تاریخی تحلیلی باشند. زیرا آنان مطالب مربوط به جغرافیای طبیعی و انسانی در مقیاس زمان گذشته را استخراج کرده¬اند و در جغرافیای تاریخی تحلیلی باید نقش پدیده¬های طبیعی و عوارض جغرافیایی در تحولات تاریخی مورد واکاوی قرار گیرد. با این توضیح که منظور از تحولات تاریخی فقط مسائل سیاسی نیست و شامل همه پدیده¬های جغرافیای انسانی می¬شود.
همانگونه که در بخش مبانی نظری بیان شد، واحد مطالعه در جغرافیای تاریخی در قلمرو دانش تاریخ، ناحیه فرهنگی و منطقه¬ای است که انسان در آن حضور و تکاپو داشته است. پژوهش و آموزش جغرافیای تاریخی توصیفی هر ناحیه می-تواند از سه مرحله بگذرد و این مراحل به صورت معکوس از عنوان پژوهش یا تدریس اخذ می¬گردد. برای مثال، اگر عنوان پژوهش یا سرفصل تدریس، «جغرافیای تاریخی همدان» باشد؛ مراحل پژوهش و آموزش بر اساس عنوان همین پژوهش یا سرفصل، به صورت معکوس دارای سه رکن «همدان»، «تاریخ همدان» و «جغرافیای انسانی همدان» است. مهم¬ترین رکن پژوهش و آموزش «همدان» است که ناحیه¬ای مسکون شده توسط انسان¬هاست و بر این اساس در دانش تاریخ، قابلیت تحقیق و تدریس دارد. این امر بدین معناست که در مرحله نخست پژوهش یا آموزش، منطقه¬ای انتخاب شود که ظرفیت تحقیق یا تدریس در عرصه جغرافیای تاریخی را داشته باشد و مطابق با چارچوب نظری دانش تاریخ باشد. به بیان دیگر، همدان به علت حضور جامعه انسانی در آن قابلیت بررسی جغرافیای تاریخی را دارد؛ اما دشت کویر که هرگز در آن¬ها جامعه انسانی شکل نگرفته، واحد جغرافیای تاریخی در قلمرو دانش تاریخ نیست، هرچند ممکن است همین منطقه، موضوع تحقیق جغرافیای تاریخی از منظر دانش جغرافیا باشد. واحد مطالعه مورخ در جغرافیای تاریخی همدان، می¬تواند کل این ناحیه یا بخشی از آن باشد و حوزه مطالعه بر آن متمرکز گردد.
مرحله دوم پژوهش یا آموزش، تعیین تاریخ یا دوره¬ای خواهد بود که قرار است جغرافیای انسانی همدان در آن بازه زمانی، بازآفرینی شود. این مرحله هم مانند مرحله قبلی می¬تواند کل¬گرایانه و شامل بخشی از تاریخ یا کل تاریخ این ناحیه شود. مرحله سوم، بازآفرینی مجدد مسائل جغرافیای انسانی همدان در دوره تاریخی مورد نظر خواهد بود که بر اساس داده¬های منابع مرتبط صورت می پذیرد.
۷-۲. روش پژوهش و آموزش در جغرافیای تاریخی تحلیلی
موضوع جغرافیای تاریخی تحلیلی، تبیین چگونگی نقش¬آفرینی پدیده¬های طبیعی بر تحولات جغرافیای انسانی است. تأثیرگذاری محیط طبیعی و شرایط جغرافیایی بر جوامع انسانی می¬تواند در دو سطح کلان و خرد بررسی شود. در سطح کلان می توان نقش جغرافیا و اقلیم را در پیدایی یا اضمحلال تمدن¬ها بررسی کرد. این سطح از بررسی از دایره پژوهش-های تاریخی خارج می¬شود و رنگ فلسفی به خود می¬گیرد زیرا یکی از مبانی روش پژوهش در تاریخ، انتخاب موضوع جزئی برای تحقیق است. جغرافیای تاریخی تحلیلی در سطح کلان را می¬توان در نظریات فیلسوفان تاریخ، آن جا که از تأثیر اقلیم بر پیدایش تمدن¬ها بحث نموده¬اند بازجست.
بر این اساس، روش¬شناسی دانش تاریخ به پژوهشگران و مدرسان تاریخ اجازه می¬دهد تا فقط در جغرافیای تاریخی تحلیلی در سطح خرد به تحقیق و تدریس بپردازند. جغرافیای تاریخی تحلیلی هم مانند جغرافیای تاریخی توصیفی دارای سه مرحله است که با معکوس نمودن عنوان پژوهش یا سرفصل تدریس آن می¬توان به مراحل ویژه آن دست یافت. مرحله اول و دوم جغرافیای تاریخی تحلیلی، مشخص کردن ناحیه مورد مطالعه و دوره تاریخی آن است. در مثال پیشین، اگر موضوع پژوهش یا تدریس، جغرافیای تاریخی تحلیلی همدان در عصر صفویه باشد؛ مرحله اول پژوهش یا تدریس، بازآفرینی جغرافیای طبیعی و ویژگی¬های عوارض جغرافیایی آن ناحیه و مرحله دوم پژوهش یا تدریس، شامل شناسایی حوادث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مهم دوران صفویه در همان منطقه خواهد بود. مرحله سوم، تحلیل نقش پدیده¬های جغرافیایی موجود در همدان در شکل¬گیری تحولات تاریخی عصر صفویه را شامل می¬شود.
به عنوان نمونه در گزارش¬های مربوط به دوره شاه عباس می¬خوانیم که در زمان او، دو شهر نهاوند و ملایر در استان همدان با وجود همجوار بودن اولی به تصرف عثمانیان درآمد و به پادگانی برای آن¬ها تبدیل شد و دومی به چنین سرنوشتی گرفتار نیامد. منابع تاریخی فقط به ذکر گزارش بسنده کرده و علت آن را توضیح نداده¬اند (ترکمان، ۱۳۸۲: ۲/۴۰۷). درک علت این امر در گرو انجام یک تحقیق جغرافیای تاریخی تحلیلی امکان¬پذیر است. زیرا تبیین تأثیر احاطه شدن ملایر توسط ناهمواری¬های الوند از جهت شمال غرب به جنوب شرق (فرهنگ جغرافیایی ایران، ۱۳۳۱: ۵/۴۳۲) که در حکم دژی طبیعی عمل می¬کرده است، فقط در یک پژوهش جغرافیای تاریخی تحلیلی قابلیت بررسی و تحلیل دارد.
کتاب جغرافیای تاریخی اروپا تألیف گوردون ایست، یکی از مصادیق موفق جغرافیای تاریخی تحلیلی است. در این کتاب، مسائل کلانی همچون جغرافیای اسکان (Gordon East, 1923: 1-135) جغرافیای سیاسی (Ibid: 139-296) و جغرافیای اقتصادی (Ibid: 297-434) اروپا از سپیده دم تاریخ تا دوره معاصر با تکیه بر نقش عوارض جغرافیایی مورد کند و کاو قرار گرفته است.
در میان تحقیقات فارسی نیز نمونه نسبتا موفق در زمینه جغرافیای تاریخی تحلیلی، کتاب مقدمه¬ای بر جغرافیای تاریخی ایران از حسن بیک محمدی است. او توانسته است مسائل عمده جغرافیای انسانی در تاریخ ایران را بررسی نماید و پیش از ورود به مبحث اصلی کتاب، عوامل مؤثر بر روابط انسان و محیط در ایران را برشمرد (بیک محمدی، ۱۳۸۶: ۵۷-۳۷). برای نمونه در بخش جغرافیای تاریخی هخامنشیان، مسائلی از قبیل ویژگی¬های جغرافیایی امپراتوری هخامنشی، نقش عوامل جغرافیایی در مسائل سیاسی، اجتماعی و ارتباطی عصر هخامنشی و جغرافیای اقتصادی این امپراتوری مورد مطالعه قرار گرفته است (همان: ۹۸-۹۰).
در پایان باید به مسأله تغییرات اقلیمی در تحقیقات جغرافیای تاریخی تحلیلی توجه ویژه داشت. عنصر زمان بر تحولات جغرافیایی و اقلیمی اثرگذار است و نباید در ذهن پژوهشگر و مدرس جغرافیای تاریخی تحلیلی نادیده انگاشته شود. این پرسش مهمی است که آیا پدیده¬های جغرافیایی کنونی در ناحیه فارس، همان شرایط جغرافیایی در دوره هخامنشی را نمایندگی می¬کند؟ برای اطمینان از کیفیت تغییرات اقلیمی، پژوهشگر و مدرس حوزه جغرافیای تاریخی تحلیلی باید از دستاوردهای آب و هواشناسی تاریخی بهره ببرد. بر همین اساس، گاهی می¬توان صحت داده¬های متون جغرافیایی قدیمی متعلق به یک دوره خاص تاریخی را با همین روش سنجید؛ بدین معنا که شرایط آب و هوایی یک ناحیه را بر اساس متون و گزارش¬های تاریخی همان دوره اعتبار سنجی و سپس بازآفرینی کرد. در مجموع تأثیرگذاری اقلیم بر تحولات تاریخی، اساس کار جغرافیای تاریخی تحلیلی است.
۳. نتیجه
تلقی جغرافی¬دانان از جغرافیای تاریخی مبتنی بر یک درک کاملا جغرافیایی از این اصطلاح است و آنان بدون عنایت به برداشت مورخان از این اصطلاح مشترک، بر اساس روش¬شناسی مورد نظر خود به انجام پژوهش در این عرصه مشغولند. از آنجا که تحولات جامعه انسانی، محور دانش تاریخ را سامان می¬دهد، دستاوردهای جغرافی¬دانان در زمینه جغرافیای تاریخی، برآورده¬کننده نیازهای مورخان نیست. از سوی دیگر، پژوهش¬های مورخان در عرصه جغرافیای تاریخی به دلیل فقدان مبانی روشی با تاریخ¬نگاری محلی درهم¬آمیخته است. بررسی مسائل جغرافیای انسانی در مقیاس زمان گذشته، موضوع جغرافیای تاریخی از منظر مورخان است. بر اساس این تعریف، جغرافیای تاریخی را می¬توان در دو سطح «توصیفی» و «تحلیلی» پژوهید و آموزش داد. موضوع جغرافیای تاریخی توصیفی، تدوین سامان¬مند اطلاعات متون جغرافیایی و تاریخی کهن برای بازآفرینی سکونتگاه¬های انسانی و مسائل جغرافیای انسانی در زمان گذشته است. توصیف شهرهای کهن و مرزهای سیاسی که مورد تأکید نخستین پژوهشگران جغرافیای تاریخی بوده است اکنون هم بخش بزرگی از موضوعات جغرافیای تاریخی در سطح توصیفی را دربرمی¬گیرد. موضوع جغرافیای تاریخی تحلیلی، بررسی تأثیر جغرافیا و اقلیم بر جغرافیای انسانی و تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جوامع است که تا کنون در پژوهش¬های جغرافیای تاریخی آنچنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته است. پژوهش¬ها و آموزش جغرافیای تاریخی در سطح تحلیلی ناظر به تبیین کیفیت اثرگذاری شرایط و پدیده¬های جغرافیایی بر تحولات جامعه انسانی در گذشته است. بدین معنا که در پژوهش¬ها و آموزش مزبور، عامل جغرافیا و پدیده¬های طبیعی به عنوان یکی از عوامل مؤثر بر تکوین حوادث جامعه انسانی با دقت و جامعیت تبیین می¬شود. با این وجود، وجه مشترک موضوع و روش پژوهش و آموزش جغرافیای تاریخی از منظر دانش تاریخ، در هر دو سطح توصیفی و تحلیلی، تمرکز بر مطالعه جامعه انسانی و تحولات مرتبط با آن در مقیاس زمان گذشته است.
منابع
احمدوند، عباس (۱۳۸۸). «تأملی در آموزش و پژوهش جغرافیای تاریخی در ایران». فصلنامه تاریخ اسلام، سال دهم، ش۴۰. صص۴۱-۶۴.
بیک محمدی، حسن (۱۳۸۶). مقدمه ای بر جغرافیای تاریخی ایران، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان.
پاپلی یزدی، محمدحسین (۱۳۶۵). «تعریف، مفهوم و دیدگاهی تازه از جغرافیا». تحقیقات جغرافیایی، ش۱. صص۹-۵۴.
ترکمان، اسکندربیگ (۱۳۸۲). تاریخ عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، تهران: امبیرکبیر.
جعفریان، رسول (۱۳۷۱). جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام، قم: انصاریان.
شکویی، حسین (۱۳۶۴). جغرافیای کاربردی و مکتب های جغرافیایی، مشهد: آستان قدس رضوی.
صادقی، علی (۱۳۸۶). «نقش و اهمیت بازدیدهای میدانی در آموزش جغرافیا و علوم زمین». پویش در آموزش علوم انسانی. سال دوم. شماره ۸. صص۷۹-۸۷.
صادقی، مجتبی و جعفر جوان و محمدرحیم رهنما (۱۳۹۴). «فضای جغرافیایی چیست؟ درنگی بر سرشت فضای جغرافیایی از چشم انداز پدیدارشناسی هرمنوتیک». مطالعات جغرافیای مناطق خشک، سال پنجم. ش۱۹. صص۱۲-۲۸.
فرهنگ جغرافیایی ایران (۱۳۳۱). بی جا: انتشارات دایره جغرافیایی ستاد ارتش.
قائم مقامی، جهانگیر (۱۳۵۱). «بحثی درباره مفهوم جغرافیای تاریخی». بررسی های تاریخی. ش۴۰. صص۱۱-۲۲.
قرچانلو، حسین (۱۳۸۰). جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، جلد اول، تهران: سمت.
قرچانلو، حسین (۱۳۸۲). جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی، جلد دوم، تهران: سمت.
گلکه، لئونار (۱۳۷۹). «مبانی نظری جغرافیای تاریخی (درک تاریخی در جغرافیا یک رویکرد آرمان گرا». ترجمه محمدجعفر جباری. کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. ش۳۱. صص۴۲-۵۲.
گنجی، محمدحسن (۱۳۸۰). جغرافیا در ایران از دارالفنون تا انقلاب، مشهد: به نشر.
مشکور، محمدجواد (۱۳۷۱). جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران: دنیای کتاب.
نبئی، ابوالفضل (۱۳۶۵). «روش تحقیق تاریخ از جغرافیا»، تحقیقات جغرافیایی. ش۱. صص۱۲۲-۱۴۱.
نورایی، مرتضی (۱۳۹۰). «جغرافیای تاریخی و تاریخ محلی، تعاملات و تمایزات»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش۱۶۳. صص۲-۷.
نهچیری، عبدالحسین (۱۳۷۰). جغرافیای تاریخی شهرها، تهران: انتشارات مدرسه.
Baker, Alan, R. H. (2003). Geography and History Bridging the Divide. Cambridge: Cambridge University Press.
Barthold, W. (1984). An Historical Geography of Iran. Princeton: Princeton University Press.
Brown, H. Ralph (1948). Historical Geography of The United States. New York: Harcourt, Brace and Copany.
Butlin, Robin. A. and Brian Graham (1993). Historical Geography: through the Gates of Space and Time. London: Edward Arnold.
Churn Law, Bimala (1954). Historical Geography of Ancient India. Paris: Societe Asiatique de Paris.
Darby, H. C. (1953). “On the Relations of Geography and History”. Transactions and Papers (Institute of British Geographers). N 19. pp 1-11.
Dear, M. (1988). “The postmodern challenge: Reconstructing human geogra- phy.” Transactions of the Institute of British Geographers. N 13. pp 262-274.
Dennis, Richard. (1991). “History, Geography, and Historical Geography. Social Science History, Vol 15. N 2. pp 265-288.
Gilbert, E. W. and B. Litt (1932). “What Is Historical Geography”. The Scottish Geographical Magazine. Vol 48. N 3. pp 39-45.
Gordon East, M. A. (1923). An Historical Geography of Europe. London: Methuen and CO. LTD.
Gordon East, M. A. (1938). The Geography Behind History. London: Thomas Nelson and Sons LTD.
Jakle, John. A. (1980). “Historical Geography: Focus on the Geographic Past and Historical Place”. Environmental Review: ER. Vol 4. N2. pp 2-5.
Kucera, Zdenek (2008). “Historical geography between geography and historiography”. Klaudyán: Internet Journal of Historical Geography
and Environmental History. Vol 5. N 1. pp 5-13.
Le Strange, Guy (1905). The Land of the Eastern Caliphate; Mesopotamia, Persia, and central Asia from the Moslem Conquest to the Time of Timur. Cambridge: Cambridge University Press.
Mitchell, J. B. (1954). Historical Geography. London: English Universities Press.
Norton, W (1984). Historical Analysis in Geography. London: Longman Higher Education.
Oldfield, Jonathan D. (2018). “Imagining climates past, present and future: Soviet contributions to the science of anthropogenic climate change, 1953e1991”. Journal of Historical Geography. N 60. pp 41-51.
Sauer, C. O. (1941). “Foreword to Historical Geography”. Annals of the Association of American Geographers. Vol 31. N 1. pp 1-24.
Simon, Gregory L. and Cody Peterson (2019). “Disingenuous forests: A historical political ecology of fuel wood collection in South India”. Journal of Historical Geography. N 61. pp 34-47.
Teasley, D. O. (1917). Historical Geography of The Bible. Indiana: Gospel Trumpet Copany.