شواهد گوناگونی وجود دارد که نشان میدهد در گفتمان اواسط سده ی اول هجری، مسأله ی رؤیت پروردگار بهمثابه ی یک پرسش اعتقادی مطرح بوده است. حکایت ذعلب یمانی که از امام علی (علیه السلام) پرسیده بود، آیا پروردگارش را دیده است یا خیر (نهجالبلاغه، خطبه ی ۱۷۹)، در حدیثی به نقل امام حسین (علیه السلام) نیز آمده است (خزاز، ۲۶۱). اینکه حدیث امام علی (علیه السلام) در باب معانی اذکار اذان و تفسیر مفاهیم توحیدی توسط امام حسین (علیه السلام) نقل شده است (ابنبابویه، التوحید، ۲۳۸، معانی … ، ۳۸)، نیز نشانهای دیگر از توجه خاص آن حضرت به مباحث توحید و اشاعه ی آموزههای علوی دراینباره است. اما آنچه به شخص امام حسین (علیه السلام) مربوط میشود، یکی روایتی متضمن ملاقاتی سهسویه میان امام (علیه السلام)، ابنعباس و نافع ابن ازرق، از رجال خوارج است که براساس آن، نافع از ابنعباس میخواهد معبودش را وصف کند و به درخواست ابنعباس، امام (علیه السلام) پاسخ را بر عهده میگیرد و وصفناشدنیبودن خداوند را تبیین میکند (عیاشی، ۲/۳۳۷- ۳۳۸؛ ابنبابویه، التوحید، ۷۹-۸۰؛ ابنعساکر، ۱۴/۱۸۳-۱۸۴). حدیث دیگری هم از آن حضرت در مذمت «مارقین» نقل شده است که به تشبیه خداوند گراییدهاند (ابنشعبه، ۲۴۵)؛ میدانیم که تعبیر مارقین در آن دوره، برای خوارج به کار برده میشده است و شیخ مفید هم وجود اقلیتی قائل به تشبیه را در میان خوارج تأیید کرده است (اوائل … ، ۶۳).
براساس حدیثی از امام حسین (علیه السلام)، آن حضرت ظاهراً با تکیه بر آیهای از قرآن کریم (ذاریات/۵۱/۵۶) در خصوص غرض آفرینش انسان و جن، یادآور میشد که «خداوند بندگان را آفریده است تا او را بشناسند؛ پس آنگاه که شناختند، او را عبادت میکنند و با عبادت او از عبادت غیر، بینیازی میجویند» (نک : ابنبابویه، علل … ، ۹؛ کراجکی، ۱۵۱؛ حلوانی، ۸۰). در سدههای بعد، همین آموزه بدون نامبری امام (علیه السلام) در نوشتههای ابنعربی نیز تکرار شده است (نک : ۳/۴۱).
براساس حدیثی از امام کاظم (علیه السلام)، حسن بصری از امام حسین (علیه السلام) درباره ی قضا و قدر پرسش کرده و حضرت در نامهای که در پاسخ بدو نوشته، مبانی نظریه ی «امر بینالامرین» را ارائه کرده است؛ البته این حدیث تنها در فقه الرضا (علیه السلام) بدون سند آمده (ص ۴۰۸- ۴۰۹) و در منبع دیگری تأیید نشده است. این حدیث منقول از حضرت که «خداوند طاقت کسی را نمیگیرد، مگر آنکه طاعتی را از او واگذارد، و نیروی کسی را نمیگیرد، مگر آنکه مشقتی را از او واگذارد» (ابنشعبه، ۲۴۶)، چکیدهای از نفی تکلیف به مالایطاق است.