یک مؤلفه مهم که در بازخوانی تحولات سوریه همانند هر تحول سیاسی و اجتماعی دیگر مورد توجه قرار میگیرد مولفههای فکری و ایدئولوژیک است. در تبیین عوامل موثر در شکلگیری این تحولات، نظریات و تئوری های متفاوتی ارائه شده که بخصوص در سالهای متأخرتر، متاثر از تحولات سالهای بعد بوده است. با این حال اما توقف در برهه زمانی آغازین تحولات یعنی سال ٢٠١١ فارغ از تحولات سالهای پسین چه بسا خوانشهای متمایزی را ارائه میکند.
یک نظریه اساسی در این رابطه نظریهای است که از آن با عنوان «انقلاب جوامع محلی» یاد میشود. آنچه در تحولات آغازین بحران سوریه بسیار مورد ابهام بوده، گسترهی نفوذ جریان سلفی و حضور اجتماعی آن در این منطقه است. این مسئله به ویژه از آنجا اهمیت مییابد که از نگاه ناظران سیاسی جامعه سوری در سبقه تاریخی خود دستکم یک جامعه سلفگرا نبوده است. اینکه چرا به ناگاه چنین سطحی از سلفگرایی در جامعه سوری رخ مینماید می تواند یک پرسش جدی باشد.
«محمد جمال باروت» پژوهشگر و نویسنده سوری در نظریه خود که در آن برهه ارائه شد ریشه این پدیده را در چارچوب تئوریک «انقلاب جوامع محلی» به «تدیّن عامه اعتراضی» میرساند. به باور وی این «تدین اعتراضی»، ریشه در تحولات اخیر سوریه دارد و باید آن را در رفتار تبلیغی پیشگامان سلفی سوریِ جهادی حاضر در عراق پساصدام جستجو کرد. پیشگامانی که راهبر هزاران جوان سوری مهاجر به عراق از مناطق حاشیهای همچون ریف دمشق، جبل الزاویه، إدلب و ریف حلب بودند.
محمد باروت معتقد است برخلاف گروه های جدیدتر معارض، رهبران سنتی و مشایخ توانستند جایگاه و نقش اساسی خود را در این تحولات به صورتی «ناگهانی» بازیابی کنند. بخصوص در برخی مساجد دمشق و مناطق عشایری حمص و شهرهای کوچکی مثل تلبسیه و الرستن که اتفاقا بیشترین حد تجمعات اعتراضی به لحاظ شدت در این مناطق دیده شد.
با این حال اما نقطه اوج دیدگاه محمد باروت، نظریه ای است که وی با عنوان «سلفگرایی عامه پسند» – (التدین السلفی الشعبوی) از آن یاد میکند که آن را از «سلفگرایی سنتی» متمایز مینماید. وى معتقد است سلفگرایی سنتی سوریه را باید یکی از ضعیفترین جریانهای اسلامگرای تاریخ نوین سوریه دانست چه به لحاظ سازمانی و چه به لحاظ فکری. این ضعف البته نه از جهت تهدیدات دو خوانش اخوانی و نهاد فتواییِ شیخ بوطی بلکه به این خاطر بود که اساساً با خصایص تدیّن تاریخی معتدل شامی در تضاد بود. بر این اساس، شکلگیری «تدین ریفی» یا حاشیهای جدید در سوریه را باید متاثر از خوانش جریان رسانه ای نوین سلفی دانست که به نوعی تدین اعتراضی انجامیده است. محمد باروت بر این اساس، تدین شهری سوری را یک «تدین مدنی قبیسیاتی» نام مینهد (جریانی تبلیغی و آموزشی زنانه در دمشق) که در تقابل با دینداری ریفی دمشقی، جبل الزاویه، ادلب و حمص قرار داشته است.»
در این چارچوب است که به گفته باروت، شعارهای غالب این مناطق «شعارهای ایمانی» و نه سیاسی بود همچون شعار «عالجنه رایحین شهداء بالملایین» یا کفن پوشیدن معترضان در بانیاس و صنمین.
«سلفیه طائفهگرا» عنوانی دیگری است که به عنوان زیرمجموعهای از همان سلفگرایی عامهپسند از آن یاد میکند. این سلفگرایی در واقع مدلی از سلفگرایی بود که به گفته وی در «مناطق تماسِ» طائفه ای همچون حمص و حماه و بانیاس که پیچیدگی و تنوع مذهبی و دینی داشته اند نمود پیدا کرده است.
این «سلفگرایی مردمى یا عامهگرا» در هر حال وجهه ای از اسلامگرایی عمومی در شام است که به باور محمد باروت، میتوان آن را پیامدی از ضعف وسستی اسلامگرایی اخوانی سوری دانست. در بهترین حالت، اخوان در تحولات سوریه استعداد آن را داشت که سلفگرایی عمومی را «عقلگراتر» کند. تاثیر حضور اسلامگرایی شیخ قرضاوی در «جوامع محلی» سوری را باید در چاچوب این نوع سلفگرایی و نه در چاچوب تکوین رویکرد اسلامگرایی وسطیه میانهرو ارزیابی کرد. در واقع فرآیند حذف خوانش اخوانی از جامعه سوری طی سه دهه اخیر سهم بسزایی در سیطره سلفگرایی عامهپسند داشته است. با این حال باید متذکر شد که ضعف خوانش اخوانی در سلفگرایی سوری ضرورتا ناشی از ضعف سازمانی و میدانی آن نبوده بلکه باید آن را در همگرایی این گروه در مناطق تحت نفوذش با سلفگرایی عامهپسند جستجو کرد، بویژه در مناطقی همچون جبل الزاویه، جسر الشغور و عموماً در ادلب.
اینکه چرا اسلامگرایی اخوانی در مقایسه با سلفگرایی عامه در جامعه سوری عقب مانده، برای محمد باروت هم جای سوال است تا آنجا که وی صراحتا تاکید دارد که اخوان سوری بر موج سلفگرایی عامی سوری سوار شد و این مسئلهای است که اسلامگرایی سوریه را از نمونههای مصری و تونسی متمایز میکند.