معمولا کتابهای زندگینامه صوفیان را همچون نمونههایی از شاخه تراجمنگاری و در نتیجه زیر مجموعه علم تاریخ مسلمانان میشناسیم. ایده مرکزی بنیه الخطاب المنقبی نقد این انگاره و مطالعه مناقب نگاری در مقام الگویی روایی و گفتمانی است که بر علم تاریخ غلبه یافته است؛ در نتیجه آثاری که به شرح حال و مناقب اولیای صوفیه میپردازند علی رغم ادعای نویسندگانشان، دلمشغول کشف و توصیف امر (حقیقت) تاریخی نیستند بلکه دلمشغول بازتولید الگویی فرا زمانی و فرامکانی از انسان کامل اند و اهداف اخلاقی را دنبال میکنند و در نتیجه از منظر خاستگاه و غایت، غیر تاریخیاند.
المنصوری، مناقبنگاری را «تاریخ افقی» میخواند؛ یعنی تاریخی ساکن که از منطق تحول پیروی نمیکند. حتی طبقاتنگاری، صوفیه را تنها از منظر سن و نسل به هم مرتبط میکند و به تحولات فکری صوفیه بی اعتنا است. صوفیان برآنند که تصوف از آغاز یک چیز بوده و ما تنها با یک تصوف روبروییم و نه با تصوفها و آنچه تحول یافته، از الگوی اصلی انحراف یافته و وظیفه مناقبنگار یادآوری سرمشق اصلی فراموش شده است. با این حال نباید فراموش کرد که منابع مناقبنگاری علیرغم خصلت غیر تاریخیشان، برای مطالعه تاریخی از دیدگاه اجتماعی، روانشناختی، اسطوره شناختی و رمزشناختی مفیدند.
مناقبنگاری صوفیانه در عین حال همچون همه شاخههای تراجمنگاری در عالم اسلامی، از الگوی سیرهنگاری پیامبر اسلام پیروی میکند. مناقب نگاری، به ویژه در آمیختگی خود با معجزه نگاری و کرامتنگاری، الگوی سیره نگاری پیامبر را پیش چشم داشته است. برخلاف قرآن که از معجزات حسی پیامبر اسلام سخنی نگفته و قرآن را تنها معجزه حقیقی او دانسته است، شرح زندگی پیامبر در سیرهنگاریها آمیخته به معجزات ریز و درشت بسیار است و هر چه از سدههای نخستین دورتر میشویم حجم معجزات پیامبر در کتابهای سیره بیشتر میشود. چنان که جرج طرابیشی پژوهشگر سوری نیز بیان کرده، سیره نگاران مسلمان در رقابت با پیروان دیگر ادیان و با پیروی از این آموزه کلامی که پیامبر اسلام همه تواناییها و ویژگیهای انبیای دیگر و بیش از آن را دارا است، کوشیدند تا نشان دهند که پیامبر اسلام همه معجزات انبیای دیگر را داشته است.
در عالم اسلام، سیرهنگاری، الگوی نگارش هر گونه زندگینامه و از جمله تراجم صوفیانه شد. کرامت اولیا جای معجزه پیامبر را گرفت و به بزرگان عالم اسلام، از هر صنفی که بودهاند، حتی محدثان، کراماتی نسبت داده شد. این رویه چنان فراگیر شد که حتی ابن جوزی که در کتاب تلبیس ابلیس به سختی بر صوفیان میتاخت، خود در سیره احمد بن حنبل، بزرگ اهل حدیث، به نقل کراماتی از او پرداخت.
نزد صوفیان، تئوریهایی که ولی را جانشین و وارث پیامبر به شمار میآوردند، اشکالات نظری انتساب کرامات به اولیا را از میان برداشت: ولی وارث پیامبر بود و پیامبر وارث پیامبران پیشین، پیامبر اسلام در خوبیها از پیامبران پیش از خود برتر بود و در نتیجه در امت او هم کسانی بودند که میتوانستند همه معجزات انبیای دیگر را داشتند باشند. در نتیجه مضمون و الگوی روایی کراماتی که به اولیای صوفیه نسبت داده شده است، به معجزات پیامبران شبیه است.
این کتاب را انتشارات مومنون بلاحدود در سال ۲۰۱۷ منتشر کرده است.