دینداری شیعی و مشروعیت خاندان شاهی: مشهد در دوران نخستین شاهان صفوی[۱]
می فرحات[۲]
ترجمه سینا باستانی، ویرایش پیمان اسحاقی
چکیده:
مشهد که در شمال شرقی ایران است و حرم امام هشتم شیعیان در آن واقع شده، بیگمان یکی از بزرگترین و ثروتمندترین حرمهای جهان است. ضریح زرینی که بر سر آرامگاه این امام قرار دارد، در کانون مجموعۀ بزرگی از صحنها، سردرهای عظیم، کتابخانهها، موزهها، مهمانخانهها و دفاتر تولیت قرار دارد که هر ساله میزبان هزاران زائرند. این مقاله دورهای را بررسی میکند که ایران زیر نگین شاهان صفوی بود و در همان زمان مشهد را طوری درست کردند که کانون زیارت شیعیان در ایران باشد. شاهان صفوی که نگرش فراگیر سلسلۀ تیموریان دربارۀ حرم را اخذ کردند، این شهر مقدس را بار دیگر طوری سروشکل دادند که جایگاهی شد که در آن مردم استیلای تشیع دوازده امامی در قلمرو صفویان را گرامی میداشتند و صفویان از رهگذر آن مشروعیتشان را تقویت میکردند. این مقاله در عین حال که دلبستگی شخصی شاه طهماسب به مشهد و امتیاز خاصی که وی در مکاننگاری مقدس صفویان به این حرم داد را برجسته میکند، به طور خاص بر تغییر شکل شهر مشهد به دست شاه عباس و توسعۀ معمارانه و نهادی حرم در دوران سلطنت او تمرکز میکند که این شهر را به مرکز اصلی معنویت در امپراتوری صفوی رساند.
مقدمه
رسمی شدن تشیع در سال ۹۰۷ ق./۱۵۰۱م. به عنوان دین امپراتوری نوپای شاه اسماعیل صفوی (شاه ایران در سالهای ۹۰۷-۹۳۰ق./۱۵۰۱-۱۵۲۴م.) تغییرات سیاسی و دینی مهمی را پدید آورد که سبب تحکیم تشیع شد و به اشکال شیعی سرسپردگی انجامید. مشهد – محل خاکسپاری امام هشتم شیعیان، علی بن موسی الرضا (درگذشتۀ سال ۲۰۳ق./۸۱۸م.) در شمال ایران و قبور امامان شیعیان (عتبات) در عراق کانون سرسپردگی شیعیان و گنجینههای قدرت فرهمندانه[۳] بودند و برای نخستین شاهان صفوی اهمیت سیاسی و دینی داشتند. یکی از محورهای ایدئولوژی صفویان که در سدۀ ششم پرورانده شد، این بود که منزلت شاهان صفوی از آن است که سیداند، یعنی از نوادگان پیامبر و از نسل امام موسی کاظم ]ع[ هفتمین امام شیعیان (درگذشتۀ سال ۱۸۳ق./۷۹۹م.).[۴] شاهان صفوی به واسطۀ این پیوند با حرم مشهد، این شهر مقدس را به عرصهای بدل کردند که در آن نمایشهای هماهنگ دینداری، توزیع نذورات و خیرات از رهگذر دایر کردن ادارۀ موقوفات و تزیینات معمارانه، خویشاوندی معنوی این شاهان با امامان شیعیان را افزودند، این مدعای سیاسیشان که وارثان امامتاند را تقویت کردند و جاپای تشیع در قلمرویشان را محکم کردند.
رودی متی چنین استدلال کرده که صفویان، گرچه هرگز از این ادعا که عربهای عراق و حرمهای شیعیان در عراق نیز به قلمروی آنان تعلق دارند دست برنداشتند اما لشکر نکشیدند که این سرزمین را به تصرف خود درآورند.[۵] برخلاف عتبات در عراق که در محیطی عربزبان قرار داشت، مشهد در آغوش فرهنگ پارسی پرورش یافت و وارث دستاوردهای فرهنگی تیموریان بود.[۶] در دست داشتن زمام امور مشهد در مقابل ادعای متقابل ازبکهای سنی نسبت به این شهر و به دست گرفتن تولیت آرامگاه امام رضا [ع] برای صفویان اهمیت بسیار داشت. در ادامه، از خطمشیهای شاه طهماسب (پادشاه ایران در سالهای ۹۳۱-۹۸۴ق./۱۵۲۴-۱۵۷۷م.) و شاه عباس (پادشاه ایران در سالهای ۹۹۶-۱۰۳۸ق./۱۵۸۸-۱۶۲۹م.) در خصوص مشهد نموداری به دست میدهیم که شرحی است از اثر اعمال آنان بر تغییر شکل این حرم از مکان اسلامی محلی به یکی از اماکن مقدس امپراتوریای شیعی. مرادم این است که صفویان حرمی مقدس را در اختیار گرفتند که کانون دینداری علوی بود و نهتنها بر قلمرو ترکیه و ایران سایه افکنده بود بلکه جداییهای فرقهای و وابستگی دینی را هم در مینوردید. حاکمان تیموری و ازبکها به زیارت حرم میآمدند تا فره و اقتدار امام هشتم را به رسمیت شناسند.[۷] شاه طهماسب و شاه عباس با انجام اعمال مخلصانه در حرم و نیز مداخلات اجرایی و معمارانۀ گوناگون در برساخت نمادین، فضایی و نهادی مشهد چونان زیارتگاه خاص صفویان سهم داشتند.
حرم پیشاصفوی
تغییر محسوس آرامگاه امام هشتم شیعیان (مشهدالرضا) به شهر مقدس مشهد خراسان تاریخی طولانی و پرماجرا دارد.[۸] «علیبن موسیالرضا، مدعی امامت و وارث مسلم خلیفۀ عباسی، مأمون، در سال ۲۰۳ق./۸۱۸م. در ناحیۀ توس در خراسان بدرود حیات گفت.[۹] به دستور مأمون، امام رضا [ع] را کنار آرامگاه پدرش به خاک سپردند. هارونالرشید که ده سال پیشتر درگذشته بود، در روستای سناباد به خاک سپرده شد.[۱۰] مشهدالرضا [ع] در اواخر سدۀ دهم به مکانی زیارتی بدل شد و در منظرۀ دینی خراسان شرقی اهمیت روزافزونی پیدا کرد. توصیف موجز تاریخدان عصر تیموری حافظ ابرو از مشهد در اوایل سدۀ پانزدهم تلخیصی است از تاریخ این شهر مقدس و تأکیدی است بر اهمیت آن در خراسان:
مکانی که اکنون به مشهد نامبردار است، روزی روستایی بود به نام سناباد. به برکت حضور حرم مقدس [مزار] سلطان خراسان، «علی بن موسیالرضا [ع]»، این روستا شهرتی به هم زد و نوادگان پیامبر [سیدها/سادات] در مجاورتش سکنی گزیدند. حاکمان و سلاطین به مرقد احترام میگذاشتند و اهالی شهر را اذیت و آزار نمیکردند. این شهر به واسطۀ عنایت شاهان و حاکمان آوازهای پیدا کرد و امروزه یکی از بزرگترین شهرهای خراسان است.[۱۱]
گرچه اشاره حافظ ابرو به مشهد، عامدانه به ربط مشهد به تشیع اشاره نکرده، این حرم عمیقاً نزد شیعیان معزز و محترم بود و در منابع عصر پیشاصفوی به صورت پراکنده به حضور شیعیان در آن اشاره شده است.[۱۲] با این حال، محبوبیت حرم تا حد زیادی مرهون ارادت و عشق فراگیر جمعیت ترکی-ایرانی خراسان و آسیای مرکزی به پیامبر و خانوادۀ وی (اهل بیت) بود.[۱۳] زائرانی که در طلب برکت امام معصوم بودند و سیدهایی که ادارۀ امور آرامگاه را برعهده داشتند، وابستگیهای دینی گوناگونی داشتند و حاکمان ترک و مغولی نیز به زیارت حرم میآمدند و پشتیبان و حامی آن بودند.[۱۴] در منظرۀ دینی پربار خراسان و در منظومۀ اماکن مقدس این خطه نمونههایی همانند مشهد بسیار بود، مانند مزار مثلا احمد جام و ابوسعید ابوالخیر و مزارهای سایر شیوخ و عالمان صوفی.[۱۵] حضرت رضا [ع[ بر این ولایت تحت عنوان «سلطان خراسان» فرمانروایی معنوی داشت.[۱۶] مسجد جامع چشمنوازی که به فرمان ملکۀ تیموری، گوهرشاد ساخته و در سال ۸۲۱ق./۱۴۱۵م. تاسیسش به پایان رسید[۱۷] و تالارهای باشکوه مراسمها –دارالسیاده و دارالحفاظ- حرم را به شمایلی در آورد که نمونۀ کاملی شد از زیارتگاهی اسلامی که نهتنها به دلیل موقعیت جغرافیاییش در دسترس همۀ ساکنان ایران بود بلکه جایگزینی برای مکه انگاشته میشد. رکن اصلی ثروت این شهر، زمینهای زیرکشت گستردۀ آن و داراییهای شهر بود که از موقوفات امام گرد آمده بود. مشهد در دورانی که به دست سادات رضوی و موسوی و گروهی از مدیران و حسابداران اداره میشد، در ادارۀ زمینهای زیرکشت و آبیاری، تأسیسات آبرسانی و زمینداری شهری در خراسان شرقی نقش جمعی مهمی داشتند،[۱۸]و این گروه در دوران حکومت صفوی به ایفای نقشش ادامه داد. در آستانۀ غلبۀ صفویان، حاکم ازبک، محمد شیبک خان (۹۰۵-۹۱۶ق./۱۵۰۰-۱۵۱۰م.) به فرمانروایی تیموری در خراسان پایان داد و در سال ۹۱۳ق./۱۵۰۸م. به زیارت مشهد رفت و سرمایۀ معنوی حرم را مصادره کرد.[۱۹]
سدۀ شانزدهم و نزاع بر سر خراسان
نبرد موفقیتآمیز شاه اسماعیل در جبهۀ شرق به سال ۹۱۶ق./۱۵۱۰م. در مصاف با ازبکان، سلطۀ متزلزلی را بر مشهد و خراسان برقرار کرد، سلطهای که ازبکها در سراسر سدۀ شانزدهم بارها به آن تعرض کردند.[۲۰] در این سرزمین پرکشمکش، مشهد به سرعت برای دولت نوپای صفوی اهمیت خطابی و نمادین پیدا کرد. اگر هرات، پایتخت آغازین و مشهور خاندان تیموری، اهمیت سیاسی داشت، مشهد که تنها مکان خاکسپاری امامی شیعی بیرون از عراق و مدینه بود، برای صفویان از حیث دینی اهمیت کمتری نداشت. در دادوستد دیپلماتیک میان شاه اسماعیل و محمد شیبک خان، شاه صفوی خودستایانه میلش را به زیارت مشهد با هدف «آراستن مزار امام علی بن موسی الرضا [ع] به ۷۰ وزن[۲۱] جواهرات» اعلام کرد[۲۲] و بدین ترتیب حاکم ازبک را به مواجههای نظامی فراخواند. در این دوران به لحاظ سیاسی پرآشوب و ناآرام، «دعاوی رقیب دربارۀ مشروعیت» حاکمان مسلمان[۲۳] و رقابت میان ازبکها و صفویها در دادوستد دیپلماتیکشان، در بحث و جدلهای دینی خصمانه ادامه یافت که شکاف سنی و شیعه را بیشتر و وخیمتر کرد.[۲۴]
در مشهد، صفویها حرمی ثروتمند را به چنگ آوردند، حرمی که پیشتر زیر پروبال تیموریان و موقوفات درخور توجه آنها بود؛ میراث معمارانهای زیبا به جا ماند. در مقابل، در سدۀ شانزدهم، شمار مداخلات معمارانۀ بزرگ اندک بود،[۲۵] گرچه موقوفات همچنان به حرم سرازیر میشد تا از فعالیتهای خیرخواهانۀ گوناگون حرم حمایت شود.[۲۶] مشهد به رغم این کمبهرگی از فعالیتهای معمارانه، از توجه شخصی شاه طهماسب منتفع شد؛ کسی که در سراسر دوران سلطنتش به این شهر مقدس و سیدهایش دلبستگی عمیقی نشان داد. شاه طهماسب که وقتی شاه اسماعیل او را والی افتخاری ولایت خراسان کرد در هرات بزرگ شد و از اهمیت فرهنگی و راهبردی این ولایت به دقت باخبر بود. رابطهای که وی با این شهر مقدس ایجاد کرد، دینداری عمیق وی و دلبستگی مخلصانهاش به امامان شیعه را میرساند؛ دلبستگیای که وی در سراسر دوران سلطنتش پرورشش داد.[۲۷] این رابطه در اثنای نخستین برهۀ سلطنت شاه طهماسب، در بافت کشمکش صفویان و ازبکها بر سر زمامداری خراسان و در مقابل وضع بیثبات داخلی، که از آشوب و خیانت پر بود، شکل گرفت.[۲۸] بین سالهای ۱۵۲۴م. و ۱۵۳۶م.، شاه طهماسب که جوان بود و به امیران قدرتمند قزلباش ترک، که او را احاطه کرده بودند بیاعتماد، چهار نبرد نظامی بزرگ را فرماندهی کرد تا خراسان را از دست ازبکان بیرون بیاورد. شاه طهماسب شش بار به زیارت حرم مشهد رفت تا از امام صبر معنوی بطلبد. وی در خاطراتش که چهل سال بعد نوشت، سفر معنویش به پارسایی را شرح داد که عبارت بود از مجموعهای از خوابها که در آن «در لحظات سرنوشتساز زندگیش امام علی [ع] بر او ظاهر شده و حمایت و پشتیبانی و رضایتش را به او ارزانی داشته بود».[۲۹] پیروزی نظامی نخست او در نبرد جام (۹۳۵ق./۱۵۲۸م.) در مصاف با ازبکها به علی [ع] منتسب شد، «مصافی که در آن پیروزی نظامی نتیجۀ حمایت و تأیید الهی بود».[۳۰]
نمادینترین عمل شاه طهماسب در سومین نبردش به سال ۹۳۹ق./۱۵۳۳م. رخ داد. شاه طهماسب زمانی که در این شهر مقدس بود، به فکر فتح بیسابقه ماوراءالنهر بود و دستور داد که حرم زراندود شود، احتمالاً چون چشمانتظار پیروزی نظامی بود.[۳۱] شاه طهماسب که بین نبرد ادامهدار با ازبک و نگرانی برخاسته از حملۀ عثمانیان به مرز غربی و فتنهای که در دربارش رخ داده بود گیر افتاده بود، خوابهایی دید که در آن به او فرمان داده بودند که اگر میخواهد بر دشمنانش فائق آید و به پیروزی برسد، باید از همۀ گناهانش توبه کند. شاه به رغم مخالفت امیرلشکر قزلباش، به همان شکل که در خوابهایش فرمان گرفته بود، جلوی پنجرۀ مزار امام رضا [ع] توبه کرد.[۳۲] شاه طهماسب پس از تبری جستن از گناههایش با خدا، پیامبرش و دوازده امام پیمان بست که به احکام دینی وفادار باشد و در قلمرویش به اوامر و نواهی دین گردن نهد. در عوض این سرسپردگی، شاه در کردارهای دنیوی و معنویش از حمایت الهی بهرهمند شد.
گنبد طلایی مشهد که در اصل در تدارک پیروزی نظامی بر ازبکان سفارش داده شده بود، پس از توبۀ شاه طهماسب و تحکیم حاکمیتش معنای متفاوتی پیدا کرد. او پیروزیش بر دشمنان داخلی و خارجی و تثبیت اقتدارش بر امپراتوریش را نمادین ساخت.[۳۳] این گنبد مظهر وحدت میان خاندان صفوی و امامان شیعه بود. مشهد، در مکاننگاری مقدس صفویان، به جایگاهی بدل شد که در آن این اتحاد قدسی ارج نهاده و تأیید شد. پس از گرویدن حاکم گرجستان به اسلام در سال ۹۶۶-۹۶۷ق./۱۵۵۹-۱۶۶۰م.، شاه طهماسب فرمانی فرستاد با این مضمون که سه روز پیاپی موسیقی بنوازند. از پیکارش در گرجستان با نام غزوه یاد شد و گرویدن حاکم گرجستان به اسلام نشانهای انگاشته شد از بازگشت قریبالوقع حضرت مهدی [ع].[۳۴] در تعریف اقتدار صفوی تغییری نامحسوس در حال وقوع بود که آن را بیش از پیش با آموزۀ تشیع دوازده امامی همراستا میساخت. شاه طهماسب برخلاف پدرش اسماعیل از ادعای مهدویت دوری کرد و در عوض نقش نائب و نمایندۀ امامان را پذیرفت و بر این باور بود که پیروزیهای نظامیش راه را برای بازگشت مهدی [ع] آماده میسازد.[۳۵]
پس از چهارمین و آخرین نبرد در خراسان به سال ۹۴۱-۹۴۴ق./۱۵۳۵-۱۵۳۸م.، شاه دیگر به زیارت مشهد نرفت. جبهۀ شرق که امن شد، وی به جبهۀ غرب رفت تا با عثمانیان مصاف کند. در جبهۀ غرب بود که سلطان سلیمان اول (پادشاه ایران در سالهای ۹۲۶-۹۷۴ق./۱۵۲۰-۱۵۶۶م.) بین سالهای ۹۳۸ق./۱۵۳۲م. و ۹۶۱ق./۱۵۵۴م. سه جنگ به راه انداخت. در این دوره، طهماسب بر دو پروژه تمرکز کرد: طراحی دارالسلطنهای جدید در قزوین و احیا و توسعۀ حرم اجدادی خانوادهشان و پایگاه سیاسیش در اردبیل که در سال ۹۳۹ق./۱۵۳۳م. نخستین بار از آن دیدار کرد.[۳۶] هویتهای چندگانۀ شاه طهماسب –پیر صوفیان، پاسبان امامت و پادشاهی ایرانی-مسلمان– مشروعیتشان را از قدرتهای فرهمندانۀ جاافتاده در مشهد و اردبیل میگرفتند. از آنجا که وی در این لحظات سرنوشتساز سلطنتش در حال تثبیت حاکمیتش بود، تغییر شمایل حرم اردبیل وجهۀ این خاندان را بالا برد و تصویر تازهای از این امپراتوری به دست داد. اردبیل نشانگر محیطی فرهنگی و معنوی بود که با مشهد فرق داشت؛ در اینجا حیات مناسکی حرم از روحیۀ جنگجویانۀ ترکان قزلباش و اجرای مناسک اخلاص گرد مزار شیخ صفی آکنده بود. بازسازی این حرم به دست شاه طهماسب سازۀ گنبدی بزرگی را رواج داد به نام جنتسرا که ویژگی برجستهاش حضور آیینی شاه در میان سرسپردگان صوفی و قزلباشش بود.[۳۷] افزودن دارالحدیث برای آموزش سنتهای پیامبر [ص]، تحصیل دینی راستکیشانه را در محیطی رواج داد که به باورهای افراطی مشهور بود.[۳۸] حکم سلطنتی حاوی اوامر و نواهی شاه طهاسب پس از توبهاش در صحن حرم قرار داده شد و هدفش کاهش تخطی از احکام دینی بود. با این حال، کوششهای شاه طهماسب برای سروسامان دادن به رفتار دینی در این حرمها و در قلمرویش ناکام ماند. نیاز به مداخله در امور حرم مشهد چونان طریقی برای کاهش قدرت حاکمان قزلباش همچنان چالشی بود بر سر راه شاه.
شاه طهماسب پس از امضای پیمان سال ۱۵۵۵م. آماسیه با عثمانیها و انتقال پایتخت به قزوین، بار دیگر مستقیماً درگیر امور این شهر مقدس شد. به روایت قاضی احمد قمی، شاه معتقد بود که همه لطفی که نصیبش میشود به دلیل حمایتی است که از آرامگاههای مقدس امامان میکند؛ در نتیجه آنها باید بیشترین رونق را داشته باشند، خاصه حرم متبرک مشهد.[۳۹] او که از شنیدن گزارش ناکامی حاکمان مشهد در اجرای فرمانهای سلطنتیش بیقرار شده بود،[۴۰] والی خراسان، حسن سلطان روملو را از مسند برکنار کرد و برآن شد که برادرزادهاش ابراهیم میرزا را به جایش بنشاند.[۴۱] همچنین ترتیبی داد که پسرش، سلطان سلیمان میرزا، به مقام خادمباشی یا خادم ارشد حرم منصوب شود. دومین توبۀ شاه طهماسب که در سال ۱۵۵۵م. رخ داده معرف فصل جدیدی است از تعهد عمیق به تشیع و شیعهگری راستکیشانه که در بنیانهای حقوقی و نصی ریشه داشت.[۴۲] وی از چهاردیواری کاخش در قزوین با عزل و نصب والیان، خادمان ارشد و مقامات دینی و معلمان و بذل و بخشش و کمک مالی بر ادارۀ امور حرم نظارت میکرد.[۴۳] وی برای سرپرستی حرم از خانوادههای سید غیرمحلی دست به انتخاب میزد –مانند سیدهای استرآبادی[۴۴] و سیدهای خلیفۀ اصفهان- و نیز عالمان عاملی[۴۵] و چهرههای دیوانی، مجموعۀ تازهای از تغییرات را ایجاد کرد؛ بنابراین عناصر تازهای باب شدند که استقلال محلی را کاهش دادند، آموزش شیعی را اعتلا بخشیدند و بر مدیریت مالی حرم نظارت برقرار کردند.
آنچه بر ذهن شاه طهماسب سنگینی میکرد، این بود که چگونه راستکیشی شیعی را اعمال کند. در سال ۹۶۱ق./۱۵۵۴م.، وی اسدالله اصفهانی (مرگ در تاریخ ۹۷۱ق./۱۵۶۴م.) را به عنوان سرپرست حرم و شیخالاسلام مشهد منصوب کرد؛ اسدالله از سیدهای مشهور خلیفۀ اصفهان بود و به تدین پرنخوتش مشهور بود که با دغدغۀ وسواسگونۀ شاه طهماسب نسبت به قانونمداری دینی همساز بود.[۴۶] کنشهای دینی شیعی خاصی رعایت میشد و چنانکه در توصیف بلند قمی از زیارت ابراهیم میرزا به حرم دیده میشود، این کنشها وارد دینداری عمومی عصر صفوی شد.[۴۷] کنشهای خاکسپاری سلطنت صفوی نیز از این قضیه اثر پذیرفت و [تدفینها] از اردبیل به مشهد و از آنجا به عتبات عراق منتقل شد. در سال ۹۵۶ق./۱۵۴۹م. پیکر بهرام میرزا، برادر ناتنی شاه طهماسب در پایین پای امام به خاک سپرده شد.[۴۸] روکش طلای باشکوهی که طهماسب در سال ۹۵۶-۹۵۷ق./۱۵۵۰-۱۵۵۱م. آن را بخشید، ممکن است در این مواقع به حرم اهدا شده باشد. به همین قیاس، زنان دربار به طور خاص در حمایتشان از حرمها فعال بودند و اغلب به زیارت مشهد میرفتند. دختر شاه طهماسب، زینب بیگم که در مشهد به خاک سپرده شد، دستور داد که بازار امیر چخماق در یزد رو به سوی حرم باشد.[۴۹] خواهر محبوب شاه طهماسب، شاهزاده سلطانم (درگذشتۀ سال ۹۶۷-۹۶۸ق./۱۵۶۱-۱۵۶۲م.)، از مجموعۀ شخصیش سفالینهها و جواهرات و دیگر اشیاء قیمتی بسیاری را به حرم بخشید. همچنین او پنجرههای طلایی و طاقهای زرین یکی از گنبدهای واقع در مشهد را سفارش داد.[۵۰]
بر اساس همه گزارشها، مشهد در دورۀ متأخر سلطنت شاه طهماسب رونق گرفت. دایر کردن صحن ابراهیم میرزا در مشهد در اواخر دهۀ ۱۵۶۰م. و ۱۵۷۰م.، بسیاری از اعضای دستگاه دیوانی صفوی و نیز نقاشان، خطاطان و نگارگران را به آنجا آورد[۵۱] و این سبب شد که در این شهر مقدس، صحنآراییهای چشمگیری صورت گیرد. تقریباً در همان زمان، در هرات رنسانسی فرهنگی در حال وقوع بود و در آن هنگام تحت حاکمیت حاکم قزلباش توانا محمد شرفالدین اوغلی تکلو (درگذشتۀ سال ۹۶۴ق./۱۵۵۷م.) شکوه سابقش را باز مییافت.[۵۲] این حاکم مسن نفوذ خود را تا مشهد گسترش داد و در آنجا از هنرمندی هراتی خواست که حجرۀ آرامگاه امام را بیاراید و ترتیبی داد که در آرامگاهی که وزیر تیموری بزرگ «علی شیر نوایی» در مشهد ساخته بود به خاک سپرده شود.[۵۳]
وقتی شاه طهماسب به سال ۹۸۴ق./۱۵۷۶م. درگذشت، به دستور شاه اسماعیل دوم پیکرش را به مشهد بردند.[۵۴] وی درون مجموعه گورستانی مرتبط با امام به خاک سپرده شد که به آخرین آرامگاه اعضای دیگر خانوادۀ صفوی، امیران ارشد قزلباش، وزرا، صدرها و جمعی از سادات، عالمان دینی، نقاشان و خطاطان گزین شده برای خاکسپاری در مشهد مرتبط میشد.[۵۵] شایعاتی وجود دارند حاکی از آن که در آن یک دههای که مشهد در تصرف ازبکها بود (۹۹۷-۱۰۰۶ق./۱۵۸۹-۱۵۹۸م.) و مصادف بود با اوایل سلطنت شاه عباس، به بقایای شاه طهماسب بیحرمتی شد، اما صحت و سقم این گزارشها را نمیتوان اثبات کرد.[۵۶] پیش از آخرین تعمیرات آرامگاه، روی محل قبر عبارت «شاه طهماسب صفوی» حک شده بود و اسناد منتشر نشدۀ بایگانی حرم به خادم آرامگاه اشاره دارد و قرآنخوانانی که به آن ربط داشتند.[۵۷] معلوم ساختن اینکه استخوانهای شاه دستنخورده ماندند یا از آنجا برداشته و در جایی دیگر به خاک سپرده شدند ممکن نیست، اما محل اصلی خاکسپاریش در داخل مقبرۀ امام حفظ شد و پس از دورۀ صفوی نیز به خوبی قابل تشخیص بود.
مشهد در امپراتوری صفوی
اسکندر منشی که در نیمۀ دوم سلطنت شاه عباس [تاریخ] مینوشت، مشهد را پررونقترین شهر خراسان توصیف کرده است.[۵۸] شاه عباس که به تأسی از پدر بزرگش دلبستۀ مشهد بود، خطمشی منسجم و سنجیدهای را برای برانگیختن دلبستگی عمومی به این شهر اتخاذ کرد. طرحهای وی برای توسعۀ مجدد این شهر مقدس در مراحلی پیاده شد که با تثبیت تدریجی قدرت وی و استقرار اقتدارش بر امپراتوریش همزمان شد. اصلاحات نظامی و اقتصادی درونی و نیز قلمروگستری با پیکربندی دوبارۀ اصفهان به عنوان پایتخت و تغییرات اداری و زیرساختی که در مشهد انجام شد مقارن شد. دربارۀ خطمشی وی نسبت به شهر میتوان به اختصار در قالب سه رخداد بحث کرد: فتح دوبارۀ خراسان در سال ۱۰۰۶ق./۱۵۹۸م.، که تا مشهد و هرات را زیر نگین صفویان آورد؛ سه سال بعد در سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م. شاه عباس با پای برهنه به زیارت مشهد رفت؛ و یک دهه بعد، حرم را به گونهای تغییر شکل دادند تا در بافتی معمارانه و شهری با جاهطلبیهای شاه عباس، امپراتور شیعۀ صفوی، همخوان باشد.[۵۹]
حاکم ازبک، عبدالله خان (مرگ ۱۰۰۶ق./۱۵۹۸م.) از آشفتگی و بینظمی پیش از به تخت نشستن شاه عباس استفاده کرد و حملهای ترتیب داد تا بار دیگر خراسان را بگیرد و هرات را در سال ۹۹۶ق./۱۵۸۸م. و مشهد را سال بعد در ۹۹۷ق./۱۵۸۹م. به تصرف درآورد. اندکی پیش از این حمله، شاه عباس دستور داده بود که پیکر شاه اسماعیل دوم و مادرش مهد علیا را برای تدفین مجدد به مشهد بیاورند.[۶۰] با این حال، مشخص نیست که این جابهجایی انجام شده بود یا خیر. تبادل نامه میان عالمان شیعی مشهد و عالمان سنی بخارا نشانهای از تثبیت هر چه بیشتر جداییهای فرقهای است. عالمان ازبک به سبب پیوند مشهد با تشیع و صفویه، عریضهای را که عالمان مشهدی آوردند تا حرم و موقوفاتش را از تخریب و چپاول نجات دهند رد کردند و آن را جزء غنایم جنگ میدانستند. این بار شمار تلفات و میزان چپاول افزایش یافت،[۶۱] و بسیاری از عالمان ساکن حرم در این حمله و اشغال کشته شدند.[۶۲]
پس از مرگ عبدالله خان در سال ۱۰۰۶ق./۱۵۹۸م.، شاه عباس فرصتی طلایی یافت تا بار دیگر عنان مشهد را به دست گیرد. او از دشت توس که پیشتر در آن اردو زده بود رهسپار این شهر مقدس شد. به مجرد دیدن گنبد، شاه به نشان فروتنی پیاده شد و زمین را بوسید و سپس «پابرهنه و سربرهنه رهسپار حرم شد».[۶۳] او با برعهده گرفتن وظایف سرپرست اصلی حرم نمایش فروتنیش را کامل کرد. شاه عباس طی یک ماه اقامت در مشهد «بر پایههایی که شاه طهماست نهاده بود»[۶۴]– به مدیریت و کارکنان سروسامان دوباره داد و انبار خالی حرم را با چلچراغها و شمعدانهای طلا و نقره، فرشها و ظروف و وسایل ضروری پر کرد. وی بر سازماندهی بخشهای مختلف (بیوتات) نظارت کرد و به اعمال متدینانه و متواضعانهای چون جارو کردن فرشهای بستها مشغول شد.[۶۵]
در سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م.، شاه عباس در تدارک نبردی نظامی برای فتح بلخ و گرفتن آن از ازبکها، «تصمیم گرفت که در طلب حمایت الهی امام پای پیاده به زیارت مشهد رود».[۶۶] شاه این نمایش بیسابقۀ اخلاص و ارادت و فروتنی را بدین منظور طراحی کرد تا بر اقتدارش بیفزاید و این مدعایش را که نائب امام بر روی زمین است تقویت کند. پیادهروی شاه عباس میان اصفهان، پایتخت جدید امپراتوری صفوی و مشهد، مرکز دینی امپراتوری، رشتۀ پیوندی نمادین و مادی برقرار کرد و بدین شیوه بر اهمیت زیارت مرقد امام شیعیان پای فشرد.
شاه عباس پس از رسیدنش به شهر، سه ماه مشغول اعمال دیندارانهای چون شبزندهداری در ایام مقدس و انجام کارهای کوچک در حرم شد. وی در حجرۀ آرامگاه [خاندان صفوی در حرم] تغییرات اندکی ایجاد کرد، مانند ساختن دری جدید، رنگ کردن دیوارهایش، آویزان کردن جواهرات و نصب یک جفت در که با سنگهای گرانقیمت آراسته شده بودند. در صحن حرم حوض بزرگ و فوارهای ساخته شد.[۶۷] زمینهای پیرامون آرامگاه وقف شد و امکان خاکسپاری در آنجا ممکن گشت.[۶۸] از همه مهمتر اینکه شاه تصمیم گرفت که طلای گنبد را عوض کند، کاری که تکرار آگاهانۀ عمل شاه طهماسب بود و از این رو نوعی تقویت نمادین مشروعیت سلسلۀ صفوی. نتیجۀ این بازسازی که در سال ۱۰۱۶ق./۱۶۰۷. تمام شد، در سنگنوشتۀ شگفتآور علیرضا عباسی به جا مانده است که یاد زیارت شاه عباس با پای برهنه را زنده میکند و تبار فرهمندانۀ شاه را به امام موسی کاظم [ع] پدر علی بن موسی الرضا [ع] میرساند.[۶۹]
در دوران سلطنت شاه عباس سازماندهی حرم دستخوش رشدی چشمگیر شد و از این دوره اسناد و مدارک مالی و اداری زیادی در دست است.[۷۰] حرم تشکیلات گستردۀ تولیت یعنی کارکنان و خادمان، فرشاندازان، دربانها و کفشدارها که در سه شیفت (یا کشیک) سازمان مییافتند را حفظ کرد.[۷۱] افزون بر کارکنان دینی، اجرایی و آموزشی، عدهای از مستحقان –سیدها و خانوادههایشان، یتیمها و نیازمندان- از خزانۀ حرم، که از موقوفات پرمیشد، مستمری منظم میگرفتند. بخش مهمی از این اسناد به کارگاهها (بیوتات) حرم مربوط است که مراقب منابع بودند و خدمات ضروری مانند پختوپز و قصابی را انجام میدادند؛ نیز کارگاههای تولیدی تخصصیتر از جمله چیزهایی مانند داروسازی، بخش دوختودوز، بیمارستان، مهمانخانه و کتابخانهای که در آن کتابدارها و دستیاران متخصص در ترمیم کتاب کار میکردند. فهرستهایی از دورۀ صفوی به جا مانده و در آنها اموال و داراییها و نام اهداکنندگان آمده است. این فهرست نشان میدهد که اهدای کتابهای دینی و علمی از طرف شاه عباس به حرم در سال ۱۰۱۵-۱۰۱۶ق./۱۶۰۷-۱۶۰۸م.[۷۲] هر چند حجم چشمگیری داشت اما کاری نامعمول نبود.[۷۳] احتمالاً مدرسان حقوقبگیر و عالمان دورهگرد که اغلب در مدت اقامتشان در این شهر مقدس اثرشان را به رشتۀ تحریر در میآوردند از این کتابها استفاده میکردند.
در آن زمان دو عضو برجستۀ دربار دو مرقد مهم را سفارش دادند: وزیر اعظم حاتم بیگ اردوبادی (درگذشتۀ سال ۱۶۱۰-۱۶۱۱م.)[۷۴] و اللهوردی خان غلامی گرجی (درگذشتۀ سال ۱۰۱۸ق./۱۶۱۰-۱۶۱۱م.) که به اسلام گروید و نردبان ترقی را بالا رفت و فرماندۀ ارتش صفوی شد.[۷۵] این مرقدها بینظیر بودند، نهتنها چون تقلیدی بودند از کار تیموریان بلکه چون نه شاه طهماسب چنین مرقدی برای خود ساخت، نه شاه عباس.[۷۶] بیگمان، آنها به دلیل وفاداریشان و بهرهبخشیهای چشمگیرشان در بازسازی دولت صفوی در زمان شاه عباس، اجازۀ چنین کاری را پیدا کردند. آنها به ظهور پیکرۀ سیاسی جدیدی یاری رساندند که هویتش را نه از پیوندهای وفاداری ملهم از صوفیان بلکه از وفاداریشان نسبت به شاه صفوی و تشیع دوازده امامی گرفته بود.
مرقد حاتم بیگ –که از سمت شرقی به مزار امام نزدیک است- تالاری مستطیلی است با سه طاق مقرنسی کوچک و سقفش را کاشیهای موزاییکی پوشانده است. سنگنوشتهای از دورۀ صفوی در آن نیست و فضایش با تالار دارالسعاده که در دورۀ قاجار (۱۷۹۶-۱۹۲۴م.) ساخته شد، یکی شده است. از سوی دیگر مرقد اللهوردی خان، پر است از سنگنوشتهها. این مرقد که شاهکاری است در معماری، ساختار هشتگوشهای بزرگی دارد که در شمال شرق مزار امام قرار دارد. تالارهای دیگر دور این مرقد را از همه سو گرفتهاند. دو مجموعه ایوانِ رویهمافتاده هشت گوشۀ این مرقد را نشان میدهند. گنبدی مقرنسی به بالا رفته است و پنجرههای کوچکی دارد که به نور امکان میدهند که بر تاریکی داخل پرتو افکند. این گنبدی مقرنسی به بیرون نور نمیاندازد، تا با گنبدی که بالای سر مزار امام است رقابت نکند. کاشیها و طوقهای سنگنوشتهدار نماها و گوشههای هفت ایوان رویهمافتاده را آراستهاند. متن ترکیبی سنگنوشتهها بیانیهای است از آیین تشیع دوازده امامی. این سنگنوشته شامل احادیث شیعی مشهوری چون «حدیث کساء»،[۷۷] «حدیث ثقلین»[۷۸] و «حدیث سفینه»[۷۹] (کشتی نوح) و سخنان دیگری هستند که به منزلت مشهد و ارج و اهمیت زیارتش اشاره دارند و شامل نامها و زادروزهای همۀ دوازده امام میشوند.[۸۰]
در نوشتۀ سردر اصلی به نقل از پیامبر اسلام آمده است: «بخشی از من در سرزمین خراسان مدفون خواهد شد، و بهشت بر هر مؤمنی که به زیارت آن رود واجب است و بدنش از آتش در امان خواهد ماند».[۸۱] در همین مضمون احادیثی از امامان نقل شده که روی هفت ایوان دیگر مزار نوشته شده است. مضمون این احادیث آن است که مزار واقع در خراسان تکهای از بهشت است که تا روز قیامت فرشتگان مقیم آناند و اینکه ثواب زیارت مشهد از ثواب به جا آوردن حج بیشتر است. همچنین این احادیث امام را در زمرۀ یکی از شفاعتکنندگان قرار میدهند. درباره خود امام رضا [ع] نیز، نوشته ده که یک زیارت برابر او است با هزار حج. زیارت این حرم را بیش از زیارت مزار دیگر امامان شیعه توصیه کردهاند و باارزش دانستهاند. بسیاری از این احادیث نخست در تذکرهنویسی ابن بابویه در سدۀ دهم دربارۀ امام هشتم، عیون اخبار الرضا پدیدار شد. در بافت سلطنت شاه عباس، این سنتها را میتوان اقداماتی در راستای بالاتر بردن مشهد از عتبات عراق و اماکن مقدسی که در آن زمان تحت کنترل عثمانیان بود تلقی کرد.
آخرین مداخلۀ بزرگ شاه عباس در مشهد به سال ۱۰۲۰ق./۱۶۱۱م. رخ داد. در آن زمان، جنگ طولانی با عثمانیان متوقف شده و یکپارچگی قلمروی امپراتوری صفوی به طور کامل بازگشته بود. ساخت مسجد مستقل جدیدی در میدان اصلی اصفهان در دست انجام بود که پیکربندی اصفهان به عنوان پایتخت امپراتوری شیعی صفوی را کامل میکرد. شاه عباس طی دیداری نه روزه تصمیم گرفت با مرمت خانهها و بهتر کردن دسترسی به مزار بر رونق مشهد بیفزاید. همچنین وی دستور داد که صحنی عظیم و بهیادماندنی ساخته شود که چهار ایوان داشته باشد و خیابانی دور آن بکشند. شاه عباس دستور داد که بیرون از مشهد دو حرم قدمگاه و خواجه ربیع را که تخریب شده بود بازسازی کنند تا حرمهای سهگانهای ایجاد شوند به این منظور که رخدادهای خاص در حیات امام را در یادها زنده کنند. شاه عباس فضاهای عمومی جدید، خیابانهای بزرگ و باغهایی ایجاد کرد که مکانی شدند برای تعامل اجتماعی و از رهگذر زیارت مزار و مناسک یادبود، هویت جمعی تازهای را پروراند.[۸۲]
این صحن که در امتداد محور شرق و غرب گسترش یافته بود و عمود بود بر مسجد گوهر شاد، برای مجموعۀ حرم حکم کانون را داشت. گذرگاههای دوطبقۀ سرپوشیده به سازههای ناهمگون واقع در پشت آن نمایی یکدست و منظم میبخشید. دو سردر دو طرفۀ عظیم که در مرکز هر سمت صحن ساخته شد، صحن را با بازار و خیابان اصلی شهر پیوند داد. از آن زمان تا کنون همۀ ایوانها را بارها ترمیم کردهاند و رد و نشانههای عصر شاه عباس در آنها اندکاند. نوشتۀ علیرضا عباسی بر ایوان غربی سه حدیث نبوی را که بر امتیاز خاص اهل بیت [ع] برای جانشینی پیامبر [ص] گواهی میدهد در خود جای داده است. نخستین سنت «حدیث کساء» است که پس از آیۀ تطهیر (قرآن، سورۀ ۳۳، آیۀ ۳۳) بر زبان پیامبر [ص] جاری شد و با تعریف و تمجید از منزلت خاص حضرت فاطمه به پایان میرسد.[۸۳] کاشیکاریِ نما و ایوانها احتمالاً در زمان حیات شاه عباس کامل نشد و ساخت ایوان شمالی در زمان شاه عباس دوم (پادشاه ایران در سالهای ۱۰۵۲-۱۰۷۷ق./۱۶۴۲-۱۶۶۶م.) پایان یافت.
در امتداد خیابانی که از ایوان شرقی به ایوان غربی و دیوارهای این شهر پرسازه میرسد، فضای عمومی و محلهای اجتماع جدیدی ساخته شد. همچنین آبراههای از وسط خیابان میگذشت و آب را از غرب، از چشمۀ گیلاس، به مشهد میآورد، وقفی نیز صورت گرفت که هم استفاده از آب و هم عوایدی که از فروشش حاصل میشد را سروسامان داد.[۸۴] ساماندهی مجدد شهر مشهد عملی ساده منتها مستبدانه بود که به شکلی استعاری راهپیمایی شاه عباس با پای برهنه به سوی حرم را بازمیآفرید. درختان سایهافکن و آبراهۀ اطراف حرم، نقش و نگارهای بهشتی را به یاد میآورند که حدیثهای شیعی را بر دیوارهای حرم طنینانداز میکنند.
قدمگاه –که تقریباً در بیستوچهار کیلومتری شرق نیشابور است- حرمی کوچک است که بر بالای تپه ساخته شده است. درون حرم سنگ سیاهی است که رد پای بزرگی بر روی آن مانده است؛ باور بر این است که این ردپاها از آنِ امام رضاست که بنا به اقوال در چشمۀ آن حوالی توقف کرد تا وضو بگیرد.[۸۵] این حرم کوچک وسط باغ عمومی بزرگی قرار داشت که تپهای را سبزپوش میکرد. مجموعهای از آبراههها آب را از سرچشمه به آبگیرهایی که در امتداد این حرم قرار داشتند میریختند. سطح پایینتر باغ اتاقهایی را دربرمیگرفت که برای استفادۀ زوار ساخته شدند. خیابانی پردرخت به دروازۀ باغ میرسید.
ساختمان آخری که شاه عباس سفارشش داد، مرقد خواجه ربیع بود که نزدیک دو کیلومتری شمال مشهد واقع شده است.[۸۶] ربیع بن خثیم را یکی از پیروان (تابعان) پیامبر میدانند. شیبک خان در راهش به مقصد مشهد این مرقد را دید، مرقدی که به نظر میرسد قدمتش دستکم به دورۀ تیموری برسد.[۸۷] مشرف بر این ساختمان مکعبیشکل نقاره و گنبدی بلند قرار دارد. نوشتۀ علیرضا عباسی که در امتداد نقارۀ گنبد واقع شده است، دربردارندۀ آیهای از قرآن است دربارۀ موضوع ولایت، که پس از موعظۀ علیبنابیطالب [ع] نازل شد. در داخل مرقد، حدیث شیعی طولانی نقش بسته است که یکی از صحابۀ پیامبر به نام جابر بن عبدالله (درگذشتۀ سال ۷۷/۶۹۷) آن نقل کرده و پیامبر در آن اسامی جانشینانش، دوازده امام، را معرفی میکند. این حدیثی معتبر است که در آن ادعای شیعیان نسبت به امامت به تأیید وحی میرسد.[۸۸]
متون دینی عربی که زینتبخش ساختمانهای جدید شاه عباس در مشهد بودند، ویژگیهای اصلی آیین تشیع را ترسیم میکنند و میزان شیعهگشتگی امپراتوری صفوی در زمان سلطنت شاه عباس را نشان میدهند. تحمیل تشیع راستکیشانه به معیت روحانیون عرب جبل عامل، که با شاه طهماسب شروع شد، از سوی شاه عباس مورد حمایت بیشتری قرار گرفت.[۸۹] افزایش چشمگیر بذل و بخششها به حرم، تشکیلات روبهگسترش روحانیت شیعی را حمایت و تقویت و اجرای مناسک شیعی را تأمین مالی کرد. متولی حرم که مستقیماً از سوی شاه نصب میشد، در دربار صفوی جایگاهی رفیع داشت و شرح وظایفش در دستورالملوک، راهنمانامهای اداری در دورۀ متأخر صفوی، اندازه و توان اقتصادی این نهاد که وی ریاستش را برعهده داشت نشان میدهد.[۹۰] سیاحی اروپایی به نام ژان-باپتیست تاورنیه، چنین اظهار داشت که شاه تلاش کرد که محبوبیت مشهد را بیفزاید و زوار را از رفتن به مکه منع کردد تا جلوی خروج سکههای طلا از ایران را بگیرد.[۹۱] مراکز زیارتی و تجاری همیشه دوشادوش هم حرکت میکردند و بیگمان شاه مصلحتاندیش منافع اقتصادیای را نیز مدنظر داشت. انگیزههای اقتصادی، دینی، سیاسی و پادشاهی برای سروشکل دادن به جنبش مرکزگریزی که شاه عباس نسبت به مشهد به راه انداخت دست به دست هم دادند.
گرچه شاهان بعدی صفوی به ندرت به زیارت مشهد میرفتند،[۹۲] اهمیت نمادین آن به عنوان وعدهگاه میان شاهان صفوی و امامان تا زمان فروپاشی این سلطنت در سال ۱۱۳۴ق./۱۷۲۲م. ادامه یافت.[۹۳] وقتی در صفر سال ۱۰۸۴ق. (۳۰ ژوئیۀ ۱۶۷۳م.) زلزلهای مشهد را لرزاند گنبد طلایی فروریخت. تعمیر آن به موضوعی مبرم و اضطراری بدل شده و شاه سلیمان (حاکم سالهای ۱۰۷۶-۱۱۰۵ق./۱۶۶۶-۱۶۹۴م.) به طلاساز ارشدش دستور داد که کاشیهای طلایی جدیدی بسازد. محمدرضا امامی نوشتۀ یادبودی روی گنبد نوشت و بر نسبت شاه صفوی با پیامبر و اینکه شاه صفوی مبلغ مذهب نیاکانش، یعنی امامان معصوم است و احیاگر راه و رسم پدران بلندمرتبهاش. در گنبد زرین درخشان مشهد که شاه طهماسب آن را سفارش داد، حاکمیت صفوی و جلال و جبروت الهی و وصفناپذیر امام به شکلی موفق و مجابکننده در هم آمیختند.[۹۴]
[۱] آنچه در اینجا میآید ترجمهای است از مقالهای با این مشخصات:
Farhat, May. “Shiʻi piety and dynastic legitimacy: Mashhad under the early Safavid Shahs.” Iranian Studies ۴۷, no. 2 (2014): 201-216.
می فرحات استادیار پیشین دانشگاه آمریکایی بیروت و استاد فعلی جامعه الروح القدس – الکسلیک در جیل لبنان است.
[۲] مولف مایل است از سوسن بابایی و بازبینی ناشناسی که دربارۀ نسخۀ اولیۀ این مقاله اظهار نظر کردند سپاسگزاری کند و از نانسی ایکل و کالین میچل به خاطر پیشنهادهای ویرایشیشان تشکر ویژه کند.
[۳] Charismatic
[۴]برای مطالعۀ بحثی دربارۀ تبارشناسی صفویان و مروری بر نوشتارگان موجود در این باره به این منبع مراجعه کنید:
Kazuo Morimoto, “The Earliest ʻAlid Genealogy for the Safavids: New Evidence for the Pre-Dynastic Claim to Sayyid Status,” Iranian Studies ۴۳ (۲۰۱۰): ۴۴۷–۶۹.
[۵] Rudi Matthee, “The Safavid–Ottoman Frontier: Iraq-i ʻArab as Seen by the Safavids,” International Journal of Turkish Studies 9, nos. 1–۲ (۲۰۰۳): ۱۵۷–۷۳.
[۶] Maria Eva Subtelny, “The Timurid Legacy: A Reaffirmation and a Reassessment,” Cahiers d’Asie Centrale nos. 3/4 (1997): 9–۱۹.
[۷] شاهرخ (۷۷۹-۸۵۵ق./۱۳۷۷-۱۴۲۷م.) در دوران سلطنتش شش بار به زیارت رفت. الغبیگ در سال ۹۵۲ق./۱۴۴۶م. در اثنای لشگرکشیاش برای تصرف خراسان به زیارت نیز رفت. میرزا ابوالقاسم بابر پس از التیام از بیماریای سخت در سال ۸۶۰ق./۱۴۵۵-۱۴۵۶م. به زیارت رفت. وی در سال ۸۶۱ق./۱۴۵۶م. در مشهد درگذشت و در مدرسۀ شاهرخ به خاک سپرده شد. سلطان ابوسعید به سال ۸۷۲ق./۱۴۶۸م. مشهد و حرمهای دیگر را زیارت کرد و پس از آن جنگ با آققویونلو را آغاز کرد. به این منبع رجوع کنید:
May Farhat, “Dynastic Legitimacy and Islamic Piety: The Shrine of ʻAli b. Musa al-Rida in Mashhad” (PhD diss., Harvard University, 2002), 82–۱۱۰.
[۸] بر امامت علیبنموسیالرضا [ع] اجماع وجود نداشت. به این منبع رجوع کنید:
Heinz Halm, Shiism (Edinburgh, 1991), 31–۲.
[۹] Michael Cooperson, Classical Arabic Biography. The Heirs of the Prophets in the Age of al-Ma’mun (Cambridge, 2000);
برای مشاهدۀ بحثی همهجانبه دربارۀ شرایطی که به وفات علی بن موسی الرضا [ع] انجامید، به این منبع رجوع کنید:
and Deborah Gerber Tor, “An Historical Re-Examination of the Appointment and Death of ʻAli al-Rida,” Der Islam ۷۸ (۲۰۰۱): ۱۰۳–۲۸,
[۱۰] Abu Jaʻfar Muhammad b. Jarir al-Tabari, The History of al-Tabari XXXI: The Reunification of the ʻAbbasid Caliphate, trans. Clifford Edmond Bosworth (Albany, NY, 1987), 84.
[۱۱] Dorothea Krawulsky, ed., Ḫurāsān zur Timuridenzeit nach dem Tārīḫ-e Ḥafez-e Abr ̣ ū, ۲ vols. (Wiesbaden, 1982), 96–۷.
[۱۲] ابن بابویه (مرگ: ۳۸۱ق./۹۹۱-۹۹۲م.) نویسندۀ تاریخنگاری مربوط به علی بن موسی الرضا [ع] در سال ۳۵۲ق./۹۶۳م. از حرم دیدار کرد تا برای عیون اخبار الرضا خبر گرد آورد. (قم ۱۳۷۷/۱۹۵۸). ابن بطوطه، که در اواسط سدۀ چهاردهم به دیدار حرم آمد، چنین توصیف کرد که رافضیها به مزار هارونالرشید لگد میزدند و به امام سلام میدادند. رجوع کنید به:
Ibn Battuta, Rihlat ibn Battuta (Beirut, 1960), 388.
[۱۳] Robert McChesney, Waqf in Central Asia: Four Hundred Years in the History of a Muslim Shrine 1480–۱۸۸۹ (Princeton, NJ, 1991), 34.
[۱۴] Farhat, “Dynastic Legitimacy and Islamic Piety,” chap. 2, “Mashhad-i Tus: Historical and Architectural Settings (10th–۱۴th century),” ۲۲–۷۲.
[۱۵] اگر میخواهید منظرۀ دینی خراسان در سدۀ پانزدهم را ببینید به این منبع رجوع کنید:
Beatrice Manz, Power, Politics and Religion in Timurid Iran (Cambridge, 2007).
[۱۶] Clavijo, Embassy to Tamerlane, ۱۴۰۳–۱۴۰۶ (New York and London, 1928), 185;
معینالدین محمد اسفزاری، روضه الجنات فی اوصاف مدینه هرات (۲ جلد)، ویراستۀ محمد کاظم امام (تهران، ۱۳۳۸-۳۹)، ۲: ۱۸۲-۱۸۶.
[۱۷] Bernard O’Kane, Timurid Architecture of Khurasan (Costa Mesa, CA, 1989), cat. no. 2; Lisa Golombek and Donald Wilber, The Architecture of Iran and Turan, ۱: ۳۲۸– ۳۱;
مهدی سیدی، مسجد و موقوفات گوهرشاد (تهران، ۱۳۸۶)
[۱۸] Maria E. Subtelny, Timurids in Transition. Turko-Persian Politics and Acculturation in Medieval Iran (Leiden and Boston, 2007), 207.
[۱۹] فضل الله روزبهان خنجی، مهمان نامۀ بخارا (تهران ۱۹۷۶، ۳۳۸-۳۳۹)
[۲۰] Martin B. Dickson, “Shah Tahmasb and the Uzbeks. The Duel for Khurasan with Ubayd Khan: 930–۹۴۶/۱۵۲۰–۱۵۴۰” (PhD diss., Princeton University, 1958).
[۲۱] واحدی برای سنجش سنگینی بوده است.
[۲۲] Colin Mitchell, The Practice of Politics in Safavid Iran (London, 2009), 36.
[۲۳] Markus Dressler, “Inventing Orthodoxy: Competing Claims for Authority and Legitimacy in the Ottoman-Safavid Conflict,” in Legitimizing the Order. The Ottoman Rhetoric of State Power, ed. Hakan T. Karateke and Maurus Reinkowski (Leiden and Boston, 2005), 152.
[۲۴] Mitchell, Practice of Politics, ۶۳–۷۹.
[۲۵] Sussan Babaie, “Building on the Past: The Shaping of Safavid Architecture, 1501–۷۶,” in Hunt for Paradise. Court Arts of Safavid Iran ۱۵۰۱–۱۵۷۶, ed. Jon Thompson and Sheila Canby (Skira, 2003), 27–۳۰.
[۲۶] در این مقاله نمیتوان به حد بسنده به موقوفات حرم مشهد پرداخت. همین کافی است که بگویم سابقۀ مهمترین اسناد به عصر افشاری، میرسد، مانند طومار عادل شاه افشار که فهرستی است از موقوفاتی که نادرشاه افشار مصادره کرد. به این منبع رجوع کنید:
Mansour Sefatgol, “The Question of Awqaf under the Afsharids,” in Matériaux pour l’histoire économique du monde iranien, ed. Rika Gyselen and Maria Szuppe (Paris, 1999), 209–۳۲.
نخستین سند به جامانده از وقف در عصر صفوی به جمادیالثانی ۹۳۱ق./آوریل ۱۵۲۵م. برمیگردد، که عتیق علی منشی اردوباری، منشی شاه اسماعیل، که مزارش را نزدیک مدرسۀ شاهرخ ساخت، آن را تهیه کرد. رجوع کنید به این منبع:
Minorsky, Calligraphers and Painters. A Treatise by Qadi Ahmad, son of Mir Munshi (ca. A.H. 1015/A.D. 1606) (Washington, DC, 1959), 87–۸.
[۲۷] Kathryn Babayan, Mystics, Monarchs, and Messiahs: Cultural Landscapes of Early Modern Iran (Cambridge, MA, 2002), 295–۳۳۴.
[۲۸] Dickson, “Shah Tahmasb and the Uzbeks,” ۲۵۳–۹۵.
[۲۹] Babayan, Mystics, Monarchs, and Messiahs, 309.
[۳۰] Shah Tahmasb Safavi, “Tazkirah-i shāh Tāḥmasb,” ed. P. Horn, Zeitschrift des Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft ۴۴ (۱۸۹۰): ۵۸۳.
[۳۱] عبدی بیگ شیرازی، زینالعابدین علی، تکمیلات الاخبار، ویراستار: عبدالحسین نوایی (تهران ۱۳۶۹)، ۹۰.
[۳۲] شاه طهماسب صفوی، «تذکرۀ شاه طهماسب»، ۵۹۹-۶۰۰.
[۳۳] محمود بن هدایتالله نطنزی، نقاوه الآثار فی ذکر الاخبار. ویراستار: احسان اشراقی (تهران، ۱۳۵۰)، ۱۲.
[۳۴] Fazl b. Zayn al-ʻAbidin al-Khuzani al-Isfahani, Afzal al-tavārikh, British Library Or. 4678, ff. 230–۳۱.
[۳۵] در کتیبهای در ایوان اصلی مسجد جمعۀ اصفهان که به تاریخ ۹۳۸ق./۱۵۳۱-۱۵۳۲م. برمیگردد و به سفارش صدراعظم وی معز الدین محمد اصفهانی (درگذشتۀ سال ۹۵۲ق./۱۵۴۵-۱۵۴۶م.) نوشته شده، از شاه طهماسب با عنوان فرماندۀ سپاه حضرت مهدی (صاحبالزمان) [ع] یاد شده است؛ به این منبع رجوع کنید: ابوالقاسم رفیع مهرآبادی، آثار ملی اصفهان (تهران، ۱۳۵۲)، ۵۳۷-۵۳۸. تغییر جهت مشابهی را میتوان در روایتهای تاریخی صفویان که در بازنویسی خاستگاههای صفویان نمود مییابد مشاهده کرد. در این بازنویسیها شیوخ اولیۀ صفوی را شیعیان دوازده امامی بازنمودند. به این منبع رجوع کنید:
Shohleh Quinn, Historical Writing during the Reign of Shah ʿAbbas: Ideology, Imitation, and Legitimacy in Safavid Chronicles (Salt Lake City, UT, 2000), 65, 75.
به همین قیاس، بازنویسی تبارشناسی صفوی در صفوتالصفای ابن بزاز (۷۵۱/۱۳۵۰) نوشتۀ ابوالفتح حسینی جایگاه سیدی صفویان را تقویت کرد ۹۴۰ق./۱۵۳۳م.
[۳۶] Kishvar Rizvi, The Safavid Dynastic Shrine. Architecture, Religion and Power in Early Modern Iran (London, 2011), 76.
[۳۷] Ibid., 91–۳
[۳۸] Ibid., 83.
[۳۹] قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، ۲ جلدی. ویراستار: احسان اشراقی (تهران، ۱۹۸۰-۱۹۸۴)، ۱: ۳۸۰.
[۴۰] به دلیل عدم رضایت شاه طهماسب منبع ذکر نشده است. پیش از دستیابی شاه عباس به تاج پادشاهی، در یک مورد، حاکمی قزلباش خزانۀ حرم را مصادره کرد تا سپاهی بزرگ گرد آورد. استفاده از موقوفات و خزانۀ حرم در کشوری بیپول تهدید به حساب میآمد.
Iskandar Beg Munshi, History of Shah ʻAbbas the Great, trans. Roger Savory, 3 vols. (Boulder, CO, 1978), 1: 406–۷.
[۴۱] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۳۸۲.
[۴۲] Rula Abisaab, Converting Persia. Religion and Power in the Safavid Empire (London, 2004), 24.
[۴۳] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۳۸۰؛ ۲: ۵۹۸.
[۴۴] میر محمد اشرف استرآبادی نمایندۀ قانونی شاه طهماسب بود برای بازدید رسمی از حرمها. ابراهیم استرآبادی منشی رسمی حرم بود. به این منبع رجوع کنید:
Minorsky, Calligraphers and Painters, ۸۹–۹۰.
امیر دوستمحمد حسینی استرآبادی کتابدار حرم بود. الهه محبوب فریمانی، تاریخچۀ کتابخانۀ آستان قدس رضوی بر پایۀ اسناد صفویه تا قاجاریه (۹۰۶-۱۳۴۴). دربارۀ استیلای سیدهای استرآبادی به این منبع رجوع کنید:
Mitchell, Practice of Politics, ۱۰۷.
[۴۵] شیخ لطفالله میسی (مرگ: ۱۰۳۲ق./۱۶۲۲-۱۶۲۳م.) به مقام مدرس منتصب شد؛ شیخ حسین عبدالصمد (مرگ: ۹۸۴ق./۱۵۷۶م.)، شیخالاسلام مشهد ۹۷۱-۹۷۴ق./۱۵۶۳-۱۵۶۳م.
[۴۶] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۴۳۸-۴۳۹. اسدالله اصفهانی حامی شیخ حسین بن عبدالصمد بود که در نجف یکدیگر را دیدند. حسین بن عبدالصمد هنگام مرگ اسدالله اصفهانی جای او را در سمت شیخ الاسلامی گرفت.
[۴۷] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۳۸۴.
[۴۸] بهرام میرزا، همسرش، زینب سلطان و پسرشان، ابراهیم میرزا، در مشهد به خاک سپرده شدند. برای مشاهدۀ فهرستی از اعضای خانوادۀ سلطنتی صفوی که در مشهد به خاک سپرده شدند به این منبع رجوع کنید: غلامرضا جلالی، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ۴ جلد. (مشهد ۱۳۸۷)، ۴: ۲۱۲-۲۸۶.
[۴۹] Maria Szuppe, “La participation des femmes de la famille royale a l’exercice du pouvoir en Iran Safavide au XVIe siècle,” Studia Iranica ۲۳ (۱۹۹۴): ۲۵۰–۵۱.
[۵۰] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۴۳۰-۴۳۱. او نخست در حرم حضرت معصومه [س] در قم به خاک سپرده شد. اما مدتی بعد به دستور محمد خدابنده در سال ۹۹۳ق./۱۵۸۵م. پیکرش به نجف منتقل شد.
[۵۱] Maria Shreve Simpson, Sultan Ibrahim Mirza’s Haft Awrang: A Princely Manuscript from Sixteenth-Century Iran (New Haven, CT, 1997).
[۵۲] Maria Szuppe, “Kingship Ties between the Safavids and the Qizilbash Amirs in Late SixteenthCentury Iran: A Case Study of the Political Career of Members of the Sharaf al-Din Ogli Tekelu Family,” in Safavid Persia, ed. Charles Melville (New York, 1996), 79–۱۰۴.
[۵۳] Minorsky, Calligraphers and Painters, ۱۸۶–۷.
[۵۴] Iskandar Munshi, History of Shah ʻAbbas, ۱: ۳۲۴.
[۵۵] غلامرضا جلالی، مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ۴ جلدی.
[۵۶] اسکندر منشی، تاریخ شاه عباس، ۲: ۷۰۵.
[۵۷] سندی منتشرنشده به شمارۀ ۲۷۵۱۱ که در بایگانی مدیریت اسناد و تألیفات کتابخانۀ مرکزی آستان قدس رضوی وجود دارد و به تاریخ جمادیالثانی سال ۱۰۱۰ق./دسامبر ۱۶۰۱م. برمیگردد، به حاجی حسن بیگ خادم مقبره شاه طهماسب اشاره میکند.
[۵۸] اسکندر منشی، تاریخ شاه عباس، ۲: ۷۰۵.
[۵۹] Sussan Babaie, Isfahan and Its Palaces. Statecraft, Shiʻism and the Architecture of Conviviality in Early Modern Iran (Edinburgh, 2008), 86–۷
[۶۰] قمی، خلاصه التواریخ، ۱: ۸۸۹-۸۹۰.
[۶۱] Aboulala Soudavar, “A Chinese Dish from the Lost Endowment of Princess Sultanum (925–۶۹/ ۱۵۱۹–۵۲),” in Iran and Iranian Studies. Essays in Honor of Iraj Afshar, ed. Kambiz Eslami (Princeton, NJ, 1998), 125–۳۶.
[۶۲] اسکندر منشی، تاریخ شاه عباس، ۲: ۵۸۸-۵۹۰
[۶۳] همان، ۲: ۷۵۲.
[۶۴] این گفتۀ اسکندر منشی نقش مهمی را که شاه طهماسب در سازماندهی حرم ایفا کرد نشان میدهد، گرچه اسناد مربوط به تغییراتی که وی ایجاد کرد در بایگانی حرم موجود نیست.
[۶۵] اسکندر منشی، تاریخ شاه عباس، ۲: ۷۶۴.
[۶۶] Charles Melville, “Shah ʻAbbas and the Pilgrimage to Mashhad,” in Safavid Persia, 191–۲۲۹; Caroline Mawer, “Shah ʻAbbās and the Pilgrimage to Mashhad,” Iran ۴۹ (۲۰۱۱): ۱۲۳–۴۷.
[۶۷] اسکندر منشی، تاریخ شاه عباس، ۲: ۸۰۱؛ جلالالدین یزدی، تاریخ عباسی، یا روزنامۀ ملاجلال. ویراستۀ سیفالله وحیدنیا (تهران، ۱۹۸۷)، ۲۸۱.
[۶۸] Robert McChesney, “Waqf and Public Policy: The Waqf of Shah ʿAbbas, 1011–۱۰۲۳/۱۶۰۰۲–۱۶,” Asian and African Studies ۱۵ (۱۹۸۱): ۱۶۹–۷۰.
[۶۹] P. Sykes, “Historical Notes on Khurasan,” Journal of the Royal Asiatic Society (۱۹۱۰): ۱۱۳۸.
[۷۰] بایگانیای از صدها سند –که نخستینشان به سال ۹۹۸ق./۱۵۸۹م. برمیگردد– به جا مانده که عملیاتهای مالی در سه دورۀ صفوی، افشاری و قاجار را ثبت کرده است. به این منبع رجوع کنید:
Abol Fazl Hasanabadi and Elaheh Mahbub, “Introducing the Safavid Documents of the Directorate of Documents
and Publications of the Central Library of the Holy Shrine at Mashhad (Iran)” Iranian Studies ۴۲, no. 2 (April 2009): 311–۲۷
[۷۱] کشیک، نهادی است مربوط به دورۀ مغولها که به نیروهای محافظ سلطنتی اشاره دارد که نقش محافظ شخصی را ایفا میکردند و بر دربار سلطنتی نظارت. این نهاد به امپراتوری ایلخانی نیز رسید. به این منبع رجوع کنید:
Subtelny, Timurids in Transition, ۲۰.
معنی کشیک در دورۀ صفویان کاوش بیشتری را میطلبد. با این حال استفاده از آن برای اشاره به دربانهای حرم مشهد نشانگر آن است که دستگاه اداری حرم مقدس به احتمال زیاد همراستای دستگاه اداری دربار سلطنتی ساختار مییابد.
[۷۲] McChesney, “Waqf and Public Policy,” ۱۷۴. See also Sheila R. Canby, “Royal Gifts to Safavid Shrines,” in Muraqqaʻe Sharqi: Studies in Honor of Peter Chelkowski, ed. S. Rastegar and A. Vanzan (Milan, 2007), 57–۶۸; Sheila R. Canby, Shah ʻAbbas. The Remaking of Iran (London, 2009).
[۷۳] محبوب فریمانی، تاریخچۀ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ۵۷.
[۷۴] برای مطالعه دربارۀ بهرهبخشیهای چشمگیر حاتم بیگ به تشکیلات صفوی و بازسازی دستگاه اداری صفوی به این منبع رجوع کنید:
Mitchell, Practice of Politics, ۱۷۹–۸۳.
[۷۵] Mitchell, Practice of Politics, ۱۷۹–۸۳.
[۷۶] برای مشاهدۀ بحثی دربارۀ سنگ قبر یادبود شاه عباس به این منبع رجوع کنید:
Javad Golmohammadi, “The Cenotaph in Ḥabīb b. Mūsa, Kashan: Does it Mark the Tomb of Shah ʻAbbas,” in Sifting Sand, Reading Signs: Studies in Honor of Geza Fehervari, ed. Patricia Baker and Barbara Brend (London, 2006), 61–۹.
[۷۷] قرآن، سورۀ ۳۳، آیۀ ۳۳.
[۷۸] رسول خدا [ص] گفت: در میان دو شما دو چیز گرانبها را به یادگار میگذارم، مادامی که به ریسمان آنها چنگ زنید به راه خطا نخواهید رفت. یکی از دیگری مهمتر است: کتاب خدا که ریسمانی است از بهشت به زمین و دومی عترت من، اهل بیتم. این دو تا زمان قیامت نباید از هم جدا شوند». رجوع کنید به:
Moojan Momen, Introduction to Shiʻi Islam (New Haven, CT, 1985), 16
[۷۹] «اهل بیت من در میان شما به کشتی نوح میمانند. هر که سوار آن باشد در امان است، هر که از آن بازماند هلاک شود». همان را ببینید: ۱۷.
[۸۰] سنگنوشتههای مرقد اللهوردی خان در این منبع آمده است: علی مؤتمن، تاریخ آستان قدس رضوی (تهران، ۱۳۴۸)، ۱۵۰-۱۵۶.
[۸۱] همان، ۱۵۶.
[۸۲] بابایی، اصفهان و کاخهایش، ۶۵-۷۰
[۸۳] مؤتمن، تاریخ آستان قدس، ۱۸۰
[۸۴] McChesney, “Waqf and Public Policy,” ۱۸۱–۲.
[۸۵] برای مشاهدۀ طرحی از باغ به این منبع رجوع کنید:
Ya‘qub Daneshdoust, “Islamic Gardens in Iran,” in Islamic Garden. ICOMOS-IFLA, Granada, Spain 29 Oct–۴ Nov. ۱۹۷۳ (Granada, 1976), 71–۴.
برای مشاهدۀ نقاشی ردپای امام به این منبع رجوع کنید:
Massumeh Farhad and Serpil Bağci, Falnama. The Book of Omens (Washington, DC, 2009), 136–۷.
[۸۶] P.M. Sykes, “Historical Notes on Khurasan,” Journal of the Royal Asiatic Society ۴۲ (۱۹۱۰): ۱۱۲۰–۲۹.
[۸۷] خنجی، مهماننامۀ بخارا، ۳۲۹-۳۳۹.
[۸۸] Sykes, “Historical Notes,” ۱۱۲۵–۶.
[۸۹] Abisaab, Converting Persia, ۱۴۱.
[۹۰] میرزا رفیع، دستورالملوک. ویراستۀ میرزا تقی دانشپژوه، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران ۱۶ (۱۳۴۷شمسی/۱۹۶۸-۱۹۶۹)، ۶۶-۶۸؛
Willem Floor and Muhammad H. Faghfoory, trans., Dastur al-Moluk. A Safavid State Manual by Mohammad Rafiʻ al-Din Ansāri (Costa Mesa, CA, 2007), 5–۷.
[۹۱] Melville, “Shah ʻAbbas and the Pilgrimage to Mashhad in 1601,” ۲۱۶.
[۹۲] چشمگیرترینشان زیارت آخرین شاه صفوی، شاه سلطان حسین (۱۶۹۴-۱۷۲۲م.) است، که یک سال طول کشید. جالب آنکه شاه سلطان حسین، در برخی از وقفیات قید کرد که سه مسلمان شیعۀ متدین باید به نمایندگی از سه نیای او شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان به زیارت حرم مشهد، حرمهای عراق و حج بروند. به این منبع رجوع کنید:
Maryam Moazzem, “Shiʻte Higher Learning and the Role of the Madrasa-yi Sultani in Late Safavid Iran” (PhD diss., University of Toronto, 2011), 131.
[۹۳] Melville, “Shah ʻAbbas and the Pilgrimage to Mashhad in 1601,” ۲۱۵–۲۰.
[۹۴] واعظ قزوینی شعری دارد که حرکت زیبای شاه سلیمان برای درآمیختن ویژگیهای گنبد، شاه و امام را میستاید. این منبع را ببینید:
Paul Losensky, “Coordinates in Space and Time. Architectural Chronograms in Safavid Iran,” in New Perspectives on Safavid Iran. Empire and Society, ed. Colin Mitchell (London, 2011), 205–۶.
[۹۵] این مقلاله ترجمهای است از این اثر:
Glazebrook, D., & Jalal Abbasi-Shavazi, M. (2007). Being neighbors to Imam Reza: pilgrimage practices and return intentions of Hazara Afghans living in Mashhad, Iran. Iranian Studies, ۴۰(۲), ۱۸۷-۲۰۱.
[۹۶] دایانا گلیزبروک استاد ناظر گروه انسانشناسی، پژوهشگاه مطالعات آرام و آسیا، دانشگاه ملی استرالیا (کانبرا، استرالیا). محمد جلال عباسی شوازی استاد و مدیر گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران (ایران) و عضو پیوستۀ برنامۀ مردمنگاری و جامعهشناسی دانشگاه ملی استرالیاست. این مقاله بر یافتههای مطالعۀ پستدکترایی که نویسندۀ نخست در اکتبر و نوامبر در اثنای دیدارش با یکی از دانشوران گروه جمعیتشناسی دانشگاه تهران و مطالعۀ چندمنطقهای هر دو نویسنده دربارۀ افغانهای ایران در سال ۲۰۰۵م. که با همکاری حسین محمودیان، غلامرضا جمشیدیها و رسول صادقی در دانشگاه تهران انجام شد، استوار است. جای دارد که از واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان (اِیآراییو)، واقع در کابل، دانشگاه تهران و مرکز پژوهش میانفرهنگی در دانشگاه ملی استرالیا سپاسگزاری کنیم.
[۹۷] literature
[۹۸] repatriation
[۹۹] اکثریت هزارهها مسلمان شیعهاند.
[۱۰۰] Afghanistan Research and Evaluation Unit (AREU)
[۱۰۱] این پژوهش سه موردپژوهی را دربرمیگیرد که دربارۀ افغانهای مقیم زاهدان، تهران و مشهد انجام شده و نیز مقالهای کوتاه که چکیدهای است از الگوهای عام موجود در ایران که در سال ۲۰۰۵م. به اتمام رسید و اکنون در این تارگاه در دسترس است:
http:// www.areu.org.af/publications/
[۱۰۲] در مشهد، شصت مصاحبۀ ساختاریافته انجام شد. جزئیات جمعیتشناسانۀ مقدماتی درآمدند و سپس از پرسشهایی استفاده شد تا دربارۀ تاریخ مهاجرت، راهبردهای امرار معاش، شبکههای اجتماعی و نیات آتی، دادههایی گرد آید. این قالب تحلیل همبستگیهای میان نیت بازگشت در پاسخدهندگان و عوامل دیگری چون جنسیت، قومیت، سطح آموزشی کودکان و مدت اقامت در ایران را میسر کرد. «نمونه» بر اساس میزان جمعیت افغانها در یکی از چهار محل افغاننشین مشهد (گلشهر، ساختمان که به شهید رجایی نیز مشهور است، تیمور که به شیخ حسن نیز معروف است و حسینیۀ هراتیها) گزینش شدند. موضوعات اصلی برگزیده عبارت بودند از: بیوههای سرپرست خانوار، قومیت، سن و برهههای پا گذاشتن به خاک ایران (کودتای کمونیستی و در پی آن اشغال افغانستان از سوی شوروی در سالهای ۱۹۷۹م. تا ۱۹۸۰م.؛ تضاد میان دولت نجیبالله و مجاهدین ۱۹۸۹-۱۹۹۲م.؛ و نزاع میانجناحی، سربرآوردن و سرنگونی جنبش طالبان ۱۹۹۴-۲۰۰۱م.). مصاحبهها به خانوادههای افغانیای که بیش از هشتسال از اقامتشان در ایران میگذشت یعنی پیش از سال ۱۹۹۶م. به ایران آمده بودند محدود شد.
[۱۰۳] مرهون تمایزی هستم که گوزدیاک و شندی میان درک دلبستگی و حس اجتماعی-سیاسی کنش دینی برقرار کرد؛ ای. ام. و دی. جی. «مقدمۀ سرویراستار: دین و معنویت در مهاجرت اجباری»، نشریۀ مطالعات پناهندگان ۱۵، شمارۀ ۲ (۲۰۰۲): ۱۲۹-۱۳۵.
[۱۰۴] W. Maley, Security, People-smuggling and Australia’s New Afghan Refugees (Canberra, 2001); S.A. Mousavi, The Hazaras of Afghanistan: An Historical, Cultural, Economic and Political Study (New York, 1977), 143.
[۱۰۵] Mousavi, The Hazaras Of Afghanistan, XIII.
[۱۰۶] closure
[۱۰۷] Maley, Security, People-smuggling and Australia’s New Afghan Refugees, ۸.
[۱۰۸] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۴۹.
[۱۰۹] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۲۰–۱۳۸.
[۱۱۰] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۴۰.
[۱۱۱] Mousavi, The Hazaras of Afghanistan, ۱۵۰.