شاه عباس و زیارت مشهد، نوشته چارلز ملویل

شاه عباس و زیارت مشهد[۱]

چارلز ملویل[۲]

ترجمه سینا باستانی، ویراسته پیمان اسحاقی

 

در اوایل پاییز سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م.، شاه عباس اصفهان را ترک کرد تا نذرش را به جای آورد: زیارت حرم امام رضا [ع] در مشهد با پای پیاده. سرشت این نذر کاملاً مشخص نیست. مشهورترین روایت از راهپیمایی شاه عباس را اسکندر بیگ منشی به دست داده است. وی می­گوید این راهپیمایی تنها ۲۸ روز طول کشید، گرچه تاریخی به دست نمی­دهد. وی خاطر نشان می­سازد که اخترشناس سلطنتی، منجم یزدی، مسافتی که هر روز طی شد را ثبت کرد تا طول کل سفر را محاسبه کند، اما نتایجش را گزارش نکرد. با این حال، یزدی هم تاریخ راهپیمایی را مشخص کرده و هم مسافت پیموده را که در مجموع بیش از ۱۹۹ فرسخ بود و ۳۶ مکانی را که در مسیر وجود داشت فهرست کرده است. هدف اصلی من در این مقاله، هم در معنای واقعی و هم استعاری آن این است که روایت یزدی از این راهپیمایی را روی نقشه نمایش دهم.[۳]

در اثنای تحقیق دربارۀ مدعیات اسکندر بیگ، رفته­رفته به نظرمان آمد که شاید نسخۀ چاپی عالم­ آرای عباسی با نسخۀ اصلی آن کاملا یکسان نباشد. این قضیه زمانی بر من مسلم شد که نسخه خطی متفاوتی به دست رسید که رقم روزهای سفر را ۴۱ روز ثبت کرده و تاریخ رسیدن شاه عباس به مشهد را هم آورده بود. افزون بر این، نسخه خطی دیگری که ادعا می­شود تالیف اسکندر بیگ است، روایتی از آن زیارت با ترکیبی کاملاً متفاوتی را نشان می­دهد. بنابراین هدف دوم این مقاله ارائۀ تقریرهای بدیل روایت اسکندر بیگ است، روایت­هایی که برای تأکید بر نکتۀ اصلی کافی­اند، یعنی این نکته که اگر قرار است از کامل­ترین و معتبرترین نسخۀ اثر که در تاریخ­نگاری عصر صفوی اهمیت اساسی دارد بهره بگیریم، بایستی مطالعۀ سنت پیچیدۀ دست­نویسی عالم­آرای عباسی را که مدت­هاست به تأخیر افتاده به انجام برسانیم.

گرچه تمرکز آنچه در ادامه می­آید بر جزئیات راهپیمایی شاه عباس به مشهد در تاریخ ۱۶۰۱م. است، نخست لازم است که این کار را در بافتش قرار دهیم و بکوشیم انگیزه­های آنیش و نیز پاره­ای از غایت بلندمدتش را فهم کنیم. هرچند این زیارت چشمگیرترین و مشهورترین سفر زیارتی شاه عباس به مشهد است، به هیچ وجه نمونه­ای منحصربه­فرد و تک­افتاده نیست. دلبستگی شاه عباس به حرم امام رضا [ع] عنصری پیوسته و سنجیده در خط­مشی­ عمومی وی است که از رابطۀ متقابل پیچیده میان ملاحظات شخصی، سلسله­ای، اقتصادی و سیاسی سربرمی­آورند. بحثی تمام­عیار و کامل دربارۀ این موضوع از حوصلۀ این مقاله خارج است و من تنها بر یکی از جنبه­های این پرسش تمرکز می­کنم: شاه عباس تا چه اندازه از سنت­های پیشین، خاصه سنت­هایی که اسلاف خاندان برپا کردند، پیروی می­کرد؟ سرانجام این­که، اخلافش تا چه حد از او پیشی گرفتند؟ از چنین موضعی می­توان به این تشخیص رسید که خط­مشی­های شاه عباس در خصوص مشهد تا چه حد نوآورانه است و این خط­­مشی­ها چگونه در تحول ایدئولوژیک رژیم صفوی نشانۀ دوره­ای از گذارند.

اسکندربیگ از راهپیمایی شاه عباس به مقصد مشهد سخن می­گوید، کار بزرگی که از ظهور اسلام تا آن زمان از شاهزاده­ای سر نزده بود. وی از پیاده­روی هراکلیتوس، امپراتور بیزانس، از قسطنطنیه تا بیت­المقدس، سخن می­گوید که مناسبتش پس گرفتن سرزمین­های گوناگون از ایرانی­ها بود. با این حال اسکندر بیگ دستاورد هراکلیتوس را کوچک شمرد، چون سفرش آهسته و مفرح بود و افزود که هراکلیوس مسافتی را که معمولاً ۲۰ روزه طی می­کنند دو ماهه پیمود. با در نظر گرفتن بی­دقتی اسکندر بیگ در مورد راهپیمایی شاه عباس این سخنش را چندان نمی­توان جدی گرفت.[۴] به واقع، هراکلیوس از نینوا به کردستان رفت و از آن­جا به قسطنطنیه برگشت. وقتی بیت­المقدس را در مارس سال ۶۳۰ک/ زیارت کرد، قصدش این بود که تکه­هایی از صلیب حقیقی را، که در سال ۶۱۴م. به دست ایرانی­ها افتاده بود، برگرداند. در منابع یونانی شواهدی وجود ندارد که نشان دهند وی از قسطنطنیه پیاده شد، گرچه احتمالاً با پای پیاده وارد بیت­المقدس شد.[۵]

بنابراین، این دیدگاه که دستاورد شاه عباس سابقه نداشت موجه بود، لکن چنان­که لاکهارت بیان می­کند، جا دارد به کنش پیاده­روی شاهان ساسانی از تیسفون تا تخت سلیمان اشاره کنیم که جزئی از تشریفات تاج­گذاری در آن مکان مقدس باستانی بود.[۶] در بافتی دیگر، بنا به مستندات موجود، امام حسن [ع] ۲۵ بار پیاده از مدینه به زیارت مکه رفت.[۷] گرچه احتمال دارد که این نمونه­ها سرمشقی باشند که شاه عباس آگاهانه از آن­ها تأثیر پذیرفت، کاملاً همانند هم نبودند؛ بهتر این است که نمونه­های مشابهی از انگیزه‌های دست­اندرکار، یعنی دینداری شخصی، قدردانی به خاطر رسیدن به فتوحات جنگی و نیاز به مشروعیت سیاسی را به دست دهیم.[۸]

سرمشق مستقیم­تر و از حیث زمانی نزدیک­تر به رفتار شاه عباس­ کار امپراتور مغول اکبر (پادشاهی در سال­های ۱۵۵۶-۱۶۰۵م.) است. وی بین سال­های ۹۶۹ق./۱۵۶۲م. و ۹۸۷ق./۱۵۷۹م. بارها به زیارت حرم معین­ الدین چشتی در اجمیر رفت.[۹] ­در دست­کم یک مورد وی کل مسافت را پیاده پیمود تا نذری که پیش از تولد پسرش (جهانگیر) کرده بود به جا آورد (شکل ۱ را ببینید).[۱۰] اما عادتش این بود که آخرین مقطع سفر پا را پرهنه می­کرد. گرچه این سفرها از حیث مسافت به پای پیاده­روی شاه عباس به مشهد نمی­رسید، همان­قدر آوازه پیدا کردند، هدفی مشابه داشتند و به سبب آوازه‌شان نامحتمل به نظر می­رسد که شاه عباس یا اسکندر بیگ از آن­ها بی­خبر بوده باشند.[۱۱]

چنان که بارها مشاهده شده در عصر صفوی رابطۀ متقابل دین و سیاست به­طور خاص نزدیک بود. این قضیه به طور خاص معلول مدعیاتی بود که شاهان صفوی به سبب رهبری موروثی طریقت شیخ صفی­الدین طرح می­کردند. ادعای خویشاوندی با امام هفتم، موسی کاظم [ع] نیز این مدعیات را تقویت می­کرد. راجر سیوری و نیز دیگران از تمسک دولت به دین بحث کرده­ و به اهمیت سرسپردگی به حرم خانوادگی در اردبیل از سوی ایدئولوژی صفوی توجه کرده­اند.[۱۲] در حالی که زیارت اردبیل که پیوندهای موجود با طریقۀ صفوی را تداوم می­بخشید همچنان رؤیت­پذیر باقی ماند، نفوذ مشهد اساساً برای حفظ پیوند نزدیک و عمومی با امامان شیعی لازم بود و نشان می­داد که آنان پشتیبان حکومت صفوی­اند.

پیش از سلطنت شاه عباس، از این دو کانون که معرف وجوه دوگانۀ مشروعیت خاندان صفوی­­ بودند، اردبیل شاید مهم­تر بود، گرچه این اهمیت چه بسا مرهون چیزی فراتر از نزدیک­تر بودن اردبیل به دو شهر پایتختی، یعنی تبریز و سپس قزوین نبود. به هر حال، از زیارت نیاکان شاه عباس از اردبیل شواهد چندانی در دست نیست.[۱۳]

همین امر در مورد مشهد نیز صحیح به نظر می‌رسد؛‌ هرچند بیشتر آن­ها به زیارت این شهر رفتند و در حرم ارادتشان را نشان دادند. شاه اسماعیل پیش از لشکرکشیش علیه ازبک­ها، در سال ۹۱۶ق./۱۵۱۰م. نیز همین کار را کرد و برای غلبه بر آن­ها از امام مدد جست.[۱۴] وی در تابستان پیش از نبرد چالدران نیز آنجا بود و دستور داد آنجا عملیات ساخت­وسازی انجام شود.[۱۵] شاه طهماسب نیز، در نخستین لشکرکشی‌اش علیه ازبک­ها که سبب شد اندکی بعد در تربت جام تاج شاهی را بر سر نهد (۹۳۴-۵/۱۵۲۸)، به زیارت حرم امام رضا [ع] رفت.[۱۶] وی دسته‌کم دوبار دیگر به آنجا رفت، یک بار در سال ۹۴۰ق./۱۵۳۳م. و دیگر بار در سال ۹۴۴ق./۱۵۳۷م.، و ارادت و اخلاص خود به این مکان را نشان داد.[۱۷]

 

 

شکل ۱. اکبر شاه در سال ۱۵۷۰م. پای پیاده برای شکرگزاری از تولد پسرش میزا سلیم (جهانگیر) به اجمیر می­رود. از اواخر سدۀ ۱۶، اکبرنامه در موزۀ ویکتوریا و آلبرت. با کسب اجازه منتشر شده است.

 

حمایت طهماسب از حرم تا آنجا پیش رفت که گنبد آن را طلا کردند. شاه اسماعیل دوم در دوران کوتاه سلطنتش فرصت نکرد به زیارت مشهد برود، هرچند احتمالاً در راستای برآوردن وصیت شاه طهماسب اول دستور داد که پیکر پدر را از قزوین به آنجا منتقل کنند.[۱۸] محمد خدابنده، هنگام بازگشت از خراسان، پس از اطمینان از تسلیم شدن علیقلی خان شاملو، در سال ۹۹۱ق./۱۵۸۳م.، مختصری نیز حرم را زیارت کرد.[۱۹]

بنابراین، پیش از شاه عباس نیز کسانی از مشهد حمایت کردند، هرچند شواهد روشنی وجود ندارد که شاه‌های پیشین پیاده به آنجا (یا اردبیل) رفته باشند. مشهد از رخدادهای سیاسی آن دوره، خاصه نبرد ادامه­دار با ازبک­ها، که در دوران نخست سلطنت طهماسب بارها این شهر را اشغال کردند، به شدت اثر پذیرفت. می­توان دید که توجه ویژه به حرم تا حد زیادی معلول­ دینداری شخصی وی بود؛ به هر تقدیر، از خط­مشی هماهنگ در راستای استمرار زیارت مشهد شواهد اندکی در دست است؛ چرا که به نظر نمی­رسد شاه طهاسب پس از به دست آوردن دوبارۀ کنترل خراسان در چهل سال پایانی سلطنتش به زیارت آن شهر رفته باشد.

نوبت به شاه عباس که رسید، وضع به طرز چشمگیری تغییر کرد. حضور پرتکرارتر وی در مشهد احتمالاً معلول شمار بسیار بیشتر اسنادی است که از دوران سلطنت او در دسترس ماست. شاید این حضور صرفاً تحرک بیشتر وی نسبت به نیاکانش را نشان دهد. به یک معنا، دیدارهای وی از اردبیل و مشهد هم­جنس دیدارهای اسلافش بودند. وی در اثنای جنگ با عثمانیان در آذربایجان، برحسب عادت احترام خود نسبت به حرم صفی­الدین را نشان می‌داد، در مصاف با دشمن در پی کسب حمایت و دلگرمی او بود و به خاطر پیروزی­هایش [از وی[ قدردانی می­کرد (جدول ۱ را ببینید).[۲۰] همین امر در مورد خراسان صادق بود. بیشتر دیدارهای شاه عباس از مشهد در اثنای لشکرکشی­هایش به هرات، مرو، بلخ و قندهار رخ داد (جدول ۲ را ببینید).

همچنین، مواقعی بود که زیارت­های شاه عباس جنبۀ شخصی­تری پیدا می­کرد و صرفاً برای توفیق نظامی یا غیرنظامی نبود. شاه عباس بارها به مشهد سفر کرد، صرفاً با هدف دیدار حرم امام رضا [ع]. دو زیارت به طور خاص درخور توجه است. وی در ذی­الحجۀ سال ۱۰۱۱ق./مه ۱۶۰۳م.، از طریق یزد و ترشیز از صحرا گذشت تا برای نبرد در آذربایجان، که آن سوی امپراتوری بود، قبول امام را به دست آورد.[۲۱] در جمادی­الثانی ۱۰۱۶ق./سپتامبر ۱۶۰۷م.، وی به آنجا رفت تا به خاطر توفیقش در این نزاع طولانی و طاقت­فرسا علیه عثمانی­ها ]از امام[ قدردانی کند. وی از سبزوار به زیارت رفت و برای درباری­هایی که دوست­ داشتند همراهیش کنند اسب­های یدکی تدارک دید.[۲۲] هر دوی این دیدارها پس از زیارت پابرهنۀ سال ۱۶۰۱م. رخ داد؛ زیارتی که معرف مرحلۀ جدیدی از حمایت­ شاه عباس از مشهد بود.

در اثنای نبرد آذربایجان بود که منابع فارسی برای نخستین بار به این نکته اشاره کردند که شاه عباس پیاده به زیارت اردبیل رفت: وی از شام­اسبی در شعبان ۱۰۱۴ق./دسامبر ۱۶۰۵م.، به آنجا رفت، کاری که بعدها سرمشق نوۀ وی، شاه صفی اول شد (به آنچه در زیر آمده نگاه کنید).[۲۳]

 

جدول ۱

دیدارهای ثبت­شدۀ شاه عباس از اردبیل

ربیع­الثانی، ۱۰۰۰ق. (ژانویۀ ۱۵۹۲م.) یاری جستن از نیکان.

قمی: ۱۰۸۹، نطنزی: ۳۹۸؛ یزدی: ۱۱۴

جمادی­­الاول، ۱۰۰۱ق. (فوریۀ ۱۵۹۳م.) زیارت.

نطنزی: ۴۶۴؛ یزدی: ۱۱۸؛ اسکندربیگ: ۴۶۰

شوال ۱۰۰۴ق. (مه ۱۶۰۵م.) زیارت پس از بازگشت از شکار

اسکندر بیگ: ۵۱۸

محرم ۱۰۱۴ق. (می ۱۶۰۵م.) زیارت، از جمله زیارت شیخ شهاب­الدین اهری.

یزدی: ۲۸۰؛ اسکندربیگ: ۶۸۲

شعبان ۱۰۱۴ق. (دسامبر ۱۶۰۵م.) ورود پیاده از سمت شام­اسبی؛ سپس حرکت به سوی کلخوران

یزدی: ۳۰۱، اسکندر بیگ: ۷۰۸

ربیع­الثانی، ۱۰۱۶ق. (ژوئیۀ ۱۶۰۷م.) زیارت حرم صفی­الدین و اهری.

یزدی: ۳۲۶؛ اسکندربیگ: ۷۵۳

جمادی­الثانی، ۱۰۱۸ق. (سپتامبر ۱۶۰۹م.) زیارت صفی­الدین و سپس شیخ زاهد و شهاب­الدین اهری

یزدی: ۳۶۸؛ اسکندربیگ: ۷۹۰-۷۹۱

رمضان ۱۰۱۹ق. (نوامبر ۱۶۱۰م.) پنج روز زیارت حرم.

یزدی: ۳۹۸؛ اسکندر بیگ: ۸۲۶

ذی­القعده ۱۰۲۲ق. (دسامبر ۱۶۱۳م.) اسکندربیگ: ۸۶۹؛ کمال­ بن جلال
۱۰۲۶ق. (۱۶۱۷م.) زیارت اهری و سپس شیوخ صفوی

اسکندربیگ: ۹۲۱؛ کمال بن جلال

۱۰۲۷ق. (آگوست ۱۶۱۸م.) مدد جستن از نیاکان در برابر عثمانیان.

دلاواله: ۳۷۵-۳۷۶؛ فیگروآ: ۲۶۹؛ اسکندربیگ: ۹۳۳؛ کمال بن جلال

پایان ۱۰۳۴ق. (۱۶۲۵م.) مدد جستن از پیشینیان پیش از لشگرکشی به بغداد

اسکندربیگ: ۱۰۳۲؛ کمال بن جلال؛ گنابادی

در یادداشت­های پایان این مقاله منابع کامل آمده است.

 

شاه عباس در اثنای نبردهای پیاپیش هم در آذربایجان و هم خراسان تقریباً هر دو حرم را کمابیش به یک اندازه زیارت کرد. با این حال میزان مشغولیتش در مشهد و اهمیتی که این مشغولیت در رویدادنامه دربار پیدا کرد، میزان اهمیتی را که وی به حرم می­داد، روشن می­سازد.

رابرت مک­­چسنی، از زمینه عام علاقۀ شاه عباس به مشهد بحث کرده و این بحث را در رابطه با وقف شاه در سال ۱۰۱۱ق./۱۰۶۲م.، هنگام بازگشتش از بلخ، مطرح کرده است.[۲۴] نیاز به بازگرداندن پایه­های ایدئولوژیک مشروعیت صفوی، پس از دوران پرمصیبت سلطنت شاه اسماعیل دوم و محمد خدابنده، تمایل خاص به بازسازی وجهۀ صفویان در مشهد پس از افتادنش به دست ازبک­ها و اهانتی که ظاهراً به مزار شاه طهماسب شده بود، مهم­ترین عامل­های بیرونی اثرگذار بر شاه عباس بودند.  شاه عباس به «خداوندگار امر نمادین» بدل شده بود و نیاز به «نمایش عمومی توبه» دلیل سفر زیارتی پیاده وی در سال ۱۶۰۱م. بود.[۲۵]

 

جدول ۲

دیدارهای ثبت­شدۀ شاه عباس از مشهد

شعبان/رمضان  ۹۹۵ق. (ژوئیه/آگوست ۱۵۸۷ م.) حرکت از مشهد به سمت غرب

قمی: ۸۶۰؛ یزدی

ذی­الحجه ۹۹۶ق. (اکتبر ۱۵۸۸م.) نخستین لشکرکشی به خراسان

قمی: ۸۸۴؛ نطنزی: ۳۱۳؛ یزدی

ذی­الحجه ۱۰۰۶ق. (ژوئیۀ ۱۵۹۸م.) در بازگشت از لشکرکشی به هرات پیاده وارد مشهد شد

نظام؛ نطنزی: ۵۸۷؛ یزدی: ۱۷۱؛ اسکندربیگ: ۵۶۷-۵۶۸

صفر ۱۰۰۷ق. (اکتبر ۱۵۹۸م.) در بازگشت از هرات

یزدی: ۱۸۵؛ اسکندر بیگ: ۵۷۸

جمادی­الاول ۱۰۰۸ق. (دسامبر ۱۵۹۹م.) در مسیر مرو. در راه تب کرد. پیاده وارد شهر شد. ۶۵ روز ابراز ارادت

یزدی: ۱۹۴-۱۹۵؛ اسکندربیگ: ۵۹۷

محرم ۱۰۰۹ق. (ژوئیۀ ۱۶۰۰م.) در بازگشت از مرو. پیاده وارد مشهد شد.

یزدی ۲۰۰

جمادی­الاول ۱۰۱۰ق. (نوامبر ۱۶۰۱م.) از اصفهان و پیاده. شروع نبرد بلخ

یزدی ۲۰۶-۸؛ اسکندربیگ: ۶۱۰-۶۱۲؛ گنابادی

ربیع­الاول ۱۰۱۱ق. (آگوست ۱۶۰۲م.) در بازگشت از بلخ. سرسپردگی در حرم.

یزدی: ۲۳۲

ذی­الحجه ۱۰۱۱ق. (مه ۱۶۰۳م.) زیارت از اصفهان و از طریق ترشیز

یزدی: ۲۳۸؛ گنابادی

جمادی­الثانی ۱۰۱۶ق. (سپتامبر ۱۶۰۷م.) زیارت از قزوین از طریق سبزوار

یزدی: ۳۲۶-۳۲۹؛ اسکندربیگ: ۷۵۴-۷۵۵

شعبان ۱۰۲۱ق. (سپتامبر ۱۶۱۲م.) زیارت از مازندران، ساخت­وساز در مشهد و قدمگاه.

اسکندربیگ: ۸۵۴-۸۵۵؛ کمال بن جلال

۱۰۲۹ق. (۱۶۲۰م.) در پی بیمار شدن قصد زیارت کرد اما بازگشت.

اسکندربیگ: ۹۵۴؛ کمال بن جلال

ذوالقعده ۱۰۳۱ق. (اکتبر ۱۶۲۲م.) در بازگشت از قندهار. چند و چند شب سرپردگی.

اسکندربیگ: ۹۸۷-۹۸۸؛ کمال بن جلال؛ گنابادی (بلان: ۲۵۷، می­گوید «شاه عباس در اثنای سفر قندهار به زیارت مشهد رفت»)

همۀ منابع را می­توان در یادداشت­ها یافت.

این قضیه ممکن است درست باشد، اما از زمان­بندی خاص آن رخداد توضیح کاملی به دست نمی­دهد. جا دارد که به یاد آوریم این نخستین بار نبود که شاه عباس پیاده وارد مشهد شده بود. او در زمان پادشاهی، در ذوالحجه ۹۹۶ق./اکتبر ۱۵۸۸م. در اثنای لشکرکشیش به خراسان که اندکی پس از افتادن شهر به دست ازبک­ها اتفاق افتاد، نخستین بار حرم را زیارت کرده بود. ده سال بعد در ذی­الحجۀ ۱۰۰۶ق./ژوئیۀ ۱۵۹۸م.، با ورود او ازبک­ها پس نشستند و شاه عباس از سمت توس وارد مشهد و پس از دیدن گنبد حرم سربرهنه و پیاده رهسپار حرم شد. خطبه به نام دوازده امام خوانده شد.[۲۶]

وی بار دیگر در بهار سال ۱۰۰۸ق./۱۵۹۹م. و تابستان ۱۰۰۹ق./۱۶۰۰م. پیاده وارد شهر شد، و هر دوی این زیارت­ها پس از موفقیت نظامیش در مرو رخ داد. بنابراین، حتی پیش از سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م.، که در آن معروف­ترین سفر زیارتی پیاده­روانۀ شاه عباس رخ داد و از زمان بازپس­گیری شهر از ازبک­ها، شاه عباس دست­کم از بخش پایانی راه سه بار پیاده رهسپار مشهد شده بود.

زمینه اصلی سفر سال ۱۶۰۱م. نیز لشکرکشی دیگری این بار به مقصد بلخ بود. شاه عباس در این سفر نیز به مانند نوبت­های قبل جویای حمایت امام هشتم بود و برای نبرد پیش رویش از وی یاری جست.[۲۷] آنچه این زیارت را از زیارت­های دیگر متمایز می­کرد این بود که وی تصمیم گرفت کل مسیر را با پای پیاده بپیماید.

چنان­که پیشتر اشاره کردیم منابعمان سرشت نذری که در سال ۱۶۰۱م. شاه عباس را به پیاده­روی کل مسیر اصفهان تا مشهد سوق داد توضیح نمی­دهد.[۲۸] وقتی انگیزه­های شاه عباس را بررسی می­کنیم بایستی مراقب باشیم که این احتمال را نادیده نگیریم که نوعی شوروشوق دینی اصیل وی را به این کار واداشت. اینجا جای بحث دربارۀ معنویت شخصی شاه عباس نیست. وقایع­نگاران دربار و سیاحان اروپایی متعهدانه مجموعۀ گسترده­ای از اطلاعات راجع به این موضوع را حفظ کرده­اند. سرسپردگی وی به اسلام و امامان معصوم اصیل می­نماید و در گزارش­ها از خواب­ها و تجربه­های اعجاب­آورش گفته­اند، منتها بی­گمان وی به هیچ روی فردی متحجر و متعصب نبود.[۲۹] همچنین گفتنی است که اسکندربیگ مدعی است که دلیل اصلی شاه (مقصود اصلی) شاه برای فتح دوبارۀ مشهد این بود که امکان زیارت حرم را داشته باشد.[۳۰] چه بپذیریم که دین الهام­بخش کنش سیاسی بود، چه گفته­های اسکندر بیگ را تبلیغات محض بینگاریم، بی­گمان این قضیه حقیقت دارد که شاه عباس پیش از شاه شدن برهۀ مهمی از زندگیش را در مشهد گذراند و بی­گمان وی علاقه و عشق خاصی به این شهر داشت.[۳۱]

بنابراین، محتمل است که شاه عباس بیش از آن­که برای رخدادهای آینده نذر می­کرد، برای شوروشوق دینیش نذر نمی­کرد. این امر شاید نشانگر اهمیت خاصی است که وی برای نبرد بلخ و نیز تبدیل کردن مشهد به کانون اصلی سرسپردگی شیعیان در محدودۀ خاک ایران قائل بود. پس از توجه به جزئیات پیاده­روی وی به مشهد در سال ۱۶۰۱م. به این پرسش بر­خواهیم گشت و مختصری به آن می­پردازیم.

 

زیارت با پای پیاده در سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م.

دو روایت اصلی­ای که از راهپیمایی زیارتی شاه عباس وجود دارد، زمین تا آسمان با هم فرق دارند، منتها مکمل یکدیگر نیز هستند. اسکندربیگ به ما چیزی ارائه می­دهد که می­توان تقدیر راهپیماییش خواند، حال آن­که منجم یزدی اظهارنظری بی­پرده و واقعی از مسیر و مسافت به دست می­دهد. از این دو روایت، روایت اسکندربیگ بر منابع بعدی و -بی­گمان به دلیل دسترس­پذیری نسخۀ چاپی- بر منابع دست دوم اثرگذار بوده است. با این حال، یزدی بود که شاه را همراهی کرد و مسئول ثبت مدت سفر بود؛ روایت وی به نحوی سودمند تلقی بسیار نادقیق اسکندربیگ از آن سفر را تعدیل می­کند.[۳۲]

بنا بر نوشتۀ اسکندربیگ که به سال ۱۰۲۵ق./۱۶۱۶م. یا پیش از آن برمی­گردد، شاه در سال گاو (که مارس ۱۶۰۱م./رمضان ۱۰۰۹ق. شروع شد) برای ادای نذرش، پای پیاده از اصفهان رهسپار مشهد شد. وی کاخ نقش جهان را ترک کرد و شب نخست را در مسجد طوقچی، که با دیوارهای شهر فاصله­ای نداشت، گذراند.[۳۳] سپس سه فرسخ پیش­رفت و به دولت­آباد رسید و درباریان را دعوت کرد که با وی همراهی کنند – هیچ کس ملزم نبود که کل مسیر را پیاده رود، گرچه در این رخداد دو یا سه نفرشان این کار را کردند. اسکندربیگ از این راهپیمایی جزئیات بیشتری به دست نمی­دهد، جز این­که بگوید شاه عباس کل راه را پیاده پیمود، ۲۸ روز بعد رسید و در راه استراحت اندکی کرد؛ هیچ تاریخی نمی­­آورد، گرچه می­گوید که شاه عباس رجب، شعبان و رمضان (۱۰۱۰ق./۲۶ دسامبر ۱۶۰۱م.-۲۴ مارس ۱۶۰۲م.) را در مشهد گذراند و خود را وقف مناسک دینی کرد و این شد آخرین تاریخ سفر.[۳۴] از این سخن برمی­آید که راهپیمایی در جمادی­الثانی/دسامبر رخ داده است.

تا اینجا این روایت بسنده و رضایت­بخش است، اما غیرعادی به نظر می­رسد که چنین سفری فقط ۲۸ روز طول کشیده باشد. در سال ۱۰۰۹ق./۱۶۰۰م. همین مدت طول کشید که شاه عباس مسافت کوتاه­تر مشهد به قزوین (۱۰۰۰ کیلومتر) را سواره بپیماید و در سال ۱۰۱۶ق./۱۶۰۷م.، ۲۳ روز طول کشید که سفر سواره مشهد به اصفهان را (که البته از سفر پیاده دورتر بود) طی کند.[۳۵] حتی پیک­های تیزپای شاه عباس نیز مسیر اصفهان تا مشهد را ۱۱ روزه می‌پیمودند[۳۶] و معقول نمی­نماید که شاه توانسته باشد همان مسافت را کمتر از سه برابر این مدت طی کند. به واقع، چنان که در ادامه خواهیم دید، با قطعیت نمی­توان گفت که اسکندربیگ این رقم نامعقول را گفته باشد، اما فعلاً از نسخۀ چاپی کتابش فراتر نمی­رویم.

اسکندر بیگ چنین گزارش می­کند که دو درباری، به نام­های محمد زمان سلطان بایاندر ترکمان «کاولی» و مهتر سلمان، رکابدار­باشی،[۳۷] و نیز میرزا هدایت­الله، نوۀ نجم ثانی و سه ملازم از اصفهان طنابی[۳۸] را حمل کردند، به اندازۀ ۱۲ ذراع یا یک فرسخ. آن­ها مسافت را تحت نظارت منجم دربار، مولانا جلال یزدی، اندازه­گیری کردند تا دریابند هر روز چه قدر از راه را پیموده­اند و فاصله اصفهان تا مشهد در مجموع چقدر است.[۳۹]

برای دیدن نتایجشان، بایستی به رویدادنامۀ یزدی رجوع کنیم که در سال ۱۰۲۰ق./۱۶۱۲م. نوشته شد. یزدی هم خاطرنشان می­سازد که مقصد و مقصود شاه ادای نذرش بود. وی می­گوید شاه عباس در روز پنج­شنبه، ۱۵ ربیع­الاول سال ۱۰۱۰ق. (۱۳ سپتامبر ۱۶۰۱م.) اصفهان را ترک کرد و از فواصل میان مکان­های گوناگون میان راه فهرستی به دست می­دهد (جدول ۳ را ببینید). مسافران نطنز و کاشان را پشت سر گذاشتند، از طریق سیاه­کوه از دشت کویر گذشتند و به جادۀ خراسان، که غرب ده­نمک بود، پیوستند و آن را مستقیم پیش رفتند و پس از گذشت از سمنان، دامغان، سبزوار و نیشابور به مشهد رسیدند (شکل ۲ و ۳ را ببینید). شاه در روز یکشنبه، ۲۲ جمادی­الاول/۱۸ نوامبر به مشهد رسید، یعنی ۶۶ روز پس از ترک اصفهان.[۴۰]

رقم­های یزدی دربارۀ مسافت­ها کاملاً بی­شائبه نبودند، چراکه جمع مسافت­ها در مقاطع گوناگون با رقم­های وی همخوانی نداشت. این­که مجموع مسافت­ها تا سمنان اشتباه است، احتمالا معلول خطای نگارشی است، چرا که مجموع مسافت­ها تا سبزوار بار دیگر درست شده است؛ اما بخش آخر به وضوح معیوب است. با این حال، مجموع فواصل تا مشهد تنها ۴۳ طناب بود: ۱۹۹ فرسخ، ۸۱ طناب و ۲۵ ذراع (به واقع ۱۹۹ فرسخ، ۳۸ و نیم طناب). این رقم چیزی است در حدود ۱۱۹۰ کیلومتر.

این رقم چقدر درست است؟ بر پایۀ نقشه­های مدرن رسیدن به نتیجه­گیری مشخص دشوار است و این که مجموع رقم­های یزدی نسبتا بالاست.[۴۱] چون شوربختانه بازپیمودن پیادۀ این مسیر اکنون عملی نیست، بهترین رویه این است که رقم­های یزدی را با رقم­های دیگرانی که همان مسیر را پیموده­اند مقایسه کنیم. با این حال، مشکل بعضاً در شناسایی مسیر دقیق سفر شاه است، خاصه در مراحل آغازینش. در حقیقت، به رغم این واقعیت که هم شاه، در دوران سلطنتش، و هم سیاحان مختلف اروپایی، مسیر میان کاشان و اصفهان را بارها پیموده بودند، چنین می­نماید که از سفر و فواصلش توصیف رضایت­بخشی وجود ندارد.[۴۲] سفر پیترو دلاواله از حیث زمانی و مسیر به سفر شاه عباس بیشترین شباهت را دارد. او نیز از جنوب نطنز گذشت، اما راه­های دیگر نیز محتمل­اند و برابر نهادن رقم­های یزدی و مکان­هایی که او از آن­ها نام می­برد با رقم­ها و مکان­های که دلاواله و مسافران دیگر به دست دادند کاری است بس دشوار (جدول ۴ را ببینید). در این مسیر، تنها سردهن و نطنز را، می­توان نقطۀ ثابت در نظر گرفت. بنا به توصیف فیگروآ شاه عباس در نطنز زیر درخت چناری بزرگ[۴۳] اردو زد. رباط قاضی عماد (که در هیچ منبع دیگر یا مسیرهای کنونی یافت نمی­شود) با توجه به فاصله­ای که هم از اصفهان و هم از سردهن داشت، شاید با دمبی یکسان دانسته شود.[۴۴] گرچه این مقطع، مقطعی طولانی­ بود، گفتنی است که شاه عباس از دولت­آباد سفرش را آغاز کرد که یزدی به آن اشاره نکرده است. فاصلۀ سردهن تا نطنز، که نزدیک ۳۶ کیلومتر بود، به نظر اندکی زیاد به نظر می­رسد، هرچند مسیر ناهموار بود و مسیر دقیق شاه عباس نامعلوم است.[۴۵]

 

 

 

شکل ۲: مسیر شاه عباس از اصفهان تا گوشه (جدول ۳ و ۴ را ببینید). حلقه­های کوچک­تر معرف منازلی است که شناسایی نشده­اند و نیز منازل دیگری که در متن ذکر شده­اند.

اسامی منازل از سمت چپ به راست: اصفهان، دولت­آباد، قاضی عماد (دنبی)، مورچه­خورت، سردهن، نطنز، خالدآباد، خواجه قاسم، کوهرود، امامزاده، ابوزیدآباد، کاشان، آران و بیدگل، خوشاب، دستکن، دریای نمک، سیاه­کوه، حوض آقا محمد، شوررود، پل شورآب، سرچشمه، رشمه، خوار، ده­نمک، عبدل­ آباد، آب باریک، لسجرد، سرخه، سمنان، چشته­خوران، آهوان، گوشه

 

جدول ۳

مسیر  و منازل شاه عباس اصفهان در سال ۱۰۱۰ق./۱۶۰۱م.

 

مکان فرسخ طناب مجموع (فرسخ) مجموع (طناب)
اصفهان [دولت­آباد]
رباط قاضی عماد ۸ ۵۰ ۸ ۵۰
کاروانسرای سردهن ۶ ۲۷ ۱۴ ۷۷
پای­چنار نطنز ۵ ۱۴۷ ۲۰ ۷۴
برکۀ کاروانسرای خواجه قاسم ۶ ۵/۷ ۲۶ ۵/۸۱
امامزاده ۵ ۶۵ ۳۱ ۵/۱۴۶
کاشان ۳ ۵۵ ۳۵ ۵/۵۱
جمع کل تا به اینجا ۳۵ ۵/۵۱
 
آران و بیدگل ۱ ۱۰۳ ۳۷ ۵/۴
خوشاب ۳ ۴۶ ۴۰ ۵/۵۰
دستکن ۵ ۵۰ ۴۵ ۵/۱۰۰
حوض آقا محمد ۱۱ ۵/۲۱ ۵۶ ۱۲۲
پل شوراب ۴ ۵/۸۵ ۶۱ ۵/۵۷
سرچشمه ۴ ۶۲ ۶۵ ۵/۱۱۹
قریۀ قید در خوار ۲ ۳۳ ۶۸ ۵/۲
ده­نمک ۵ ۹۲ ۷۳ ۵/۹۴
عبدل­آباد ۳ ۱۰۳ ۷۷ ۵/۴۷
آب باریک ۲ ۷۵ ۷۹ ۵/۱۲۲
لسجرد ۱۴۰ ۸۰ ۵/۱۱۲
سرخۀ سمنان ۲ ۸۵ ۸۳ ۵/۴۷
سمنان ۳ ۱۱۰ ۸۷ ۵/۷
جمع کل از اصفهان ۸۰ ۷
 
چشته­خوران ۴ ۷۵ ۹۱ ۵/۸۲
رباط آهوان ۲ ۵/۷۷ ۹۴ ۱۰
رباط قوشه ۶ ۷۵ ۱۰۰ ۸۵
قاضی سلطان ۳ ۳۵ ۱۰۳ ۱۲۰
تا مرز دامغان ۳ ۲۵ ۱۰۶ ۱۴۵
دامغان دروازه تا دروازه ۴۷ ۱۰۷ ۴۲
ده ملا ۷ ۱۱۴ ۴۲
غوریان ۲ ۲۰ ۱۱۶ ۶۲
بیس ]بدش[ ۳ ۵۰ ۱۱۹ ۱۱۲
میمه ۱۰ ۳۴ ۱۲۹ ۱۴۶
الهک ۱۰ ۸۵ ۱۴۰ ۸۱
مزینان ۹ ۹۴ ۱۵۰ ۲۵
صدخرو سبزوار ۴ ۵۰ ۱۵۴ ۷۵
سبزوار ۱۰ ۱۱۵ ۱۶۵ ۴۰
جمع مسافت­ها از اصفهان ۱۶۵ ۴۰
 
سبزوار  دروازه تا دروازه ۲۹ ۱۶۵ ۶۹
رباط دودر ۷ ۱۷۲ ۶۹
کلیدر ۲ ۱۱۰ ۱۷۵ ۲۹
نیشابور ۹ ۵/۱۰ ۱۸۴ ۵/۳۹
مشهد از طریق سخدر ۱۴ ۱۴۹ ۱۹۹ ۵/۳۸
مجموع از اصفهان ۱۹۹ ۵/۸۱

منبع: یزدی: ۲۰۶-۲۰۷؛ به اضافه این منبع:

  1. L. ms Or. 6263, ff. 97ro-98 and ms Or. 3549, ff. 89vo-99ro.

مسیر شاه عباس میان نطنز و کاشان حتی این هم مبهم­تر بود. فاصله­ای که داده شده (۱۵ فرسخ/۹۰ کیلومتر) نیز کمابیش زیاد است، گرچه استودارد، فیگروآ و جان بل ارقام مشابهی به دست داده­اند.[۴۶] دو مکانی که در مسیرش ذکر شده، خواجه قاسم و امامزاده، ظاهراً دلالت بر آن­ دارند که شاه عباس مسیر شمال­شرقی­تری را که بیابان را دور می­زد انتخاب کرد. سیاحان دیگر نیز به این دو مکان اشاره کرده‌اند، اما موقعیت دقیق آن­ها قطعی نیست. اولئاریوس با یزدی هم­داستان است که خواجه قاسم در ۶ فرسخی نطنز قرار دارد؛ شوربختانه، کس دیگری از این فاصله سخن نگفته است.[۴۷] می­توان انتظار داشت که خواجه قاسم با «صالح موسی» اشاره شده در سفرنامۀ دلاواله، که در ۳ کیلومتری جنوب شرقی ابوزیدآباد است، یکی گرفته شود. مؤید این یکسان­انگاری این واقعیت است که بیشتر سیاحان در ابوزیدآباد توقف کردند، که روشن است همان است که خواجه قاسم در آن قرار دارد.[۴۸] با این حال، اگر خواجه قاسم نزدیک ابوزیدآباد باشد، از رقمی که یزدی ارائه می‌کند بسی دورتر ، اما به کاشان بسیار نزدیک است و بعید به نظر می­رسد که دو مقطع بعدی سفر باشد. اگر امامزاده­ای که شاه عباس از آن دیدار کرد، همانی باشد که مدنظر فیگروآ (که می­گوید ۴ فرسخی کاشان بود) است، این امر دلالت بر آن دارد که خواجه قاسم نمی­تواند نزدیک ابوزیدآباد باشد که حدوداً ۳۰ کیلومتری (۵ فرسخی) کاشان است.[۴۹] اگر ارقام یزدی را طوری پایین بیاوریم که با بهترین نقشه­های در دسترس سازگار شود،[۵۰] ما می­مانیم و مقاطعی که با هیچ محلی جور در نمی­آیند (شکل ۲ را ببینید). به واقع، خواجه قاسم یزدی نزدیک ده­آباد است و امامزاده­اش ممکن است حرم صالح بن موسی کاظم [ع] باشد که موقعیت مکانیش درست نیست.

 

جدول ۴الف

مسیر میان اصفهان و کویر از طریق سیاه­کوه

  یزدی (۱۶۰۱)

فرسخ

دلاوله (۱۶۱۸)

فرسخ

  استودارد (۱۶۲۸)

فرسنگ

اصفهان اصفهان اصفهان
بوکت­آباد ۱ «بتون» ۲
[دولت­آباد] ریک ریک
سردهن ۶ سردهن ۸ سردهن ۸
نطنز ۶ نطنز ۷
«چاور» ۵
ده­آباد ۴
خواجه قاسم ۶ (موسی قاسم)
بوزآباد ۴ ابوزیدآباد ۱۰
امامزاده ۵
کاشان ۳ کاشان ۵ کاشان ۵
جمع فرعی ۳۴ ۲۹ ۳۵
 
آران و بیدگل ۲ بیدگل ۱
خوشاب ۳ [آب گرم] [۱۰]
دستکن ۵ دستکن ۶
اردو ۶ سفیدآب ۷
آقا محمد ۱۱ سیاه­کوه ۶ سیاه­کوه ۸
پل شوراب ۵
سرچشمه ۴
قید ۲ رشمه ۸ رشمه ۸
«گز» ۶
جمع فرعی ۳۲ ۲۷
جمع کل ۶۶

منابع: دلا واله: ۱۳۶-۱۵۹؛ استودارد: ۴۵-۴۷، ۶۶-۶۷

 

جدول ۴ب

برخی از جایگزین­ها برای مسیر اصفهان تا کاشان

فیگروآ الیاریوس دلاماتزه جان بل
اصفهان اصفهان اصفهان اصفهان
طوقچی طوقچی
دولت­آباد ۳ دولت­آباد ۲
رشمان ۳ ریک ۳ ریک ۲
سرای دنبی ۵ دنبی
سرای سردهن ۵ (سردهن) «تترین» ۸
نطنز نطنز ۱۴ نطنز
خالدآباد خالدآباد ۵
بوزآباد ۶ بوزآباد ۶
خواجه قاسم ۶
امامزاده
کاشان ۴ کاشان کاشان کاشان ۵

منابع: فیگروآ: ۲۰۳-۲۰۷؛ الیاریوس دوم: ۲-۴؛ دلاماتزه: ۱۰۳-۱۰۶؛ بل: ۹۱-۹۵

 

مسیر شاه عباس از کاشان به آن سوی صحرا واضح است و اندازه­گیری­های یزدی هماهنگی بیشتری با مسیر واقعی دارد و نابرابری­های پیشین را بیش از پیش عجیب می­سازد. خوشاب در هیچ نقشۀ مدرنی یافت نمی­شود، اما تقریباً با بهار در چهار طاقی جور در می­آید.[۵۱] از آنجا، دستکن (چاه دستکن) و حوض آقا محمد همچنان معلوم است. شمال سیاه­کوه، محل استقرار پل شوراب قاعدتاً جایی است که راه از شوررود می­گذرد، گرچه این محل تقریباً ۱۸ کیلومتری حوض آقا محمد قرار دارد؛ این­که یزدی مدت زمان طولانی­تری را برای آن ثبت کرده شاید به سبب پیچ و خم­های کوهپایه­های سیاه­کوه باشد. سرچشمه چشمه ابولؤلؤ، در مرز دشت کویر، ۲۵ کیلومتری پل است.[۵۲] نتوانستم قید را شناسایی کنم، احتمالاً به این دلیل که با گِز مورد اشاره هربت یکی است، گرچه از فواصلی که داده شده می­توان نتیجه گرفت که بایستی نزدیک رشمه واقع شده باشد.[۵۳]  شاه عباس از آنجا به شرق رو کرد تا به شاهراه خراسان بپیوندد.

از ده­نمک تا مشهد، مسیر یکنواخت است و برای مسافت­ها تخمین­های مختلف آورده شده، گرچه تا اواسط سدۀ ۱۸ این­گونه نبود (شکل ۳ را ببینید).[۵۴] افزون بر دیگران، دو روایت به­طور خاص ارزشمند را می­توان خاطر نشان کرد؛ هاوتم-شیندلر در سال ۱۲۹۳ق./۱۸۷۶م. سفرش را انجام داد و فواصل میان مقاطع را به مایل­ انگلیسی بیان ­کرد. نقشه­ای مفصل از مسیری که وی از سمنان تا مشهد پیمود در دسترس است. دوم این­که، افضل الملک در سال ۱۳۲۰ق./۱۹۰۲م. این مسیر را دنبال کرد و سفرنامه­اش یاری می­کند که محل­های کمتر شناخته­شدۀ مذکور در اثر یزدی را شناسایی کنیم و نیز فواصل را به فرسخ­ نشان می­دهد.[۵۵] مسیرهای سفرش در جدول ۵ آمده و با مسیر سفر یزدی مقایسه شده است. به نظر می­آید که هر دو از مسیر ده­نمک تا مشهد مسافت­های مشابهی را به دست داده­اند و دیگرانی که بررسی کرده­ام با آن­ها هم داستان­اند.[۵۶] یزدی به شاهرود اشاره نمی­کند، اما شاه عباس قاعدتاً از آنجا یا دست­کم از کنار آن گذشته، چراکه مسافت اندازه­گیری­شده شبیه به مسافت­هایی است که سیاحان دیگر، که عموماً در آنجا توقف کرده‌اند، به دست داده‌اند. تنها مکانی که در این بخش از مسیر شاه عباس نتواستم شناسایی کنم رباط دودر است که احتمالا همان زعفرانیه باشد.[۵۷] در مقاطع پایانی سفر شاه که یزدی جزئیات آن را نیاورده، معلوم نیست که شاه عباس از نیشابور رهسپار جنوب شده ات و از قدمگاه و شریف­آباد آمده یا از طریق جاغرق از وسط کوه بینالود گذشته است. تنها مکانی که یزدی به آن اشاره کرده (به نام سختر) بلافاصله پس از قدمگاه و در جادۀ جنوبی قرار دارد،[۵۸] اما فاصله نیشابور تا مشهد را ۱۵ فرسخ ارزیابی می­کند که (به شکل غیرعادی) از برآوردهای دیگر دربارۀ این مسیر کمتر و با برآورد فریر دربارۀ مسیر کوتاه­تر و ناهموارتر شمال سازگار است. به گفتۀ گزتیر، سختر را باید با سخدر، که در ۵ کیلومتری قدمگاه قرار دارد، یکی گرفت.[۵۹]روی هم رفته محتمل است که شاه عباس مسیر کوتاه­تر را رفته باشد و از سمت غرب وارد مشهد شده باشد.

در سراسر مسیر، مسافت­های برآوردشدۀ یزدی کمی از اندازه­های (احتمالاً کمتر دقیق­) سیاحان بعدی بیشتر است. اما احتمالاً به استثنای مسیر نطنز و کاشان، ارقام با واقعیت مطابقت دارد و فاصلۀ طی­شدۀ واقعی را بازمی­تاباند. بی­گمان اندازه­گیری­ها به دقت روی زمین انجام شد و اگر به نظر می­رسد که آن­ها به شکلی نظام­مند کمی بیشترند به این دلیل است که آن­ها به جای اندازه­گیری خطی مستقیم میان دو نقطه وفادارانه هر پیچ و خم و تاب راهپیمایی شاه عباس را دنبال می­کردند.

از تاریخ­هایی که داده پیداست که همۀ این­ اندازه­گیری­ها ظاهراً دقیق­اند و در حقیقت کل رویدادنامۀ وی نشانگر توجه دقیق به گاه­­شناسی است. با این حال، آن­ها نیز بدون مشکل نیستند. در بادی امر، به نظر می­رسد که ۶۶ روز پیاده­روی مدتی زیاده طولانی است، هرچند این برآورد بر این نتیجۀ کاملاً معقولی دلالت دارد که (اگر مجموع مسافتی را که خود یزدی به دست آورد محاسبه کنیم) شاه به طور میانگین اندکی بالاتر از ۳ فرسخ/۱۸ کیلومتر (۱۱ مایل) در روز پیموده است. به نظر می­رسد تردید چندانی نباشد که شاه عباس اگر می­خواست هم نمی­توانست سریع­تر از این راهپیمایی کند. آنچه می­دانیم چالاکی و شور و شوق او و شواهد اسکندربیگ دربارۀ سرشت راه رفتن اوست، که دلالت بر آن دارد که وی خود را به تکاپوی بیشتر واداشته است.

 

جدول ۵

راه­های ده­نمک تا مشهد

 

یزدی افضل هاوتم-شیندلر
فرسخ طناب (کیلومتر) فرسخ (فرسخ) مایل (کیلومتر)
ده­نمک
عبدل­آباد ۳ ۱۰۳ (۲۲) ۴ (۳)
آب باریک ۲ ۷۵ (۱۵) ۵/۲ (-)
لسجرد ۱۴۰ (۶) ۵/۰ (۱) ۵/۲۴ (۳۹)
سرخه ۲ ۸۵ (۱۵) ۲ ۷ (۱۱)
سمنان ۳ ۱۱۰ (۲۲) ۳ ۵/۱۲ (۲۰)
چشته­خوران ۴ ۷۵ (۲۷) ۴ ۵/۱۵ (۲۵)
آهوان ۲ ۵/۷۷ (۱۵) ۵/۲ ۷ (۱۱)
قوشه ۶ ۷۵ (۳۹) ۶ ۵/۱۱ (۱۸)
قاضی سلطان ۳ ۳۵ (۱۹)
تا دامغان ۳ ۲۵ (۱۹) ۶ ۵/۲۲ (۳۶)
دامغان ۴۷ (۲)
ده ملا ۷ (۴۲) ۶ ۲۴ (۳۸)
غوریان ۲ ۲۰ (۱۳) ۲
بدشت ۳ ۵۰ (۲۰) ۳ ۲۲ (۳۵)
میمه ۱۰ ۳۴ (۶۱) ۹ ۵/۳۴ (۵۵)
الهک ۱۰ ۸۵ (۶۳) ۵/۹
مزینان ۹ ۹۴ (۵۸) ۵/۸ ۶۸ (۱۰۹)
صدخرو ۴ ۵۰ (۲۶) ۴
تا سبزوار ۱۰ ۱۱۵ (۶۴) ۸ ۵۶ (۹۰)
سبزوار ۲۹ (۱)
رباط دودر ۷ (۴۲)
کلیدر ۲ ۱۱۰ (۱۶) ۵/۸
نیشابور ۹ ۵/۱۰ (۵۴) ۵/۷ ۶۳ (۱۰۱)
سخدر ۴+
مشهد ۱۴ ۱۴۹ (۹۰) ۱۳- ۵/۶۶ (۱۰۶)
مجموع ۱۲۵ ۹۴ (۷۵۴) ۵/۱۱۳ (۶۵۴) (۱۱۶) ۵/۴۳۴ (۶۹۴)

منابع: افضل الملوک: ۱۵-۵۴؛ هواتم-شیندلر: ۱۵۰-۱۶۴، ۱۷۹-۲۰۱

 

دوم آن­که، تاریخ­های یزدی با اطلاعاتی گاه­شناختی­ای که اسکندربیگ به دست داده هم­خوانی ندارد و دلالت بر آن دارد که شاه عباس قاعدتاً یک ماه بیش از آنچه اسکندربیگ مدعی بود در مشهد ماند و خود را وقف حرم کرد. البته این گفتۀ یزدی که شاه عباس هنگامی وارد مشهد شد که خورشید در طالع جدی بود مؤید تاریخ­گزاری اسکندر بیگ بود.[۶۰] به واقع، طالع جدی علی­الاصول نزدیک ۲۰ دسامبر سال ۱۶۰۱م./۲۴ جمادی­الثانی ۱۰۱۰ق. شروع ­شده است، یعنی یک ماه پس از تاریخ هجری مورد اشارۀ یزدی. این دلالت بر آن دارد که شاه عباس حتی از آنچه یزدی می­گوید نیز مسیر طولانی­تری را طی کرد، اما اطلاعاتی که وی دربارۀ رخدادهای مشهد نگاشته، نشان می­دهد که گاه­شناسی وی انسجام درونی دارد.[۶۱] گزینۀ بدیل این است که یزدی نشانۀ خورشیدی را اشتباه گرفته است، اشتباهی که از سوی یک اخترشناس بعید است.

برای خدشه­وارد کردن به توثیق تاریخ­­گذاری­های یزدی هیچ ایرادی کفایت نمی­کند. مسئلۀ مشکل­آفرین­تر این واقعیت است که وی در مسیرش تنها به ۳۶ مکان اشاره می­کند. طبیعی است که فرض کنیم که این­ها منازل روزانه­ای است که شاه به آن می­رسید و اینکه یزدی فواصل را بنا به اطلاعات خود یادداشت می­کرد. با این حال، فواصل میان منازل فرق چشمگیری با یکدیگر دارند، از زیر یک فرسخ گرفته تا نزدیک ۱۵ فرسخ. دشوار می­توان این تفاوت­ها را با ایدۀ راهپیمایی پیوسته و منظم روزانه و استراحت­های کوتاه سازگار ساخت.

 

شکل ۳. مسیر شاه عباس از گوشه تا مشهد (جدول ۳ و ۵ را ببینید). حلقه­های کوچک­تر معرف منازلی است که هنوز شناسایی نشده­اند و نیز برخی دیگر از منازل که در متن به آنها اشاره شد.

اسامی منازل موجود در نقشه از چپ به راست: گوشه، قاضی سلطان، دامغان، ده ملا، غوریان، شاهرود، بدشت، میمه، الهک، مزینان، صدخرو، سبزوار، دودر، کلیدر، نیشابور، سخدر، جاغرق، طرق، شریف­آباد، قدمگاه شریف­آباد، مشهد

 

در فواصل میان منازل روزانۀ شاه عباس تنوع زیادی وجود دارد و دلیل این امر دست­کم تا اندازه­ای رسیدن به جاهایی است که برای توقف کردن مناسب بود. با این حال، باور کردنش بی­نهایت دشوار است که شاه عباس هر قدر هم شوق رسیدن به مقصدش را داشته باشد، فاصلۀ میان بدش (بدشت) و مزینان (به گفتۀ یزدی ۱۸۲ کیلومتر/۱۱۳ مایل) را تنها در سه روز طی کرده باشد و ۱۵ فرسخ پایانی (نزدیک ۹۰ کیلومتر/۵۶ مایل)، یعنی مسیر نیشابور تا مشهد را یک روزه. محتمل است که برخی از ارقام­ با هم جمع شده باشند، خاصه در مقاطع پایانی سفر و در نتیجه کار بازسازی پیشروی واقعی روزانۀ شاه عباس ناممکن می‌شود.

حتی اگر یزدی برخی از راهپیمایی­ها را ترکیب کرده باشد و ۳۶ منزلی را که برشمرده است مسیرهای روزانۀ شاه را به خوبی نشان نداده باشد، این امر نمی­تواند چندان از حقیقت دور باشد.[۶۲] در منابع دیگر شواهدی برای تأیید این واقعیت وجود دارد، چرا که کرملی­های آگاه و مطلع گزارش کرده­اند که این سفر ۴۰ روز طول کشید[۶۳] و احتمالاً منظورشان فقط این بوده که مدت این سفر مدتی طولانی بود. و نیز محتمل است که موعدی که یزدی برای رسیدن شاه عباس به مشهد تعیین کرده، بیش از زمان واقعیش باشد. با این حال، حضور خودش در راهپیمایی، مسئولیت­شناسیش در قبال اندازه­گیری مسیر و دقتش در مورد موعدها، جملگی ما را به این نتیجه می­رساند که روایت یزدی از زیارت معتبر و دقیق است. مغایرت آشکار رقم ۶۶ (مجموع روزهای سفر) با ۳۶ روز یا بیشتر (راهپیمایی­های روزانه) را به آسانی هر چه تمام­تر می­توان برطرف کرد: واضح است که شاه عباس در طول سفر توقف­­های طولانی داشت که بالغ می­شد بر بیش از یک سوم کل مدت سفر.

سرنخ­هایی وجود دارد دال بر این­که وقفه­ای در راهپیمای شاه نیفتاد. در روایت یزدی برخلاف روایت اسکندر بیگ به ندرت به اتفاقاتی که در اثنای پیاده­روی رخ داده اشاره شده است. در ۲۰ ربیع­الاول/۱۸ سپتامبر، پنج روز پس از ترک اصفهان، عمۀ شاه زینب بیگم به شدت بیمار شد. احتمالاً این خبر چند روز بعد به گوش شاه عباس رسید و شاه وقتی به کاشان رسید از آنجا یک شبه به اصفهان بازگشت.[۶۴] نظر به شواهدی که از دلاوری­های مشابه وی در دست است به نظر می­رسد که این واقعیت که شاه توانست ظرف ۱۲ ساعت با اسب این مسافت را طی کند، به زحمت قابل تردید باشد.[۶۵] چندان محتمل نیست بازگشت وی به این سرعت رخ داده باشد، اما پیداست که باید سفر رفت­وبرگشت شاه عباس از کاشان به پایتخت را از کل زمان پیاده­روی کم کرد.[۶۶] با از راه رسیدن سفیر روس و هیئت نمایندگی مسیحیان لار، که از حاکمشان شکایت داشتند، پیشروی زیارت دچار وقفه شد. سرانجام شاه عباس پس از ترک کاشان با دو درویش نقطوی، به نام­های کمال اقلیدی و درویش تراب، همراه شد که در میانۀ راه به ناچار الحادشان را فاش ساختند و عاقبت آن­ها و مریدانشان در کاروانسرای قوشه به دار مجازات آویخته شدند.[۶۷] جز این­ها، رخدادهای جاهای دیگر (در فارس، لار و بحرین)، که بی­گمان به آگاهی شاه رسیده بود، ظاهراً بر سفر وی اثر نگذاشت، گرچه وقتی در سبزوار بود، پسر گمشدۀ همسر عبدالمؤمن خان پیدا شد.[۶۸]

یزدی بر رفتار دیندارانۀ شاه عباس در مشهد مهر تأیید زد. شاه زمستان را در مشهد گذراندند و دربارۀ برخی از پروژه­های ساخت وسازش ]در حرم[ اطلاعاتی به دست می­دهد.[۶۹] وی در بهار مشهد را به مقصد هرات و بلخ ترک کرد.

اگر از این نظرگاه بنگریم که این زیارت جنبۀ تبلیغاتی داشت، وقفه­­اندازی­های کمابیش طولانی­ شاه عباس در راهپیماییش، از اثر تبلیغات می­کاست. در غیر این صورت این رفتار کاملاً معقول می­نماید و با رفتار شاه عباس در سفرهای دیگر نیز که معمولاً بیش از چند هدف را دنبال می­کرد سازگار است. و نیز این وقفه­ها دلالت بر آن دارد  که شاه در صدد نبود که رکوردی به جا گذارد. این روایت با روایتی که اسکندربیگ به دست داد ضدیت دارد. در حقیقت، این وقفه­ها شاه عباس را دقیقاً در مظان همان اتهام تن­آسایی که اسکندربیگ به هراکلیوس می­زند، قرار می­دهد. با این حال، گاه­شناسی ناموجه و لحن ستایش­آمیز اسکندربیگ روایتش را بی­اعتبار می­سازد.

اما آیا اسکندر بیگ را می­توان به این آسانی به یک سو نهاد؟ شوربختانه، نسخۀ دیگر متن وی با نسخۀ چاپی عالم­ آرای عباسی فرق­های چشمگیری دارد. یکی از این فرق­­ها مؤید استدلال­های پیشین ماست و دیگری خیر.

در خلد برین، که منبعی است تاریخی، آمده که شاه عباس سفری را که معمولاً دو ماه طول می­کشید، در ۴۱ روز به انجام رساند.[۷۰] این گفته ظاهراً دقیق است و با دیدگاهی که در بالا مطرح شد هماهنگ است: یزدی هم در مورد روزهای راهپیمایی به رقم مشابهی اشاره می­کند. از سوی دیگر، همان منبع می­گوید که شاه در ۱۴ جمادی­الثانی/۱۰ دسامبر ۱۶۰۱م.[۷۱] به مشهد رسید، که مؤید روایت اسکندربیگ است و نیز گفتۀ یزدی را تکرار می­کند که شاه در طالع جدی به مشهد رسید. فلسفی نیز، که از منبعش نام نمی­برد اما روایتش دربارۀ زیارت بسیار آشفته و درهم­­برهم است، به همان تاریخ اشاره می­کند.[۷۲]

از آنجا که متن خلد برین به شدت دنباله­روی روایت اسکندر بیگ است، این روایت­های متنوع این احتمال را افزایش دادند که برخی از دست­نوشته­های تاریخ عالم­ آرای دربرگیرندۀ همان اطلاعات است و در حقیقت ثابت شده که همین طور است. نسخه­ای به­وضوح قدیمی­تر به جای ۲۸ روز، به ۴۱ روز اشاره کرده و چنین اظهار می­دارد که شاه عباس در ۱۴ جمادی­الثانی وارد مشهد شد. گسستگی­های دیگر متن دست­نویس از متن چاپی اندک و پیش­پاافتاده است، هرچند زیارت در اودئیل که مصادف است با ۱۰۱۰ ه.ق. و شعر گاه­شمارانه­ای که برای اشاره به این رخداد نقل شد فرق دارند؛ نکته­ای که بار دیگر بدان بازخواهم گشت.

دلایل این تنوع­ها، که بر تجدید چاپ­های­ متفاوت آن متن دلالت دارد، بی­درنگ بر ما معلوم نمی­شود. به نظر می­آید که آن­ها رجحان دارند، دست­کم تا بدانجا که رقم واقع­بینانه­تری از مدت زمان راهپیمایی به دست می­دهند. بدین قرار، روایت­های اسکندربیگ و یزدی، در سطحی گسترده­تر مکمل یکدیگرند. آشتی دادن این دو روایت در باب مسئلۀ مدت زمان زیارت همچنان کاری است دشوار، هرچند روی هم رفته، ظاهراً دلیل موجهی برای ترجیح گاه­شناسی اسکندربیگ بر گاه­شناسی یزدی وجود ندارد.

 

روایت سوم

اگر به­تازگی روایت کاملاً متفاوتی از راهپیمایی شاه عباس کشف نمی­شد بحث­مان در همین جا متوقف می­شد. این دست­نوشتۀ تازه همان عالم­آرای عباسی اسکندربیگ است، منتها شباهت اندکی به نسخۀ چاپی آن دارد.[۷۳]

اتفاقاً سالنامۀ ۱۰۱۰ ه.ق. نه­تنها زیارت شاه عباس را وصف می­کند، بلکه دربارۀ اسکندربیگ نیز اطلاعاتی به دست می­دهد که نشان می­دهند از این تاریخ بود که وی مأموریت یافت راجع به رخدادهای سلطنت شاه عباس تاریخی بنویسد. و نیز روشن شد که اسکندربیگ عموی نویسندۀ دست­نوشتۀ مدنظر است. تنها برادرزاده­ای که می­شناختم میرزا محمد صالح منشی است که مدتی کوتاه از سال ۱۰۴۷ق./۱۶۳۷م. در منطقۀ بیه­پیش گیلان وزارت و سپس تحت فرمان ساروتقی خدمت کرد؛ و هنوز منبعی نیافته­ام که در آن به تاریخ­نویسی وی اشارتی کرده باشد، گرچه چند خط از شعرش برجا مانده است.[۷۴] عجالتاً، این را باید تنها مدرک شناسایی نویسنده و کارش دانست، اثری که نوشتنش بی­گمان در زمان حیات اسکندر آغاز شد، اما احتمالاً اندکی پس از مرگ وی به پایان رسیده باشد.[۷۵]

سطور آغازین این روایت از راه­پیمایی پیاده شاه عباس به روایت اسکندربیگ بی­شباهت نیست، هرچند هیچ اشاره­ای به نذر نشده است. و به نقش محمد زمان سلطان، مهتر سلمان و میرزا هدایت در همراهی شاه با طناب نیز اشاره شده، منتها اسمی از منجم یزدی آورده نشده است. علی قلی خان شاملو و نذیر، مقصود بیگ را گماشته بودند که شاه را از پشت همراهی کنند و تجهیزات لازم برای کارخانجات سلطنتی را حمل کنند. در طوقچی تصمیم بر این شد که حاتم بیگ اردوبادی، اعتمادالدوله را با دفترخانه به قزوین بفرستند و کاتبان در غیاب شاه امور را بگردانند. آقا کمال دولت­آبادی و برادرش، آقا میرزا، شاه عباس را تا دولت­آباد، که به گفتۀ نویسنده، دو فرسخ با طوقچی فاصله داشت، مشایعت کردند. کمال آن شب چشم­انتظار شاه بود و هدایای درخوری را تقدیم او کرد.[۷۶]

شاه عباس، صبح روز بعد، پیش از طلوع آفتاب دولت­آباد را ترک کرد، هر روز دو تا سه فرسخ می­پیمود و سپس استراحت می­کرد.[۷۷] وی در نطنز با میر ابوالمعالی، مشرف اسطبل سلطنتی دیدار کرد، وارد کاشان شد و آقا خضر (وزیر کاشان)، محمد بیگ (داروغۀ شهر) و میرزا علی خان (کلانتر شهر) به همراهیش آمدند.

شاه عباس، پنج روز را در کاشان سپری کرد، رخدادی که در روایت یزدی به تلویح آمده است، هرچند در آن هیچ اشاره­ای به بازگشت ناگهانی به اصفهان نیست. با این حال، روایت وی را این مدرک تأیید می­کند که زینب بیگم، عمۀ شاه، هنگامی که بهبود یافت، شاه را در زیارتش همراهی کرد.[۷۸] به روایت متن ما، شاه عباس پس از کاشان از طریق شیخون به خوار و سمنان رفت. پس از دستکن که در آن آب یافت می­شد، دو فرسخ طی کردند تا به ابتدای دشت نمک برسند، دشتی که هشت فرسخ طول داشت. هراس­هایی که این دشت نمک بی­آب­وعلف به همراه داشت به وضوح توصیف شده، به­گونه­ای که شاه عباس برای میرزا محمد، وزیر اصفهان، دستور فرستاد که هزینۀ ساختن راهی سنگی را برآورد کند، راهی که به اندازه­ای عریض باشد که دو نفر از رهگذر آن بتوانند این هشت فرسخ را به­آسانی بپیمایند. مشخصات دقیق این راه نیز داده شده است؛ قرار بر این شد که هر نیم فرسخ آب­گذری بسازند تا از رهگذر جاری کردن آب در کناره­های جاده جلوی فرسایش جاده را بگیرند. همچنین تصمیم بر این شد که برای کاروان­ها دو رباط ساخته شود و میان این دو سرایی کوچک که مسافران در آن شب را بیاسایند.

زینب بیگم در سفر زیارتی بود که از شاه خواست که به او اجازه دهد رباط واقع در انتهای جنوب غربی راه که به عراق می­رسید را کامل کند و مسئولیت ساخت شاهراه و سازه­های دیگر بر عهدۀ وزیر اصفهان قرار گیرد. با این درخواست موافقت شد و به آقا خضر و محمدبیگ (که به ترتیب وزیر و داروغۀ اصفهان بودند) اختیار داده شد که از محل جزیه­های زرتشتیان یزد که به خزانۀ زینب بیگم می­رفت، برای این هدف استفاده کنند. در زمان شاه طهماسب این منبع درآمد را به مهدیه علیا بخشیدند و وقف آن در جهت این هدف مشروع و قانونی تلقی می­شد. حوض و آب­انباری نیز ساخته شد، تا برای شاه و ارتشش، هنگام بازگشت، آب کافی وجود داشته باشد و قرار بر آن شد که تا آن زمان کل این کارها انجام شده باشد. کار مطابق نقشه پیش رفت و به دست محب علی بیگ  تمام شد، و هزینه آن ۲۵۰۰۰ تومان شد، که ۲۲۰۰۰ تومانش از اموال خاصۀ سلطنتی و ۳۰۰۰ تومانش از اموال زینب بیگم تأمین شد.[۷۹]

به نظر می­رسد این جزئیات به­غایت جالب با ساخت حوض آقا محمد (که از قرار معلوم نام وزیر اصفهان را روی آن گذاشتند) ربط داشته باشد. متن ما اظهار می­دارد که این راه و امکانات رفاهیش برای مسافران در زمان بازگشت شاه عباس از نبرد بلخ در جمادی­الاول سال ۱۰۱۱ق./اواخر اکتبر ۱۶۰۲م. کامل شد. چنین می­نماید که یزدی نیز قضیه را تصدیق کرده، چون به این نکته اشاره کرد که شاه عباس راه سیاه­کوه را برگزید و در آنجا در کاروانسرای «شاهی» توقف کرد.[۸۰]

اسکندربیگ نیز به ساخت این راه اشاره کرده، منتها تاریخی ذکر نکرده، هرچند بنا به اشاره وی عملیات جاده­سازی در مازندران به سال ۱۰۲۱ق./۱۶۱۲م. انجام شد[۸۱] و کمال بن جلال در همان سال ساخت جادۀ سیاه­کوه را آغاز کرد.[۸۲] با این حال، پیترو دلاواله که در ژانویۀ ۱۶۱۸م. از این جاده عبور کرد، به راه میان کاشان و سیاه­کوه که بالادست دریاچۀ نمک قرار داشت اشاره­ای نکرده است. برعکس وی می­گوید که «ستون­های سنگی سیاه» مسافر را در میان این مسیر خطرناک هدایت می­کرد و منظورش زمین تفتیده­ای بود که در مسیر قرار گرفته بود تا در طول پیاده­روی شاه عباس به سوی مشهد مکانی برای اردوزدن باشد.[۸۳] از قضا این امر دلالت بر آن دارد که برخلاف گفتۀ یزدی، شاه عباس کل مسافت میان دستکن و سیاه­­کوه را در یک راهپیمایی طی نکرد و وی این محل اردوزنی را از قلم انداخته و ظاهراً دلیلش این است که این منطقه نامی نداشت. آشکار است یزدی در اینجا دو روز راهپیمایی را یک روز گرفته و این اشتباه ظن پیشین ما نسبت به وقوع اشتباهات مشابه در مسیرهای طولانی را تأیید می­کند. دلاواله پس از سیاه­کوه بود که با مسیر سنگی مواجه شد، مسیری که در طول راهپیمایی همچنان در دست ساخت بود و پنج فرسخ و اندی از آن باقی مانده بود.[۸۴] در زمانی که هیئت نمایندگی سر دادمور کاتن در ماه مه سال ۱۶۲۸م. این راه را می­­پیمود، راه­های منتهی به سیاه­کوه از جنوب (از سفیدآب نه دستکان) و نیز مسیر شمالیِ سیاه­کوه تا گز سنگ­فرش بود.[۸۵]

به دیگر سخن، متن ما چه بسا از چند جهت قابل اتکا نباشد. گرچه آشکار است که این متن ساخت راه میان دستکن و سیاه­کوه را توصیف می­کند، به واقع به مسیر شمالی سیاه­کوه اشاره دارد. دوم آن­که، این متن وقتی اظهار می­دارد که شاهراه ظرف یک سال ساخته شد، ظاهراً به کارهایی که بعداً قرار بود انجام شود نیز اشاره دارد و معلوم است که اتمام این کارها چند سال زمان می­برد. سوم این­که شاید میرزا صالح که مدتی بعد شروع به نوشتن کرد، در تاریخ­گذاری ساخت راه در آن سال مرتکب خطا شده بود. با این حال، بی­گمان موجه است ادعا کنیم تجربۀ خود شاه عباس دربارۀ این مسیر، وی را به بهتر ساختن آن تشویق کرد. وی پیش از آن زمان نیز در سال ۱۰۰۶ق./۱۵۹۸م. در آغاز نبرد هرات یک بار این راه را پیموده بود، منتها نه با پای پیاده.[۸۶] با این حال، جزئیاتی که متن ما به دست داده عموماً مجاب­کننده است و اگر در آن سال به راستی در دشت نمک واقع در شمال دستکن ساخت شاهراهی را آغاز کرده­ بودند، این شاهراه چه بسا به سرعت ویران شده بود. هربرت خاطر نشان می­سازد که شاه هر ۵ کیلومتر قلعه­ای بنا کرد تا پناهگاهی باشد در برابر باد و ماسه­های شناور، اما این قلعه­ها در مارس و سپتامبر هر سال ویران می­شدند، چون پی و بنیان استواری نداشتند.[۸۷] اولین کوشش­ها برای ایجاد شاهراه نیز سرنوشت مشابهی پیدا کرد.

این شک و تردیدها به کاروانسرای زینب بیگم نیز تسری می­یابد. اگر این کارونسرا در انتهای جنوب سیاه­کوه در عراق واقع شده بود، احتمالاً یا در خود دستکن بود یا نزدیک مرنجاب. اگر در انتهای شمالی سیاه­کوه قرار داشت و به نظر می­رسد این امر محتمل­تر باشد، لابد در خود سیاه­کوه بوده است. احتمالاً این کاروانسرا همان کاروانسرایی بود که پیترو دلاواله در ژانویۀ سال ۱۶۱۸م. به آن اشاره کرد، کاروانسرایی که به دلیل کم بودن ذخیرۀ آبی رها شده بود. اندکی بعد کاروانسرای جدیدی ساخته شد.[۸۸]

اگر به پیاده­روی زیارتی شاه بازگردیم متن ما جزئیات چندان بیشتری به دست نمی­دهد، گرچه مسیری را که طی شده تأیید و گزارش می­کند که میرسیدعلی در سمنان به شاه پیوست. حکیم­های سبزوار (یوسف خان روملو) و نیشابور (محمد سلطان بیات) و حاکم استرآباد در راه با شاه عباس دیدار کردند، هرچند این دلالت بر آن ندارد که شاه از آن مسیر عبور کرد. سرانجام شاه عباس دو ماه پس از ترک اصفهان به مشهد رسید و در آنجا بوداق خان چگنی و سیدهای برجسته به پیشوازش رفتند.[۸۹]

کوتاه سخن آن­که، این روایت که حاوی جزئیات بسیار است، خاصه دربارۀ اشخاص دیگری که شاه عباس را در راهپیمایی به سمت مشهد همراهی کردند، شک­اندیشی­مان نسبت به تقریر اسکندر بیگ از رخدادها را افزایش می­دهد و مؤید روایت منجم یزدی است. سفر «دو ماهه» به برآورد ۶۶ روزۀ یزدی از سفر نزدیک است. این گفته که شاه عباس روزانه دو یا سه فرسخ راه می­رفت با روایت یزدی همخوان است (۱۹۹ فرسخ، و سه فرسخ در روز که می­شود ۶۶ روز)، اما این رقم را باید رقم میانگین برای کل سفر در نظر گرفت، چراکه بی­گمان شاه عباس هر روز پیاده­روی نمی­کرد. احتمالاً پیشروی روزانۀ شاه بر کسی معلوم نبوده، با این حال، چون از قرار معلوم یزدی مسیر شاه را گزارش می­کرد نه برنامۀ سفر شاه را، طول بیشتر مراحل سفر که ذکر آنها رفت، طوری بود که با راهپیمایی روزانه جور در می­آمد.

در مقام قیاس گفتنی است که اکبر کبیر در طول سفر زیارتیش به اجمیر به سال ۹۷۷ق./ژانویۀ ۱۵۷۰م. مسافت­های روزانۀ مشابهی را پیمود. وی مسافت آگرا تا اجمیر را (۳۶۵ کیلومتر) را در ۱۶ روز طی کرد، یعنی به طور میانگین ۲۳ کیلومتر در روز. جدا از این اتفاق، اکبر معمولاً تنها مرحلۀ آخر سفر را پیاده طی می­کرد، مسافتی نزدیک ۲ فرسخ.

شوربختانه در متن میرزا صالح برای رسیدن شاه عباس به مشهد تاریخی ذکر نشده، اما در روایتش چیزی نیست که باور پیشینمان به گاه­شماری یزدی را تغییر دهد.

 

مشهد در مقابل مکه؟

منجم یزدی ابیات گوناگونی را نقل می­کند که به مناسبت پیاده­روی زیارتی شاه به سوی مشهد سروده شدند، از جمله گاه­شمار میرزا حسن علی نصرآبادی که به تاریخ ۱۰۱۰ق. اشاره می­کند.[۹۰] اسکندر بیگ شعر متفاوتی دارد که سرودۀ خود اوست و تاریخ ۱۰۰۹م. را به دست می­دهد. جالب آن­که، در نسخه خطی ­موزۀ انگلستان شعر نصرآبادی جای شعر اسکندربیگ را گرفته است.[۹۱] در نسخه مسیح، صرفاً بیتی را نقل کرده­اند که به تاریخ اشاره کرده است. مصرع­های این بیت فرق­هایی دارند.[۹۲] این تاریخ را از این کلمات استنتاج کرده­اند: پیاده کردم هفتاد حج اکبر. و اسکندر بیگ در مصراعی جداگانه به ارزش زیارت امام رضا [ع] اشاره و به حدیثی با همین مضمون استناد می­کند.[۹۳]

بی­گمان این سنت در آغاز دورۀ صفوی، و چه بسا پیش از آن رایج بوده،[۹۴] و تأکید دوبارۀ شاه عباس بر آن ظاهراً مدافع این دیدگاه او باشد که بارها بازگو شده است. این دیدگاه منسوب به شاه عباس آن است که وی خط­مشی حمایت از مراکز زیارتی در مشهد و قم را به اجرا درآورد تا بدیلی باشد برای مکه و حج یا زیارت حرم­های شیعی در عراق.[۹۵] این مسئله شایسته بحث مفصلی است که در حوصلۀ این مقاله نیست، اما به یک یا دو نکتۀ مختصر شایان توجه است.

جدا از ملاحظات مربوط به عواطف شخصی، خط­مشی داخلی یا ایدئولوژی سلطنت، که پیش از شاه عباس نیز وجود داشت، روشن است که عوامل بیرونی نیز ممکن است بر حمایت شاه عباس از مشهد اثر داشته باشد؛ خاصه، رقابت صفویه و عثمانی و اثر آن بر دسترس­پذیری حجاز و عتبات عراق.

در آغاز سلطنت صفوی وضع به­غایت ناخوشایند بود و به سبب جنگ طولانی­ای که پیش از شاه عباس آغاز شده بود و به معاهدۀ تحقیرآمیز سال ۱۵۹۰م. انجامید، دشواری­های پیش روی زوار ایرانی­ مشتاق حج، بی­گمان درخور توجه بود. شاه عباس در سال ۱۶۰۳م. جنگ را از سر گرفت و قلمروهایی که در سال ۱۵۹۰م. واگذار شدند، با قراردادی که در سال ۱۶۱۹م. بسته شد، سرانجام به ایران بازگردانده شد.[۹۶] حتی اگر این حالت جنگ نیمه­دائمی مانع خروج افراد از ایران برای زیارت نمی­شد، خبری از کاروان­های زیارتی حکومتی نبود و صفویان حمایت چندانی از شهرهای مقدس نمی­کردند. این وضع در سطحی گسترده به وضع عتبات در عراق شبیه بود.[۹۷]

گرچه به گفتۀ اسکندربیگ، دیدار شاه عباس از مزار امامان ممکن بود نقض صلح ۱۶۱۹م. تعبیر شود، اگر فرصت دخالت در عراق دست می­داد، شاه عباس بی­درنگ بختش را می­آزمود. وقتی وی در سال ۱۰۳۳ق./۱۶۲۴م. بغداد را فتح کرد، به زیارت نجف رفت و روز آخر سفر را پیاده پیمود. وی پس از آن­که ده روز را در آنجا سپری کرد، پیش از عزیمت به ایران به زیارت کربلا، کاظمین و سامرا رفت.[۹۸] دو سال بعد، وی بار دیگر پس از دفع ضد حملۀ عثمانیان برای اشغال بغداد، بار دیگر به زیارت کاظمین رفت. در برهه­ای از مذاکرات، در زمان محاصرۀ عثمانی، شاه عباس به مدعای عثمانیان که نگهبانی از دو شهر مکه و مدینه­ بر عهدۀ آنهاست و این­که بهتر است مزار اجداد صفویان در عراق همچنان در دست ایرانیان باشد، اشاره می­کند.[۹۹]

پس از بازپس­گیری بغداد به­وسیلۀ شاه عباس عتبات رونق و گسترش یافت. در سال ۱۰۴۰ق./۱۶۳۱م. شاه صفی از این منطقه دیدن کرد.[۱۰۰] دو سال بعد، نجف تحت نظارت وزیر، میرزا سارو تقی، بازسازی شد و به شهر آب آوردند.[۱۰۱] با این حال، دامنۀ این حمایت محدود ماند، چراکه عتبات تنها تا سال ۱۰۴۸ق./۱۶۳۸م. در دست صفویان باقی ماند. اشغال بغداد به دست صفویان عواطف ضدایرانی عثمانیان را شدت بخشید و مراد چهارم (۱۶۲۳-۱۶۴۰م.) فرمان داد که همۀ ایرانیان را از مکه اخراج کنند و جلوی زیارت را بگیرند، هرچند به نظر می­رسید شریف زائد به این دستورات وقعی نمی­نهاد.[۱۰۲]

گزارش­های بعدی دربارۀ مخالفت خشونت­آمیز علمای حجاز به این­که شاه عباس شیعیان ایرانی را تشویق می­کرد که مشهد را زیارتگاه اصلی خود قرار دهد،[۱۰۳] اگر درست باشد، دلالت بر آن دارد که موقعیت عثمانیان چندان استوار نبود. موضع این علما نسبت به ایرانیان این بود که با یک دست پس می­زدند و با دست دیگر پیش می­کشیدند. افزون بر اهمیت بی­چون­وچرای دشواری­های پیش روی زوار در قلمرو عثمانی که نیاز به گزینه­های جایگزین ­را پیش می­آورد، استدلال­های اقتصادی موجهی نیز در دفاع از مراکز بومی به وجود می‌آورد.

تاورنیه خاطرنشان می­سازد که شاه عباس از مشهد حمایت می­کرد، تا از صادرات طلا از ایران که هر سال با زیارت مکه رخ می­داد جلوگیری کند.[۱۰۴] نظر به ذکاوت تجاری و مالی شاه عباس، بسیار نامحتمل است که وی از عواید رفت­وآمد زوار ناآگاه بوده باشد. محاسن اقتصادی توسعۀ مشهد و از این رهگذر یاری رساندن به احیای خراسان، پس از ویرانی­های زمان جنگ­ با ازبک­ها، و بازگرداندن آن به رونقی که در دوران تیموریان داشت، از نگاه تیزبین شاه عباس دور نماند. در حقیقت، نه­تنها از بخشش­ها و موقوفاتی که وی در سال­های بعد نثار این شهر کرد، بلکه از توجهش به ساختن کاروانسرا در مسیر سفر زیارتی به خراسان به آسانی می­توان به این واقعیت پی برد.[۱۰۵] خط­مشی­ها و ساخت­وسازهای عام­المنفعۀ وی تجار و زوار را جذب این شهر کرد. اخلاف وی نیز این علاقه را از خود نشان دادند.[۱۰۶]

توسعۀ مشهد نه­ تنها نیازهای معنوی و اقتصادی ایران را برآورده می­کرد، بلکه توانست به کار همسایه­هاس شرقی‌اش نیز بیاید. فارغ از فاصله و هزینه­، چه بسا در دشواری­های پیش روی زوار سنی برای زیارت مکه از آسیای مرکزی، اغراق شد، چرا که اصلا معلوم نبود که ایران برای گزاردن حج مانع بود یا خیر.[۱۰۷] به هر حال، چنان­که زیارت محمد خان شیبانی در سال ۹۱۵ق./۱۵۰۹م. و پیش از آن زیارت­های شاهرخ تیموری نشان می­دهد، از اهمیت مشهد به عنوان حرمی منطقه­ای برای سنی­ها و شیعیان کاسته نشد.[۱۰۸] شاه عباس افزون بر این­که امید داشت که بدیلی برای انحصار وجهۀ دینی غرب قلمروی اسلام در دست عثمانیان فراهم آورد، چه بسا به حرم امام علی [ع] در بلخ نیز که طغای تیموری، ولی محمد، مروجش بود نظر داشت و نیز مشتاق بود که اهمیت مشهد را برجسته سازد. در حقیقت، کاملاً اتفاقی نیست که پیاده­روی زیارتی شاه عباس پیش­درآمد کوشش وی برای گرفتن بلخ شد و پس از ناکامیش از تحقق این هدف هدایای بسیاری را نثار حرم امام رضا [ع] کرد.[۱۰۹]

به همۀ این­ها که نظر افکنیم، شاید به نظرمان عجیب برسد که شاه عباس وصیت نکرد که در مشهد به خاک سپرده شود. در عوض، وی را در حرم حبیب بن موسی [ع] (یکی از نیای ادعاییش) در کاشان، به خاک سپردند، مکانی که شاه عباس در دوران زندگیش انس و الفت خاصی با آن نداشت، هرچند آثار ساختمانی گوناگون آنجا را به وی اسناد می­دهند، که از همه درخور توجه­تر کاروانسرایی باشکوه است.[۱۱۰]

می­توان ادعا کرد که شاه عباس عامدانه مشهد را به عنوان بدیل مکه مطرح کرد، اما به دشواری می­توان این قضیه را در مورد قم صادق دانست. گرچه، شاه عباس به مناسبت­های گوناگون، خاصه نیمۀ نخست سلطنتش، از این شهر گذر کرد، در رویدادنامه­ها اشاره­ای نشده است که این دیدارها زیارت بوده‌اند. در نوشته­های تاریخدانان دربار که وسیله­ای بودند برای تبلیغ ایدئولوژی رسمی، عدم اشاره به حمایت شاه عباس از قم، مدرک سلبی نیرومندی است. گرچه هم شاه اسماعیل اول و هم شاه طهماسب حامی حرم حضرت معصومه [س] بودند، توسعۀ آن با اخلاف شاه عباس پیوند نزدیکی داشت. هر چهار تن آن­ها در قم به خاک سپرده شدند[۱۱۱] و نیز در دوران سلطنت این چهار شاه متأخر صفوی بود که شواهد خط­مشی­های منسوب به شاه عباس اول رؤیت­پذیرتر شد، به گونه­ای که می­توانیم به نحوی درخور نتیجه بگیریم که اخلاف شاه عباس الگوی وی در ترویج زیارت مشهد را پی گرفتند.

 

صفویان متأخر

اطلاع راجع به رفت­وآمدهای زیارتی شاه عباس، از اطلاعات راجع به رفت­وآمدهای اخلافش به مراتب بیشتر است. تفاوت صرفاً نقش اسناد در دسترس نیست، هرچند تاریخ­نگاری دورۀ متأخر صفوی جزئیات بسیاری دارد. از یک سو، شاه عباس بیشتر از بقیۀ خاندانش تحرک داشت و از سوی دیگر ناچاریم فرض را بر آن بگذاریم که وقایع­نگاران در گزارش امور مهم راسخ­تر بودند. گزارش معمارانه از ساخت­وسازهای شاهان صفوی شواهدی از اگر نگوییم حضور وی در این شهر، علاقۀ پایدار شاه عباس به مشهد، است.

گرچه اسلاف شاه عباس تحرک زیادی نداشتند، اما نشانه­هایی وجود دارد که آنان دست­کم از این الگو آگاه بودند. شاه صفی (۱۶۲۹-۱۴۴۲) از شام­اسبی به سوی حرم اردبیل در سال ۱۰۴۳ق./۱۶۳۳م. دو فرسخ پیاده راه رفت و سپس مزار شیخ جبرئیل را در کلخوران زیارت کرد.[۱۱۲] شاه صفی پیش از رفتن به اصفهان دو بار دیگر (در سال ۱۰۴۵ق. و ۱۰۴۶ق.) به زیارت اردبیل رفت و با پای پیاده وارد این شهر شد.[۱۱۳]

هیچ نقلی از این­که شاه عباس به زیارت مشهد رفته باشد یا در آنجا ساخت و سازی کرده باشد در دست نیست، اما پسرش شاه عباس دوم (۱۶۴۲-۱۶۶۶م.) در هر دو زمینه فعال­تر بود. او در آغاز سفرش به قندهار در شعبان ۱۰۵۸ق./آگوست ۱۶۴۸م.، از طرق که از آنجا گنبد حرم نخست از آنجا پدیدار می­شود پای پیاده به سوی مشهد رفت و پیش از آن قدمگاه (که در آن ردپای امام رضا [ع] نگهداری می­شود) را زیارت کرد.[۱۱۴] سال بعد، هنگام بازگشت از نبرد قندهار بار دیگر از طرق پیاده به سوی مشهد رفت، یعنی نه کیلومتر به سمت جنوب رفت. شاه عباس دوم با پشتیبانی از کارهای عمرانی هم در قدمگاه و هم در مشهد پا جای پای پدربزرگش گذاشت.[۱۱۵]

شاه سلیمان (۱۶۶۶-۱۶۹۴م.) کارهای عمرانی بیشتری را انجام داد، منتها به نظر نمی­رسد که شخصاً خراسان را دیده باشد. کارهای عمرانی­ای که در دوران سلطنت وی انجام شدند، عمدتاً مرمت آسیب­های به جا مانده از زلزلۀ شدیدی که در ۱۵ ربیع­الثانی سال ۱۰۸۴ق./۳۰ ژوئیۀ ۱۶۷۳م. مشهد و نیشابور را لرزاند دربرمی­گیرد. همچنین در این دوره حرم واقع در قدمگاه نیز بیش از پیش بازسازی شد.[۱۱۶]

۱۲ روز طول کشید که پیک­های تیزپا اخبار زلزله را به اصفهان برسانند که خود برآورد ۲۸ روزۀ اسکندربیگ دربارۀ پیاده­روی شاه عباس را به پرسش می­کشد. چند روز بعد، هیئتی از نمایندگان از بصره رسیدند و در پی آن بودند که فرمان شاه، که رفتن به مکه از طریق بصره را ممنوع کرده بود، لغو سازند.[۱۱۷] مدتی بعد شاردن خاطرنشان ساخت که در اثنای سکونت دوازده ساله­اش در ایران (یعنی ۱۶۶۵-۱۶۷۷م. با اندکی وقفه) چهار هیئت نمایندگی این چنینی را مشاهده کرده بود.[۱۱۸] گرچه این امر از تقبیح رسمی حج و زیارت مکه، خاصه در دوران سلطنت شاه سلیمان، شواهد روشنی به دست می­دهد، دلیل اصلیش تحقیر زوار از سوی اعراب بادیه­نشین شمال عربستان بود، نه ترجیح ایدئولوژیک مشهد (یا قم). همچنین شواهد شاردن نشان می­دهد که وقتی مسیر بصره باز شد، شمار زواری که از این مسیر به مکه می­رفتند به ۱۰۰۰ نفر در سال می­رسید. این واقعیت نه­تنها دلیل اشتیاق پاشای بصره و امیرالحاج به باز نگه داشتن مسیر است، بلکه دلالت بر آن دارد که زیارت مکه در این دوره امکان لغو شدن نداشت و دلیل این امر نیز بی­شک از میان رفتن دشمنی­های جدی میان عثمانی­ها و صفوی­ها، پس از سال ۱۶۳۹م. بود.

این وضعیت در دوران سلطنت شاه سلطان حسین (۱۶۹۴-۱۷۲۲) نیز برقرار بود. به گفتۀ کروسینسکی «زیارت مکه همچنان بی­ارج و قرب بود»[۱۱۹] هرچند این برداشتی نیست که خاتون­آبادی داشته باشد. وی حج سال ۱۱۱۵ق./۱۷۱۴م. را باشکوه توصیف کرد و مدعی شد که ۱۰۰۰۰ زائر، از جمله بسیاری از اشخاص سرشناس در آن حضور داشتند. برخی از راه دریا رفتند، بسیاری از طریق عتبات، از آن جمله شخصی به شکلی بی­سابقه با پاشای بغداد ملاقات کرد.[۱۲۰] در سال ۱۷۰۹م.، در مقیاسی مشابه، زیارتی اتفاق افتاد و مقامات منصوب شاه نیز در آن حضور داشتند. افزایش قیمت طلا در موسم حج در سال­های پایانی حکومت صفوی گویای استمرار محبوبیت زیارت مکه است.[۱۲۱]

از سوی دیگر، شاه سلطان حسین یک بار به زیارت مشهد رفت که پیش­درآمدش زیارت طولانی حرم خانوادگی صفویان در قم بود. شاه در ۲۳ سپتامبر سال ۱۷۰۶م. اصفهان را ترک کرد و سه فرسخی آن اردو زد. این سفر زیارتی بسیار کند، پرهزینه و بی­ثمر بود. کل حرم و ۶۰۰۰۰ مرد در آن حضور داشتند؛ آورده­اند که شاه و همراهانش هر دو فرسخ اردو می­زدند. چون شاه بیمار بود، زمستان را در تهران به سر برد و پس از آن رهسپار مشهد شد. وی سرانجام در ۱ رجب سال ۱۱۲۰ق./۱۶ سپتامبر ۱۷۰۸م. مشهد را به مقصد اصفهان ترک کرد.[۱۲۲] به سختی می­توان سفری را تصور کرد که به اندازۀ سفر شاه سلطان با سفرهای پرمخاطره و صرفه­جویانۀ نیای پرقدرتش فرق داشته باشد.[۱۲۳]

اسلاف شاه عباس نیز به حمایت از مشهد ادامه دادند، گرچه حضور شخصیشان در آنجا بسیار کم­رنگ­تر بود. شاید در اواخر سدۀ هفدهم این تلقی که مشهد بدیل مکه است پرطرفدارتر بود،[۱۲۴] دوره­ای که بی­گمان در آن مشکلات زوار ایرانی در حجاز به هیچ وجه برطرف نشده بود.[۱۲۵] دلیل اینکه میر واعظ افغان توانست فتوایی بگیرد که نقشه­اش بر ضد ایران مشکل شرعی ندارد، دشمنی علمای مکه با ایران بود. تلاش پیوستۀ نادرشاه برای برکندن ریشۀ اختلاف بر سر حج نشانگر اندازۀ مشکل از چشم­انداز ایرانیان است.[۱۲۶]

از سوی دیگر، واضح است که زیارت مکه همچنان محبوب بود و باور کردنش سخت است که زیارت مشهد واقعاً افسون زیارت مکه را زدوده باشد یا اصلاً چنین نیتی در کار بوده باشد. تشویق یکی مانع دیگری نمی­شود، بلکه در زمانی که اوضاع سیاسی حجاز را از دسترس خارج کرده بود، صرفاً مقصد معنوی در دسترس­تری را در اختیار زوار می­گذاشت. بی­گمان همین قضیه در مورد عصر شاه عباس نیز راست می­آید؛ به گزارش منجم یزدی منشأ ارادت همیشگی وی نسبت به شهرهای مقدس خوابی معجزه­­­آسا دربارۀ مدینه بود.[۱۲۷]

موضوع درخور توجه­تر، سربرآورن قم در صفویۀ متأخر و به حاشیه رفتن اردبیل و مشهد از حیث حمایت سلطنتی است. گاهی علت این پدیده، شاید تا حدی به نزدیکی قم به پایتخت برگردد، اما سرشت دگرگونی سیاست دینی صوفیه در طول زمان و استقرار و گرمی بازار تشیع به هزینه افول اقتدار معنوی خود شاهان صفوی در مقام بزرگان طریقت صوفیۀ صفوی، در این امر دخیل باشد. نقطۀ عطف این فرآیند ممکن است در سلطنت شاه عباس قرار داشته باشد، دورانی که توجه از «ارباب اردبیل»[۱۲۸] برداشته شد و به «کلب آستان علی» معطوف شد.

[۱]  این مقاله ترجمه‌ای است از:

Melville, Charles (1996). “Shah ‘Abbas and the pilgrimage to Mashhad”, Safavid Persia, ed. C. Melville. Pembroke Papers 4 (1996), pp. 191-229

[۲]  این مقاله از بسیاری جهات از بحث­هایی که با رابرت مک­کنزی کردم بهره­مند شده است و قدردان او هستم که دربارۀ نسخۀ پیشین این متن اظهار نظر کرد. همچنین از سندی مورتون که مرا یاری و تشویق کرد سپاسگزارم.

[۳]  رجوع کنید به نوشتۀ من در نخستین همایش­نامۀ صفوی:

From Qars to Qandahar: the itineraries of shah Abbas I (995-q038/1584-1629), in J. Calmard (ed.), Etudes Safavides (Paris-Tehran 1993 [1995]), 195-224(p. 208)

[۴] اسکندربیگ، عالم­آرای عباسی، به تصحیح افشار (تهران، ۱۳۳۴-۱۳۳۵/۱۹۵۶-۱۹۵۷)، ص ۶۱۲ به نقل از میرخواند (تهران ۱۳۳۸/۱۹۶۰، جلد ۲: ۳۹۸)، که در آن اشاره­ای به زمانی که طول کشید نشده است. این اتفاق در سال ۶/۶۲۷م. رخ داد.

[۵]  سفر وی از اودسا آغاز شد. برای مشاهدۀ تحلیلی دربارۀ منابع معاصر به این منابع رجوع کنید:

Cyril Mango, Deux etudes sur Byzane et la Perse SassanideT II: Heraclius, Sahravaraz et la Vraie Croix, Travaux et memoires 9 (۱۹۸۵), ۱۰۵-۱۸ (pp. 112-3); A.N Stratos, Byzantium in the seventh century, I: 602-634 (Amrsterdam 1968), esp. pp. 210-14, 237-40, 252-4 and 384-7

از دکتر هاورد جانسون سپاسگزارم که به من در کسب آگاهی از حرکت­های هراکلیوس یاری کرد. هنوز تقریر میرخواند از رخدادها را پی نگرفته­ام.

[۶] L. Lockhart, Persian Cities (London 1960), p. 36; A.S. Melikian-Chirvani, Le Livre de Rois, mirior du destin, II. Takht-e Soleiman et la symbolique du Shah-name, Studia Iranica ۲۰/I (1991), esp. pp. 37-8

[۷] غیاث­الدین خواندمیر، حبیب­السیر، ویراستۀ دبیر-سیاقی (تهران ۱۳۵۳/۱۹۷۴)، جلد ۲: ۲۸.

[۸]  برای مشاهدۀ ارزش پیاده­روی زیارتی در بافت اروپای قرون وسطی به این منبع رجوع کنید:

  1. Sumtion, Pilgrimage, an image of mediaeval religion (London 1975), p. 127.

سامپشن انگیزه­های اصلی زیارت کردن را شناسایی می­کند، از جمله توبه و پشیمانی –نمونۀ آن دیدار کردن هانری دوم از مزار تامس ای. بکت در کانتربری در ژوئیۀ ۱۱۷۴م.. هانری از روستای هبلداون، راهپیماییش را آغاز کرد، روستایی نزدیک ۳ کیلومتری شهر، که کلیسای اعظم نخست از آنجا به چشم می­آید. این منبع را ببینید:

Roger of Howden, Chronica, ed. W. Stubbs, II (Rolls Series 51, London 1869), p. 61.

برای مشاهدۀ رقابت میان حرم­ها در اروپای سدۀ ۱۲ میلادی به این منبع رجوع کنید:

  1. Abou-El-Haj, The medieval cult of saints (Cambridge 1994)

[۹] J. F. Richards, The formation of imperial authority under Akbar and Jahangir, in idem (ed.), Kingship and authority in South Asia (Madison, Wisconsin 1978), 252-85 (esp. pp. 257-8)

[۱۰] Badauni, Muntakhab al-tavarikh, tr. W.H. Lowe (Calcutta 1924), II, p.127

گرچه در این زمان پسر شاه عباس متولد شد، نمی­توان انگیزۀ مشابهی را به وی نسبت داد. این تاریخ محل مناقشه است: نصرالله فلسفی، زندگانی شاه عباس اول، جلد ۲ (تهران ۱۳۴۴/۱۹۶۵)، ۱۹۲؛ شخصاً، تاریخی را که منجم یزدی به دست داده است (پس از پیاده­روی زیارتی) ترجیح می­دهم: تاریخ عباسی یا روزنامۀ ملا جلال، ویراستۀ وحیدنیا (تهران ۱۳۶۶/۱۹۸۷)، ۲۴۴.

[۱۱] اسکندربیگ از اکبرنامه نقل می­کند و بیش از چند بار به شیخ ابوالفضل رجوع می­کند.

[۱۲] R. M. Savory, The Safavid State and polity, Iranian Studies 7/i-ii (1974), 179-212 (esp. p. 197)

[۱۳] اسماعیل در بهار ۹۰۵ق./۱۵۰۰م. به زیارت حرم رفت تا پیش از شروع تلاشش برای فراچنگ آوردن حمایت نیاکانش از آنها یاری بگیرد، خواندمیر، جلد ۴، ۴۴۷-۴۴۸؛ عبدی بیگ شیرازی، تکمیلات­الاخبار، ویراستۀ نوایی (تهران ۱۳۶۹/۱۹۹۰)، ۳۷؛ امیر محمد خواندمیر، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی، ویراستۀ جراحی (تهران ۱۳۷۰/۱۹۹۱)، ۴۴-۴۵؛ حسن روملو، احسن التواریخ، جلد دوازدهم، ویراستۀ احسان اشراقی (تهران ۱۳۵۹-۱۳۶۳/۱۹۷۰-۱۹۷۴)، ۴۸-۴۹. وی نیز در سال ۹۲۱ق./۱۵۱۵م. و ۹۳۰ق./۱۵۲۴م.، عبدی بیگ، ۵۵، ۵۹. شاه طهماسب در اوایل دوران پادشاهیش در سال ۹۴۲ق./۱۵۳۵م. و بار دیگر در تابستان بعدی به زیارت رفت، همان، ۸۱، ۸۵؛ قمی، ۲۶۲، قمی، ۶۱۶-۶۱۸. گرچه از زیارت محمد خدابنده آگاه نیستم، پسر پرتوان­ترش، سلطان حمزه میرزا، در جریان سفرش به آذربایجان، و مدتی بعد در آنجا به خاک سپرده شد. قمی، صص. ۶۸۱، ۷۶۱-۷۶۲؛ اسکندربیگ، ۲۳۶، ۲۹۶-۲۹۷، ۳۵۲.

[۱۴]  خواندمیر، چهار، ۵۰۷؛ عبدی بیگ، ۴۹؛ امیر محمود، ۶۸؛ روملو، ۱۵۳؛ قمی، ۱۰۹.

[۱۵]  امیر محمود، ۸۴ به نقل از:

Hillenbrand, Safavid architecture, Cambridge History of Iran, VI (Cambridge 1986), p.767

[۱۶]  امیر محمود، ۱۴۵؛ روملو، ۲۷۹؛ قمی، ۱۷۸؛ وی همچنین داستانی از مداخلۀ الهی امام در جنگ نقل می­کند، ۱۸۳؛ تذکرۀ شاه طهماسب، ۱۱.

[۱۷]  عبدی بیگ، ۷۵، ۸۸. تذکرۀ شاه طهماسب، ۲۱، ۲۹-۳۰، قمی، ۲۲۵.

[۱۸]  قمی، ۶۳۰؛ یزدی، ۳۷؛ اسکندربیگ ۱۲۳، ۲۰۶، ۲۱۷.

[۱۹]  قمی، ۷۵۰؛ اسکندربیگ، ۲۹۰.

[۲۰] بخش مرتبط در جلد سوم کتاب فلسفی (تهران ۱۳۴۵/۱۹۶۶)، ۱۱۰-۱۱۵ اساساً بر گاه­شناسی مبهم اسکندربیگ تکیه دارد و تاریخ­هایی به دست می­دهد که با تاریخ­های موجود در جدول ۱ متفاوت­اند.

[۲۱]  یزدی، ۲۳۸-۲۳۹؛ روایت وی کمابیش عجیب است. اظهار پیشینم که خود شاه عباس بخش آخر ترشیز تا مشهد را پیاده رفت، ناصحیح است، این منبع را ببینید:

«از کارس تا قندهار»، ۲۰۸. سفر به واقع به غایت پرشتاب بود، و تنها ۱۷ روز طول کشید؛ یزدی می­گوید فاصلۀ هر منزل ۱۵ فرسخ (۹۰ کیلومتر) بود، که گرچه مسافت دست­کم ۱۱۰۰ کیلومتر است، در آن کمی اغراق است. این گاه­شناسی همچنان غیرقطعی است. یزدی می­گوید که شاه عباس در ۷ ذی­الحجه به مشهد رسید، ۱۲ روز در خدمت حرم بود و نوزدهم این ماه مشهد را ترک گفت؛ رجوع کنید به کمال بن جلال، زبده التواریخ. گنابادی در روضه ­الصفویه اظهار می­داردکه شاه ۲۰ روز را در آنجا سپری کرد و پس از بازگشت از شکار نیز چند روز دیگر را در آنجا ماند. وی نه سرنخی از مسیر به دست می­دهد نه تاریخی. شاه از طریق قوچان به اصفهان بازگشت.

[۲۲] یزدی، ۳۲۶-۳۲۸.

[۲۳] همان، ۳۰۱. تنها گزارش موجود در رویدادنامه همین است، گرچه و. بلانت خاطرنشان می­سازد که «گفته شد که شاه عباس وقتی به نیم فرسنگی شهر می­رسید بر وفق عادت پیاده می­شد» (Pietro’s pilgrimage. A Journey to India and back at the beginning of the seventeenth century [London 1953]). در خود منبع ایتالیایی به این موضوع اشارۀ خاصی نشده است؛ Pietro della Valle, I viaggi. Lettere della Persia, I, ed. F. Gaeta and L. Lockhart (1972)

[۲۴] Robert D. McChesney, Vaqf and public polic: the waqfs of Shah Abbas, 1011-1023/1602-1614, Asian and African Studies 15 (۱۹۸۲), ۱۶۵-۹۰.

[۲۵] همان، ۱۸۲-۱۸۶. این واقعیت که بقایای ادعایی شاه طهماسب سرانجام در اردبیل دفن نشد نه در مشهد، اعتبار این بخش از استدلال را پایین می­آورد.

[۲۶]  اسکندربیگ، ۵۶۷-۵۶۸.

[۲۷]  همان، ۶۱۹ (۸۰۹).

[۲۸]  ل. ل. بلن بر آن است که این قضیه به بازپس­گیری خراسان ربط دارد. فلسفی (جلد سوم، ۱۲) به نقل از گنابادی می­گوید که شاه عباس به نذری که پیش از بازپس­گیری آذربایجان کرده بود وفادار بود.

[۲۹]  فلسفی در بافت ایستارهای دینی دربارۀ زیارت شاه عباس بحث می­کند و در این باره اطلاعات بسیاری را گرد آورده است (جلد سوم، ۳-۱۱۵). جلال بن کمال، نوۀ منجم یزدی، از فضایل معنوی و دینی شاه مختصر سخنی گفته است (تاریخ عباسی، کتابخانۀ مرکزی و مرکز اسناد، تهران). از علی اصغر رشتی سپاسگزارم که از این دست­نوشتۀ جالب روگرفتی به من داد.

[۳۰]  اسکندربیگ، ۵۶۷.

[۳۱]  هراس شاه عباس از افتادن به دست مرشدقلی خان و از هرات بیرون برده شدن جای خود را به این دریافت داد که وی می­تواند حرم امام را زیارت کند، همان، ۳۰۵ (۴۳۷).

[۳۲]  همۀ نویسندگان غربی از نسخۀ اسکندربیگ استفاده کرده­اند، اما در مطالعۀ فلسفی دربارۀ شاه عباس از شکل تحریف­شده­ای از یزدی استفاده شده است. ارزش روایت یزدی نخست در این منبع توجهم را جلب کرد:

Ch. Adle, Contribution a la geographie histirque du Damghan, Le Monde Iranien et Islam, I (1971), 69-104.

[۳۳] در آثار چاپی این عبارت به صورت مشهد آمده است؛ در حالی که در نسخه‌های خطی مسجد است.

[۳۴] اسکندربیگ، ۶۱۰-۶۱۲. گاه­شمار وی سال ۱۰۰۹م. را به دست می­دهد که نادرست است. فلسفی نیز تاریخ راهپیمایی را سال ۱۰۰۹م. دانسته است (جلد سوم، ۱۴، شاملو، قصص­الخاقانی، جلد اول، ویراستۀ سادات نصیری [تهران ۱۳۷۱/۱۹۹۲]، ۱۸۳-۱۸۴). استرآبادی نیز از اسکندربیگ پیروی می­کند (از شیخ صفی تا شاه صفی، ویراستۀ اشراقی [تهران ۱۳۶۴/۱۹۸۵]، ۱۷۲)

[۳۵] Melville, “From Qars to Qandahar”, ۲۰۸.

این رقم­ بر پایۀ رقم­های یزدی است (۲۰۰-۲۰۱، ۳۲۹-۳۳۰). به رغم شک و تردیدهای راجر سیوری، وی همچنان  از رقم اسکندربیگ پیروی می­کند. به این منبع رجوع کنید:

Roger Savory, “The Safavid state and polity”, p. 197; Abbas I, Encyclopedia Iranica, I,  ۷۴

[۳۶] به همین قیاس، پیک­های تیزپا سفر ۲۲۹ فرسخی از مرو را ۱۳ روزه طی کردند (یزدی، ۴۳۶-۴۳۷). هر دو به میانگین ۱۸ فرسخ/۱۰ کیلومتر در روز اشاره می­کنند.

[۳۷] در نسخۀ چاپی یزدی، نام میرزا سلیمان آمده است. یزدی خاطرنشان می­سازد که دو نفر دیگر همراهیش می­کردند، اما نامی از آن­ها نیاورده است.

[۳۸] این ادعای واضح که طناب یک فرسخ طول داشت گمراه­کننده (و نیز نامحتمل) است. چنان­که یزدی توضیح می­دهد، یک طناب ۸۰  ذراع است و یک فرسخ ۱۵۰ طناب؛ بنابراین یک فرسخ ۱۲۰۰۰ ذراع است.

[۳۹]  ظاهرا بلن گمان می­کند که این اندازه­گیری انجام شد تا حتما روزانه یک فرسخ طی شود (۱۰۷).

[۴۰]  یزدی، ۲۰۶-۲۰۸، ۲۱۶. پسرش، کمال بن جلال روایت وی را خلاصه کرده است.

[۴۱]  روی نقشه مسافت نزدیک ۱۰۰۰ کیلومتر است. از سوی دیگر، برخی مانند گویا ادعا می­کنند که مسافت بیش از ۲۰۰ فرسخ بود.

[۴۲]  سیاحان گوناگون، از جمله فیگروآ، هربرت، استودارد و الیاریوس جزئیات متفاوت و گاه متناقضی از سفرهایشان به دست می­دهند. نخستین بار تاورنیه بود که در سال ۱۶۳۲م. جزئیات سفر نخستش در مسیر متفاوت کوهرود و مورچه­خورت را توصیف کرد. رضا قلی خان هدایت در کتابش، روضه­الصفا، (جلد ۸، ۳۲۹) به غلط می­گوید که شاه عباس از مورچه­خورت آمد.

[۴۳] L’ Ambassade de D. Garcias de Silva Figueroa en perse, tr. A. de Wicquefort (Paris 1667).

[۴۴] دمبی (دنبی) نزدیک ۵۰ کیلومتری شمال شرق اصفهان و ۳۴ کیلومتری جنوب سردهن. الیاریوس فاصلۀ آن با اصفهان را ۸ فرسخ و از سردهن ۵ فرسخ می­دانست و از این رو کمابیش با یزدی هم­داستان بود.

  1. Olearius, Relation du voyage d’ Adam Olearius, en Muscovie, Tartarie, et Perse, ed. and tr. A. de Wicquefort (Paris 1666), I, p. 479, II, 3.

[۴۵]  با این حال، استودارد، فاصلۀ سردهن تا نطنز را ۷ فرسنگ دانسته است.

Stodard, The Journal of Robert Stodard, and account of sir Dodmore Cotton’s mission in Persia in 1628-1629, ed. Sir Dension Ross (London 1935), 67.

برای مشاهدۀ ارزیابی دیگری از از مسیر اصفهان-نطنز به این منبع زیر رجوع کنید که در مسافت میان دمبی و سردهن (۴۸ کیلومتر) اغراق کرده و آن را ۱۱۸ کیلومتر ارزیابی کرده است:

  1. Siroux, Caravanseraild d’Iran et petites constructions routieres (Cairo 1949), 18-19.

در نوامبر ۱۶۹۸م.، سفر طولانی دلا ماتزه از نطنز تا دمبی۱۴ فرسخ (۸۴ کیلومتر) طول کشید که از رقم یزدی فراتر می­رفت، چون سردهن را دور زد. وی می­گوید سردهن فقط به درد حیوانات می­خورد؛ به این منبع رجوع کنید:

Lettres edifiantes et curieuses (Paris 1780), IV, 105.

[۴۶] Stodard, pp.66-7 (15 leagues); John Bell of Antermony, Travel from St. Petersburg in Russia to diverse parts of Asia (Glascow 1763), 91-3 (15 or 16 “agatz”), see Table 4b.

ارقام استودارد را به ارقام هربرت ترجیح داده­ام که به نظرم کمی آشفته و بی­نظم است. فیگروآ رقم ۱۴ فرسنگ را در نظر می­گیرد. یادداشت بعدی را ببینید.

[۴۷] Olearius, I, 478-9.

استردی در سال ۱۶۷۲م. به آنجا رفت، منتها هیچ عدد و رقمی نداد. فیگروآ در جایی که در ۸ فرسخی کاشان و ۶ فرسخی نطنز توقف کرد، اما آن مکان به چشم او باغی بدون  عمارت آمد.

[۴۸] Della Valle, I viaggi. 142.

در جزئیات سفرهای اروپاییان یکی از این­ها آمده است نه هر دو. برای مطالعۀ دربارۀ حرم سلطان صالح بن موسی الکاظم [ع] به این منبع رجوع کنید:

میرزا علی خان نائینی، سفرنامه صفاءالسلطنه، ویراستۀ گلبن (تهران ۱۳۶۶/۱۹۸۷)، ۸۳.

[۴۹] Figueroa, 207.

همچنین این قضیه نشان می­دهد که منزل پیشین وی، عباس­آباد، را نمی­توان همان ابوزیدآباد دانست.

[۵۰]  از  نقشه­های جنگی یک­چهارم اینچی دهۀ ۱۹۴۰م. استفاده کرده­ام تا رد بخش­های بعدی راهپیمایی شاه عباس را بگیرم،

[۵۱]  س. ا. بیدلف مسیر کاشان تا سیاهخو را توصیف کرده است:

Journey across the western portion of the Great Persian Desert, via the Siahkuh mountains and the Darya-i-Namak, Proceedings of the Royal Geographical Soc. 13 (۱۸۹۱), ۶۴۵-۶۳.

[۵۲]  در نقشۀ یک­چهارم اینچی سال ۱۹۱۷م.، نام چشمه، چشمۀ شاه بود. دلاواله به پل روی رود نمک اشاره کرده است (۱۵۸).

[۵۳]  رشمه تقریبا در ۱۱ کیلومتری چشمه است و در ۳۰ کیلومتری ده­نمک و از شمال به جادۀ خراسان می­رسد.

[۵۴]  سیاحان اروپایی عصر صفوی از این مسیر استفاده نکردند. جزئیات سفرهایشان محدود است به بخش غربی کشور.

[۵۵]  غلامحسین خان افضل­الملک، سفرنامۀ خراسان و کرمان، ویراستۀ زعفرانلو (مشهد).

[۵۶]  محمد علی خان سدیدالسلطنه به ۵/۱۱۴ فرسخ اشاره شده است (سفرنامه، ویراستۀ اقتداری [تهران ۱۳۶۲/۱۹۸۴]، ۱۷۵-۲۱۱)، فریر که از نیشابور تا مشهد را میانبر زد، به ۱۱۵ فرسخ اشاره می­کند و می­گوید که مسیر جنوبی­تر ۳ فرسخ طولانی­تر است:

  1. P. Ferrier, Caravan journeys and wandering in Persia (London 1856), 111.

[۵۷]  فریزر هم­نوا با یزدی فاصلۀ زعفرانیه تا سبزوار را ۷ فرسخ قلمداد می­کند.

  1. B. Fraser, Narrative of a journey into Khorasan, in the years 1821 and 1822 (London 1825), I, 383-4

هاوتم-شیندلر یک فاصله را اندکی کمتر ارزیابی می­کند. با این حال توقفگاه بعدیش، کلیدر، تقریبا همان فاصله­ای را دارد که یزدی می­گوید، نزدیک ۱۶ کیلومتر. رجوع کنید به: افضل­الملک، ص ۴۶ (۵/۲ فرسخ).

[۵۸]  افضل الملک، ۵۰. فقط ۴ فرسخ دورتر از نیشابور.

[۵۹] فرهنگ جغرافیایی ایران، جلد نهم (تهران ۱۳۲۹/۱۹۵۱)، ۲۰۹.

[۶۰] یزدی، ۲۱۶.

[۶۱] همان، ۲۱۷.

[۶۲]  به واقع، اگر دولت­آباد را نخستین منزل در نظر بگیریم، مجموع به ۳۷ می­رسد.

[۶۳] A Chronicle of the Carmelites in Persia, and the Papal mission of the XVIIth and XVIIIth Centuries, ed. and trans. Sir H. Chick, 2 vols (London 1939), 158.

[۶۴] یزدی، ۲۱۲؛ همچنین وی پیش از اخبار مربوط به زینب بیگم به رسیدن پیام الله­وردی­خان در ۲۲ ربیع­الاول (۲۱۱) اشاره می­کند. اگر دولت­آباد را نخستین منزل در نظر بگیریم کاشان احتمالا هفتمین منزل راهپیمایی بود (جدول ۳).

[۶۵] Melville, “Qars to Qandahar”, nn. 22, 89.

[۶۶] شاه عباس، یزدی را در اصفهان گذاشت تا عمه­اش التیام یابد و سپس او را نزد شاه عباس بیاورد تا شاه را در سفر همراهی کند. یزدی در کاشان به شاه پیوست.

[۶۷]  فلسفی نسبت به متن چاپی یزدی تقریر کاملی به دست می­دهد (جلد سوم، ۴۷).­

[۶۸]  یزدی، ۲۱۵-۲۱۶. هنگامی که هرات در سال ۱۰۰۷ق./۱۵۹۸م. بار دیگر از دست ازبک­ها در آوردند، این پسربچه در اسارت آنها بود.

[۶۹] Ibid., p. 218. Cf. Hillenbrand, “Safavid architecture”, ۷۹۱-۱; A. MawlawI et al., Astan-e Qods-e Razawi, Encyclopedia Iranica, II, 830.

[۷۰] محمود یوسف واله، خلد برین.

 [۷۱] همان.

[۷۲] فلسفی، جلد سوم، ۱۳-۱۴. وی می­گوید که شاه اصفهان را در روز پنج­شنبه، ۱۵ جمادی­الاول/ ۱۱ نوامبر 1601l.، ترک کرد. این تاریخ در هیچ جا پیدا نمی­شود و دلالت بر آن دارد که پیاده­روی ۲۹ روز طول کشید. وی برای کل مسافت سفر همان ارقام یزدی را می­آورد اما می­گوید سفر از طبس و ترشیز بود و این­که شاه روزانه به طور میانگین ۶ فرسخ طی می­کرد. از قرار معلوم، فلسفی تا حدودی این زیارت را با زیارت سال بعد شاه عباس اشتباه گرفت، هرچند تاریخ­ها کاملا متفاوت­اند (جدول ۲ را ببینید). اگر سفر ۹۹ فرسخی ۲۸ روز طول کشیده باشد، یعنی روزانه ۷ فرسخ (۴۲ کیلومتر) راه طی شد.

[۷۳]  Christ’s College Cambridge, ms. Dd. 5.6 (cf. E.G. Browne, A supplementary hand-list of the Mohammadan manuscripts … in … the University and Colleges of Cambridge, Cambridge 1922, 139)

[۷۴] اسکندربیگ، ذیل عالم­ آرای عباسی، ویراستۀ خوانساری (تهران ۱۳۱۷/۱۹۳۸)، ۹۱، ۹۲، ۹۵. خود وی به برادرزاده­اش ارجاع می­دهد و برخی از گاه­شماری­های وی را نقل می­کند؛ و نیز ببینید محمد یوسف واله، خلد برین، ۲۰۸، ۲۹۷؛ نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، ویراستۀ وحید دستگردی (تهران ۱۳۱۷/۱۹۳۸)، ۷۹.

[۷۵]  در این متن به گونه­ای از اسکندربیگ سخن به میان آورده می­شود که گویی همچنان زنده است. اسکندربیگ در سال ۱۰۴۳ق./۱۶۳۳م. دیده از جهان فروبست.

[۷۶]  نطنزی (نقاوه الآثار، ویراستۀ اشراقی [تهران ۱۳۵۰/۱۹۷۱]) به اهمیت آقا کمال اشاره می­کند. وی اغلب میزبان زوار عالی­مقام بود.

[۷۷]  در آغاز این متن نیز همین رقم ۲-۳ فرسخ در روز آمده است.

[۷۸]  یزدی، ۲۱۲.

[۷۹]  برای مشاهدۀ اطلاعات دیگر دربارۀ زینب بیگم و کارهای مهم وی به این منبع رجوع کنید:

  1. Szuppe, La participation des femmes de la famille royale a l’ exercise du pouvoir en Iran safavide au XVIe siècle (premiere partie), Studia Iranica 23/I (1994), 211-58 (esp. pp. 249-252).

مدتی بعد محب علی بیگ پروژه­ای را آغاز کرد تا آب را از کوهرنگ به زاینده­رود بیاورد. رجوع کنید به اسکندربیگ، ۹۴۹.

[۸۰] یزدی، ۲۳۴؛ اسکندربیگ، ۶۳۱.

[۸۱]  به ترتیب برای سیاه­کوه و مازندران. همان، ۱۱۱۱، ۸۵۰-۸۵۱ (۵۳۷، ۱۰۶۰-۱۰۶۲). وی می­گوید که شاهراه میان نمکسر و سیاه­کوه چند فرسخ ادامه داشت و احداث آن ۱۰۰۰۰ تومان هزینه داشت. بهبود راه­ها و جاده­ها در مازنداران ۱۰ سال طول کشید.

[۸۲]  کمال بن جلال

[۸۳] ِDella Valle, p. 154Y cf. Blunt, Pietro’s pilgrimage, ۱۳۶.

[۸۴] Ibid., 158, cf. Blunt, 138.

[۸۵] Herbert, 164.

[۸۶] اسکندربیگ، ۵۶۴

[۸۷] Herbert, 164Y cf. Travels in Persia, ۱۶۲۷-۱۶۲۹, ed. Sir William Foster (London 1928), 142.

[۸۸] Della Valle, pp. 154-5; cf. Biddulph, 650.

[۸۹] روی واژه­های «بر دروازۀ طرق» خط کشیده شده است. بوداغ خان در سال ۱۰۰۶ق./۱۵۹۸م. که شاه مشهد را بار دیگر از دست ازبک­ها نجات داد، منصوب شد. رجوع کنید به: نطنزی، ۶۰۲، یزدی، ۱۷۱، اسکندربیگ، ۵۶۸.

[۹۰]  یزدی، ۲۰۷-۲۰۸. برای مشاهدۀ شعر و نیز حرفۀ شاعر به این منبع رجوع کنید: میرزا محمد طاهر نصرآبادی، تذکره، 451-۴۵۲ و۴۸۵.

[۹۱]  اسکندربیگ، ۶۱۱-۶۱۲.

[۹۲]  در حاشیه، نام شاعر، مولانا حسن علی، را می­توان تشخیص داد.

[۹۳]  اسکندربیگ، ۶۱۱. ظاهراً اصطلاح حج اکبر  به مهم­تر بودن حج نسبت به عمره اشاره دارد.

[۹۴]  برای مشاهدۀ نقل­ قول­های آن در نامه­ای که به شاه اسماعیل منتسب است به این منبع رجوع کنید: ویراستۀ نوایی، شاه اسماعیل صفوی. اسناد و مکتوبات تاریخی (تهران ۱۳۶۸/۱۹۸۹)، ۵۱. امین احمد راضی که در زمان سلطنت شاه عباس می­نوشت، می­گوید که زیارت مشهد ۷ برابر حج ثواب دارد. هفت اقلیم، ویراستۀ جواد فاضل، جلد دوم، ۱۹۳. بیتی مشابه که ارزش زیارت را ۷۰ برابر حج می­داند در نامه­ای آمده است به شاه عباس منتسب است. نوایی، شاه عباس، مجموعۀ اسناد و مکتوبات تاریخی، جلد سوم (تهران ۱۳۶۶/۱۹۸۶)، ۴۲۸ . این واقعیت که این نامه جعلی است اهمیت آن را تغییر نمی­دهد.

[۹۵] Lockhart, Persian cities, p. 36; R. M. Savory, Iran under the Safavids (Cambridge 1980), p. 101; Calmard, Kum, Encyclopedia of Islam, V, 371.

از سوی دیگر رسول جعفریان، در منابع فارسی معاصر، هیچ مدرکی که بر خط­مشی عامدانۀ تقبیح حج دلالت کند، نیافته است. رسول جعفریان، علت برافتادن صفویان (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۲)، ۳۷۵.

[۹۶] در این منبع سودمند جزئیات را بجویید:

Suraiya Faroqhi, Pilgrims and Sultans. The Hajj under the Ottomans 1517-1683 (London 1994), esp. 127, 134-9.

این کتاب به رغم عنوانش، دربارۀ زیارت ایرانیان در سدۀ ۱۷ حرف زیادی برای گفتن ندارد.

[۹۷] بنا به گزارش­ها، از میان اسلاف شاه عباس، شاه اسماعیل بود که پس از تصرف بغداد در سال ۹۱۴ق./۱۵۰۸م. به زیارت این حرم­ها رفت و هدایایی را به آنها بخشید: عبدی بیگ، ۴۷؛ قمی، ۹۴، اسکندربیگ، ۵۶. وی به دلیل علقه­اش به موسی کاظم [ع]، جد ادعایی صفویان، به طور خاص در کاظمین بذل و بخشش کرد. شاه طهماسب نیز پس از گرفتن بغداد در سال ۹۳۵ق./۱۵۲۹م.، به زیارت کاظمین رفت (قمی، ۱۹۰). شاه طهماسب، خودش، به این زیارت اشاره­ای نمی­کند، گرچه به مددرسانی امامان اشاره می­کند (تذکره).

Cf. H. Algar, Atabat, Encyclopedia Iranica, II, 902-3 and S. H. Longrigg, Four centuries of modern Iraq (Oxford 1925), 18.

[۹۸]  اسکندربیگ، ۹۹۸-۹۹۹، ۱۰۰۴-۱۰۰۵، ۱۰۱۱؛ اسکندربیگ ابا داشت که بگوید مقصد اصلی سفر شاه عباس زیارت نجف بود. شاه عباس آب­گذرهایی که به دستور شاه اسماعیل کنده شده بودند را احیا کرد.

[۹۹] اسکندربیگ، ۱۰۴۵، ۱۰۵۱؛ شاه عباس آمادگی خود را برای فرستادن نذورات به نجف و کربلا اعلام کرد. پیش از این نبرد، وی آخرین سفر زیارتی ثبت­شده­اش به اردبیل را رفت تا از اجدادش مدد بگیرد. همان، ۱۰۳۲ (۱۲۵۳).

[۱۰۰]  اسکندربیگ، ذیل، ۷۹-۸۱.

[۱۰۱]  اسکندربیگ، ذیل، ۹۵؛ برادرزاده­اش محمد صالح وزیر را همراهی کرد؛ محمد معصوم، ۱۵۸؛ خاتون آبادی، وقایع­السنین، ویراستۀ باقر بهبودی (تهران ۱۳۵۲/۱۹۷۳)، ۵۱۲.

[۱۰۲] A. J. Wensinck and C. E. Bosworth, Makka, E.I., VI, p. 150. Cf. Father du Cerceau, The History of the revolution of Persia, taken from the memoirs of father Krusinski (London 1728), 169-71.

[۱۰۳] Krusinski, pp. 159, 169; Carmelites, ۵۶۴.

[۱۰۴] J. B. Tavernier, Les six Voyages, tr. J. Phillips (London 1677), 203-3;

گرچه وی در زمان سلطنت سلیمان می­نوشت، وقتی در سال ۱۶۳۲م.، برای نخستین بار به ایران آمد، مدت زمان زیادی از مرگ شاه عباس نمی­گذشت.

[۱۰۵] Hillenbrand, “Safavid architecture”, ۸۱۸-۸۱۹.

در این منبع به درستی به دشواری تاریخ­گذاری این ساختمان­ها اشاره شده است که همواره با شاه عباس اول در  سفرنامه­های سدۀ نوزدهمی پیوند خورده است، هرچند برخی از بناها ساختۀ شاه عباس­ دوم­اند.

[۱۰۶]E.g. Adle, “Contribution”, ۷۹.

[۱۰۷]  برخی از خان­های ازبک حج را به جا می­آوردند.

[۱۰۸]  فضل الله بن روزبهان خونجی، مهمان­نامۀ بخارا، ویراستۀ ستوده (تهران ۱۹۷۶)، ۳۲۷-۵۳؛ برای مطالعه دربارۀ شاهرخ تیموری به این منبع رجوع کنید:

  1. S. Amoretti, Religion in the Timurid and Safavid periods, Cambridge History of Iran, VI, 615-16.

[۱۰۹] R. D. McChesney, Waqf in Central Asia. Four Hundred years in the history of a Muslim Shrine, 1480-1889 (Princeton 1991), esp. 85-90.

کارهای عمرانی اصلی ولی محمد در بلخ مربوط است به دوران پس از حملۀ صفوی که به مقام خانی رسیده بود. خود وی نیز، در سال ۱۰۲۰ق./۱۶۱۱م.، در مسیرش به مقصد دیدار شاه عباس و به مقصود یاری گرفتن از وی به زیارت حرم مشهد رفت. رجوع کنید به یزدی، ۴۳۷.

[۱۱۰] اسکندربیگ، ۱۰۷۹، ۱۱۱۱. برای مطالعه دربارۀ عرف به خاک سپردن تابوت­های سلطنتی در بیش از یک مکان رجوع کنید به:

Jean Chardin, Le couronement de soleimaan, troisieme roy de Perse (Paris 1671), 200 [ed. M. A. Langles les voyages du chvalier Chardin en Oerse (Paris 1811), IX, 533-5]

وی به این باور عمومی اشاره می­کند که شاه عباس به واقع در اردبیل به خاک سپرده شد. از قرار معلوم، الیاریوس در آنجا مزارش شاه عباس را دید:

Olearius, I, 440.

[۱۱۱] M. Bazin, Qom, Ville de pelerinage et centre regional, Revue Geographique de 1’Est (۱۹۷۳), pp. 77-135 (p. 84), Calmard, “Kum”, ۳۷۱.

اسکندربیگ در یادداشتش دربارۀ کارهای عمرانی شاه عباس هیچ اشاره­ای به قم نمی­کند.

[۱۱۲]  اسکندربیگ، ذیل، ۱۳۵؛ محمد معصوم، ۱۶۸-۹. به واقع شام­اسبی نزدیک ۷ کیلومتری جنوب اردبیل است.

[۱۱۳]  همان، ۲۳۴، ۲۳۸-۹؛ محمد یوسف، خلد برین.

[۱۱۴]  وحید قزوینی، عباس­نامه، ویراستۀ ابراهیم دهقان (اراک ۱۳۲۹/۱۹۵۱)، ۱۰۳-۱۰۵؛ شاملو، قصاص، 325 ؛ محمود یوسف، خلد برین.

[۱۱۵]  وحید قزوینی می­گوید طرق یک فرسخ با مشهد فاصله داشت.

[۱۱۶] C. Melville, Earthquakes in the History of Nishapur, Iran 18 (۱۹۸۰), ۱۱۴); N.N. Ambraseys and C. P. Melville, A History of Persian Earthquakes (Cambridge 1982), 51.

[۱۱۷] Chardin, III, 135-6.

[۱۱۸] Ibid., 184-5.

[۱۱۹] Krusinski, 161.

[۱۲۰]  خاتون­آبادی، ۵۵۲-۵۵۳.

[۱۲۱] Matthee,  “From Venice to Surat”, quoting Dutch Sources.

[۱۲۲] Carmelites, 472; Krusinski, 127.

لاکهارت چنین می­گوید که شاه زودهنگام در سال ۱۷۰۸م. بازگشت، اما در واقع به نظر می­رسد که وی تقریباً دو سال بیرون از اصفهان بود؛ سفر بازگشت تنها ۲۲ روز طول کشید:

  1. Lockhart, The fall of the Safavi dynasty and the Afghan occupation of Persia (Cambridge 1958)

خاتون­آبادی چنین می­گوید که شاه اصفهان را در جمادی­الثانی سال ۱۱۱۹ق. ترک کرد، اما چون وی این بار به زیارت حجاز رفته بود، ممکن است تاریخ را اشتباه نوشته باشد: ۲۳ سپتامبر سال ۱۷۰۶م. مصادف است با ۱۴ جمادی­الثانی سال ۱۱۱۸ق.

[۱۲۳] Savory, Iran under the Safavids, ۲۴۳.

[۱۲۴] Amoretti, “Religion in tne Timurid and Safavid Periods”, p. 654, and Father Bazin in Lettres edifiantes et curieuses, IV, 326.

[۱۲۵] رسول جعفریان، ۳۵۹-۳۷۹.

[۱۲۶]Cambridge History of Iran, VII (Cambridge 1991), 36, 307,707.

[۱۲۷] یزدی، ۳۵۵.

[۱۲۸] این تعبیر ترجمه ای است که برای Lord of Ardabil به کار گرفته شده است. ظاهراً اصل این عبارت همچون «کلب آستان علی عباس» اشاره به لقبی خاص برای شاه عباس به زبان فارسی در منابع کهن دارد که از آن آگاه نیستیم.

دیدگاهتان را بنویسید