به اهتمام محمدرضا معینی
درباره انتساب جوامع معروف حدیثی به مؤلفان آنها اتفاق نظر هست. تدوین چهار جامع حدیثی مهم و نیز تألیف محاسن از ابوجعفر احمد بن محمّد بن خالد برقی، از نیمه دوم قرن سوم تا نیمه اول قرن پنجم صورت گرفت و انتساب نسخه های موجود به مؤلفان آنها نزد صاحبنظران فی الجمله مسلم است، هر چند بسیاری از این نسخه ها به زمانی دورتر از عصر مؤلف تعلق دارند. اما در باره مآخذ این آثار مناقشاتی وجود دارد. آیا کلینی، ابن بابویه، برقی و طوسی، آنچه را در آثار خود گرد آورده اند، شفاهاً تلقی کرده و برای نخستین بار آنها را به کتابت در آورده اند، یا آنها نیز به نوبه خود از آثار مکتوب پیشین بهره برده و این جوامع را پدید آورده اند؟ آیا ذکر سند در این کتابها دلالت بر طریق رسیدن آنها به آثار مکتوب دارد یا سند روایت شفاهی ایشان است؟
این مطلب در بررسیهای رجالی و حدیثی مطرح شده و غالباً به اصول چهارصدگانه -که البته در تعداد آنها باید تأمّل کرد – اشاره می شده و عوامل از میان رفتن آنها بازگو میگردیده است. حتی نجاشی اساس تألیف خود را تدوین فهرست مؤلفان شیعه (با گرایشهای گوناگون و در سطوح مختلف) و ذکر آثار آنها قرار داده و نه تنها به شناساندن شخصیت افراد و نام بردن مؤلفات آنها می پردازد، بلکه سلسله اسنادی خود یا طرق مشهور به این کتابها را نیز ذکر می کند. این نکته نشان می دهد که آثار یاد شده تا زمان او تداول نسبی داشته و دست کم شناخته شده بوده است.
تصریح ابن بابویه در آغاز من لایحضره الفقیه و نیز تعبیرات شیخ طوسی در ابتدای مشیخه تهذیب الاحکام و در پایان استبصار همه دلالت بر گرفته شدن احادیث آنها از منابع پیشین دارد. ترجمه عبارت ابن بابویه این است: «و همه آنچه در این اثر آمده، از کتابهای مشهور که مورد رجوع {اهل علم} و محل اعتماد آنهاست، استخراج شده است».[۱]
طوسی در مشیخه مینویسد: «اینک که به توفیق الهی از تألیف این کتاب تهذیب الاحکام فراغت یافتیم، طرق روایت این اصول و مصنفات را ذکر می کنیم و آن را در نهایت اختصار می آوریم؛ (هدف ما از ذکر این طرق) آن است که اخبار از حالت مرسل بودن خارج و به مسندات ملحق شوند».[۲]
همو در پایان اثر دیگر خود می نویسد: «در آغاز امر روش من این بود که احادیث را با اسانید آنها بیاورم… سپس در جزء سوم روش اختصار را پیش گرفتم و تنها به نام راویی که حدیث را از کتاب یا از اصل او گرفته ام، بسنده کردم» .[۳]
با این همه این ذهنیت برای بسیاری از کسانی که با جوامع حدیثی سر وکار دارند، وجود دارد که مؤلفان آنها به استناد مسموعات خود آثارشان را تدوین کرده اند و این مسموعات از طریق سلسله اسنادی آنها به امام یا پیامبر(ص) می رسد. طبعاً وقتی پای نقل شفاهی در میان باشد، احتمال تغییر پیش می آید و چه بسا راوی، جهتگیری ها و ذهنیت اعتقادی، فقهی و اجتماعی خود را که احیاناً متأثر از مباحثات و جنجال های کلامی و فرقه ای روزگار اوست، خواسته یا ناخواسته در تعبیرات و نقل ها دخالت می دهد. از این روست که گاهی در آثار نویسندگان امروزی، جوامع حدیثی به عنوان کتاب هایی معرفی می شوند متعلق به همان عصر تألیف، بدین معنا که مثلاً کافی اثری است متعلق به قرن چهارم، همچنان که مثلاً اوائل المقالات مفید اثری است متعلق به اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم.
این تلقی، به نظر می رسد که اولا ناشی از روشن نبودن زمینه ها و سوابق تالیف این آثار است و ثانیاً متاثر از فرضیه ها و آرای برخی محققان غربی است که در باره شکل گیری حدیث مطرح کرده اند. گلدزیهر در مطالعات خود در باره حدیث و گسترش و تدوین آن، به این نظریه رسیده است که تألیف مجموعه های حدیثی (مانند صحیح بخاری)، به شیوه علمی یا بر اساس روش های متداول در تألیف کتب صورت نگرفته است. بدین معنا که گردآورندگان آنها آثار خود را، نه براساس منابع پیشین، بلکه از طریق گردآوری روایات شفاهی و کنار هم قرار دادن روایات هم موضوع پدید آورده اند. او زمان شروع به نگارش کتب حدیث را سال های پایانی قرن دوم و نیمه نخست قرن سوم تخمین می زند.[۴]
هرچند او این دیدگاه را در باره حدیث اهل سنت ارائه می کند، که البته نحوه شکل گیری آن با حدیث شیعی تفاوت جدی دارد؛ امّا دیدگاه او تعمیم داده شده و برخی همین نظر را به منابع حدیثی شیعه نیز سرایت داده اند. اینک در این مقاله، مروری اجمالی بر سابقه تألیف کتب در عهد امامان شیعه خواهیم داشت و دو نکته اساسی را مورد بحث قرار خواهیم داد: یکی اینکه به استناد قرائن و شواهد متعدد، جوامع معتبر حدیثی شیعه از روی آثار پیشین نگاشته شده و مؤلفان این جوامع، به انگیزه یکدست کردن کتب پراکنده و جداسازی مآخذ معتبر از غیر معتبر، به نگارش آثار خود پرداخته اند؛ به علاوه آنکه کوشیده اند مجموعه احادیث را در یک تقسیم موضوعی طراز عصر خود عرضه کنند. البته همین امر سبب تقطیع هایی نیز شده که محققان به آن اشاره کرده اند. مقدمه کلینی بر کتاب ارجمند کافی، گویای آن است که وی در موضوع بندی کتاب خود، منطق خاصی را در نظر داشته است: «نخستین موضوعی که این کتاب خود را با آن آغاز می کنم کتاب العقل و فضایل العلم، است، زیرا عقل، محوری است که همه اوامر و نواحی شریعت بر گرد آن می چرخد، و پاداش و کیفر با عقل معنا پیدا می کند».
به عبارت دیگر: کافی کلینی بدان اعتبار که با دیدگاهی نو و عصری نگاشته شده، تألیفی جدید و متعلق به زمان خود اوست؛ امّا بدان اعتبار که از روی مآخذ پیشین گرد آمده باید تألیفی متعلق به دوره ائمه به شمار آید. شبیه این سخن را می توانیم در باره محاسن برقی نیز مطرح کنیم.
دوم اینکه سلسله اسناد در این کتابها، غالبا نشانه طریق مؤلف به یک اثر مکتوب پیشین است، بدین معنا که نامهای موجود در سلسله روایات، یا معرف مؤلفان آثار قبلی است و یا معرف راویان آنها حتی تعبیر «حدثنا» و «اخبرنا» نیز در بیشتر موارد به معنای اخبار یا تحدیث شفاهی نبوده و دلالت بر اجازه روایت یک کتاب دارد. البته هدف از این بحث، نفی سنت شفاهی روایت حدیث نیست، زیرا این سنت قطعاً وجود داشته و در همه زمانها نیز وجود دارد، امّا کاربرد ان در همه مقولات نیست و خصوصاً در مباحث علمی (فقهی و کلامی) کاربرد کمتری دارد.
یادآوری: این جستارها بازنشری است از اصل مقاله که پیشتر در «مجموعه مقالات کنگره بین المللی کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی» منتشر شده بوده است.
[۱] من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۳
[۲] شرح مشیخه تهذیب الاحکام (ضمیمه ج ۱۰ تهذیب)، ص ۴-۵
[۳] استبصار، ج ۴، ص ۳۰۴-۳۰۵ و نیز ر. ک. همان جلد، ص ۳۴۲ (البته در باره همین تعبیر او باید
بررسی جداگانه ای صورت پذیرد.)
[۴] فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، المجلدالاول، الجزء الاول، ص ۱۱۸-۱۱۹ (نقد سزگین بر این
نظریه، در خور تامل و بررسی است.)